خارج فقه

, ,

درس خارج فقه استاد محسن فقیهی

۹۷/۰۲/۰۲

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مقوّمات غیبت/مبحث غیبت/مکاسب محرّمه

خلاصه جلسه گذشته: صحبت در رابطه با مصادیق غیبت بود. در اینجا مسائلی را مطرح می‌کنیم که آیا از مصادیق غیبت هست یا نه؟ یکی از مسائلی که مسلّماً حرمت دارد ولی اینکه از مصادیق غیبت باشد، مورد بحث می‌باشد و آن این است که اگر کسی چیزی را بگوید که باعث مهانت مؤمن شود و مؤمنی را تحقیر کند، تحقیر شدن مؤمن ایذاء مؤمن محسوب شده و از این جهت حرمت دارد، اما آیا عنوان غیبت هم بر آن صدق می‌کند یا نه؟

در بحث غیبت دو مطلب وجود دارد: یکی اینکه غیبت یعنی: «ذکرک اخاک بما یکره»[۱] روایت مستفیضه‌ای داشتیم که دلالت می‌کرد بر اینکه امر ظاهر غیبت نیست. «الغیبه أن تقول فی اخیک ما ستره الله علیه و اما الظاهر مثل الحدّه و العجله فلا»[۲] در این روایت تفصیل داده بین امر ظاهر و مخفی که اگر امر مخفی را بیان کنید غیبت است و اگر امر ظاهر بیان شود غیبت نیست.

حال اگر شخصی در مورد شخص دیگر حرفی بزند که باعث تحقیر او شود و امر ظاهری را بیان کند که بر دیگران مخفی نیست، مسلّماً آن شخص ناراحت می‌شود، پس در اینجا «ذکرک اخاک بما یکره» صدق می‌کند، اما از طرفی روایات دیگر می‌گوید امر ظاهر غیبت نیست.

مرحوم شیخ می‌فرمایند که جمع بین این دو دسته از روایات این است که اگر بیان عیب ظاهر همراه با قصد انتقاص باشد، غیبت است و اگر همراه با قصد انتقاص و کوچک کردن طرف مقابل نباشد، غیبت نیست.[۳]

به نظر ما اگر باعث تحقیر و مهانت شود غیبت است و مطلقاً حرام است. اینکه گفته شده امر ظاهر غیبت نیست، منظور، امر ظاهری است که باعث کراهت نشود. لذا قصد انتقاص تأثیری ندارد چون قصد انتقاص برای مقام ثبوت است نه اثبات. اینکه شخصی در مقام اثبات اهانت کرده باشد و بعداً بگوید قصد نداشتم، این قصد در مقام اثبات تأثیری ندارد. هرچند قصد انتقاص در مقام ثبوت، اگر مطابق با واقع باشد، تأثیر دارد.

مسئله سوّم: در مورد حکم این مورد است که آنچه بیان می‌شود نقص ظاهری برای شنونده باشد و از اوصافی باشد که مذمّت را می‌رساند یا قصد متکلّم مذمّت به خاطر وجود آن وصف است.

مرحوم شیخ در این رابطه می‌فرماید: اگر از اوصافی باشد که مشعر به مذمّت است مثل کور و شَل یا قصد متکلّم سرزنش کردن و مذمّت است، در حرمت مورد دوّم یعنی سرزنش و مذمّت شکی نیست بلکه در مورد اوصافی که مشعر به ذم هستند نیز همین‌طور است و حرام می‌باشند.[۴]

به نظر ما این فرمایش صحیح است چون عرفاً غیبت صدق می‌کند و کراهت در اینجا وجود دارد علاوه بر اینکه مصداق ایذاء مؤمن هم است.

دلیل این قول هم عموم روایاتی است که دلالت بر حرمت ایذاء مؤمن و اهانت به مؤمن می‌کند و همچنین روایاتی که دلالت می‌کنند بر حرمت نسبت دادن القاب زشت به دیگران و سرزنش مؤمن به خاطر گناهی که مرتکب شده‌اند. در دسته‌ای از روایات آمده که: «من عیّر مؤمنا بذنب لم یمت حتى یرکبه»[۵] کسی که مؤمنی را به خاطر گناهی که مرتکب شده سرزنش کند، نمی‌میرد تا اینکه خودش مرتکب و مبتلا به آن گناه شود.[۶]

البته در اینجا ممکن است عدّه‌ای به خاطر ایذاء حرام بدانند اما به نظر ما غیبت صدق می‌کند.

مسئله چهارم: اگر مطلب گفته شده نقص ظاهری برای سامع باشد و از اوصاف مشعر به ذم باشد یا قصد متکلّم تعییر و مذمت به خاطر وجود آن عیب باشد، آیا غیبت شمرده می‌شود؟

مرحوم شیخ می‌فرماید: ظاهر مستفیضه این است که غیبت شمرده نمی‌شود و ظاهر روایات دیگری که گذشت بنابر ارجاع کراهت در آن‌ها به کراهت کلامی که در مورد دیگران گفته می‌شود، همچنین کلام اهل لغت غیر از صحاح، این است که غیبت شمرده می‌شود؛ اما عمل به مستفیضه قوی است پس غیبت محسوب نمی‌شود هرچند ظاهر کلمات اکثر علما خلاف این مستفیضه است؛ اما از این جهت که ایذاء مؤمن است حرام است.[۷]

اما به نظر ما عنوان غیبت صدق می‌کند، «ذکرک اخاک بما یکره» است و از لغت و روایات هم همین مطلب استفاده می‌شود و مشهور علما هم همین را گفته‌اند.




خارج فقه

, ,

درس خارج فقه استاد محسن فقیهی

۹۷/۰۲/۰۱

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مقوّمات غیبت/مبحث غیبت/مکاسب محرّمه

خلاصه جلسه گذشته: صحبت در شرایط تحقق غیبت بود. گفتیم که برای تحقق غیبت، یکی از دو عنوان کراهت و کشف ستر کفایت می‌کند؛ اما اینکه قصد انتقاص و تحقیر در تحقّق غیبت لازم است یا نه؟ مورد بحث است. در آیه شریفه «وَلَا یَغْتَب بَّعْضُکُم بَعْضًا أَیُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَن یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتًا فَکَرِهْتُمُوهُ»[۱] از جمله «أَیُحِبُّ» برداشت می‌شود که این شخص، دوست دارد و تصمیم دارد که گوشت برادرش را بخورد و او را کوچک کند. بعضی از علما برداشت کرده‌اند که از این آیه می‌توان برداشت کرد که قصد انتقاص در غیبت شرط است.

در جواب به این گروه، گفته شده: از این آیه شریفه قصد انتقاص برداشت نمی‌شود چرا که وقتی شخصی غیبت می‌کند قصد ندارد که گوشت برادر مؤمنش را بخورد، ولی خداوند متعال می‌فرماید به وسیله غیبت، در حقیقت دارید گوشت برادر مؤمنتان را می‌خورید. غیبت کاری است که چنین اثری را دارد هرچند انسان هم متوجّه نیست که چه کار می‌کند. شما قصد سبب کرده‌اید نه قصد مسبّب ولی آثار مسبّب بر شما بار می‌شود. ممکن است قصد انتقاص و کوچک کردن در بین نباشد ولی در عمل کوچک کردن و انتقاص، محقّق می‌شود.

نکته دیگر این است که در کتاب صحاح اللغه جمله‌ای آمده که: «الغیبه ان یتکلّم خلف انسان مستور بما یغمّه لو سمعه»[۲] معنای مستور در اینجا چیست؟

معنای اوّل: اینکه مستور صفت برای انسان باشد به این معنا که بعضی از انسان‌ها علناً مرتکب گناه و فسق می‌شوند و بعضی‌ها مخفیانه گناه انجام می‌دهند. حال بحث است کسی که متجاهر به فسق است، در مورد فسق علنی غیبت کردنش اشکال ندارد؛ با توجه به این مقدمه معنای این جمله چیست؟ غیبت آن است که انسان پشت سر انسانی که مستور است، حرفی بزند که اگر بشنود ناراحت شود. انسان مستور هم گفتیم که در مقابل متجاهر به فسق است، پس اگر متجاهر به فسق بود غیبت کردنش اشکال ندارد.

معنای دوّم: مستور صفت برای أن یتکلّم باشد، یعنی از عیبی که مخفی است صحبت می‌شود؛ بنابراین اگر شما عیب مخفی شخصی را بیان کنید غیبت است؛ به این معنا که اگر عیب ظاهری شخصی را بیان کنید غیبت نیست، مثلاً در مورد شخصی که کور است، گفته شود آن کور چنین گفت.

به نظر ما مستور قید اضافه‌ای است و می‌خواهد چیزی را خارج کند، حال یا در مقابل متجاهر به فسق است و یا در مقابل عیب آشکار و در صورتی تعریف صحاح اللغه مؤید شرط «ماستره الله» است که معنای دوّم را اراده کنیم.

روایتی در اینجا وجود دارد که این مسأله را تأیید می‌کند: «محمد بن یعقوب، عن محمد بن یحیى، عن أحمد بن محمد بن عیسى، عن الحسن بن محبوب، عن عبدالله بن سنان قال: قلت له: عوره المؤمن على المؤمن حرام؟ قال: نعم، قلت: یعنی سفلته؟ قال: لیس حیث تذهب إنما هو إذاعه سره»[۳]

رجال حدیث: محمد بن یعقوب کلینی، امامی و ثقه است. محمد بن یحیی عطار، امامی و ثقه است. احمد بن محمد بن عیسی اشعری، امامی و ثقه است. حسن بن محبوب سرّاد، امامی و ثقه است. عبدالله بن سنان مولی بنی هاشم، امامی و ثقه است. لذا روایت صحیحه است.

سائل از امام (ع) سؤال می‌کند که عورت مؤمن برای مؤمن حرام است؟ حضرت می‌فرماید: بله. سائل می‌پرسد: یعنی عورت ظاهری؟ حضرت می‌فرماید: مقصود آن نیست؛ بلکه آبروی مؤمن را باید حفظ کرد و اسرار او را نباید افشا کرد.

این روایت دلالت می‌کند بر اینکه اگر آبروی انسانی را ببریم، حرام است؛ اما این‌که عنوان غیبت صدق می‌کند، از روایت استفاده نمی‌شود؛ چون اسمی از غیبت به میان نیامده است. چون از افشا کردن سرّ، به عنوان یک حرام نام برده شده، لذا از این روایت به عنوان مؤیّد می‌توان استفاده کرد.

روایت دیگر: «محمد بن علی بن الحسین فی کتاب (عقاب الأعمال) عن محمد بن موسى بن المتوکل، عن محمد بن یحیى، عن سهل بن زیاد، عن یحیى بن المبارک، عن عبدالله بن جبله، عن محمد بن فضیل، عن أبی الحسن موسى علیه‌السلام قال: قلت له: جعلت فداک، الرجل من أخوانی یبلغنی عنه الشیء الذی أکرهه، فأساله عنه فینکر ذلک وقد أخبرنی عنه قوم ثقات، فقال لی: یا محمد کذب سمعک وبصرک عن أخیک، فإن شهد عندک خمسون قسامه وقال لک قولا فصدقه وکذبهم، ولا تذیعن علیه شیئا تشینه به، وتهدم به مروءته، فتکون من الذین قال الله: إن الذین یحبون أن تشیع الفاحشه فی الذین آمنوا لهم عذاب ألیم فی الدنیا والآخره»[۴]

رجال حدیث: محمد بن علی بن حسین ابن بابویه، امامی و ثقه است. محمد بن موسی بن متوکل، امامی و ثقه است. محمد بن یحیی عطار، امامی و ثقه است. سهل بن زیاد آدمی، مورد اختلاف است ولی به نظر ما امامی و ثقه است. یحیی بن مبارک، مورد اختلاف است ولی به نظر ما امامی است و وثاقتش ثابت نشده است. عبدالله بن جبله کنانی، واقفی و ثقه است. محمد بن فضیل صیرفی، مورد اختلاف است ولی به نظر ما امامی است و وثاقتش ثابت نشده است.

افشا نکنید چیزی را که باعث ناراحتی انسانی می‌شود و مروّت و شخصیت انسانی را زیر سؤال نبرید که اگر این کار را بکنید، مصداق این آیه شریفه می‌شوید که «إِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَن تَشِیعَ الْفَاحِشَهُ فِی الَّذِینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَهِ وَاللَّهُ یَعْلَمُ وَأَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ»[۵]

این روایت مورد استدلال مرحوم شیخ[۶] قرار گرفته که هر چیزی که باعث ناراحتی یک انسان شود، مصداق غیبت است. این روایت می‌تواند مؤیّد باشد. بر خلاف مرحوم خویی که کراهت را از مقومات غیبت نمی‌دانستند.




خارج فقه

, ,

درس خارج فقه استاد محسن فقیهی

۹۷/۰۱/۲۱

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مقوّمات غیبت/مبحث غیبت/مکاسب محرّمه

خلاصه جلسه گذشته: صحبت در شرایط تحقق غیبت بود. پنجمین شرطی که برای تحقق غیبت بیان شده، تعیین الشخص عند السامع است. در کلمات بزرگان مثل صاحب جواهر آمده که این شرط لازم است. ولی فرض‌هایی در اینجا تصویر می‌شود که به بیان آنها می‌پردازیم.

اوّلین فرض این است که شخص معین شود، مثلا زید این کار را انجام داده است. فرض دوّم این است که تعداد افراد محصوری را بیان کرده ولی مشخصاً آن فرد ذکر نمی‌شود مثلا فرزندان زید. یا کلمه‌ای گفته می‌شود که مردد بین پنج نفر است، در اینجا شبهه محصوره است. فرض سوّم این است که مردد بین امور غیر محصوره است مثلا یکی از بزرگان این کار را کرده است که مردد بین افراد زیادی است.

صاحب جواهر فرموده که تعیین الشخص لازم است. شیخ انصاری محصور و غیر محصوره را مطرح کرده است مرحوم امام می‌فرماید: اگر مشتبه در غیر محصوره باشد، غیبت نیست. که در جلسه قبل فرمایشات ایشان بیان شد.

به نظر ما فرمایش مرحوم امام و شیخ انصاری، فرمایش خوبی است ولی با این توضیح که یکی از خصوصیاتی که در تحقق غیبت لازم است و قبلا هم عرض شد، مخصوصاً در زمان ما این است که باعث کراهت شود. یعنی وقتی که گفته می‌شود یکی از بزرگان این کار خلاف را انجام داده و به فرض جمع بزرگان به صد نفر می‌رسد، اگر بزرگانی که می‌شنوند از این حرف ناراحت شوند، غیبت محقق شده است. آیا کشف الستر تحقق پیدا می‌کند؟ ممکن است در ابتدا تحقق پیدا نکند ولی به مرور و بعد از گذشت مدتی، کشف الستر هم محقق می‌شود. هرچند ما در غیبت، کشف الستر را به عینه شرط ندانستیم و گفتیم که یا کشف الستر یا کراهت و یا هر دو لازم است. همانطور که نسبت به مردم یک شهر یا یک کشور چیزی نسبت داده شود. اگر نسبت دادن آن چیز باعث ناراحتی مردم آن شهر یا کشور شود، غیبت محقق شده است. اگر گفته شود یک نفر از اهالی فلان شهر، در اینجا چون غیر محصوره است ممکن است گفته شود که کراهت مغتاب محقق نمی‌شود. یعنی معیار محصوره و غیر محصوره بودن این است که اگر افراد ناراحت شوند، محصوره است و اگر ناراحت نشوند، غیر محصوره است. البته در مسأله غیبت دو وجه وجود دارد یکی مسأله کراهت است و دیگری اشاعه فاحشه. و اشاعه فاحشه گناه کبیره است که در محصوره، اشاعه فاحشه وجود دارد و در صورتی که غیبت هم نباشد، ولی اشاعه فاحشه محقق می‌شود.

مرحوم خویی می‌فرماید: غیبت محقق نمی‌شود مگر به اینکه غیبت شونده معلوم به تفصیل باشد و مخفی نیست که اشتراط علم تفصیلی به مغتاب در مفهوم غیبت به اضافه به افراد است اما وقتی که مطلب ذکر شده، نقص برای عنوان کلی باشد، این غیبت برای تمام افراد کلی موجود در خارج است.[۱]

به نظر ما فرمایش ایشان درست است و اینکه مطلبی به افراد محصور مثل اهالی یک شهر نسبت داده شود نه تنها غیبت است بلکه تهمت به افراد کثیره نیز محقق می‌شود.

 




خارج فقه

, ,

درس خارج فقه استاد محسن فقیهی

۹۷/۰۱/۲۰

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مقوّمات غیبت/مبحث غیبت/مکاسب محرّمه

خلاصه جلسه گذشته: در جلسات قبل در مورد اشتراط کراهت در غیبت مطالبی مطرح شد. و عرض شد که بین علما اختلاف است و عده‌ای کراهت را شرط می‌دانند و عدّه‌ای هم کراهت را شرط نمی‌دانند. در جلسه گذشته ادلّه قائلین به عدم اشتراط کراهت را بیان کردیم و روایاتی را که به آنها استدلال کرده بودند ذکر نمودیم.

از جمله روایاتی که مرحوم امام به اطلاق آن استدلال نموده‌اند این روایت است که: «عن علی بن إبراهیم ، عن أبیه ، عن ابن أبی عمیر ، عن بعض أصحابه ، عن أبی عبدالله علیه‌السلام قال : من قال فی مؤمن ما رأته عیناه وسمعته اذناه فهو من الذین قال الله عزّ وجّل:)إن الذین یحبون أن تشیع الفاحشه فی الذین آمنوا لهم عذاب ألیم)[۱] »[۲]

رجال حدیث: علی بن ابراهیم قمی، امامی و ثقه است. أبیه که ابراهیم بن هاشم قمی است، امامی و ثقه است. ابن ابی عمیر، امامی و ثقه و از اصحاب اجماع است. این روایت مسند و صحیح است.

امام صادق(ع) می فرماید: کسی که در مورد شخص مؤمنی چیزی بگوید که دو چشمش دیده و گوشش شنیده، از جمله کسانی است که مشمول این آیه شریفه می‌شوند.

در این روایت کراهت مطرح نشده و اطلاق دارد.

به نظر ما از این روایت به ضمیمه آیه شریفه، کراهت استفاده می‌شود و چیزی که چشمش دیده و گوشش شنیده از فاحشه‌ای است که از عیوب مخفی می‌باشد و با روایات دیگر که می‌فرماید: «ذکرک اخاک بما یکرهه» منافات ندارد. پس کراهت در اینجا وجود دارد و قابل جمع با روایات دیگر می‌باشد و حتی ظهور در کراهت دارد.

اشکال دومی هم که به این روایت وارد است این است که در این روایت بحث غیبت نیست بلکه در مورد اشاعه فاحشه است.

روایت دیگر: این روایت هم همین روایت است منتهی با سندی دیگر «تفسیر علی بن إبراهیم: أبی، عن ابن أبی عمیر، عن هشام، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: من قال فی مؤمن ما رأت عیناه، وسمعت أذناه کان من الذین قال الله: ” إن الذین یحبون أن تشیع الفاحشه فی الذین آمنوا لهم عذاب ألیم فی الدنیا والآخره»[۳]

رجال حدیث: تفسیر قمی، علی بن ابراهیم قمی، امامی و ثقه است. ابراهیم بن هاشم قمی، به نظر ما امامی و ثقه است. محمد بن ابی عمیر، امامی و ثقه و از اصحاب اجماع است. هشام بن مثنی الحنّاط، که امامی و ثقه است.

مرحوم امام به اطلاق این دو روایت استدلال کرده‌اند که اشکال آن را مطرح کردیم که اطلاق این دو روایت منصرف است به جایی که کراهت در آن وجود دارد.

روایت دیگر: «فی) عقاب الأعمال ) بإسناد تقدم فی باب عیاده المریض عن رسول الله صلى‌الله‌علیه‌وآله أنه قال فی خطبه له : ومن مشى فی عیب أخیه وکشف عورته کانت أول خطوه خطاها وضعها فی جهنم ، وکشف الله عورته على رؤوس الخلائق»[۴]

رجال حدیث: محمد بن علی بن حسین بن بابویه قمی، امامی و ثقه است که در عقاب الاعمال از محمد بن موسی بن متوکل نقل کرده، که امامی و ثقه است. محمد بن جعفر اسدی کوفی، ظاهرا امامی و ثقه است. موسی بن عمران نخعی، مهمل است. از عمویش حسین بن زید نوفلی، مورد اختلاف است ولی به نظر ما امامی و ثقه است. حمّآد بن عمرو نصیبی، ضعیف است. ابی حسن خراسانی، مهمل است. میسره بن عبد ربّه فارسی، مهمل است. ابی عائشه سعدی، مهمل است. یزید بن عمر بن عبدالعزیز مقرائی، مهمل است. عبدالعزیز، مهمل است. ابی سلمه بن عبدالرحمن بن عوف، مهمل است. ابی هریره دوسی، از راویان اهل سنت است و به شدت ضعیف است. عبدالله بن عباس، امامی و ثقه است. لذا این روایت ضعیف است.

پیامبر اسلام(ص) فرمودند: کسی که قدم بر می‌دارد در پیدا کردن عیب برادرش و کشف اسرار او، اولین قدمی که برمی‌دارد، قدم در جهنم می‌گذارد و خداوند متعال همه جا آبروی او را می‌برد.

مرحوم امام به اطلاق این روایت استدلال کرده‌اند و فرموده‌اند که: ظاهر این است که مراد از آنچه در روایت ذکر شده، غیبت است نه عنوان دیگری.[۵]

به نظر ما

اوّلاً: سند روایت ضعیف است.

ثانیاً: در این روایت به غیبت تصریح نشده و ظهور در تجسّس حرام دارد نه غیبت. چون کسی که قدم در پیدا کردن عیب و کشف اسرار برادرش برمی‌دارد، مرتکب تجسّس حرام شده است. علاوه بر اینکه این روایت نیز انصراف به کراهت دارد.

شرط پنجم: پنجمین شرطی که برای تحقق غیبت ذکر کرده‌اند، تعیین شخص نزد شنونده است. که به نظر ما این شرط هم در تحقق غیبت لازم است بخاطر ادلّه‌ای که ذکر می‌کنیم.

مرحوم صاحب جواهر فرموده: در غیبت شرط است که شخص نزد سامع معین باشد و با فرض عدم تعیین شخص، غیبت نیست.[۶]

مرحوم شیخ نیز می فرماید: اگر غیبت شونده مجهول و مردد بین افراد غیر محصوره باشد، داخل در غیبت نیست.[۷]

مرحوم امام هم همین مطلب را بیان کرده و می‌فرماید: شکی نیست در عدم غیبت کسی که مشتبه است مطلقاً یا در غیر محصور نزد سامع باشد و ظاهر است که مراد از عدم حصر، آنچه که در اطراف علم اجمالی گفته می‌شود نیست، بلکه امر در اینجا وسیع‌تر است.[۸]

به نظر ما ظاهراً مراد از عدم حصر در اینجا عدم کراهت آن جمع است در صورتی که کلام غیبت کننده را بشنوند و در صورتی با شنیدن آن ناراحت شنوند، هم غیبت است، هم گناه و هم اشاعه فاحشه.




خارج فقه

, ,

درس خارج فقه استاد محسن فقیهی

۹۷/۰۱/۲۰

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مقوّمات غیبت/مبحث غیبت/مکاسب محرّمه

خلاصه جلسه گذشته: در جلسات قبل در مورد اشتراط کراهت در غیبت مطالبی مطرح شد. و عرض شد که بین علما اختلاف است و عده‌ای کراهت را شرط می‌دانند و عدّه‌ای هم کراهت را شرط نمی‌دانند. در جلسه گذشته ادلّه قائلین به عدم اشتراط کراهت را بیان کردیم و روایاتی را که به آنها استدلال کرده بودند ذکر نمودیم.

از جمله روایاتی که مرحوم امام به اطلاق آن استدلال نموده‌اند این روایت است که: «عن علی بن إبراهیم ، عن أبیه ، عن ابن أبی عمیر ، عن بعض أصحابه ، عن أبی عبدالله علیه‌السلام قال : من قال فی مؤمن ما رأته عیناه وسمعته اذناه فهو من الذین قال الله عزّ وجّل:)إن الذین یحبون أن تشیع الفاحشه فی الذین آمنوا لهم عذاب ألیم)[۱] »[۲]

رجال حدیث: علی بن ابراهیم قمی، امامی و ثقه است. أبیه که ابراهیم بن هاشم قمی است، امامی و ثقه است. ابن ابی عمیر، امامی و ثقه و از اصحاب اجماع است. این روایت مسند و صحیح است.

امام صادق(ع) می فرماید: کسی که در مورد شخص مؤمنی چیزی بگوید که دو چشمش دیده و گوشش شنیده، از جمله کسانی است که مشمول این آیه شریفه می‌شوند.

در این روایت کراهت مطرح نشده و اطلاق دارد.

به نظر ما از این روایت به ضمیمه آیه شریفه، کراهت استفاده می‌شود و چیزی که چشمش دیده و گوشش شنیده از فاحشه‌ای است که از عیوب مخفی می‌باشد و با روایات دیگر که می‌فرماید: «ذکرک اخاک بما یکرهه» منافات ندارد. پس کراهت در اینجا وجود دارد و قابل جمع با روایات دیگر می‌باشد و حتی ظهور در کراهت دارد.

اشکال دومی هم که به این روایت وارد است این است که در این روایت بحث غیبت نیست بلکه در مورد اشاعه فاحشه است.

روایت دیگر: این روایت هم همین روایت است منتهی با سندی دیگر «تفسیر علی بن إبراهیم: أبی، عن ابن أبی عمیر، عن هشام، عن أبی عبد الله علیه السلام قال: من قال فی مؤمن ما رأت عیناه، وسمعت أذناه کان من الذین قال الله: ” إن الذین یحبون أن تشیع الفاحشه فی الذین آمنوا لهم عذاب ألیم فی الدنیا والآخره»[۳]

رجال حدیث: تفسیر قمی، علی بن ابراهیم قمی، امامی و ثقه است. ابراهیم بن هاشم قمی، به نظر ما امامی و ثقه است. محمد بن ابی عمیر، امامی و ثقه و از اصحاب اجماع است. هشام بن مثنی الحنّاط، که امامی و ثقه است.

مرحوم امام به اطلاق این دو روایت استدلال کرده‌اند که اشکال آن را مطرح کردیم که اطلاق این دو روایت منصرف است به جایی که کراهت در آن وجود دارد.

روایت دیگر: «فی) عقاب الأعمال ) بإسناد تقدم فی باب عیاده المریض عن رسول الله صلى‌الله‌علیه‌وآله أنه قال فی خطبه له : ومن مشى فی عیب أخیه وکشف عورته کانت أول خطوه خطاها وضعها فی جهنم ، وکشف الله عورته على رؤوس الخلائق»[۴]

رجال حدیث: محمد بن علی بن حسین بن بابویه قمی، امامی و ثقه است که در عقاب الاعمال از محمد بن موسی بن متوکل نقل کرده، که امامی و ثقه است. محمد بن جعفر اسدی کوفی، ظاهرا امامی و ثقه است. موسی بن عمران نخعی، مهمل است. از عمویش حسین بن زید نوفلی، مورد اختلاف است ولی به نظر ما امامی و ثقه است. حمّآد بن عمرو نصیبی، ضعیف است. ابی حسن خراسانی، مهمل است. میسره بن عبد ربّه فارسی، مهمل است. ابی عائشه سعدی، مهمل است. یزید بن عمر بن عبدالعزیز مقرائی، مهمل است. عبدالعزیز، مهمل است. ابی سلمه بن عبدالرحمن بن عوف، مهمل است. ابی هریره دوسی، از راویان اهل سنت است و به شدت ضعیف است. عبدالله بن عباس، امامی و ثقه است. لذا این روایت ضعیف است.

پیامبر اسلام(ص) فرمودند: کسی که قدم بر می‌دارد در پیدا کردن عیب برادرش و کشف اسرار او، اولین قدمی که برمی‌دارد، قدم در جهنم می‌گذارد و خداوند متعال همه جا آبروی او را می‌برد.

مرحوم امام به اطلاق این روایت استدلال کرده‌اند و فرموده‌اند که: ظاهر این است که مراد از آنچه در روایت ذکر شده، غیبت است نه عنوان دیگری.[۵]

به نظر ما

اوّلاً: سند روایت ضعیف است.

ثانیاً: در این روایت به غیبت تصریح نشده و ظهور در تجسّس حرام دارد نه غیبت. چون کسی که قدم در پیدا کردن عیب و کشف اسرار برادرش برمی‌دارد، مرتکب تجسّس حرام شده است. علاوه بر اینکه این روایت نیز انصراف به کراهت دارد.

شرط پنجم: پنجمین شرطی که برای تحقق غیبت ذکر کرده‌اند، تعیین شخص نزد شنونده است. که به نظر ما این شرط هم در تحقق غیبت لازم است بخاطر ادلّه‌ای که ذکر می‌کنیم.

مرحوم صاحب جواهر فرموده: در غیبت شرط است که شخص نزد سامع معین باشد و با فرض عدم تعیین شخص، غیبت نیست.[۶]

مرحوم شیخ نیز می فرماید: اگر غیبت شونده مجهول و مردد بین افراد غیر محصوره باشد، داخل در غیبت نیست.[۷]

مرحوم امام هم همین مطلب را بیان کرده و می‌فرماید: شکی نیست در عدم غیبت کسی که مشتبه است مطلقاً یا در غیر محصور نزد سامع باشد و ظاهر است که مراد از عدم حصر، آنچه که در اطراف علم اجمالی گفته می‌شود نیست، بلکه امر در اینجا وسیع‌تر است.[۸]

به نظر ما ظاهراً مراد از عدم حصر در اینجا عدم کراهت آن جمع است در صورتی که کلام غیبت کننده را بشنوند و در صورتی با شنیدن آن ناراحت شنوند، هم غیبت است، هم گناه و هم اشاعه فاحشه.




خارج فقه

, ,

درس خارج فقه استاد محسن فقیهی

۹۷/۰۱/۱۹

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مقوّمات غیبت/مبحث غیبت/مکاسب محرّمه

خلاصه جلسه گذشته: در جلسات قبل در مورد غیبت و شرایطی که در تحقق غیبت لازم است، مطالبی بیان شد. یکی از شرایطی که برای غیبت ذکر شده، اشتراط الکراهه است. اشتراط الکراهه به این معنی که انسان پشت سر شخص دیگر صحبتی کند که باعث ناراحتی او شود. برای اثبات این شرط برای غیبت به روایاتی استدلال شد که در جلسه گذشته بعضی از آن روایات مطرح شد.

از جمله روایاتی که به آن استدلال شده این روایت است که: «العیاشی فی ( تفسیره ) عن عبدالله بن حماد الأنصاری ، عن عبدالله بن سنان قال : قال أبو عبدالله علیه‌السلام : الغیبه أن تقول فی أخیک ما قد ستره الله علیه …»[۱]

رجال حدیث: عیاشی، ثقه است. عبدالله بن حماد انصاری، مورد اختلاف است اما به نظر ما ثقه است. عبدالله بن سنان، امامی و ثقه است. با توجه به سلسله روات این حدیث می‌گوییم که این روایت مرفوعه است چون عبدالله بن حماد انصاری از اصحاب امام کاظم(ع) است و عیاشی در دوران غیبت صغری زندگی می‌کرده است و طبیعتاً عیاشی نمی‌تواند از او روایت نقل کند.

در این روایت هم آمده که معنای غیبت این است که شما یک عیب مستوری را بیان کنید. این روایت هم مورد استدلال آیت الله سبحانی واقع شده، و استفاده کرده‌اند که قید «یکرهه» از عبارت «ما قد ستره الله علیه» برداشت می‌شود.[۲]

به نظر ما این روایت مؤید است و دلیل نمی‌باشد، چون این روایت بخاطر مرفوعه بودن، ضعیف است. ولی با این وجود ظهور در کراهت دارد.

روایت دیگر: «محمد بن یعقوب ، عن الحسین بن محمد ، عن معلى بن محمد ، عن الحسن بن علی الوشاء ، عن داود بن سرحان قال : سألت أبا عبدالله علیه‌السلام عن الغیبه قال : هو أن تقول لأخیک فی دینه مالم یفعل ، وتبث علیه أمرا قد ستره الله علیه لم یقم علیه فیه حد»[۳]

رجال حدیث: محمد بن یعقوب کلینی، امامی و ثقه است. حسین بن محمد بن عامر، امامی و ثقه است. معلی بن محمد بصری، مورد اختلاف است ولی به نظر ما امامی و ثقه است. حسن بن علی وشاء، امامی و ثقه است. داود بن سرحان عطار، امامی و ثقه است. لذا سند این حدیث صحیح است.

از امام صادق(ع) در مورد غیبت سؤال می‌کند، حضرت می‌فرماید: پخش می‌کنی عیبی را که خدا پوشانده و حدّی هم بر او جاری نشده که مردم بفهمند.

آیت الله سبحانی به این روایت استدلال کرده‌اند که کراهت در غیبت شرط است.[۴]

به نظر ما این روایت دلالت بر مدعا می‌کند چون ظهور در این دارد که عیب مستور برای غیبت شونده، مکروه و باعث ناراحتی می‌شود. سند این روایت هم که صحیح است و قابل استناد می‌باشد.

روایت دیگر: «عن محمد بن یحیى ، عن أحمد بن محمد ، عن العباس بن عامر ، عن أبان ، عن رجل لا نعلمه إلا یحیى الأزرق قال : قال لی أبوالحسن علیه‌السلام : من ذکر رجلا من خلفه بما هو فیه مما عرفه الناس لم یغتبه ، ومن ذکره من خلفه بما هو فیه مما لا یعرفه الناس اغتابه ، ومن ذکره بما لیس فیه فقد بهته»[۵]

رجال حدیث: محمد بن یحیی عطار، امامی و ثقه است. احمد بن محمد بن عیسی اشعری، امامی و ثقه است. عباس بن عامر قصبانی، امامی و ثقه است. ابان بن عثمان احمر، امامی و ثقه است و از اصحاب اجماع می‌باشد. یحیی بن عبدالرحمن ازرق، امامی و ثقه است. لذا سند این روایت صحیح است.

آیت الله سبحانی به این روایت استدلال کرده‌اند و استفاده کرده‌اند که از این روایت، کراهت استفاده می‌شود.[۶]

روایت دیگر: «عن علی بن إبراهیم ، عن محمد بن عیسى ، عن یونس بن عبد الرحمن ، عن عبد الرحمن بن سیابه قال : سمعت أبا عبدالله علیه‌السلام یقول : الغیبه أن تقول فی أخیک ما ستره الله علیه»[۷]

رجال حدیث: علی بن ابراهیم بن هاشم قمی، امامی و ثقه است. محمد بن عیسی بن عبید، امامی و ثقه است. یونس بن عبدالرحمن، امامی، ثقه و از اصحاب اجماع است. عبدالرحمن بن سیابه کوفی، مورد اختلاف است ولی به نظر ما امامی و ثقه است. لذا سند این روایت به نظر ما صحیح است.

ظهور این روایت هم در این است که عیوب مستور کسی را ذکر کردن، موجب کراهت او است. آیت الله سبحانی به این روایت استدلال کرده‌اند.[۸]

به نظر ما این روایت هم مانند روایت سابق دلالت بر مدعا دارد.

قول دوم: عدم اعتبار کراهت: عدّه‌ای مانند مرحوم امام فرموده‌اند که کراهت در غیبت شرط نیست، نه در ماهیت غیبت و نه در مفهوم عرفی آن.[۹]

به نظر ما ماهیت غیبت همان است که لغویون و فقها و روایات ذکر کرده‌اند و ظاهر کلمات آنها و همچنین عرف این است که کراهت مغتاب، در غیبت شرط است و ذکر چیزی که شخص از آن خوشش بیاید غیبت نیست.

دلیل قول دوم: روایات

از جمله روایات: «عن محمد بن یحیى ، عن أحمد بن محمد ، عن العباس بن عامر ، عن أبان ، عن رجل لا نعلمه إلا یحیى الأزرق قال : قال لی أبوالحسن علیه‌السلام : من ذکر رجلا من خلفه بما هو فیه مما عرفه الناس لم یغتبه ، ومن ذکره من خلفه بما هو فیه مما لا یعرفه الناس اغتابه ، ومن ذکره بما لیس فیه فقد بهته»[۱۰] [۱۱]

اگر عیبی ذکر شود که مردم نمی‌دانند، غیبت است و اگر همه می‌دانند غیبت نیست. اطلاق روایت اقتضا می‌کند که کراهت شرط نیست. مرحوم نراقی[۱۲] و مرحوم امام[۱۳] به این روایت استدلال کرده‌اند.

به نظر ما درست است که روایت اطلاق دارد ولی اطلاق روایت، انصراف دارد به آنچه در روایات دیگر بیان شده، مانند «ذکرک اخاک بما یکرهه» یا «بما یغمه لو سمعه» لذا جمع بین این دو دسته از روایات به این است که «آن چیزی که مردم نمی‌دانند» به این معناست که وقتی مردم بفهمند، غیبت شونده ناراحت می‌شود.

روایت دیگر: «عن علی بن إبراهیم ، عن محمد بن عیسى ، عن یونس بن عبد الرحمن ، عن عبد الرحمن بن سیابه قال : سمعت أبا عبدالله علیه‌السلام یقول : الغیبه أن تقول فی أخیک ما ستره الله علیه و أما الأمر الظاهر مثل الحده و العجله فلا ، و البهتان أن تقول فیه ما لیس فیه»[۱۴]

مرحوم نراقی[۱۵] و مرحوم امام[۱۶] به اطلاق این روایت استدلال کرده‌اند.

به نظر ما «ما ستره الله علیه» ظاهر در این است که خداوند ستّار العیوب است و وقتی کسی ما ستره الله را افشا کند، غیبت است، پس با سایر روایات که می‌فرماید «ذکرک اخاک بما یکرهه»، منافات ندارد. پس اطلاق این روایت نیز انصراف دارد.

روایت دیگر: «محمد بن یعقوب ، عن الحسین بن محمد ، عن معلى بن محمد ، عن الحسن بن علی الوشاء ، عن داود بن سرحان قال : سألت أبا عبدالله علیه‌السلام عن الغیبه قال : هو أن تقول لأخیک فی دینه مالم یفعل ، وتبث علیه أمرا قد ستره الله علیه لم یقم علیه فیه حد»[۱۷]

مرحوم نراقی[۱۸] و مرحوم امام[۱۹] به اطلاق این روایت استدلال کرده‌اند. به نظر ما همان اشکالی که در دو روایت قبل وارد بود، در اینجا نیز وارد است.


[۱۱] . با توجه به اینکه رجال این روایت و روایات بعدی، در همین درس بررسی شده لذا از تکرار آن خودداری شده است.


خارج فقه

, ,

درس خارج فقه استاد محسن فقیهی

۹۷/۰۱/۱۹

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مقوّمات غیبت/مبحث غیبت/مکاسب محرّمه

خلاصه جلسه گذشته: در جلسات قبل در مورد غیبت و شرایطی که در تحقق غیبت لازم است، مطالبی بیان شد. یکی از شرایطی که برای غیبت ذکر شده، اشتراط الکراهه است. اشتراط الکراهه به این معنی که انسان پشت سر شخص دیگر صحبتی کند که باعث ناراحتی او شود. برای اثبات این شرط برای غیبت به روایاتی استدلال شد که در جلسه گذشته بعضی از آن روایات مطرح شد.

از جمله روایاتی که به آن استدلال شده این روایت است که: «العیاشی فی ( تفسیره ) عن عبدالله بن حماد الأنصاری ، عن عبدالله بن سنان قال : قال أبو عبدالله علیه‌السلام : الغیبه أن تقول فی أخیک ما قد ستره الله علیه …»[۱]

رجال حدیث: عیاشی، ثقه است. عبدالله بن حماد انصاری، مورد اختلاف است اما به نظر ما ثقه است. عبدالله بن سنان، امامی و ثقه است. با توجه به سلسله روات این حدیث می‌گوییم که این روایت مرفوعه است چون عبدالله بن حماد انصاری از اصحاب امام کاظم(ع) است و عیاشی در دوران غیبت صغری زندگی می‌کرده است و طبیعتاً عیاشی نمی‌تواند از او روایت نقل کند.

در این روایت هم آمده که معنای غیبت این است که شما یک عیب مستوری را بیان کنید. این روایت هم مورد استدلال آیت الله سبحانی واقع شده، و استفاده کرده‌اند که قید «یکرهه» از عبارت «ما قد ستره الله علیه» برداشت می‌شود.[۲]

به نظر ما این روایت مؤید است و دلیل نمی‌باشد، چون این روایت بخاطر مرفوعه بودن، ضعیف است. ولی با این وجود ظهور در کراهت دارد.

روایت دیگر: «محمد بن یعقوب ، عن الحسین بن محمد ، عن معلى بن محمد ، عن الحسن بن علی الوشاء ، عن داود بن سرحان قال : سألت أبا عبدالله علیه‌السلام عن الغیبه قال : هو أن تقول لأخیک فی دینه مالم یفعل ، وتبث علیه أمرا قد ستره الله علیه لم یقم علیه فیه حد»[۳]

رجال حدیث: محمد بن یعقوب کلینی، امامی و ثقه است. حسین بن محمد بن عامر، امامی و ثقه است. معلی بن محمد بصری، مورد اختلاف است ولی به نظر ما امامی و ثقه است. حسن بن علی وشاء، امامی و ثقه است. داود بن سرحان عطار، امامی و ثقه است. لذا سند این حدیث صحیح است.

از امام صادق(ع) در مورد غیبت سؤال می‌کند، حضرت می‌فرماید: پخش می‌کنی عیبی را که خدا پوشانده و حدّی هم بر او جاری نشده که مردم بفهمند.

آیت الله سبحانی به این روایت استدلال کرده‌اند که کراهت در غیبت شرط است.[۴]

به نظر ما این روایت دلالت بر مدعا می‌کند چون ظهور در این دارد که عیب مستور برای غیبت شونده، مکروه و باعث ناراحتی می‌شود. سند این روایت هم که صحیح است و قابل استناد می‌باشد.

روایت دیگر: «عن محمد بن یحیى ، عن أحمد بن محمد ، عن العباس بن عامر ، عن أبان ، عن رجل لا نعلمه إلا یحیى الأزرق قال : قال لی أبوالحسن علیه‌السلام : من ذکر رجلا من خلفه بما هو فیه مما عرفه الناس لم یغتبه ، ومن ذکره من خلفه بما هو فیه مما لا یعرفه الناس اغتابه ، ومن ذکره بما لیس فیه فقد بهته»[۵]

رجال حدیث: محمد بن یحیی عطار، امامی و ثقه است. احمد بن محمد بن عیسی اشعری، امامی و ثقه است. عباس بن عامر قصبانی، امامی و ثقه است. ابان بن عثمان احمر، امامی و ثقه است و از اصحاب اجماع می‌باشد. یحیی بن عبدالرحمن ازرق، امامی و ثقه است. لذا سند این روایت صحیح است.

آیت الله سبحانی به این روایت استدلال کرده‌اند و استفاده کرده‌اند که از این روایت، کراهت استفاده می‌شود.[۶]

روایت دیگر: «عن علی بن إبراهیم ، عن محمد بن عیسى ، عن یونس بن عبد الرحمن ، عن عبد الرحمن بن سیابه قال : سمعت أبا عبدالله علیه‌السلام یقول : الغیبه أن تقول فی أخیک ما ستره الله علیه»[۷]

رجال حدیث: علی بن ابراهیم بن هاشم قمی، امامی و ثقه است. محمد بن عیسی بن عبید، امامی و ثقه است. یونس بن عبدالرحمن، امامی، ثقه و از اصحاب اجماع است. عبدالرحمن بن سیابه کوفی، مورد اختلاف است ولی به نظر ما امامی و ثقه است. لذا سند این روایت به نظر ما صحیح است.

ظهور این روایت هم در این است که عیوب مستور کسی را ذکر کردن، موجب کراهت او است. آیت الله سبحانی به این روایت استدلال کرده‌اند.[۸]

به نظر ما این روایت هم مانند روایت سابق دلالت بر مدعا دارد.

قول دوم: عدم اعتبار کراهت: عدّه‌ای مانند مرحوم امام فرموده‌اند که کراهت در غیبت شرط نیست، نه در ماهیت غیبت و نه در مفهوم عرفی آن.[۹]

به نظر ما ماهیت غیبت همان است که لغویون و فقها و روایات ذکر کرده‌اند و ظاهر کلمات آنها و همچنین عرف این است که کراهت مغتاب، در غیبت شرط است و ذکر چیزی که شخص از آن خوشش بیاید غیبت نیست.

دلیل قول دوم: روایات

از جمله روایات: «عن محمد بن یحیى ، عن أحمد بن محمد ، عن العباس بن عامر ، عن أبان ، عن رجل لا نعلمه إلا یحیى الأزرق قال : قال لی أبوالحسن علیه‌السلام : من ذکر رجلا من خلفه بما هو فیه مما عرفه الناس لم یغتبه ، ومن ذکره من خلفه بما هو فیه مما لا یعرفه الناس اغتابه ، ومن ذکره بما لیس فیه فقد بهته»[۱۰] [۱۱]

اگر عیبی ذکر شود که مردم نمی‌دانند، غیبت است و اگر همه می‌دانند غیبت نیست. اطلاق روایت اقتضا می‌کند که کراهت شرط نیست. مرحوم نراقی[۱۲] و مرحوم امام[۱۳] به این روایت استدلال کرده‌اند.

به نظر ما درست است که روایت اطلاق دارد ولی اطلاق روایت، انصراف دارد به آنچه در روایات دیگر بیان شده، مانند «ذکرک اخاک بما یکرهه» یا «بما یغمه لو سمعه» لذا جمع بین این دو دسته از روایات به این است که «آن چیزی که مردم نمی‌دانند» به این معناست که وقتی مردم بفهمند، غیبت شونده ناراحت می‌شود.

روایت دیگر: «عن علی بن إبراهیم ، عن محمد بن عیسى ، عن یونس بن عبد الرحمن ، عن عبد الرحمن بن سیابه قال : سمعت أبا عبدالله علیه‌السلام یقول : الغیبه أن تقول فی أخیک ما ستره الله علیه و أما الأمر الظاهر مثل الحده و العجله فلا ، و البهتان أن تقول فیه ما لیس فیه»[۱۴]

مرحوم نراقی[۱۵] و مرحوم امام[۱۶] به اطلاق این روایت استدلال کرده‌اند.

به نظر ما «ما ستره الله علیه» ظاهر در این است که خداوند ستّار العیوب است و وقتی کسی ما ستره الله را افشا کند، غیبت است، پس با سایر روایات که می‌فرماید «ذکرک اخاک بما یکرهه»، منافات ندارد. پس اطلاق این روایت نیز انصراف دارد.

روایت دیگر: «محمد بن یعقوب ، عن الحسین بن محمد ، عن معلى بن محمد ، عن الحسن بن علی الوشاء ، عن داود بن سرحان قال : سألت أبا عبدالله علیه‌السلام عن الغیبه قال : هو أن تقول لأخیک فی دینه مالم یفعل ، وتبث علیه أمرا قد ستره الله علیه لم یقم علیه فیه حد»[۱۷]

مرحوم نراقی[۱۸] و مرحوم امام[۱۹] به اطلاق این روایت استدلال کرده‌اند. به نظر ما همان اشکالی که در دو روایت قبل وارد بود، در اینجا نیز وارد است.


[۱۱] . با توجه به اینکه رجال این روایت و روایات بعدی، در همین درس بررسی شده لذا از تکرار آن خودداری شده است.


خارج فقه

, ,

درس خارج فقه استاد محسن فقیهی

۹۷/۰۱/۱۸

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مقوّمات غیبت/مبحث غیبت/مکاسب محرّمه

خلاصه جلسه گذشته: در جلسات قبل در مورد غیبت و شرایطی که در تحقق غیبت لازم است مطالبی بیان شد. یکی از شرایطی که برای غیبت ذکر شد، تغیّب المغتاب بود؛ یعنی غیبت در جایی صدق می‌کند که غیبت شونده غایب باشد. گفتیم که از کلمات لغویین و همچنین فقها و روایاتی که در باب غیبت وارد شده، استفاده می‌شود که غیبت در جایی است که شخص غیبت شونده در مجلس حضور ندارد. در کلمات لغویین عبارت من خلفه داشتم، یعنی پشت سر کسی صحبت شود. در کلمات فقها و روایات هم همین نکته استفاده می‌شود.

شرط دیگری که امروز مورد بحث است این است که شخصی که پشت سرش غیبت می‌شود از این کلام کراهت داشته باشد. این شرط هم مانند شرط قبلی هم از کلمات لغویین می‌توان استفاده کرد چرا که در کتب لغت در تعریف غیبت عبارت «یکرهه» را ذکر کرده‌اند یا در روایات کلمه «بسوء» آمده که در غیبت، بدی شخص ذکر می‌شود و ظاهر این کلمه در این است که او ناراحت می‌شود. فقها نیز در معنای غیبت همین مطلب را بیان کرده‌اند.

از آیه غیبت هم می‌توان همین مطلب را برداشت کرد که «أَیُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَن یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتًا»[۱] با این بیان که این تشبیه که غیبت کردن یک انسان مانند خوردن گوشت اوست، ناظر به این مطلب است که غیبت، باعث ناراحتی او می‌شود.

پس با مراجعه به آیات، روایات، کتب لغت و کتب فقهی، می‌توان برداشت کرد که غیبت در جایی تحقق پیدا می‌کند که باعث ناراحتی شخص شود.

در مقابل ما مرحوم خویی فرموده‌اند که کراهت لازم نیست بلکه همین که ممّا ستره الله باشد، در تحقق غیبت کافی است. وقتی که یک امر مخفی و مستور آشکار شود، غیبت محقق شده است.

نقد و بررسی: از جمله شرایطی که در جلسات گذشته ذکر کردیم این بود که شخص غایب باشد، شرط دیگر این بود که معایب شخص بیان شود، شرط سوم بیان عیوب مستور و مخفی بود. با توجه به این مطلب آیا کراهت هست یا نه؟ بعضی از علما گفته‌اند که این قید مستدرک است و در شرایط سابقه به‌صورت مخفی ذکر شده و وقتی که شما عیب مخفی کسی را بیان می‌کنید یعنی در حقیقت از این کار کراهت دارد و بدش می‌آید. البته بعضی از علما هم گفته‌اند که این‌طور نیست و ملازمه‌ای وجود ندارد و ممکن است شخص ناراحت نشود منتهی شما عیب مخفی او را بیان کرده‌اید.

آیت الله مکارم در اینجا می‌فرمایند: «و امّا الافراد النادره فلا یعبأ بها»[۲]

اشکال ما این است که درست است که افراد نادر در اینجا وجود دارد و افراد نادر خیلی قابل اعتنا نیستند و ما در اینجا حکم اکثر مردم را بیان کردیم اما در عین حال این سؤال باقی است که حکم افراد نادر در اینجا چیست؟ اگر واقعاً چنین شخصی پیدا شد که وقتی عیوب مخفی او را بیان می‌کنند خوشحال شود، آیا عنوان غیبت در مورد او صدق می‌کند یا نه؟ لذا باید حکم افراد نادر هم بیان شود.

دلیل اشتراط کراهت: روایات:

از جمله روایات این روایت است که: «محمد بن الحسن فی (المجالس والأخبار) بإسناده الآتی عن أبی ذر، عن النبی صلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم فی وصیه له قال: یا أباذر، إیاک والغیبه، فإن الغیبه أشد من الزنا، قلت: ولم ذاک یا رسول الله؟ قال: لأن الرجل یزنی فیتوب إلى الله فیتوب الله علیه، والغیبه لا تغفر حتى یغفرها صاحبها. یا أباذر، سباب المسلم فسوق، وقتاله کفر، وأکل لحمه من معاصی الله، وحرمه ماله کحرمه دمه، قلت: یا رسول الله وما الغیبه؟ قال: ذکرک أخاک بما یکره، قلت: یا رسول الله، فإن کان فیه الذی یذکر به، قال: إعلم أنک إذا ذکرته بما هو فیه فقد اغتبته، وإذا ذکرته بما لیس فیه فقد بهته.»[۳]

رجال حدیث: محمد بن حسن طوسی امامی و ثقه است. اسناد آتی که ایشان ذکر کرده عبارت است از: ابی مفضّل (محمد بن عبدالله ابو المفضل شیبانی) که ضعیف است. از رجاء بن یحیی عبرتائی، امامی است ولی وثاقتش ثابت نشده. از محمد بن حسن بن شمّون، واقفی است و سپس غلو نموده. از عبدالله بن عبدالرحمن اصم، ضعیف و غالی است. از فضیل بن یسار نهدی، امامی و ثقه است و از اصحاب اجماع می‌باشد. از وهب بن عبدالله همدانی، مهمل است. از ابی حرب بن ابی الاسود دؤلی، مهمل است. از پدرش ظالم ابن ظالم ابوالاسود دؤلی که نزد ما ممدوح است ولی وثاقتش ثابت نشده است. از جندب بن جناده ابوذر غفاری که امامی و ثقه است.

این روایت مورد استدلال آیت الله سبحانی و عده‌ای از علما واقع شده ولی به نظر ما این روایت مؤید است چون سند این روایت ضعیف است.

روایت دیگر: «وفی (المجالس) عن محمد بن موسى بن المتوکل، عن عبدالله بن جعفر الحمیری، عن أحمد بن محمد بن عیسى، عن الحسن بن محبوب، عن عبد الرحمن بن سیابه، عن الصادق جعفر بن محمد علیه‌السلام قال: إن من الغیبه أن تقول فی أخیک ما ستره الله علیه، وإن من البهتان أن تقول فی أخیک ما لیس فیه»[۴]

رجال حدیث: فی المجالس، این روایت در امالی صدوق است. محمد بن موسی بن متوکل، امامی و ثقه است. از عبدالله بن جعفر حمیری، امامی و ثقه است. احمد بن محمد بن عیسی اشعری، امامی و ثقه است. از حسن بن محبوب سرّاد که امامی و ثقه است. از عبدالرحمن بن سیابه، اختلافی است که به نظر ما ثقه است. لذا سند این روایت از نظر ما صحیح است و مشکلی ندارد.

معنای این روایت این است که امام صادق (ع) می‌فرماید: یکی از افراد غیبت این است که شما در مورد برادرتان چیزی که مستور است بیان کنید. این روایت با روایت قبل منافات ندارد و ظاهراً کراهت صدق می‌کند و معمولاً انسان‌ها از بیان چیزی که مخفی است ناراحت می‌شوند.

روایت دیگر: «العیاشی فی (تفسیره) عن عبدالله بن حماد الأنصاری، عن عبدالله بن سنان قال: قال أبو عبدالله علیه‌السلام: الغیبه أن تقول فی أخیک ما قد ستره الله علیه …»[۵]

رجال حدیث: عیاشی، ثقه است. عبدالله بن حماد انصاری، مورد اختلاف است اما به نظر ما ثقه است. عبدالله بن سنان، امامی و ثقه است. این روایت مرفوعه است چون عبدالله بن حماد انصاری از اصحاب امام کاظم (ع) است و عیاشی در دوران غیبت صغری زندگی می‌کرده است.

در این روایت هم آمده که معنای غیبت این است که شما یک عیب مستوری را بیان کنید. این روایت هم مورد استدلال آیت الله سبحانی واقع شده و استفاده کرده‌اند که قید «یکرهه» را از عبارت «مما ستره الله علیه» برداشت می‌شود.[۶]

به نظر ما این روایت مؤید است و دلیل نیست، چون این روایت به خاطر مرفوعه بودن، ضعیف است.

روایت دیگر: «قال النبی صلى الله علیه وآله هل تدرون ما الغیبه؟ فقالوا: الله و رسوله أعلم، قال: ذکرک أخاک بما یکره، قیل: أرأیت إن کان فی أخی ما أقول؟ قال: إن کان فیه ما تقول فقد اغتبته، وإن لم یکن فیه فقد بهته.»[۷]

به نظر ما این روایت هم روایت خوبی است اما چون ضعیف السند است قابل استدلال نیست ولی مؤید مدعا هست.

مطلبی که ما می‌توانیم از جمله «مما ستره الله علیه» استفاده کنیم این است که روایات معتبر غیبت را به این صورت بیان کرده‌اند که بیان عیب مخفی معمولاً باعث ناراحتی شخص غیبت شونده می‌شود، لذا می‌توان گفت که این روایات ظهور در کراهت دارند.

معنای کراهت: عیبی در انسان وجود دارد که از بیان شدنش ناراحت می‌شود، حال گاهی ناراحتی به خاطر ظهور عیب است که چرا بیان‌شده؟ این الکراهه من ظهوره است که از اظهار عیب ناراحت می‌شود. گاهی ناراحتی به خاطر وجود آن عیب است، این الکراهه من وجوده است. این دو با هم منافات ندارند و ممکن است ناراحتی به خاطر هر دو باشد.

با این توضیح می‌گوییم که به نظر ما مراد از کراهت در بحث غیبت، الکراهه من ظهوره است، خواه کراهت از وجود، باشد یا نباشد. از روایات و کلمات فقها و لغویین نیز کراهت از ظهور عیب استفاده می‌شود.




خارج فقه

, ,

درس خارج فقه استاد محسن فقیهی

۹۷/۰۱/۱۵

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مقوّمات غیبت/مبحث غیبت/مکاسب محرّمه

خلاصه جلسه گذشته: بحث در مورد شروط و مقومات غیبت بود. شرط سومی که برای تحقق غیبت مطرح شده آن است که در تحقق غیبت باید غیبت شونده، غائب باشد و اگر عیب او را در حضورش آشکار نمایند غیبت محسوب نمی‌شود.

مرحوم شهید ثانی در شرح لمعه می‌فرمایند که اگر عیب شخص در حضورش افشا شود، غیبت محسوب نمی‌شود اما حرمت این عمل از غیبت بیشتر و گناهش بزرگ‌تر است.[۱]

اگر بخواهیم این عمل را از لحاظ گناه بودن بسنجیم قطعاً گناه است؛ زیرا بردن آبروی اشخاص در شرع حرام است اما از لحاظ اصطلاح که عنوان این گناه آیا غیبت است یا خیر باید از سه طریق بررسی شود: ۱ـ مراجعه به اهل لغت ۲ـ رجوع به روایات ۳ـ کلمات فقها.

برخی کتب لغت در تعریف غیبت گفته‌اند: «ان یتکلم خلف انسان»؛[۲] بر اساس این جمله بیان عیب در حضور کسی، غیبت محسوب نمی‌شود. برخی از کتب هم گفته‌اند: «ان یذکر الانسان فی غیبته بسوء»؛ این متن هم دلالت بر آن دارد که عدم حضور شرط تحقق غیبت است.

در برخی از روایات آمده است: «ذکرک اخاک بما یکره»[۳] ؛ ظاهر این کلام روشن نیست که صحبت باید در حضور باشد یا در غیاب. در برخی روایت آمده است: «ان تقول فی اخیک ما قد ستره الله علیه»[۴] ؛ اگر گفته شده بود «لاخیک» یعنی وقتی حاضر است، اما وقتی می‌گوید «فی اخیک» یعنی در صورت غائب بودن؛ شاید بتوان از کلمه «فی اخیک» استفاده نمود. جمله‌ دیگری در روایات وجود دارد که صراحت دارد که عدم حضور مغتاب شرط است: «من ذکره من خلفه».[۵] برخی روایات نیز می‌گوید: «من اغتاب مومناً»؛[۶] در اینجا خود کلمه اغتاب یعنی عدم حضور. روایاتی که مطلق بود چون در صدد بیان تعریف غیبت هستند و کلمه غیبت یعنی عدم حضور، انصراف به شرط بیان شده دارند.

در کلمات بسیاری از فقهاء نیز قید حضور نداشتن مغتاب بیان شده است؛ «ذکرک اخاک بما یکره لو سمعه»[۷] گفته شده اگر بشنود، معلوم می‌شود که در مجلس حضور ندارد. برخی نیز گفته‌اند «ذکرک اخاک فی غیبته».

از مجموع کلمات اهل لغت، متن روایات و کلمات فقها می‌توان استفاده نمود که غیبت در جایی است که شخص در مجلس حاضر نیست. خود کلمه غیبت که در روایات وارد شده است در وجودش عدم حضور خوابیده است.

قول دوم: عدم حضور شرط تحقق غیبت نیست

مرحوم محقق خویی می‌فرماید که مشهور فقها غیبت را در عدم حضور می‌دانند؛ آیه قرآن نیز که تعبیر به خوردن گوشت مرده می‌کند، اشاره به عدم حضور دارد و مؤید مشهور است اما در نهایت ایشان غیبت را اظهار چیزی که خدا مخفی کرده است می‌داند چه در حضور شخص بیان شود چه در صورت غایب بودن.[۸]

شرط چهارم: اگر غیبت شونده بشنود ناراحت می‌شود.

یکی از شروط بیان شده برای غیبت آن است که اگر غیبت شونده سخنی را که پشت سر گفته‌اند بشنود ناراحت می‌شود؛ حال اگر بشنود و ناراحت نشود آیا باز هم غیبت است؟ در اینجا دو قول وجود دارد:

قول اول: در غیبت شرط است که اگر بشنود ناراحت می‌شود اما اگر بشنود ناراحت نمی‌شود، غیبت محسوب نمی‌شود.

به نظر ما همین قول اول حق است. برای به دست آوردن این شرط، باز سه راه را بررسی می‌کنیم: لغت، روایات و کلمات فقها.

در روایات به صراحت می‌گوید: «ذکرک اخاک بما یکره». آیه قرآن هم وقتی تعبیر به خوردن گوشت طرف مقابل می‌کند اشاره دارد که غیبت کننده باعث رنجش غیبت شونده می‌شود. در لغت هم کلمه «بسوء» بیان شده که معمولاً و غالباً اگر بدی کسی گفته شود او ناراحت می‌شود هرچند که ممکن است به ندرت کسی پیدا شود که از افشای عیبش ناراحت نشود. کلمات فقها نیز اکراه را شرط غیبت می‌دانند.




خارج فقه

, ,

درس خارج فقه استاد محسن فقیهی

۹۶/۱۲/۲۲

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مقوّمات غیبت/مبحث غیبت/مکاسب محرّمه

خلاصه جلسه گذشته: صحبت در مورد این بود که راجع به چه عیبی اگر انسان پشت سر دیگری صحبت کند شامل بحث غیبت است؛ کلام صاحب جواهر را بیان نمودیم که ایشان فرمودند چه در بحث خَلق باشد و چه در بحث خُلق، غیبت است. روایتی نیز شاهد بر این مسئله است:‌ زنی منزل پیامبر آمد. عایشه همسر پیامبر، آرام به ایشان عرض کرد که عجب زن زیبایی است اما حیف که قد کوتاهی دارد. پیامبر به عایشه فرمود: غیبت کردی.

با این‌که کوتاهی قد یک عیب ظاهری است و مخفی نیست تا شامل «ماستره الله علیه» شود ولی در عین حال پیامبر می‌فرماید تو حق نداری این حرف را بزنی و غیبت کردی. ممکن است که بر پیامبر این امر مخفی بوده یعنی زن را ندیده بوده یا این‌که در غیبت، مخفی بودن را شرط ندانیم و فقط کراهت شخص مغتاب ملاک باشد.

غیبت کردن دارای ریشه‌های روان‌شناسی است که برخی از آن‌ها در روایات آمده است: «… اصل الغیبه یتنوّع بعشره أنواع: شفاء غیظ، ومساعده قوم، وتهمه، وتصدیق خبر بلا کشفه، وسوء ظن، وحسد، وسخریّه، وتعجب، وتبرّم، وتزیّن …».[۱]

غیبت کردن گاهی برای تشفی ناراحتی خود از دیگری است. گاهی برای حمایت از گروه خاصی و تخریب گروه مقابل است؛ با این‌که همان عیب در هر دو گروه هست فقط عیب را در گروه مقابل بیان می‌کند؛ درخواست ما از روحانیون این است که باید طرفداری‌هایشان جنبه مذهبی و خدایی داشته باشد. در همین روایت تهمت را از ریشه‌های غیبت معرفی کرده است. ریشه دیگر، تصدیق خبری است که ثابت نشده است. ریشه دیگر، به‌خاطر سوء ظن است. گاهی غیبت کردن از روی حسد است. گاهی از روی مسخره کردن، گاهی تعجب،‌گاهی به‌خاطر تنفر است و گاهی برای زیباسازی است.

در هر صورت غیبت از گناهان کبیره است تا جایی که در روایات آن را از زنا بالاتر دانسته‌اند و مرتکب غیبت از عدالت ساقط می‌گردد؛ اگر امام جماعت است دیگر نمی‌توان پشت سر او نماز خواند و اگر قاضی است از منسب قضا باید خلع شود. غیبت ریشه در نفسانیت‌های انسان دارد.

مرحوم محقق سبزواری در بیان ملاک غیبت می‌فرمایند: «یمکن أن یجعل المناط إن کل ما لا یحب الإنسان أن یذکر به فی غیابه تتحقق الغیبه بذکره ذلک لغیره فی غیابه، لأن أدنی مرتبه الإنسانیه أن یحب الشخص لغیره ما یحب لنفسه، و یکره لغیره ما یکره لنفسه».[۲] از نظر ایشان ملاک غیبت آن است که هر چیزی که برای خود نمی‌پسندید برای دیگران نیز نپسندید و هرآنچه برای خود می‌پسندید برای دیگران نیز بپسندید.

به نظر ما این فرمایش غیر از غیبت است و مقام بالاتری دارد. کسی که می‌خواهد به مقامات بالای معنوی برسد باید چنین روحیه‌ای داشته باشد. ممکن است انسان از سخنی متأثّر نشود و برایش فرقی نمی‌کند؛ نه بدش می‌آید و نه خوشش می‌آید؛ با این‌که عنوان «لایحب» صدق می‌کند اما غیبت صدق نمی‌کند. مقام کراهت یک چیز دیگری است؛ آنچه مهم است حصول کراهت است نه «لایحب». مقومات غیبت سه چیز است: پشت سر دیگری بیان شود؛‌ عیب بیان شده مستور باشد و باعث کراهت شود.

آیت الله مکارم می‌فرمایند: «أن یکون بما فیه من العیوب، فلو کان بذکر المحاسن و لکن یکره إظهارها کالعداله و الورع و بعض العلوم و بعض العبادات، فلیس من الغیبه قطعا، نعم إذا کان بحیث یسمعه و یتأذّى منه و لم یکن تألّمه أمرا غیر متعارف کان حراما من جهه اخرى، أمّا إذا کان ذلک بسبب شذوذ فیه، فیشکل الحکم بلزوم ترکه لعدم الدلیل».[۳] از نظر ایشان ذکر محاسن، غیبت نیست اما اگر از بیان محاسن اذیت شود و این ناراحتی او غیر متعارف نیست از جهتی غیر از غیبت حرام است؛ اما اگر ناراحتی او به خاطر شذوذی است که در او وجود دارد و همه مردم از ذکر این محاسن ناراحت نمی‌شوند در این صورت حکم به ترک عمل و حرام بودن ذکر محاسن،‌ مشکل است زیرا دلیلی برآن نداریم.

به نظر ما قسمت آخر کلام ایشان دچار اشکال است و در صورتی که شخص از ذکر محاسن خود ناراحت شود چون باعث آزار است از باب حرمت ایذاء مؤمن، حرام می‌باشد.