اخلاق ۲۴(انواع حجاب معنوی)

, ,

مرحوم امام خمینی تعبیری داشت به عنوان «حجاب ظلمانی». گاهی چیزی برای انسان تبدیل به حجاب می‌شود. شما که فاضل، مجتهد و عالم هستی خیلی چیزها را می‌فهمی اما در برخی موارد آن را نمی‌فهمی؛ چون برخی چیزها منافع شما است، باعث می‌شود که برخی چیزها را نفهمی و توجیه می‌کنی. گاهی علم هم برای انسان حجاب می‌شود. خدا نکند وقتی انسان عالم شد، همه چیز را توجیه کند؛ حتی خلاف را هم توجیه می‌کند. شما گاهی در مقابل امر واجب یا مستحبی قرار می‌گیرد، مثلا خمس و زکات واجب است و شما هم ثروتمند هستید پس چرا خمس و زکاتت را نمی‌دهی. آیا همه ما روحانیان، حساب و کتاب داریم؟ خیلی از ما با همین شهریه ناچیز هم حساب داریم اما آیا ثروتمندان هم حساب خمس و زکات دارند؟ برخی از بزرگان ما هر روز خمسشان را می‌دادند و نمی‌گذاشتند به روز بعد برسد. می‌گفتند: «اگر امشب بمیرم، خمس به گردن من می‌ماند. فلان مقدار کاسبی کرده‌ام، چهار قسمتش برای خود من و یک قسمت آن متعلّق به فقرا است». برخی از بزرگان هر ماه، حساب اموالشان را رسیدگی می‌کردند. برخی نیز هر ساله خمس خود را حساب می‌کنند اما اکثر مردم این کار را نمی‌کنند. انفاق مستحب است، شما که پول و ثروت داری چرا انفاق نمی‌کنی بلکه فقط ثروت جمع می‌کنی؟

ما باید ابتدا از خودمان شروع کنیم؛ آیا روحانیان ما اهل خمس هستند؟ در میان طلبه‌های معمولی زیاد دیده‌ام که خمس خود را می‌دهند اما در میان بزرگان خیلی ندیده‌ام. چه دارا باشیم یا نباشیم باید حساب سال داشته باشیم و در راه خداوند انفاق کنیم. بر سر دوراهی باید تصمیم بگیریم؛ پول را برای چه دوست داری؟ من اگر پولدار شوم قلبم آرام می‌گیرد، آیا باید پول را این‌گونه دوست داشته باشیم؟ یا این‌که باید پول را برای خداوند دوست داشته باشم. اگر پول را برای زن، فرزند، طلبه‌ها و مردم خرج می‌کنم فقط برای خدا است. اگر به این مقام رسیدید، حب شما لله است.

در مقام هم این‌گونه است؛ دوست دارم که در تلویزیون من را نشان دهند و بگویند آیت‌الله فلان. مقام را برای چه می‌خواهید؟ آیا آن را برای خودنمایی می‌خواهید یا برای خدا است؟ اگر برای خدا می‌خواهید ارزشمند است اما اگر برای محبوبیت میان مردم باشد، حب لله نیست. حب نشانه ایمان است. مقام را برای چه دوست داری؟ لذا گاهی کنار آن دروغی می‌گویید، گاهی وعده بی‌جا می‌دهید تا به مقام برسید. چه کسانی دروغ‌ می‌گویند و ظاهرسازی می‌کنند تا به مقام برسند؟ کسانی که کارشان برای خدا نیست و حب لله ندارند. ما اگر بخواهیم تشخیص بدهیم خیلی راحت است که آیا پول را برای خدا می‌خواهیم یا نه؟ حب ما به پول، همسر، فرزند و هرچیزی که در دنیا است و به آن‌ها علاقه داریم آیا علاقه خدایی است یا شیطانی؟ علاقه ما از این دو حالت خارج نیست.

اگر حب برای خدا نباشد، حجاب‌های ظلمانی است اما حجاب‌های نورانی هم وجود دارد. مرحوم امام خمینی از چنین حجاب‌هایی یاد می‌کند. مگر می‌شود حجاب باشد و نورانی هم باشد؟ می‌شود انسان به دنبال کارهای خیر برود که به نظرش خیلی عالی است اما حجاب برای او است.

آیت‌الله بهجت (رحمه‌الله) وقتی وارد نجف شد با مرحوم استاد آیت‌الله سید علی قاضی آشنا شد. مرحوم آیت‌الله قاضی به مستحباتی مانند نماز شب، زیارت مسجد کوفه، اعتکاف و … توصیه می‌کرد. برخی از علمای مجتهد و فقیه نجف با آیت‌الله قاضی (رحمه‌الله) مخالف شدند؛ زیرا معتقد بودند که ایشان باعث می‌شود طلبه‌ها درس و بحث را کنار بگذارند. از این رو نسبت‌های ناروایی را به ایشان دادند و شهرتی پیدا شد که کسی اطراف آیت‌الله سید علی قاضی (رحمه‌الله) نرود. آیت‌الله بهجت (رحمه‌الله) خدمت آیت‌الله قاضی (رحمه‌الله) رفت و ایشان دریافت که آیت‌الله بهجت (رحمه‌الله) نفس مستعدی دارد؛ بنابراین او را پذیرفت و دستوراتی را به او داد. به پدر آیت‌الله بهجت (رحمه‌الله) که در فومن زندگی می‌کرد خبر دادند فرزندت در نجف به‌جای این‌که درس بخواند نزد سید علی قاضی رفته و صوفی شده است. پدرش نامه‌ای به او نوشت به این مضمون: شیخ محمدتقی، من مستحبات را بر تو حرام کردم و فقط باید واجبات را انجام دهی.

پس از رسیدن نامه، آن را خدمت آیت‌الله قاضی برد و کسب تکلیف کرد. آیت‌الله قاضی توصیه نمود که دستور پدر را اطاعت کند. آیت‌الله بهجت هم که به دنبال تهجّد و عبادت بود، آن‌ها را رها کرد و به دنبال درس رفت. چند سالی گذشت تا این‌که پدر آیت‌الله بهجت فوت کرد. خدمت آیت‌الله قاضی رفت و گفت: با فوت پدر زمان اجرای دستور هم تمام شده است؛ پس من در خدمت شما هستم تا به من دستور بدهید. شاگردان آیت‌الله قاضی همه اعتراف کردند این آقا با این‌که مستحبات را ترک کرده بود از همه ما که همیشه مشغول به مستحبات بودیم، جلوتر است. به همین دلیل بود که پس از فوت پدر، آیت‌الله بهجت پیشرفت سریعی داشت؛ زیرا امتثال امر پدر را کرده بود.

اگر پدر امر به ترک مستحب کرده اما شما می‌گویی: «می‌خواهم نماز شب بخوانم زیرا آن را دوست دارم هرچند پدرم نهی کرده باشد» این حجاب نورانی است. کارهای خوبی انجام می‌دهی اما همه به ضرر شما است زیرا پدر راضی به انجام آن نیست. مهم این است که بدانی چه کاری را باید در چه زمانی انجام دهی. مهم است که کارها برای خدا باشد. اگر حرف پدرت را برای خدا اطاعت کنی، خدا نیز به تو مقام می‌دهد. همان مقاماتی که می‌خواستی به وسیله نماز شب و سایر مستحبات به دست آوری با اطاعت از پدر و مادر، خداوند بهتر از آن را به تو می‌دهد اما به این‌ شرط که برای خدا حرف آن‌ها را اطاعت کنی.

من انسان‌هایی را دیده‌ام که به پدر و مادرشان رسیدگی نمی‌کنند اما ظواهرشان خیلی خوب و عالی است و انسان بر آن ظاهر غبطه می‌خورد. برو و کف پای پدر و مادرت را ببوس و تا زنده هستند به آن‌ها کمک کن. این از نماز شب و مستحبات مهم‌تر است و اطاعت از آن‌ها واجب است. گاهی اهم و مهم‌ها را درست نمی‌سنجیم؛ فکر می‌کنیم کاری عالی است اما واجب را رها کرده‌ایم. در روایات نقل شده که از پدر و مادر اطاعت کنید هرچند که کافر باشند.

مشکل ما این است که در مقامات دنیایی گرفتاریم؛ مقام دنیایی اگر برای خدا باشد درست است اما اگر برای خدا نباشد، وعده‌های دروغ داده می‌شود و ظاهرسازی می‌شود؛ زیرا برای خدا نیست بلکه برای خودمان است.



اخلاق ۲۳ ( حب اهل‌بیت علیهم‌السلام)

, ,

یکی از نشانه‌های ایمان این است که محبّ اهل‌بیت (علیهم‌السلام) باشیم؛ زیرا ایشان الگوی ما هستند و در جامعه باید از اخلاق، رفتار و کردار آنان پیروی کنیم. فعل، تقریر و قولشان حجّت است. ما باید علاقه‌مند به آن‌ها باشیم.

امام باقر (علیه‌السلام) فرمود: «لا یبلغ أحدکم حقیقه الایمان حتى یکون فیه ثلاث خصال حتى یکون الموت أحب إلیه من الحیاه، والفقر أحب إلیه من الغنى، والمرض أحب إلیه من الصحه. قلنا: ومن یکون کذلک؟ قال: کلکم ، ثم قال: أیما أحب إلى أحدکم یموت فی حبنا أو یعیش فی بغضنا؟ فقلت: نموت والله فی حبکم أحب إلینا. قال: وکذلک الفقر والغنى والمرض والصحه. قلت: إی والله».[۱] به حقیقت ایمان نمی‌رسید تا این‌که سه خصلت در شما وجود داشته باشد:

۱- «مرگ برای او بهتر از زندگی باشد». مرگ در این‌جا به معنای مرگ در راه خداوند است. این جوانانی که در جبهه‌ها و در سوریه شهید شدند، به حقیقت ایمان رسیده بودند. مرگ برای آن‌ها بهتر از زندگی ننگین بود، آن زندگی که زنده باشیم اما در کنار اهل‌بیت (علیهم‌السلام) نباشد. مرگ ما باید حیات طیبه باشد، مرگ برای خدا باشد.

«فقر برای او بهتر از ثروت باشد». ثروت چیز خوبی است اما باید در کنار اهل‌بیت (علیهم‌السلام) باشد. اگر قرار باشد ثروتی داشته باشیم جدای از اهل‌بیت (علیهم‌السلام) برای ما ارزشی ندارد. برخی می‌خواهند به هر قیمتی ثروت به دست آورند اما برخی پول را در راه ائمه (علیهم‌السلام) و برای پیشبرد اهداف ایشان می‌خواهند.

«بیماری برایش بهتر از سلامت باشد».

حاضرین تعجب کردند و از امام (علیه‌السلام) پرسیدند: چه کسی است (که این حقیقت ایمان را داشته باشد)؟ برای حاضرین پرسش بود که همه از مرگ، فقر و بیماری گریزان هستند، پس این حقیقت ایمان را چه کسی دارد؟

امام باقر (علیه‌السلام) فرمود: «همه شما این‌گونه هستید». سپس حضرت فرمود: «کدام یک از شما دوست دارد که در راه محبّت ما کشته شود؟» آیا برای محبّت ما حاضر هستید که شهید شوید؟ اگر حاضر هستید پس حقیقت ایمان را دارید. معنای کلام امام این نیست که انسان به دنبال مرگ بیهوده باشد بلکه معنایش این است که اگر زمینه آن فراهم شد و اسلام نیاز پیدا کرد که من کشته شوم، حاضرم کشته شوم و جانم را فدای امامم و اسلام کنم. اگر این روحیه را دارید، حقیقت ایمان را هم دارید.

حاضرین گفتند: به خدا سوگند برای شما اهل‌بیت و اسلام حاضریم جانمان را فدا کنیم.

نکته مهم روایت این است که حب و علاقه به اهل‌بیت (علیهم‌السلام) نشانه ایمان است. این‌که توصیه به برگزاری مجالس برای ایشان شده برای این است که محبّت اهل‌بیت (علیهم‌السلام) را روزبه‌روز در دلمان زیاد کنیم. این محبت به اهل‌بیت (علیهم‌السلام) گاهی به مرحله عشق می‌رسد و شما عاشق می‌شوید.

روزی شخصی به نام «حارثه» به خدمت پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) رفت. حضرت فرمود: «کیف أصبحت یا حارثه؟» چگونه صبح کردی؟ (حالت چگونه است).

«قال: أصبحت یا رسول الله مؤمنا. حقا». گفت: من حقا ایمان دارم.

«قال إن لکل إیمان حقیقه فما حقیقه إیمانک؟» پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) فرمود: ایمان، حقیقت (و نشانه‌ای) دارد، نشانه ایمان تو چیست؟

«قال: عزفت نفسی عن الدنیا وأسهرت لیلی وأظمأت نهاری فکأنی بعرش ربی وقد قرب للحساب ، وکأنی بأهل الجنه فیها یتراودون وأهل النار فیها یعذبون». حارثه گفت: من دنیا را رها کرده‌ام و به دنیا توجهی ندارم، سحرها عبادت می‌کنم و روزها روزه می‌گیرم.

وقتی امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) اوصاف متقین را فرمود، همام نقش بر زمین شد. این برای افرادی است که به مرحله عشق رسیده‌اند. درباره برخی از عاشقان امام حسین (علیه‌السلام) گفته شده که حاضر شدند حکومت جور دستشان را قطع کند اما به زیارت حضرت بروند. سال بعد دست دیگرش را داد تا بازهم به زیارت برود؛ این‌ها عشق دارند! ما نمی‌گوییم وظیفه شرعی داریم که این‌گونه باشیم اما برخی به این مرحله عشق رسیده‌اند. این مقام عالی است که انسان به مرحله عشق برسد.




اخلاق ۲۲(سوء ظن به خداوند)

, ,

تفکر و جهان‌بینی

یکی از نشانه‌های ایمان تفکرات و جهان‌بینی است که انسان دارد. شما جهان را چگونه می‌بینید؟ با اجتماع اطراف خود چگونه ارتباط برقرار می‌کنید؟ دید شما نسبت به خدا چیست؟ دید شما نسبت به جامعه چیست؟ دید و جهان‌بینی افراد با یکدیگر متفاوت است. دونفر در کنار هم زندگی می‌کنند اما جهان‌بینی آن‌ها متفاوت است.

مثلا در مسئله قضاوقدر و اتفاق‌هایی که در زندگی انسان رخ می‌دهد. گاهی انسان یا خانواده او به بیماری لاعلاجی دچار می‌شوند که خیلی دلیل آن مشخص نیست. گاهی زلزله‌ای می‌آید و خانه انسان تخریب می‌شود. این‌ها نمونه اتفاق‌هایی است که در زندگی برخی رخ می‌دهد و برخی نیز با آن‌ها مواجه نمی‌شوند. جهان‌بینی افراد در مواجهه با این حوادث متفاوت است. اگر قبلا نماز شب می‌خواندی آیا بعد از این حادثه، نماز شب را رها می‌کنی؟ آیا ارتباطت را با خدا بیشتر می‌کنی یا ارتباطت را کم‌تر می‌کنی یا اصلا قطع رابطه می‌کنی؟ افراد متفاوت هستند؛ برخی افراد با بروز بیماری و حادثه، نماز شب را بیشتر می‌کنند و عباداتشان را بهتر انجام می‌دهند. توجه این افراد به خدا بیشتر می‌شود. برخی افراد ارتباطشان کم می‌شود و پس از آن رویداد، نماز شب نمی‌خوانند. نماز می‌خوانند اما آن نماز همیشگی نیست. با خود می‌گوید: «چرا خدا با من این کار را کرد؟ چرا باید خانه من خراب شود؟ چرا باید من سرطان بگیرم؟» مدام چرا چرا می‌کند؛ این مربوط به تفکر ایمانی او و جهان‌بینی است که برای او حاصل شده است. برخی افراد با خدا قهر می‌کنند و اصلا نماز نمی‌خوانند.

این‌ها مراتب ایمان شخص را نشان می‌دهد. این حوادثی است که در اختیار انسان نیست. گاهی انسان عملی مرتکب می‌شود که باعث حادثه‌ای می‌شود اما گاهی در اختیار او نیست.

ایمان افراد اگر قوی باشد، ارتباطشان را با خدا زیاد می‌کنند؛ اکنون که سرطان گرفته، همیشه مشغول عبادت خداوند است و شکر او را به‌جا می‌آورد. برخی افراد هم هستند که در این‌گونه مشکلات، همیشه ناراحت هستند و بد می‌گویند.

امام سجاد (علیه‌السلام) فرمود: «اَللَّهُمَّ اِنَّکَ ابْتَلَیْتَنا فى اَرْزاقِنا بِسُوءِ الظَّنِّ، وَ فى اجالِنابِطُولِ الْاَمَلِ، حَتَّى الْتَمَسْنا اَرْزاقَکَ مِنْ عِنْدِ الْمَرْزُوقینَ».[۱] یکی از چیزهایی که در زندگی روزمره همه ما وجود دارد، روزی است. چرا روزی ما کم‌ است؟ چرا وضع مالی ما خراب است؟ چرا عده‌ای می‌دزند و می‌خورند و در خوشی هستند اما ما در بدهی و مشکلات زندگی می‌کنیم؟ این یکی از همان اتفاق‌های دنیا است که ممکن است تلاش بسیاری کنید اما روزی زیاد نیست و محدود است. امام سجاد (علیه‌السلام) فرمود: ما به خدا سوء ظن داریم.

سوء ظنع اخلاق بدی است. همه مردم، خوب، عالی، شریف، مؤمن و متدیّن هستند مگر این‌که یقین داشته باشید که کسی ایمان ندارد یا مشکل دیگری دارد. ما باید نسبت به مردم، حسن ظن داشته باشیم. از همه مهم‌تر این است که نسبت به خدای خود حسن ظن داشته باشیم. اگر خدایی داریم که با او ارتباط داریم، ما را خلق کرده و تمام این نعمت‌ها را در اختیار ما قرار داده است باید به او حسن ظن داشته باشیم. افراد بسیاری چشم ندارند اما ما سالم هستیم. عده‌ای گوش ندارند و الحمدلله ما گوش سالم داریم. عده‌ای زبان ندارند اما خدا را شکر ما زبان سالمی داریم. بدن سالم ما از الطاف الهی است. سری به بیمارستان‌ها بزنید و ببینید که چه خبر است. ما باید به الطاف خداوند توجه داشته باشیم و حسن ظن به او داشته باشیم.

آیا خداوند روزی ما را محدود و کم می‌کند؟ اگر توجه کنید متوجه می‌شوید که این سوء ظن به خداوند است. امام سجاد (علیه‌السلام) می‌فرماید: نسبت به روزی خود به خداوند سوء ظن نداشته باشید.

مسئله بعدی آرزوی عمر طولانی است. در این آرزو نباید به خداوند سوء ظن داشت. خداوند هم دوست دارد که ما عمر طولانی داشته باشیم. باید جهان‌بینی خود را تغییر دهید و برای زندگی، روزی و سلامتی خود، تلاش کنید ﴿لَیسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَى﴾.[۲] برای سلامتی خود تلاش کنید، به طبیب و متخصص مراجعه کنید، دارو مصرف کنید و واکسن بزنید. وظیفه شرعی هر انسانی است که برای سلامتی خود تلاش کند. برای رزق و روزی هم باید تلاش کنید اما اگر تلاش کردید و روزی یا سلامتی حاصل نشد، در برابر این پیش‌آمد چه رفتاری خواهید داشت؟ آیا خداوند را مقصّر می‌دانید؟ این سوء ظن به خداوند است.

امام سجاد (علیه‌السلام) فرمود: «وَهَبْ لَنا یَقیناً صادِقاً تَکْفینا بِهِ مِنْ مَؤُونَهِ الطَّلَبِ»؛[۳] خدایا! یقین و ایمانی به ما بده که برای ما کافی باشد و سراغ این و آن نرویم.

انسان باید تلاش خود را بکند اما هرچیزی اندازه دارد. این‌که خود را به‌گونه‌ای ناراحت کند که از غصه این‌که چرا من ثروت ندارم، خوابش نبرد،‌ نشانه سوء ظن به خداوند است. باید آرامش داشت و برای رزق و سلامتی تلاش نمود. کسی که آرامش ندارد و به خداوند سوء ظن دارد، نشانه ایمان ضعیف است؛ مثل کسانی که نسبت به آینده نگرانی بیش‌ از حد دارند. بچه‌دار نمی‌شود چون از مخارج مالی او می‌ترسد. آن خدایی که در دل سنگ‌ها، حیوانات را غذا می‌دهد، زندگی انسان‌ها را هم اداره می‌کند. بچه‌دار نشدن از ترس نداری، سوء ظن به خداوند است.

قضا و قدر

معنای «قضا و قدر» مانند تعبیر «مسکین و فقیر» است که گفته می‌شود: «اذا اجتمعا افترقا و اذا افترقا اجتمعا». وقتی می گویند: «فقیر و مسکین» معنای این‌ دو فرق می‌کند؛ فقیر کسی است که مالی ندارد اما مسکین کسی است که ندارد و علاوه بر نداری، مشکل دیگری مثل نقص عضوی هم دارد و وضعش بدتر از فقیر است. اما اگر این دو واژه جدای از هم استعمال شوند، معنای آن‌ها یکی است؛ مثلا وقتی می‌گویند به مسکین خمس بدهید یا می‌گویند به فقیر خمس بدهید، معنای آن‌ها یکی است. حال اگر قضا و قدر با هم ذکر شد، معنای آن فرق می‌کند اما اگر جدا ذکر شد، می‌تواند یک معنا داشته باشد.

اگر اراده قطعی خداوند بر چیزی باشد به آن قضای الهی گفته می‌شود اما اگر اراده حتمی نیست و مثلا حادثه یا بیماری با صدقه دفع می‌شود، این قدر الهی است.

رابطه قضا و قدر با جبر

اگر قضا و قدر الهی در این که من بیمار یا فقیر باشم، من در مقابل این قضا و قدر می‌توانم چه کاری کنم؟ اگر گفته می‌شود که شب‌های قدر، بسیار دعا کنید و از خداوند بخواهید که تقدیر شما خوب باشد، برای این است که خداوند متعال در تنظیم تقدیر، اراده انسان را جزء قضا و قدر الهی قرار داده است. معنایش این است که انسان مختار است و اراده دارد و با اراده خود، هر کاری را که بخواهد انجام می‌دهد، خواه خوب باشد یا بد ﴿إِنَّا هَدَینَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِرًا وَإِمَّا کَفُورًا﴾.[۴] راه باز است و قضا و قدر الهی در این است که ما به اراده خود تصمیم بگیریم. قضا و قدر الهی در این نیست که ما فقط یک مسیر را دنبال کنیم مثلا فقط خوب باشیم یا فقط بد باشیم بلکه قضا و قدر الهی بر این است که انسان، مختار باشد و اراده داشته باشد و با اراده خودش هرکاری را انجام دهد. قضا و قدر الهی، اراده را از ما سلب نکرده است. برخی گمان می‌کنند که با قضا و قدر الهی اراده انسان سلب شده و هرچه برای او نوشته شده، اتفاق می‌افتد. اراده انسان برای انجام کارها قضا، برنامه و دستور خداوند است.

قضا و قدر الهی در عرض اراده انسان نیست بلکه در طول آن است. هر کاری که در خارج واقع می‌شود، انسان مباشر آن کار است. با تحقق کار بد، شما مباشر آن هستید و از این رو مجازات می‌شوید و اگر کار خیری محقق شود، جزای خیر به شما می‌دهند. با وجود این، خداوند شما را خلق کرده است و به شما قدرت و اراده داده است. تمام قدرت‌های شما از طرف خداوند است. این‌که می‌گوییم: «خداوند فعّال ما یشاء» است از این رو است که خداوند، ما را خلق کرده و به ما قدرت داده است.



اخلاق ۲۱ ( مواضع هلاکت )

, ,

«قال رسول الله (ص): ثَلَاثٌ مُهْلِکَاتٌ شُحٌّ مُطَاعٌ وَ هَوًى مُتَّبَعٌ وَ إِعْجَابُ الْمَرْءِ بِنَفْسِه‌».[۱]

سه چیز انسان را هلاک می‌کند:

۱ـ تبیعیت از بخل

«شُحٌّ مُطَاعٌ»: اول آن است که انسان بُخل داشته باشد. بخل، تنها در مسائل مالی نیست؛ این‌گونه نیست که فقط اگر انسان مالش را به دیگران ندهد بخیل باشد بلکه در ابعاد مختلف بخیل است. اگر علمی را دانسته و خبر دارد و برای کسی بیان نمی‌کند، بخیل است. اگر راهی را برای اقتصاد مملکت می‌داند که اگر مردم آن مسیر را طی کنند وضع اقتصادیشان بهتر می‌شود ولی به کسی نمی‌گوید، بخیل است؛ می‌گوید: «بگذارید من پولدار شوم ولی دیگران پولدار نشوند». این مسیر اقتصادی است، می‌توانست برای دیگران بگوید و آن‌ها هم استفاده کنند.

در مباحث علمی مثل فقه، اصول، فلسفه و … برخی آن‌چه را که می‌دانند بیان کرده و در اختیار دیگران قرار می‌دهند و آن را طول و تفصیل یا آب و تاب نمی‌دهند که بخواهند مقداری را امروز بگویند و مقدار را فردا و روزهای بعد بگویند بلکه خلاصه مطلب را بیان می‌کنند اما برخی این‌گونه نیستند؛ مثلاً برخی از پزشکان، حرف آخر را اول نمی‌گویند و شما را شش‌بار می‌آورند، می‌گویند: «این قرص را بخور و دوباره هفته بعد بیا»؛ هفته دیگر که رفتی، قرص دیگری می‌دهد و می‌گویند: «مجدداً هفته بعد بیا»؛ شش‌بار شما را می‌آوردند و آخرش که می‌بینند خسته شدید، دارویی را که باید می‌دادند، تجویز می‌کنند.ذات برخی این‌گونه است که از اول، حاق مطلب را بیان نمی‌کنند و شما را دور سر گردانده و مدتی اسیر می‌کنند تا مطلب را بیان کنند. این مشکل در بین پزشکان، مهندسان، علما و … اتفاق می‌افتد و در مسائل مختلف زندگی وجود دارد؛ به این معنا که آن کاری که می‌تواند خیلی زود، سریع و راحت انجام شود با طول و تفصیل اضافی انجام می‌شود. برخی از بنّاها که برای کار به خانه شما می‌آیند و وسایلش را می‌آورد جایی را مشغول شده و سر شما را گرم می‌کند تا یک روز کار خودش را اضافه کند. بابا کار اصلی خودت را درست انجام بده تا تمام شود. نجّار یا آهنگر می‌آید همین طور، خانه که می‌سازی، اعصابت خراب می‌شود؛ چون می‌بینی دوباره‌کاری کرده‌اند؛ این افراد بخیل هستند.ذات انسان بخیل این‌گونه است که چیزی را که باید در اختیار شما قرار دهد، قرار نمی‌دهد؛ آن را طول می‌دهد و بخل دارد، نمی‌خواهد که شما زود نجات پیدا کنید و کارتان عالی انجام شود و با ترفندی کار را به‌صورت طولانی مدت انجام می‌هد.بخل همیشه در امور مالی نیست، ممکن است کسی از شما پول درخواست کند اما پول به او نمی‌دهید، این هم بخل است ولی زمانی کسی پرسشی از شما می‌کند اما پاسخش را کامل نمی‌دهید. این را می‌توانید در علوم و فنون مختلف، پیاده کنید.انسان‌های بخیل، گذشت ندارند. برخی از افراد مثلاً وقتی دارویی را برای مرضی پیدا می‌کنند، این‌طرف و آن‌طرف تماس می‌گیرند و به همه اطلاع می‌دهند تا مردم استفاده کنند اما برخی از افراد هم هستند که به هیچ کس نمی‌گویند، مخفی می‌کنند و می‌گوید: «بگذار فقط خودم استفاده کنم؛ چرا به دیگران بگویم»؛ این شخص بخیل است. انسان بخیل، هلاک می‌شود. رسول خدا (ص) می‌فرماید: کسی که بخیل باشد و آنچه را که دارد حاضر نیست در اختیار مردم قرار بدهد هلاک می‌شود و این اخلاق، از مهلکات است.بخیل بودن ممکن است در ذات همه افراد باشد ولی شما سعی کنید که با آن مبارزه کنید؛ یعنی بخلتان را ازبین ببرید و اطاعتش نکنید. بدبختی، بیچارگی و هلاکت در صورتی است که از بخل تبعیت کنیم. ممکن است انسان‌ها این روحیه را داشته باشند که چرا این را باید به دیگران یاد بدهم؟ چرا این مسئله را بیان کنم؟ بگذار منافعش را خودم ببرم و به کسی یاد ندهم. با چنین روحیه‌ای مبارزه کنید و از آن اطاعت نکنید؛ بنابراین چیزی که هلاکت را برای انسان می‌آورد، بخلی است که انسان از آن اطاعت کند (شُحٌّ مُطَاعٌ)؛ اما اگر اطاعت نکنید نجات پیدا می کنید.

۲ـ تبعیت از هوای نفس

«وَ هَوًى مُتَّبَعٌ»: همه انسان‌ها هوای نفس دارند، کسی نیست که هوای نفس نداشته باشد اما مهم آن است که از هوای نفستان اطاعت نکرده و با آن مخالفت کنید. تبعیت از هوای نفس نیز باعث هلاکت است که موارد بسیاری از آن را دیده‌اید.

۳ـ عُجب

«وَ إِعْجَابُ الْمَرْءِ بِنَفْسِه‌»: نکته سومی که پیامبر (ص) می‌فرماید آن است که انسان، «مُعجِب» بوده و عُجب داشته باشد.

عجب آن است که انسان، خودش را خوب ببیند. می‌گوید: «من آدم خوبی هستم، الحمدلله؛ قرآن و نماز شب می‌خوانم». عجب یعنی خودبزرگ‌بینی.تکبر آن است که انسان، خودش را از دیگران بالاتر ببیند. این اضافه بر عجب است؛ یعنی علاوه بر اینکه خودم را خوب و بزرگ می‌دانم از دیگران نیز بالاتر می‌دانم.

اگر خودم را بزرگ بدانم و از دیگران نیز بالاتر بدانم، تکبر است اما اگر خودم را بزرگ می‌دانم و کاری هم به دیگران ندارم، تکبر ندارم که بگویم دیگران بد هستند ولی من خوبم، این عجب است.باید همیشه در زندگیتان بگویید: «من بدترین آدم روی زمین هستم». اگر این روحیه را داشته باشید عجب ندارید؛ با اینکه ممکن است انسان خیلی خوبی هم باشید ولی نباید خود را خوب ببینید. باید بگویید: «من خودم می‌دانم که چه انسان بدی هستم. خداوند به من لطف و محبت دارد. هر لطفی هست از طرف خداوند است و هر بدی وجود دارد از جانب خود من است». ﴿مَا أَصَابَکَ مِنْ حَسَنَهٍ فَمِنَ اللَّهِ وَمَا أَصَابَکَ مِنْ سَیئَهٍ فَمِنْ نَفْسِکَ﴾.[۲]

این روحیه را در وجود خود داشته باشید که عجب و خودبزرگ‌بینی باعث هلاکت انسان می‌شود.سیره علما در مبارزه با هوای نفسگاهی فکر می‌کنیم آدم خوبی هستیم اما وقتی خوب دقت کنیم، می‌بینیم خیلی با خوب‌های عالم فاصله داریم. من خودم را عرض می‌کنم، آیا واقعاً ساخته شده‌ هستیم؟ آیا از هوای نفسمان دوری می‌کنیم؟مرحوم آیت‌الله سید حسین کوه‌کمره‌ای (ره) – از علمای مجتهد مشهور نجف‌ – در مقام تدریس شاگردان زیادی داشت و مشغول تدریس بود. روزی مقداری زودتر برای تدریس آمد و کنار ستونی نشست، دید که شیخی با لباس کهنه‌ای در گوشه‌ای نشسته و درس می‌دهد. گوش داد که چه درسی می‌دهد، متوجه شد که عالی درس می‌گوید. خوشش آمد و فردا باز هم زودتر آمد تا ببیند چگونه درس می‌دهد. پشت ستون نشست، گوش داد و دید که خیلی قشنگ درس می‌دهد، خیلی ملا است و خیلی با سواد است ولی دوتا شاگرد بیشتر ندارد. روز سوم مجدداً زود آمد، نشست پشت ستون و درس او را گوش داد، دید خیلی باسواد است. چندین روز آمد، درس او را گوش داد و یقین پیدا کرد که او ملا است و با خود گفت: «از من باسوادتر است».بالای منبر رفت و به شاگردانش گفت: «شاگردان من! این آقای شیخ که آن گوشه درس می‌دهد و لباس مندرسی دارد، از من ملاتر و باسوادتر است. از شما می‌خواهم که ایشان برای شما درس بگوید، ما همه پای درس او بنشینیم و از او استفاده کنیم». همین کار را کرد؛ تمام شاگردها را قانع کرد که این آقای شیخ استاد شود. درس خودش را که شاگردان زیادی داشت تعطیل کرد و در اختیار او قرار داد. ایشان آیت‌الله بود و او یک مدرّس تازه‌کار بود. آن شیخ، همان شیخ انصاری (ره) بود که بعدها مشهور شد و صاحب رسائل و مکاسب شد. شیخ (ره) یک مدرّس معمولی بود اما این حرکت‌ها که انجام شد، شخصیت علمی ایشان معلوم شد.آیا ما چنین روحیه‌ای داریم؟ درسمان جمعیت زیادی داشته باشد و درسمان را تحویل کسی بدهیم که سطح پایینی دارد و به جای ما تدریس کند. آیا چنین روحیه‌ای را در خودمان ایجاد کرده‌ایم؟ اگر کسی بهتر از ما درس می‌گوید و ملاتر و باسوادتر است آیا حاضریم که درسمان را تعطیل کنیم و از همه بخواهیم که در درس او شرکت کنیم.کاسبان دیناین‌ها نمونه‌هایی از بزرگان اسلام بودند؛ این‌ها بودند که اسلام را حفظ کردند. این ایثارها، گذشت‌ها و روحیه‌ها بود که اسلام را حفظ کردند. اگر در هوای نفس غوطه‌ور شویم، به دنبال مرجعیت، مقام، تشریفات، تجملات، ماشین چنین‌وچنان و زندگی مرفه باشیم، کاسب خوبی هستیم. ماشین درجه یکی را تهیه کرده‌ایم، خانه خوب و زندگی عالی هم پیدا کردیم، نگو که عالم خوبی هستیم بلکه بگو: «کاسب خوبی هستیم». عالم درجه یک اسلامی کسی است که از هواهای نفسانی دور باشد. من به خودم می‌گویم، خطابش به خود من است، اگر ما به دنبال این مسائل باشیم، کاسبیم نه عالم؛ یعنی این عمامه، ردا و عبا را وسیله‌ای قرار داده‌ایم که زندگی مادیمان بهتر شود، پول بیشتری گیرمان بیاید، مقام بیشتری داشته باشیم، ماشین و خانه بهتری داشته باشیم. بله! می‌توانیم این کار را انجام دهیم و درآمد عالی داشته باشیم ولی اگر بخواهیم عالم واقعی باشیم، باید مثل مرحوم آیت‌الله سید حسین کوه‌کمره‌ای شویم؛‌ یعنی خودمان را فدای دیگران کنیم؛ اگر حقیقت را در آن شخصیت بزرگوار می‌بینیم، علم و تقوا دارد و آدم لایقی است، ادعا کردن شخصی در مقابل او جز هوای نفس چیز دیگری نیست.مسیر خوبی را انتخاب کرده‌ایم اما باید مقدار بیشتری توجه کنیم. این مسیر، مسیر کاسبی نیست؛ نیامده‌ایم تجارت کنیم، ثروت‌ها را روی هم انبار کنیم و آدم ثروتمندی شویم. ثروتمند باید دکتر، مهندس و … شود و ثروت‌های زیادی را پیدا کند؛ لذا علما و بزرگان ما نمی‌گذاشتند که وجوهات شرعی بیش از یک ماه نزدشان بماند؛ زیرا می‌گفتند: «ممکن است بمیرم، برای چه این پول پیش من بماند. این پول متعلق به مردم و فقرا است، باید به فقرا داده شود». برخی از متدینین، حساب سال را هر ماه انجام می‌دادند؛ یعنی می‌گفتند: «من در این یک ماه فلان مقدار درآمد داشتم، این مقدار اضافه است و خمسش فلان مقدار می‌شود». این کار را می‌کردند چون می‌ترسیدند بمیرند و تا سر سال خمسی نباشند.در هر صورت یکی از چیزهای مهم آن است که خدایی نکرده مُعجب به خودمان باشیم، «إِعْجَابُ الْمَرْءِ بِنَفْسِه‌» خودمان را خیلی بالا بدانیم. اگر از شما تعریف می‌کنند، آیت‌الله چنین‌وچنان، به خودتان نگیرید و باور نکنید؛ زیرا برای شما باعث اعجاب شده و خود را بالا می‌پندارید که در نهایت باعث هلاکت انسان می‌شود. رسول اکرم (ص) می‌فرماید: یکی از چیزهایی که انسان را هلاک می‌کند «إِعْجَابُ الْمَرْءِ بِنَفْسِه‌» است؛ اینکه انسان خودش را بالا بداند.هفته وحدتیکی از مسائل مهم، هفته وحدت است. وحدت بین علمای اسلامی یکی از مهم‌ترین چیزهایی است که مرحوم امام (أعلی الله مقامه الشریف) آن را متذکر شدند. باید همه ما متعبّد باشیم و به مقدسات سایر ادیان و مذاهب، اهانت نکنیم. باید سعی کنیم همه فرقه‌های اسلامی در مقابل دشمن یکی باشیم. ما اکنون دشمنی به نام اسرائیل و آمریکا داریم؛ پس باید علیه دشمن متحد باشیم. مشترکات هم که داریم؛ قبله، قرآن و مقدساتمان یکی است.اهل‌بیت محور وحدتاکثر فرقه‌های مسلمان، اهل‌بیت را دوست داشته و علاقه به اهل‌بیت دارند؛ محور وحدت ما اهل‌بیت (ع) است. سایر فرقه‌ها هم پیامبر و هم اهل‌بیت را قبول دارند؛ انشاءالله وقتی به مدینه مشرّف شوید، می‌بینید که بر دیوارها نام اهل‌بیت نوشته شده است و با کمال احترام، ائمه ما را دوست دارند؛ ما به‌عنوان امام معصوم قبول داریم اما آ‌ن‌ها به‌عنوان یکی از اصحاب و شخصیت‌های مهم، قبول دارند؛ لذا اختلاف ما با آن‌ها در محبت اهل‌بیت نیست بلکه در این است که ما به‌عنوان امام معصوم قبول داریم. در این هفته وحدت باید سعی کنیم که اختلافی میان فرقه‌های مسلمان به وجود نیاید و انشاءالله این هفته بر همه شما مبارک باشد.




اخلاق ۲۰ ( مقام رضا )

, ,

ارکان مقام رضا

مقام رضا دو رکن دارد:

رکن اول: بی‌توقعی بنده از خداوند

امام حسین (علیه‌السلام) با آن همه مصیبت و رنج‌ها که در صحنه کربلا دید باز می‌فرماید: «الهی رِضاً بِقَضائِکَ و تَسْلیماً لِامْرِکَ»[۱] حضرت زینب (سلام‌الله علیها) نیز با آن همه سختی و مصیبت، راضی به رضای خداوند بود. کسی که به مقام رضا برسد، از خداوند گله نمی‌کند. می‌گوید: «خداوندا هر مشکلی برایم پیش آمد سعی کردم که آن را حل کنم اما اگر حل نشد، می‌دانم که تقدیر پروردگار است و من راضی هستم». انسان باید تلاش کند تا مشکل را حل کند ﴿لَیسَ لِلْإِنْسَانِ إِلَّا مَا سَعَى﴾[۲] اما اگر با تلاشش حل نشد باید متوجه خداوند باشد و راضی به رضای خداوند باشد. اگر کسی سرطان دارد و با تلاش درمان نشد، باید بداند که امتحان الهی است تا ترفیع درجه بیابد.

رکن دوم: توقع بنده از خویشتن

کسی که مقام رضا دارد، تلاش می‌کند که به خداوند نزدیک شود تا رضای پروردگار را کسب کند. روزی امام سجاد (علیه‌السلام) نماز می‌خواند و عبا از دوشش افتاد. کسی به امام عرض کرد: عبا از روی دوش شما افتاد و توجهی نکردید. حضرت فرمود: کسی که با خدای خودش صحبت می‌کند باید توجه به خداوند داشته باشد و خود را مشغول کار دیگری نکند.

اینکه مقام معظم رهبری (حفظه‌الله) می‌فرماید: «ما باید تحرم را به فرصت تبدیل کنیم» یعنی اگر زمانی مشکلاتی برایم پیش آمد باید سعی کنیم که مشکل را حل کنیم اما بدانیم که این مشکل برای ما مصالحی هم دارد. خیلی از اختراعات حاصل احساس نیاز است. وقتی نمی‌توانیم اجناس مورد نیاز خود را از خارج وارد کنیم باید خودمان تولید کنیم؛ پس به صلاح ما است. وجود برخی از بیماری‌ها یک مصلحتش این است که انسان، اختراعاتی را انجام می‌دهد.

ابتلائات باید برای انسان، فرصت باشد؛‌ با غنیمت‌ شمردن ابتلائات می‌توان به تکامل معنوی و علمی رسید. بچه‌هایی که همه چیز برایشان فراهم است و هیچ نقصی در زندگیشان نیست، به جایی نمی‌رسند؛ زیرا وقتی ابتلائی ندارند، سرشان به سنگ نمی‌خورد و متوجه مشکلات نمی‌شوند. اما کسی که در مقابل مشکلات می‌ایستد، روش حل مشکلات و مبارزه با مشکلات را یاد می‌گیرد، انسان پخته جاافتاده‌ای می‌شود که می‌تواند در مقابل مشکلات دوام بیاورد و موفق شود.

آثار مقام رضا

کسی که مقام رضا دارد در مقابل مشکل اگر توانست آن را حل کند، خداوند را برای این موفقیت شکر می‌کند و اگر موفق به حل مشکل نشود بازهم خداوند را شکر می‌کند و آرامش دارد. این آرامش روحی به او می‌گوید که همیشه وظیفه‌ات را انجام بده. پس یکی از آثار مقام رضا این است که انسان با آرامش زندگی می‌کند.

در بخشی از حدیث معروف و معتبر «أربع مأه» در کتاب «خصال» چنین آمده: «مَنْ رَضِیَ مِنَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ بِمَا قَسَمَ لَهُ اسْتَرَاحَ بَدَنُهُ».[۳] کسی که راضی باشد از خداوند به آنچه روزی او شده بدنش در آرامش است (و با آرامش زندگی می‌کند).

امام صادق (علیه‌السلام) می‌فرماید: «إِنَّ اللهَ بِعَدْلِهِ وَقِسْطِهِ جَعَلَ الرَّوْحَ وَالرَّاحَهَ فِی الْیَقِینِ وَالرِّضَا ، وَجَعَلَ الْهَمَّ وَالْحَزَنَ فِی الشَّکِّ وَالسَّخَطِ».[۴]

خداوند که عادل است راحتی را در یقین و رضا قرار داده و خداوند غم و اندوه را در شک و نارضایتی قرار داده است.

اگر انسان به رحمانیت، عدل و رازقیت خداوند یقین داشته باشد و راضی به قضای الهی باشد، راحتی و آرامش برای انسان به وجود می‌آید

کسانی که همیشه محزون و غمناک هستند، افرادی هستند که یقین به خداوند ندارند و همیشه ناراضی هستند.

اگر کمی پایت درد می‌کند و دادوفریاد می کنی، سری به بیمارستان‌ها بزن ببین چه خبر است. کمی کمرت درد می‌کند و ناشکری می‌کنی برو ببین که مردم با چه بیماری‌هایی دست‌وپنجه نرم می‌کنند. مبادا انسان زبانش به ناشکری باز شود. خوشی و شادی انسان در این است که راضی باشد. انبیاء و اولیاء همه مبتلا بودند اما وقتی مؤمن مبتلا می‌شود سعی و تلاشش را می‌کند و در نهایت راضی به قضای پروردگار است.

«إِنَّ أَهْنَأَ النَّاسِ عَیْشاً مَنْ کَانَ بِقَسْمِ اللَّهِ رَاضِیاً»[۵]

خوش‌ترین انسان در عالم کیست؟ آیا پولدارها خوش هستند. انسان‌های پولداری را می‌شناسم که این‌قدر غصه پول می‌خورند که حساب ندارد و همیشه دعا و ثنایش این است که خداوندا به من پول بده؛ میلیاردها ثروت دارد اما غصه دارد که چگونه آن را نگه دارد و از حوادث حفظ کند. کسی بهترین زن دنیا را دارد اما بازهم ناراضی است؛ پس بهترین زن، خانه و پول داشتن، انسان را راضی نمی‌کند. انسان‌هایی که خانه‌های عالی دارند همیشه به فکر این هستند که بهترش را داشته باشند. این‌ها نشانه این است که به مقام رضا نرسیده‌اند. کسی که به مقام رضا نرسیده وقتی مشکلش حل نشود، غمناک است اما کسی که مقام رضا را دارد می‌گوید: من تلاش خود را کردم و وظیفه‌ام را انجام دادم، اگر شد، شد و اگر نشد، نشد. خداوند نخواسته‌ که این تحقق پیدا کند.

از این رو است که امام (علیه‌السلام) می‌فرماید: خوش‌ترین مردم که عیش خوبی دارند و راحت‌ترین انسان‌های روی زمین هستند کسانی هستند که به قسمت خداوند راضی می‌شوند.

مقام رضا بهترین مقامی است که انسان باید سعی کند که داشته باشد؛ این از صفات انبیاء و اولیاء است. انسان‌های که وارسته شدند و به مقامات معنوی رسیدند، کسانی بودند که رضای به قضاءالله داشتند؛ لذا همه ائمه ما (علیهم‌السلام) این مقام را داشتند و ابتلائات زیادی نیز داشتند. گاهی علمای ما مبتلا به مرض‌هایی می‌شدند اما صبر می‌کردند و راضی به قضای خداوند بودند و می‌گفتند: «الحمد لله که بدتر از این نشدیم».




اخلاق ۱۹ ( نشانه ریا )

, ,
نشانه های ریا 

مرحوم امام (اعلی الله مقامه الشریف) در کتاب چهل حدیث، روایتی را از امیرالمؤمنین (ع) نقل می‌کند:«قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (ع): ثَلَاثُ عَلَامَاتٍ لِلْمُرَائِی یَنْشَطُ إِذَا رَأَى النَّاسَ وَ یَکْسَلُ إِذَا کَانَ وَحْدَهُ وَ یُحِبُّ أَنْ یُحْمَدَ فِی جَمِیعِ أُمُورِهِ».[۱]

سند این روایت موثقه است بنابراین سند کاملاً صحیح است. برخی در مباحث اخلاقی، روایات صحیحه را زیاد نقل نمی‌کنند اما مرحوم امام در اینجا روایت موثقه را نقل می‌کند.

اگر می‌خواهید بدانید که از لحاظ معنوی چه شخصیتی هستید، سه علامت دارد؛ به عبارت دیگر، ریاکار سه علامت دارد:

۱.نماز با حالت معنوی در انظار مردم  

زمانی که در منزل نماز می‌خواند خیلی حال ندارد اما وقتی که مسجد می‌آید، در محراب قرار می‌گیرد و نماز می‌خواند حال بسیار خوبی دارد؛ خصوصاً اگر بلندگو را هم وصل کنند حالش عالی می‌شود. وقتی در خانه کنار زن و بچه یا در خلوت نماز می‌خواند آن حالت‌ها نیست. خودتان می‌توانید مقایسه کنید، ما که امام جماعت هستیم می‌فهمیم.

اگر در بین مردم، پشت بلندگو و در انظار مردم، حال بکاء و گریه پیدا می‌کنید و در منزل آن حالت‌ها وجود ندارد، در مورد خودتان شک کنید که نکند من ریاکار هستم. امام (ع) می‌فرماید این، علامت وجود مقداری ریا است. «یَنْشَطُ إِذَا رَأَى النَّاسَ» برخی از علمای بزرگ ما وقتی برای نماز می‌آمدند و جمعیت زیاد را می‌دیدند برمی‌گشتند و می‌گفتند که نماز را نایب بخواند. در حالات علمای بزرگ مکرر وارد شده است که اگر متوجه جمعیت می‌شدند یا می‌فهمیدند که شخصیتی برای نماز آمده است، برمی‌گشتند و نماز نمی‌رفتند. احساس می‌کردند که حالتی غیر عادی دارند.

لذا آقا امیرالمؤمنین می‌فرماید: خودت را امتحان کن؛ شما که در منزل نماز می‌خوانید در مسجد هم نماز می‌خوانید، ببینید در کدام، حال بهتری دارید. اگر دیدید در مسجد حال بهتری دارید اما در منزل دوست دارید سریع تمام شود و پای تلویزیون و موبایل بنشینید و حوصله ندارید که نماز با حال بخوانید، بدان که مشکلی در وجودت هست.

۲.نماز را باحلت کسلی زمانی که تنها هست میخواند

«وَ یَکْسَلُ إِذَا کَانَ وَحْدَهُ» وقتی تنها هستید کسل بوده و اصلاً حوصله نماز ندارید؛ با هر زحمتی هست نماز را می‌خوانید اما با توجه نیست.

 

«یُحِبُّ أَنْ یُحْمَدَ فِی جَمِیعِ أُمُورِهِ»

۳.دوست داشتن تعریف و تمجید در امور

وقتی تعریفتان می‌کنند خیلی خوشتان می‌آید. اگر کسی بد بگوید و انتقاد کند خیلی ناراحت می‌شوید اما وقتی تعریفتان می‌کنند قلبتان جلا پیدا می‌کند. چه کیفی دارد که دیگری از انسان تعریف کند.

«یُحِبُّ أَنْ یُحْمَدَ فِی جَمِیعِ أُمُورِهِ» همیشه دوست دارد که همه بگویند: بله قربان، عالی بود. اگر کسی به او بگوید صحبت‌هایت اینجا اشکال داشت، ناراحت می‌شود. اگر بگوید خیلی خوب بود استفاده کردیم و چنین‌وچنان، خیلی خوشحال می‌شود. در این صورت هم در مورد خودتان تردید پیدا کنید که روحیه ریاکاری دارید.

همیشه می‌خواهید مردم بگویند خیلی عالی بود، اینکه نشد؛ چهار نفر هم باید به شما اشکال کنند، حرف‌های خوب هم داشتید اما این اشکالات را هم دارید و این انتقادات هم به شما وارد است. اگر دیدید ناراحت می‌شوید، مشکلی در وجودتان هست، خالص برای خدا نیستید و مقداری ریاکار هستید. از خدا بخواهید تا شما را شفا دهد. شاید خیلی از ما این روحیه را داشته باشیم؛ این طبیعی است که بسیاری از ما انسان‌ها دوست داریم که از ما تعریف کنند؛ لذا می‌گوییم که انتقادات را مخفی بگویید، اما تعریف‌ها را چگونه؟ علنی بگو. اگر می‌خواهی تعریف کنی علنی بگو اما اگر می‌خواهی انتقاد کنی، مخفیانه بگو؛ من از انتقادات شما استفاده می‌کنم. خیلی آدم خوبی باشیم به این مقام می‌رسیم که می‌گوییم: انتقادات را در گوش من بگو؛ جلو مردم نگو و اعتبار ما را ازبین نبر. این‌که انسان دوست دارد که از او تعریف کنند و انتقاد نکنند، نشانه ریا است. آقا امیرالمؤمنین (ع) می‌فرماید: «یُحِبُّ أَنْ یُحْمَدَ فِی جَمِیعِ أُمُورِهِ». از انسان تعریف کنند اما اینکه در همه امور تعریف کنند، افراط و تفریط است.

جمع بین روایات

برای روشن شدن این مطلب لازم است که روایات دیگری را ببینیم و باتوجه به روایات دیگر این مطلب را بیان کنیم. شما انشاء‌الله می‌خواهید در اخلاق هم مجتهد شوید؛ یعنی با دقت اخلاقیات را یاد بگیرید. روایت دیگر این است:

«عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (ع) قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ یَعْمَلُ الشَّیْ‌ءَ مِنَ الْخَیْرِ فَیَرَاهُ إِنْسَانٌ فَیَسُرُّهُ ذَلِکَ فَقَالَ لَا بَأْسَ مَا مِنْ أَحَدٍ إِلَّا وَ هُوَ یُحِبُّ أَنْ یَظْهَرَ لَهُ فِی النَّاسِ الْخَیْرُ إِذَا لَمْ یَکُنْ صَنَعَ ذَلِکَ لِذَلِکَ».[۲]

از امام باقر (ع) می‌پرسند: کسی کار خیری انجام می‌دهد، مثلاً انفاق می‌کند، کسی عمل خیر او را می‌بیند و انسان خیّر خوشحال می‌شود که دیگری عمل خیر او را دید.

شما مثلاً یک میلیون تومان به فقیر کمک می‌کنید و کسی می‌بیند، آیا خوشحال می‌شوید؟ «فَیَسُرُّهُ ذَلِکَ» خوشحال می‌شوید.

امام باقر (ع) می‌فرماید: این مقدار اشکالی ندارد. انسان کمک می‌کند وقتی کسی می‌فهمد خوشحال می‌شود که او فهمید که من انسان خوبی هستم، اهل خیر و خیّر هستم و کمک می‌کنم، اشکالی ندارد. امام باقر (ع) می‌فرماید: همه مردم همین‌طور هستند «مَا مِنْ أَحَدٍ إِلَّا وَ هُوَ یُحِبُّ أَنْ یَظْهَرَ لَهُ فِی النَّاسِ الْخَیْرُ» همه دوست دارند که دیگران بگویند که این انسان خوبی است. شما خدمت می‌کنید، روضه اباعبدالله (ع) می‌گیرید و کارهای خیر انجام می‌دهید، مردم می‌بینند و از شما تعریف می‌کنند؛ این طبیعی است که خوشحال می‌شوید. آیا این حالت بد است؟ امام باقر (ع) می‌فرماید: «لَا بَأْسَ» اشکالی ندارد؛ «مَا مِنْ أَحَدٍ إِلَّا وَ هُوَ یُحِبُّ أَنْ یَظْهَرَ لَهُ فِی النَّاسِ الْخَیْرُ إِذَا لَمْ یَکُنْ صَنَعَ ذَلِکَ لِذَلِکَ» شما پول را برای خدا داده‌ای اما اگر کسی فهمید خوشحال می‌شوی. امام باقر (ع) می‌فرماید اشکالی ندارد.

انسان کار خیر را برای خدا انجام می‌دهد نه برای مردم؛ یعنی اگر هیچ‌کس هم نفهمد آن را انجام می‌دهد، اما اگر بفهمند مقداری شاد می‌شود، امام باقر (ع) می‌فرماید این برای شما عیبی ندارد. این روایت را با روایت بالا چگونه جمع می‌کنید؟ مقامات فرق می‌کند. روایت داریم: «حَسَنَاتُ الْأَبْرَارِ سَیِّئَاتُ الْمُقَرَّبِین‌».[۳] برای کسی این مقام است که کارهای خیر انجام می‌دهد و وقتی دیگران او را تشویق می‌کنند خوشحال می‌شود اما مقربین فرق می‌کنند، کسانی که خیلی خالص هستند از این تشویق‌ها خوشحال نمی‌شوند که مردم فهمیده‌اند. وقتی غذا را به خانه فقیر می‌برند سعی می‌کنند کسی نفهمد اگر بفهمند ناراحت می‌شوند.

ابرار انسان‌های خوبی هستند که کارهای خیر انجام می‌دهند و با تشویق دیگران خوشحال می‌شوند اما مقربین این‌گونه نیستند بلکه درجاتشان خیلی بالا است و به حدی رسیده‌اند که اگر کسی بفهمد ناراحت می‌شوند، دوست ندارند کسی متوجه شود و می‌خواهند خالص خالص برای خدا باشند؛ زیرا آن درجات و مقامات معنوی را دیده‌اند و می‌ترسند که از آن مقامات و ثواب‌ها کم شود؛ لذا می‌گویید: «حَسَنَاتُ الْأَبْرَارِ سَیِّئَاتُ الْمُقَرَّبِین‌» ممکن است عملی برای شما حسنه باشد اما برای شخصیت‌های بزرگ جزء سیئات باشد؛ یعنی برای آن‌ها تنزّل رتبه است، این‌ها دوست دارند هیچ‌کس متوجه نشود. این ارزش را آن‌ها بهتر دریافت می‌کنند.

برای انسان در انجام کارهای خیر مقاماتی است. ما باید سعی کنیم که اعمالمان را برای خدا خالص کنیم. مردم از ما که روحانی هستیم بیشتر توقع دارند که اعمالمان خالص برای خدا باشد، ریا در آن نباشد و از تشریفات ظاهری به‌دور باشیم انشاءالله.

 




اخلاق ۱۸ ( صبر )

, ,

موضوع: صبر

تفسیر صبر

جبرئیل بر پیامبر اکرم (صلی‌الله علیه و آله) نازل شد تا مکارم اخلاق را برای ایشان بیان کند، پیامبر(صلی‌الله علیه و آله) درباره صبر از جبرائیل پرسید و جبرائیل پاسخ داد: «قُلْتُ یَا جَبْرَئِیلُ فَمَا تَفْسِیرُ الصَّبْرِ قَالَ یَصْبِرُ فِی الضَّرَّاءِ کَمَا یَصْبِرُ فِی السَّرَّاءِ وَ فِی الْفَاقَهِ کَمَا یَصْبِرُ فِی الْغِنَاءِ وَ فِی الْبَلَاءِ کَمَا یَصْبِرُ فِی الْعَافِیَهِ فَلَا یَشْکُو حَالَهُ عِنْدَ الْمَخْلُوقِ بِمَا یُصِیبُهُ مِنَ الْبَلَاء».[۱]

در دشواری‌ها باید آسوده باشی. هر انسانی در زندگی دشواری‌هایی دارد، باید در مقابل آن‌ها صبر نمود و خداوند را شکر کرد. نباید از خداوند گلایه کرد. در وسعت مالی هم صبر دارد و خدا را شکر می‌کند و برایش فرقی نمی‌کند. همان‌گونه که در غنا و بی‌نیازی توجه به خدا داریم او را شکر می‌کنیم باید در سختی و تنگ‌دستی هم شاکر پروردگار باشیم.

شکوه از خداوند

نباید شکوه از خداوند را برای مردم بیان کرد. این کوته‌فکری است که نزد مردم نشسته و بگوید که خداوند چه بلایی بر سرش آورد و چه مشکلاتی برایش به وجود آمد. باید همیشه در مقابل خداوند صبور بود و هرچه می‌خواهیم از خداوند بخواهیم نه اینکه زبان به شکوه گشوده که چرا فلان اتفاق یا مشکل برای من به وجود آمد.

صبر مراجع

یکی از علمایی که مرجعیت تامه داشت و همه شیعیان مقلد او بودند، مرحوم آقا سید ابوالحسن اصفهانی بود که مناقب و فضایل والایی داشت. روزی که ایشان مشغول نماز جماعت بود و پسرش نیز پشت سرش اقتدا کرده بود، ناگهان فردی آمد و با خنجری پسر مرحوم سید ابوالحسن اصفهانی را به قتل رساند. ایشان، نماز را ادامه داد و تمام کرد. پسر مرحوم سید ابوالحسن اصفهانی، امور مربوط به پدر را اداره می‌کرد ازجمله اینکه نامه‌های مراجعین را به این مرجع تقلید می‌رساند و پاسخ آن‌ها را باز می‌گرداند. قاتل کسی بود که در دادن نامه، با پسر مرحوم سید ابوالحسن اصفهانی، دچار اختلاف شده بود.

قاتل به جرم قتل پسر مرجع کل شیعیان جهان در صحن امیرالمؤمنین (علیه‌السلام) دستگیر شد. مرحوم سید ابوالحسن اصفهانی، فوراً قاتل را بخشید. از ایشان پرسیدندکه چرا قاتل را بخشیدی؟ ایشان گفت: هر دو این‌ها پسر من بودند، اگر پسر کسی پسر دیگرش را کشت، چه‌کار می‌کنید؟ آیا پسر قاتل را می‌کشید یا عفو می‌کنید. ایشان حتی به قتل هم پولی داد تا زندگی‌اش راحت بگذرد و به او توصیه کرد که در این اطراف نباش زیرا ممکن است که مردم تو را بکشند.

این رفتار مرحوم سید ابوالحسن اصفهانی به ما می‌اموزد که ما مسلمانان باید با یکدیگر چنین رفتاری داشته باشیم و همه با هم برادریم. باید این روحیه در مسئولین ما و شخصیت‌های مملکتی ما وجود داشته باشد.

حفظ احترام مرجعیت و فضلا

نکته‌ای که این روزها همه باید توجه داشته باشیم، احترام به مرجعیت است. باید توجه نمود که مراجع بزرگوار ما چه سختی‌ها و مشکلاتی را تحمل کردند تا به این مقامات علمی و معنوی رسیدند و مقبول مردم شدند. مرجعیت چیزی نیست تا با تبلیغات درست شود بلکه طلبه باید به‌خوبی درس بخواند، در طول تاریخ زندگی‌اش عمل مخالف با عدالت نداشته باشد تا بتواند بین هزاران طلبه، یکی به‌عنوان مرجع، شناخته شود. همچنین فضلا و مدرسین بنام کنونی حوزه، از مراجع تقلید آینده هستند؛ لذا باید احترام آنان نیز حفظ شود. متأسفانه گاهی در روزنامه‌ها چیزهایی می‌نویسند که بی‌احترامی به مراجع است. فکر نمی‌کند که اگر بی‌احترامی به مرجعیت شود، به ضرر اسلام و نظام اسلامی است. این نظام اسلامی را همین مراجع، حفظ می‌کنند و مؤید آن هستند.

مراقبت از گفتار

﴿بَلَى مَنْ أَسْلَمَ وَجْهَهُ لِلَّهِ وَهُوَ مُحْسِنٌ فَلَهُ أَجْرُهُ عِنْدَ رَبِّهِ وَلَا خَوْفٌ عَلَیهِمْ وَلَا هُمْ یحْزَنُونَ﴾[۲] باید هر عملی که انجام می‌دهیم، نیت خالص داشته باشیم.

منبری‌ها باید به چند نکته توجه داشته باشند: اول اینکه آیا این مطلبی که می‌گویید به نفع اسلام تمام می‌شود یا به ضرر اسلام؟ آیا این صحبت شما به ضرر نظام اسلامی است که اسلام را تقویت می‌کند؟ آیا مورد رضای آقا امام زمان هست؟ ممکن است دردودلی کنید که حق هم باشد اما نتیجه آن چیست؟ آیا تقویت نظام است یا تضعیف آن؟ اینکه گفته شود نظام در بن‌بست قرار گرفته، تضعیف نظام است. تضعیف نظام حرام است؛ این نظام، اسلام را حفظ می‌کند. اگر کسی دلسوز است باید برای حل مشکلات، پیشنهاد اصلاحی و عملی بدهد اما بیان آنچه مردم را ناامید می‌کند از نظامی که به آن دلبسته‌اند، تضعیف نظام است هرچند کلام حقی باشد. هر حقی را نباید در هرجا گفت بلکه باید موقعیت، مکان و زمان را توجه نمود.

انشاءالله به‌سلامتی بروید و تبلیغ کنید. تبلیغی عملی و قولی که تقویت نظام و اسلام در آن باشد اما گفتن مطالبی که مردم را مأیوس و ناامید می‌کند و تضعیف نظام است، یقیناً حرام است.




اخلاق ۱۷ ( زی طلبگی )

,

موضوع: زی طلبگی

باید توجه داشته باشیم در این لباس طلبگی و روحانیت که هستیم، با بقیه مردم فرق داریم. کسانی که خود را سرباز امام زمان (عجل‌الله‌تعالی‌فرجه) می‌دانند و اهل علم هستند، وظایفشان با مردم عادی فرق می‌کند. شما از وجوهات شرعی استفاده می‌کنید؛ یعنی پول امام زمان (عجل‌الله‌تعالی‌فرجه) توسط ولی‌فقیه و مراجع به دست شما می‌رسد و کم یا زیاد، شما مصرف می‌کنید؛ بنابراین وظیفه داریم که خود را وقف دین کنیم. باید هر حرکت و گفتارمان مورد رضای آقا امام زمان (عجل‌الله‌تعالی‌فرجه) باشد. وقتی زندگی ما با کمک‌های امام زمان (عجل‌الله‌تعالی‌فرجه) می‌گذرد، باید رضایتش را هم جلب کنیم. با هرکسی که زندگی می‌کنید و از هرکسی که منافعی به شما می‌رسد باید، باید به نفع او کار کنید. اگر وام‌دار کسی شدید باید رضایتش را هم جلب کنید. در اینجا هم منافع ما از ناحیه آقا امام زمان (عجل‌الله‌تعالی‌فرجه) و دین است؛ بنابراین باید خود را وقف دین کنیم. این مهم است که عالم دینی، سرباز امام زمان (عجل‌الله‌تعالی‌فرجه) و طلبه، توجه داشته باشد که در هر آن، آیا اعمال، رفتار و گفتارش مورد رضایت آقا امام زمان (عجل‌الله‌تعالی‌فرجه) است یا نه. اگر با کسی تندی می‌کنید، توجه پیدا کنید که آیا این رفتارم مورد رضایت آقا امام زمان (عجل‌الله‌تعالی‌فرجه) است یا نه. اگر از زن یا فرزند خود عصبانی می‌شوید توجه داشته باشید که آیا این رفتارم مورد رضایت آقا امام زمان (عجل‌الله‌تعالی‌فرجه) است یا نه؛ چون ایشان حاضر است و می‌بیند.

اخلاق جز این نیست که گفتار و رفتارمان را به‌گونه‌ای تنظیم کنیم که وظیفه شرعی‌مان را انجام داده باشیم و مورد رضایت آقا امام زمان (عجل‌الله‌تعالی‌فرجه) باشد.

مکاتب مباحث اخلاقی

مباحث اخلاقی، ابعاد و مکاتب مختلفی دارد:

مکتب نقلی

مکتب اخلاقی برخی، فقط آیات و روایات ائمه (علیهم‌السلام) است. این روش، اخلاقی نقلی است. در این روش، نکات اخلاقی از آیات و روایات استفاده می‌شود و بیان می‌شود.

مکتب فلسفی

مکتب اخلاقی دیگر، روش فلسفی است. در این روش، از استدلالات عقلی، چیزهایی به‌عنوان حَسن برداشت می‌شود؛ مثلاً دروغ و خیانت قبیح است و صدق و امانت‌داری حسن است. با دلایل عقلی محاسن و مضرات چیزی به دست می‌آید. در اخلاق فلسفی هم ممکن است از آیات و روایات استفاده نمود و ممکن است در اخلاق سایر ادیان، صرفاً از عقل استفاده نمود.

مکتب عرفانی

در این روش، گفته می‌شود که انسان باید به مرحله شهود برسد. این‌قدر به خداوند نزدیک شود که چیزهایی را ببیند که انسان‌های معمولی قادر به دیدن آن نیستند گاهی تعبیر می‌شود که «الْعِلْمُ نُورٌ یَقْذِفُهُ اللَّهُ فِی قَلْبِ مَنْ یَشَاء»[۱] این شهود گاهی برای برخی از بزرگان اتفاق می‌افتد. انسان اگر اعمال خود را خالصانه انجام دهد به مرحله شهود می‌رسد و چیزهایی به او الهام می‌شود، مطالبی را می‌فهمد که دیگران قادر به فهم آن نیستند. مانند مرحوم امام خمینی (رحمه‌الله) که کارهایش گاهی بر اثر الهاماتی بود که به ایشان می‌شد. گاهی مرحوم امام تصمیماتی می‌گرفت که عقلای اطراف امام با آن مخالف بودند اما وقتی کار بر طبق دستور امام انجام می‌شد، همه می‌فهمیدند که فرمایش مرحوم امام درست است. مقام معظم رهبری (حفظه‌الله) هم اکنون ممکن است مطالبی بفرمایند که برخی نتوانند هضم کنند و بعدها متوجه می‌شوند که فرمایشات ایشان بحق بوده است و نتایج مثبتی را در پی داشته است.

ممکن است برای خود شما هم مراتبی از شهود و الهام حاصل شود و تصمیمتان با توجه عقلی نباشد. دعاها و اعمالی است که اگر انسان آن‌ها را انجام دهد، باعث می‌شود که ملائکه‌ای در کنار انسان قرار گیرند تا به انسان کمک کنند و انسان را حفظ کنند.

شهود دارای مراتبی است؛ برخی همیشه در مرحله شهود هستند و برای برخی گاهی اتفاق می‌افتد اما فی‌الجمله شهود وجود دارد و خصوصاً برای افراد صالح اتفاق می‌افتد که خداوند آن‌ها را در کارها یاری می‌کند. ممکن است برای شما هم اتفاق افتاده باشد که قرار است منبری بروید اما خود را آماده نکرده‌اید اما وقتی صحبت‌ها را شروع می‌کنید متوجه می‌شوید که خداوند به شما کمک می‌کند و مطالب زیبایی را بیان می‌کنید. متوجه می‌شوید که لطف و عنایت خداوند شامل حال شما شده است و مطالب به ذهنتان آمده است. در بسیاری از مشکلات این‌گونه است که اگر خداوند کمک نمی‌کرد، نمی‌توانستیم آن را حل کنیم. این همان الطاف خفیه الهی است که شامل حال انسان‌ها می‌شود. بر اثر اعمال صالح، این الطاف خفیه هم بیشتر می‌شود. هرچه اعمال خوب انجام دهید، گذشت بیشتر شود و خدمت به خلق داشته باشید، این الطاف خفیه الهی برای شما بیشتر می‌شود.

بهترین مکتب اخلاقی

به نظر ما در این میان، بهترین روش اخلاقی، روش تلفیقی است؛ بتوان در مرحله اول مطالب اخلاقی را از آیات و روایات به دست آورد و در مرحله بعد از مباحث عقلی و فلسفی هم در جایی که عقل توانایی دارد کمک بگیرد، همچنین از کلمات عرفاً و شهود نیز بهره برده شود.

اعتدلال در علم اخلاق

مهم است که انسان در علم اخلاق با اعتدال حرکت کند و از اعتدال خارج نشود. باید از افراط‌وتفریط، دوری کرد. ممکن است انسانی تمام زندگی خود را گذاشته است تا ثروت‌اندوزی کند، مال به میزان حفظ جان، ناموس و آبرو کافی است. افراط در ثروت‌اندوزی باعث می‌شود که انسان مرتکب خلاف و ظلم شود. اگر مال هدف انسان در زندگی باشد، به انحراف کشیده می‌شود. در سایر مباحث اخلاقی هم همین‌گونه است مثلاً کسی که عصبانی می‌شود، نباید دهانش را باز کند و هر چیزی را بگوید.

قتل‌ها، غارت‌ها و خلاف‌ها همه ناشی از خروج از اعتدال است. فرعون از اعتدال خارج شد و ادعای خدایی می‌کرد، خودش می‌دانست که خدا نیست اما حاضر نبود اعتراف کند. برخی از کسانی که شورای نگهبان آن‌ها را تأیید می‌کند یا رد می‌کند، از اعتدال خارج می‌شوند و باعث می‌شود که حرف‌هایی خلاف قانون و منطق بزنند. کسانی که از اعتدال خارج می‌شوند، مشکلاتی را برای خود و جامعه ایجاد می‌کنند. سعی کنید در زندگی اعتدال را حفظ کنید یعنی به وظیفه شرعی خود عمل کنید. برخی انتقاد می‌کنند و توهینی به کسی نمی‌کنند اما برخی در انتقادکردن فحاشی می‌کنند که مردم از این افراد تنفر دارند. انتقاد همراه با بیان راه‌حل آن، بهترین چیز است.

به مناسبت شهادت امام صادق (علیه‌السلام)

مکتب ما مکتب جعفری است و بسیاری از روایات ما از امام صادق (علیه‌السلام) است. یکی از حرکت‌های مهم امام صادق (علیه‌السلام) آن است که روایات زیادی درباره زیارت امام حسین (علیه‌السلام) و ادعیه زیارات را بیان فرمود؛ اکثر زیارات وارد شده از امام صادق (علیه‌السلام) است. امام صادق (علیه‌السلام) مردم را با اهل‌بیت (علیهم‌السلام) آشنا کرد. حضرت، خودش به زیارت امام حسین (علیه‌السلام) رفت و به مردم پول می‌داد تا بتوانند به زیارت بروند؛ این حرکت برای این بود که ارتباط مردم را با ولایت، قوی کند. وظیفه ما طلبه‌ها است که ارتباط مردم با ولایت را قوی کنیم. امام صادق (علیه‌السلام) شاگردان زیادی داشت، روزی روضه‌خوانی وارد شد، حضرت درس را تعطیل کرد و فرمود: بگذارید روضه بخواند. روضه که خوانده شد، حضرت گریه کرد. امام صادق (علیه‌السلام) به ما یاد داده است که ارتباط مردم را با ولایت زیاد کنیم.

مرحوم کوثری برای مرحوم امام روضه می‌خواند، مرحوم امام نیز حوله‌ای داشت که با آن اشک‌هایش را پاک می‌کرد؛ دستمال برای ایشان کمبود زیرا ایشان اهل بکاء بود. مرحوم کوثری تعریف می‌کرد: در نجف بودم که حاج‌آقا مصطفی فوت کرد. در محضر امام خمینی هرچه با اندوه و گریه از شخصیت حاج‌آقا مصطفی گفتم، ایشان گریه نکرد اما همین‌که روضه علی‌اکبر (علیه‌السلام) را خواندم، ایشان گریه کرد. مقام‌ها و توفیقات امام (رحمه‌الله) به‌خاطر اتصال به ولایت بود. ما هرچه داریم از امام حسین (علیه‌السلام) و ولایت است؛ لذا باید شهادت امام صادق (علیه‌السلام) به‌عنوان یکی از شعائر مذهبی حفظ شود و مجالس روضه حضرت، برقرار باشد.




خارج فقه ۷۶ (کذب: تعریف کذب)

, ,

موضوع: مکاسب محرمه/کذب

 

خلاصه جلسه گذشته: صحبت در بحث کذب بود که یکی از مکاسب محرمه‌ای است که مرحوم شیخ انصاری (رحمه‌الله) بان فرموده است. درباره معنای کذب، مطالبی را بیان کردیم. معنای اولی که برای کذب بیان شد «الکذب هو عدم مطابقت کلام مع الواقع» خبری که با واقع مطابق نباشد، کذب است. برای این تعریف سه نوع برداشت وجود دارد:

برداشت اولظاهر خبر با واقع مخالف است «الکذب هو عدم مطابقت ظاهر کلام مع الواقع» [۱] [۲] . هر خبری که مخبری آن را بیان می‌کند، ظاهری دارد؛ این ظاهر کلام، حجت است اما اگر ظاهر با واقع مطابق نباشد کذب است.

برداشت دومعدم مطابقت خبر با واقع، یعنی عدم مطابقت با اعتقاد و مراد متکلم.[۳] [۴] [۵] اگر مراد متکلم با واقع مطابق بود صدق است و اگر مخالف بود کذب است.

توجه دارید که اگر ظاهر کلام، ملاک باشد، توریه کذب است اما اگر مراد متکلم، ملک صدق و کذب باشد، تویه صدق است؛ زیرا در توریه متکلم خلاف ظاهر کلام را اراده می‌کند.

برداشت سوممرحوم امام می‌فرماید «المیزان فی الکذب و الصدق مخالفه المعنى المستعمل فیه و موافقته للواقع، لا صحّه الاستعمال».[۶] کذب آن است که مستعمل‌فیه با واقع مطابقت نداشته باشد. ایشان نه ظاهر و نه مراد متکلم را بیان کرده‌اند.

توضیح: خبر، مخبری دارد که مثلاً می‌گوید: «زید قائم» . گاهی ممکن است عبارتی روی زمین نقش ببندد بدون این‌که کسی آن را بنویسد مثلاً برف آمده و بدون دخالت کسی نوشته شده «السماء تحتنا» درحالی‌که آسمان بالای سر ماست اما اینجا نوشته شده که آسمان زیر پای ما است. مرحوم امام می‌خواهند بگویند که این جمله که هیچ متکلمی ندارد آیاصدق است یا کذب؟ این جمله کذب است زیرا السماء فوقنا؛ هرچند که متکلم و مرادی نیست؛ پس باید معیار در صدق و کذب را ظاهر کلام دانست، هرچند که اراده‌ای در کار نباشد. این جمله مرحوم امام، برداشت دوم را نفی می‌کند؛‌ اگر بگوییم که ملاک، مستعمل‌فیه است دیگر کاری به اراده نداریم. اگر قائل به برداشت دوم باشید باید در این مثال بگوییید که جمله نوشته شده روی زمین نه صادق است و نه کاذب. صادق نیست چون با واقع مطابق نیست، کاذب نیست چون مرادی وجود ندارد؛ درحالی‌که وقتی مردم این خبر را می‌بینند، می‌گویند: دروغ است.

به نظر ما این فرمایش مرحوم امام، توضیحی برای برداشت اول است که معیار را ظاهر کلام می‌دانست خواه متکلمی داشته باشد یا نداشته باشد، خواه مرادی وجود داشته باشد یا نباشد؛ پس باید تعبیر به مستعمل‌فیه کرد نه تعبیر به کلام؛ زیرا کلام، متکلمی می‌خواهد اما مستعمل‌فیه، اعم از کلام است.

می‌توان از فرمایش مرحوم امام (رحمه‌الله) برداشت نمود که مستعمل‌فیه بعد از توجه به قرائن حالیه، مقالیه، متصله و منفصله است؛ مثلاً مطلق و مقید، عام و خاص. وقتی خاص آمد معلوم می‌شود که معنای عام چیست. مستعمل‌فیه ممکن است حقیقت، مجاز یا کنایه باشد. وقتی مستعمل‌فیه وجود داشت هرچند متکلم و مرادی هم نباشد به آن خبر صدق یا کذب گفته می‌شود.

از این کلام مرحوم امام استفاده می‌شود که «توریه» کذب است؛ کسی که ظاهر کلامش با واقع مطابق نباشد ولی مراد متکلم مطابق با واقع است،‌ مستعمل‌فیه با واقع مخالف است؛ پس کذب است.

این نکته روشن شد که صدق خبری با صدق مخبری تلازم ندارد؛ ممکن است خبر صادق باشد ولی مخبر کاذب باشد یا مخبر بر خلاف اعتقادش خبری می‌دهد اما خبرش صدق است.

آیت‌الله سبحانی این مطلب را به‌خوبی توضیح داده و برای آن مثال می‌زند: «یمکن التفریق بین صدق الخبر و کون المتکلّم صادقاً و کذلک کذب الخبر و کون المتکلّم کاذباً، فالصدق و الکذب دائران مدار مطابقه الظاهر للواقع و عدمها، فإنّ للجمل – بل للألفاظ المفرده- دلالات على المعانی الموضوعه لها؛ سواء أکان هناک متکلّم أم لا و سواء أصدر عن متکلّم شاعر أم لا. إنّ صدق الخبر و کذبه یدور مدار مطابقه الظهور‌ للواقع و مخالفته من غیر فرق بین أن یکون الظهور حقیقهً أو مجازاً و کنایهً؛ فإذا قال: زید جبان الکلب أو مهزول الفَصیل ، فصدقه سخاؤه و کذبه إمساکه، سواء أکان هناک کلب و فصیل أم لا و سواء کان کلبه جباناً أو فصیله مهزولاً أم لا».[۷]

در گذشته مردم در خانه سگ داشتند و کسانی که سخاوتمند بودند چون رفت‌و‌آمد رد خانه زیاد بود، سگ خانه زیاد پارس نمی‌کرد و ترسو بود. اگر «زید جبان الکلب» گفته شود اما زید انسان بخیلی است، خبر کذب است. این جمله کنایه است اما کنایه هم ممکن است گاهی صدق و گاهی کذب باشد.


[۲] «المعتبر فی الاتّصاف بالصدق و الکذب هو ما یفهم من الکلام ظاهراً».