حدیث

, ,

درس حدیث استاد محسن فقیهی

۹۷/۰۲/۰۵

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: شرح حدیث دوازدهم از باب عقل و جهل کتاب کافی شریف

خلاصه مباحث گذشته: صحبت در حدیث دوازدهم اصول کافی بود. در مورد این فرمایشات آقا موسی بن جعفر علیهماالسلام به هشام بحث می‌کردیم که در آن به کناره‌گیری از مردم توصیه شده بود؛ که در جلسه قبل بحث کردیم که اصولاً دوری از مردم اولی است یا در کنار مردم بودن، عرض شد که روایات زیادی وجود دارد که از آن‌ها استفاده می‌شود که در کنار مردم بودن مطلوب است؛ روایاتی که مربوط به معانقه با مردم، مصافحه با مردم، شرکت در جماعت و نماز جماعت و جمعه، زیارت علما و روایات فراوان دیگر وجود دارد که لازمه آن‌ها این است که در جامعه مذهبی و جامعه‌ای که برای علم و تقوا و فضیلت برگزار شده، شرکت کنید. روایاتی که توصیه به دوری از مردم می‌کنند، مقصود از آن‌ها مجالس فساد و مجالسی است که در آن‌ها هوای نفس تقویت می‌شود و رذایل اخلاقی در آنجا وجود دارد و مسیر علم و تقوا نیست. روایاتی که توصیه به دوری از مردم می‌کند، مطلق نیست و روایاتی که توصیه به در کنار مردم بودن می‌کند نیز مطلق نیست. لذا باید بین آن‌ها جمع کرد، چرا که الجمع مهما امکن اولی من الطرح.

نکته دیگری که آقا موسی بن جعفر علیهماالسلام به هشام می‌فرماید این است که: «یَا هِشَامُ، نُصِبُ الْحَقُّ لِطَاعَهِ اللهِ، وَلَا نَجَاهَ إِلاَّ بِالطَّاعَهِ، وَالطَّاعَهُ بِالْعِلْمِ، وَالْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ، وَالتَّعَلُّمُ بِالْعَقْلِ یُعْتَقَدُ، وَلَا عِلْمَ إِلاَّ مِنْ عَالِمٍ رَبَّانِیٍّ، وَمَعْرِفَهُ الْعِلْمِ بِالْعَقْلِ»[۱] در این جملات لازم است دقّت شود. حضرت می‌فرماید: دین و ارسال رسل و انزال کتب برای اطاعت خداست. وضع و تکوین این عالم برای این است که مردم خدا را اطاعت کنند.

منظور از حق: مراد دین یا حجّت یا انزال کتب و ارسال رسل است. در هر صورت هدف یک چیز است و آن اطاعت خداوند است.

نجات شما در دنیا و آخرت به طاعت خداست «وَلَا نَجَاهَ إِلاَّ بِالطَّاعَهِ» تمام تکامل و ترقی و حرکت معنوی انسان به‌وسیله اطاعت پروردگار است. البته در اینجا یک استثنا هم وجود دارد که استثنای منقطع است و آن غفران است یعنی و لا نجاه الا بالطاعه أو بالغفران به این معنا که انسان راه نجاتی ندارد مگر اینکه اطاعت خدا را انجام دهد یا اگر گناهی انجام داد توبه کند و خدا او را ببخشد. این استثنا منقطع است یعنی دستور خداست که اگر گناه کردی توبه کن، پس یکی از مصادیق طاعت، توبه کردن است؛ لذا نباید مأیوس بود و هدف و برنامه انسان باید اطاعت خدا باشد. راه برای انسان باز است و مسیر، اطاعت خداست و اطاعت از خدا یعنی امتثال اوامر و نواهی خداوند و اگر لغزشی پیدا شد توبه کنیم؛ این مسیری است که باید طی کنیم.

این مسیر آسان نیست و مشکلاتی دارد که باید زحمت کشید، درس خواند، فهمید و اطلاعاتی به دست آورد «وَالطَّاعَهُ بِالْعِلْمِ» می‌خواهیم اطاعت کنیم، انسان متدینی که هدفش مشخص است که اطاعه الله است و در صورت لغزش، راه جبران آن را می‌داند، توبه می‌کند، ولی اطاعت به علم است یعنی کورکورانه و با جهل، اطاعت حاصل نمی‌شود، مسائل شرعی را باید دانست.

«وَالْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ» دانستن هم به‌وسیله تعلّم است و باید استاد گرفت و زحمت کشید و علومی را فرا گرفت تا اطاعت حاصل شود. «وَالتَّعَلُّمُ بِالْعَقْلِ یُعْتَقَدُ» فراگرفتن علم با عقل است که اعتقاد پیدا می‌کند. نکته‌ای که در اینجا وجود دارد این است که علم مراتبی دارد: گاهی شما مطلبی را می‌دانید ولی در مرتبه اولی از علم شماست و گاهی مطلبی را می‌دانید ولی اعتقاد شماست. الآن شما می‌دانید که خدا رزّاق است اما بعضی از افراد خیلی ناراحت هستند و برای همین زندگی روزمره غصّه می‌خورند که قسط و قرض و بدهی من چه می‌شود و چطور باید پرداخت کنم؟ در مقابل نیز شخصی راحت می‌خوابد، فردا که شد می‌گوید «چو فردا شود فکر فردا کنیم»؛ هر دو علم به رزّاق بودن خدا دارند چراکه تا الآن آبروی آن‌ها نرفته و رزق و روزی آن‌ها به هر نحو رسیده؛ ممکن است نخ ارتباطی باریک شده باشد ولی قطع نشده به‌هرحال خدا رزق و روزی آن‌ها را رسانده است.

این علم به رزّاق بودن برای هرکسی متفاوت است و هرکسی به یک مرتبه‌ای علم دارد، یک نفر خیلی قوی است و توکّل زیادی دارد و چنان قدم برمی‌دارد که گویی اصلاً غصه‌ای ندارد و رزّاق بودن خدا را با کمال اعتقاد قلبی معتقد است؛ در مقابل نیز شخصی است که ناراحت است و از غصّه خوابش نمی‌برد.مرحوم امام در درس مثالی می‌زدند که دکترها می‌دانند کسی که قلب و مغزش از کار بیفتد، هیچ حرکتی ندارد و هیچ خطری متوجّه انسان نیست. جسم بی‌جانی است مانند سایر اجسام، به این مطلب علم و اعتقاد دارند و هیچ شکی ندارند اما درعین‌حال حاضر نیستند تا صبح کنار یک مرده بخوابند، ولی یک مرده‌شور، شب تا صبح سرش را روی شکم مرده می‌گذارد و می‌خوابد. هر دو عالم هستند ولی مرده‌شور به علم‌الیقین رسیده ولی دکتر به این مرحله نرسیده است. ما انسان‌ها هم معتقدیم رزّاقیت خدا هستیم اما مرتبه توکّل ما متفاوت است، لذا علم و اطاعت خدا هم مراتبی دارد وقتی شما با عقل و فکر و تأمّل و تحقیق به یک مسئله برسید، فرق می‌کند با اینکه مطلبی را شنیده و اعتقاد دارید ولی اعتقاد با علم و تحقیق خیلی قوی‌تر و بالاتر است.نکته مهم‌تر این است که انسان باید استاد داشته باشد، اما نه‌فقط استاد با سواد بلکه باید حواس انسان جمع باشد و فقط به علم توجّه نکند، باید دید جنبه معنوی و خدایی او چیست؟ آیا علم استاد همراه با تقوا هست؟ اگر علم به‌تنهایی داشته باشد یا تقوای به‌تنهایی باشد، سودی ندارد. علم و تقوا باید در کنار هم باشد، اگر چنین استادی پیدا شد که علم و تقوا را باهم داشته باشد، باید با او دوست شد. «وَلَا عِلْمَ إِلاَّ مِنْ عَالِمٍ رَبَّانِیٍّ» عالمی که دروغ بگوید یا غیبت کند، فایده ندارد. علم را باید از عالم ربّانی دریافت کرد؛ اگر مهذّب بود و اخلاق و رفتار و کردارش به نظر شما مورد رضایت آقا امام زمان علیه‌السلام است، عالم ربّانی است که می‌توانید از او استفاده کنید. پیدا کردن عالم ربانی خیلی مهم و درعین‌حال بسیار مشکل است. در مورد علم می‌توان تحقیق کرد از دیگران به دست آورد امّا ربّانی بودن را باید خود انسان به نتیجه برسد و از رفتار و کردارش فهمید که آیا با تقوا است یا نه؟ وقتی‌که چنین استادی پیدا کردید، دست از دامنش برندارید و از او علم بیاموزید، حرف او تأثیر دارد و شما را ترقّی می‌دهد و باعث می‌شود که اطاعت خدا را از این عالم ربّانی بیاموزی.

«وَمَعْرِفَهُ الْعِلْمِ بِالْعَقْلِ» ریشه همه این‌ها عقل است یعنی عقل را باید فعّال کرد، این عقل فعّال است که عالم ربّانی را پیدا می‌کند و همین عقل است که تعلّم پیدا می‌کند، می‌فهمد و اعتقاد پیدا می‌کند و می‌تواند عمل و اطاعت کند.

 




حدیث

, ,

درس حدیث استاد محسن فقیهی

۹۷/۰۱/۲۹

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: شرح حدیث دوازدهم از باب عقل و جهل کتاب کافی شریف

«یَا هِشَامُ، الصَّبْرُ عَلَى الْوَحْدَهِ عَلَامَهُ قُوَّهِ الْعَقْل! فَمَنْ عَقَلَ عَنِ اللهِ، اعْتَزَلَ أَهْلَ الدُّنْیَا وَالرَّاغِبِینَ فِیهَا، وَرَغِبَ فِیمَا عِنْدَ اللهِ وَکَانَ اللهُ أُنْسَهُ فِی الْوَحْشَهِ، وَصَاحِبَهُ فِی الْوَحْدَهِ وَغِنَاهُ فِی الْعَیْلَهِ وَمُعِزَّهُ مِنْ غَیْرِ عَشِیرَهٍ»[۱]

خلاصه مباحث گذشته: صحبت در حدیث دوازدهم اصول کافی بود. در این روایت آقا موسی بن جعفر علیه‌السلام مطالبی را به هشام بیان می‌فرماید. یکی از فرمایشات ایشان این است که: صبر بر تنهایی علامت قوّت عقل است. انسان تا می‌تواند باید تنها زندگی کند و از اهل دنیا و راغبین در دنیا دوری کند؛ چون همراه بودن و نشست و برخاست با اهل دنیا موجب رغبت به دنیا می‌شود؛ لذا حضرت می‌فرمایند که از کسانی که اهل دنیا هستند، کناره‌گیری کنید. در مورد فواید تنهایی و جدایی از مردم مطالبی بیان شد، ازجمله، غیبت و دروغ و ریا و دیگر گناهان کمتر می‌شود.

ما در این بحث با یک اشکال مواجه هستیم که دوری از مردم بهتر است یا در کنار مردم بودن؟ وقتی می‌خواهیم به دستورات شارع عمل کنیم، کدام افضل و بهتر است؟ برای پاسخ دادن به این پرسش و اشکال لازم است که بدون در نظر گرفتن جنبه عقلایی، جوانب آیات و روایات را بسنجیم.آیات و روایاتی در این باب واردشده که چند نمونه را عرض می‌کنیم. چون دسته‌ای از بزرگان طرفدار تنها زندگی کردن هستند، در مقابل هم دسته‌ای قائل به این هستند که باید در کنار مردم زندگی کرد و درعین‌حال با تقوا بود و خود را حفظ کرد.خداوند در قرآن می‌فرماید: «وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعًا وَلاَ تَفَرَّقُوا وَاذْکُرُواْ نِعْمَتَ اللّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنتُمْ أَعْدَاء فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًاْ»[۲] همه باهم متّحد باشید و متفرّق نشوید، این از نعمت‌های الهی است که شما باهم دشمن بودید و خداوند بین قلب‌های شما الفت ایجاد کرد و به خاطر نعمت خداوند باهم برادر شدید. از این آیه استفاده می‌شود که همه برادر هم هستیم و باید در کنار هم باشیم، حتی انسان‌های گناهکار و خلاف‌کار، برادر ما هستند و باید به آن‌ها کمک کنیم.

یا در آیه دیگر می‌فرماید: «وَلاَ تَکُونُواْ کَالَّذِینَ تَفَرَّقُواْ وَاخْتَلَفُواْ مِن بَعْدِ مَا جَاءهُمُ الْبَیِّنَاتُ وَأُوْلَئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ»[۳] مانند کسانی نباشید که از هم جدا هستند و اختلاف دارند، این‌که از یکدیگر دوری می‌کنید نشانه اتّحاد نیست، بلکه نشانه دوری و اختلاف است. پس می‌توان از آیات قرآن استفاده کرد که اگر انسان در میان مردم باشد و بتواند خودش را حفظ کند و تأثیرگذار باشد خیلی خوب است.

روایتی از پیامبر (ص) در کتاب کافی نقل‌شده که صحیحه است «من فارق جماعه المسلمین قید شبر فقد خلع ربقه الاسلام من عنقه»[۴] اگر به‌اندازه یک وجب از مردم فاصله بگیرید، از اسلام دوری کرده‌اید. سخن پیامبر، کنایه از این است که در کنار مردم باشید و از مردم فاصله نگیرید و درد مردم را درد خودتان بدانید.

روایات زیادی در این زمینه وجود دارد. یک دسته از روایات در رابطه با مصافحه کردن با مردم است که زیاد سفارش شده که با مردم مصافحه کنید و دست بدهید. مراد این است که به مردم احترام بگذارید، محبت کنید و در کنار آن‌ها باشید.روایات زیادی در رابطه با معانقه کردن وجود دارد که به معنای روبوسی است. مستحب است وقتی‌که همدیگر را می‌بینید، ببوسید. این‌ روایات، کاشف از این است که در کنار مردم و با آن‌ها باشید و همراهی با مردم را از دست ندهید.یک دسته از روایات در رابطه با معاشرت با مردم و آداب معاشرت است، عیادت از مریض، تشییع‌جنازه و موارد دیگر. گوشه‌گیری و کنار گرفتن از مردم مطلوب نیست.روایاتی هم رابطه با اجتماع داریم، برای مثال شرکت در نماز جماعت و جمعه همه دلالت بر این دارد که در اجتماع حضورداشته باشید.روایاتی در رابطه با مهاجرت نکردن است؛ به معنا که در کنار فامیل و همسر و فرزندانتان باشید و از این‌ها دور نشوید.روایاتی که در رابطه با صله‌رحم و قبح قطع رحم واردشده نیز دلالت بر همین مطلب دارد.آیات و روایاتی که در این رابطه وجود دارد نشان‌دهنده این است که این‌ها مطلوب شارع است؛ در مقابل روایاتی است که تنهایی را مطلوب می‌داند. برای جمع بین این روایات می‌گوییم: تعلیم و تعلّم، تأدیب و تأدّب، همه نیاز به حضور در جماعت و اجتماع دارد. هدایت مردم، رفع مشکلات و به منافع علمی و معنوی رسیدن، به خاطر حضور شما در میان مردم است؛ زبان و قلم شما خیلی مؤثر است. بعضی‌ها مدام در حال خدمت‌رسانی به مردم هستند، لذا اثرگذاری در جامعه، با حضور در جامعه محقّق می‌شود. اینکه دیدن علما چقدر ثواب دارد، یعنی در اجتماع حاضر شوید. یادگیری از علما و همچنین عبرت گرفتن از اتفاقات و حرکات و سکنات مردم، با حضور در اجتماع است.روایاتی که در رابطه با ازدواج و فرزند آوری و کثرت اولاد وجود دارد، همه نشان از حضور در اجتماع است. با توجّه به این مطالب به نظر می‌رسد که نه می‌توان گفت که مطلقاً تنهایی خوب است و نه می‌توان حضور در اجتماع را به‌صورت مطلق تأیید کرد. گاهی بهترین کار تنهایی و عدم حضور در اجتماع است و گاهی نیز بهترین کار حضور در اجتماع است. به‌حسب افراد، ازمان و اماکن، شرایط متفاوت است؛ یعنی برای فردی حضور در جامعه ضرر دارد مثل فردی که با دیدن نامحرم نمی‌تواند چشم و دل خودش را کنترل کند، یا شخصی که با رسیدن به پول و مقام، حلال و حرام را فراموش می‌کند؛ اما شخص عالمی که تقوا دارد و بر هوای نفس خودش غلبه کرده، باید در جامعه حضور پیدا کند و حضور چنین افرادی در جامعه اثرگذار است. زمان‌ها و مکان‌ها هم متفاوت است و هرکدام دارای شرایط خاصی است که تشخیصش با انسان عاقل است.

 




درس حدیث

, ,

درس حدیث استاد محسن فقیهی

۹۷/۰۱/۲۲

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: شرح حدیث دوازدهم از باب عقل و جهل کتاب کافی شریف

«یَا هِشَامُ ، الصَّبْرُ عَلَى الْوَحْدَهِ عَلَامَهُ قُوَّهِ الْعَقْل! فَمَنْ عَقَلَ عَنِ اللهِ، اعْتَزَلَ أَهْلَ الدُّنْیَا وَالرَّاغِبِینَ فِیهَا ، وَرَغِبَ فِیمَا عِنْدَ اللهِ وَکَانَ اللهُ أُنْسَهُ فِی الْوَحْشَهِ ، وَصَاحِبَهُ فِی الْوَحْدَهِ وَغِنَاهُ فِی الْعَیْلَهِ وَمُعِزَّهُ مِنْ غَیْرِ عَشِیرَهٍ»[۱]

صحبت در حدیث دوازدهم اصول کافی بود. در این روایت آقا موسی بن جعفر علیه السلام مطالبی را به هشام بیان می‌فرماید. یکی از فرمایشات ایشان این است که: «یَا هِشَامُ ، الصَّبْرُ عَلَى الْوَحْدَهِ عَلَامَهُ قُوَّهِ الْعَقْل» صبر بر تنهایی علامت قوّت عقل است. در این رابطه باید مقداری دقّت شود. از جاهایی است که همانطور که در مباحث فقهی در باب تعادل و تراجیح در باب تعارض، مباحثی هست که روایات با هم متعارض هستند و انسان فقیه، باید بین روایات متعارض جمع کند. نمی‌توان به یک دسته از روایات عمل کرد و دسته دیگر را رها کرد و باید بین روایات جمع شود. یکی از این موارد همین بحث اخلاقی است. که اگر دقّت نشود باعث انحراف می‌شود و انحرافاتی که به وسیله بعضی از افراد به عنوان هادی مردم پیدا می‌شود، بخاطر همین است. این عرفان‌های کاذب که می‌شنوید، گاهی منشأ از بی دقّتی در روایات است.

یکی از مباحثی که این مشکل را پیدا کرده، مسأله عزلت و جدایی از مردم است. اینکه حضرت می‌فرماید: تنهایی، جدا شدن از مردم و گوشه گیری علامت قوّت عقل است، چه معنایی دارد؟برای توضیح این بحث باید ببینیم روایاتی که در این باب وارد شده، با مجموع روایاتی که در باب صله رحم و در کنار مردم بودن داریم، چطور باید جمع کنیم و چه برداشت و توصیه‌ای به مردم بکنیم؟ لذا در توضیح این مطلب مراتبی را برای گوشه نشینی و دوری از مردم بیان می‌کنیم.مرتبه اوّل: این است که بین مردم باشد و با مردم نباشد. در مجامع شرکت می‌کند و در بین مردم زندگی می‌کند اما اینطور نیست که هر کاری مردم کردند، او هم انجام دهد. وقتی مردم خلاف می‌کنند، او خودداری می‌کند. می‌تواند تأثیر بگذارد و مسیر صحیح را به مردم نشان دهد، در میان مردم است اما متأثر از مردم نیست، در میان مردم تنها و غریب است. این یک نوع گوشه گیری است و خیلی سخت است، مانند این است که انسان سنگ داغی را کف دست نگه دارد.

مرتبه دوّم: این است که تحمّل و قدرت کمی دارد و نمی‌تواند در میان مردم باشد و از آنها اثر نپذیرد. لذا در خانه خودش می‌ماند و زیاد از منزلش خارج نمی‌شود. آقا امیر المؤمنین علیه السلام می‌فرمایند: «یا ایّها الناس طوبی لمن شغله عیبه عن عیوب الناس» خوش به حال کسی که خودش به خودش مشغول است و به عیوب خودش توجّه می‌کند. بعضی از ما به دنبال عیوب مردم هستند، در حالیکه خودشان همان عیب را دارند. لذا حضرت در ادامه می‌فرمایند: «فطوبی لمن لزم بیته و اکل قوته و اشتغل بطاعه ربّه و بکی علی خطیئته» می‌بیند که اگر در جامعه حضور پیدا کند، یقیناً فاسد می‌شود، ولی اگر در خانه بنشیند و غذای معمولی بخورد و عبادت خدا را بکند و بر گناهانی که انجام داده، گریه کند، از گناه محفوظ می‌ماند.

مرتبه سوّم: آن است که به بیابان‌ها و کوه‌ها پناه می‌برد و در آنجا زندگی می‌کند. آنقدر فساد در جامعه زیاد شده که حتی در خانه‌اش هم آرامش ندارد. خیلی از بزرگان هم بوده‌اند که این کار را انجام داده‌اند. آیت الله تبریزی یکی از کارهایی که انجام می‌دادند این بود که در مسجد امام نماز شب می‌خواندند و بعد به حرم می‌آمدند و زیارت می‌کردند و بعد از مطالعه، درس می‌دادند و بعد از درس به روستایی می‌رفتند و مشغول نوشتن و جواب دادن به استفتائات می‌شدند و کارهای دیگرشان را انجام می‌دادند.

فواید کناره گیری: این سه مرتبه، مراتب کناره‌گیری بود اما اینکه چه فوایدی بر کناره گیری مترتّب است. به هر حال هر عملی دارای یک فوایدی است.یکی از فواید کناره گیری این است که از ریا و غیبت دوری می‌شود، وقتی از مردم دوری شود بالاخره کمتر غیبت اتفاق می‌افتد و خلاصه از گناهانی که عقاب زیادی دارد، دوری کرده است و به طور طبیعی گناهش کمتر شده و این باعث می‌شود که اخلاص انسان در عبادت بیشتر شود. اینکه در روایات داریم که اگر انسان به تنهایی در خانه نماز بخواند مانند شرکت در نماز جماعت است. چون به هر حال ریا نیست و اخلاص بیشتری در کار است.

در جلسه بعد جمع بین روایات را بیان می‌کنیم.




حدیث

, ,

درس حدیث استاد محسن فقیهی

۹۶/۱۲/۱۶

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: شرح حدیث دوازدهم از باب عقل و جهل کتاب کافی شریف

«یَا هِشَامُ، الصَّبْرُ عَلَى الْوَحْدَهِ عَلَامَهُ قُوَّهِ الْعَقْل! فَمَنْ عَقَلَ عَنِ اللهِ، اعْتَزَلَ أَهْلَ الدُّنْیَا وَالرَّاغِبِینَ فِیهَا، وَرَغِبَ فِیمَا عِنْدَ اللهِ وَکَانَ اللهُ أُنْسَهُ فِی الْوَحْشَهِ، وَصَاحِبَهُ فِی الْوَحْدَهِ وَغِنَاهُ فِی الْعَیْلَهِ وَمُعِزَّهُ مِنْ غَیْرِ عَشِیرَهٍ»[۱]

یکی از فرمایشات امام کاظم (ع) به هشام این است که انسان از عقل خودش استفاده کند و هرچه بیشتر از عقل استفاده کند، توجه خداوند به انسان بیشتر می‌شود و اشراقات عقلیه‌ای برای انسان به وجود می‌آید؛ یعنی توجّهاتی که از ناحیه خدا به انسان می‌شود و مطالبی را متوجّه می‌شود که انسان‌های معمولی متوجّه نمی‌شوند. مثل مرحوم امام که شخصیتی بودند که هم حکیم بود، هم فقیه، هم اصولی و فیلسوف و عارف. شخصیتی که در کمال علم فلسفه و عرفان اما هرگاه مشکل علمی برای ایشان پیدا می‌شد، دو رکعت نماز می‌خواند و اعتقادشان این بود که این دو رکعت نماز، یک اشراق علمی به وجود می‌آورد یعنی فهم و درک و تأمّل در مسائل علمی هم نیاز به لطف پروردگار دارد. این کار مرحوم امام معنای همین جمله است.این مقام، مقام اشراقات الهیّه و انوار قدسیه است، نورانیتی در قلب انسان پیدا می‌شود مثل اینکه از لوح محفوظ حرف می‌زند. وقتی که با مردم صحبت می‌کند، در دل مردم اثر می‌گذارد. اینکه وقتی صحبت می‌کنیم، اثر ندارد به خاطر این است که قلب ما نورانی نیست و حرف‌های ما از قلب نورانی سرچشمه نمی‌گیرد. وقتی انسان گناه و تخلّفاتی را انجام دهد و بعد مردم را نصیحت کند، این نصیحت اثر نمی‌کند.«من کان لله کان الله له»[۲] اگر کار انسان برای خدا باشد، خدا هم کمک می‌کند و حرف او اثرگذار خواهد بود.

آیا معنای «الصَّبْرُ عَلَى الْوَحْدَهِ» این است که انسان تنها باشد و تنهایی را انتخاب کند؟ نکته‌ای در اینجا مطرح است که دوری از اهل دنیا مطلوب است نه به تنهایی زندگی کردن. «فَمَنْ عَقَلَ عَنِ اللهِ، اعْتَزَلَ أَهْلَ الدُّنْیَا وَالرَّاغِبِینَ فِیهَا» معاشرت با اهل دنیا را کم کنید، چرا که باعث رغبت به دنیا می‌شود.

قلب و ذهن انسان از راه حواس پنج‌گانه، مشغول می‌شود. هرچه حواس پنج‌گانه انسان، قلب او را مشغول کند از طرف دیگر خدا خارج می‌شود. منتهی اگر قلب به اموری مشغول شود که مربوط به خداست، خدا در قلب باقی می‌ماند. لذا می‌توان برداشت کرد که با اهل آخرت دوست بودن مفید است و باعث می‌شود که انس و ارتباط با خدا بیشتر شود. ارتباط با افراد ثروتمند و اهل دنیا، اثرات منفی دارد و یکی از اختلافاتی که بین خانواده‌ها به وجود می‌آید از همین نشأت می‌گیرد؛ توقعات فرزندان و خانواده زیاد می‌شود.در مقابل اهل دنیا دو گروه وجود دارد: یکی اهل علم و دیگری اهل تقوا، لذا ارتباط با این دو گروه اشکال ندارد و فقط باید از اهل دنیا دوری کرد.وقتی تفکر انسان در ذات و صفات خداوند باشد، مقام معنوی او را بالا می‌برد و در این روایت به غنا تعبیر شده است. غنا به معنای بی‌نیازی است. مهم‌ترین چیزی که هر انسانی باید داشته باشد، غناست. غنی بودن مربوط به روحیه انسان است نه به پول و ثروت. ممکن است شخصی ثروتمند ولی درعین‌حال فقیر باشد و شخصی از نظر مالی فقیر بوده ولی غنی باشد. انسان فقیر به اشخاص ثروتمند احترام می‌گذارد. اگر شخصی به اهل آخرت احترام گذاشت، نشانه این است که غنی است. امام کاظم (ع) می‌خواهند یک سیر معنوی برای همه انسان‌ها درست شود که شما چون عالم و باتقوا هستید از همه برترید، خودتان را کوچک نکنید و به اهل دنیا توجّه نکنید. فقر دو نوع است: فقر مادی و فقر معنوی، باید تلاش کنیم تا غنای معنوی پیدا کنیم.




حدیث

, ,

درس حدیث استاد محسن فقیهی

۹۶/۱۲/۰۹

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: شرح حدیث دوازدهم از باب عقل و جهل کتاب کافی شریف

«یَا هِشَامُ ، کَیْفَ یَزْکُو عِنْدَ اللهِ عَمَلُکَ ، وَأَنْتَ قَدْ شَغَلْتَ قَلْبَکَ عَنْ أَمْرِ رَبِّکَ ، وَأَطَعْتَ هَوَاکَ عَلى غَلَبَهِ عَقْلِکَ؟ یَا هِشَامُ ، الصَّبْرُ عَلَى الْوَحْدَهِ عَلَامَهُ قُوَّهِ الْعَقْل! فَمَنْ عَقَلَ عَنِ اللهِ، اعْتَزَلَ أَهْلَ الدُّنْیَا وَالرَّاغِبِینَ فِیهَا ، وَرَغِبَ فِیمَا عِنْدَ اللهِ وَکَانَ اللهُ أُنْسَهُ فِی الْوَحْشَهِ ، وَصَاحِبَهُ فِی الْوَحْدَهِ وَغِنَاهُ فِی الْعَیْلَهِ وَمُعِزَّهُ مِنْ غَیْرِ عَشِیرَهٍ»[۱]

در این فراز امام کاظم (ع) به هشام می‌فرمایند که عمل انسان ممکن است رشد و نموّ داشته باشد. اعمالی که انسان انجام می‌دهد اگر با عقل کامل و توجّه زیاد انجام شود و هوای نفس و خواسته‌های نفسانی، آن عمل را خشک نکند، رشد و نموّ می‌کند. گاهی نماز همراه با هوای نفسانی است و هنگام نماز، توجّهی به نماز نمی‌شود. گاهی هم شخصی نماز می‌خواند و به خدا و تمام جنبه‌های نماز توجه دارد، این نماز باعث تکامل و ترقّی انسان می‌شود. اعمال دیگر هم همین‌طور است، اگر برای خدا و با توجه انجام شود باعث تکامل و ترقّی انسان می‌شود.امام کاظم (ع) به هشام می‌فرماید: چگونه عمل تو مورد قبول درگاه خداوند قرار می‌گیرد در حالی‌که قلبت مشغول دنیاست و به دنبال فرمان خدا نیستی و هوای نفست را اطاعت می‌کنی؟انسان می‌تواند عمل خود را بالا ببرد و با ارزش کند. به تعبیر بزرگان: با شمشیر عقل باید هوای نفس را کنترل کرد. اگر شما نماز می‌خوانی و به خدا توجه داری ولی نمی‌توانی هوای نفس را کنترل کنی، این عمل نزد خدا مورد قبول نیست. لذا تکامل عمل به عقل است. پس انسان می‌تواند با عقل، عمل خود را ارزشمند کند.در ادامه امام کاظم (ع) به هشام می‌فرماید: «یَا هِشَامُ، الصَّبْرُ عَلَى الْوَحْدَهِ عَلَامَهُ قُوَّهِ الْعَقْلِ» صبر کردن بر وحدت علامت قوّت عقل است.

معنای وحدت: در اینکه معنا وحدت چیست امام کاظم (ع) توضیح می‌دهند که «فَمَنْ عَقَلَ عَنِ اللهِ، اعْتَزَلَ أَهْلَ الدُّنْیَا وَالرَّاغِبِینَ فِیهَا، وَرَغِبَ فِیمَا عِنْدَ اللهِ» معنای وحدت تنهایی نیست بلکه وحدت به معنای این است که انسان خودش را از دنیا و مظاهر و زخارف دنیا و همچنین کسانی که اهل دنیا هستند، کنار بکشد. کسی که عقلش از ناحیه خداست و آن را در مسیر خدا قرار می‌دهد، از اهل دنیا و کسانی که به دنیا رغبت دارند، دوری می‌کند و به کسانی که اهل خدا هستند، رغبت دارد، این علامت عقل خدایی است.

«وَکَانَ اللهُ آنِسُهُ فِی الْوَحْشَهِ، وَصَاحِبَهُ فِی الْوَحْدَهِ» در تنهایی و وحشت و مشکلات با خدا انس دارد و با او صحبت و راز و نیاز می‌کند، هرچه که دارد را از ناحیه خداوند می‌داند، عزّت و احترامی که مردم به او دارند، علم و وضعیت مالی و هرچه که هست را از خدا می‌داند. این معنای انس با خداست. اگر چنین باشید از عقل استفاده کرده‌اید و اعمال شما باعث تکامل شما می‌شود.

«وَغِنَاهُ فِی الْعَیْلَهِ وَمُعِزَّهُ مِنْ غَیْرِ عَشِیرَهٍ» بدانید که خدا شما را غنی و عزیز کرده است. همه موارد خیری که به شما می‌رسد را از ناحیه خدا بدانید. این معنای انس با خداست.




حدیث

, ,

درس حدیث استاد محسن فقیهی

۹۶/۱۱/۲۵

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: شرح حدیث دوازدهم از باب عقل و جهل کتاب کافی شریف

(یَا هِشَامُ، مَنْ سَلَّطَ ثَلَاثاً عَلَى‌ ثَلَاثٍ، فَکَأنَّمَا أَعَانَ عَلَى‌ هَدْمِ عَقْلِهِ: مَنْ أَظْلَمَ نُورَ تَفَکُّرِهِ بِطُولِ أَمَلِهِ، وَ مَحَا طَرَائِفَ حِکْمَتِهِ بِفُضُولِ کَلَامِهِ، وَ أَطْفَأَ نُورَ عِبْرَتِهِ بِشَهَوَاتِ نَفْسِهِ، فَکَأَنَّمَا أَعَانَ هَوَاهُ عَلى‌ هَدْمِ عَقْلِهِ، وَ مَنْ هَدَمَ عَقْلَهُ، أَفْسَدَ عَلَیْهِ دِینَهُ وَ دُنْیَاهُ.)[۱]

اوّلین نکته‌ای که امام کاظم (ع) در این فراز به هشام می‌فرمایند، در نکوهش آرزوپردازی است. ما انسان‌ها هر مقدار بیشتر خود را در کام خیالات و آمال بیندازیم، بیشتر ما را قبضه می‌کنند؛ یعنی تسلیم در برابر آرزوها ما را به آرزوهای بزرگ‌تر گرفتار می‌کند.

به طور کلّی در خلافکاری نوعی کشش وجود دارد که انسان را به سوی خود جذب می‌کند. شما در زندان‌ها وقتی رفت و آمدی داشته باشید، به وضوح می‌بینید که خلافکارها همه سابقه‌دار هستند. معمولاً این‌گونه است که دزدها برای چندمین فقره سرقت گرفتار زندان شده است. سایر جرائم هم به همین روال است.

انسان وقتی خود را به یک رذیلتی عادت داد، بیشتر درگیر آن می‌شود. وقتی آرزویی را هدف زندگی خود قرار دادید و در پی تحقّق زحمات زیادی به جان خریدید، به مقصود برسید و یا نرسید باز به سراغ آرزوی دیگری می‌روید. آرزوها اجازه عبرت‌ گرفتن و درس گرفتن و تأثیر تفکّر در زندگی را از انسان می‌گیرند.

نکته‌ی دوّم، در نکوهش کثرت سخن است. انسانی که زیاد سخن می‌گوید باب لغزش‌ها را بر خود باز کرده است؛ و این خود نشانه عقل کم و سنجش ضعیف او است. سخن گفتن بیش از حدّ و بدون جایگاه سبب زوال حکمت در انسان می‌شود.

نکته سوم در این فراز، در نکوهش پیروی شهوات است. حضرت می‌فرمایند اگر شما اجازه دادید تا شهوات شما را اسیر خود کنند، از هیچ شکست و زمین‌خوردنی نمی‌توانید درس بگیرید. انسان نمی‌تواند بر اساس روال عقلائی و منطقی خود عمل کند. شهوت اجازه سنجش موقعیت با شأن انسان را به او نمی‌دهد. گوئی انسان عقل خود را از دست می‌دهد.

اگر بخواهیم انسانی باشیم با دیده‌ای عبرت بین، باید تاریخ را مطالعه کنیم. تفکّر در گذشتگان و مطالعه احوالات گذشتگان عقل انسان را زیاد می‌کند. انسان می‌تواند از مطالعه احوال بزرگان به بزرگی برسد. مرحوم آیت‌الله گلپایگانی با یک گونی نان خشک به قم آمده و مشغول تحصیل شدند. ما امروز می‌گوییم تحصیلات در عین مشقّت مالی خیلی سخت است؛ ولی گذشتگان چقدر سختی می‌کشیدند. خواندن احوال و زندگانی آن‌ها می‌تواند برای ما پشتوانه‌ای روانی باشد و ما را در تحمّل شداید یاری می‌کند.

این عبرت‌ها نوری دارد که ما را در رسیدن به آخرت از مسیر دنیا یاری می‌کند. قرار نیست انسان از دنیا بگذرد و زاهدانه زندگی کند؛ امّا باید این لذّات و جلوه‌های دنیا را در خدمت آخرت بگیریم؛ یعنی انسان باید به ملکه‌ای دست یابد تا بتواند در برابر تمنّاهای نفس و زینت‌های دنیا خودش را کنترل کند و از این همه برای آخرت خود بهره بگیرد.

پیامبر خدا این‌گونه نبود که از لذّات دنیا بهره نبرد، حتّی این لذّات در اختیار آن حضرت بودند. در ماجرای همسر زید پسرخوانده رسول خدا، خود زید به پیامبر پیشنهاد می‌دهد که همسرش را طلاق دهد تا رسول خدا او را تزویج کند. چرا که همسر او خیلی زیبا بوده و پیامبر از زیبایی او با جمله «فتبارک‌الله احسن الخالقین» تعبیر می‌کنند؛ و از همین روی زید به حضرت چنین پیشنهادی داد. ولی حضرت قبول نمی‌کنند؛ و از این پیشنهاد سرباز می‌زنند. البته برخی گفتند که از اصل، همسر زید به پیامبر علاقه داشته و او به زید پیشنهاد طلاق را می‌دهد.

به هر حال غرض اینکه پیامبر همه امکانات دنیوی را در اختیار داشتند، ولی لحظه‌ای اجازه ندادند تا دنیا ایشان را از یاد خدا غافل کند. آن است که حضرت می‌فرمایند کسی که چنین اجازه‌ای به نفس خود بدهد، دین و دنیای خود را فاسد کرده است.




حدیث

, ,

درس حدیث استاد محسن فقیهی

۹۶/۱۱/۱۸

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بررسی حدیث دوازدهم از کتاب عقل و جهل کافی؛

(یَا هِشَامُ، إِنَّ الْعَاقِلَ، الَّذِی لَایَشْغَلُ الْحَلالُ شُکْرَهُ، وَ لَا یَغْلِبُ الْحَرَامُ صَبْرَهُ.)[۱]

انسان گاهی که امکاناتی برایش مهیّا نشده باشد و نعماتی به او روی نیاورده باشد، به درگاه الهی مناجات دارد و بر عبادات خود مداومت می‌کند. امّا هنگامی که نعمات به او روی آوردند و خداوند دنیای او را آباد کرد، رفته رفته از مناجات‌ دست می‌کشد؛ نمازهایش را آخر وقت می‌خواند و یا اصلا نمی‌خواند و به صفات رذیله متّصف می‌شود. دلیل آن، به بیانی که امام کاظم به هشام می‌فرمایند ناشی از بی‌عقلی شخص می‌باشد.

سیر عاقلانه این است که انسان وقتی بارش بیشتر می‌شود سر به زیرتر باشد. انسان عاقل در برابر خداوند شکر خود را نگه می‌دارد. چگونه گفتیم هر چه عقل انسان بیشتر باشد، تواضع او بالاتر می‌رود. در اینجا هم انسان عاقل هر چه از حیث مادّی وسعت می‌یابد، از حیث معنوی هم خود را گسترش می‌دهد. در غیر این‌صورت انسان نابود می‌شود. خیلی از افراد نمی‌توانند جمع میان این دو داشته باشند؛ یعنی مادامی بر شکر خداوند و مناجات و عبادت با او اصرار می‌ورزند که امکانات دنیایی گسترده‌ای ندارند؛ هرچه این امکانات بیشتر می‌شود از آن معنویت کاسته می‌شود.

دقت کنید که این شکر در قبال حلال است؛ یعنی انسان وقتی به زندگی خود نگاه داشته باشد می‌بیند، چگونه اطراف، پر از امکانات حلالی است که خداوند به او ارزانی داشته است و باید در ازای آن خداوند را شکر کرد.

در قبال حلال او شاکر باش و در ازای حرام او، صابر باش. در برابر محرّمات انسان باید خویشتن دار باشد؛ یعنی ما نباید به هر کشش و جذبه‌ای وسوسه شویم و خودمان را از دست دهیم. انسان نباید در قبال یک حرام، لذیذ خودش را از دست بدهد. ما وقتی در قبال جذّابیت گناهان کوچک، پایمان سست می‌شود در برابر گناهان بزرگ‌تر هم خودمان را از دست می‌دهیم. این پیروی از هواها و شهوات حتّی انسان را به کفر می‌کشاند.

انسان عاقل کسی است که در جنگ با حرام مغلوب نمی‌شود؛ زیرا می‌داند در این پیروی و جذبه، فسادی عظیم و طولانی نهفته است.

در ادامه امام به هشام چنین می‌فرمایند:

(یا هِشَامُ، مَنْ سَلَّطَ ثَلَاثاً عَلَى‌ ثَلَاثٍ، فَکَأنَّمَا أَعَانَ عَلَى‌ هَدْمِ عَقْلِهِ: مَنْ أَظْلَمَ نُورَ تَفَکُّرِهِ بِطُولِ أَمَلِهِ، وَ مَحَا طَرَائِفَ حِکْمَتِهِ بِفُضُولِ کَلَامِهِ، وَ أَطْفَأَ نُورَ عِبْرَتِهِ بِشَهَوَاتِ نَفْسِهِ، فَکَأَنَّمَا أَعَانَ هَوَاهُ عَلى‌ هَدْمِ عَقْلِهِ، وَ مَنْ هَدَمَ عَقْلَهُ، أَفْسَدَ عَلَیْهِ دِینَهُ وَ دُنْیَاهُ)[۲]

امام می‌فرمایند: اگر کسی سه چیز را بر سه چیز مسلّط کند، عقل خود را منهدم کرده است. اگر کسی نور تفکّر خود را به آرزوهای طولانی خاموش کند.

انسان هر چه به خیالات و آرزوهای خود بیشتر زمینه بروز بدهد، عقل خود را از دست می‌دهد؛ چرا که مسیر آرزوها نهایتی ندارد. کسانی که اختلاس‌های میلیاردی می‌کنند و خلاف‌های مالی سنگین مرتکب می‌شوند، کسانی هستند که اگر ما زندگی آن‌ها را ببینیم، تعجّب خواهیم کرد؛ چرا که ظاهراً ثروتمند هستند.

عنصر دیگر این است که انسان با زیادی حرف زدن، حکمت خود را محو کند. کسی که سخن زیاد می‌گوید، اگر نور حکمتی بر ذهن او تابیده باشد، توان بروز پیدا نمی‌کند؛ و در بین سخنان زیادی و اضافی او گم می‌شود.

اگر کسی در اثر تجربه‌ها عبرت‌هایی را به دست آورد. اگر به شهوات خود، اسیر باشد، این عبرت‌ها اثری در زندگی او نخواهند گذاشت. شهوات، او را به تجربه مکرّرِ بدی و کارهای ناصواب وامی‌دارند تا جایی که دین و دنیای او را از بین می‌برند.




حدیث

, ,

درس حدیث استاد محسن فقیهی

۹۶/۱۱/۰۴

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: بررسی و شرح حدیث دوازدهم باب عقل و جهل کافی

(یَا هِشَامُ، مَا بَعَثَ اللَّهُ أَنْبِیَاءَهُ وَ رُسُلَهُ إِلى‌ عِبَادِهِ إِلَّا لِیَعْقِلُوا عَنِ اللَّهِ، فَأَحْسَنُهُمُ اسْتِجَابَهً أَحْسَنُهُمْ مَعْرِفَهً، وَ أَعْلَمُهُمْ بِأَمْرِ اللَّهِ أَحْسَنُهُمْ عَقْلًا، وَ أَکْمَلُهُمْ عَقْلًا أَرْفَعُهُمْ دَرَجَهً فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَهِ. یَا هِشَامُ، إِنَّ لِلّهِ عَلَى النَّاسِ حُجَّتَیْنِ: حُجَّهً ظَاهِرَهً، وَ حُجَّهً بَاطِنَهً، فَأَمَّا الظَّاهِرَهُ فَالرُّسُلُ وَ الْأَنْبِیَاءُ وَ الْأَئِمَّهُ، وَ أَمَّا الْبَاطِنَهُ فَالْعُقُولُ.)[۱]

تمام انبیاء و اولیاء آمده‌اند تا از ما چیزی بخواهند که برای نفع شخصی خودشان نبوده است؛ آن‌ها به ما نیازی نداشتند؛ آمدند تا از ما بخواهند ما در رابطه با خدا تعقّل کنیم. آن‌ها از ما خواستند تا با میزان عقل و عقلانیت خود به خدا فکر کنیم و در رابطه با او تأمّل کنیم.

هم بندگان و هم خود انبیاء مسئول هستند تا در باب حقّ تعقّل کنند. به همین خاطر ضمیر در “فأحسنهم” هم به انبیاء و هم عباد و بندگان بازگشت دارد؛ یعنی کسی می‌تواند امر به عقلانیت و تعقّل را امتثال کند که معرفت و علم بهتر و بیشتری داشته باشد؛ یعنی بهتر تعقّل کردن متوقّف بر اندیشه و آگاهی و علم ما می‌باشد.

این بازگشت ضمیر به بندگان و عباد توأمان یک نکته‌ای را به ما می‌فهماند؛ که انبیاء هم در مسیر تکامل قرار دارند؛ یعنی آن‌ها هم در مسیر اعتلای عقل و تکامل آن قرار می‌گیرند.

برخی این قید “عن‌الله” را ناظر به علوم شرعی دانستند. ولی ما فکر می‌کنیم مراد هر آن چیزی است که عقل انسانی به آن دست می‌یابد. به این معنی که وقتی عقل به ما حکم می‌کند تا عادل باشیم و از ظلم احتراز کنیم، این هم مشمول این بیان در حدیث هستند.

در فراز بعدی امام می‌فرمایند که کسی به امر و نهی شارع آگاه‌تر است که عاقل‌تر باشد. یک وقتی خدمت یکی از بزرگان درباره خصوصیات شخص شایسته‌ای برای منصب امامت جمعه یکی از شهرها صحبت بود، هر کس چیزی از ظواهر می‌گفت. ایشان فرمودند کسی را انتخاب کنید که عاقل باشد. ما گاهی فکر می‌کنیم کسی متدیّن‌تر است که ملتزم به ظواهر و شرعیّات است، در حالی که باید کسی را اعلم به شریعت دانست که عقل والاتری دارد. آنکه عاقل‌تر است شریعت را هم بهتر می‌فهمد. می‌فهمد در هر زمان به چه شکلی باید در راستای تحقّق احکام الهی تلاش کند.

و حضرت در نهایت می‌فرمایند آن‌کس که عقل کامل‌تری دارد، مقام بالاتری در دنیا و آخرت خواهد داشت. حضرت ما را به مقام رفیع در آخرت تنها وعده نمی‌دهند. چرا که مؤمن باید هم در دنیا و هم در آخرت جایگاه والایی داشته باشد. ما باید در کنار مردم و در میان ایشان هم حائز رتبه‌ی عالی و رفیعی در نگاه مردم باشیم. نه فقط به فکر آخرت باشیم. باید اهداف عالیه در دنیا هم داشته باشیم. ملازمه‌ای میان کمال عقل و کمال دنیا و آخرت مؤمن برقرار است.

و در فراز بعد امام آنچه حجّت خداوند بر بندگان او هست را در دو منبع معرّفی می‌کند. یک منبع که به دیده چشم می‌آید و ظاهر است، نصّ شریعت و کتاب و سنّت است؛ و یک منبع نیز در درون و باطن انسان همراه اوست که عقل باشد.




حدیث

, ,

درس حدیث استاد محسن فقیهی

۹۶/۱۰/۲۷

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: شرح حدیث دوازدهم از کتاب عقل و جهل اصول کافی

 

(وَ لِکُلِّ شَیْ‌ءٍ مَطِیَّهً، وَ مَطِیَّهُ الْعَقْلِ التَّوَاضُعُ؛ وَ کَفى‌ بِکَ جَهْلًا أَنْ تَرْکَبَ مَا نُهِیتَ عَنْهُ. یَا هِشَامُ، مَا بَعَثَ اللَّهُ أَنْبِیَاءَهُ وَ رُسُلَهُ إِلى‌ عِبَادِهِ إِلَّا لِیَعْقِلُوا عَنِ اللَّه‌)[۱]

تواضع

تواضع دو مرحله دارد: یک مرحله از تواضع این است که من رفتار و سکون و حرکتم را در برابر شما مراعات کنم. فروتنی ظاهری و بدنی از خود بروز دهم. در یک مرحله عمیق‌تر تواضع به شکل توجّه انسان اثر می‌گذارد. من وقتی شما سخن می‌گویی، گویی از یک بزرگ و رئیس سخنی را می‌شنوم. با تمام وجود از شما بشنوم و برای سخن شما مجالی برای تفکّر و تأمّل باز کنم. بعد از بررسی پاسخ شما را بدهم. این مرحله عمیق‌تری از تواضع است؛ که انسان برای هر کسی که با او در تعامل و برخوردی می‌افتد جایگاهی قائل باشد. هر کس را اندازه‌ای ببیند که خود را نمی‌بیند.

اما یک مرحله عمیق‌تر از این جایی است که انسان پس از شنیدن یک سخن آن را حقّ می‌یابد بلافاصله در برابر آن تسلیم شود. تواضع در برابر حقّ از بالاترین سطوح تواضع است. انسان وقتی یک سخن را از کسی می‌شنود و آن را بررسی می‌کند و می‌بیند که حقّ است، به حکم تواضع نباید از آن دست بکشد. نباید به سخن دیگری به جهت غرور و منافعش متمایل شود.

وقتی یک مسئول یک انتقادی را می‌شنود، نباید به دنبال توجیه خودش باشد. باید سخن حقّ را بپذیرد و بر طبق آن اقدام کند. ما استادی داشتیم که اگر شاگردی از او اشکال می‌کرد و اشکال را وارد می‌دید، به سرعت تشکّر می‌کردند. استاد ما بود، ولی وقتی اشکال می‌شد و اشکال حقّ بود از شاگرد تشکّر می‌کرد که سبب آگاهی‌اش شده است.

معصوم می‌فرمایند هر چیز مرکبی دارد که شما را تا آن مقصود می‌رساند؛ و مرکب عقل هم تواضع است؛ یعنی اگر می‌خواهید به عقلانیت در زندگی خود دست یابید، باید تواضع کنیم. با توضیحی که آمد روشن شد که انسان وقتی تواضع ندارد نمی‌تواند تأمّل و تعقّلی داشته باشد. وقتی از غرور حتّی حاضر نیستی که سخن کسی را بشنوی، چگونه می‌توانی به مقتضای عقل در هنگام برخورد عمل کنی؟ پس انسان باید تواضع داشته باشد تا فرصت اثربخشی عقل فراهم شود.

تواضع در کلام امام به معنای «تواضع للحق» است. وقتی تواضع للحق باشد هم تواضع در مقابل خالق است و هم تواضع نسبت به خلق.

 

(وَ کَفى‌ بِکَ جَهْلًا أَنْ تَرْکَبَ مَا نُهِیتَ عَنْهُ. یَا هِشَامُ، مَا بَعَثَ اللَّهُ أَنْبِیَاءَهُ وَ رُسُلَهُ إِلى‌ عِبَادِهِ إِلَّا لِیَعْقِلُوا عَنِ اللَّه‌)

در ادامه امام در مقابل عقل، به یک قانون کلّی در مورد جهل اشاره می‌کنند. «در جهل تو همین مقدار کافی است که آنچه را از آن نهی شده است، مرتکب شوی».

ما نسبت به اموری تحذیر می‌شویم، از اموری نهی می‌شویم. این نهی یا از جانب عقل و یا از جانب شرع برای ما بیان می‌شود. انسان اگر حجّتی بر لزوم پرهیز و اجتناب از امری برای او قائم شود و باز آن را انجام دهد، از جهل و نادانی خود پیروی کرده است. انسان اگر با عقل خود پیش رود و به نتایجی برسد. اگر شرع برایش حدودی را مشخّص کند، عقل حکم می‌کند که از آن دوری کنیم.

امام در ادامه می‌فرمایند این‌همه که ایشان از لزوم پیروی عقل و خصوصیات آن سخن می‌گویند، همه ناظر به آن روح و هدف اصلی از ارسال رسل و انبیاء است. به نظر ایشان تمامی انبیاء آمدند تا ما را به تعقّل وادارند. به همین جهت مهم‌ترین عنصر در مذهب و مکتب ما، عقلانیت است. انسان باید با عقل خود راه را باز کند؛ و آنچه عقل بدان می‌رسد ملتزم به آن شده و بر اساس آن عمل کند.




حدیث

, ,

درس حدیث استاد محسن فقیهی

۹۶/۱۰/۲۰

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: شرح حدیث دوازدهم از کتاب عقل و جهل کتاب شریف کافی

«یَا هِشَامُ، إِنَّ لِکُلِّ شَیْ‌ءٍ دَلِیلًا، وَ دَلِیلُ الْعَقْلِ التَّفَکُّرُ، وَ دَلِیلُ التَّفَکُّرِ الصَّمْتُ؛ وَ لِکُلِّ شَیْ‌ءٍ مَطِیَّهً «۶»، وَ مَطِیَّهُ الْعَقْلِ التَّوَاضُعُ؛ وَ کَفى‌ بِکَ جَهْلًا أَنْ تَرْکَبَ مَا نُهِیتَ عَنْهُ.»[۱]

(یَا هِشَامُ، إِنَّ لِکُلِّ شَیْ‌ءٍ دَلِیلًا، وَ دَلِیلُ الْعَقْلِ التَّفَکُّرُ، وَ دَلِیلُ التَّفَکُّرِ الصَّمْتُ)

خداوند برای هر کار و هر سکون و حرکتش دلیلی دارد؛ یعنی این عالم در هر وجود و عدمش علّتی دارد و در هر عدمش هم علّتی مفقود است. خداوند برای هر دادن و ندادنش حکمت و علّتی در کار است. تمام هستی خداوند مبتنی بر سلسله‌ی علّت و معلول است. این‌که انسان می‌بیند در جایی زلزله می‌آید و در جایی سیلاب خانه را خراب می‌کند و برای عدّه‌ای زمینه‌ی قحطی و گرسنگی شکل می‌گیرد. این‌ها همه بر اساس علّیت است. عللی در کار است که گاه بر ما پوشیده است.

این عالم گزاف و بی‌حساب نیست. خداوند اگر این علّیت را در هستی نمی‌آورد، چه میزانی از آشفتگی اتّفاق می‌افتاد؟ حتّی از درختان و گیاهان هم نمی‌توانستید ثمرات مطلوب از آن‌ها را به دست آورید؛ بنابراین قانون و نظم و حکمت هستی را پر کرده‌اند. اگر کسی در میان این نظام علّی بخواهد راه خودش را پیدا کند، ناچار از مراجعه به عقل است.

امّا این عقل خود راهنمائی دارد که تفکّر است. انسان پیش از هر سخن و هر کاری باید فکر کنیم. انسان باید ابتدای هر امری با اندیشه و تفکّر وارد شود. تفکّر هم مبتنی بر سکوت است. نمی‌توان اندیشه‌ها را در شلوغی‌ها و هیاهوها شکل داد. انسان باید برای هر کاری فکری داشته باشد و این فکر در زمینه سکوت شکل می‌گیرد.

حواس پنج‌گانه مقدماتی هستند برای بالا بردن قوّه تفکّر. نبود یکی از آن‌ها سرعت انتقال به مرتبه‌ی بالای تفکّر را کاهش می‌دهد. هیچ‌یک از حواس انسان آن‌قدر در تفکر او اثربخش نیست که سکوت می‌تواند به کمک فکر بوده و یاریگر آن باشد. به همین جهت سکوت در روایات ما بسیار سفارش شده است.

(وَ لِکُلِّ شَیْ‌ءٍ مَطِیَّهً، وَ مَطِیَّهُ الْعَقْلِ التَّوَاضُعُ؛ وَ کَفى‌ بِکَ جَهْلًا أَنْ تَرْکَبَ مَا نُهِیتَ عَنْهُ)

هر مطلوبی مرکبی دارد که انسان در صورت تشخیص مرکب می‌تواند به مقصودش دست یابد. امام در این بیان می‌فرمایند: مرکبی که شما را تا عقلانیت می‌برد، تواضع است. البته در باب تواضع باید بیشتر توضیح دهیم.