خارج فقه ۳۱ (غیبت: مستثنیات غیبت)

, ,

موضوع: غیبت / مستثنیات غیبت

بحث در رابطه با مستثنیات غیبت است. غیبت از محرمات الهی است و از گناهان کبیره است ولی دارای استثنائاتی است و در بعضی موارد غیبت کردن جایز می‌شود.مرحوم شیخ انصاری یک قاعده کلی را بیان می‌فرماید که طبق آن مستثنیات غیبت روشن می‌شود لذا می‌فرماید: غیبت به خاطر چند جهت حرام است؛ ایذاء مؤمن است، هتک عرض مؤمن است و با غیبت کردن آبروی مؤمن را می‌برید و کوچک کردن و تحقیر یک انسان است، می‌توان اضافه کرد که به‌وسیله غیبت، عمل قبیح و فاحشه شیوع پیدا می‌کند.با توجه به این جهات، غیبت کردن حرام است دلایل آن را از آیات و روایات قبلاً بحث کردیم و از مجموع آن‌ها این مسائل به دست آمد. با توجه به این مسائل جایی ممکن است مصلحتی اقوی وجود داشته باشد که اگر غیبت نکنید یک نفر دچار مشکلاتی می‌شود و اگر غیبت‌کنید و واقعیت را بگویید نجات پیدا می‌کند. اگر جان کسی درخطر باشد و شما با غیبت کردن می‌توانید او را نجات دهید، جانش حفظ می‌شود. گاهی مال عظیمی در حال از بین رفتن است و شما با غیبت کردن می‌توانید از هدر رفتن مال جلوگیری کنید، شخصی است که می‌خواهد خانه‌اش را برای شخص بدحسابی گرو بگذارد و شما می‌دانید که خانه از دست او می‌رود، در اینجا می‌توانید با غیبت کردن، از این کار جلوگیری کنید. یا ممکن است آبروی شخصی درخطر باشد و شما می‌توانید با غیبت کردن آبروی او را حفظ کنید.در تمام این موارد که می‌توانید خطر جانی، مالی و یا آبرویی را با غیبت کردن حل کنید، به‌شرط این‌که اقوی المصلحتین رعایت شود، غیبت جایز است؛ یعنی باید بدانید که آبروی این شخص مهم‌تر است یا آبروی آن شخص، مال این شخص مهم‌تر است یا آبروی غیبت شونده، حفظ جان این شخص مهم‌تر است یا آبروی غیبت شونده، اگر این محاسبه در ترازوی عقل و شرع انجام شد و دیدید که کفه غیبت کردن قوی‌تر است یعنی الآن این شخص در خطراتی می‌افتد که با یک غیبت مشکلش حل می‌شود و نجات پیدا می‌کند، در اینجا غیبت کردن جایز است. دختری که می‌خواهد ازدواج کند، ازدواج هم خیلی مهم است و این دختر یک‌عمر اسیر این خانواده می‌شود و من کاملاً این خانواده را می‌شناسم، در اینجا مصلحت اقتضا می‌کند که غیبت‌کنم.مرحوم شیخ در اینجا مطلبی دارند و می‌فرمایند گاهی مصلحت مربوط به مغتاب بالکسر است، گاهی مصلحت مربوط به مغتاب بالفتح است و گاهی مصلحت مربوط به شخص ثالثی است؛ یعنی گاهی شخصی با شما مشورت می‌کند و می‌گوید من می‌خواهم این کار را انجام دهم، صلاح هست یا نه؟ شما این شخص را می‌شناسید لذا باید او را معرفی کنید و حقایق را بگویید. گاهی مصلحت مربوط به خود شخص است، یک جایی شما غیبت می‌کنید و جان او را نجات می‌دهید، در دادگاه اگر از او غیبت‌کنید، جانش را نجات داده‌اید و به نفعش تمام می‌شود، این مصلحت راجع به غیبت شونده است. گاهی هم مصلحت مربوط به غیبت کننده است و اگر غیبت نکند خودش گرفتار می‌شود، در دادگاه غیبت می‌کنید و جان خود را نجات می‌دهید و به نفع خودتان تمام می‌شود.پس گاهی غیبت کردن برای غیبت کننده مصلحت دارد، گاهی هم غیبت کردن برای غیبت شونده مصلحت دارد و غیبت شونده نجات پیدا می‌کند و گاهی هم به نفع شخص ثالثی است، شخص بی‌گناهی را به یک جرم‌گرفته‌اند و من می‌دانم که چه کسی آن جرم را مرتکب شده، باید بگویم، درست است که غیبت کرده‌ام ولی بی‌گناهی را نجات داده‌ام. لذا مرحوم شیخ انصاری می‌فرماید: اگر غیبت یک مصلحت قوی داشته باشد که از مفسده غیبت اقوی باشد، برای غیبت کننده یا غیبت شونده یا شخص ثالث، در این صورت غیبت جایز است.[۱]

این یک قاعده کلی است و خودتان هم صاحب‌اختیارید، خودتان محاسبه کنید که آیا این مصلحت قوی‌تر هست یا نه؟ ازیک‌طرف آبروی مؤمن و از طرف دیگر یک مصلحت اقوی، اگر این مصلحت اقوی بود، غیبت جایز می‌شود و اگر اقوی نباشد غیبت جایز نیست.سپس مرحوم شیخ نکته بالاتری را اشاره‌کرده، می‌فرماید تمام واجبات و محرمات تحت‌الشعاع این قانون است، یعنی هر واجبی دارای مصلحتی است و هر حرامی دارای مفسده ولی گاهی مصلحت یک امر واجب مثل نماز با مصلحت یا مفسده امر دیگر تزاحم پیدا می‌کند، شخصی در دریا در حال غرق شدن است و نماز شما هم در حال قضا شدن است، نماز را کنار می‌گذارید و سراغ نجات مؤمن می‌روید. آبروی شخصی درخطر است و شما نماز یا حج و یا واجبات دیگر را رها می‌کنید تا آبروی او را بخرید. این اهم است، گاهی یک امر اهم، واجبات و محرمات را تحت‌الشعاع قرار می‌گیرد. قتل مؤمن است و شما باید او را نجات دهید، تمام واجبات کنار می‌رود تا کار واجب‌تر انجام شود. کار واجب را می‌توان بعداً انجام داد یا قضا کرد ولی این مهم‌تر است.در این مورد که مهم‌تر را چه کسی مشخص می‌کند، می‌گوییم در ابتدا شرع مشخص می‌کند و گاهی عقل تعیین می‌کند، مثلاً ازاله نجاست از مسجد؛ مسجد نجس شده و کسی هم نیست که تطهیر کند، در اینجا ازاله نجاست از مسجد، واجب اهم است و نماز واجب مهم است. این را شرع بیان کرده است. در مواردی هم که شارع مقدس بیان نکرده، عقل اهم را مشخص می‌کند، پس قانون اهم و مهم در همه‌جا وجود دارد. اگر شما کار حرامی را انجام دهید، جان شخصی را نجات می‌دهید، باید جان او را نجات دهید.پس مرحوم شیخ این قانون کلی را بیان می‌فرماید که چه در غیبت و چه در تمام واجبات و محرمات اگر با یک امر اهم معارض شد، باید اهم را انجام داد و سپس سراغ امر مهم رفت. شخصی طلبکار است و طلبش را می‌خواهد، باید ابتدا طلب او را پرداخت کرد و بعدازآن به نماز پرداخت؛ ادای دین واجب اهم است.این یک قانون کلی است و اینکه گاهی بحث می‌شود که آیا فقه ما کافی و پاسخگوی مسائل اجتماعی و سیاسی و فرهنگی جامعه هست یا نه؟ با این کلام عالی شیخ انصاری تمام مسائل سیاسی، اجتماعی و فرهنگی را می‌توانید پاسخ دهید. شخص منحرفی است که اگر او را غیبت نکنم، رئیس‌جمهور می‌شود و کشور را تباه می‌کند، در اینجا غیبت کردن واجب می‌شود، نه اینکه جایز است. می‌خواهد وکیل شود و اگر من غیبت او را نکنم، وکیلی می‌شود که در مجلس احکام اسلام را زیر پا می‌گذارد و در مقابل اسلام می‌ایستد، باید غیبتش کنم.تشخیص اهم هم با خود شخص است منتهی باوجدان و عقل باید به این نتیجه رسید و اهم را تشخیص داد و اگر شارع مقدس اهم را بیان کرده گاهی ممکن است انسان در مصادیق شبهه داشته باشد، در اینجا مجتهد تعیین مصداق می‌کند اما گاهی تعیین مصداق نشده یعنی کسی تعیین نکرده ولی عقل انسان حکم می‌کند که این اهم است. اگر نمی‌خواست وکیل شود من هیچ‌وقت غیبتش نمی‌کردم ولی الآن می‌خواهد وکیل شود و من می‌دانم که اهل نماز و دعا و خدا نیست، توجهی به این مسائل ندارد و رویه باطلی دارد، اگر وکیل مجلس شود، اتفاقاتی می‌افتد و من یقین دارم، این از مواردی است که غیبت کردن برای نجات مردم لازم و واجب است. گاهی هم غیبت جایز است.اشکال:محقق خویی به مرحوم شیخ اشکال می‌کند که: ما به‌عنوان اولی بحث می‌کنیم؛ یعنی غیبت به‌عنوان اولی حرام است و کسی نمی‌تواند غیبت کند و گناه کبیره است و استثناهایی وجود دارد که در روایات ذکرشده است، شخصی می‌خواهد ازدواج کند و برای تحقیق نزد شما می‌آید؛ «نصح المستشیر» این مورد روایت است. محقق خویی می‌فرماید: مواردی که ازنظر روایات استثنا شده را بیان کنید نه اینکه بگویید هر جا مصلحت اقوی وجود داشته باشد، غیبت جایز می‌شود؛ این بحث دیگری است و مناسب اینجا نیست. این قانون، حکم ثانوی است ولی در اینجا بحث از احکام اولیه و موارد استثنای غیبت است.

به نظر ما فرمایش شیخ انصاری فرمایش خیلی عالی است و درست است و اشکال محقق خویی وارد نیست. مرحوم شیخ توجه دارند که یک سری روایت واردشده و مستثنیات غیبت را بیان کرده و یک جاهایی است که مورد روایت نیست، یک سری مسائل سیاسی، مسائل اجتماعی، فرهنگی و خانوادگی وجود دارد که در روایات نیامده ولی نیاز به قانون عقل دارد که اقوی المصلحتین را پیدا کند و مفسده و مصلحتش را پیدا کند و با ترازوی عقل بسنجد، اگر روایت داریم، روایت را ملاحظه کند و تشخیص دهد که کدام مصلحت اقوی است. این یک قانون کلی است و به خاطر همین قانون است که اسلام پاسخگوی تمام مسائل است و نظم منطقی به همه امورات می‌دهد. در مورد پرداخت خمس که وجوهات را به این شخص بدهیم که نیازمندتر است یا به شخصی که به ما نزدیک‌تر است و یا در اعطای مقام به اشخاص که به هر کس که لایق‌تر است باید اعطا شود و در سایر مسائل این قانون اهم و مهم بر شما حاکم می‌شود و مسئولیت شدیدی به عهده شماست البته این مسئولیت باعث اصلاح جامعه می‌شود.

 




خارج فقه ۳۰ (غیبت: حکم غیبت صبی غیر ممیز و مجنون)

, ,

موضوع: غیبت / حکم غیبت صبی غیر ممیز و مجنون

خلاصه جلسه گذشته: بحث در رابطه با صبی و مجنون بود که آیا غیبت صبی و مجنون جایز است یا جایز نیست؟ در اینجا نظرات مختلفی وجود دارد: در جلسه گذشته دو قول را مطرح کردیم: یک قول، نظریه شهید ثانی بود که فرقی بین صغیر و کبیر و مرده و زنده و زن و مرد قائل نشده‌اند و به غیبت مجنون هم اشاره نکرده‌اند. نظریه دوم هم قول مرحوم شیخ بود که غیبت صبی و مجنون جایز است. سپس می‌فرماید: بعضی از علما تصریح کرده‌اند به اینکه صبی و مجنون گاهی در حدی هستند که «یتأثّر لو سمع» اگر بشنوند که شما آن‌ها را غیبت می‌کنید، ناراحت می‌شوند، در این صورت غیبت آن‌ها حرام است.[۱]

بعضی هم بین صبی و مجنون تفصیل قائل شده‌اند به این صورت که غیبت صبی جایز نیست ولی غیبت مجنون جایز است. ولی باید دید که در کل چه دلیلی برای این مسئله وجود دارد؟قول سوم:سومین قول که قول حق است، حرمت غیبت صبی و مجنون است.به نظر ما غیبت صبی و مجنون، چه متأثر شوند و چه متأثر نشوند، جایز نیست یعنی غیبت هیچ انسانی جایز نیست، مؤمن باشد یا کافر – البته غیبت کافر حربی جایز است – انسان بماهو انسان، هر دینی داشته باشد، اگر در ذمه جمهوری اسلامی باشد، غیبتش جایز نیست، مرده یا زنده، صغیر یا کبیر، مرد یا زن فرقی ندارد. مگر اینکه کافر حربی یا منافق باشد یا مشکلی داشته باشد. همچنین غیبت بچه و مجنون هم جایز نیست چون آن‌ها هم نزدیکانی دارند که هرچند ممکن است خودش ناراحت نشود ولی والدین و نزدیکان آن‌ها ناراحت می‌شوند و باعث ایذاء آن‌ها می‌شود. گاهی اختلافات بین یک طایفه به خاطر اهانت به یک بچه به وجود می‌آید. گاهی تعصباتی که پدر و مادر روی بچه‌هایشان دارند، از خودشان بیشتر است. ممکن است هر چیزی به خودشان بگویید بخندند و ناراحت نشوند ولی وقتی به بچه آن‌ها اهانت شود، خیلی ناراحت می‌شوند.

دلیل اول:اولین دلیل قول سوم شمول آیه شریفه ﴿وَلَا یَغْتَب بَّعْضُکُم بعضاً أَیُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَن یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتًا فَکَرِهْتُمُوهُ﴾[۲] است. همان‌طور که قبلاً اثبات کردیم، معنای ﴿بعضکم﴾ و ﴿بعضاً﴾ متفاوت است. بعض به همه اطلاق می‌شود و مذکر و مؤنث و صغیر و کبیر و … را شامل می‌شود، منتهی ﴿لایغتب﴾ چون نهی است، ﴿بعضکم﴾ را مقید به تکلیف می‌کند یعنی غیبت کننده باید مکلف باشد اما ﴿بعضاً﴾ نهی ندارد لذا مکلف و غیر مکلف را شامل می‌شود.

دلیل دوم:شمول آیه شریفه ﴿إِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَن تَشِیعَ الْفَاحِشَهُ فِی الَّذِینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ﴾[۳] هم ازجمله ادله غیبت بود که این آیه هم مطلق است. اگر بچه‌ای هم مرتکب گناه و فاحشه‌ای شود، بیان کردنش اشاعه فاحشه است، آبرویش می‌رود و آینده‌اش را هم خراب می‌کند، بعداً که بزرگ هم می‌شود مشکلاتی برایش پیدا می‌شود. لذا به نظر می‌رسد که این آیه نیز مانند آیه قبل شامل صبی و مجنون می‌شود. درست است که بچه هم نباید گناه کند ولی چون مکلف نیست کار قبیحی انجام داده و شرعاً تکلیف به او تعلق نگرفته است. غیبت هم برای همه انسان‌ها قبیح عقلی و ظلم است اما اگر کسی تکلیف ندارد و «رفع القلم» است، عذاب اخروی ندارد، هرچند ازنظر دنیوی ممکن است مجازاتی هم داشته باشد، به فرض بچه‌ای که دزد است باید یک مقدار ادب شود.

صبی و مجنون در مجازات فرق می‌کنند وقتی می‌خواهند صبی را مجازات کنند، می‌گویند بچه است خیلی مجازاتش نمی‌کنند، یک مقدار ادبش می‌کنند؛ ولی اگر بزرگ باشد به خاطر همان کار اعدامش می‌کنند اما اینکه اذیت و آبروریزی و ظلم است و این بچه در آینده در همین اجتماع می‌خواهد زندگی کند و وقتی می‌خواهد کاری کند، می‌گویند این همان است که فلان اتفاق برایش افتاده بود.پس به نظر ما مجموعاً ادله حرمت غیبت شامل مجنون و صبی ممیز و غیر ممیز می‌شود، این در مورد غیبت شونده، اما غیبت کننده باید مکلف باشد تا غیبت برایش حرام شود.

دلیل سوم:روایاتی که دلالت بر حرمت غیبت می‌کند چند دسته هستند: یک دسته، روایاتی هستند که «من اغتاب الناس» دارد، این روایات مطلق هستند و شامل همه مردم می‌شوند و صبی و مجنون ازجمله مردم، هستند. یک دسته روایت «لحم أخیه» داشت، یعنی برادر. ما طبق آن آیه شریفه ﴿وَ یَسْئَلُونَکَ عَنِ الْیَتامى قُلْ إِصْلاحٌ لَهُمْ خَیْرٌ وَ إِنْ تُخالِطُوهُمْ فَإِخْوانُکُمْ﴾[۴] گفتیم که به بچه هم أخ اطلاق شده است و در این صورت روایاتی هم که در آن‌ها کلمه أخ واردشده، شامل صبی و صغیر هم می‌شود.

پس هم از آیات و هم از روایات و ادله غیبت، استفاده می‌کنیم که غیبت کردن صبی ممیز و غیر ممیز حرام است. علاوه بر ادله عقلیه و عقلائی که دلالت بر عدم جواز غیبت صبی و مجنون می‌کند. به فرض بعد از چند سال خدا به شما فرزندی داده است و الآن بزرگ‌شده و دو سال دارد؛ وقتی کسی در مورد او غیبت کند یا اهانت کند شما ناراحت می‌شوید و می‌گویید چه لزومی داشت که به فرزند من اهانت کنی. این ازنظر جامعه محکوم است، حتی در جوامعی که دین ندارند، این کار محکوم و قبیح است. لذا ازنظر عقلایی هم به نظر می‌آید که غیبت صبی و مجنون جایز نیست.تنها چیزی که در اینجا ممکن است گفته شود این است که مراتب گناه متفاوت است، گاهی انسان شخص مؤمن و عادل و مرجع تقلیدی را غیبت می‌کند، این یک گناه دارد؛ گاهی شخص عوامی را غیبت می‌کند، این هم یک گناه دارد؛ ممکن است غیبت بچه گناه کمتری داشته باشد، اینکه تمام این غیبت‌ها کبیره باشند، فعلاً این ادعا را نداریم، ممکن است مراتب غیبت متفاوت باشد یعنی گناه در مراتب غیبت متفاوت باشد. ممکن است غیبت یک مرجع تقلید با غیبت یک انسان از جهت مراتب و آثاری که بر آن مترتب است، متفاوت باشد. ما فعلاً در اصل حرمت تکلیفی بحث می‌کنیم و اینکه گناهش چقدر است ممکن است کسی بگوید به‌اندازه مفسده‌ای است که بر آن مترتب می‌شود. ممکن است مفسده کم یا زیاد باشد لذا ازاین‌جهت فرق دارد.نکته مورد توجهی که در اینجا وجود دارد این است که گاهی مسئله به آینده مربوط می‌شود؛ ممکن است الآن اثر زیادی نداشته باشد ولی در آینده آثار مخرب و مفاسدی داشته باشد لذا ازاین‌جهت نیز غیبت جایز نیست.




خارج فقه ۲۹ (غیبت: حکم غیبت صبی ممیز)

, ,

موضوع: غیبت / حکم غیبت صبی ممیز

خلاصه جلسه گذشته: بحث در رابطه با صبی ممیز بود که آیا جایز است انسان مکلف، صبی ممیز را غیبت کند یا جایز نیست؟ در اینجا دو قول است: قول اول این است که غیبت صبی ممیز حرام است و قول دوم جواز غیبت است.

دلیل اول:اولین دلیل قائلین به حرمت غیبت صبی ممیز، آیه شریفه ﴿وَلَا یَغْتَب بَّعْضُکُم بعضاً أَیُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَن یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتًا فَکَرِهْتُمُوهُ﴾[۱] این آیه شریفه از غیبت نهی می‌کند. صحبت در این است که مقصود از بعضکم چه کسانی هستند و مقصود از بعضاً چه کسانی؟

معنای اول:مرحوم ایروانی می‌فرماید منظور از ﴿بعضکم بعضاً﴾ این است که بعضی از مکلفین بعض دیگر را غیبت نکنند؛ یعنی هم غیبت کننده و هم غیبت شونده، هر دو باید مکلف باشند.[۲]

معنای دوم:این است که ما بگوییم که ﴿بعضکم﴾ و ﴿بعضاً﴾ شامل همه می‌شود، چه مکلف و چه غیر مکلف. ﴿وَلَا یَغْتَب بَّعْضُکُم بعضاً﴾ بعضی از شما بعض دیگر را غیبت و ظلم و اذیت نکنید. لکن ﴿بعضکم﴾ به خاطر ﴿وَلَا یَغْتَب﴾ محدودیت پیدا می‌کند، چون ﴿وَلَا یَغْتَب﴾ نهی است و برای مکلفین صادر می‌شود، لذا به‌ناچار باید گفت که ﴿بعضکم﴾ مخصوص مکلفین است ولی ﴿بعضاً﴾ لازم نیست مخصوص مکلفین باشد؛ چون ﴿بعضاً﴾ یعنی بعض شما اما تکلیف برای او نیست چون شما می‌خواهید او را غیبت‌کنید ولی او نمی‌خواهد غیبت کند، او در خانه خوابیده و شما مکلف هستید که غیبت نکنید ولی تکلیفی متوجه او نیست و او مظلوم واقع‌شده و شما به او ظلم می‌کنید لذا ﴿بعضاً﴾ نیاز به تکلیف ندارد و لازم نیست مکلف باشد. حال چه ﴿بعضاً﴾ مکلف باشد و چه صبی ممیز باشد فرقی ندارد مانند وقتی‌که غیبت شونده مکلف است ولی خواب باشد؛ چون خواب‌وبیداری ربطی به جواز و عدم جواز غیبت ندارد و می‌گویید انسانی که خواب است تکلیف ندارد، کما قال النبی (ص) «رفع القلم عن النائم حتی یستیقظ»[۳] ولی غیبت کننده تکلیف دارد، چون نهی متوجه اوست و او دارد ظلم می‌کند و هیچ دلیلی وجود ندارد که منظور از ﴿بعضاً﴾ مکلف باشد؛ اما ﴿بعضکم﴾ باید مکلف باشد چون می‌خواهد کاری را انجام دهد و غیبت کند.

لذا به نظر ما در آیه شریفه ﴿وَلَا یَغْتَب بَّعْضُکُم بعضاً﴾ ﴿بعضکم﴾ شامل مکلفین می‌شود و ﴿بعضاً﴾ شامل مکلفین و غیر مکلفین می‌شود.

دلیل دوم:اطلاقات و عموم ادله، دومین دلیلی است که برای حرمت غیبت صبی ممیز ذکرشده است. روایاتی که می‌فرماید «من اغتاب مؤمناً» یا «من اغتاب مسلماً» تمام ادله غیبت شامل همه می‌شود یعنی هم صغیر و هم کبیر را شامل می‌شود.

اشکال: بعضی از علما گفته‌اند که عمومات و اطلاقات انصراف به مکلفین دارند یعنی مکلفین مورد خطاب هستند مثلاً ﴿یا ایّها الذین آمنوا﴾ و امثال این‌ها مکلفین را مورد خطاب قرار داده‌اند.

جواب:اولاً: این کلام در مورد غیبت کننده صحیح است و باید مکلف باشد به خاطر وجود قرینه که ﴿وَلَا یَغْتَب﴾ است. ولی در مورد غیبت شونده دلیلی وجود ندارد که فقط شامل مکلفین شود. کسی که در خانه خوابیده و مکلف هم نیست و شما او را غیبت می‌کنید، در اینجا نیاز به تکلیف ندارد و کار شما حرام است چه او مکلف باشد یا نباشد. حتی آدمی که خواب است ممکن است نمازش قضا شود و اشکالی ندارد چون حین خواب مکلف نیست. مجنون و نائم مکلف نیستند اما غیبتشان حرام است.

پس به نظر ما انصراف نسبت به غیبت کننده هست ولی نسبت به غیبت شونده این انصراف وجود ندارد بلکه دلیل عقلی و عقلایی اقتضا می‌کند که غیبت شونده مظلوم واقع‌شده و در این صورت برای ظالم گناه نوشته می‌شود.

ثانیاً: این آیه شریفه که می‌فرماید: ﴿إِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَن تَشِیعَ الْفَاحِشَهُ فِی الَّذِینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ﴾[۴] قطعاً شامل غیبت صبی می‌شود. شما می‌گویید این بچه دزدی کرد و به‌هرحال نسبتی به او می‌دهید، گناهی کرده و شما آن را شایع می‌کنید، مسلماً این آیه در مورد شما صدق می‌کند. هرچند بعضی از علما گفته‌اند که صدق نمی‌کند ولی به نظر ما صدق می‌کند و اشاعه فاحشه می‌شود.

دلیل سوم:مرحوم شیخ انصاری می‌فرماید: أخ بر صبی ممیز صدق می‌کند چنانچه آیه شریفه اشاره دارد که: ﴿وَیَسْأَلُونَکَ عَنِ الْیَتَامَى قُلْ إِصْلاَحٌ لَّهُمْ خَیْرٌ وَإِنْ تُخَالِطُوهُمْ فَإِخْوَانُکُمْ﴾ ای پیامبر از تو در مورد بچه‌های یتیم سؤال می‌کنند بگو خیر در این است که کارهای یتیم‌ها را اصلاح کنید و مشکلات آن‌ها را حل کنید و آنچه به صلاح آن‌هاست به آن‌ها یاد بدهید اگر با آن‌ها زندگی کنید و با آن‌ها مخلوط شوید، برادران شما هستند. پس شاهد مثال ما این است که این آیه شریفه به بچه‌های یتیم، تعبیر به اخوان کرده است. این بچه یتیم برادر شما می‌شود. پس أخ به بچه یتیم هم اطلاق شده است.[۵]

به نظر ما این دلیل، دلیل خوبی است.

دلیل چهارم:اینکه مؤمن و مسلم، مطلقاً یا در بعضی از موارد شامل صبی ممیز هم می‌شود.[۶] مرحوم خویی نیز ضمن بیان این مطلب می‌فرماید چه‌بسا صبی ممیز ایمانش کامل‌تر از مکلفین قوی‌تر باشد.[۷] کسانی که در سیزده‌سالگی به جبهه رفتند مثل شهید فهمیده و امثال این‌ها، ایمانشان از مکلفین هم قوی‌تر است، هم مسلم بر آن‌ها صدق می‌کند و هم مؤمن. آقا امیرالمؤمنین علیه‌السلام اولین کسی است که به پیامبر (ص) ایمان آورد، درحالی‌که سن ایشان سیزده سال بود. پس مؤمن و مسلمان که در روایات داریم که «من اغتاب مسلماً» یا «من اغتاب مؤمناً» همه این‌ها یقیناً شامل صبی ممیز می‌شود.

به نظر ما حتی در روایات کلمه ناس هم دارد «من اغتاب الناس» به فرض که در مورد مسلم یا مؤمن شبهه‌ای هم وجود داشته باشد ولی ناس یقیناً شامل صبی ممیز می‌شود.

اشکال بر دلیل چهارم: مرحوم ایروانی می‌فرماید: اینکه می‌گوییم مؤمن بر صبی ممیز صدق می‌کند در صورتی است که تلبس به مبدأ داشته باشد یعنی واقعاً ایمان و اعتقاد داشته باشد. اگر صبی ممیز اعتقاداتش کامل باشد، مسلم و مؤمن بر او صدق می‌کند. مثل شاعر که وقتی بر صبی ممیز اطلاق می‌شود یعنی باید تلبس به شعور یا شعر داشته باشد؛ یا عالم که وقتی اطلاق می‌شود باید تلبس به علم داشته باشد؛ اگر مؤمن هم بگوییم باید تلبس به ایمان داشته باشد نه اینکه به‌حساب پدر و مادرش به او مؤمن گفته شود.[۸]

قول دوم:قول دوم عدم حرمت غیبت صبی ممیز است که جواب از این قول در ادله قول دوم بحث شد لذا نیاز به بیان ادله این قول نیست.تبصره: حکم غیبت مجنون یا صبی غیر ممیز چیست؟

در اینجا چند قول وجود دارد:قول اول: شهید ثانی می‌فرماید: بین غیبت بزرگ و کوچک و مرده و زنده و زن و مرد فرقی وجود ندارد.[۹] لذا به نظر ایشان غیبت در صبی غیر ممیز حرام است ولی اشاره به غیبت مجنون نکرده است.

حال در مورد مجنون چطور؟ آیا غیبتش جایز است؟ دیوانه است حال اگر پشت سرش چیزی بگوییم، اگر بشنود ممکن است ناراحت شود، بعضی از مجانین عقلشان کم هست اما درعین‌حال به یک‌چیزهایی حساس هستند و ممکن است ناراحت شوند و خیلی عصبانی شوند و با همین غیبت چند درجه به جنون آن‌ها اضافه شود.مرحوم شیخ انصاری در اینجا قیدی را ذکر می‌کنند و آن این است که وقتی بشنود ناراحت شود، این مقدار درک را دارد که وقتی بشنود متوجه می‌شود که بدی او را می‌گویند، شاید گریه کند که چرا آبروی مرا بردی؟ مرحوم شیخ می‌فرماید که اگر ناراحت شود، غیبت است و حرام است.[۱۰]

ما یک توضیح بر فرمایش مرحوم شیخ داریم که یک بچه دوساله هست که شما غیبتش می‌کنید، بچه در اینجا نیست ولی پدر و مادرش هستند و ناراحت می‌شوند، در این صورت عنوان غیبت صدق می‌کند یا نه؟ به نظر ما این هم عنوان غیبت دارد به این جهت که همین بچه درست است که خودش متوجه نمی‌شود و درنتیجه ناراحت هم نمی‌شود منتهی نزدیکان و ولیّ او ناراحت می‌شوند، در صدق غیبت کافی است. لذا می‌توان گفت که این تأثر و ناراحتی ممکن است در مورد خودش یا نزدیکانش اتفاق افتد. در مورد مجنون و افراد عقب‌افتاده هم همین‌طور است خدا به والدین او این محبت را داده که فرزند عقب‌افتاده یا مجنون خود را دوست دارند به او محبت می‌کنند و اگر کسی به او اهانت کند، متأثر و ناراحت می‌شوند. لذا به نظر ما اشکالی ندارد که بگوییم ازنظر عقلی و عقلایی، این مورد هم غیبت و حرام است.

 


[۸] حاشیه المکاسب، الایروانی، ج۱، ص۳۲.
[۹] کشف الریبه، الشهید الثانی، ج۱، ص۷۴.


خارج فقه ۲۸ (غیبت: کبیره یا صغیره بودن گناه غیبت)

, ,

موضوع: غیبت / کبیره یا صغیره بودن گناه غیبت

خلاصه جلسه گذشته: بحث در رابطه با این بود که آیا غیبت از گناهان کبیره است یا صغیره؟ قول اول این بود که غیبت از گناهان کبیره است و به آیات و روایات استدلال شد. قول دوم این است که غیبت از گناهان صغیره است.

قول دوممرحوم سبزواری فرموده‌اند که: غیبت از گناهان صغیره است.[۱] دلیلی بر این مطلب اقامه نکرده‌اند جز اینکه مسلّم است که غیبت گناه است و خصوصیت کبیره در مورد غیبت مشکوک است و دلیل قاطعی وجود ندارد که غیبت گناه کبیره است و اصل این است که گناه کبیره نیست.[۲]

به نظر ما با توجه به آیات قرآن و روایاتی که مطرح شد این استدلال صحیح نیست و دلیلی ندارد و آیات و روایات مجموعاً برای ما اطمینان حاصل می‌کند که غیبت از گناهان کبیره است. علاوه بر این حکم عقل و بنای عقلا هم کبیره بودن غیبت را اقتضا می‌کند چون بالاخره ظلمی است که در حق یک انسان انجام‌شده، اینکه انسان آبروی یک انسان را ببرد، گناه بزرگی است.

تذنیب ششم: حکم غیبت صبی ممیز. اگر بچه را غیبت‌کنیم یک بحث است؛ اما غیبت نوجوان در سن دوازده‌سالگی که هنوز به سن تکلیف نرسیده ولی خوب و بد خودش را تشخیص می‌دهد. در اینجا دو قول وجود دارد:

قول اول: غیبت صبی ممیز حرام است. درست است که هنوز به سن تکلیف نرسیده ولی همین‌که عقل دارد و حق و باطل و بد و خوب را تشخیص می‌دهد، غیبتش جایز نیست.

ادله قول اول:دلیل اول: آیه شریفه: ﴿وَلَا یَغْتَب بَّعْضُکُم بعضاً أَیُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَن یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتًا فَکَرِهْتُمُوهُ﴾[۳] در مورد ﴿بَّعْضُکُم بعضاً﴾ چند احتمال وجود دارد؛ یک احتمال این است که یعنی بعضی از مکلفین بعض مکلفین دیگر را غیبت نکند. احتمال دیگر این است که لایغتب ایها المکلفین بعضاً یعنی بعضاً عام باشد و هم شامل مکلفین شود و هم صبی ممیز؛ چون صبی ممیز هم جزء جامعه است. احتمال دیگر هم این است که بعضی از مردم بعض دیگر را غیبت نکند یعنی هر دو عام باشند و شامل همه انسان‌ها بشود.

در روایاتی که در مورد غیبت ذکر کردیم، «من اغتاب مؤمناً» داشتیم، «من اغتاب مسلماً» هم داشتیم، «من اغتاب الناس» هم داشتیم که این عبارت شامل صبی ممیز هم می‌شود.

دو نظریه‌ای که در اینجا وجود دارد محترم است و طرفدارانی هم دارد. لایغتب نهی است؛ امرونهی تکلیف الهی است، این تکلیف الهی اگر تعبدی باشد، معنایش این است که شامل مکلفین می‌شود، مانند نماز؛ ﴿أقم الصلاه﴾ شامل مکلفین می‌شود. یا ﴿آتوا الزکوه﴾ به مکلفین اطلاق می‌شود که زکات بدهید؛ یا ﴿حرّم علیکم المیته و الدّم و لحم الخنزیر﴾ این‌ها برای مکلفین حرام شده است.

واجبات و محرمات خداوند شامل مکلفین است. حال اگر این‌طور باشد ﴿وَلَا یَغْتَب بَّعْضُکُم بعضاً﴾ یک تکلیف الهی است و شامل مکلفین می‌شود. حال سؤال این است که بعضکم شامل مکلفین می‌شود چون نهی دارد اما بعضاً شامل چه کسانی می‌شود؟ وقتی می‌گویند به کسی ظلم نکن یعنی نباید به کسی ظلم کرد، حتی بچه‌ها. می‌توان گفت که خطاب شامل مکلفین است و شخص مکلف نباید ظلم کند ولی طرف دیگر همه را شامل می‌شود.

با توجه به این مقدمه، سؤال این است که آیا حرمت غیبت امر تعبدی است یعنی شارع مقدس تعبداً فرموده غیبت نکنید یا یک امر عقلی است و شارع مقدس تذکر داده است؟ اگر شارع مقدس نمی‌فرمود غیبت حرام است، آیا می‌گفتیم غیبت جایز است؟به نظر ما غیبت یک ظلم است و ظلم هم مسئله عقلی و عقلایی است. نیازی به آیه شریفه نیست و این آیه شریفه تذکر است، اقتضای انسانیت این است که غیبت نکند و آبروی کسی را نبرد، نیاز به دستور شارع نیست ولی شارع مقدس از باب تذکر فرموده که غیبت نکنید. ﴿وَلَا یَغْتَب بَّعْضُکُم بعضاً أَیُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَن یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتًا فَکَرِهْتُمُوهُ﴾

این آیه شریفه اشاره به این است که این شخص برادر و دوست شماست، چطور آبروی او را می‌برید؟ این قسمت از آیه که ﴿أَیُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَن یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتًا﴾ در مقام تعلیل است یعنی دارد علتش را بیان می‌کند که شما با این کار او را نابود می‌کنید. شما به دو صورت می‌توانید یک نفر را نابود کنید: یکی با قتل و کشتن او و دیگری با ترور شخصیت و از بین بردن آبروی او. خداوند در این آیه خیلی زیبا بیان فرموده ﴿أَیُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَن یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتًا﴾ یعنی به‌وسیله غیبت، برادر مؤمنتان را می‌کشید، ترور شخصیت می‌کنید و گوشت او را می‌خورید. حرمت ترور شخصیت، یک حکم عقلی و عقلایی است و در اینجا کاری به مکلف ندارد، غیبت شونده مکلف باشد یا نباشد، غیبت کردن و ترور شخصیت او جایز نیست. پس ممکن است بگوییم یک‌طرف خطاب که مغتاب (غیبت کننده) باشد، مخصوص مکلفین است اما طرف دیگر فرقی ندارد مکلف باشد یا صبی ممیز یا بچه‌ای که متوجه و ناراحت می‌شود.

به نظر ما در مورد ﴿بعضکم﴾ می‌توان گفت خطاب مخصوص مکلفین است ولی در مورد ﴿بعضاً﴾ بگوییم اعم است و همه افرادی که ناراحت می‌شوند را شامل می‌شود؛ مکلف باشد یا نباشد حتی بچه‌ای که ناراحت می‌شود و به شخصیتش برمی‌خورد را شامل می‌شود و همین مقدار که انسان باشد در عدم جواز غیبتش کافی است و اینکه در بعضی از روایات مؤمن یا مسلم واردشده به خاطر این است که اگر غیبت مسلمان باشد گناه بیشتری دارد و اگر مؤمن باشد گناه بیشتری نسبت به غیبت مسلمان دارد. ما می‌گوییم کسانی که در جامعه اسلامی زندگی می‌کنند و قوانین جمهوری اسلامی را صد درصد اجرا می‌کند و مالیات می‌پردازد به فرض که مسیحی هم باشد یا هر دین دیگری داشته باشد، غیبتش جایز نیست. در رابطه با صبی ممیز هم همین‌طور است، عقل و عقلا می‌گویند صبی ممیز یک انسان است، دارای عقل و شعور است و می‌فهمد و ناراحت می‌شود، غیبتش ازنظر عقلی درست نیست، آیه شریفه هم حرمت غیبت را مقید به مکلفین نکرده که بگوییم شامل صبی ممیز نمی‌شود.

﴿وَیَسْأَلُونَکَ عَنِ الْیَتَامَى قُلْ إِصْلاَحٌ لَّهُمْ خَیْرٌ وَإِنْ تُخَالِطُوهُمْ فَإِخْوَانُکُمْ﴾[۴] در این آیه آمده است ای پیامبر از تو درباره یتیم‌ها سؤال می‌کنند، سعی کنید که کارهایشان را اصلاح کنید و به آن‌ها برسید و اگر با آن‌ها زندگی کنید برادران شما هستند. ﴿فَإِخْوَانُکُمْ﴾ به بچه‌های یتیم اطلاق شده است. با توجه به این نکته ﴿بعضاً﴾ شامل صبی ممیز می‌شود همان‌طور که ﴿اخوانکم﴾ شامل بچه‌های یتیم می‌شود.

البته در مقابل نظر دیگری وجود دارد که ﴿بعضکم بعضاً﴾ هر دو شامل مکلفین می‌شود و در مورد غیر مکلفین در این آیه بحث نشده است.

 




خارج فقه ۲۷ (غیبت: کبیره یا صغیره بودن گناه غیبت)

, ,

موضوع: غیبت / کبیره یا صغیره بودن گناه غیبت

خلاصه جلسه گذشته: بحث در رابطه با این بود که آیا غیبت از گناهان کبیره است یا صغیره؟ آیا می‌توان از ادله‌ای که قبلاً در مورد حرمت غیبت بیان شد، کبیره بودن گناه غیبت را استفاده کرد؟ دو نظریه در اینجا وجود دارد: نظریه اول این است که غیبت گناه کبیره است و آیات و روایات بر این مطلب دلالت دارند. آیه شریفه ﴿إِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَن تَشِیعَ الْفَاحِشَهُ فِی الَّذِینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ﴾[۱] این عذاب الیم در مورد گناهان کبیره وارد می‌شود. همچنین آیات دیگر ﴿وَلَا یَغْتَب بَّعْضُکُم بعضاً أَیُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَن یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتًا فَکَرِهْتُمُوهُ﴾[۲] که غیبت به اکل میته تشبیه شده آن‌هم اکل لحم أخیه، این گناه کبیره است؛ بنابراین از آیات و روایات استفاده می‌شود که غیبت از گناهان کبیره است. در جلسه قبل سه روایت را بیان کردیم.

روایت چهارم:یکی از روایاتی که شاهد بر این مدعا است این روایت است که: «وعنه (انس) قال خطبنا رسول الله صلی‌الله علیه وآله فذکر الربا وعظم شأنه فقال: إن الدرهم یصیبه الرجل من الربا أعظم عندالله فی الخطیئه من ست وثلاثین زنیه یزنیها الرجل وإن أربى الربا عرض الرجل المسلم»[۳] این روایت مرفوعه و ضعیف است. رسول خدا می‌فرمایند یک‌درهم ربا نزد خدا از سی‌وشش زنا بالاتر است و از ربا بالاتر آبروی مسلمان است، اگر کسی آبروی مسلمانی را بریزد و او را غیبت کند و امر مستوری را بین مردم آشکار کند، از ربا بالاتر است، یعنی در حقیقت ربا معادل سی‌وشش زناست و آبروی مسلمان از سی‌وشش زنا بالاتر است.

بعضی از علما به این روایت استدلال کرده‌اند و بعضی هم مثل مرحوم خویی این روایت را مؤید مدعای خودشان که غیبت از گناهان کبیره است، ذکر کرده‌اند.[۴]

روایت پنجم:«روى الشهید الثانی الشیخ زین‌الدین فی (رساله الغیبه) بإسناده عن الشیخ الطوسی، عن المفید، عن جعفر بن محمّد بن قولویه، عن أبیه، عن سعد بن عبدالله، عن أحمد بن محمّد بن عیسى، عن أبیه محمّد بن عیسى الأشعری، عن عبدالله بن سلیمان النوفلی قال: کنت عند جعفر بن محمّد الصادق (علیه‌السلام) فإذا بمولى لعبدالله النجاشی قد ورد علیه فسلّم … یا عبدالله، وحدثنی أبی، عن آبائه، عن علی (علیهم‌السلام) عن النبی (صلی‌الله علیه وآله) قال یوماً: یا علی، لا تناظر رجلاً حتى تنظر فی سریرته فإن کانت سریرته حسنه فإن الله عزوجل لم یکن لیخذل ولیه، فإن تکن سریرته ردیه فقد یکفیه مساویه، فلو جهدت أن تعمل به أکثر ممّا عمل من معاصی الله عزوجل ما قدرت علیه. یا عبدالله وحدثنی أبی، عن آبائه، عن علی (علیهم‌السلام)، عن النبی (صلی‌الله علیه وآله) أنّه قال: أدنى الکفر أن یسمع الرجل من أخیه الکلمه فیحفظها علیه یرید أن یفضحه بها (أُولَٰئِکَ لَا خَلَاقَ لَهُمْ) یا عبدالله، وحدثنی أبی، عن آبائه، عن علی (علیهم‌السلام) أنّه قال: من قال فی مؤمن ما رأت عیناه، وسمعت أُذناه ما یشینه ویهدم مروءته فهو من الذین قال الله عزوجل: (إِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَن تَشِیعَ الْفَاحِشَهُ فِی الَّذِینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ)»[۵]

این روایت مرفوعه و ضعیف است. امیرالمؤمنین (ع) از پیامبر (ص) نقل می‌کند که فرمود: یکی از اقسام کفر این است که انسان از برادر مؤمنش حرفی را بشنود و این را در ذهنش حفظ کند که جایی آبروی او را ببرد. در این روایت غیبت بیان‌نشده بلکه همین مقدار که آن حرف را نگه‌داشته که از آن سوءاستفاده کند، گناه بزرگی است و کفر حساب می‌شود. این تفکر در بعضی افراد وجود دارد و خداوند در مورد این افراد می‌فرماید: ﴿أُولَٰئِکَ لَا خَلَاقَ لَهُمْ فِی الآخِرَهِ﴾[۶] یعنی این‌ها در آخرت هیچ نصیبی ندارند و این‌گونه افراد باید بدانند که خدا به آن‌ها رحم نمی‌کند. اگر کسی این روحیه خطرناک را داشته باشد، هیچ نصیبی در آخرت ندارد. باید به دیگران رحم کنیم تا خدا هم به ما رحم کند.

در ادامه روایت امیرالمؤمنین (ع) می‌فرماید: کسی که در مورد مؤمنی چیزی را دیده باشد و گوشش شنیده باشد، اگر بیان کند و باعث شود که آبروی او برود، مصداق این آیه شریفه می‌شود که: إ﴿ِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَن تَشِیعَ الْفَاحِشَهُ فِی الَّذِینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ﴾[۷] این خیلی مهم است که قبل از اینکه انسان غیبت کند، به‌محض اینکه اراده کند که آبروی شخصی را ببرد، مصداق این آیه می‌شود، یحبون قبل از غیبت است یعنی همین‌که دوست دارید افشاگری کنید، این روحیه و حالت شمارا مصداق این آیه می‌کند.

روایت ششم:«جامع الأخبار: عن سعید بن جبیر، عن النبیّ (صلی‌الله علیه وآله)، قال: … اجتنبوا الغیبه فإنّها إدام کلاب النار»[۸]

سعید بن جبیر مورد اختلاف است اما بنا بر اقوی امامی و ثقه است. از غیبت بپرهیزید که غیبت خورشت سگ‌های جهنم است. طبق این روایات غیبت از گناهان کبیره است.مرحوم امام از همه این روایات استفاده فرموده‌اند که غیبت از گناهان کبیره است. مرحوم امام می‌فرماید: در قرآن کریم هرکجا که وعده عذاب یا عذاب الیم یا عذاب عظیم یا آتش و … داده شود، این‌ها گناه کبیره هستند. آیه غیبت هم اشعار به گناه کبیره بودن دارد چون اکل برادر مؤمن از گناهان کبیره است.[۹]

روایت هفتم:«وفی (المجالس) عن أبیه، عن علی بن محمد بن قتیبه، عن حمدان بن سلیمان، عن نوح بن شعیب، عن محمد بن إسماعیل، عن صالح بن عقبه، عن علقمه بن محمد، عن الصادق جعفر بن محمد علیهما‌السلام ـ فی حدیث ـ أنه قال: فمن لم تره بعینک یرتکب ذنبا، ولم یشهد علیه عندک شاهدان، فهو من أهل العداله؛ والستر، وشهادته مقبوله، وإن کان فی نفسه مذنبا، ومن اغتابه بما فیه فهو خارج عن ولایه الله تعالى ذکره، داخل فی ولایه الشیطان؛ ولقد حدثنی أبی، عن أبیه، عن آبائه، علیهم‌السلام عن رسول الله صلى‌الله‌علیه‌وآله قال: من اغتاب مؤمنا بما فیه لم یجمع الله بینهما فی الجنه أبدا، ومن اغتاب مؤمنا بما لیس فیه فقد انقطعت العصمه بینهما، وکان المغتاب فی النار خالدا فیها وبئس المصیر»[۱۰]

رجال حدیث:محمد بن علی بن حسین بن بابویه قمی، امامی و ثقه است. علی بن حسین بن بابویه قمی، امامی و ثقه است. حمدان بن سلیمان نیشابوری، امامی و ثقه است. نوح بن شعیب نیشابوری، امامی و ثقه است. محمد بن اسماعیل بن بزیع، امامی و ثقه است. صالح بن عقبه بن قیس، امامی و ثقه است. علقمه بن محمد حضرمی، ظاهرا امامی است ولی وثاقتش ثابت نشده است.کسی که دیگری را غیبت کند، خدا بین آن دو جمع نمی‌کند یعنی غیبت کننده را به بهشت راه نمی‌دهند؛ و کسی که مؤمنی را به صفتی که در او نیست غیبت کند عصمت بین آن دو از بین رفته و غیبت کننده در آتش جهنم است و برای همیشه در آتش مخلّد است. به‌هرحال گناه غیبت خیلی شدید است و از این روایات به‌خوبی استفاده می‌شود که غیبت از گناهان کبیره است.روایت هشتم:«الإمام أبو محمّد العسکری (علیه‌السلام) فی تفسیره: «اعلموا أنّ غیبتکم لأخیکم المؤمن من شیعه آل محمد (علیهم‌السلام) أعظم فی التحریم من المیته، قال الله عزوجل: (ولا یغتب بعضکم بعضاً أیحب أحدکم أن یأکل لحم أخیه میتا فکرهتموه)»[۱۱]

این روایت مرفوعه و ضعیف است. امام حسن عسکری(ع) می‌فرماید: گناه غیبت از خوردن گوشت میته بالاتر است و در ادامه آیه شریفه را تلاوت می‌فرماید که: ﴿ولا یغتب بعضکم بعضاً أیحب أحدکم أن یأکل لحم أخیه میتا فکرهتموه﴾

روایت نهم:در مجمع‌البیان در ذیل آیه شریفه ﴿وَ لاَ یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بعضاً﴾ در مورد شأن نزول آیه آمده که «قوله «وَ لاَ یَغْتَبْ بَعْضُکُمْ بعضاً» نزل فی رجلین من أصحاب رسول الله ص اغتابا رفیقهما و هو سلمان بعثاه إلى رسول الله ص لیأتی لهما بطعام فبعثه إلى أسامه بن زید و کان خازن رسول الله ص على رحله فقال ما عندی شی‌ء فعاد إلیهمافقالا بخل أسامه و قالا لسلمان لو بعثناه إلى بئر سمیحه لغار ماؤها ثم انطلقا یتجسسان عند أسامه ما أمر لهما به رسول الله»[۱۲]

این آیه در مورد دو نفر از اصحاب رسول خدا (ص) نازل‌شده که دوست خود یعنی سلمان را غیبت کردند، به سلمان گفتند نزد رسول خدا برو و برای ما غذا بیاور. سلمان ‌هم خدمت رسول خدا رسید و جریان را توضیح داد و پیامبر هم سلمان را نزد اسامه بن زید که کلید بیت‌المال در دستش بود فرستاد تا به آن‌ها غذا بدهد. سلمان نزد اسامه بن زید رفت و اسامه گفت چیزی ندارم. سلمان نزد آن دو نفر برگشت و ماجرا را توضیح داد. آن دو نفر گفتند اسامه بخیل است و به سلمان گفتند اگر سلمان را نزد چاه پرآبی بفرستیم، خشک می‌شود. بئر سمیحه چاه پرآبی در نزدیکی مدینه بوده است. سپس خودشان سراغ اسامه آمدند و گفتند کلید بیت‌المال را بده تا خودمان ببینیم چیزی در بیت‌المال هست یا نه؟ اسامه هم درب بیت‌المال را باز کرد. سپس این آیه نازل شد.این روایت هم دلالت بر این دارد که غیبت از گناهان کبیره است.روایت دهم:«و قال (صلی‌الله علیه وآله): «کذب من زعم أنّه ولد من حلال، وهو یأکل لحوم الناس بالغیبه …»[۱۳] اگر واقعاً اهل غیبت کردن هستید در خودتان شک کنید که ولد حلال هستید. انسانی که به دنبال افشاگری و غیبت کردن مردم است معلوم نیست ولد حلال باشد.

روایت یازدهم:«ومرّ (صلی‌الله علیه وآله)، بناس من أصحابه، فقال لهم: «تخلّلوا»، فقالوا: ما أکلنا لحما: «فقال بلى مرّ بکم فلان فوقعتم فیه»»[۱۴] رسول خدا (ص) از کنار جمعی از اصحاب گذشت به آن‌ها فرمود خلال کنید. گفتند ما گوشت نخورده‌ایم که خلال کنیم. حضرت فرمود: بله یک نفر از جلو شما رد شد و شما پشت سر او غیبت کردید؛ یعنی گوشت برادر مؤمنتان را خوردید و حالا باید خلال کنید.

آیت‌الله سبحانی به این روایت هم استدلال کرده و همه این روایات دلالت بر این دارد که غیبت از گناهان کبیره است.[۱۵]

روایت دوازدهم:«وفی (عیون الأخبار) وفی (معانی الأخبار) عن أحمد بن زیاد بن جعفر الهمدانی، عن علی بن إبراهیم، عن أبیه، عن علی بن معبد، عن الحسین بن خالد، عن الرضا، عن ابیه، عن الصادق علیه‌السلام قال: إن الله یبغض البیت اللحم واللحم السمین قال: فقیل له: إنا لنحب اللحم، وما تخلو بیوتنا منه، فقال: لیس حیث تذهب، إنما البیت اللحم البیت الذی تؤکل فیه لحوم الناس بالغیبه وأما اللحم السمین فهو المتبختر المتکبر المختال فی مشیه»[۱۶]

رجال حدیث:احمد بن زیاد بن جعفر همدانی، امامی و ثقه است. علی بن ابراهیم قمی، امامی و ثقه است. ابراهیم بن هاشم قمی، مورد اختلاف است ولی بنا بر اقوی امامی و ثقه است. علی بن معبد بغدادی، مورد اختلاف است و امامی است ولی وثاقتش ثابت نیست. حسین بن خالد صیرفی، مورد اختلاف است ولی بنا بر اقوی امامی و ثقه است.امام صادق (ع) می‌فرماید که خدا خانه گوشت و گوشت چاق را مبغوض می‌دارد شخصی گفت ما گوشت را دوست داریم و در خانه گوشت داریم. حضرت فرمود من این را نمی‌گویم، بیت اللحم یعنی خانه‌ای که در آن جمع می‌شوند و در آن گوشت مردم را می‌خورند و مردم را غیبت می‌کنند و گوشت چاق کسی است که تکبر دارد و خودش را خیلی بزرگ می‌بیند و در راه رفتنش متکبر است.این روایت هم مورد استدلال آیت‌الله سبحانی قرارگرفته است[۱۷] و مجموعاً آیات متعدد و روایات زیادی را برای اثبات گناه کبیره بودن غیبت ذکر کردیم. به نظر ما از مجموع آیات و روایات به‌خوبی استفاده می‌شود که غیبت از گناهان کبیره است و باید اجتناب شود و اگر کسی غیبت کند از عدالت خارج می‌شود و نه می‌تواند مرجع تقلید شود و نه امام جماعت و نه شهادتش در دادگاه موردقبول واقع می‌شود.

 




خارج فقه ۲۶ (غیبت: کبیره یا صغیره بودن گناه غیبت)

, ,

موضوع: غیبت / کبیره یا صغیره بودن گناه غیبت

خلاصه جلسه گذشته: بحث در رابطه با این بود که آیا غیبت از گناهان کبیره است یا صغیره؟ یکی از ادله‌ای که برای کبیره بودن غیبت مطرح ‌شده، استدلال به روایات «الغیبه اشدّ من الزنا» است. چندین روایت به این مضمون و با تعبیرات مختلف وارد شده است. آیا این استدلال پذیرفته‌شده هست که وقتی امام معصوم می‌فرماید غیبت اشد از زنا است ما برداشت کنیم که زنا گناه کبیره است پس غیبت هم گناه کبیره است؟ این استدلالی است که در اینجا شده که چند روایت از این روایات را می‌خوانیم.

روایت اول: «محمد بن الحسن فی (المجالس والأخبار)[۱] بإسناده الآتی عن أبی ذر، عن النبی صلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم فی وصیه له قال: یا أباذر، إیاک والغیبه، فإن الغیبه أشد من الزنا، قلت: ولم ذاک یارسول الله؟ قال: لأن الرجل یزنی فیتوب إلى الله فیتوب الله علیه، والغیبه لا تغفر حتى یغفرها صاحبها. یا أباذر، سباب المسلم فسوق، وقتاله کفر، وأکل لحمه من معاصی الله، وحرمه ماله کحرمه دمه، قلت: یارسول الله وما الغیبه؟ قال: ذکرک أخاک بما یکره، قلت: یارسول الله، فإن کان فیه الذی یذکر به، قال: إعلم أنک إذا ذکرته بما هو فیه فقد اغتبته، وإذا ذکرته بما لیس فیه فقد بهته»[۲]

رجال حدیث: محمدبن حسن طوسی، امامی و ثقه است. محمد بن عبدالله ابو مفضل شیبانی، ضعیف است. رجاء بن یحیی عبرتائی، امامی است ولی وثاقتش ثابت نشده است. محمد بن حسن بن شمّون، واقفی بوده سپس غلو کرد. عبدالله بن عبدالرحمن اصم، ضعیف و اهل غلوّ است. فضیل بن یسار نهدی، امامی و ثقه و از اصحاب اجماع است. وهب بن عبدالله همدانی، مهمل است. ابی حرب بن ابی الاسود دوئلی، مهمل است. از پدرش ظالم بن ظالم ابو الاسود دوئلی، نزد ما ممدوح است ولی وثاقتش ثابت نیست. جندب بن جناده ابوذر غفاری، امامی و ثقه است.

ابوذر از پیامبر (ص) نقل می‌کند که فرمود: «ایاک والغیبه» یعنی بَعِّد نفسک من الغیبه از غیبت دوری‌کن چون غیبت اشدّ از زنا است. ابوذر گفت چرا؟ حضرت فرمود چون در زنا انسان توبه می‌کند و خدا هم قبول می‌کند ولی غیبت بخشیده نمی‌شود تا زمانی که غیبت شونده ببخشد. در ادامه روایت هم که حضرت می‌فرماید «وأکل لحمه من معاصی الله» اشاره به آیه شریفه ﴿وَلَا یَغْتَب بَّعْضُکُم بَعْضًا أَیُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَن یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتًا فَکَرِهْتُمُوهُ﴾[۳] است. از این روایت استفاده می‌شود که «الغیبه أشد من الزنا» پس اگر زنا از گناهان کبیره باشد که مسلماً از گناهان کبیره است، غیبت هم گناه کبیره است.

روایت دوم: «وفی (العلل) عن أبیه، عن محمد بن یحیى، عن محمد بن أحمد، عن أبی عبدالله الرازی، عن الحسن بن علی بن النعمان، عن أسباط بن محمد یرفعه إلى النبی صلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم قال: الغیبه أشد من الزنا، فقیل: یارسول الله ولم ذلک؟ قال: أما صاحب الزنا فیتوب فیتوب الله علیه، وأما صاحب الغیبه، فیتوب فلا یتوب الله علیه حتى یکون صاحبه الذی یحله»[۴]

رجال حدیث: علی بن حسین بن بابویه قمی، امامی و ثقه است. محمد بن یحیی عطار، امامی و ثقه است. محمد بن احمد بن یحیی بن عمران اشعری، امامی و ثقه است. محمد بن عبدالله بن احمد ابوعبدالله جامورانی، ضعیف است. حسن بن علی بن نعمان، امامی و ثقه است. اسباط بن محمد، مهمل است. درنتیجه این روایت مرفوعه و ضعیف است.

روایت سوم: «وفی کتاب (الأخوان) بسنده عن أسباط بن محمد رفعه عن النبی صلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم قال: ألا اخبرکم بالذی هو أشد من الزنا؟ وقع الرجل فی عرض أخیه»[۵]

رجال حدیث: محمد بن علی بن حسین بن بابویه قمی، امامی و ثقه است. اسباط بن محمد، مهمل است. این روایت مرفوعه و ضعیف است.

پیامبر (ص) فرمودند اگر انسان آبروی برادر مسلمانش را ببرد گناهش از زنا بالاتر است.مرحوم خویی دو اشکال به این روایات دارند:اشکال اول: این روایات ضعیف السند هستند لذا نمی‌تواند به‌عنوان دلیل مورد استدلال قرار گیرند بلکه به‌عنوان مؤید استفاده می‌شود.[۶]

جواب: مشهور علما مانند مرحوم امام و آیت‌الله بروجردی و آیت‌الله گلپایگانی و اکثر علما نظرشان این است که اگر روایات ضعیف باشند و قدما به این روایات عمل کرده باشند و طبق آن فتوا داده باشند، جبران ضعف سند می‌کند و در مقابل اگر از روایتی که سند قوی دارد اعراض کنند موجب ضعف آن روایت می‌شود و این روایات در کتب قدما ذکرشده و به آن‌ها استدلال شده لذا به نظر ما این ضعف سند قابل جبران است و مشکلی را ایجاد نمی‌کند.

اشکال دوم: اشدیّت و اضعفیّت از وجوه مختلف است یعنی ممکن است یک گناه از یک‌جهت اشد از گناه دیگر باشد و از جهت دیگر اشد نباشد. در یک گناه جهات مختلفی وجود دارد به‌عنوان‌مثال غیبت ازاین‌جهت که حق‌الناس است از زنا اشدّ است اما گناه زنا از جهات دیگر از غیبت اشدّ است؛ لذا اینکه می‌گویند غیبت اشد از زناست ازاین‌جهت است که زنا با توبه بخشیده می‌شود ولی بخشش غیبت به خاطر اینکه حق‌الناس است متوقف بر بخشش شخص غیبت شده است؛ اما از جهت گناه بودن ممکن است کسی بگوید که گناه غیبت خیلی بالاتر است و زنا و غیبت قابل‌مقایسه نیستند. نباید گناه زنا را آسان گرفت. لذا مرحوم خویی بااینکه قبول دارند که غیبت گناه کبیره است اما بر این استدلال اشکال می‌کنند و می‌فرمایند با این استدلال نمی‌توان ثابت کرد که غیبت گناه کبیره است.[۷]

جواب:به نظر ما این فرمایش مرحوم خویی هم درست نیست ازاین‌جهت که حق‌الناس به معنای ظلم است و شما که آبروی این شخص را برده‌اید به او ظلم کرده‌اید و حق او را ضایع کرده‌اید و اینکه ما در قرآن در مورد ظلم آیات فراوان داریم و خداوند می‌فرماید که عذاب خدا برای ظالمین است، لذا ظلم از گناهان کبیره است و اگر کسی به دیگری ظلم کند گناه کبیره انجام داده است؛ پس این مسئله که مرحوم خویی فرمود ممکن است از یک‌جهت غیبت اشد باشد و از جهت دیگر زنا اشد باشد و جهت اشدیت غیبت، حق‌الناس است، ما می‌گوییم حق‌الناس ظلم بوده و ظلم از گناهان کبیره است. خداوند درآیات زیادی از قرآن ظالمین را لعنت کرده و عذاب را برای ظالمین قرار داده لذا استدلال به این روایات برای اثبات کبیره بودن گناه غیبت، درست است.




خارج فقه ۲۵ (غیبت: کبیره یا صغیره بودن گناه غیبت)

, ,

موضوع: کبیره یا صغیره بودن گناه غیبت

صحبت در مسأله غیبت بود رسیدیم به این مسأله که آیا غیبت از گناهان کبیره است، یا از گناهان صغیره؟

قول اوّل: این است که غیبت از گناهان کبیره است و به نظر ما هم این قول درست است. دلائلی هم برای این مدعا داریم.

دلیل اوّل برای اثبات کبیره بودن غیبت: آیه شریفه ﴿إِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَن تَشِیعَ الْفَاحِشَهُ فِی الَّذِینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ ﴾[۱]

دلیل دوّم برای اثبات کبیره بودن غیبت: بعضی از بزرگان مثل مرحوم ایروانی در حاشیه مکاسب به آیه شریفه ﴿وَیْلٌ لِّکُلِّ هُمَزَهٍ لُّمَزَهٍ﴾[۲] استدلال فرمودهاند؛ وای بر کسی که عیبجو و مسخره کننده است. نظر مرحوم محقق ایروانی این است که عیبجویی کردن و مسخره کردن، از مصادیقی است که غیبت هم در آن داخل میشود.

این آیه شریفه ﴿وَیْلٌ لِّکُلِّ هُمَزَهٍ لُّمَزَهٍ﴾ شامل حال غیبت میشود، و این ﴿وَیْلٌ﴾ وای بر او، اشاره به این است که گناه کبیره است، برداشت مرحوم محقق ایروانی از این آیه شریفه این است که وای بر کسی که مردم را مسخره میکند و عیب مردم را بیان میکند. این آیه از این جهت شامل غیبت هم میشود که غیبت از گناهان کبیره است.[۳]

دلیل سوّم برای اثبات کبیره بودن غیبت: آیه دیگری که مورد استدلال واقع شده آیه شریفه ﴿وَلَا یَغْتَب بَّعْضُکُم بَعْضًا أَیُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَن یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتًا فَکَرِهْتُمُوهُ﴾[۴] خداوند متعال غیبت را تشبیه کرده به اکل لحم برادر، خوردن گوشت برادر جزء گناهان صغیره است یا از گناهان کبیره است؟ مسلماً جزء گناهان کبیره است، وقتی خداوند متعال غیبت را به اکل لحم اخیه تشبیه میکند، باید این دو با هم مساوی و همسان باشند، همسانی اقتضا می‌کند که بگوییم همانطور که اکل لحم اخیه میتاً از گناهان کبیره است، غیبت کردن هم از گناهان کبیره است.

لکن روایتی در اینجا هست، که مبیّن گناه کبیره بودن غیبت است، و این آیات را برای ما روشن میکند. در بحث گذشته اشاره کردیم که معیار در کبیره بودن چیست؟ این روایت صحیحه از امام صادق علیه السلام وارد شده که: ففی روایه عبد العظیم بن عبد اللّه الحسنی، عن الإمام الجواد (علیه السلام)، عن آبائه، عن الصادق (علیهم السلام) قال- فی عدّ الکبائر-: « وَ قَذْفُ الْمُحْصَنَهِ » اگر کسی نسبت زنا به کسی بدهد این از گناهان کبیره است؛ لِأَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَقُولُ: ﴿لُعِنُوا فِی الدُّنْیٰا وَ الْآخِرَهِ وَ لَهُمْ عَذٰابٌ عَظِیمٌ ﴾[۵] چرا قذف محسنه گناه کبیره است؟ چرا امام صادق علیه السلام قذف محصنه را جزء گناهان کبیره شمردند؟ چون در قرآن دارد ﴿لَهُمْ عَذٰابٌ عَظِیمٌ﴾ چون عذاب عظیم دارد.

پس نتیجه میگیریم طبق فرمایش امام صادق علیه السلام جایی که عذاب عظیم آمده است، گناه کبیره است. پس طبق آیه شریفه مورد بحث، غیبت عذاب الیم دارد و طبق فرمایش امام صادق (ع) جایی که عذاب الیم دارد، گناه کبیره است، پس غیبت گناه کبیره است.

به نظر ما این استدلال که بیان شد، وقتی صحیح است که بخواهیم به تک تک این آیات، به تنهایی استدلال کنیم اما وقتی که به مجموع آیات ذکر شده استدلال شود، استدلال درست است، و از مجموع این آیات استفاده میشود که غیبت از گناهان کبیره است.

لذا در این جا بعضی از علماء به بعضی از این استدلالات اشکال کردند.به نظر ما اشکال به بعضی از این استدلالات اصل مدعای ما را مخدوش نمیکند، و مدعای ما با همین آیات و روایات ثابت میشود. حال اگر کسی بحث کند که از آیه ﴿وَیْلٌ لِّکُلِّ هُمَزَهٍ لُّمَزَهٍ﴾ همه مصادیق غیبت اثبات نمیشود. بله قسمی از غیبت مسخره کردن است و قسمی از آن عیبجویی است ولی ممکن است از اقسام غیبت عیب جویی و تمسخر نباشد. اما بالاخره مصادیق زیادی از غیبت، مسخره کردن و عیب جویی است. پس بنابراین درست است که ما نتوانیم به تک تک این آیات، استدلال کنیم، ولی از مجموع آیات این استفاده می‌شود. ﴿وَلَا یَغْتَب بَّعْضُکُم بَعْضًا أَیُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَن یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتًا فَکَرِهْتُمُوهُ﴾ همسانی غیبت با اکل لحم برادر مؤمن در حالی که میته است، این همسانی اقتضاء میکند که غیبت گناه کبیره باشد، و ﴿وَیْلٌ لِّکُلِّ هُمَزَهٍ لُّمَزَهٍ﴾ میتواند مؤید باشد، و ﴿إِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَن تَشِیعَ الْفَاحِشَهُ فِی الَّذِینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ ﴾ این هم می‌تواند دلیل خوبی باشد و روایت امام صادق علیه السلام که هر گناهی که عذاب عظیم دارد گناه کبیره است، و من حیث المجموع می‌تواند برای ما اطمینان بیاورد که غیبت از گناهان کبیره است.

مرحوم امام (ره) در مکاسب محرمه به همین آیه شریفه اشکال کرده‌اند که ﴿وَلَا یَغْتَب بَّعْضُکُم بَعْضًا أَیُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَن یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتًا فَکَرِهْتُمُوهُ﴾ است. مرحوم امام میفرمایند: این آیه شریفه اشاره به حکم عقل است؛ یعنی شما از نظر عقلی، یک برادر مؤمنی دارید و عیب او را در جامعه بیان کنید و آبرویش را ببرید غیر از این است که شما گوشت برادر مؤمنتان را تکه تکه کرده‌اید؟ چون آبروی انسان خیلی مهم است وقتی شما غیبتش را کردید مثل این است که او را نابود کرده‌اید، و این حکم عقل است و آیه شریفه جنبه تشریع ندارد و این یک امر عقلی است و تعبدی نیست فقط به ضرر خودتان کار انجام میدهید و دین و جامعه و نظام و مذهب خودتان را سست میکنید وقتی اشاره به حکم عقل شد، دیگر دلالت بر گناه کبیره ندارد چون گناه کبیره جنبه تعبدی دارد.[۶]

ما در عین حال که از فرمایش حضرت امام استفاده میکنیم و خیلی فرمایش متینی است که جنبه عقلی قضیه را بیان کرده است اما به نظر ما از مجموع آیات و روایات کاملا استفاده میشود که غیبت از گناهان کبیره است.

اقول: ان کان المراد الاستدلال بهذه الآیه فقط بدون سائر الآیات و الروایات ، فالاشکال متینٌ. و اما لو کان المراد الاستدلال بمجموع هذه الآیات و الروایات ؛ فالاشکال مخدوشٌ جداً.

الثانی الروایاتمرحوم شیخ انصاری(ره) میفرماید: از ظاهر اخبار این است که غیبت از گناهان کبیره است.[۷]

آیت الله سبحانی میفرماید: کسی شک نمیکند که غیبت از گناهان کبیره است اگر روایات را ببینید.[۸]

روایت اول: روایاتی که دلالت می‌کنند بر اینکه خیانت از گناهان کبیره است.یکی از آن روایات این روایت است: «فِی عُیُونِ الْأَخْبَارِ بِأَسَانِیدِهِ[۹] عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ عَنِ الرِّضَا ع فِی کِتَابِهِ إِلَى الْمَأْمُونِ قَالَ: الْإِیمَانُ هُوَ أَدَاءُ الْأَمَانَهِ وَ اجْتِنَابُ جَمِیعِ الْکَبَائِرِ وَ هُوَ مَعْرِفَهٌ بِالْقَلْبِ وَ إِقْرَارٌ بِاللِّسَانِ وَ عَمَلٌ بِالْأَرْکَانِ إِلَى أَنْ قَالَ وَ اجْتِنَابُ الْکَبَائِرِ وَ هِیَ قَتْلُ النَّفْسِ الَّتِی حَرَّمَ اللَّهُ تَعَالَى…. والتبذیر ، والخیانه…»[۱۰]

مرحوم محقق خوئی میفرماید: غیبت از اعظم خیانات است.[۱۱] و خیانت هم از گناهان کبیره است پس غیبت هم از گناهان کبیره است.

این هم روایتی که در اینجا ذکر شده است که ضعف سندش به عمل اصحاب جبران میشود.

روایت دوم: «وَ بِإِسْنَادِهِ[۱۲] عَنِ الْأَعْمَشِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ ع فِی حَدِیثِ شَرَائِعِ الدِّینِ قَالَ: وَ الْکَبَائِرُ مُحَرَّمَهٌ وَ هِیَ الشِّرْکُ بِاللَّهِ- … وَ الْخِیَانَهُ- …»[۱۳] خیانت یکی از گناهان کبیره است و غیبت از خیانات است.

روایت سوم: روایاتی است که دلالت دارد بر اینکه «الغیبه أشد من الزنا» [۱۴]

از جمله این روایات این روایت است که: «مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ فِی الْمَجَالِسِ وَ الْأَخْبَارِ بِإِسْنَادِهِ‌ الْآتِی‌[۱۵] عَنْ أَبِی ذَرٍّ [۱۶] عَنِ النَّبِیِّ(ص)فِی وَصِیَّهٍ لَهُ قَالَ:«یَا أَبَا ذَرٍّ إِیَّاکَ وَ الْغِیبَهَ فَإِنَّ الْغِیبَهَ أَشَدُّ مِنَ الزِّنَا. قُلْتُ: وَ لِمَ ذَاکَ یَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: لِأَنَّ الرَّجُلَ یَزْنِی فَیَتُوبُ إِلَى اللَّهِ فَیَتُوبُ اللَّهُ عَلَیْهِ وَ الْغِیبَهُ لَا تُغْفَرُ حَتَّى یَغْفِرَهَا صَاحِبُهَا. یَا أَبَا ذَرٍّ سِبَابُ الْمُسْلِمِ فُسُوقٌ وَ قِتَالُهُ کُفْرٌ وَ أَکْلُ لَحْمِهِ مِنْ مَعَاصِی اللَّهِ وَ حُرْمَهُ مَالِهِ کَحُرْمَهِ دَمِهِ. قُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ وَ مَا الْغِیبَهُ؟ قَالَ(ص):«ذِکْرُکَ أَخَاکَ بِمَا یَکْرَهُ» . قُلْتُ: یَا رَسُولَ اللَّهِ فَإِنْ کَانَ فِیهِ الَّذِی یُذْکَرُ بِهِ؟ قَالَ:«إعْلَمْ أَنَّکَ إِذَا ذَکَرْتَهُ بِمَا هُوَ فِیهِ فَقَدِ اغْتَبْتَهُ وَ إِذَا ذَکَرْتَهُ بِمَا لَیْسَ فِیهِ فَقَدْ بَهَتَّهُ»[۱۷]

از این روایت هم میتوان استفاده کرد که غیبت از گناهان کبیره است.


[۹] محمّد بن علیّ بن الحسین بن بابویه القمّی [إمامیّ ثقه] عن عبد الواحد بن محمّد بن عبدوس النیسابوریّ [مختلف فیه و هو إمامیّ ثقه ظاهراً] عن أبی الحسن علیّ بن محمّد بن قتیبه النیسابوریّ [مختلف فیه و هو إمامیّ لم تثبت وثاقته] عن أبی محمّد الفضل بن شاذان النیسابوریّ [إمامیّ ثقه].محمّد بن علیّ بن الحسین بن بابویه عن الحاکم أبی محمّد جعفر بن نعیم بن شاذان [مختلف فیه و هو إمامیّ لم تثبت وثاقته] عن عمّه أبی عبد اللَّه محمّد بن شاذان [مختلف فیه و هو إمامی، ثقه ظاهراً] عن الفضل بن شاذان‌.محمّد بن علیّ بن الحسین بن بابویه عن حمزه بن محمّد العلوی [مهمل] عن قنبر بن علیّ بن شاذان [مهمل] عن أبیه [مهمل] عن الفضل بن شاذان.
[۱۲] حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ الْهَیْثَمِ الْعِجْلِیُّ [إمامیّ ثقه] وَ أَحْمَدُ بْنُ الْحَسَنِ الْقَطَّانُ (مختلف فیه و هو إمامیّ علی قول لم تثبت وثاقته) وَ مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ السِّنَانِیُّ (مختلف فیه و هو إمامیّ لم تثبت وثاقته) وَ الْحُسَیْنُ بْنُ إِبْرَاهِیمَ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ هِشَامٍ الْمُکَتِّبُ (مختلف فیه و هو إمامیّ لم تثبت وثاقته) وَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدٍ الصَّائِغُ (مهمل) وَ عَلِیُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْوَرَّاقُ (مهمل) رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُمْ قَالُوا حَدَّثَنَا أَبُو الْعَبَّاسِ أَحْمَدُ بْنُ یَحْیَى بْنِ زَکَرِیَّا الْقَطَّانُ (مهمل) قَالَ حَدَّثَنَا بَکْرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَبِیبٍ (إمامیّ ضعیف) قَالَ حَدَّثَنَا تَمِیمُ بْنُ بُهْلُولٍ (مهمل) قَالَ حَدَّثَنَا أَبُو مُعَاوِیَهَ (مهمل) عَنِ الْأَعْمَشِ (سلیمان بن مهران الأعمش‌: مختلف فیه و هو إمامیّ ثقه علی الأقوی) عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ×قَالَ …
[۱۵] فی المجالس [۵۳۷] و الأخبار عن‌ جماعه [معتبر] عن‌ أبی المفضّل [محمّد بن عبد الله أبو المفضّل الشیبانی‌: ضعیف]‌ عن‌ رجاء بن یحیى العبرتائیّ [إمامیّ لم تثبت وثاقته‌] عن محمّد بن الحسن بن شمّون‌ [واقفیّ ثمّ غلا‌] عن‌ عبد الله بن عبد الرحمن الأصمّ‌ [ضعیف غالٍ] عن‌ الفضیل بن یسار [النهدی: إمامیّ ثقه من أصحاب الإجماع] عن‌ وهب بن عبد الله الهمدانیّ [محرّف و الصحیح: وهب بن عبدالله بن أبی دبیّ [داود] الهنائی [الهنابی]: مهمل] عن‌ أبی حرب بن أبی الأسود الدؤلیّ [مهمل] عن‌ أبیه ‌[ظالم بن ظالم أبو الأسود الدؤلی: ممدوح عندنا و لکن لم تثبت وثاقته].
[۱۶] جندب بن جناده أبوذر الغفاری: إمامیّ ثقه.


خارج فقه ۲۴ (غیبت:وجوب رد غیبت )

, ,

موضوع: کفاره غیبت؛ وجوب رد غیبت

خلاصه جلسه گذشته: صحبت در بحث غیبت به این مسئله رسیدیم که آیا رد غیبت واجب است یا نه؟ شخصی در مجلسی نشسته و به هر دلیلی غیبت تحقق پیدا کرد، آیا رد غیبت هم واجب است؟ مسلّم است که نهی از منکر واجب است؛ اگر کسی منکری را مرتکب می‌شود باید او را نهی کرد اما آیا رد غیبت همان نهی از منکر است یا مطلب دیگری است؟ برخی مانند ایروانی در حاشیه مکاسب، تصور نموده‌اند که «رد الغیبه» همان نهی از منکر است؛[۱] یعنی به غیبت‌کننده گفته شود: غیبت نکن. چرا غیبت می‌کنی؟ نظر مرحوم شیخ انصاری، محقق خویی و دسته‌ای از فقها آن است که «رد الغیبه» واجب اضافه‌ای بر نهی از منکر است؛ غیر از اینکه مکلف باید نهی از منکر کند، وظیفه دارد عمل یا قول غیبت‌شونده را توجیه کند. تعبیر به «نصره الغائب» نموده‌اند یعنی یاری‌نمودن کسی که در مجلس نیست.[۲]

جمله‌ای در کلمات بزرگان وجود دارد که ازنظر ما موردملاحظه است. گاهی قول یا فعل غیبت‌شونده، قابل توجیه است گاهی نیز قابل توجیه نیست؛ اگر قابل توجیه نبود چه‌کار کنیم؟ برخی گفته‌اند: اگر قابل توجیه بود باید توجیه شود و اگر قابل توجیه نبود باید گفته شود: انسان معصوم نیست ممکن است گناهی از انسان سر زند اما شما نباید آبروی او را ببرید؛ شما گناه بزرگ‌تر از او را مرتکب می‌شوید.[۳]

به نظر ما چنین عملی، رد غیبت نیست؛ رد غیبت، توجیه عمل یا قول غیبت‌شونده است به‌گونه‌ای که گناهی را از او نپذیریم و نگوییم که گناهی را مرتکب شده است. قبل از اینکه عملی در محاکم قانونی ثابت شود، می‌توان با کلماتی توجیه نمود مثلاً می‌توان گفت: شما اشتباه می‌کنید، شاید شما علم به این مطلب ندارید، شاید در زمانی که شما عمل را دیدید یا قول را شنیدید غفلت داشته و متوجه نبودید. می‌توان با این کلمات به غیبت‌کننده حمله نمود. می‌توان همین صحبت‌ها را به طریقی در مورد غیبت‌شونده بیان کرد یعنی گفته شود: شاید جاهل به حکم یا موضوع بوده، شاید ناسی یا غافل بوده است، شاید قصور داشته نه اینکه تقصیر داشته باشد. هر یک از این جملات استفاده شود، مشکل غیبت‌شونده حل شده و گناهی به او نسبت داده نمی‌شود و عدالت او نیز حفظ شده و می‌توان در نماز به او اقتدا نمود.

تا زمانی که در محاکم قانونی، گناهی ثابت نشود می‌توان آن را توجیه نمود اما اگر ثابت شده باشد بازهم غیبت حرام است و می‌توان در دفاع از غیبت‌شونده گفت: همه انسان‌ها معصوم نیستند و غیر معصوم، گاهی به گناه مبتلا می‌شود اما کسی که گناه را برای دیگران بازگو می‌کند گناه بزرگ‌تری را مرتکب شده است.به نظر ما توجیه غالباً امکان دارد. غیبت‌کننده گناه بزرگ‌تری را انجام داده زیرا «الغیبه اشد من الزنا». هرچند که غیبت‌کننده توجیه را نپذیرد اما در ذهن او یا حاضرین، تردید ایجاد می‌شود.

گناهان شنونده غیبتآیت‌الله سبحانی پیرامون وظیفه مکلف در این مقام، مراتبی را بیان نموده است:«أنّه یجب فی مورد الغیبه أمران:الأوّل: نهی المغتاب عن الغیبه من باب النهی عن المنکر.

و الثانی: ردّها علی الوجه الذی ذکره، و علی ذلک فالسامع فی مظنه ارتکاب محرّمات ثلاث:

۱. استماع الغیبه ۲. عدم النهی عنها ۳. عدم ردّها.بل فی مظنّه ارتکاب محرّم رابع و هو ما إذا کان معجباً بکلام القائل، و یکون ذلک سبباً لطول الکلام.و أمّا کون الرد غیر النهی، فلأنّ المراد من الرد ردّ المقول، و المراد من نهی القائل التکلّم فی غیاب الأخ».[۴]

هر مکلفی با حضور در مجالس در معرض چهار گناه قرار می‌گیرد:۱ ـ استماع غیبت؛ در مجالس، زیاد اتفاق می‌افتد که حاضرین مشغول به بدگویی از دیگران می‌شوند. در روایات هم داشتیم که «السامع الغیبه أحد المغتابین»؛[۵] گناه شنونده هم مانند غیب‌کننده است. همان‌گونه که «الغیبه أشد من الزنا» شامل غیبت‌کننده می‌شود، شامل شنونده هم می‌شود.

۲ ـ ترک نهی از منکر؛ مکلف باید غیبت‌کننده را نهی کرده و بگوید غیبت نکن؛ با ترک این عمل گناه مرتکب می‌شود.۳ ـ ترک رد غیبت؛ وظیفه مکلف است که غیبت را رد و فعل یا قول غیبت‌شونده را توجیه کند؛ اگر مکلف به هر دلیلی (مثل کم تقوایی) نشسته و سامع غیبت شد، نهی از منکر هم نکرد باید رد غیبت کند؛ اگر چنین کاری نکرد، مرتکب گناه شده است.۴ ـ چهارمین گناه، تأییدهایی است که ممکن است صورت گیرد (الاعجاب)؛ سر تکان داده، بخندد یا با سکوت آن غیبت را تأیید کند.کسی که غیبت می‌کند یک گناه مرتکب شده اما کسی که در مجلس نشسته، چهار گناه انجام می‌دهد.تنبیه پنجمآیا غیبت از گناهان کبیره است؟ در اینجا دو قول وجود دارد: اکثر فقها گفته‌اند غیبت از گناهان کبیره است و باعث می‌شود که انسان از عدالت ساقط شود.مرحوم مامقانی می‌فرماید: «التحقیق انها من الکبائر».[۶]

دلایلدلیل اول: آیات﴿إِنَّ الَّذِینَ یحِبُّونَ أَنْ تَشِیعَ الْفَاحِشَهُ فِی الَّذِینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ فِی الدُّنْیا وَالْآخِرَهِ…﴾.[۷]

غیبت‌کننده،‌ جزء یحبون نیست بلکه بالاتر، او از جمله کسانی است که تشیع الفاحشه. خداوند می‌فرماید کسی که دوست دارد فاحشه شایع شود عذاب الیم دارد به‌طریق‌اولی کسی که فاحشه‌ای را شایع کند عذاب الیم شامل حال او می‌شود. هرکجا که در قرآن تعبیر «عذاب الیم» به کار رود یعنی گناه کبیره است؛ بنابراین حب شیوع فساد باعث گناه کبیره بودن می‌شود و به‌طریق‌اولی کسی که گناهی را عملاً شایع کند، گناه کبیره مرتکب شده است.داستان این آیه به آیات قبل برمی‌گردد: ﴿وَالَّذِینَ یرْمُونَ أَزْوَاجَهُمْ وَلَمْ یکُنْ لَهُمْ شُهَدَاءُ إِلَّا أَنْفُسُهُمْ﴾.[۸] درگذشته بعضی از مردان به زنانشان نسبت ناروا می‌دادند؛ برخی مواقع، علم به این نسبت داشتند اما نمی‌توانستند آن را ثابت کنند. خداوند چنین موردی را نیز نهی کرده است هرچند علم به نسبت داشته باشد. اگر باب آن باز باشد هرکس ممکن است چنین نسبتی را ادعا کند. در ادامه داستان افک رخ داده که به یکی از همسران پیامبر تهمت زدند و خداوند آیه نازل کرد: ﴿إِنَّ الَّذِینَ جَاءُوا بِالْإِفْکِ عُصْبَهٌ مِنْکُمْ لَا تَحْسَبُوهُ شَرًّا لَکُمْ بَلْ هُوَ خَیرٌ لَکُمْ …﴾؛ در ادامه نیز آیه مورد بحث نازل شده که خداوند از حب شیوع فاحشه نهی می‌کند.

مؤید این مطلب، مرسله أبی‌عمیر است که مرسله‌های ایشان هم حجت هستند: «وعن علی بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن بعض أصحابه، عن أبی عبدالله علیه‌السلام قال: من قال فی مؤمن ما رأته عیناه وسمعته اذناه فهو من الذین قال الله عزّ وجّل: ﴿إن الذین یحبون أن تشیع الفاحشه فی الذین آمنوا لهم عذاب ألیم﴾».[۹]

کسی که چیزی را با چشمش دیده یا با گوشش شنیده و برای دیگران بیان می‌کند، جزو کسانی است که خداوند در مورد آنان می‌فرماید: ﴿إن الذین یحبون أن تشیع الفاحشه فی الذین آمنوا لهم عذاب ألیم﴾. بدتر از او کسی است که یقین ندارد و از روی شک غیبت می‌کند.




خارج فقه ۲۳ (غیبت:وجوب رد غیبت )

, ,

موضوع: کفاره غیبت؛ وجوب رد غیبت

خلاصه جلسه گذشته: صحبت در بحث غیبت و این مسئله بود که آیا رد غیبت واجب است یا خیر؟ مکلف اگر در مجلسی با غیبت مواجه شد در مرحله اول باید دفع غیبت کرده و نگذارد غیبت در خارج محقق شود؛ باید غیبت را دفع نموده و مانع تحقق غیبت شود. به هر دلیلی (قصور یا تقصیر) اگر غیبت محقق شد وظیفه مکلف آن است که رد غیبت نماید؛ یعنی نسبتی که به دیگری داده‌اند را رد نماید.

اشتباهی در نقل روایتآیت‌الله سبحانی، این شخصیت والای عملی، در این مقام اشتباهی کرده است؛ این اشتباه ناشی از آن است که در کتاب وسائل الشیعه، روایتی آمده که در آن کلمه‌ای است؛ آن کلمه باعث بیان قولی از طرف ایشان شده است. ایشان می‌فرماید: وجوب رد الغیبه عند الإعجاب؛ «أنّ القول بوجوب الرد عند الإعجاب لا یخلو من وجه».[۱]

روایت: «فی (عقاب الأعمال) بإسناد تقدم فی عیاده المریض عن رسول الله صلى‌الله‌علیه‌وآله أنه قال فی خطبه له: ومن رد عن أخیه غیبه سمعها فی مجلس رد الله عنه ألف باب من الشر فی الدنیا والآخره، فان لم یرد عنه وأعجبه کان علیه کوزر من اغتاب».[۲]

بررسی سند: روایت به دلیل وجود چند راوی مهمل (موسی بن عمران، حمّاد بن عمرو النصیبی، أبی‌الحسن خراسانی، أبی‌عائشه و …) در سند، ضعیف است.

نکته اخلاقی روایت: کسی که غیبتی را که از برادر مسلمانش در مجلسی شنیده، رد کند، خداوند هزار در شر را در دنیا و آخرت از او دور می‌کند. رد غیبت، بسیار ارزشمند است و انسان می‌تواند با انجام عمل خیری، هزار در شر را از خود دور کند و به مقامات عالی برسد. ارزشمند است که فعل مسلمان را حمل بر صحت نموده و نگذاریم بدگویی در جامعه اتفاق بیفتد.

نقد کلام آیت‌الله سبحانی: کلمه «وأعجبه» در وسائل الشیعه، آمده اما تحقیق کردیم و فهمیدیم در منبع روایت (عقاب الاعمال) این کلمه وجود ندارد؛[۳] کتب اربعه نیز فاقد این کلمه هستند؛[۴] قدمای از علما نیز در کلمات خود آن را بیان نکرده‌اند. اصل اشتباه از وسائل الشیعه است که آیت‌الله سبحانی هم دچار اشتباه شده. در تحقیقات به کتب منبع مراجعه کنید که این اشکالات پیش نیاید.

معنای رد غیبت۱ ـ برخی گفته‌اند «رد الغیبه» همان نهی از منکر است؛ یعنی بگوید: چرا غیبت می‌کنی؟ غیبت گناه کبیره است.[۵]

۲ ـ برخی گفته‌اند رد غیبت با نهی از منکر، متفاوت است؛ نهی از منکر همه‌جا واجب است؛ هر کس گناهی را مرتکب شود، دیگران باید نهی از منکر کنند اما رد غیبتی که در روایات وارد شده است عنوان جدایی است. رد غیبت، توجیه عمل غیبت‌شونده است؛ عمل او را باید حمل بر صحت نمود. آن انسانی را که شما فکر می‌کنید مرتکب گناهی شده، گناه‌کار نیست. غیبت‌کننده خوب دقت نکرده و فکر می‌کند که مغتاب گناهی را مرتکب شده است اما این‌گونه نیست.باید توجیهی برای آن عمل یافت که گناه محسوب نشود؛ مثلاً مغتاب را جاهل به مسئله دانست یا او را جاهل قاصر دانست یا در لحظه ارتکاب عمل غفلت داشته است.مرحوم شیخ انصاری در مکاسب، تفسیر رد غیبت را به‌اشتباه بیان کرده‌ و می‌گوید:«الظاهر أنّ الردّ غیر النهی عن الغیبه، و المراد به الانتصار للغائب بما یناسب تلک الغیبه، فإن کان عیباً دنیویاً انتصر له بأنّ العیب لیس إلّا ما عاب اللّه به من المعاصی التی من أکبرها ذکرک أخاک بما لم یعبه اللّه به، و إن کان عیباً دینیاً وجّهه بمحامل تخرجه عن المعصیه، فإن لم یقبل التوجیه انتصر له بأنّ المؤمن قد یبتلی بالمعصیه، فینبغی أن تستغفر له و تهتمّ له، لا أن تعیّر علیه، و أنّ تعییرک إیّاه لعلّه أعظم عند اللّه من معصیته، و نحو ذلک».[۶]

ظاهر آن است که رد غیبت سوای نهی از غیبت است. مراد، یاری شخص غائب به‌وسیله چیزی است که مناسب با غیبت باشد؛ پس اگر عیب دنیوی بود (مثلاً می‌گوید که چرا خانه شیک و گران‌قیمتی دارد) او را یاری کرده و بگوید: آنچه عیب است معصیت الهی است (شاید ارثی به او رسیده و چنین خانه‌ای ساخته) تو که غیبت می‌کنی بالاترین گناه را مرتکب می‌شوی. اگر عیب دینی را برای او بیان می‌کنند؛ باید آن را به‌گونه‌ای حمل کند که از معصیت خارج شود اما اگر نتوانست (قابل توجیه نبود) این‌گونه یاری کند که بگوید: همه انسان‌ها معصوم نیستند؛ هر انسانی گناه می‌کند این بنده خدا هم اشتباهی مرتکب شده و گناهی انجام داده است؛ شما نباید آبروی او را ببرید؛ باید برای او استغفار کرد. او گناهی را مرتکب شده اما تو گناه کبیره‌ای را با غیبت او انجام دادی.نقدبه نظر ما قبول معصیت مغتاب، رد غیبت نیست بلکه اقرار به گناه است؛ یعنی گناه مرتکب شده اما شما نباید بیان کنی. رد غیبت به آن است که عمل را توجیه کرد مثلاً گفته شود اصلاً گناهی مرتکب نشده است؛‌ عمل را باید حمل بر صحت نمود. شاید پذیرش قول شیخ، زمانی باشد که گفته شود هیچ توجیهی نتوان یافت در آن صورت باید گفت: شاید غفلت کرده، قصور داشته، جاهل به حکم بوده، جاهل به موضوع بوده، فراموش کرده و …؛ درنتیجه باید عمل را به‌گونه‌ای توجیه کرد که منطبق بر حرام نباشد. اگر ناسی، غافل و جاهل باشد، گناه‌کار نیست.

امام جماعت که عمل محرمی از او دیده شده اگر احتمال جهل یا نسیان در مورد او وجود داشته باشد، می‌توان به او اقتدا کرد.




خارج فقه ۲۲ (غیبت:وجوب رد غیبت )

, ,

موضوع: کفاره غیبت؛ وجوب رد غیبت

خلاصه جلسه گذشته: صحبت در بحث غیبت و پیرامون این مسئله بود که آیا رد غیبت واجب است یا نه؟ ممکن است انسان در مجلسی حضور داشته باشد و شخصی و غیبت کند، در مرحله اول باید جلوی این شخص را گرفته، نهی‌ازمنکر کرد و نگذاشت غیبت تحقق پیدا کند؛ اما گاهی به هر دلیلی غیبت تحقق پیدا می‌کند (نتوانستید مانع شوید یا او به نهی‌ازمنکر گوش نکرد یا …) در مرحله دوم، وظیفه این است که از مجلس خارج شوید، اگر نتوانستید این کار را انجام دهید، در مجلس مانده و سامع غیبت شدید وظیفه شما رد غیبت است؛ یعنی در مقام دفاع برآمده و در غیبت انجام‌شده خدشه وارد کنید؛ مثلاً گفته شود: اشتباه می‌کنید، این‌گونه نیست. چرا این حرف را می‌زنید؟ این حرفی که می‌زنید یا غیبت است یا تهمت؛ اگر واقعیت ندارد تهمت است و اگر واقعیت دارد غیبت است که هر دو از محرمات کبیره هستند.

به نظر ما رد غیبت واجب است. بعضی از فقها احتیاط واجب داده‌ و فتوا نداده‌اند اما به نظر ما باید فتوا داد بر اساس نهی‌ازمنکر و روایات زیادی که در این باب داریم، همچنین عقل و بنای عقلا نیز می‌گوید: زمانی که شما نشسته و کسی آبروی دیگری را می‌برد شما باید از برادرتان دفاع کنید خصوصاً اگر برادر مؤمن باشد.جزیان اصاله‌الصحهممکن است غیبت کننده در توجیه کار خود بگوید: او متجاهر به فسق است؛ بنابراین غیبتش جایز است. آیا کلام غیبت کننده پذیرفته است؟ اصاله‌الصحه اقتضا می‌کند قول چه کسی صحیح باشد؟ یکی از اصول عقلایی که اسلام نیز آن را تأیید می‌کند اصاله‌الصحه است؛ اصاله‌الصحه یعنی هر قول و هر فعلی که از مسلمانی صادر می‌شود تا جایی که امکان دارد، حمل بر صحت شود.

در مقام بحث، هم قول داریم و هم فعل؛ قول، غیبتی است که غیبت‌کننده می‌گوید؛ فعل، عملی است که غیبت‌شونده مرتکب شده است. مقتضای جریان اصاله‌الصحه در این دو آن است که گفته غیبت کننده را حمل بر صحت کنیم؛ یعنی بگوییم این غیبت نیست و شخص غیبت‌شونده متجاهر است که غیبت او را می‌کنند؛ زیرا غیبت‌کننده، انسان متدینی است. از طرف دیگر، غیبت فعل مسلمانی می‌شود بنابراین می‌توان فعل او را نیز حمل بر صحت نمود؛ یعنی گفته شود: عملی را که او انجام داده، وجه شرعی داشته است. آقای غیبت‌کننده! شما عمل را حمل بر فساد کردید و غیبت کردید اما ممکن است این وجه شرعی را نیز داشته باشد.

اصاله‌الصحه در مورد غیبت‌کننده اقتضا می‌کند سکوت کنیم؛ یعنی بگوییم مجوز شرعی برای غیبت دارد؛ اصاله‌الصحه در مورد شخص غیبت‌شونده بیان می‌کند شاید غیبت‌کننده عمل او را حمل بر فساد کرده درحالی‌که حمل بر صحت اقتضا می‌کند که عمل او خلاف شرع نبوده و مصالحی در میان بوده که این عمل را مرتکب یا سخنی را گفته است. این دو اصاله‌الصحه با هم تعارض می‌کنند، کدام یک مقدم بر دیگری است. دو دیدگاه مطرح شده است:۱- برخی گفته‌اند: اصاله‌الصحه را در مورد قائل (غیبت‌کننده) جاری می‌کنیم، کسی که غیبت می‌کند حتماً مجوزی دارد که مرتکب غیبت شده است؛ بنابراین می‌توان به سخنان او گوش داده و نهی‌ازمنکر هم لازم نیست.[۱]

۲- به نظر ما دیدگاه اول صحیح نیست بلکه اصاله‌الصحه را باید در مورد غیبت‌شونده جاری کنیم؛ زیرا رابطه سببی و مسببی است؛ غیبت‌کننده عملی را از مسلمانی دیده است و آن را حمل بر فساد کرده درحالی‌که می‌توانست آن را حمل بر صحت کند. حمل بر فساد غیبت‌کننده مسبب فعل فاعل است و اصل سببی بر اصل مسببی مقدم است. می‌توان گفت که این دو اصل تعارض کرده و تساقط می‌کنند بنابراین باید به عمومات حرمت رجوع کرد.

دلیل: روایات هم دلیل بر قول دوم هستند:

«محمد بن الحسن فی (المجالس والأخبار) بإسناده عن أبی ذر، عن النبی صلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم فی وصیته له قال: یا أبا ذر، من ذب عن أخیه المؤمن الغیبه کان حقا على الله أن یعتقه من النار. یا أبا ذر، من اُغتیب عنده أخوه المؤمن وهو یستطیع نصره فنصره نصره الله عز وجل فی الدنیا والآخره، وإن خذله وهو یستطیع نصره خذله الله فی الدنیا والآخره».[۲]

بررسی سند: روایت به دلیل وجود روات مهمل و ضعیف بسیاری که در سند آن موجود است، ضعیف است.

کسی که در نزد او از برادر مؤمنش غیبت کردند و می‌توانست او را کمک کند و او را یاری نمود، خداوند او را در دنیا و آخرت او را یاری می‌کند اما اگر او را مخذول کرد (مثلاً سکوت کرد یا تأیید کرد) درحالی‌که می‌توانست او را یاری کند خداوند او را در دنیا و آخرت مخذول و منکوب می‌کند.ضعف سند روایت به دلیل عمل اصحاب و اخبار مستفیض موجود در این باب، جبران می‌شود.روایت دیگر: «وفی (عقاب الأعمال) بإسناد تقدم فی باب عیاده المریض عن رسول الله صلى‌الله‌علیه‌وآله أنه قال فی خطبه له: ومن اغتاب أخاه المسلم بطل صومه، ونقض وضوءه، فإن مات وهو کذلک مات وهو مستحل لما حرم الله ـ إلى أن قال: ـ ومن مشى فی عون أخیه ومنفعته فله ثواب المجاهدین فی سبیل الله، ومن مشى فی عیب أخیه وکشف عورته کانت أول خطوه خطاها وضعها فی جهنم، وکشف الله عورته على رؤوس الخلائق، ومن مشى إلى ذی قرابه وذی رحم یسأل به أعطاه الله أجر مائه شهید، فإن سأل به ووصله بماله ونفسه جمیعا کان له بکل خطوه أربعون ألف ألف حسنه، ورفع له أربعون ألف ألف درجه، وکأنما عبدالله عزّ وجّل مائه سنه، ومن مشى فی فساد ما بینهما وقطیعه بینهما غضب الله عزّ وجّل علیه، ولعنه فی الدنیا والآخره، وکان علیه من الوزر کعدل قاطع الرحم».[۳]

بررسی سند: محمد بن علی بن الحسین بن بابویه (امامی و ثقه) در عقاب الاعمال از محمد بن موسی بن متوکل (امامی و ثقه) از محمد بن جعفر اسدی کوفی (ظاهرا امامی و ثقه) از موسی بن عمران نخعی (مهمل) از عمویش حسین بن زید نوفلی (در مورد او اختلاف است اما اقوی امامی و ثقه بودن او است) از حمّاد بن عمرو نصیبی (مهمل) از ابی‌الحسن خراسانی (مهمل) از میسره بن عبد ربّه فارسی (مهمل) از ابی‌عایشه سعدی (مهمل) از یزید بن عمر بن عبدالعزیز مقرائی (مهمل) از عبدالعزیز (مهمل) ابی‌سلیمه بن عبدالرحمن بن عوف (مهمل) از ابی‌هریره دوسی (سنی و شدیداً ضعیف است) و عبدالله بن عباس (امامی و ثقه)؛ بنابراین به دلیل وجود راویان مهمل و ضعیف، روایت ضعیف‌السند است.

«بطل صومه»: یعنی ثواب روزه‌اش از بین می‌رود. کسی که روزه می‌گیرد و سپس غیبت می‌کند، ثواب روزه‌اش را از بین می‌برد.

«ونقض وضوءه»: یعنی کمال وضویش از بین می‌رود.

کسی که برادر مسلمانش را غیبت کند وضویش باطل شده و وضویش نقض می‌شود و اگر در این حال بمیرد در حالی مرده است که حرام الهی را حلال دانسته است. کسی که به دنبال به دست آوردن اسرار مردم باشد، اولین قدمی که برمی‌دارد در جهنم پا می‌گذارد. (همیشه به دنبال این است که ببیند فلانی چه گناهی انجام می‌دهد؛ به تو چه که فلانی چه گناهی را مرتکب می‌شود؟ اصولاً انسان‌هایی که این‌گونه هستند جایگاهشان در جهنم است) و خداوند جلو همه مردم آبروی او را می‌برد. اگر کسی به سراغ فامیل‌هایش برود و از آن‌ها احوال‌پرسی کند، خدا اجر صد شهید را به او می‌دهد. اگر صله‌رحم کرد و ازلحاظ مالی به آن‌ها کمک کرد و به آن‌ها رسیدگی نمود، با هر قدمی که برمی‌دارد برای او چهل‌هزارهزار ثواب داده می‌شود و چهل‌هزارهزار درجه او بالا می‌رود؛ مانند این است که صد سال در راه خدا عبادت کرده است؛ اما اگر قدم بردارد در راه ایجاد فساد و قطع ارتباط میان فامیل‌ها، خداوند بر او غضب کرده، در دنیا و آخرت او را لعنت می‌کند و گناه کسی را دارد که قاطع رحم شده است.از این روایت استفاده می‌شود که غیبت کردن چقدر گناه بزرگی است؛ باید سعی کنیم که جلو غیبت را بگیریم تا کشف عورت کسی نشود. این‌گونه نباشد که آبروی کسی را ببریم یا در حضور ما آبروی کسی را ببرند.روایت دیگر: «محمد بن علی بن الحسین بإسناده عن شعیب بن واقد، عن الحسین بن زید، عن الصادق، عن آبائه علیهم‌السلام ـ فی حدیث المناهی ـ أن رسول الله صلى‌الله‌علیه‌وآله نهى عن الغیبه والاستماع إلیها، … قال: … ألا ومن تطوّل على أخیه فی غیبه سمعها فیه فی مجلس فردها عنه رد الله عنه ألف باب من الشر فی الدنیا والآخره، فإن هو لم یردها وهو قادر على ردها کان علیه کوزر من اغتابه سبعین مره».[۴]

بررسی سند: روایت به دلیل وجود شعیب بن واقد در سند ضعیف است زیرا مهمل است.

کسی که بر برادر مؤمنش در غیبتی که از می‌شنود منّت گذارد (غیبت که می‌شنوید رد نشوید و دفاع کنید؛ نگذارید غیبت کنند) و غیبت را رد کند، خداوند از او در دنیا و آخرت هزار در شر را از او رد می‌کند اما اگر رد نکرد (نشست و گوش داد یا تأیید کرد) درحالی‌که می‌توانست رد کند، گناه او مانند کسی است که هفتاد مرتبه غیبت کرده است.این روایات دلالت بر این می‌کند که مکلف باید رد غیبت کند و از مسلمان دفاع نماید تا آبرویش حفظ شود.