خارج فقه ۷۶ (کذب: تعریف کذب)

, ,

موضوع: مکاسب محرمه/کذب

 

خلاصه جلسه گذشته: صحبت در بحث کذب بود که یکی از مکاسب محرمه‌ای است که مرحوم شیخ انصاری (رحمه‌الله) بان فرموده است. درباره معنای کذب، مطالبی را بیان کردیم. معنای اولی که برای کذب بیان شد «الکذب هو عدم مطابقت کلام مع الواقع» خبری که با واقع مطابق نباشد، کذب است. برای این تعریف سه نوع برداشت وجود دارد:

برداشت اولظاهر خبر با واقع مخالف است «الکذب هو عدم مطابقت ظاهر کلام مع الواقع» [۱] [۲] . هر خبری که مخبری آن را بیان می‌کند، ظاهری دارد؛ این ظاهر کلام، حجت است اما اگر ظاهر با واقع مطابق نباشد کذب است.

برداشت دومعدم مطابقت خبر با واقع، یعنی عدم مطابقت با اعتقاد و مراد متکلم.[۳] [۴] [۵] اگر مراد متکلم با واقع مطابق بود صدق است و اگر مخالف بود کذب است.

توجه دارید که اگر ظاهر کلام، ملاک باشد، توریه کذب است اما اگر مراد متکلم، ملک صدق و کذب باشد، تویه صدق است؛ زیرا در توریه متکلم خلاف ظاهر کلام را اراده می‌کند.

برداشت سوممرحوم امام می‌فرماید «المیزان فی الکذب و الصدق مخالفه المعنى المستعمل فیه و موافقته للواقع، لا صحّه الاستعمال».[۶] کذب آن است که مستعمل‌فیه با واقع مطابقت نداشته باشد. ایشان نه ظاهر و نه مراد متکلم را بیان کرده‌اند.

توضیح: خبر، مخبری دارد که مثلاً می‌گوید: «زید قائم» . گاهی ممکن است عبارتی روی زمین نقش ببندد بدون این‌که کسی آن را بنویسد مثلاً برف آمده و بدون دخالت کسی نوشته شده «السماء تحتنا» درحالی‌که آسمان بالای سر ماست اما اینجا نوشته شده که آسمان زیر پای ما است. مرحوم امام می‌خواهند بگویند که این جمله که هیچ متکلمی ندارد آیاصدق است یا کذب؟ این جمله کذب است زیرا السماء فوقنا؛ هرچند که متکلم و مرادی نیست؛ پس باید معیار در صدق و کذب را ظاهر کلام دانست، هرچند که اراده‌ای در کار نباشد. این جمله مرحوم امام، برداشت دوم را نفی می‌کند؛‌ اگر بگوییم که ملاک، مستعمل‌فیه است دیگر کاری به اراده نداریم. اگر قائل به برداشت دوم باشید باید در این مثال بگوییید که جمله نوشته شده روی زمین نه صادق است و نه کاذب. صادق نیست چون با واقع مطابق نیست، کاذب نیست چون مرادی وجود ندارد؛ درحالی‌که وقتی مردم این خبر را می‌بینند، می‌گویند: دروغ است.

به نظر ما این فرمایش مرحوم امام، توضیحی برای برداشت اول است که معیار را ظاهر کلام می‌دانست خواه متکلمی داشته باشد یا نداشته باشد، خواه مرادی وجود داشته باشد یا نباشد؛ پس باید تعبیر به مستعمل‌فیه کرد نه تعبیر به کلام؛ زیرا کلام، متکلمی می‌خواهد اما مستعمل‌فیه، اعم از کلام است.

می‌توان از فرمایش مرحوم امام (رحمه‌الله) برداشت نمود که مستعمل‌فیه بعد از توجه به قرائن حالیه، مقالیه، متصله و منفصله است؛ مثلاً مطلق و مقید، عام و خاص. وقتی خاص آمد معلوم می‌شود که معنای عام چیست. مستعمل‌فیه ممکن است حقیقت، مجاز یا کنایه باشد. وقتی مستعمل‌فیه وجود داشت هرچند متکلم و مرادی هم نباشد به آن خبر صدق یا کذب گفته می‌شود.

از این کلام مرحوم امام استفاده می‌شود که «توریه» کذب است؛ کسی که ظاهر کلامش با واقع مطابق نباشد ولی مراد متکلم مطابق با واقع است،‌ مستعمل‌فیه با واقع مخالف است؛ پس کذب است.

این نکته روشن شد که صدق خبری با صدق مخبری تلازم ندارد؛ ممکن است خبر صادق باشد ولی مخبر کاذب باشد یا مخبر بر خلاف اعتقادش خبری می‌دهد اما خبرش صدق است.

آیت‌الله سبحانی این مطلب را به‌خوبی توضیح داده و برای آن مثال می‌زند: «یمکن التفریق بین صدق الخبر و کون المتکلّم صادقاً و کذلک کذب الخبر و کون المتکلّم کاذباً، فالصدق و الکذب دائران مدار مطابقه الظاهر للواقع و عدمها، فإنّ للجمل – بل للألفاظ المفرده- دلالات على المعانی الموضوعه لها؛ سواء أکان هناک متکلّم أم لا و سواء أصدر عن متکلّم شاعر أم لا. إنّ صدق الخبر و کذبه یدور مدار مطابقه الظهور‌ للواقع و مخالفته من غیر فرق بین أن یکون الظهور حقیقهً أو مجازاً و کنایهً؛ فإذا قال: زید جبان الکلب أو مهزول الفَصیل ، فصدقه سخاؤه و کذبه إمساکه، سواء أکان هناک کلب و فصیل أم لا و سواء کان کلبه جباناً أو فصیله مهزولاً أم لا».[۷]

در گذشته مردم در خانه سگ داشتند و کسانی که سخاوتمند بودند چون رفت‌و‌آمد رد خانه زیاد بود، سگ خانه زیاد پارس نمی‌کرد و ترسو بود. اگر «زید جبان الکلب» گفته شود اما زید انسان بخیلی است، خبر کذب است. این جمله کنایه است اما کنایه هم ممکن است گاهی صدق و گاهی کذب باشد.


[۲] «المعتبر فی الاتّصاف بالصدق و الکذب هو ما یفهم من الکلام ظاهراً».


خارج فقه ۷۵ (کذب: تعریف کذب)

, ,

موضوع: کذب: تعریف کذب

 

خلاصه جلسه گذشته: صحبت در بحث فقه درباره کذب بود که مرحوم شیخ انصاری (اعلی‌الله مقامه الشریف) در کتاب مکاسب محرمه به‌عنوان یکی از مکاسب محرمه مطرح نموده است. بحثی که داشتیم معنای کذب بود. باید تعریفی که جامع افراد و مانع اغیار باشد برای کذب بیان کنیم تا در مصادیقش بحث نماییم که آیا «توریه»، کذب است یا صدق است؟

چه چیزی ملاک در مطابقت استعلما در تعریف اول اختلاف دارند که آیا ظاهر کلام ملاک مطابقت با واقع است یا مراد متکلم:

قول اولتعریف اولی که برای کذب شده که دسته‌ای از بزرگان مثل میرزای قمی آن را بیان کرده‌اند این است که «الکذب هو عدم مطابقت ظاهر کلام مع الواقع»[۱] کذب آن است که ظاهر کلام با واقع مطابقت نداشته باشد. متکلمی کلامی را بیان می‌کند و ظاهر کلامش با واقع مطابقت ندارد، این معنای کذب است.

روی کلمه ظاهر خیلی توجه نمایید! مورد بنای عقلا هم همین است. راستگویی و دروغگویی صفتی است که اختصاص به اسلام ندارد بلکه در تمام دنیا مطرح است. اگر رئیس‌جمهور مملکتی هرچند که دین اسلام را ندارد، دروغ بگوید، مورد عتاب قرار می‌گیرد، مجلس استیضاحش می‌کند. در تمام دنیا پذیرفته‌شده است که دروغ گفتن یک عمل زشتی است و این مقدار زشت است که مورد عتاب قرار می‌گیرد؛ لذا ما معنای کذب را باید از عقلای عالم بگیریم، ببینیم عقلا چه می‌فهمند.

آیا شارع مقدس برای کذب اصطلاح جدیدی وضع کرده است؟ آیا کذب و صدق در اصطلاح شارع معنای دیگری دارد یا مانند سایر الفاظ همان معنای عقلایی و عرفی را دارد؟ عقلای عالم، کذب را چگونه معنا می‌کنند؟ می‌گویند: «آقای رئیس‌جمهور، وکیل مجلس، نخست‌وزیر، دروغ گفتید» یعنی کلامی را بیان کردید که ظاهرش با واقع مطابق نبود. اگر توجیه کند و بگوید: «مقصود من چیز دیگری بود» می‌گویند: «چرا قرینه نیاوردید اگر مقصود شما ظاهر کلام نیست و مقصود دیگری دارید باید قرینه بیاورید. مادامی که قرینه نیاورده‌اید ظواهر کلام حجت است. ظاهر کلام شما دروغ است. می‌گویید مقصود شما چیز دیگری بود، باید مقصودتان را بیان می‌کردید. شما زبان داشتید نمی‌توانستید قرینه بیاورید؟» این که شما ظاهر کلام را بیان کنید و دروغ باشد و کذب باشد از شما پذیرفته نیست، از هیچ انسان عاقلی پذیرفته نیست! تمام دنیا قبول دارند که ظاهر کلام هر متکلمی حجت است.

به نظر ما این تعریف میرزای قمی(رحمه‌الله) کلام دقیقی است.

گاهی عامی گفته می‌شود و خاصش هم کنارش گفته می‌شود؛ مثل «اکرم العلماء و لا تکرم الفساق منهم» خاص کنار آن مخصص وجود دارد. عقلای عالم می‌دانند که «اکرم العلماء» عام است و «لا تکرم الفساق» خاص است، عام و خاص را در کنار هم معنا می‌کنند و می‌شود قرینه موجود. بالاخره باید مقصود متکلم برای مردم روشن باشد مجمل صحبت کردن و با ابهام و اجمال بیان کردن، کار درستی نیست. ظواهر کلام باید دال بر مراد باشد و مراد متکلم را باید از ظاهر کلام استفاده کنیم.

به نظر ما فرمایش میرزای قمی فرمایش درست و دقیقی است. مرحوم خویی هم فرموده است «ذهب المشهور إلى أنّ صدق الخبر مطابقته بظهوره للواقع و کذبه عدم مطابقته للواقع»[۲] . ظاهر کلام اگر با واقع مطابق بود صدق است و اگر ظاهر با واقع مطابق نبود کذب می‌شود. به نظر ما هم کذب آن است که ظاهر کلام با واقع مطابق نباشد.

قول دومشیخ انصاری(رحمه‌الله) در مکاسب[۳] و دسته‌ای از فقها[۴] [۵] قول دوم را انتخاب می‌کنند «الکذب هو عدم مطابقه مراد المتکلّم مع الواقع» مراد متکلم با واقع مطابقت ندارد نه ظاهر کلام. در تعریف اول گفته شد ظاهر کلام با واقع مطابقت ندارد اما در اینجا گفته می‌شود اگر مراد متکلم با واقع مطابق باشد، صدق است و اگر مراد او با واقع مطابقت نداشته باشد کذب است.

اگر کسی در دادگاه جمله‌ای گفت و قاضی دادگاه به او گفت: «ظاهر کلام شما این است» و او بگوید: «مقصود من این نبود و مقصود دیگری داشتم» به او گفته می‌شود که ادعای شما در دروغ است. طبق قول دوم باید دادگاه حرف او را بپذیرد. ظاهر کلام دلالتی دارد و مراد غیر از ظاهر است آیا باید مردم از او بپذیرند که غیر ظاهر را اراده کرده است یا نباید بپذیرند؟ وصیت‌نامه‌ها، وقف‌نامه‌ها، کتاب‌هایی که علما می‌نویسند و کتاب‌هایی که دانشمندان می‌نویسند همه این‌ها ظواهرشان حجت است یا ظواهر ممکن است حجت نباشد؟ باطنی دارد باطن ممکن است مرادش چیز دیگری باشد. ممکن است مراد چیز دیگری باشد این حجت شرعی نیست.

حرف ما این است که مراد متکلم را از کجا می‌فهمیم؟ از ظواهر کلام مراد متکلم را می‌فهمید. وقتی صحبتی می‌کند شما مرادش را می‌فهمید وقتی در مضیقه قرار گرفت، وقتی مورد انتقاد واقع شد و وقتی همه به او اشکال کردند می‌گوید: «مقصود من این نبود بلکه چیز دیگری بوده است» این پذیرفتنی نیست. تمام اعتراضات و انتقاداتی که به افراد می‌شود که در سخنرانی‌تان این را گفتید، شما در کتابتان این‌طور نوشتید، همه به‌خاطر این است که ظاهر کلامتان این است؛ پس مقصودتان این است و این حرف شما با واقع مطابق نیست اما اگر کسی بخواهد و مراد خودش را از ظاهر کلام جدا کند و بگوید: «مراد من چیز دیگری بوده است ظاهر کلام من چیز دیگری را دلالت می‌کند» از نظر عقلای عالم پذیرفته نیست مخصوصاً در جاهایی که مدعی و مدعی‌علیه وجود دارد؛ یعنی کسانی هستند که کلمات بر روی کلمات شما حساب باز می‌کنند.

اگر در قانون اساسی جمله‌ای ظاهری دارد باید طبق ظاهر معنا کنیم. شما نمی‌توانید خلاف ظاهر معنا کنید و بگویید که مقصود این بوده است، اگر مقصود آن بود باید بیان را واضح‌تر بیان می‌کردید. باید ظاهر کلام بر مراد دلالت کند نه این‌که مراد چیزی باشد و ظاهر کلام چیز دیگری باشد.

برخی از علما به جایی که مراد با واقع مطابق باشد هم صدق گفته‌اند؛ زیرا می‌گوید مقصودم این است، وقتی می‌گوید مقصودم این است در اینجا مقصود با واقع مطابق باشد، توجیهات پذیرفته می‌شود.

زمانی شخص قرینه می‌آورد و مقصود که مقصود من این است؛ جمله‌ای را بیان می‌کند و توضیح می‌دهد که مقصود من این است. اگر کنارش قرائن حالیه و مقالیه بیاورد، می‌توانیم بگوییم که ظاهر کلام به گونه‌ای است که کذب است ولی مراد متکلم توسط قرائن حالیه یا مقالیه مطابق با واقع است.

صور ذهنی در نفس بوجود می‌آید و آن صور ذهنی را به‌وسیله الفاظ بیان می‌کنید. این تعهد شماست؛ انسان‌ها متعهد هستند که مطالبی را در ذهن خود ابتدائاً تصویر کنند و آن مطالبی که تصویر کرده‌اند را به‌وسیله الفاظی ابراز کنند تا مراد خود را برای مردم روشن کنند. تفهیم و تفّهم در خارج تحقق پیدا کند در این باره تمام مردم باهم اشتراک دارند و اختصاص به شخص خاص یا دین خاصی ندارد؛ این علقه‌ وضعی است که الفاظ برای معانی وضع شده‌اند و مقاصد افراد به‌وسیله این الفاظ بیان می‌شود.

این مقاصدی که در صور ذهنی وجود دارد که می‌گویید ابراز مقاصد نفسانی، گاهی امری اعتباری است گاهی امر واقعی است یعنی گاهی می‌گویید زید قائم است که امر واقعی است؛ شما می‌توانید زید و قیام زید را نشان بدهید این می‌شود حاکی از امر واقعی اما گاهی حاکی از امر ذهنی است مثلاً می گویید: «من عقیده افکار و عقایدم این است» این امر اعتباری است که در ذهن شما وجود دارد و شما به‌وسیله الفاظ، عقاید نفسانی خود را اظهار می‌کنید. در آنجا هم صدق و کذب وجود دارد، ممکن است شما به چیزی عقیده ندارید اما می‌گویید عقیده دارم، به خداوند عقیده ندارید و می‌گویید عقیده دارم، این‌ها هم کذب است.

اصل بحث این است که آیا توریه عنوان کذب بر آن صدق می‌کند یا نه؟ یعنی شما لفظی را بیان کرده‌اید که ظاهرش با واقع مطابق نیست اما اراده شما چیز دیگری است و هیچ قرینه‌ای هم بیان نمی‌کنید. قصد شما چیز دیگری است ولی لفظ را بر خلاف مرادتان بیان می‌کنید. ظاهر کلام کذب است مراد صدق است، آن چیزی که مراد است صدق است می‌گویید مراد من این بوده است اما واقعیت و ظاهر کلام کذب و مخالف با واقع است. با توجه به این تعاریفی که برای صدق و کذب مطرح شده است آیا توریه به‌عنوان صدق مطرح می‌شود یا به‌عنوان کذب؟ آیا ظاهر کلام در صدق و کذب معیار است یا مراد متکلم؟ دسته‌ای از علما قبول کرده‌اند که ظاهر کلام معیار است و برخی گفته‌اند که مراد متکلم باید با واقع مطابق باشد و کاری به ظاهر کلام نداریم.

قول سوممرحوم امام مطلب دیگری را بیان کردند فرمودند که مستعمل‌فیه باید با واقع مطابق باشد؛ یعنی ظاهر کلام را قبول کرده‌اند و تعبیر مراد متکلم را هم بیان نمی‌کنند بلکه تعبیر سومی را در اینجا بیان کرده‌اند و می‌فرمایند «و بالجمله المیزان فی الکذب و الصدق مخالفه المعنى المستعمل فیه و موافقته للواقع، لا صحّه الاستعمال».[۶]

این فرمایش مرحوم امام نیاز به توضیح دارد. آیا مستعمل عرفی با ظاهر متفاوت است؟ با مراد متکلم چه تفاوتی دارد؟ آیا این معنای سومی است یا داخل در یکی از معانی اول و دوم است؟


[۱] «المعتبر فی الاتّصاف بالصدق و الکذب هو ما یفهم من الکلام ظاهراً» قوانین الأصول، القمّی، المیرزا أبو القاسم، ج۱، ص۴۱۹.


خارج فقه ۷۴ (کذب: تعریف کذب)

, ,

موضوع: کذب: تعریق کذب

 

خلاصه جلسه گذشته: صحبت در بحث فقه درباره کذب بود که مرحوم شیخ انصاری (اعلی الله مقامه الشریف) به‌عنوان یکی از مکاسب محرمه در کتاب مکاسب ذکر فرموده است.

تعریف کذبدروغ و دروغ‌گو دارای چه تعریفی است؟

تعریف اول: «إنّ الصدق مطابقه الخبر للواقع[۱] و الکذب مخالفته له[۲] [۳] »؛ اگر خبری با واقع مطابق بود صدق است و اگر مطابق با واقع نبود، کذب است.

تفاوت واقع با نفس‌الامرآیا مقصود این است که ظاهر خبر مطابق با واقع باشد یا مطابق با نفس‌الامر باشد؟ آنچه از ظاهر کلام متکلم استفاده می‌شود آن ظاهر کلام متکلم با واقع مطابق است یا با نفس‌الامر مطابق است؟ این‌که تفسیر و تعبیر کردیم با واقع یا با نفس‌الامر مطابق است به‌خاطر این است که گاهی خبر حاکی از واقعیتی خارجی است، یعنی مسئله‌ای در خارج تحقق پیدا کرده است و شما از آن اخبار می‌کنید، مثل «زیدٌ قائمٌ» اخبار از قیام زید در خارج است، گاهی حکایت خبر از اعتقادات نفسانی شخصی است، مثلاً فرض کنید من اعتقاد خودم را درباره خداوند، رسول گرامی اسلام، دین و مذهب بیان می‌کنم که من این اعتقاد را دارم، خبر از اعتقادات با واقع خارجی مطابقت بودن یا مطابق نبودنش بحث نیست، آن چیزی که مورد توجه است مطابق با نفس‌الامر است؛ یعنی من آن اعتقاد را دارم و خبر می‌دهم که اعتقاد دارم در اینجا صدق است اگر من آن اعتقاد را ندارم ولی می‌گویم من به شما معتقدم درحالی‌که اعتقادی ندارم، خبر دروغ است.

تعبیر مناسبخبر از اعتقادات خبر از یک واقعیت خارجی نیست بلکه خبر از نفس‌الامر است که «فی نفس الامر» من این اعتقاد را دارم؛ لذا تعبیری که به نظر می‌رسد بهتر باشد این است که «اگر خبر مطابق با واقع یا نفس‌الامر باشد».

نفس‌الامر اعم از واقع است؛ فرض کنید من این اعتقاد را دارم و اظهار هم می‌کنم که این اعتقاد را دارم، این صدق است اگر اعتقادی ندارم و اظهار می‌کنم که اعتقاد دارم، این کذب است؛ بنابراین در بعضی از تعریف‌ها واقع مطرح شده است که «مطابقه خبر للواقع و مخالفه الخبر للواقع» و در بعضی از تعبیرات «نفس‌الامر» ذکر شده است. به نظر ما هر دو باشد بهتر است «موافقه الخبر للواقع او نفس‌الامر» و تمام موارد را شامل می‌شود؛ چه واقعیت خارجی داشته باشد و نسبتی است که در خارج واقع شده است، چه آنجایی که بیان اعتقاداتی در ذهن انسان است، ممکن است در خارج هم واقع نباشد.

کذب خبری و مخبریکذب موقعی نسبت به خبر «الخبر الکذب» خبری که کذب است. عدم مطابقت با واقع یا نفس‌الامر، تعریف کذب خبری است. کذب مخبری جایی است که مخبر را دروغ‌گو می‌گویید. این درصورتی است که مطابق یا عدم مطابق با اعتقاد متکلم باشد؛ یعنی اگر کلامی از متکلمی صادر شده اگر این کلام، مطابق با اعتقادش باشد و متکلم طبق اعتقاد خودش حرف درستی می‌زند، صادق است ولی اگر متکلم بر خلاف اعتقاد خودش مطلبی را بیان می‌کند، کاذب است؛ پس «مطابقه قول المخبر و مخالفته لاعتقاده» معیار صادق بودن است.

ملاک، ظهور کلام استباتوجه به این مطالب، یکی از نکات این است که ظاهر کلام، ملاک است. گاهی کلام متکلم در مسئله‌ای صریح است یعنی خیلی روشن است و هیچ احتمال خلافی ندارد که این خیلی روشن است و بحثی هم ندارد، گاهی کلام متکلم، ظاهر است یعنی آنچه که ظاهر مستفاد از کلام متکلم است مردم به آن صدق یا کذب می‌گویند ولی اگر خلاف ظاهر را اراده کرده باشد ما از او نمی‌پذیریم. کلمات قرآن، روایات و کلام هر متکلم و سخنرانی، ظاهر کلامش حجت است؛ اگر بگوید: «مقصودم این نبود بلکه چیز دیگری است»، از او پذیرفته نمی‌شود لذا در دادگاه‌ها، در تمام کلمات وصیت‌ها، نوشته‌ها، کتاب‌ها، این کتاب‌های فقهی و اصولی و کتاب‌های مردم در علوم مختلف را می‌بینید، ظواهرش حجت است.

یکی ادله‌ای که برای حجیت ظواهر می‌آوریم بنای عقلاست؛ بنای عقلاء بر حجیت ظواهر منعقد شده است. این ظاهر کلام اگر مطابق با واقع یا نفس‌الامر بود، صدق است اما اگر ظاهر کلام مخالف با واقع یا نفس‌الامر باشد، کذب است؛ بنابراین حجیت ظواهر را هم باید در اینجا در نظر بگیریم.

خلط بین کذب خبری و مخبریممکن است در تعاریف علما بین کذب خبری و کذب مخبری خلط شده باشد. برخی آمده‌اند صادق و کاذب را معنا کرده‌اند و اعتقاد متکلم را مطرح کرده‌ و گفته‌اند که اعتقاد متکلم دخالت دارد.

اشکال: اعتقاد اعتقاد متکلم در صادق و کاذب بودن دخالت دارد اما در صدق و کذب خبر دخالتی ندارد.

برخی اعتقاد متکلم را مطرح نکرده و مسئله واقع و نفس‌الامر را مطرح کرده‌اند؛ لذا می‌بینید که صاحب وی قوانین مثالی که در این رابطه زده‌اند: اگر کسی بگوید: «رأیت حماراً» ولی «انسان نفهم» را اراده کند، ‌گفته می‌شود: «کذب است»؛ چراکه هیچ قرینه‌ای ارائه نکرده است باید قرینه می‌آورد. ظاهر حمار این است که حیوانی را به‌عنوان حمار دیده است ولی می‌گوید که مراد من بلید بوده است، اینکه مرادش بلید بوده است، خلاف ظاهر است اگر بگوید منظورم بلید بود، می‌گوییم دروغ گفته‌ای.

کلام محقق خویی(رحمه‌الله)مرحوم محقق خویی (اعلی‌الله مقامه الشریف) قول مشهور را درباره صدق و کذب را بیان کرده و سه اشکال به تعریف مشهور کرده است:

«ذهب المشهور إلى أنّ صدق الخبر مطابقته بظهوره للواقع و کذبه عدم مطابقته للواقع بدعوى أنّ هیئه الجمله الخبریّه إنّما وضعت لتحقّق النسبه فی الخارج؛ سواء کانت النسبه ثبوتیّهً أو سلبیّهً، کما أنّ ألفاظ أجزائها موضوعه للمعان التصوّریّه من الموضوع و المحمول و متعلّقاتها، فمطابقه الخبر لتلک النسبه الخارجیّه الواقعیّه صدق و عدمها کذب؛ فإذا قیل: زید قائم، فإنّ هذا القول یدلّ على تحقّق النسبه الخبریّه فی الخارج؛ أعنی اتّصاف زید بالقیام، فإن طابقها کان صادقاً و إن خالفها کان کاذباً».[۴]

مشهور نظرشان این است که صدق، مطابقت ظاهر خبر با واقع است و کذب خبر این است که ظاهر خبر مطابق با واقع نباشد. در جمله خبری، نسبتی وجود دارد که حاکی از خارج است اگر این نسبت با خارج تطبیق کند یعنی وقتی می گوید زید قائم است این کلام با واقع تطبیق می‌کند، واقعاً زید در خارج ایستاده است. اگر زید نشسته و شما می‌گویید: «زید قائم» این خبر با واقع تطبیق نمی‌کند.

این تعریفی است که مشهور بیان کردند اما سه اشکال به تعریف مشهور:

اشکال اول: «فیه أوّلاً: أنّه قد لا تکون للنسبه خارجیّه أصلاً؛ کقولنا: شریک البارئ ممتنع؛ إذ لا وجود للإمتناع فی الخارج إلّا أن یقال: إنّ المراد بالخارج ما هو أعمّ منه و من نفس الأمر و من البیّن أنّ المثال المذکور مطابق للنسبه فی نفس الأمر.

نسبت گاهی امر خارجی نیست که در خارج تحقق داشته باشد؛ شما خبری می‌دهید که اصلاً در خارج وقوع و تحقق ندارد مثلاً «شریک الباری ممتنعٌ» خداوند شریک ندارد خبر است اما اصلاً خارجی ندارد که بخواهد با آن منطبق باشد؛ لذا تعبیر به نفس‌الامر کرده‌اند نه واقع. شریک الباری با واقع مطابق نیست اما با نفس‌الامر مطابق است.

ما این تعبیر مرحوم خویی را می‌پذیریم؛ زیرا به نظر می‌رسد تعبیر نفس‌الامر بهتر از مطابق باشد؛ چون واقع ظهورش در این است که وجود خارجی موجود باشد. تعبیر نفس‌الامر از این جهت بهتر است که هم شامل آنجایی می‌شود که در خارج وجود ندارد و هم جایی که در خارج وجود دارد.

اشکال دوم: «و ثانیاً: أنّ الالتزام المذکور لا یتّفق مع تعریف القضیّه بأنّها تحتمل الصدق و الکذب؛ فإنّ دلاله الجمله على وقوع النسبه فی الخارج، تقتضی الجزم بالوقوع و مقتضى التعریف المذکور هو الشکّ فی ذلک و هما لا یجتمعان».

تعبیر مشهور این است که هیئت جمله خبریه برای تحقق نسبت در خارج، وضع شده است که این نسبت در خارج حتماً محقق است. وقتی گفته می‌شود: «زیدٌ قائم» این نسبت صددرصد در خارج محقق است اما در خبر، احتمال صدق و کذب وجود دارد؛ ممکن است خبری صادق باشد، ممکن است کاذب باشد؛ پس تحقق نسبت در خارج، قطعی نیست؛ بنابراین چرا می‌گویید خبر برای تحقق نسبت در خارج، وضع شده است؟ خبر هم احتمال صدق و هم کذب دارد.

پاسخ: به نظر ما این فرمایش محقق خویی درست نیست؛ زیرا کلمه‌ای که مشهور در اینجا فرمودند کلمه «اقتضاء» است یعنی مقتضی تحقق نسبت در خارج است؛ مقصود مشهور این است که جمله خبریه مقتضی تحقق نسبت در خارج است. وقتی می‌گوییم «زیدٌ قائم» این اقتضاء می‌کند که در این نسبت در خارج موجود باشد اما این‌که آیا واقعاً نسبت در خارج موجود است یا نه، مربوط به اعتقاد سامع و متکلم می‌شود؛ اگر او را راستگو می‌دانید، یقین دارید که خبر درست است و دروغ نمی‌گوید و اگر او را دروغگو می‌دانید، می‌گویید: «خبر داده اما من اعتقادی به خبرش ندارم». اگر اعتقاد شما به متکلم زیاد باشد ممکن است این خبر برای شما ایجاد یقین کند و گاهی ممکن است خبر ایجاد ظن، شک یا وهم کند. این مربوط به اعتقاد قلبی شما به متکلم است. خبری که او داده است اقتضایش این است که این نسبت در خارج موجود است؛ پس تنافی وجود ندارد که مشهور بفرمایند جمله خبری وضعش برای تحقق نسبت در خارج است به نحوه اقتضاء، نه علیت تامه بلکه ممکن است متکلم گاهی خطا کند، گاهی اشتباه کند یا گاهی عمداً دروغ بگوید.

وقتی می‌گویید: «زیدٌ قائم» علت برای وقوع قیام برای زید نیست بلکه در حد این است که شما خبری داده‌اید و سامع گاهی یقین، گاهی شک، ظن یا وهم پیدا می‌کند.

اشکال سوم: «و ثالثاً: لو کانت الجمل الخبریّه بهیئاتها موضوعهً للنسبه الخارجیّه، لکانت دلالتها علیها قطعیّهً. کما أنّ دلاله الألفاظ المفرده على معانیها التصوّریّه قطعیّه؛ فإنّ الشکّ لا یتطرّق إلى الدلاله بعد العلم بالموضوع له و إراده اللافظ، مع أنّه لا یحصل للمخاطب بعد سماع الجمل الخبریّه غیر احتمال وقوع النسبه فی الخارج و قد کان هذا الإحتمال حاصلاً قبل سماعها».[۵]

دلالت جمله خبریه بر تحقق نسبت، قطعی نیست یعنی وقتی می‌گویید: «زیدٌ قائم» یعنی «زیدٌ قائمٌ قطعاً» وقتی خبری داده می‌شود حکایت از قطع و تحقق نسبت در خارج دارد درحالی‌که هم چنین نسبتی در خارج ممکن است حقیقت نداشته باشد.

پاسخ: به نظر ما این اشکال ایشان هم درست نیست؛ زیرا نسبتی که داده می‌شود کاشف، حاکی و اقتضای وقوع نسبتی در خارج را دارد اما این‌که مطابق با واقع باشد یا نباشد، مربوط به اعتقاد سامع و مخاطب است. مخاطب اگر اعتقادش به متکلم صددرصد است یقین حاصل می‌شود، اگر اعتقادش نود درصد است ظن حاصل می‌شود اگر اعتقادش پنجاه درصد باشد شک حاصل می‌شود. کلام اقتضای تحقق را دارد ولی قطعی بودن آن او مربوط به اعتقاد متکلم و مخاطب متکلم است.


[۱] هو الخارج الذی یکون لنسبه الکلام الخبریّ … یعنی أنّ الشئین اللذین بینهما نسبه فی الخبر لا بدّ أن یکون بینهما نسبه فی الواقع مع قطع النظر عمّا فی الذهن و عمّا یدلّ علیه الکلام. مختصر المعانی، التفتازانی، سعد الدین، ج۱، ص۳۰.


خارج فقه ۷۳ (کذب: عناوین بحث)

, ,

موضوع: کذب: عناوین بحث

 

خلاصه جلسه گذشته: صحبت درباره مسئله قیافه به پایان رسید و در ضمن آن مباحث مستحدثه‌ای مثل آزمایش DNA را بیان کردیم. ممکن است مباحثی مشابه این بحث هم وجود داشته باشد و شاید در آینده آزمایشات دیگری مطرح شود. نظر ما این است که هر چیزی که باعث قطع و یقین شد، حجیت دارد و در این صورت شریعت اسلام با علم جدید هیچ مخالفتی ندارد. اگر چیزی در اسلام حرمت نداشت اما علم جدید آن را مضر دانست، شرع نیز آن را حرام می‌داند. اما اگر علم جدید چیزی را به‌صورت ظنّی بیان کند در شرع حجیت ندارد. حجج و امارات شرعی حجت هستند تا زمانی که علم بر خلافشان ثابت شود.

کذبمسئله هجدهمی که مرحوم شیخ انصاری (اعلی‌الله مقامه الشریف) در مکاسب محرمه بیان می‌کند، مسئله کذب است.[۱]

کذب و صدق، امری فطری برای انسان است؛ یعنی فطرت انسان اقتضا می‌کند که صادق باشد و دروغگو نباشد. همه ادیان آسمانی و الهی اعتقاد دارند که صدق واجب و کذب حرام است؛ حقیقت‌ها باید بیان شود. خداوند نیز در قرآن مسئله کذب را مطرح نموده و می‌فرماید: ﴿لَعْنَتَ اللَّهِ عَلَى الْکَاذِبِینَ﴾[۲] .

برخی افراد ممکن است گاهی دروغی بگویند؛ مثلا در سال شاید یک دروغی بگوید اما ممکن است کسی شغلش دروغ باشد؛ مثلا خبرنگاری است که شغلش این است که اخبار دروغ را بیان کند و در مقابل این کار، پول هم می‌گیرد. این کذب، حرام و درآمد آن از مکاسب محرمه است.

عناوین مباحثنکته اولی که باید به آن بپردازیم آن است که معنای صدق و کذب چیست؟ صادق و کاذب چه کسانی هستند؟ آیا معنای کذب آن است که با واقع، مطابق نباشد؟ یا کذب آن است که با اعتقاد متکلم، منافات دارد؟ گاهی برخی افراد اعتقاد به صدق خبری دارند اما درحقیقت کذب است، آیا این اعتقاد صدق است یا کذب؟ برخی افراد در جهل مرکب هستند و فکر می‌کنند که اعتقادش درست است و آن را بیان می‌کند؛ آیا صادق است یا کاذب؟ در اینجا نیاز است توضیح دهیم که یک کذب خبری داریم و یک کذب مُخبری؛ گاهی خبر کذب است و گاهی مخبر کذب است.

نکته دوم، بیان اقسام کذب است و اینکه آیا همه اقسام کذب حرام است یا فقط برخی از اقسام آن حرام است؟ مثل خلف وعده که کسی وعده می‌کند در ساعت خاصی در جایی حاضر شود اما حاضر نمی‌شود، آیا عنوان کذب بر آن صادق است؟ مثال دیگر آن است که کسی برای خنداندن دیگران، مطالب کذبی را بیان می‌کند، آیا دروغ‌هایی که برای شوخی گفته می‌شود حرام است؟ آیا همه این‌ها گناه کبیره هستند یا برخی گناه صغیره؟ مثال دیگر مبالغه است، آیا تعریف‌های بیش از اندازه که مقداری از واقعیت فاصله دارد کذب است؟ مثال بعدی «توریه» است. کسی لفظی را می‌گوید اما ظاهر آن را اراده نمی‌کند و قرینه هم نمی‌آورد؛ آیا این عمل کذب است؟ این شخص اگر در دادگاه بگوید که مقصود من چیز دیگری بود از او پذیرفته نمی‌شود و می‌گویند: اگر مقصودت خلاف ظاهر بود باید قرینه می‌آوردی.

نکته سوم، مستثنیات کذب است. آیا مواردی داریم که دروغ‌گفتن جایز باشد یا مواردی نداریم؟

 




خارج فقه ۷۲ (قیافه: اثبات حجیت آزمایش پزشکی)

, ,

موضوع: قیافه:‌ اثبات حجیت آزمایش پزشکی

 

خلاصه جلسه گذشته: صحبت درباره این بود که قاعده فراش و امارات در جایی جریان دارند که علم و قطع وجود نداشته باشد و اگر علم و قطعی باشد جای جریان امارات نیست همان‌گونه که اگر اماره وجود داشته باشد جای جریان اصول عملیه نیست. با توجه به این مطلب، روشن می‌شود که آزمایش پزشکی اگر باعث قطع و یقین شود، قاعده فراش و امارات جاری نمی‌شوند. جریان قواعد فقهی در مورد شک و ظن است؛ بنابراین حالت مکلف گاهی شک، ظن و وهم است که در این صورت اماره شرعی و قواعد فقهی جاری می‌شود اما اگر قطع وجود داشته باشد چون حجیت آن ذاتی است و مکلف نمی‌تواند بر خلاف ظنش عمل کند پس امارات در مقابل آن حجیت ندارند.

قاعده لعان

آیا قاعده لعان که زوج با شرایطی برای نفی ولد، قسم می‌خورد در تعارض با آزمایش پزشکی مقدم می‌شود یا اینکه لعان در جایی جریان دارد که قطع و یقینی نباشد؟

با وجود یقین، لعان اصلا تحقق پیدا نمی‌کند؛ زیرا نفی ولد در جایی که یقین به خلاف وجود دارد، دروغ است. وقتی آزمایش یقینی باشد و عقلای عالم آن را درست می‌دانند، لعان و قسم، دروغ و باطل است. نکته دیگر آن است که لعان، فرع بر قاعده فراش است؛ یعنی کسی قسم می‌خورد که زوج باشد و احتمال نفی ولد می‌دهد، درصورتی که قبلا گفتیم که با وجود یقین، قاعده فراش جاری نمی‌شود تا نوبت به لعان برسد.

اثبات حجیت آزمایش پزشکی

وقتی که قاعده فراش را با وجود قطع از حجیت ساقط کردیم، حجیت و قطع‌آوری آزمایش‌های پزشکی را چگونه ثابت می‌کنید؟

در بحث حقیقت شرعیه یا متشرعه گفتیم که این‌ها الفاظی هستند که شارع آن را در معنای جدیدی وضع کرده یا مجازا استعمال کرده مثل صلاه، حج، زکاه و …، حال می‌پرسیم که آیا لفظ «ولد» و «اب» در لسان شارع معنای دیگری دارد؟ آیا معنای، ام، اب و ولد در طول تاریخ از حضرت آدم تاکنون، تغییر کرده است یا همان معنا را دارد؟ آیا شارع معنای جدیدی برای آن وضع کرده است؟ آیا می‌توانید این را اثبات کنید؟

مسلماً وضع جدید، قابل اثبات نیست و همان معنای عرفی و لغوی را دارد. در اسلام، این الفاظ حقیقت جدیدی ندارند. با وجود پذیرش حقیقت شرعیه در الفاظ عبادات و معاملات، آیا در همه الفاظ، حقیقت شرعیه وجود دارد یا فقط در برخی الفاظ است؟ در موارد متعدد نیز همین‌گونه است؛ مثلاً معنای لفظ «نفقه» چیست که زوج باید آن را پرداخت کند؟ لغت و عرف معنا می‌کند که مثلاً خوراک، پوشاک و مسکن زوجه را بدهد. شارع مقدس معنای جدیدی برای نفقه بیان نکرده است. در محل بحث هم همین‌گونه است؛ یعنی شارع به زبان عرف صحبت کرده است. اگر از عرف بپرسید که معنای «ابن» چیست، می‌گوید: بچه‌ای که از ماء‌ رجل باشد. اصلاً میزان دیگری وجود ندارد؛ پس اگر آزمایش پزشکی ثایت کرد که این بچه از ماء فلان رجل است، پس ابن اوست.

تمام این مباحث در صورتی است که علم و قطع محقق شود اما اگر علم و قطع محقق نشد نمی‌توانیم آزمایش را بر قاعده فراش و اماره مقدم بداریم؛ زیرا «الظن لا یغنی من الحق شیئا». فرض ما این است که اگر آزمایش پزشکی باعث علم شود حجت است زیرا حجیت قطع، ذاتی است. باید تمام آثار شرعی نیز بر الحاق نسب ثابت شده به‌وسیله آزمایش پزشکی، بار شود مگر در بحث ارث که زانی ارث نمی‌برد که دلیل آن روایت است اما محرم هستند، نمی‌توانند با هم ازدواج کنند و … . آیا فقیهی می‌تواند ملتزم شود که بین این‌ها هیچ علاقه‌ای وجود ندارد؟ پدر و فرزند هستند اما هیچ علاقه‌ای وجود ندارد زیرا شارع فرموده‌ است: «وللعاهر الحجر»؛ پس زانی به این دختر حرام است که نگاه کند و می‌تواند با او ازدواج کند.

آیه قرآن می‌فرمایید: ﴿حرمت علیکم امهاتکم و بناتکم﴾ منظور چیست؟ این دختر این مرد است! نمی‌تواند با او ازدواج کند. آیا بنات از لحاظ شرعی معنای دیگری دارد؟ پس به نظر ما نمی‌توان به لوازم این حرف ملتزم شد. این الفاظ، معنای لغوی و عرفی دارند که به جای خود باقی است.