خارج فقه

, ,

درس خارج فقه استاد محسن فقیهی

۹۶/۱۲/۰۵

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تعریف غیبت/مبحث غیبت/مکاسب محرّمه

خلاصه جلسه گذشته: بحث ما در مورد تعاریفی که در مورد غیبت ارائه شده، بود. چند تعریف را بیان نموده و نقد کردیم.

در تعاریف، اختلافاتی است که نشان دهنده ابهام در معنای غیبت است.

در برخی از تعاریف گفته شده است که غیبت در جایی است که «مما ستر الله علیه» باشد؛ یعنی نقص و عیبی که خداوند آن را مستور کرده است آشکار شود. مفهوم چنین شرطی آن است که اگر عیبی وجود دارد که گوینده و شنونده از آن مطلع هستند، غیبت در آنجا صدق نمی‌کند. اگر هر دو طرف عیب را می‌دانند، آیا شخصی که در موردش صحبت می‌کنند ناراحت نمی‌شود!؟ این بازگو کردن باعث ناراحتی شخص صاحب عیب می‌شود، آیا این عمل جایز است؟

نکته اصلی این است که آیا شرط در غیبت، «مما ستر الله علیه» است یا «ما یکره علیه»؟ مرحوم محقق خویی می‌فرماید شرط، «مما ستره الله علیه» است[۱] و برخی از فقهاء می‌فرمایند شرط، «ما یکره علیه» است.[۲]

یکی از نکات مورد ابهام در تعاریف غیبت، این است که آیا کلام باید پشت سر انسان باشد؟ یعنی اگر جلوی روی خودش گفته شود دیگر غیبت نیست. در این موردمرحوم شهید در شرح لمعه می‌فرماید اگر روبرو گفته شود گناهش بیشتر است.

چگونگی رفع ابهام: برای رفع ابهام، باید روایات را بررسی کنیم تا ببینیم مقوّمات غیبت چیست. در بررسی روایات نیز باید چند نکته مورد توجّه قرار گیرد: ۱ـ سند روایت ۲ـ منطوق روایت ۳ـ مفهوم روایت.

در بررسی روایات به این روایت رسیدیم:

روایت سوم: «الْعَیَّاشِیُّ فِی تَفْسِیرِهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَمَّادٍ الْأَنْصَارِیِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع الْغِیبَهُ أَنْ تَقُولَ فِی أَخِیکَ مَا قَدْ سَتَرَهُ اللَّهُ عَلَیْهِ فَأَمَّا إِذَا قُلْتَ مَا لَیْسَ فِیهِ فَذَلِکَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فَقَدِ احْتَمَلَ بُهْتاناً وَ إِثْماً مُبِیناً».[۳]

این روایت از حیث سند مرفوعه می‌باشد چرا که برخی از طبقات روایی بین مرحوم نجاشی و عبدالله بن حمّاد مفقود است؛ بنابراین روایت ضیف السند است. از حیث منطوق، روایت مؤیّد این نکته است که غیبت جایی است که مطلب مخفی، آشکار و بیان شود.

روایت چهارم: «وَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ عَامِرٍ عَنْ أَبَانٍ عَنْ رَجُلٍ لَا نَعْلَمُهُ إِلَّا یَحْیَى الْأَزْرَقَ قَالَ: قَالَ لِی أَبُو الْحَسَنِ ع مَنْ ذَکَرَ رَجُلًا مِنْ خَلْفِهِ بِمَا هُوَ فِیهِ مِمَّا عَرَفَهُ النَّاسُ لَمْ یَغْتَبْهُ وَ مَنْ ذَکَرَهُ مِنْ خَلْفِهِ بِمَا هُوَ فِیهِ مِمَّا لَا یَعْرِفُهُ النَّاسُ اغْتَابَهُ وَ مَنْ ذَکَرَهُ بِمَا لَیْسَ فِیهِ فَقَدْ بَهَتَهُ».[۴]

سند روایت صحیح است و دلالت آن مؤید نظر مرحوم محقق خویی (قول به عیب مخفی) می‌باشد.

روایت پنجم: «مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ الْوَشَّاءِ عَنْ دَاوُدَ بْنِ سِرْحَانَ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع عَنِ الْغِیبَهِ قَالَ هُوَ أَنْ تَقُولَ لِأَخِیکَ فِی دِینِهِ مَا لَمْ یَفْعَلْ وَ تَبُثَّ عَلَیْهِ أَمْراً قَدْ سَتَرَهُ اللَّهُ عَلَیْهِ لَمْ یُقَمْ عَلَیْهِ فِیهِ حَدٌّ».[۵]

ظاهراً روایت از حیث سند صحیح باشد. از عبارت «ما لم یفعل» معلوم می‌شود که در کلام ائمه، گاهی در مورد تهمت،‌ عنوان غیبت نیز استفاده می‌شده. همچنین از عبارت «ما ستره الله الخ» استفاده می‌شود که تا حدّ بر کسی اجرا نشده و عیب آشکار نشده، بیان نکنید. در این روایت هم کشف سِر، شرط است. علاوه بر این‌که از این روایت برداشت می‌شود که مورد غیبت، برادر مؤمن است نه اهل سنّت یا مسیحیان و …، در حالی که در برخی روایات عنوان «رجل» مطرح شده است.

روایت ششم: «وَ فِی الْمَجَالِسِ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ قُتَیْبَهَ عَنْ حَمْدَانَ بْنِ سُلَیْمَانَ عَنْ نُوحِ بْنِ شُعَیْبٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ عَنْ صَالِحِ بْنِ عُقْبَهَ عَنْ عَلْقَمَهَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع فِی حَدِیثٍ أَنَّهُ قَالَ: … وَ لَقَدْ حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ أَبِیهِ عَنْ آبَائِهِ ع عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص- قَالَ مَنِ اغْتَابَ مُؤْمِناً بِمَا فِیهِ لَمْ یَجْمَعِ اللَّهُ بَیْنَهُمَا فِی الْجَنَّهِ أَبَداً وَ مَنِ اغْتَابَ مُؤْمِناً بِمَا لَیْسَ فِیهِ فَقَدِ انْقَطَعَتِ الْعِصْمَهُ بَیْنَهُمَا وَ کَانَ الْمُغْتَابُ فِی النَّارِ خَالِداً فِیهَا وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ».[۶]

روایت به خاطر وجود «علقمه بن محمد» که امامی است امّا توثیقش ثابت نشده، حسنه است. در این روایت قید «مما ستره الله علیه» لحاظ نشده است بنابراین مؤید مرحوم خویی نمی‌تواند باشد.




خارج فقه

, ,

درس خارج فقه استاد محسن فقیهی

۹۶/۱۱/۲۴

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تعریف غیبت در کلمات فقهاء/مبحث غیبت/مکاسب محرّمه

خلاصه جلسه گذشته: بحث در رابطه تعریف غیبت در کلمات فقهاء و اهل لغت بود. تعاریفی از اهل لغت ارائه شد و در ادامه کلمات فقهاء در این رابطه بررسی شد. در این تعاریف قیود مختلفی أخذ شده بود.

ابتدا به کلامی از امام خمینی ذیل این تعاریف بپردازیم.

کلام امام خمینی در رابطه با تعریف غیبت

به نظر مرحوم امام، کلمات فقهاء و لغویّون در این رابطه متفاوت و مختلف است؛ و در هر دو گروه تعاریف با بیاناتی از روایات آمیخته است؛ بنابراین ایشان نتیجه می‌گیرند که بهترین راه بررسی ادلّه و احراز قیود متیقّن از نگاه روایات در تعریف غیبت است. به نظر ما نیز این سخن متین است؛ یعنی برای احراز ملاک تحقّق غیبت و تحدید قیود آن، باید به روایات استناد کرد.[۱]

تعریف چهارم

غیبت یعنی چیزی در رابطه با برادر خود فاش کنی که خدا آن را پوشانده بود.[۲]

این تعریف را مرحوم خویی ذکر می‌کنند. به نظر ایشان بر اساس این تعریف غیبت جایی محقّق می‌شود که نقص برادر خود را فاش کنیم و عیبی از او را بر دیگران آشکار کنیم. البته به نظر ایشان غیبت منحصر به فرضی است که عیب او ذکر می‌شود و نقصی برای او در نگاه دیگران ثابت می‌شود. ولی در فرضی که ما کمالی را از کسی نفی می‌کنیم، در این صورت غیبت محقّق نشده است؛ زیرا نفی کمال ملازمه‌ای با نقص ندارد. وقتی در جمعی از برادر خود شجاعت را نفی می‌کنیم، بیان نقصی در او نکرده‌ایم؛ و یا هنگامی که اجتهاد شخصی را نفی می‌کنیم، در مقام انتقاص و کم‌کردن او نیستیم؛ بنابراین، غیبتی محقّق نشده است.[۳]

به نظر مرحوم خویی تا جایی که این قیود محقّق بود، حرمت مترتّب بوده و عقاب لازم می‌آید. امّا در غیر از این صورت اصل برائت، حاکم به عدم لزوم عقاب و عدم حرمت است.

تعریف پنجم

غیبت رفتار و فعلی است که در غیاب شخص به جهت کم‌کردن و انتقاص او انجام می‌شود.

این تعریفی است که آیت‌الله مکارم شیرازی در رابطه با غیبت ارائه می‌کنند.

به نظر ما، تعبیر ایشان به فعل در تعریف غیبت به جهت وارد کردن صور غیرلفظی در مصادیق غیبت است؛ یعنی وقتی انسان به شکلی راه می‌رود تا نقصان جسمی برادر خود را به دیگران نشان داده و نقصان او را یادآور شود؛ غیبت در نظر ایشان منحصر در ذکر لفظی عیب برادر مؤمن نیست. اخذ قید انتقاص نشان می‌دهد که ایشان قصد انتقاص را شرط در تحقّق غیبت می‌شمارد. اگرچه ما قائل به شرطیت آن نبودیم.

در ادامه ایشان به ذکر تعاریف اهل لغت می‌پردازند؛ ما در ابتدای بحث تعریف غیبت آن‌ها را به طور کامل بررسی کردیم. پس از آن به سراغ روایات می‌روند:

روایت اوّل: مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ فِی الْمَجَالِسِ وَ الْأَخْبَارِ بِإِسْنَادِهِ‌ الْآتِی‌ عَنْ أَبِی ذَرٍّ عَنِ النَّبِیِّ فِی وَصِیَّهٍ لَهُ قَالَ: «یَا أَبَا ذَرٍّ … . قُلْتُ یَا رَسُولَ‌ اللَّهِ‌ وَ مَا الْغِیبَهُ؟ قَالَ: «ذِکْرُکَ أَخَاکَ بِمَا یَکْرَهُ …».[۴]

این روایت ضعیف است و افراد مهملی در سند آن هستند. امّا در تعریف غیبت همان محور تعاریف گذشته را ملاک تحقّق غیبت می‌شمارد. اینکه انسان در غیاب برادرش چیزی به زبان آورد که او را در صورت اطّلاع برنجاند.

روایت دوم: الْعَیَّاشِیُّ فِی تَفْسِیرِهِ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَمَّادٍ الْأَنْصَارِیِّ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ: قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ(ع): «الْغِیبَهُ أَنْ‌ تَقُولَ‌ فِی‌ أَخِیکَ مَا قَدْ سَتَرَهُ‌ اللَّهُ عَلَیْهِ …».[۵]

این روایت هم مانند روایت قبل است و از جهت سند نیز مرفوعه است.

 




خارج فقه

, ,

درس خارج اصول استاد محسن فقیهی

۹۶/۱۱/۲۳

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: ترجیح به احدثیّت/مرجّحات باب تعارض/تعارض ادلّه

 

خلاصه جلسه گذشته:

بحث در رابطه با ترجیح به احدثیّت بود. اگر یکی از دو روایت متأخّر از دیگری باشد، همین احدثیّت سبب ترجیح آن خواهد شد.

مرحوم خویی دو روایت را طرح کردند که میتوانستیم ترجیح به احدثیّت را از آن برداشت کنیم. یکی در رابطه با بحث نسخ بود. جلسه گذشته بیان مرحوم خویی در ردّ امکان استدلال بر آن روایت را بررسی کردیم. ایشان به دقّت این نکته را متذکّر میشدند که حدیث ناسخ بنابر تسالم فریقین باید قطعیّالصّدور باشد؛ و در فرض بحث ما تطبیق ندارد. چرا که بحث ما در تعارض است و تعارض میان دو خبر ظنّی شکل میگیرد؛ و اگر یکی از دو خبر قطعیّ باشد اصلاً فرض تعارض از بین میرود.[۱]

امّا در روایت دوّم، امام تقدیم روایت متأخّر بر روایت متقدّم توسّط راوی را تقریر فرموده و آن را به صلاح امام و مأموم میدانستند. مرحوم خویی در مقام تردید در امکان استدلال به این روایت میفرمودند، ما نمیتوانیم این روایت را در زمان حاضر تطبیق دهیم؛ زیرا فرض راوی این است که به صدور هر دو روایت علم دارد. امّا بحث ما در تعارض است که میان دو روایت ظنّیالصّدور شکل میگیرد؛ و از سوی دیگر اگر ما بخواهیم ترجیح به احدثیّت را بپذیریم، باب ترجیح به سایر مرجّحات-که در مقبوله خواندید- بسته خواهد شد. چرا که روایت سابق هر تعداد از مرجّحات مثل اعدلیت راوی و یا موافقت با کتاب و… را داشته باشد، همین که روایت دوّم متأخّر است، اجازه اثربخشی به سایر مرجّحات نداده و باید روایت متأخّر را مقدّم کرد.

اما به نظر ما، هر دو ملاحظه مرحوم خویی بر روایت دوّم اشکال دارد.

اوّلاً، اگرچه فرض راوی، قطعی بودن هر دو روایت معارض است؛ و فرض ما در دو روایت ظنّی است. ولی این به معنی خروج موضوع بحث ما از فرض روایت نیست. بحث ما هم از این جهت که این دو روایت معارض هر دو حجّت هستند، مشمول حکم روایت خواهد شد؛ زیرا میان دو روایت که یکی از زراره ثقه بوده و دیگری علمی است، از حیث حجّیت تفاوتی نیست؛ بنابراین می‌توان قضاوت امام را به فرض تعارض دو روایت ظنّی هم سرایت داد؛ و در زمان ما از آنجا که روایات و اقوال عامّه در نزد ما موجود است، به راحتی می‌توانیم با مطابقت دو روایت بر فتاوای عامّه احراز کنیم کدام یک از دو روایت از روی تقیّه صادر شده است و کدام یک برای بیان حکم واقعی است. به همین روی نمی‌توان اشکال کرد که چون در زمان ما احتمال می‌رود روایت دوّم از روی تقیّه باشد پس حکم روایت قابل تطبیق نیست؛ زیرا تعیین این احتمال کار مشکلی نیست.

ثانیاً، اشکال ایشان مبنی بر مانعیّت احدثیّت برای اعمال سایر مرجّحات وارد نیست. چرا که ما احدثیّت را ممیّز حجّت از غیر آن نمی‌دانیم. احدثیّت مرجّح است؛ و هنگامی که شما در هر دو روایت مرجّحاتی دارید، باید در تعارض میان مرجّحات به سراغ قواعد آن رفته و روایتی را مقدّم کنید که مرجّحات موجود در آن بر قوّت دلیلیّت آن اضافه می‌کنند. پس احدثیّت قرار نیست مانع از تأثیر سایر مرجّحات شود. بلکه این مرجّح در کنار سایر می‌تواند باعث ترجیح یک روایت شود، در صورتی که روایت مقابل مرجّحات قوی‌تری نداشته باشد.

از طرفی این روایت در رابطه با تقیّه وارد شده است؛ یعنی امام می‌خواهد بگوید که اگر دو روایت از ما به شما رسیده است، یکی از این دو روایت صادر از روی تقیّه است؛ و در مقام تعیین تکلیف روایت دوّم را بر ایشان حجّت اعلام می‌کنند. این بحث ناظر به مخالفت با عامّه است. در زمان ما، می‌توان روایت تقیّه‌ای را با توجّه به مخالفت آن با عامّه تعیین کرد. ولی در آن زمان این طرق به این وضوح نبوده است؛ بنابراین روایت ناظر به بحث مخالفت با عامّه و طرح احراز صدور روایت از روی تقیّه است.




خارج فقه

, ,

درس خارج فقه استاد محسن فقیهی

۹۶/۱۱/۲۳

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تعریف غیبت در روایات/مبحث غیبت/مکاسب محرّمه

خلاصه جلسه گذشته: بحث در تعریف غیبت بود. کلمات اهل لغت را در این رابطه بررسی کردیم.

مرحوم شیخ انصاری معتقد هستند تعریفی که از غیبت در بیانات علمای اهل لغت بررسی شد، موافق با روایات هم هست؛ یعنی تعریف غیبت به: «ذکر بدی مؤمن در غیاب او به گونهای که در صورت آگاهی از آن ناراحت شود» در بیانات معصومین هم آمده است.[۱]

تعریف اصطلاحی غیبت

تعریف اوّل

غیبت یعنی انسان در نبود برادر خود چیزی از او بگوید که او در صورت شنیدن آن ناخشنود و ناراحت می‌شود.[۲] [۳]

اشکال بر تعریف اوّل

مشکلی که در این تعریف است، عدم جامعیت آن است؛ زیرا به طور کلّی هر آنچه را که در غیاب مؤمنی ذکر شود و باعث کراهت او شود، به عنوان غیبت معرّفی می‌کند؛ یعنی ملاک تحقّق غیبت را کراهت شخص مغتاب می‌شمارد. آیا هر جا که سخن ما مؤمنی را آزرده خاطر کند، باید در دایره مصادیق غیبت فرض شود؟ یا غیبت منحصر به فرضی است که عیب مؤمنی را در جایی بازگو کنیم و او را برنجانیم و در سایر فروض که شخص از شنیدن ذکر خوبی‌ها و یا مباحات خود در جایی ناراحت می‌شود اگر گناهی محقّق شده باشد، ایذاء مؤمن است و با غیبت ارتباطی ندارد. به همین خاطر، این تعریف به جهت ابهامی که در آن وجود دارد گرفتار اجمال می‌شود.

از طرف دیگر اشکال دیگری بر قید کراهت در این تعریف وارد می‌شود. این تعبیر به تنهائی گویای ملاک غیبت نیست. در فرضی که شخصی از ذکر عیب او در میان دیگران ناراحت نشود. شخص از اینکه آبروی او را بریزند و یا عیوب او را در میان دیگران متذکّر شوند، هیچ کراهتی ندارد. آیا می‌توان با نبود قید کراهت در این فرض، قائل به عدم تحقّق غیبت شویم؟

تعریف دوّم

غیبت یعنی چیزی در مورد دیگری گفته شود که در صورت اطّلاع ناراحت و عصبانی می‌شود؛ حتّی اگر سخن حقّ باشد.[۴]

اشکال بر تعریف دوّم

این تعریف هم اشکال تعریف اوّل را دارد؛ یعنی در فرض کراهت و عصبانیت شخص از ذکر خوبی‌ها و مباحات او تطبیق یافته و شامل چنین مواردی هم می‌شود. از سوی دیگر بنابراین تعریف اگر من محاسنی را از دیگری بگویم و شخص ناراحت شود. این فرض هم در مصادیق این تعریف داخل است. آیا می‌توان تمام این موارد را غیبت دانست؟

این تعریف هم مانع اغیار نیست.

تعریف سوّم

غیبت این است که عیب کسی را بر دیگران آشکار کنند به نحوی که در صورت اطّلاع رنجیده خواهد شد. حتّی اگر قصد انتقاص وجود نداشته باشد.[۵]

تعریف مختار

به نظر ما، غیبت را این‌گونه باید تعریف کرد: «غیبت یعنی بدی یک انسان را در نبود او به نحوی بیان شود که موجب انتقاص و شکستن او باشد. حتّی اگر قصد انتقاص او در نظر فاعل غیبت نباشد». این قیود را از ادلّه استظهار خواهیم نمود. غیبت انحصاری در مؤمنین ندارد و به نظر ما تمام انسان‌ها را در برمی‌گیرد. همچنین قصد انتقاص در تحقّق غیبت شرط نیست و تفاوتی در تحقّق آن بین کلام و نوشتار و حکایت نیست؛ مادامی که این قیود باشد، غیبت محقّق خواهد شد.




خارج فقه

, ,

درس خارج فقه استاد محسن فقیهی

۹۶/۱۱/۲۱

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تعریف غیبت/مبحث غیبت/مکاسب محرمه

خلاصه جلسه گذشته: بحث در مسأله غیبت بود. در رابطه با مقوّمات شرعی ماهیت غیبت سه پرسش مطرح شد. اوّل، آیا در غیبت شرط است که فاعل غیبت به قصد انتقاص و کم‌کردن از مغتاب، غیبت او را انجام دهد؟ دوّم، آیا در غیبت ذکر نقص شخص مغتاب شرط است یا حتّی اگر رفتار مباح و مستحبّی از او را ذکر کنیم و باعث ناخشنودی او شویم هم غیبت به شمار می‌رود؟ سوّم، کراهت شخص مغتاب از چه چیزی در غیبت شرط است؟ کراهت از وجود نقص و عیب و یا کراهت از کشف آن و یا کراهت از ابراز و اظهار آن توسّط فاعل غیبت است؟

مرحوم شیخ انصاری تعریفی از غیبت ارائه می‌نمودند و از آن تعریف پاسخ هر سه مشکل را می‌دهند. به نظر مرحوم شیخ بنا بر کلمات علمای لغت، هم ذکر نقص شرط است و هم باید به قصد انتقاص نقص را در میان دیگران ذکر کند و کراهت شخص مغتاب نیز باید از کشف این نقص در برابر دیگران باشد؛ و وجود نقص دخلی در مفهوم غیبت ندارد.[۱]

چرا که در تعاریف لغویّون، یکی از قیود تعریف غیبت، قید عیب بود و این که ذکر این عیب موجب کراهت شخص می‌شود. به نظر مرحوم شیخ انصاری ظاهر این کلام این است که باید نقص دیگری در غیاب او به قصد انتقاص، برای دیگران کشف شود تا غیبت صدق کند.

نکته‌ی کلام مرحوم شیخ انصاری همین است که ایشان بنا بر آنچه از ظاهر کلمات لغویّون به دست می‌آید این سه قید را در ماهیت غیبت دخیل می‌شمارند.

در مقابل، مرحوم ایروانی استظهار هر سه قید از کلمات اهل لغت را ردّ کرده‌اند. به نظر ایشان تنها کلمات صاحب قاموس‌اللغه در این رابطه که غیبت را به ذکر عیب مقیّد می‌کند: «غابه، ای عابه…»[۲] مرحوم شیخ را به توهّم شرطیت ذکر نقص و قصد انتقاص انداخته است و در سایر کلمات اهل لغت چنین ظهوری نیست.[۳]

آیا واقعاً هر سه قید را می‌توان از کلمات اهل لغت برداشت نمود؟ در حال حاضر مرحوم شیخ انصاری قائل به دخالت هر سه قید هستند و در برابر، مرحوم ایروانی این سه قید را لازمه‌ی کلمات لغویّون نمی‌دانند.

به نظر ما، دو قید از این سه قید در تحقّق غیبت شرط است. یکی اینکه باید عیب دیگری را در نبود او متذکّر شویم و او از کشف و آشکار شدن این عیب ناراحت شود. پس نه در صورت کراهت از وجود عیب و نه در صورتی که من خوبی دیگری را بیان کنم و او ناراحت شود، غیبتی محقّق نشده است. امّا در صورتی که من از سر خیرخواهی عیب دیگری را متذکّر شوم. مثلاً در میان دوستان از عدم توجّه یک دوست غائب نسبت به درس و بحث و مطالعاتش ابراز ناراحتی کنم و از بابت درس نخواندن او گله کنم؛ در این فرض من قصد انتقاص او را ندارم، امّا هم عیب او را فاش کردم و هم اگر او باخبر شود، رنجیده خواهد شد. در اینجا غیبت محقّق شده است. استظهار این دو قید بر خلاف آنچه مرحوم ایروانی بر مرحوم شیخ انصاری اشکال وارد می‌کردند، کاملاً از کلمات اهل لغت قابل برداشت است؛ در کلام صاحب «مجمع البحرین» و «صحاح اللغه» غیبت را به «ما یغمّه لو سمعه»[۴] تعریف شده بود؛ و همچنین در کلام صاحب مصباح المنیر آمده بود: «اذا ذکره بما یکره من العیوب»[۵] ؛ با در نظر داشتن مجموع این بیانات به راحتی می‌توان استظهار شیخ انصاری را نسبت به دو قید نقص و کراهت از کشف نقص و عیب به حقّ دانست.

پس قصد انتقاص اهمّیتی ندارد و به نظر ما از این جهت حقّ با مرحوم ایروانی است. در صورتی که شخص حتّی از سر خیرخواهی و دلسوزی عیب دیگری را بازگو کند، آبروی او را برده و عیب او را فاش کرده است؛ عدم قصد او شاید جایی در روز قیامت در نزد خدای او باعث غفرانش شود، امّا در تحقّق عنوان غیبت اثری نخواهد داشت. البتّه اگر شخص قصد انتقاص هم داشته باشد، به طریق اولی غیبت محقّق شده است و شخص مرتکب معصیت غیبت خواهد بود. ولی این قصد، شرط در تحقّق مفهوم غیبت نیست.


[۳] . حاشیه المکاسب، محقّق ایروانی، ج۱، ص۳۴.


خارج فقه

, ,

درس خارج فقه استاد محسن فقیهی

۹۶/۱۱/۱۷

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تعریف غیبت/مبحث غیبت/مکاسب محرّمه

مبحث غیبت

اوّلین نکته‌ای که در مسأله غیبت باید مورد بررسی قرار بگیرد، پرداختن به یک خصیصه و قید اصلی در غیبت است. آیا در تحقّق غیبت، قصد خوار کردن و ناقص جلوه دادن شخص مورد غیبت شرط است؟ مسأله دیگر که شاید مقدّم بر این نکته‌ی اوّل باشد، بررسی شرطیت بیان نقص در تحقّق غیبت است؛ یعنی آیا برای تحقّق غیبت نیاز به ذکر نقایص شخص است؟ یا اگر از خوبی دیگری سخنی به میان بیاید و با همان ذکر محاسن، آزرده خاطر شود، آیا غیبت در اینجا محقّق شده است؟

در غیبت، شخص مورد غیبت، ناراحت می‌شود. این ناراحتی از چه روی است؟ سه فرض قابل تصویر است. گاهی از بودن این عیب در خود احساس ناخشنودی می‌کند؛ یعنی وجود نقیصه و ضعف او را ناراحت کرده است؛ گاهی از این که دیگران به وسیله غیبت از این ضعف و نقصان باخبر شده‌اند و “کشف نقیصه” برای او ناراحت کننده است؛ گاهی به این جهت که شخص خاصّی آن را ابراز کرده است، کراهت دارد. مثلاً اگر کس دیگری این نقیصه را بیان می‌کرد، ناراحت نمی‌شد، ولی این که فلانی آن را مطرح کرده است، موجب ناراحتی شده است.

پس ما سه سؤال را مورد بررسی قرار می‌دهیم؛

آیا غیبت در جایی تحقّق دارد که ما به قصد خوار کردن و انتقاص دیگری از او صحبتی کنیم؟

آیا غیبت در جایی تحقّق دارد که ما نقص کس دیگری را گفته و او را ناخشنود می‌کنیم؟ یا اعم از ذکر خوبی و بدی است.

آیا غیبت در جایی تحقّق دارد که شخص مغتاب از وجود نقیصه ناراحت شود و یا از کشف آن بر دیگران و یا اظهار آن توسط شخص فاعل غیبت ناراضی است؟

این سؤالات را در نظر داشته باشید تا در دل بحث از آن بحث کنیم.

تعریف لغوی غیبت

تعریف اوّل: در نبود و غیاب انسانی، به نوعی از او سخن گفته شود که اگر سخن را بشنود، ناراحت می‌شود. اگر این سخن پشت سر او، صدق باشد غیبت نامیده می‌شود؛ و اگر دروغ باشد، بهتان نام می‌گیرد.[۱] [۲]

آیا شما از این بیان که در «صحاح اللغه» و «مجمع‌البحرین» آمده است، شرطیت قصد خوار کردن و انتقاص شخص را می‌فهمید؟

از این بیان نمی‌توان اثبات نمود که قصد انتقاص و در نتیجه شرط بیان نقص، در غیبت شرعی وجود دارد. این تعریف می‌تواند شامل بیان خوبی و کمال هم باشد.

تعریف دوّم: غیبت این است که در نبود شخصی بدی او ذکر شود. اگر این بدی در او باشد، غیبت تحقّق یافته است و اگر بدی در او نباشد، بهتان خواهد بود.[۳]

این تعریف، ذکر بدی و سوء را به عنوان شرط غیبت دارد؛ بنابرین بیان کمال شخص، عنوان غیبت بر آن صادق نخواهد بود.

تعریف سوّم: غیبت جایی است که عیب واقعی دیگری گفته شود که اگر بشنود ناراحت می‌شود. اگر عیبی باشد که در او نیست، غیبت در بهتان است.[۴]

در این تعریف، بیان کمال داخل نیست و لزوماً عیب باید باشد. پس دیگر ذکر کمالات را نمی‌توان از مصادیق غیبت دانست.

تعریف چهارم: عیب‌دار کردن دیگری، و در حقیقت عیب او را به فهم دیگران رساندن و از او بدگویی کردن. البته در ادامه خود صاحب لغت می‌گوید که غیبت اعمّ از سوء و حسن است.[۵]

این کلمات اهل لغت بود. در اینجا به ذکر برخی کلمات فقهاء پیرامون معنای لغت خواهیم پرداخت.

کلام آیتالله سبحانی

ایشان می‌فرماید اگرچه در بیان برخی از لغویون، غیبت اعمّ از بیان نقایص و کمالات است، ولی غیبت منصرف به ذکر سوء است؛[۶] یعنی ما از غیبت همان ذکر بدی را می‌فهمیم.

کلام شیخ انصاری

مرحوم شیخ انصاری هر سه پرسش ما را از کتب لغت استفاده می‌کنند. به نظر ایشان ظاهر از تعابیر لغویّون این است که فاعل غیبت قصد انتقاص نسبت به شخص مغتاب داشته باشد؛ و از سویی دیگر مراد لغویّون از موصول (ما یغمّه یا ما یکره) تنها ذکر نقص است؛ و در غیر ذکر نقص غیبت محقّق نمی‌شود. مراد از کراهتی که شخص مغتاب از شنیدن غیبت خواهد داشت، کراهت از وجود عیب نیست؛ بلکه کراهت از این است که دیگران فهمیده‌اند و یا اظهار توسط کسی او را به این عیب در جمعی شماتت کرده و آبرویش را برده است. چون وجود عیب در بسیاری از اوقات سبب کراهت در شخص نمی‌شود.[۷]

 




خارج فقه

, ,

درس خارج فقه استاد محسن فقیهی

۹۶/۱۱/۱۶

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: فسق مغنّی و مغنّیه/مبحث غناء/مکاسب محرمه

 

خلاصه جلسه گذشته:

جلسه گذشته بحث از حرمت استماع غناء به پایان رسید. امروز مبحث غناء تمام خواهد شد.

یکی از احکام فرعی در مبحث غناء حکم به فسق مغنّی و مغنّیه است؛ یعنی شخص مغنّی که مرتکب حرامی از محرّمات الهی شده است، فاسق بوده و نمیتواند امام جماعت شود و یا در دادگاه شهادت دهد. شیخ طوسی فاعل غناء را فاسق میشمارند.[۱]

در مقام مرحوم علّامه حلّی کلامی دارند که به نظر ما محلّ تأمّل است. ایشان می‌فرمایند: «یفسّق فاعله، … و کذا مستمعه، سواء اعتقد إباحته أو تحریمه».[۲] .

کلام ایشان برای ما قابل فهم نبود. خصوصاً اینکه مستمع غناء حتّی اگر قائل به اباحه غناء باشد، فاسق است؛ چرا که در حقیقت ما دلیل برای اثبات فسق چنین مستمعی نداریم. ما در رابطه با کدام یک از احکام وقتی شخصی قائل به جواز است و ما قائل به حرمت آن باشیم، قول به فسق او داریم؟ حکم به فسق جایی معنی دارد که شخص مرتکب حرامی شود که خود او نیز قائل به حرمت آن است. در غیر این صورت ما از چه اماره‌ای باید فسق او را کشف کنیم؟

مسأله دیگر این است که اگر غناء با موسیقی همراه شود، این تقارن غناء و موسیقی کاشف از لهوی بودن مجلس غناء است؛ یعنی همراهی غناء با موسیقی خود سبب زدوده شدن شکّ از مکلّف است. وقتی شخصی علاوه بر ترجیع با آلات موسیقی می‌خواند، در غالب موارد مجلس فسق و صوت لهوی شکل می‌گیرد؛ و حرمت در این رابطه متیقّن خواهد بود.




خارج فقه

, ,

درس خارج فقه استاد محسن فقیهی

۹۶/۱۱/۱۵

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: استماع غناء/مبحث غناء/مکاسب محرّمه؛

خلاصه جلسه گذشته: بحث از حرمت تغنّی گذشت و به حرمت استماع غناء رسید.

حرمت استماع مفاد روایاتی در این باب است. شاید بتوان ادّعای ملازمه‌ای در نظر عرف میان خواندن و شنیدن غناء کرد. ملازمه عقلی نیست. بلکه عرفی است؛ یعنی عرف وقتی اصل غناء در شریعت حرام دانسته شد، شنیدن آن را هم ممنوع می‌پندارد. به همین جهت در روایات این مسأله در برابر اهل‌بیت (ع) بسیار مطرح می‌شود؛ یعنی گویی برای روات مسأله‌ای طرح می‌شده که وقتی اصل غناء حرام است، باید شنیدن آن‌هم ممنوع باشد.

جلسه گذشته چند روایت را بررسی کردیم. این جلسه هم به بررسی چند روایت خواهیم پرداخت.

روایت پنجم: محَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَى عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ أَبِی الْبِلَادِ قَالَ: «أَوْصَى إِسْحَاقُ بْنُ عُمَرَ بِجَوَارٍ لَهُ مُغَنِّیَاتٍ أَنْ (تَبِیعَهُنَ‌ وَ یُحْمَلَ) ثَمَنُهُنَّ إِلَى أَبِی الْحَسَنِ (ع)». قَالَ إِبْرَاهِیمُ: «فَبِعْتُ الْجَوَارِیَ بِثَلَاثِ مِائَهِ أَلْفِ دِرْهَمٍ وَ حَمَلْتُ الثَّمَنَ إِلَیْهِ فَقُلْتُ لَهُ إِنَّ مَوْلىً لَک یُقَالُ لَهُ إِسْحَاقُ بْنُ عُمَرَ (أَوْصَى عِنْدَ وَفَاتِهِ) بِبَیْعِ جَوَارٍ لَهُ مُغَنِّیَاتٍ وَ حَمْلِ الثَّمَنِ إِلَیْک وَ قَدْ بِعْتُهُنَّ وَ هَذَا الثَّمَنُ ثَلَاثُ مِائَهِ أَلْفِ دِرْهَمٍ. فَقَالَ (ع): «لَا حَاجَهَ لِی فِیهِ إِنَّ هَذَا سُحْتٌ وَ تَعْلِیمَهُنَّ کفْرٌ وَ الِاسْتِمَاعَ‌ مِنْهُنَّ‌ نِفَاقٌ‌ وَ ثَمَنَهُنَ‌ سُحْتٌ‌»[۱] .

این روایت ارسال داشته و ضعیف است. ولی مورد استدلال برخی فقهاء واقع شده است[۲] . حضرت در رابطه با پولی که از جانب یکی از شیعیان بوده و حاصل از فروش جواری مغنّیات بوده است را قبول نکرده و آن را سحت می‌شمارند؛ و در ادامه شنیدن غناء را نفاق می‌شمارند. به جهت همین تعبیر که استماع و شنیدن غناء را نفاق می‌شمارد و این تعبیر اعمّ از حرمت است و برای کراهت هم در روایات دیگر استعمال شده است.

روایت ششم: روی أیضاً بالإسناد عن أبی هریره قال قال رسول الله: «من ملأ مسامعه من غناء لم یؤذن له أن یسمع صوت الروحانیّین یوم القیامه». قیل و ما الروحانیّون یا رسول الله؟ قال: «قرّاء أهل الجنّه».[۳]

این روایت همان‌طور که می‌بینید سندش به ابوهریره رسیده و در منابع عامّه ذکر شده است؛ و دلالت صریحی نیز در تحریم ندارد. چرا که حضرت می‌فرماید کسی که خود را از غنای این دنیا پر کند، از نوای روحانی بهشت، یعنی صدای قرّاء بهشت، بی‌بهره خواهد ماند؛ و این دلالت بر کراهت دارد و حرمت را نمی‌فهماند.

روایت هفتم: عَنْهُمْ عَنْ سَهْلٍ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْمَدَنِیِّ عَمَّنْ ذَکرَهُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ: «سُئِلَ عَنِ الْغِنَاءِ وَ أَنَا حَاضِرٌ فَقَالَ (ع): لَا تَدْخُلُوا بُیُوتاً اللَّهُ مُعْرِضٌ عَنْ أَهْلِهَا»[۴] .

این روایت سند ضعیفی داشته و اگرچه مورد استدلال برخی فقهاء واقع شده است، ولی دلالت بر حرمت ندارد. چرا که روایت ناظر به بیوتی است که برای غناء تمهید شده است نه استماع غناء؛ ولی مؤیّد می‌تواند باشد.

روایت هشتم: عَلِیُّ بْنُ جَعْفَرٍ فِی کتَابِهِ عَنْ أَخِیهِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ (ع) قَالَ: «سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ یَتَعَمَّدُ الْغِنَاءَ یُجْلَسُ‌ إِلَیْهِ‌ قَالَ: لَا»[۵] .

این روایت هم سند صحیحی دارد و هم دلالت تامّی بر مطلوب دارد. چرا که حضرت از حضور در مجلسی که در آن غناء خوانده می‌شود، نهی می‌کند و این ملازمه با شنیدن غناء دارد؛ بنابراین به نظر ما استدلال تامّ است.

روایت نهم: عَنْ عِدَّهٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ سَعِیدِ بْنِ جَنَاحٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ أَبِی أَیُّوبَ الْخَرَّازِ قَالَ: «نَزَلْنَا بِالْمَدِینَهِ فَأَتَیْنَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (ع) فَقَالَ لَنَا: «أَیْنَ نَزَلْتُمْ؟» فَقُلْنَا عَلَى فُلَانٍ صَاحِبِ الْقِیَانِ فَقَالَ: «کونُوا کرَاماً فَوَ اللَّهِ مَا عَلِمْنَا مَا أَرَادَ بِهِ وَ ظَنَنَّا أَنَّهُ یَقُولُ تَفَضَّلُوا عَلَیْهِ فَعُدْنَا إِلَیْهِ» فَقُلْنَا لَا نَدْرِی مَا أَرَدْتَ بِقَوْلِک کونُوا کرَاماً فَقَالَ: «أَ مَا سَمِعْتُمُ اللَّهَ- عَزَّ وَ جَلَّ- یَقُول: ‌ {… وَ إِذٰا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کرٰاماً}»[۶] .

در این حدیث امام در پاسخ به اصحابی که وارد بر یکی از صاحبان مغنّیه در شهر مدینه شده بودند، می‌فرماید که شما باید از لغو دوری کرده و اعراض کنید. البته به همین جهت دلالت روایت بر حرمت استماع مخدوش می‌شود. چرا که حضرت نهی از دخول به خانه آن شخص نهی نمی‌کنند، بلکه آن‌ها را سفارش به حفظ شأن خود کرده و امر به کریمانه رفتار کردن آن‌ها در قبال لغویات خانه آن شخص می‌فرمایند؛ بنابراین حضرت در مقام نهی از اعتناء به جاریه‌های مغنّیه هستند.

روایت دهم: عَنْهُمْ عَنْ سَهْلٍ عَنْ یَاسِرٍ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ (ع) قَالَ: «مَنْ نَزَّهَ نَفْسَهُ عَنِ الْغِنَاءِ فَإِنَّ فِی الْجَنَّهِ شَجَرَهً یَأْمُرُ اللَّهُ- عَزَّ وَ جَلَّ- الرِّیَاحَ أَنْ تُحَرِّکهَا فَیَسْمَعُ مِنْهَا صَوْتاً لَمْ یَسْمَعْ مِثْلَهُ وَ مَنْ لَمْ یَتَنَزَّهْ عَنْهُ لَمْ یَسْمَعْهُ»[۷] .

در این بیان نیز در عین صحّت سند روایت، دلالتی برای حرمت وجود ندارد. اگرچه منافاتی با حرمتی که از سایر روایات باب می‌توان استظهار نمود ندارد، امّا تنها دلالت خود روایت بر کراهت استماع است؛ زیرا امام می‌فرمایند اگر شما در دنیا غناء گوش دهید، نمی‌توانید در بهشت از صدای آن درخت چیزی بشنوید؛ یعنی نفس غناء با ورود شخص به بهشت منافاتی ندارد، بلکه تنها او را از موهبتی مثل موسیقی آن درخت محروم خواهد کرد.




خارج فقه

, ,

درس خارج فقه استاد محسن فقیهی

۹۶/۱۱/۱۴

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: استماع غناء/مبحث غناء/مکاسب محرّمه؛

خلاصه جلسه گذشته: بحث از حرمت تغنّی گذشت و به حرمت استماع غناء رسید.

حرمت استماع مفاد روایاتی در این باب است. شاید بتوان ادّعای ملازمه‌ای در نظر عرف میان خواندن و شنیدن غناء کرد. ملازمه عقلی نیست. بلکه عرفی است؛ یعنی عرف وقتی اصل غناء در شریعت حرام دانسته شد، شنیدن آن را هم ممنوع می‌پندارد. به همین جهت در روایات این مسأله در برابر اهل‌بیت (ع) بسیار مطرح می‌شود؛ یعنی گویی برای روات مسأله‌ای طرح می‌شده که وقتی اصل غناء حرام است، باید شنیدن آن‌هم ممنوع باشد.

جلسه گذشته چند روایت را بررسی کردیم. این جلسه هم به بررسی چند روایت خواهیم پرداخت.

روایت پنجم: محَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَى عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ أَبِی الْبِلَادِ قَالَ: «أَوْصَى إِسْحَاقُ بْنُ عُمَرَ بِجَوَارٍ لَهُ مُغَنِّیَاتٍ أَنْ (تَبِیعَهُنَ‌ وَ یُحْمَلَ) ثَمَنُهُنَّ إِلَى أَبِی الْحَسَنِ (ع)». قَالَ إِبْرَاهِیمُ: «فَبِعْتُ الْجَوَارِیَ بِثَلَاثِ مِائَهِ أَلْفِ دِرْهَمٍ وَ حَمَلْتُ الثَّمَنَ إِلَیْهِ فَقُلْتُ لَهُ إِنَّ مَوْلىً لَک یُقَالُ لَهُ إِسْحَاقُ بْنُ عُمَرَ (أَوْصَى عِنْدَ وَفَاتِهِ) بِبَیْعِ جَوَارٍ لَهُ مُغَنِّیَاتٍ وَ حَمْلِ الثَّمَنِ إِلَیْک وَ قَدْ بِعْتُهُنَّ وَ هَذَا الثَّمَنُ ثَلَاثُ مِائَهِ أَلْفِ دِرْهَمٍ. فَقَالَ (ع): «لَا حَاجَهَ لِی فِیهِ إِنَّ هَذَا سُحْتٌ وَ تَعْلِیمَهُنَّ کفْرٌ وَ الِاسْتِمَاعَ‌ مِنْهُنَّ‌ نِفَاقٌ‌ وَ ثَمَنَهُنَ‌ سُحْتٌ‌»[۱] .

این روایت ارسال داشته و ضعیف است. ولی مورد استدلال برخی فقهاء واقع شده است[۲] . حضرت در رابطه با پولی که از جانب یکی از شیعیان بوده و حاصل از فروش جواری مغنّیات بوده است را قبول نکرده و آن را سحت می‌شمارند؛ و در ادامه شنیدن غناء را نفاق می‌شمارند. به جهت همین تعبیر که استماع و شنیدن غناء را نفاق می‌شمارد و این تعبیر اعمّ از حرمت است و برای کراهت هم در روایات دیگر استعمال شده است.

روایت ششم: روی أیضاً بالإسناد عن أبی هریره قال قال رسول الله: «من ملأ مسامعه من غناء لم یؤذن له أن یسمع صوت الروحانیّین یوم القیامه». قیل و ما الروحانیّون یا رسول الله؟ قال: «قرّاء أهل الجنّه».[۳]

این روایت همان‌طور که می‌بینید سندش به ابوهریره رسیده و در منابع عامّه ذکر شده است؛ و دلالت صریحی نیز در تحریم ندارد. چرا که حضرت می‌فرماید کسی که خود را از غنای این دنیا پر کند، از نوای روحانی بهشت، یعنی صدای قرّاء بهشت، بی‌بهره خواهد ماند؛ و این دلالت بر کراهت دارد و حرمت را نمی‌فهماند.

روایت هفتم: عَنْهُمْ عَنْ سَهْلٍ عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ مُحَمَّدٍ الْمَدَنِیِّ عَمَّنْ ذَکرَهُ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ: «سُئِلَ عَنِ الْغِنَاءِ وَ أَنَا حَاضِرٌ فَقَالَ (ع): لَا تَدْخُلُوا بُیُوتاً اللَّهُ مُعْرِضٌ عَنْ أَهْلِهَا»[۴] .

این روایت سند ضعیفی داشته و اگرچه مورد استدلال برخی فقهاء واقع شده است، ولی دلالت بر حرمت ندارد. چرا که روایت ناظر به بیوتی است که برای غناء تمهید شده است نه استماع غناء؛ ولی مؤیّد می‌تواند باشد.

روایت هشتم: عَلِیُّ بْنُ جَعْفَرٍ فِی کتَابِهِ عَنْ أَخِیهِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ (ع) قَالَ: «سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ یَتَعَمَّدُ الْغِنَاءَ یُجْلَسُ‌ إِلَیْهِ‌ قَالَ: لَا»[۵] .

این روایت هم سند صحیحی دارد و هم دلالت تامّی بر مطلوب دارد. چرا که حضرت از حضور در مجلسی که در آن غناء خوانده می‌شود، نهی می‌کند و این ملازمه با شنیدن غناء دارد؛ بنابراین به نظر ما استدلال تامّ است.

روایت نهم: عَنْ عِدَّهٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ سَعِیدِ بْنِ جَنَاحٍ عَنْ حَمَّادٍ عَنْ أَبِی أَیُّوبَ الْخَرَّازِ قَالَ: «نَزَلْنَا بِالْمَدِینَهِ فَأَتَیْنَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (ع) فَقَالَ لَنَا: «أَیْنَ نَزَلْتُمْ؟» فَقُلْنَا عَلَى فُلَانٍ صَاحِبِ الْقِیَانِ فَقَالَ: «کونُوا کرَاماً فَوَ اللَّهِ مَا عَلِمْنَا مَا أَرَادَ بِهِ وَ ظَنَنَّا أَنَّهُ یَقُولُ تَفَضَّلُوا عَلَیْهِ فَعُدْنَا إِلَیْهِ» فَقُلْنَا لَا نَدْرِی مَا أَرَدْتَ بِقَوْلِک کونُوا کرَاماً فَقَالَ: «أَ مَا سَمِعْتُمُ اللَّهَ- عَزَّ وَ جَلَّ- یَقُول: ‌ {… وَ إِذٰا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کرٰاماً}»[۶] .

در این حدیث امام در پاسخ به اصحابی که وارد بر یکی از صاحبان مغنّیه در شهر مدینه شده بودند، می‌فرماید که شما باید از لغو دوری کرده و اعراض کنید. البته به همین جهت دلالت روایت بر حرمت استماع مخدوش می‌شود. چرا که حضرت نهی از دخول به خانه آن شخص نهی نمی‌کنند، بلکه آن‌ها را سفارش به حفظ شأن خود کرده و امر به کریمانه رفتار کردن آن‌ها در قبال لغویات خانه آن شخص می‌فرمایند؛ بنابراین حضرت در مقام نهی از اعتناء به جاریه‌های مغنّیه هستند.

روایت دهم: عَنْهُمْ عَنْ سَهْلٍ عَنْ یَاسِرٍ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ (ع) قَالَ: «مَنْ نَزَّهَ نَفْسَهُ عَنِ الْغِنَاءِ فَإِنَّ فِی الْجَنَّهِ شَجَرَهً یَأْمُرُ اللَّهُ- عَزَّ وَ جَلَّ- الرِّیَاحَ أَنْ تُحَرِّکهَا فَیَسْمَعُ مِنْهَا صَوْتاً لَمْ یَسْمَعْ مِثْلَهُ وَ مَنْ لَمْ یَتَنَزَّهْ عَنْهُ لَمْ یَسْمَعْهُ»[۷] .

در این بیان نیز در عین صحّت سند روایت، دلالتی برای حرمت وجود ندارد. اگرچه منافاتی با حرمتی که از سایر روایات باب می‌توان استظهار نمود ندارد، امّا تنها دلالت خود روایت بر کراهت استماع است؛ زیرا امام می‌فرمایند اگر شما در دنیا غناء گوش دهید، نمی‌توانید در بهشت از صدای آن درخت چیزی بشنوید؛ یعنی نفس غناء با ورود شخص به بهشت منافاتی ندارد، بلکه تنها او را از موهبتی مثل موسیقی آن درخت محروم خواهد کرد.




خارج فقه

, ,

درس خارج فقه استاد محسن فقیهی

۹۶/۱۱/۰۹

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: استماع غناء/مبحث غناء/مکاسب محرّمه؛

خلاصه جلسه گذشته: بحث در رابطه با آموزش دیدن و آموختن غناء بود. عرض کردیم که اگر شخص برای آموختن غناء مرتکب حرامی نشود و قواعد موسیقی را آموزش دهد و نفس غنای محرّم خوانده نشود، اگر هم خوانده می‌شود در جایی باشد که حلال است مثل اینکه استاد به عروسی رفته و شاگردان هم با او بروند و به ظرایف خواندن استاد گوش دهند، شاگرد هم برای آموزش غناء هدف حلالی دارد، قصد دارد در مجالسی که غناء حلال شده است غناء بخواند؛ در این صورت از قول بزرگانی مثل مرحوم خویی که این آموزش و آموختن غناء حلال بوده و جایز است.

در حقیقت آموزش و آموختن غناء در مواردی که خود غناء حلال است مشکلی نداشته و جایز خواهد بود.

استماع غناء

این بحث هم به نحوی تطبیق مباحث گذشته است؛ یعنی اگر غناء حلال باشد، استماع آن هم حلال خواهد و اگر غناء حرام باشد، استماع آن نیز حرام خواهد بود.

ادلّه‌ای هم در این رابطه بررسی خواهیم کرد.

روایت اوّل: عَنْهُمْ عَنْ سَهْلٍ وَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ جَمِیعاً عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ عَنْ سَعِیدِ بْنِ مُحَمَّدٍ الطَّاطَرِیِّ عَنْ أَبِیهِ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ: سَأَلَهُ رَجُلٌ عَنْ بَیْعِ الْجَوَارِی الْمُغَنِّیَاتِ فَقَالَ: «شِرَاؤُهُنَّ وَ بَیْعُهُنَّ حَرَامٌ وَ تَعْلِیمُهُنَّ کفْرٌ وَ اسْتِمَاعُهُنَّ نِفَاقٌ»[۱] .

این روایت صحیحه بوده و مورد استدلال برخی از علماء واقع شده است.[۲] اما دلالت روایت بر حرمت استماع غناء ضعیف است؛ چرا که در رابطه با خرید و فروش جاریه مغنّیه حکم حرمت را بیان می‌دارد و در رابطه با تعلیم آن‌ها تعبیر به کفر دارد، ولی در مورد استماع تعبیر “نفاق” را می‌آورند. این تعبیر در سایر روایات و بیانات معصومین اعمّ از حرمت است؛ یعنی در مواردی هم استعمال شده است که بر کراهت دلالت دارد.

روایت دوّم: محَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ مَسْعَدَهَ بْنِ زِیَادٍ قَالَ: «کنْتُ عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ: بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی إِنِّی أَدْخُلُ کنِیفاً وَ لِی جِیرَانٌ وَ عِنْدَهُمْ جَوَارٍ یَتَغَنَّیْنَ وَ یَضْرِبْنَ بِالْعُودِ فَرُبَّمَا أَطَلْتُ الْجُلُوسَ اسْتِمَاعاً مِنِّی لَهُنَّ. فَقَالَ (ع): «لَا تَفْعَلْ». فَقَالَ الرَّجُلُ: وَ اللَّهِ مَا آتِیهِنَّ إِنَّمَا هُوَ سَمَاعٌ أَسْمَعُهُ بِأُذُنِی فَقَالَ (ع): «لِلَّهِ أَنْتَ أَ مَا سَمِعْتَ اللَّهَ یَقُولُ: {… إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کلُّ أُولئِک کانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً} » فَقَالَ: بَلَى وَ اللَّهِ لَکأَنِّی لَمْ أَسْمَعْ بِهَذِهِ الْآیَهِ مِنْ کتَابِ اللَّهِ مِنْ (عَرَبِیٍّ وَ لَا مِنْ عَجَمِیٍّ لَا جَرَمَ أَنِّی) لَا أَعُودُ إِنْ شَاءَ اللَّهُ وَ أَنِّی أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ فَقَالَ (ع) لَهُ: «قُمْ فَاغْتَسِلْ وَ صَلِّ مَا بَدَا لَک فَإِنَّک کنْتَ مُقِیماً عَلَى أَمْرٍ عَظِیمٍ مَا کانَ أَسْوَأَ حَالَک لَوْ مِتَّ عَلَى ذَلِک احْمَدِ اللَّهَ وَ سَلْهُ التَّوْبَهَ مِنْ کلِّ مَا یَکرَهُ فَإِنَّهُ لَا یَکرَهُ إِلَّا کلَّ قَبِیحٍ وَ الْقَبِیحَ دَعْهُ لِأَهْلِهِ فَإِنَّ لِکلٍّ أَهْلاً».[۳]

در این روایت-که صحیحه هم هست- امام نسبت به کسی که به استماع غنای محرّم می‌نشسته، عتاب می‌کنند و از او می‌خواهند تا توبه کند و از خدا طلب بخشش کرده و امر به غسل به او می‌کنند و برای او آیه‌ای از قرآن می‌خوانند که دلالت بر بازخواست شنیده‌های انسان دارد. مجموع این قرائن دلالت بر حرمت استماع دارد. ولی در پایان روایت حضرت به راوی امر می‌کنند تا از مکروهات توبه کند. این تعبیر کمی دلالت روایت را مخدوش می‌کند.

روایت سوّم: عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ الْأَرْمَنِیِّ عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ یَقْطِینٍ ‌ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (ع) قَالَ: «مَنْ‌ أَصْغَى‌ إِلَى‌ نَاطِقٍ‌ فَقَدْ عَبَدَهُ فَإِنْ کانَ النَّاطِقُ یُؤَدِّی عَنِ اللَّهِ- عَزَّ وَ جَلَّ- فَقَدْ عَبَدَ اللَّهَ وَ إِنْ کانَ النَّاطِقُ یُؤَدِّی عَنِ الشَّیْطَانِ فَقَدْ عَبَدَ الشَّیْطَانَ».[۴]

این روایت به جهت وجود “احمد بن محمد بن ابراهیم ارمنی” که مهمل است، ضعیف است؛ و دلالتی هم بر حرمت استماع غناء ندارد. بحث در رابطه با گوش سپردن به سخن کسی است که کلام او از شیطان است؛ و ارتباطی به غناء ندارد.

روایت چهارم: مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ عَنْ عَنْبَسَهَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ: «إسْتِمَاعُ اللَّهْوِ وَ الْغِنَاءِ یُنْبِتُ النِّفَاقَ کمَا یُنْبِتُ الْمَاءُ الزَّرْعَ»[۵] .

این روایت سند تامّی دارد. ولی دلالت تامّی در حرمت استماع غناء ندارد؛ و اگر این تعبیر را به سایر روایات ضمیمه کنیم، می‌توان حرمت استماع را نتیجه گرفت.