خارج فقه

, ,

درس خارج فقه استاد محسن فقیهی

۹۶/۱۲/۲۱

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مقوّمات غیبت/مبحث غیبت/مکاسب محرّمه

خلاصه جلسه گذشته: صحبت در مورد فرمایش مرحوم امام بود که غیبت را اعم از تهمت می‌دانستند. ایشان تعریف غیبت را به گونه‌ای بیان می‌کنند که شامل تهمت نیز می‌شود؛ بنابراین از منظر ایشان غیبت یعنی بدگویی کردن پشت سر دیگری خواه عیب بیان شده در او باشد یا خیر. به نظر ما اگر عیب در شخص موجود باشد غیبت است اما اگر فاقد آن عیب باشد تهمت است. برخی از استدلال‌های مرحوم امام را بیان کردیم؛ یکی از روایاتی که مرحوم امام به عنوان شاهد برای مدعای خود بیان می‌کنند این است:

«محمد بن الحسن فی (المجالس والأخبار) بإسناده الآتی عن أبی ذر، عن النبی صلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم فی وصیه له قال: یا أباذر … قلت: یا رسول الله وما الغیبه؟ قال: ذکرک أخاک بما یکره …».[۱]

ایشان استدلال می‌کنند تعریف غیبت که در روایت آمده شامل غیبت و تهمت می‌شود چرا که در صورت وجود عیب یا عدم آن در هر دو صورت، کراهت حاصل می‌شود.[۲]

به نظر ما چند اشکال بر این استدلال وارد است: اولاً این روایت ضعیف السند است پس قابل استناد نیست. ثانیاً در صورت وجود چند روایت در موضوعی باید بین روایات جمع کرد؛ در برخی روایات قید «ما ستره الله علیه» بیان شده و در برخی «بما یکره» بیان شده است؛ حال نمی‌توان یک روایت را اخذ کرد و به دیگر روایات توجه نکرد پس تعریف غیبت مجموع هر دو قید است و نه فقط یک قید. ثالثاً روایاتی داریم که صراحتاً بین غیبت و تهمت، فرق گذاشته‌اند.

روایت دیگری نیز هست که مرحوم امام به آن استناد کرده‌اند که مانند همان روایت قبلی است:

«قول النبی صلى الله علیه وآله هل تدرون ما الغیبه؟ فقالوا: الله ورسوله أعلم، قال: ذکرک أخاک بما یکره…».[۳]

این روایت هم مانند روایت قبل دارای سند ضعیف است.

مرحوم امام بر اساس مبنای خود می‌فرمایند که رابطه میان غیبت و تهمت، عموم و خصوص من وجه است.[۴] ماده افتراق تهمت جایی است که در حضور شخص عیبی که موجود نیست به او نسبت داده شود. ماده افتراق غیبت هم جایی است که پشت سر دیگری عیبی گفته شود که در او وجود داشته باشد. ماده اشتراک هم جایی است که پشت سر دیگری عیبی به او نسبت داده شود که در او موجود نیست.

به نظر ما این دو ماده اشتراکی ندارند زیرا اگر عیب در غیبت شونده موجود نباشد به آن تهمت گفته می‌شود و اگر عیب موجود باشد به آن غیبت اطلاق می‌شود.

تذکر: این عیب مورد بحث باید چگونه عیبی باشد، در خَلق باشد یا در خُلق، در بدن یا نسب، در فعل یا قول، در دین یا دنیا، در لباس، مرکب و یا در خانه باشد. مرحوم صاحب جواهر، تمام این موارد را از مصادیق غیبت می‌داند و این کلام برداشتی از روایت امام صادق است. «لا فرق فیما ینقصه بین تعقله بالبدن والنسب والخلق والفعل والقول والدین والدنیا، بل والثوب والدابه والدار، کما أشار إلى ذلک‌ الصادق علیه‌السلام بقوله “وجوه الغیبه تقع بذکر عیب فی الخلق والفعل والمعامله والمذهب والجهل وأشباهه”».[۵]

به نظر ما سخن ایشان صحیح است اما در مورد «دار» و «دابه» فکر نمی‌کنیم از مصادیق غیبت باشد چرا که از امور مخفی نیستند؛ اما اگر در همین موارد عیب مستور بیان شود و اکراه حاصل گردد غیبت است. اگر عیب آشکار باشد ممکن است از باب آزار مؤمن حرام باشد اما غیبت نیست.

 




خارج فقه

, ,

درس خارج فقه استاد محسن فقیهی

۹۶/۱۲/۲۰

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مقوّمات غیبت/مبحث غیبت/مکاسب محرّمه

خلاصه جلسه گذشته: بحث در این بود که غیبت و تهمت متفاوت هستند ولی بعضی از علما فرموده‌اند که غیبت معنای اعمی دارد و شامل تهمت نیز می‌شود. برای اثبات این مدّعا به روایاتی استدلال کرده‌اند که در جلسه قبل به دو روایت اشاره شد.

روایت سوّم: «وفی المجالس عن أبیه، عن علی بن محمد بن قتیبه، عن حمدان بن سلیمان، عن نوح بن شعیب، عن محمد بن إسماعیل، عن صالح بن عقبه، عن علقمه بن محمد، عن الصادق جعفر بن محمد علیهما‌السلام ـ فی حدیث ـ أنه قال: فمن لم تره بعینک یرتکب ذنبا، ولم یشهد علیه عندک شاهدان، فهو من أهل العداله؛ والستر، وشهادته مقبوله، وإن کان فی نفسه مذنبا، ومن اغتابه بما فیه فهو خارج عن ولایه الله تعالى ذکره، داخل فی ولایه الشیطان؛ ولقد حدثنی أبی، عن أبیه، عن آبائه، علیهم‌السلام عن رسول الله صلى‌الله‌علیه‌وآله قال: من اغتاب مؤمنا بما فیه لم یجمع الله بینهما فی الجنه أبدا، ومن اغتاب مؤمنا بما لیس فیه فقد انقطعت العصمه بینهما، وکان المغتاب فی النار خالدا فیها وبئس المصیر».[۱]

سند حدیث: علی بن حسین بن بابویه، امامی و ثقه است. علی بن محمد بن قتیبه نیشابوری، اختلافی است اما به نظر ما ظاهرا امامی و ثقه است. حمدان بن سلیمان نیشابوری، امامی و ثقه است. نوح بن شعیب نیشابوری، امامی و ثقه است. محمد بن اسماعیل بن بزیع، امامی و ثقه است. صالح بن عقبه بن قیس اختلافی است اما به نظر ما امامی و ثقه است. علقمه بن محمد حضرمی، ظاهرا امامی است ولی وثاقتش ثابت نشده است. لذا این روایت حسنه است.

اگر با چشم ندیدی که کسی مرتکب گناه شود یعنی ممکن است گوش شما بشنود اما خودتان ندیده باشید و دو شاهد عادل هم بر علیه او شهادت ندهند، آن شخص عادل است و شهادتش قبول می‌باشد، هرچند در واقع گناه‌کار باشد؛ و اگر کسی او را به چیزی که در او هست غیبت کند، از ولایت خداوند متعال خارج شده و در ولایت شیطان داخل شده است. بعد حضرت، روایتی را از پیامبر (ص) نقل می‌کند که فرمود: کسی که مؤمنی را به عیبی که در او وجود دارد غیبت کند، خداوند هرگز بین آن دو نفر را در بهشت جمع نمی‌کند؛ و کسی که مؤمنی را به عیبی که در او نیست غیبت کند، عصمت بین آن دو از بین رفته و غیبت کننده همیشه در آتش جهنم خواهد بود و چه بد جایگاهی است.

مرحوم امام به ظاهر این روایت استدلال کرده‌اند که غیبت در مورد تهمت نیز به کار رفته است.[۲]

به نظر ما: این استدلال کافی نیست چون اولاً سند این روایت حسنه است و موثّقه نیست؛ بنابراین کفایت نمی‌کند و ثانیاً به نظر ما معنای روایت این است که انسانی که غیبت می‌کند گاهی تصورش این است که آن شخص، عیب را دارد با این‌که علم و یقین ندارد؛ حال، در واقع آن شخص یا عیب را دارد و یا ندارد، اگر واقعاً آن عیب را داشته باشد، خداوند بین آن دو را در بهشت جمع نمی‌کند؛ اما اگر واقعاً آن عیب را نداشته باشد، مغتاب تا ابد در جهنم است. تهمت در جایی است که شخص می‌داند که آن عیب در او وجود ندارد ولی با این وجود می‌گوید؛ ولی در اینجا نمی‌داند و طبق شنیده‌ها و توهّماتش آن عیب را مطرح می‌کند. ثالثاً استعمال اعم از حقیقت و مجاز است به قرینه روایات دیگر که در این مورد وارد شده است.

روایت چهارم: «محمد بن یعقوب، عن الحسین بن محمد، عن معلى بن محمد، عن الحسن بن علی الوشاء، عن داود بن سرحان قال: سألت أبا عبدالله علیه‌السلام عن الغیبه قال: هو أن تقول لأخیک فی دینه مالم یفعل، وتبث علیه أمرا قد ستره الله علیه لم یقم علیه فیه حد».[۳]

سند حدیث: محمد بن یعقوب کلینی، امامی و ثقه است. حسین بن محمد بن عامر، امامی و ثقه است. معلّی بن محمّد بصری، اختلافی است اما به نظر ما ظاهراً امامی و ثقه است. حسن بن علی وشّاء، امامی و ثقه است. داود بن سرحان عطار، امامی و ثقه است. لذا این روایت صحیحه است.

از امام صادق (ع) در مورد غیبت سؤال شد و حضرت فرمود: غیبت این است که در مورد برادر دینی کاری که انجام نداده، بگویی و به ضرر او چیزی را پخش کنی که خدا آن را مخفی کرده و حدّی هم در او جاری نشده است.

این روایت مورد استدلال مرحوم امام است.

به نظر ما: اینکه امام (ع) فرمود: «وتبث علیه أمرا قد ستره الله علیه» به این معناست که چیزی را پخش کنی که خدا آن را مخفی کرده، یعنی آن کار را انجام داده و آن عیب در او وجود دارد؛ و این جمله قید و توضیح «مالم یفعل» است که یعنی عیب در او وجود ندارد، پس صدر و ذیل روایت مختلف است، به این مورد اختلاف صدر و ذیل گفته می‌شود. در حاشیه کافی نیز این مطلب ذکر شده که «وتبث علیه أمرا قد ستره الله علیه» یعنی عیبی که در اختیار شخص نیست مثل عیب‌های بدنی که از روی حد به وجود نیامده و اشاره به این است که تا زمانی که حد بر او جاری نشده غیبتش حرام است هرچند عیب مخفی در او وجود داشته باشد و بعد از اجرای حد، عیب مخفی نیست و این معنا مقتضای جمع بین روایاتی است که تصریح دارند به اینکه بین غیبت و تهمت فرق وجود دارد.

مرحوم امام بعد از بیان روایت در مورد ادعای خود می‌فرماید: بنابر اینکه مراد از صدر روایت این است کار خلاف شرعی به او نسبت داده شود که او انجام نداده است.[۴]

به نظر ما: این کلام خلاف ظاهر ذیل روایت است و ذیل روایت قرینه صدر روایت است.

 




خارج فقه

, ,

درس خارج فقه استاد محسن فقیهی

۹۶/۱۲/۱۹

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مقوّمات غیبت/مبحث غیبت/مکاسب محرّمه

خلاصه جلسه گذشته: بحث در غیبت بود و اینکه آیا معنای غیبت عام است و شامل تهمت هم می‌شود؟ نظر بعضی از علما این است که غیبت یعنی پشت سر کسی صحبت کردن چه عیب در او باشد یا نباشد؛ که طبق این تعریف تهمت هم در معنای غیبت داخل می‌شود. برای این مدّعا استدلال کرده و مؤیّداتی ذکر کرده‌اند. دلیل اوّل در جلسه قبل مورد بحث قرار گرفت.

دلیل دوّم: مرحوم امام می‌فرماید که شأن نزول آیه غیبت در مورد تهمت است؛ یعنی دو نفر به شخصی تهمت زدند وقتی خبر به پیامبر رسید، ناراحت شدند و سپس این آیه نازل شد که: «ولایغتب بّعضکم بعضا أیحبّ أحدکم أن یأکل لحم أخیه میتا فکرهتموه»[۱] در مجمع البیان آمده که: «قوله «وَ لاَ یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بَعْضاً» نزل فی رجلین من أصحاب رسول الله ص اغتابا رفیقهما و هو سلمان بعثاه إلى رسول الله ص لیأتی لهما بطعام فبعثه إلى أسامه بن زید و کان خازن رسول الله ص على رحله فقال ما عندی شی‌ء فعاد إلیهمافقالا بخل أسامه و قالا لسلمان لو بعثناه إلى بئر سمیحه لغار ماؤها ثم انطلقا یتجسسان عند أسامه ما أمر لهما به رسول الله فقال لهما رسول الله ص ما لی أرى خضره اللحم فی أفواهکما قالا یا رسول الله ما تناولنا یومنا هذا لحما قال ظللتم تأکلون لحم سلمان و أسامه فنزلت الآیه».[۲] معلوم است که توصیفی که نسبت به سلمان و اسامه کردند صحیح نبوده و عیب در آن‌ها وجود نداشته است؛ لذا آیه طبق این نقل، در مورد تهمت نازل شده است.

اشکال: به نظر ما اوّلاً سند این روایت ضعیف است و ثانیاً شأن نزول هیچوقت دلیل بر انحصار آیه در مورد نیست و این استدلال به فرض اینکه سند روایت هم صحیح باشد کاشف از این است که گاهی غیبت به تهمت هم اطلاق می‌شود و استعمال هم گاهی حقیقت است و گاهی مجاز. لذا ممکن است استعمال غیبت در تهمت مجاز باشد. ثالثاً این سند این روایت یا صحیح است و یا صحیح نیست، اگر صحیح باشد، دلالت می‌کند که استعمال غیبت در مورد تهمت در زمان رسول الله (ص) هم استعمال شده، اگر این روایت ضعیف باشد باز هم دلالت دارد بر اینکه استعمال غیبت در مورد تهمت درست بوده؛ یعنی عرب‌ها در آن زمان استعمال می‌کرده‌اند.

دلیل سوّم: مرحوم امام به ظاهر و اطلاق روایات دیگری استدلال می‌کنند. در دو روایت به اطلاق استدلال کرده و در دو روایت به ظاهر آن‌ها.

اما دو روایتی که به اطلاق آن‌ها استدلال کرده:

روایت اوّل: «تفسیر علی بن إبراهیم: أبی، عن ابن أبی عمیر، عن هشام، عن أبی عبد الله علیه السلام قال:من قال فی مؤمن ما رأت عیناه، وسمعت أذناه کان من الذین قال الله: ” إن الذین یحبون أن تشیع الفاحشه فی الذین آمنوا لهم عذاب ألیم فی الدنیا والآخره».[۳] مرحوم امام می‌فرماید این روایت اطلاق دارد و شامل تهمت هم می‌شود. «وسمعت أذناه»، شامل غیبت و تهمت می‌شود.

سند روایت: علی بن ابراهیم بن هاشم قمی، امامی و ثقه است. ابراهیم بن هاشم قمی، اختلافی است ولی به نظر ما امامی و ثقه است. محمد بن ابی عمیر زیاد، امامی و ثقه است و از اصحاب اجماع می‌باشد. هشام مشترک بین هشام بن حکم است که امامی و ثقه می باشد و هشام بن سالم که امامی و ثقه است و هاشم بن المثنّی الحنّاط که امامی و ثقه است.

اشکال: ظاهر جمله «وسمعت أذناه» به قرینه «ما رأت عیناه» این است که مطالبی را بیان شود که یقینی است؛ پس منظور این روایت غیبت است نه تهمت.

روایت دوّم: «وعن علی بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن بعض أصحابه، عن أبی عبدالله علیه‌السلام قال: من قال فی مؤمن ما رأته عیناه وسمعته اذناه فهو من الذین قال الله عزّ وجّل: إن الذین یحبون أن تشیع الفاحشه فی الذین آمنوا لهم عذاب ألیم».[۴]

سند روایت: علی بن ابراهیم قمی، امامی و ثقه است. ابراهیم بن هاشم قمی، اختلافی است ولی به نظر ما امامی و ثقه است. محمد بن ابی عمیر زیاد، امامی و ثقه است و از اصحاب اجماع می‌باشد.

این روایت هم مانند روایت قبل است و همان اشکال بر آن وارد است.

مرحوم امام بعد از ذکر این دو روایت می‌فرماید: اطلاق «ما سمعت أذناه» این است که شامل غیر موافق با واقع (که همان تهمت است) نیز می‌شود.[۵]




خارج فقه

, ,

درس خارج فقه استاد محسن فقیهی

۹۶/۱۲/۱۵

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مقوّمات غیبت/مبحث غیبت/مکاسب محرّمه

خلاصه جلسه گذشته: بحث در مقوّمات غیبت بود. یکی از مقوّمات غیبت این است که عیب در مغتاب وجود داشته باشد. در روایاتی که در باب غیبت وارد شده استفاده می‌شود که آن عیب باید در مغتاب باشد. پس در حقیقت باید عیب بیان شود تا غیبت صدق کند و هم عیبی که بیان می‌شود باید در مغتاب وجود داشته باشد. بعضی از روایات را در بحث گذشته خواندیم.

روایت پنجم: «وفی المجالس عن محمد بن موسى بن المتوکل، عن عبدالله بن جعفر الحمیری، عن أحمد بن محمد بن عیسى، عن الحسن بن محبوب، عن عبد الرحمن بن سیابه، عن الصادق جعفر بن محمد علیه‌السلام قال: إنّ من الغیبه أن تقول فی أخیک ما ستره الله علیه …».[۱]

سند روایت: «فی المجالس» این روایت در امالی شیخ صدوق ذکر شده است. محمد بن موسی بن متوکل امامی و ثقه است. عبدالله بن جعفر حمیری امامی و ثقه است. احمد بن محمد بن عیسی اشعری امامی و ثقه است. حسن بن محبوب امامی و ثقه است. عبدالرحمن بن سیابه مورد اختلاف است ولی به نظر ما امامی و ثقه است. لذا سند این روایت صحیحه است.

امام صادق (ع) در این روایت می‌فرماید: «إنّ من الغیبه» یعنی یکی از افراد غیبت این است که در مورد برادرت چیزی را بگویی که خدا بر او مخفی کرده است.

با استفاده از این روایت می‌توان به محقق خویی جواب داد. چرا که ایشان غیبت را «ما ستره الله علیه» می‌دانستند و «یکرهه» را دخالت نمی‌دادند؛ اما نظر ما این بود که یکرهه هم در غیبت دخیل است. حال از این روایت استفاده می‌کنیم که یک نوع از افراد غیبت «ما ستره الله علیه» است و ممکن است افراد دیگری هم داشته باشد مانند «ما یکرهه» که در روایات دیگر آمده بود.

عبارت «ما ستره الله علیه» در روایت طبق برداشت آیت‌الله سبحانی[۲] به معنای عیبی است که مستور و مخفی است و در مغتاب وجود دارد. لذا سه قید در غیبت لحاظ می‌شود: عیب، مستور بودن و وجود داشتن در مغتاب.

روایت ششم: «العیاشی فی (تفسیره) عن عبدالله بن حماد الأنصاری، عن عبدالله بن سنان قال: قال أبو عبدالله علیه‌السلام: الغیبه أن تقول فی أخیک ما قد ستره الله علیه…».[۳]

سند روایت: عیاشی امامی و ثقه است. عبدالله بن حمّاد انصاری، مورد اختلاف است ولی به نظر ما ثقه است. عبدالله بن سنان مولی بنی هاشم، امامی و ثقه است. این روایت مرفوعه است چون عبدالله بن حمّاد از اصحاب امام کاظم (ع) است ولی عیاشی در زمان غیبت صغری است و روات بین آن‌ها حذف شده است.

به نظر ما: این روایت می‌تواند به عنوان مؤیّد کلام آیت الله سبحانی قرار گیرد.

قول دوم: عدم اعتبار عیب در تحقق غیبت.

مرحوم امام می‌فرمایند: «فالاظهر عدم اعتبار هذا القید فی عنوان الغیبه، فلو کان لعنوانها اثر خاص یترتب على من اغتاب مؤمنا بما لیس فیه کما لو قلنا: بوجوب الاستحلال منه أو الاستغفار له».[۴]

مرحوم امام می‌فرمایند در غیبت لازم نیست عیب وجود داشته باشد. تهمت هم نوعی غیبت است. آثاری که برای غیبت وارد شده در مورد تهمت هم هست. مثلاً اگر گفتیم که غیبت کننده باید استغفار کند، معنایش این است که تهمت زننده نیز باید استغفار کند.

اشکال: به نظر ما: مسلّم است که گناه تهمت بیشتر از غیبت است. وقتی می‌گوییم که غیبت کننده باید استغفار کند به طریق اولی تهمت زننده باید استغفار کند. پس از این باب نیست که غیبت و تهمت یکی است بلکه از باب «دخول الاخفّ تحت الاشد» است یعنی وقتی حکمی برای اخفّ صادر شد، همان حکم به طریق اولی برای اشدّ ثابت است.

مرحوم امام در جواب به این اشکال می‌فرمایند: «فان الظاهر عدم اعتباره فی معناه اللغوى والعرفی کما هو ظاهر کلام المصباح حیث قال: وان کان باطلا فهو الغیبه فی بهت، وظاهر کلام الطبرسی المتقدم، والتعریف المحکى عن الشهید الذى نسبه إلى المشهور، وکذا تعریفه الآخر، والظاهر منه حصر معنى الغیبه لدى الفقهاء بهما، وان عدم هذا القید مفروغ عنه لدیهم بل لدى غیرهم: وظاهر معقد الاجماع».[۵] ایشان به کلام مصباح المنیر تمسّک جسته‌اند که آمده: اگر عیب در او باشد، غیبت است و اگر نباشد، غیبت در بهتان است. منتهی یکی غیبت اشدّ است و دیگری غیبت اخفّ. سپس به کلام شهید استناد می‌کنند که در یکی از کتابهایشان این مطلب را نوشته‌اند که غیبت بر دو نوع است: یکی غیبت اشدّ که تهمت است و دیگری غیبت اخفّ که همان غیبت است.

به نظر ما: اشکال بر کلمات مرحوم امام وارد است؛ همان‌طور که قبلاً هم بیان شد، لغویین با صراحت غیبت را تعریف کرده‌اند که اگر عیبی که بیان شده، در او وجود داشته باشد غیبت است و اگر در او وجود نداشته باشد بهتان است. در روایات هم همین مطلب بیان شده است. اگر منظور شما کلمات فقها باشد که بازهم به همین مطلب صراحت دارد و اگر منظور شما عرف عوام باشد که وقتی‌که مخالف با کلمات لغویین و فقها باشد، دلیل نمی‌شود. شما چطور قول یک لغوی را گرفته‌اید ولی قول بقیه را رها کرده‌اید و چطور به ظاهر کلام یک فقیه استدلال می‌کنید درحالی‌که صریح کلام بسیاری از فقها خلاف آن است؟

مرحوم امام در اینجا می‌فرماید: غیبت معنای عامی دارد که مشترک بین بهتان و غیبت است بلکه می‌توان از کلام عدّه‌ای از علماء استفاده کرد که این تقسیم برای غیبت یک امر حادث اصطلاحی است و اگر در این ظهور مناقشه شد، حداقل احتمال نزدیک وجود دارد.

به نظر ما: این احتمال ضعیف است و دلیل لازم دارد؛ هرچند در بعضی از روایات، غیبت در بهتان هم استعمال شده است اما در سایر کلمات معصومین این دو از هم جدا شده‌اند.

 




خارج فقه

, ,

درس خارج فقه استاد محسن فقیهی

۹۶/۱۲/۱۴

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مقوّمات غیبت/مبحث غیبت/مکاسب محرّمه

خلاصه جلسه گذشته: بحث در مقوّمات غیبت بود. یکی از مقوّمات غیبت این است که عیب باشد و آنچه غیبت کننده می‌گوید، در خارج تحقق داشته باشد.

آیت‌الله مکارم می‌فرماید: «اگر محاسن شخصی بیان شود، غیبت نیست، هرچند او ناراحت شود. بله اگر ناراحت و اذیت شود و ناراحتی او هم غیرمتعارف نباشد، از جهت دیگری حرام است».[۱]

به نظر ما: این کلام صحیح است. چون در روایاتی که در باب غیبت واردشده و غیبت را تعریف کرده‌اند عبارت «مما ستره الله علیه» را ذکر نموده‌اند، خدا خوبی‌ها را نمی‌پوشاند بلکه بدی‌ها و عیوب انسان را می‌پوشاند. ظاهر این عبارت این است که «من العیوب الّتی ستره الله» باشد. در کتب لغت نیز عبارت «من العیوب» و «بسوء» زیاد به چشم می‌خورد.

دلیل: روایات

روایت اول: «وعن محمد بن یحیى، عن أحمد بن محمد، عن العباس بن عامر، عن أبان، عن رجل لا نعلمه إلا یحیى الأزرق قال: قال لی أبوالحسن علیه‌السلام: من ذکر رجلا من خلفه بما هو فیه مما عرفه الناس لم یغتبه، ومن ذکره من خلفه بما هو فیه مما لا یعرفه الناس اغتابه، ومن ذکره بما لیس فیه فقد بهته».[۲]

رجال حدیث: محمد بن یحیی العطار امامی و ثقه است. احمد بن محمد عیسی الاشعری امامی و ثقه است. عباس بن عامر قصبانی امامی و ثقه است. ابان بن عثمان الاحمر از اصحاب اجماع است. یحیی بن عبدالرحمن الارزق امامی و ثقه است. پس این روایت صحیحه است.

این روایت مورد استناد مرحوم نراقی قرار گرفته است که عیب باید در مغتاب وجود داشته و مستور باشد.[۳]

روایت دوم: «قال النبی صلى الله علیه وآله هل تدرون ما الغیبه؟ فقالوا: الله ورسوله أعلم، قال: ذکرک أخاک بما یکره، قیل: أرأیت إن کان فی أخی ما أقول؟ قال: إن کان فیه ما تقول فقد اغتبته، وإن لم یکن فیه فقد بهته».[۴]

رسول خدا صلّی الله علیه و آله فرمودند: آیا می‌دانید غیبت چیست؟ گفتند خدا و رسول اعلم هستند. حضرت فرمود: اینکه برادرت را به چیزی که اکراه دارد یاد کنی. گفته شد اگر عیب در او باشد چه؟ حضرت فرمود: اگر در او عیب هست، غیبت کرده‌ای و اگر نباشد بهتان زده‌ای.در این روایت که مورد استدلال صاحب جواهر و آیت‌الله سبحانی قرار گرفته که البته به نظر ما این استدلال صحیح نیست چون روایت سند ندارد و ضعیف است و استدلال به این روایت در این جهت که باید آن عیب در شخص موجود باشد را می‌توان تأیید کرد ولی استدلال را قبول نداریم.

روایت سوّم: «انّه ذکر عنده صلّی الله علیه و آله رجل فقالوا: ما اعجزه فقال صلّی الله علیه و آله اغتبتم صاحبکم فقالوا: یا رسول الله قلنا ما فیه. قال صلّی الله علیه و آله: إن قلتم ما لیس فیه فقد بهتُّموه».[۵]

خدمت پیامبر (ص) عرض کردند که فلانی عاجز و بیچاره شده. پیامبر (ص) فرمود: غیبت دوستتان را کردید. گفتند واقعاً بیچاره شده، حضرت فرمود: اگر چیزی بگویید که در او نباشد به او بهتان زده‌اید.سند این روایت ضعیف است ولی بعضی مانند صاحب جواهر به این روایت استدلال کرده‌اند. به نظر ما این روایت می‌تواند مؤیّد باشد برای اینکه عیب باید در مغتاب وجود داشته باشد.

روایت چهارم: «محمد بن الحسن فی المجالس و الاخبار بإسناده الآتی عن ابی ذر عن النبی (ص) فی وصیه له قال «… یا ابا ذر سباب المؤمن فسوق …» قلت یا رسول الله و ما الغیبه؟ قال (ص): «ذکرک اخاک بما یکره» قلت یا رسول الله فإن کان فیه الذی یذکر به؟ قال: «إعلم أنّک إذا ذکرته بما هو فیه فقد اغتبته و أذا ذکرته بما لیس فیه فقد بهتَّه».[۶]

رجال حدیث: این روایت در امالی شیخ طوسی ذکر شده که محمد بن حسن طوسی که امامی و ثقه است از جماعتی که معتبر هستند این روایت را نقل کرده است. «باسناده الآتی» یعنی محمد بن عبدالله ابو المفضّل شیبانی که ضعیف است. رجاء بن یحیی العبرتائی، امامی است اما وثاقتش ثابت نشده است. محمد بن الحسن بن شمّون که واقفی است. عبدالله بن عبدالرحمن الاصمّ ضعیف و غالی است. فضیل بن یسار النهدی امامی و ثقه است و از اصحاب اجماع می باشد. وهب بن عبدالله همدانی الهنائی مهمل است. ابی حرب بن ابی الاسود الدؤلی مهمل است. از پدرش ظالم بن ظالم ابو الاسود الدؤلی وثاقتش ثابت نشده ولی نزد ما ممدوح است.

پیامبر (ص) در وصیتی به ابوذر فرمود: دشنام دادن به مسلمان فسق است. اباذر می‌پرسد غیبت چیست؟ حضرت می‌فرماید: چیزی بگویی که برادرت را ناراحت کنی. ابوذر پرسید اگر عیب در او وجود داشته باشد باز هم غیبت است؟ حضرت فرمود: اگر عیب در او باشد غیبت است و اگر نباشد تهمت است.به نظر ما: این روایت مؤید است و دلالت بر لزوم وجود عیب در مغتاب است ولی سند این روایت ضعیف است.

اشکال: اشکالی که در استدلال به این روایت وجود دارد این است که ماهیت غیبت این است که «ذکرک اخاک بما یکره». ما یکره لازم نیست حتماً عیب باشد، ممکن است غیر از عیب هم باعث ناراحتی شود. اگر ماهیت و تعریف غیبت را این بدانیم لازم نیست عیب در غیبت لحاظ شود. این اشکال را مرحوم امام[۷] بیان کرده‌اند.

جواب: دلیل اینکه ماهیت غیبت را «ذکرک اخاک بما یکره» گرفته‌اید چیست؟ اگر دلیل شما روایت باشد که در روایات مطالب دیگری هم آمده مانند «ممّا ستره الله» پس ماهیت غیبت یک چیز نیست و این یک جزء از ماهیت غیبت است. حال می‌توان گفت که هر دو مورد با هم غیبت محسوب می‌شود یعنی غیبت دو مقوّم دارد یکی این است که یکرهه باشد و دیگری «ممّا ستره الله» و ممکن است هر کدام به صورت جداگانه محقّق غیبت است.


[۵] . کشف الریبه: ص۵.


خارج فقه

, ,

درس خارج فقه استاد محسن فقیهی

۹۶/۱۲/۱۳

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مقوّمات غیبت/مبحث غیبت/مکاسب محرّمه

خلاصه جلسه گذشته: بحث در مقوّمات غیبت بود و اینکه آیا در غیبت، قصد انتقاص از مقوّمات است یا نه؟ ادلّه‌ای برای عدم لزوم قصد انتقاص مطرح شد.

یکی از ادلّه‌ای که برای عدم لزوم انتقاص مطرح شده کلمات لغویین است. وقتی غیبت را در لغت معنا می‌کنند، قصد انتقاص را ذکر نمی‌کنند و در بعضی از کتب لغت، مثل قاموس به صراحت آمده است که: «و الغیبه فعله منه تکون حسنه أو قبیحه».[۱] یعنی گاهی غیبت قبیح است و گاهی حسن. از اینجا برداشت می‌شود که در معنای غیبت، تکذیب، وجود عیب و انتقاص وجود ندارد. مطلق صحبت کردن پشت سر دیگران از نظر لغت، غیبت محسوب می‌شود؛ منتهی در شریعت، اگر پشت سر کسی بدگویی شود، حرام است و اگر تعریف باشد، حلال است و مشکلی ندارد. پس از کلمات لغویین نمی‌شود برداشت کرد که قصد انتقاص مقوّم غیبت است.

این دلیل در مقابل کسانی بیان می‌شود که قصد انتقاص را دخیل می‌دانند و برای مدعای خود به کلمات لغویون استناد می‌کنند؛ بنابراین هرچند که ممکن است ما سخن کتاب قاموس را نپذیریم اما برای اسکات خصم، قابل استفاده می‌باشد.آیت الله مکارم فرموده‌اند که: قصد انتقاص قهری است.[۲]

به نظر ما: قصد انتقاص همیشه در غیبت وجود ندارد و گاهی ممکن است قصد انتقاص وجود نداشته باشد. اگر این‌طور باشد که قصد انتقاص قهری باشد پس چرا علماء در این مورد بحث کرده‌اند؟ به خاطر این بحث کرده‌اند که ممکن است در مواردی قصد انتقاص نباشد. در صورتی که قصد انتقاص قهری باشد نیازی به بحث از لزوم قصد انتقاص در غیبت، نداریم. لذا اگر قید عرفاً بعد از قهری بودن ذکر شود مناسب‌تر است.

شرط دوم در تحقّق غیبت: وجود عیب در غیبت شونده است؛ یعنی عیب کسی گفته شود و آن عیب در شخص، وجود داشته باشد. حال آیا این خصوصیّت در غیبت لازم است؟ و آیا حتماً باید عیب گفته شود یا در صورت ذکر محاسن هم شخص مغتاب ناراحت شود باز هم غیبت محسوب می‌شود؟

قول اول: اعتبار عیب در تحقق غیبت است.

به نظر ما: این قول، حق است و لازمه‌اش این است که اولاً بدی شخص گفته شود نه خوبی او و ثانیاً عیب در او وجود داشته باشد وگرنه بهتان است. دلیل این قول نیز روایاتی است که در باب غیبت وارد شده؛ از آن‌ها استفاده می‌شود غیبت در جایی است که عیب کسی ذکر شود. همچنین لغویون در معانی غیبت، عیب را مطرح کرده‌اند؛ در عباراتی مانند: «فی غیبه بسوء» و «اغتابه إذا ذکره بما یکره من العیوب» و …؛ پس اگر محاسن شخصی بیان شود، غیبت نیست و بیان عیب از شروط غیبت است.

صاحب جواهر می‌فرمایند: ظاهر این است که در غیبت وجود عیب در غیبت شونده لازم است وگرنه بهتان می‌باشد.[۳]

مرحوم شیخ انصاری می‌فرماید: مطلبی که پشت سر دیگران گفته می‌شود اگر نقص نباشد، غیبت نیست؛ هرچند گوینده آن را نقص بداند؛ مثل اینکه او مجتهد نیست؛ ممکن است نزد او نقص به حساب بیاید ولی در عرف، مجتهد نبودن نقص نیست. مگر اینکه از وجه دیگری (مثل ایذاء) قائل به حرمت شویم.[۴]

به نظر ما: به عنوان مثال از جهت ایذاء می‌توان قائل به حرمت شویم. چون شخصی که تلاش کرده و به اجتهاد رسیده، وقتی گفته شود که مجتهد نیست، ناراحت می‌شود و این ایذاء و حرام است. مگر اینکه از باب اغراء به جهل باشد و اگر آن شخص مجتهد نباشد و نگوییم که مجتهد نیست، مردم رساله او را قبول می‌کنند و اغراء به جهل می‌شود. در اینجا باید گفت که مجتهد نیست ولی اگر واقعاً مجتهد باشد و پشت سر او گفته شود که مجتهد نیست، ایذاء شمرده شده و از این باب، حرام است.

مرحوم خویی می‌فرماید: ذکر شخصی به اوصاف عادی (مثل شجاعت) یا نفی اوصاف عادی از او، اگر مستلزم نقص برای او نباشد، غیبت نیست.[۵] یعنی در صورتی که مثلاً پشت سر کسی گفته شود که سخاوت ندارد اگر برای او نقص محسوب نشود و مردم برداشت نکنند که او بخیل است، غیبت نیست؛ اما اگر از این نفی کمال، عیب برداشت شود غیبت است.




خارج فقه

, ,

درس خارج فقه استاد محسن فقیهی

۹۶/۱۲/۱۲

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مقوّمات غیبت/مبحث غیبت/مکاسب محرّمه

خلاصه جلسه گذشته: بحث در مقوّمات غیبت بود و اینکه آیا در غیبت، قصد انتقاص از مقوّمات است یا نه؟ غیبت کننده قصد کوچک کردن و تحقیر دارد یا قصد دیگری مثل اصلاح دارد اما سرّ شخص را فاش می‌کند. دسته‌ای از علما مانند آیت الله مکارم نظرشان این است که قصد انتقاص لازم نیست و همین که غیبت کرده و راز او را فاش کرده، گناه بزرگی انجام داده است.

دلیل اول: تظافر و اطلاق روایات است.

از جمله روایات: «وفی عقاب الأعمال بإسناد تقدم فی باب عیاده المریض عن رسول الله صلى‌الله‌علیه‌وآله أنه قال فی خطبه له: ومن اغتاب أخاه المسلم بطل صومه، ونقض وضوءه، فإن مات وهو کذلک مات وهو مستحل لما حرم الله ـ إلى أن قال: ـ ومن مشى فی عون أخیه ومنفعته فله ثواب المجاهدین فی سبیل الله، ومن مشى فی عیب أخیه وکشف عورته کانت أول خطوه خطاها وضعها فی جهنم، وکشف الله عورته على رؤوس الخلائق، ومن مشى إلى ذی قرابه وذی رحم یسأل به أعطاه الله أجر مائه شهید، فإن سأل به ووصله بماله ونفسه جمیعا کان له بکل خطوه أربعون ألف ألف حسنه، ورفع له أربعون ألف ألف درجه، وکأنما عبدالله عزّ وجّل مائه سنه، ومن مشى فی فساد ما بینهما وقطیعه بینهما غضب الله عزّ وجّل علیه، ولعنه فی الدنیا والآخره، وکان علیه من الوزر کعدل قاطع الرّحم».[۱]

پیامبر گرامی اسلام در خطبه‌ای فرموده‌اند کسی که غیبت برادر مؤمنش را بکند روزه‌اش باطل می‌شود به این معنا که چنین روزه‌ای مورد قبول واقع نمی‌شود … «ومن مشى فی عیب أخیه» کسی که در رابطه با عیب برادرش قدم برمی‌دارد و می‌خواهد اسرار او را کشف کند، اولین قدمی که برمی‌دارد در جهنم قدم می‌گذارد؛ و خدا اسرار او را فاش می‌کند و آبرویش را نزد همگان می‌برد…

آیت الله سبحانی در کتاب مواهب به این روایت استناد کرده‌اند.[۲]

در دو عبارت «من اغتاب أخاه المسلم» و «من مشى فی عیب أخیه» آیا قصد انتقاص وجود دارد؟ به نظر ما: اولاً از این روایت قصد انتقاص برداشت نمی‌شود چوناین دو عبارت اطلاق دارد. هرچند غالباً قصد انتقاص در غیبت وجود دارد. ثانیاً سند روایت ضعیف است و قابل استناد نیست هرچند می‌توان به عنوان مؤیّد، مورد استفاده قرار داد.

روایت دیگر: «وعن علی بن إبراهیم، عن محمد بن عیسى، عن یونس، عن حسین بن مختار، عن زید، عن أبی عبدالله علیه ‌السلام فیما جاء فی الحدیث: عوره المؤمن على المؤمن حرام، قال: ما هو أن ینکشف فترى منه شیئا، إنما هو أن تروى علیه أو تعیبه».[۳]

بررسی رجال حدیث: علی بن ابراهیم قمی ثقه است، محمد بن عیسی امامی و ثقه است، یونس از اصحاب اجماع است، حسین بن مختار قلانسی امامی و ثقه است، زید هم امامی و ثقه است. پس سند این روایت صحیح است.

در این حدیث آمده که «عوره المؤمن على المؤمن حرام» به این معناست که چیزی را از مؤمنی ببینی و آن را نقل کنی یا عیبی بر او بگذاری و آبروی او را ببری.

آیت الله سبحانی به این روایت استدلال کرده و می‌فرمایند وقتی که چیزی از مردم دیدید نباید بیان کنید هرچند قصد انتقاص هم نداشته باشید.

به نظر مابا اینکه این روایت صحیح است ولی چون لفظ غیبت در آن نیامده در مورد غیبت قابل استفاده نیست. ظاهر این روایت این است که اگر شما اسرار مردم را فاش کنید گناه بزرگی انجام داده‌اید حال این کار غیبت محسوب شود یا نشود. پس چون حرمت در این روایت مشروط به قصد انتقاص نیست استدلال به آن صحیح نیست ولی می‌توان به عنوان مؤیّد استفاده کرد.

یکی از مقوّمات غیبت این بود که ما ستره الله باشد، دومین مقوّم این بود که عیب باشد، سوم قصد انتقاص بود که البته در شرط بودن انتقاص اختلاف است ولی بالاخره کشف ما ستره الله در بسیاری از روایات آمده بود و این گناه بزرگی است.

آیت الله سبحانی می فرماید: قصد سبب نزد عرف ملازم با مسبب است یعنی وقتی غیبت می‌کنید ملازم با قصد انتقاص است و جدا نمی‌شود.[۴]

به نظر ما: اگر مقصود ایشان این باشد که غالباً غیبت ملازم با قصد انتقاص است صحیح است ولی اگرمنظور ایشان دائماً باشد ما قبول نداریم چون ممکن است کسی قصد اصلاح داشته باشد، در این صورت قصد انتقاص وجود ندارد.

روایت سوّم: «عن علی بن إبراهیم، عن محمد بن عیسى، عن یونس بن عبد الرحمن، عن عبد الرحمن بن سیابه قال: سمعت أبا عبدالله علیه‌السلام یقول: الغیبه أن تقول فی أخیک ما ستره الله علیه، وأما الأمر الظاهر مثل الحده والعجله فلا، والبهتان أن تقول فیه ما لیس فیه».[۵]

علی بن ابراهیم قمی امامی و ثقه است، محمد بن عیسی امامی و ثقه است، یونس بن عبدالرحمن امامی و ثقه است، عبدالرحمن بن سیابه مورد اختلاف است ولی به نظر ما امامی و ثقه است.

از امام صادق علیه السلام شنیدم که فرمود: غیبت آن است که در مورد برادرت چیزی را که خدا مخفی کرده بیان کنی، اما امر ظاهری مثل عجول بودن غیبت نیست و بهتان این است که چیزی را بیان کنی که در او نیست.

آیت الله سبحانی به این روایت استدلال کرده‌اند.[۶] این روایت دلالت می‌کند بر اینکه غیبت کشف اسرار است و قصد انتقاص در غیبت شرط نیست.

دلیل دوم: اشعار آیه شریفه: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیرًا مِّنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَلَا تَجَسَّسُوا وَلَا یَغْتَب بَّعْضُکُم بَعْضًا أَیُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَن یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتًا فَکَرِهْتُمُوهُ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَّحِیمٌ».[۷]

این دلیل را آیت الله مکارم ذکر نموده‌اند که سوء ظن، تجسس و غیبت، هر سه مورد در آیه پشت سر هم ذکر شده، اما در سوء ظن داشتن در مورد یک شخص که قصد انتقاص وجود ندارد. در مورد تجسّس هم ممکن است به دنبال خوبی‌های او باشید ولی یک بدی هم از او ببینید، پس همان‌طور که در سوء ظن و تجسّس قصد انتقاص نیست، در غیبت هم قصد انتقاص نیست.[۸]




خارج فقه

, ,

درس خارج فقه استاد محسن فقیهی

۹۶/۱۲/۰۸

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مقوّمات غیبت/مبحث غیبت/مکاسب محرّمه

خلاصه جلسه گذشته: بحث در مقوّمات غیبت بود و اینکه آیا در غیبت قصد انتقاص لازم است یا نه؟ در جلسه قبل کلام مرحوم امام مطرح شد. ایشان قصد انتقاص را تعریف کردند به اینکه «حبّ شیوع ما هو فاحشه بالحمل الشائع»[۱] وقتی که انسان غیبت می‌کند و گناه شخصی را بیان می‌نماید، عملاً کاری را انجام داده است که فاحشه شیوع پیدا می‌کند، هرچند قصد شیوع فاحشه را هم نداشته باشد. پس نتیجه غیبت، شیوع فاحشه است. لذا قصد انتقاص این نیست که حتماً غیبت کننده، نیّت کوچک کردن غیبت شونده را داشته باشد، ممکن است نیّت خوبی هم در میان باشد ولی نتیجه آن انتقاص و کوچک کردن غیبت شونده است. به این، قصد انتقاص بالحمل الشائع الصناعی گفته می‌شود یعنی در خارج انتقاص حاصل شده و شما می‌دانید که وقتی این حرف را می‌زنید، او در جامعه تحقیر می‌شود.

مرحوم امام نتیجه می‌گیرند که قصد انتقاص در هر غیبتی وجود دارد. ایشان به عنوان دلیل اوّل چهار آیه را برای اثبات این مطلب ذکر کردند که در جلسه قبل مطرح شد.

دلیل دوّم: کلام لغویینمرحوم امام به عنوان دلیل دوّم می‌فرمایند که از کلمات لغویین که تعبیر به «غابه عابه» را بیان نموده‌اند، استفاده می‌شود که غیبت همیشه همراه با قصد انتقاص است.[۲]

به نظر ما: در کلمات لغویین دلیلی بر لزوم قصد انتقاص وجود ندارد، ضمن اینکه این فرمایشات غالباً و نوعاً درست است ولی دائماً درست نیست؛ یعنی غالباً قصد انتقاص وجود دارد و کسی که غیبت می‌کند، می‌داند که طرف مقابل تحقیر می‌شود ولی ممکن است کسی بگوید که من قصد تحقیر او را نداشته‌ام و دنبال راه حل مشکل او بوده‌ام. در اینجا با اینکه قصد لطف دارد اما از روی بی توجّهی و بی‌درایتی در جمع بیان می‌کند با اینکه باید به مشاور یا روانشناس این مطلب را بیان کند و دنبال راه حل مشکل از این طریق باشد. لذا ما می‌گوییم غیبت، ظلم در حق دیگران است و قبیح می‌باشد. غیبت انسان بما هو انسان جایز نیست مگر اینکه محارب باشد. منظور ما این است که راه فرار برای اشخاص پیدا نشود که بتوانند غیبت کنند و بعد بگویند که من قصد انتقاص نداشتم.

دلیل سوّم: کلام فقهادلیل سوّمی که مرحوم امام برای اعتبار قصد انتقاص بیان می‌نمایند این است که: شاید اعتبار قصد انتقاص مقتضای کلام کسانی است که تعریف غیبت را مقیّد به «ما یکرهه» کرده‌اند از این جهت که اکراه نوعاً ملازم با قصد انتقاص است.[۳]

به نظر ما: همان‌طور که مرحوم امام هم فرمودند نوعاً درست است و اکراه ملازم با قصد انتقاص است ولی دائماً این‌طور نیست. پس قصد انتقاص از مقوّمات غیبت نیست که در جایی گفته شود قصد انتقاص نداشتم یا در جای دیگر بگوید قصد انتقاص داشتم. عرف تشخیص می‌دهد که با غیبت آبروی شخص ریخت.

دلیل چهارم: تبادرچهارمین دلیلی که مرحوم امام بیان نموده‌اند تبادر است. ایشان می‌فرماید: «المتبادر من الغیبه اعتبار هذا القید فی مفهومها فیکون جمیع الادلّه التى علّق فیها الحکم علی عنوانها ظاهره فیه»[۴] . متبادر از غیبت وجود قصد انتقاص است. وقتی می‌گوییم فلانی غیبت کرد به این معناست که او را تحقیر کرد.

به نظر ما: آنچه به ذهن متبادر می‌شود صدق عرفی است، یعنی عرف می‌گوید انتقاص حاصل شده است، غیبت کننده قصد داشته باشد یا نه، فرقی نمی‌کند. لذا علمایی مانند محقّق ایروانی و محقّق خویی و آیت الله مکارم و سبحانی از این نظریه دست برداشته و فرموده‌اند که قصد انتقاص شرط نیست. وقتی که عرف تشخیص داد که غیبت صورت گرفته، دیگر غیبت حاصل است.

قول دوم: عدم لزوم قصد انتقاص در تحقق غیبت است. همان‌طور که قبلاً گفته شد، قول حق، همین است. مرحوم ایروانی فرموده‌اند: اگر تنقیص در خارج محقق شود دیگر قصد دخالتی ندارد.[۵]

محقق خویی می‌فرماید: «فانّ صدق عنوان العیب على المقول امر عرفیّ لا یرتبط بالقصد»[۶]

آیت الله سبحانی فرموده‌اند: «ثمّ إنّ الظاهر انّ مقوّم الغیبه رفع الستر عمّا ستره اللّه من النقص الخلقی، و الخلقی (بضم الخاء) و الدینی فلا یشترط فیه قصد التنقیص، بل یکفی فیه کونه رافعاً للستر»[۷] . مقوّم غیبت این است که نقایص جسمی و اخلاقی و دینی به شخصی نسبت داده شود حال قصد انتقاص وجود داشته باشد یا نه.

به نظر ما: این کلام صحیح است منتهی به نظر هم رفع ستر باشد و هم کراهه المغتاب.


[۵] حاشیه المکاسب (الایروانی) ج۱، ص۳۴.
[۷] .المواهب فی تحریر احکام المکاسب، الشیخ جعفر السبحانی، ج۱، ص۵۷۹.


خارج فقه

, ,

درس خارج فقه استاد محسن فقیهی

۹۶/۱۲/۰۷

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مقوّمات غیبت/مبحث غیبت/مکاسب محرّمه

خلاصه جلسه گذشته: بحث در مقوّمات غیبت بود. که تحقق غیبت متوقف بر چیست؟ یکی از خصوصیاتی که مورد اختلاف علماست، قصد الانتقاص است. به این معنی که غیبت کننده اگر واقعاً قصد تحقیر، تنقیص و کوچک کردن غیبت شونده را دارد غیبت تحقق پیدا می کند. اما اگر قصد کوچک کردن ندارد غیبت نیست. این مطلب مورد اختلاف علماست.

ادلّه لزوم قصد انتقاص: کسانی که قائلند که قصد انتقاص لازم است به دلایلی تمسک کرده‌اند.

دلیل اوّل: ظهور ادلّه: یکی از کسانی که قصد انتقاص را لازم دانسته‌، مرحوم امام می‌باشند. ایشان می‌فرمایند در غیبت کردن قصد انتقاص و تحقیر لازم است دلیل اوّل ایشان این است که «وَلَا یَغْتَب بَّعْضُکُم بَعْضًا أَیُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَن یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتًا فَکَرِهْتُمُوهُ»[۱] غیبت نکنید که غیبت کردن مثل این است که گوشت برادر مؤمنتان را بخورید در حالیکه مرده است. مرحوم امام از این آیه استفاده کرده‌اند که غیبت کننده می‌خواهد گوشت برادر مؤمنش را بخورد و او را از بین ببرد، قصد نابودی و از بین بردن شخصیت او را دارد.

آیه دیگری که در رابطه با غیبت می‌توان به آن استدلال کرد این آیه شریفه است «لاَّ یُحِبُّ اللّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوَءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلاَّ مَن ظُلِمَ وَکَانَ اللّهُ سَمِیعًا عَلِیمًا»[۲] حرف زشت و بدی و عیب و نقایص مردم را به صورت بلند بیان نکنید مگر کسی که مظلوم واقع شده و آنهم در موردی که به او ظلم شده می‌تواند فریاد بزند نه در موارد دیگر. «لاَّ یُحِبُّ اللّهُ الْجَهْرَ» به این معناست که شما عیب مردم را بیان نکنید. مرحوم امام از این آیه استفاده می‌کنند که بلند گفتن و فریاد زدن یعنی کوچک کردن و ترور شخصیت و این گناه بزرگی است. اگر می‌خواهید کسی را اصلاح کنید، آهسته به خودش بگویید اما اینکه فریاد می‌زنید، هدف دیگری دارید و نمی‌خواهید او را اصلاح کنید بلکه قصد آبروریزی دارید و اسلام با این مخالف است.

آیه دیگری که مرحوم امام ذکر می‌کنند آیه شریفه: «وَیْلٌ لِکُلِّ هُمَزَهٍ لُمَزَهٍ»[۳] وای بر کسانی که عیب جویی و مسخره می‌کنند، به دنبال این هستند که عیب مردم را پیدا کنند و او را مسخره کنند. مرحوم امام از این آیه استفاده می‌کنند که غیبت کننده هم مصداق این آیه است چون قصد کوچک کردن و تحقیر دیگران را دارد. از اینجا معلوم می‌شود که قصد انتقاص دارد.

آیه دیگری که مرحوم امام برای مدعای خودشان استدلال کرده‌اند این آیه است: «إِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَنْ تَشِیعَ الْفاحِشَهُ فِی الَّذِینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ …»[۴] آن کسانی که دوست دارند کارهای زشت را در جامعه شایع کنند و بگویند فلانی فلان کار زشت را انجام داد و گناهان مردم را برای مردم بیان می‌کنند؛ شخصی گناه مخفیانه‌ای انجام داده و کسی خبر نداشت، شما می‌توانید برخورد قانونی کنید ولی اینکه در جامعه فریاد بزنید درست نیست. مرحوم امام از این آیه استفاده کرده‌اند که کسی که می‌خواهد فاحشه و کار زشت را در میان کسانی که ایمان آورده‌اند، شایع کند، یعنی می‌خواهد مؤمنین را کوچک کند و شخصیت آنها را از بین ببرد و این همان قصد انتقاص است.[۵]

به نظر ما: تمام این ادلّه که مرحوم امام ذکر کرده‌اند قابل مناقشه و اشکال است به این بیان که اولاً آیه شریفه «وَلَا یَغْتَب بَّعْضُکُم بَعْضًا أَیُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَن یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتًا فَکَرِهْتُمُوهُ»[۶] در صدد بیان شروط غیبت نیست. بلکه تشبیه است و مقصود این است که غیبت در معنی واقعی تکوینی مثل خوردن گوشت برادر است هرچند ظاهراً متوجّه نمی‌شوید که چه کار می‌کنید و قصد این کار را هم ندارید. مرحوم امام می‌خواستند از آیه قصد را استفاده کنند در صورتی که شما قصد این کار را ندارید ولی ممکن است در معنا تحقق داشته و عند الله چنین حالتی وجود دارد.

ثانیاً در مورد آیه «لاَّ یُحِبُّ اللّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوَءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلاَّ مَن ظُلِمَ وَکَانَ اللّهُ سَمِیعًا عَلِیمًا»[۷] خداوند می‌فرماید عیب مردم را بلند نگویید، مخفیانه بگویید، اینکه فریاد می‌زنید درست نیست. قصد انتقاص داشته باشید یا نه فریاد زدن کار درستی نیست. امّا در مورد مظلوم، خدا می‌فرماید فریاد بزن و فقط در این مورد غیبت نیست. پس می‌توان گفت که قصد انتقاص در مظلوم هست ولی در غیر مظلوم قصد انتقاص وجود ندارد. البته کسی که مظلوم واقع شده قصدش رفع ظلم از خودش است نه انتقاص؛ هرچند بیان ظلم با قصد انتقاص ملازم است. همه افراد غیبت که مظلوم نیستند، وقتی کسی به شما ظلم نکرده، به چه دلیل عیبش را بیان می‌کنید؟

ثالثاً در مورد آیه شریفه «وَیْلٌ لِکُلِّ هُمَزَهٍ لُمَزَهٍ»[۸] می‌گوییم بعضی افراد هستند که اهل شوخی و مسخره بازی هستند و متوجّه نیستند که این حرفشان غیبت است، پس ممکن است گاهی قصد انتقاص در مسخره کردن باشد و گاهی قصد انتقاص نباشد و حتّی غالباً مسخره کردن خالی از قصد انتقاص است.

رابعاً در آیه شریفه «إِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَنْ تَشِیعَ الْفاحِشَهُ فِی الَّذِینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذابٌ أَلِیمٌ …»[۹] حبّ شیوع فاحشه ملازم با قصد انتقاص نیست. چنین شخصی فکر می‌کند که با این کار به جامعه خدمت می‌کند، در حالیکه دارد فاحشه و فساد را در جامعه ترویج می‌کند.

پس به نظر ما تمام ادلّه‌ای که مرحوم امام در اینجا ذکر کرده‌اند برای اینکه قصد انتقاص لازم است، هیچکدام با قصد انتقاص ملازمه ندارد هرچند غالباً قصد انتقاص هست ولی اینطور نیست که همیشه باشد. فرق نظر ما با نظر مرحوم امام در این است که ما می‌گوییم قصد انتقاص باشد یا نباشد غیبت حاصل است چون در واقع انتقاص حاصل شده و به نظر مرحوم امام اگر قصد انتقاص نباشد غیبت حاصل نیست و گناهی صورت نگرفته است.




خارج فقه

, ,

درس خارج فقه استاد محسن فقیهی

۹۶/۱۲/۰۶

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تعریف غیبت/مبحث غیبت/مکاسب محرّمه

خلاصه جلسه گذشته: بحث در تعریف غیبت بود. تعاریفی ذکر شد که در ادامه به تعریف ششم رسیدیم.

تعریف ششم: این تعریف را آیه الله سبحانی بیان نموده‌اند: «الغیبه ذکر العیب الذی ستره الله بحیث یکره صاحب العیب ظهوره».[۱] غیبت ذکر عیب مخفی شخص است به گونه‌ای که او از اظهار عیب ناراحت می‌شود. پس هر دو قید را ایشان مطرح کرده یعنی هم باید عیب مستور باشد و هم آشکار شدنش باعث ناراحتی شخص شود.

به نظر ما: این تعریف خوب است فقط این نکته را ندارد که در غیبت، بیان عیب باید پشت سر شخص باشد یا روبرو. اگر بخواهیم تعریف غیبت را کامل بگوییم این می‌شود که: «أن یذکر خلف الانسان بما یسوؤه باظهار عیبه المستور و إن لم یقصد انتقاصه». در این تعریف چند قید وجود دارد: اوّل آنکه پشت سر شخص باید گفته شود تا غیبت صدق کند و اگر روبروی او گفته شود، هرچند گناه است ولی غیبت محسوب نمی‌شود. دومین قید، انسان است و مقصود این است که غیبت انسان بما هو انسان جایز نیست؛ هر دین و مذهبی که داشته باشد فرقی نمی‌کند. قید سوم «بما یسوؤه» است؛ یعنی به چیزی که باعث ناراحتی شخص شود. قید چهارم هم «عیبه المستور» است؛ یعنی در صورتی که عیب مستور نباشد غیبت نیست. قید پنجم «و إن لم یقصد انتقاصه» است؛ یعنی حتّی اگر قصد انتقاص و کوچک کردن شخص را نداشته باشد و فقط برای شوخی و مزاح آن عیب را بیان کند باز هم غیبت، صدق می‌کند.

شروط تحقق غیبت:

شرط اوّل: قصد انتقاص. در اینکه قصد انتقاص در غیبت، جزء مقومات غیبت است یا نه دو قول وجود دارد: گروهی از علماء نظرشان این است که قصد انتقاص لازم است مثل محقق ثانی[۲] و شیخ انصاری[۳] و مرحوم امام[۴] . قصد انتقاص لازم است به این معنا می‌باشد که غیبت در جایی حرام است که قصد کوچک کردن و تحقیر شخص وجود داشته باشد.

محقق ثانی در جامع المقاصد می‌فرماید: «وضابط الغیبه: کل فعل یقصد به هتک عرض المؤمن والتفکه به، أو إضحاک الناس منه. فأما ما کان لغرض صحیح فلا یحرم: کنصیحه المستشیر».[۵] ضابطه غیبت این است که هر فعلی که با آن ریختن آبروی مؤمن قصد شود و از این آبروریزی لذت برده شود یا خنداندن مردم با از بین بردن آبروی دیگران، قصد شود.

به نظر ما: این تعریف جامع المقاصد هم دارای اشکالاتی است. اشکال اوّل این است که تعبیر به فعل، عرفاً شامل ذکر عیب نمی‌شود. اشکال دوم این است که عرفاً قصد دخالتی در صدق غیبت ندارد. گاهی قصد تحقیر ندارد ولی عملاً تحقیر می‌کند در این صورت غیبت اتفاق افتاده و آبروی شخصی را برده است. وقتی عرف بگوید آبروی او را برد، غیبت محقق شده است و در اینجا عرف معیار است.

آیه الله مکارم فرموده‌اند: «و فیه إشکال ظاهر بعد ما عرفت من عدم اعتبار قصد الانتقاص فی معنى الغیبه، بل القصد حاصل قهرا»[۶] . در کلام جامع المقاصد اشکال واضحی وجود دارد. ما «قصد الانتقاص» را شرط نمی‌کنیم ولی در هر غیبتی به طور طبیعی «قصد الانتقاص» تحقق پیدا می‌کند.

به نظر ما: این کلام آیت الله مکارم که فرمودند قهراً قصد انتقاص حاصل می‌شود، صحیح نیست. ممکن است واقعا کسی قصد انتقاص نداشته باشد و فقط برای مزاح و شوخی عیب کسی را بیان کند و بعد هم از او تعریف کند. البته در این صورت هم انتقاص صورت گرفته ولی ممکن است این انتقاص با قصد و یا بدون قصد باشد.

مرحوم شیخ انصاری فرموده‌اند: قصد انتقاص در غیبت لازم است یعنی غیبت در جایی است که شخص واقعاً می‌خواهد دیگری را تحقیر کند. ایشان به روایات و کلمات لغویون اشاره کرده‌اند و از آن‌ها برداشت کرده‌اند که قصد انتقاص لازم است.[۷]

به نظر ما: از کلمات لغویون این‌طور برداشت نمی‌شود که غیبت کننده در مقام انتقاص باشد؛ چون آنچه در کلمات لغویون مهم بود این بود که شخص غیبت شونده ناراحت شود امّا در مورد قصد انتقاص غیبت کننده، ملازمه‌ای با ناراحت شدن غیبت شونده ندارد. جمله «بما یغمّه لو سمعه»[۸] وقتی غیبت را می‌شنود ناراحت می‌شود یا جمله «فی غیبته بسوء»[۹] پشت سر یک انسان بدگویی شود یا جمله «إذا ذکره بما یکره من العیوب»[۱۰] عیبی را می گوید که ناراحت می‌شود، همان‌طور که مشاهده می‌شود بحث قصد نیست؛ بلکه بحث ناراحت شدن غیبت شونده است.

مرحوم امام فرموده‌اند که قصد انتقاص لازم است. «امّا قصد الانتقاص فالظاهر اعتباره فی مفهومها عرفاً. فمن ذکر عیب المریض عند الطبیب لیعالجه من غیر قصد التعییب و الانتقاص لا یقال أنّه اغتابه فی العرف»[۱۱] . در مفهوم غیبت قصد انتقاص وجود دارد. کسی که عیب مریض را نزد طبیب بگوید تا طبیب او را معالجه کند، بدون قصد انتقاص، در عرف به این غیبت گفته نمی‌شود.

به نظر ما: این مثالی که ایشان ذکر کرده‌اند هرچند قصد انتقاص وجود ندارد ولی مشکل این است که شخص ناراحت هم نمی‌شود چون باید این مطالب را برای طبیب بیان کند. انسان باید زبان خودش را حفظ کند و حتی برای شوخی هم آبروی کسی را نبرد. پس قصد انتقاص لازم نیست ولی غالباً قصد انتقاص در غیبت وجود دارد.