تفسیر ۱۴ (سوره بقره: آیه ۱۰۴)
/۰ دیدگاه/در تفسیر, دروس, سال تحصیلی 98-99 /توسط علی کاشانیموضوع: تفسیر قرآن کریم/تفسیر سوره بقره /آیه ۱۰۴
﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَقُولُوا راعِنا وَ قُولُوا انْظُرْنا وَ اسْمَعُوا وَ لِلْکافِرینَ عَذابٌ أَلیمٌ﴾[۱]
صحبت در تفسیر آیه صد و چهارم از سوره مبارکه بقره است. در رابطه با قوم یهود در آیات گذشته مباحثی مطرح شد که قوم یهود خصائص و افکاری دارند که خود را بزرگتر و برتر از اقوام دیگر میبینند، این آیه نیز در رابطه با قوم یهود است هرچند خطاب به مؤمنین است ولی کنایه و اشاره به قوم یهود دارد.یکی از مسائلی که در جامعه وجود دارد این است که انسان گاهی خیلی صریح و شفاف صحبت میکنند، با اشاره حرف نمیزنند در مقابل بعضی افراد هستند که دوپهلو صحبت میکنند که بعضی یک برداشت میکنند و بعضی برداشتی دیگر. این افراد واضح صحبت نمیکنند. دوپهلو صحبت کردن باعث سوء استفاده دشمنان میشود؛ یعنی دشمنان میگویند مقصود او این بود و با ما مخالف نیست و دشمنی ندارد، همین اجمال و ابهام که در کلام او وجود دارد باعث میشود که دشمن سوء استفاده کند و از طرفی هم به دوستان میگوید منظور من این بوده و از این طریق هر دو طرف را از خود راضی نگه میدارد. این یکی از خصوصیات افراد منافق است.وقتی پیامبر(ص) آیات قرآن را برای مردم بیان میفرمود به این جهت که همه در فهمیدن آیات یکسان نبودند، لذا میگفتند: راعِنا یعنی ما نفهمیدیم دوباره توضیح دهید و تکرار کنید لذا پیامبر(ص) دوباره برای آنها تکرار میکرد و توضیح میداد. راعِنا در زبان عبری که زبان یهود است به معنای پلید و زشت و شر است. گاهی الفاظی هست که در یک زبان معنای خوبی دارد و در زبان دیگر معنای بدی داشته باشد. راعِنا در زبان عربی یعنی مراعات کن و هیچ مشکلی ندارد ولی همین راعِنا در زبان عبری یعنی ای پلید! ای شر! یهود این جمله را گرفتند و میگفتند راعنا و معنای عبری آن را در نظر میگرفتند و به این وسیله پیامبر(ص) و اصحاب ایشان را مسخره میکردند.یکی از اصحاب به نام معاذ که زبان عبری میدانست، متوجه این مطلب شد و به پیامبر(ص) توضیح داد و این آیه نازل شد که راعِنا نگویید چون باعث سوء استفاده دشمنان یهودی میشود بجای راعِنا از کلمه انظرنا استفاده کنید. واسمعوا به این معناست که فرمایشات پیامبر(ص) گوش کنید و به آن عمل کنید نه فقط گوش کنید، بلکه به فرمایشات پیامبر(ص) توجه کنید و به آنها عمل کنید. ﴿وَ لِلْکافِرینَ عَذابٌ أَلیمٌ﴾ برای یهودیان که به پیامبر(ص) ایمان نیاوردند عذاب سختی است.
در این آیه شریفه نکاتی وجود دارد که باید مورد توجه قرار گیرد:نکته اول: معنای انظرنا: ﴿فنظر نظرهً فی النجوم﴾[۲] در قرآن ماده نظر استعمالاتی دارد که به معنای نگاه کردن با دقت است نه اینکه شما ببینید و از آن رد شوید؛ بلکه با تأمل و تحقیق و دقت به آن توجه کنید، نظر نظره گفته میشود. گاهی در بحثها تکرار میکنیم و توضیح میدهیم و گاهی با بیان خیلی ساده بیان میکنیم به خاطر مراعات اضعف المأمومین است؛ یعنی بعضی افراد که خوش استعداد هستند همان لحظه اول مطالب را دریافت میکنند ولی بعضی با آن توضیح و مثالها مطالب را دریافت میکنند. در نماز جماعت هم این مسأله وجود دارد نه آنقدر تند نماز بخوانید که بعضی از افراد که کمردرد یا پا درد دارند به شما نرسند و نه آنقدر آهسته که عدهای معذب شوند. در مورد درس و سخنرانی هم همینطور است که طوری باید بحث شود که همه افراد متوجه شوند.
نکته دوم: استهزاء مربوط به قصد انسان است؛ یعنی ممکن است شخصی یک جمله بگوید و قصد خیر داشته باشد و همان جمله را شخص دیگر به قصد شر بیان کند. کسانی که ایمان داشتند، کلمه راعنا را میگفتند و قصد خیر داشتند ولی یهود قصد شر داشتند لذا استهزاء مربوط به قصد انسان است.
نکته سوم: در مقابل شر باید آگاه بود و دقت کرد. من که در اینجا سخنرانی میکنم یا در حال مصاحبه هستم آیا به گونهای صحبت میکنم که دشمن از آن سوء استفاده نکند؟ ممکن است شما در داخل کشور و در تلویزیون صحبت کنید اما این حرفها که حقیقت هم هستند باید محاسبه کنید که دشمن از حرفهای شما سوء استفاده نکند. انسان باید متوجه حرفهای خودش باشد که به نفع کشور باشد و دشمن از آن سوء استفاده نکند. این دستور اسلام است که برای اینکه دشمن سوء استفاده نکند دقیق و حساب شده حرف بزنیم و اهانت نکنیم و از بیان هرچیزی که باعث سوء استفاده دشمن شود باید پرهیز کنیم. اینکه شبکههای معاند و رادیوهای بیگانه حرف شما را تکرار کنند معلوم است که حرف شما برای آنها خوراک خوبی بوده که آن را نقل میکنند. لذا یکی از مسائلی که همه ما مخصوصا مسئولین باید توجه داشته باشند این است که حرفهای ما باعث سوء استفاده دشمن نشود.
نکته چهارم: همیشه توجه داشته باشید که دشمن از هر فرصتی استفاده میکند اینطور نیست که بگویید دشمن از حرفهای شما در مجالس خصوصی استفاده نمیکند بلکه دشمن هوشیار است حرفهای شما در رادیوهای خارج مطرح میشود و مورد سوء استفاده قرار میگیرد. این مسأله اتفاق افتاده و ما بارها شاهد چنین مسائلی بودهایم. لذا دشمن را ضعیف ندانید چرا که دشمن همیشه در حال توطئه و سوء استفاده است و اگر شما درست و دقیق عمل نکنید و جوانب کلام خودتان را نسنجید دشمن از آن سوء استفاده میکند.
نکته پنجم: اسلام در واژههایی که شما استفاده می کنید دقت دارد و اینطور نیست که شما هر لفظی را به کار ببرید درست باشد، باید باادب صحبت کنیم و با آداب اسلامی حرف بزنیم، صحبت کردن از روی بی ادبی و برخوردهای نامناسب موجب سوء استفاده دشمن میشود و باید از اینگونه موارد پرهیز شود.
نکته ششم: در مواردی که نهی وجود دارد جایگزین آن را هم بیان کنیم. وقتی به جمهوری اسلامی یا وزیر و وکیلی انتقاد میکنیم، باید راه حل را نشان دهیم. انتقاد در مرحله اول باید با دلایل محکم باشد و در مرحله دوم باید به همراه بیان راه حل باشد.
تفسیر ۱۳ (سوره بقره: آیه ۱۰۳)
/۰ دیدگاه/در تفسیر, دروس, سال تحصیلی 98-99 /توسط علی کاشانیموضوع: تفسیر قرآن/تفسیر سوره بقره /آیه ۱۰۳
﴿وَ لَوْ أَنَّهُمْ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَمَثُوبَهٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ خَیْرٌ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ﴾[۱]
صحبت در تفسیر آیه صد و سوم از سوره مبارکه بقره است. در رابطه با قوم یهود که به خداوند و پیامبران یا ایمان نمیآوردند یا خیلی سخت ایمان میآوردند و بهانه میگرفتند. در زمان پیامبر بزرگ اسلام(ص) وقتی به رسالت مبعوث شد با اینکه علائم پیامبر(ص) در تورات ذکر شده بود اما در عین حال مقاومت میکردند و به پیامبر(ص) ایمان نمیآوردند و اصولا به دنبال سحر و جادو بودند و در آیات گذشته هم این بحث مطرح شد.خداوند متعال در این آیه شریفه میفرماید: ﴿وَ لَوْ أَنَّهُمْ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَمَثُوبَهٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ﴾ اگر قوم یهود به پیامبر(ص) ایمان میآوردند و تقوا پیشه میکردند، ثواب زیادی برای آنها بود که از همه چیز بالاتر است ﴿خَیْرٌ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ﴾ اگر این مطلب را بفهمند.
نکته اول: یکی از نکاتی که باید به آن توجه شود، منافع مادی و ثواب اخروی است. گاهی ممکن است به انسان گفته شود فلان کار اینقدر ثواب دارد ولی انسان آن کار را انجام ندهد. ثواب خدا باید در نظر ما دارای ارزش ویژه باشد. اصولا افرادی که به ثواب اخروی توجه ندارند، اهل تقوا نیستند و ایمان قوی ندارند و در نتیجه با مشکلاتی مواجه هستند.
بعضی کارها مشکل نیستند ولی ثواب حیلی زیادی دارد، عدهای آن را انجام میدهند، نماز شب، دعا و قرآن میخوانند و ذکر میگویند؛ عدهای نیز از کنار آن به راحتی میگذرند و توجه نمیکنند، یا باورشان ضعیف است که مثلا در روز قیامت در مقابل این عمل یک قصر با شکوه یا باغ وسیع داده میشود، وقتی این افراد از کنار این اعمال به راحتی عبور میکنند، نشاندهنده این است که ایمان ضعیفی دارند و اعتقادی ندارند. اگر انسان قبول داشته باشد و باور کند، آن عمل را انجام میدهد اما اگر ایمان و باور او ضعیف باشد، فکر میکند شوخی است و واقعیت ندارد. نقطه ضعفی که در ما وجود دارد این است که نسبت به امور اخروی ایمان ضعیفی داریم و میگوییم شاید چنین باشد، شاید بهشت و حور العین باشد، اگر یقین داشته باشیم، به واجبات و مستحبات بیشتر اهمیت میدهیم.جملهای که در این آیه ذکر شده میفرماید: ﴿لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ﴾ اگر این را بدانند. ما خیلی حرف میزنیم اما این عمل و تقوا و ایمان آیا به قلب و جان ما رسوخ کرده که بهشت و جهنم را باور داشته باشیم؟ اگر واقعا عذاب جهنم را باور داشته باشیم و ثوابهای اعمال که منجر به ورود به بهشت میشود را درست باور کرده باشیم، بیشتر عمل میکنیم ولی اینکه میبینید به واجبات عمل نمیکنیم یا از محرمات دوری نمیکنیم، بیشتر مربوط به ایمان ماست، ایمان ما نسبت به بهشت و جهنم ضعیف است و باور جدی نداریم. لذا خداوند در این آیه شریفه میفرماید: ﴿لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ﴾ اگر آنها به علم برسند که ثواب در آخرت برای آنها هست و واقعی است.
اصولا ثواب از ماده ثوب به معنای رجوع است؛ یعنی چیزی که به خود ما برمیگردد. وقتی عملی را انجام میدهید این عمل به خود شما بر میگردد، فکر نکنید که این عمل را برای خدا انجام میدهید. این نماز شب که میخوانید یا ذکری که میگویید به خود شما بر میگردد. همانطور که چیزی را جمع میکنید و میگویید برای من است، این اذکار و اعمال هم رجوع به خودتان میکند و برای شماست و ذخیره میشود و در آخرت به شما برمیگردد مثل بانکی که در آن پس انداز کرده و در مواقع لزوم از آن استفاده میکنید.﴿وَ لَوْ أَنَّهُمْ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَمَثُوبَهٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ﴾ مثوبه در این آیه نکره است و تنوین دارد که نشان از عظمت است و به معنای این است که ثواب زیادی برای شما وجود دارد که اگر بخواهید منافع مادی را با منافع اخروی مقایسه کنید، اصلا قابل قیاس نیست. سحر و جادو در دنیا برای شما یهودیان ممکن است سود اندکی داشته باشد ولی در آخرت فایدهای برای شما ندارد. این اشتباه بزرگی است که انسان آخرت و بهشت را فراموش کند، پاداش الهی از هر منفعت مادی بالاتر است.
﴿خَیْرٌ﴾ افعل تفضیل است؛ یعنی از همه چیز بالاتر است، ثواب آخرت بینهایت برتری دارد و اینکه مفضّل علیه خیر ذکر نشده به این معناست که ثواب آخرت از تمام منافع دنیوی و از همه چیز بالاتر است و قابل قیاس با چیزهای دیگر نیست. اما دو نکته باید در کنار هم باشد: ﴿وَ لَوْ أَنَّهُمْ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا﴾ ایمان باید در کنار تقوا باشد، این ثواب عظیم که از همه چیز بالاتر است برای کسی است که هم ایمان داشته باشد و هم تقوا. نه اینکه بگوید من خدا و قیامت را قبول دارم ولی نماز و روزه و دعا و … را انجام ندهد. اگر هم ایمان داست و هم تقوا، ثواب الهی شامل انسان میشود. ولی علمای یهود و یهودیان و کسانی که به دنبال سحر و جادو هستند نه ایمان درستی دارند و نه تقوا.
(لو) در آیه امتناعیه است؛ یعنی یهود اهل ایمان و تقوا نیستند. اگر ایمان و تقوا داشتند خوب بود و به ثواب اخروی هم میرسیدند ولی اینها این کار را نمیکنند.خدا دوست دارد که انسان مطالب را بفهمد: ﴿لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ﴾ تمنّی است؛ یعنی خداوند دوست دارد که مردم بفهمند که آخرت ارزش والایی دارد. یکی از مشکلات جامعه که میبینید فساد و محرمات در آن زیاد است به خاطر این است که اعتقاد ما به آخرت و بهشت و جهنم ضعیف است. اگر اعتقاد قوی داشتیم فساد و اختلاس و به دنبال منافع مادی رفتن و کارهای خلاف از بین میرفت.
نکته دوم: تقوای الهی فقط دوری از محرمات نیست هم پرهیز از محرمات است و هم ادای واجبات. لام در ﴿لَمَثُوبَهٌ﴾ دلالت بر قطعیت میکند؛ یعنی ثواب الهی قطعا شامل حال همه بندگان هست و آن جزای اخروی را خواهند دید، لذا لام دلالت بر قطعیت دارد و شما بدانید که آن جزای اخروی شامل حال شما است و اگر عمل خوبی انجام دهید جزای آن را خواهید دید و اگر یک ذره کار شر انجام دهید قطعا آن را خواهید دید و به شما بر میگردد و در آخرت آن نصیب را خواهید داشت.
تفسیر ۱۲ (سوره بقره: آیه ۱۰۲)
/۰ دیدگاه/در تفسیر, دروس, سال تحصیلی 98-99 /توسط علی کاشانیموضوع: تفسیر قرآن کریم/تفسیر سوره بقره /آیه ۱۰۲
﴿وَ اتَّبَعُوا ما تَتْلُوا الشَّیاطینُ عَلی مُلْکِ سُلَیْمانَ وَ ما کَفَرَ سُلَیْمانُ وَ لکِنَّ الشَّیاطینَ کَفَرُوا یُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَ ما أُنْزِلَ عَلَی الْمَلَکَیْنِ بِبابِلَ هارُوتَ وَ مارُوتَ وَ ما یُعَلِّمانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّی یَقُولا إِنَّما نَحْنُ فِتْنَهٌ فَلا تَکْفُرْ فَیَتَعَلَّمُونَ مِنْهُما ما یُفَرِّقُونَ بِهِ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ زَوْجِهِ وَ ما هُمْ بِضارِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ یَتَعَلَّمُونَ ما یَضُرُّهُمْ وَ لا یَنْفَعُهُمْ وَ لَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَراهُ ما لَهُ فِی الْآخِرَهِ مِنْ خَلاقٍ وَ لَبِئْسَ ما شَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ﴾[۱]
خلاصه جلسه گذشته: صحبت در تفسیر آیه صد و دوم از سوره مبارکه بقره بود. در رابطه با قوم یهود که دارای خصوصیاتی بودند. یکی از جهاتی که در قوم بنیاسرائیل وجود دارد، این است که به دنبال سحر و جادو بودند. توجه داشتن به سحر و جادو و اینکه انسان برای حل مشکلات خودش به غیر از خدا توجه کند، عمده اشکالی است که به یهود گرفته میشود.
بعضی از افراد برای حل مشکلات خود به دروغ و تزویر و خلاف تمسک میکنند و از مسیر خلاف و فساد وارد میشوند تا مشکلات خود را حل کنند. در مقابل کسانی قرار دارند که خدا را قبول داشته و به پروردگار اعتقاد دارند، چنین افرادی در مشکلات، مسیر خدایی را طی میکنند؛ یعنی با دعا و نماز و توسل و کارهای خیر سعی میکنند مشکلات خود را حل کنند.این دو نوع تفکر وجود دارد و خداوند متعال در این آیه شریفه در مذمت قوم یهود میفرماید قوم یهود کسانی هستند که برای رفاه دنیا و کارهای روزمره و اهداف مادی به دنبال سحر و جادو هستند و به خداوند توجه ندارند.خداوند متعال در آیات دیگر نیز از این کار نهی فرموده کسانی که به دنبال جن و شیاطین و سحر و جادو میروند برای اینکه مشکلات خود را به این وسیله و با ابزاری که خداوند از آن نهی فرموده، حل کنند.نکته اول: توجه دارید که قانون سببیت و مسببیت قانونی است که خداوند برای مصلحت جامعه جعل کرده وقتی شما در زمین گندم بکارید گندم برداشت میکنید و اگر جو بکارید، جو به دست میآید. این قانون علت و معلول است. اگر شما جو بکارید و گندم برداشت کنید قانون علت و معلول به هم ریخته است. هر قانونی مصالحی دارد لکن قانون علت و معلول به نفع همه جوامع بشری است و با اجازه تکوینی پروردگار انجام میشود؛ یعنی خداوند متعال به آتش سوزانندگی داده است، اگر شما دستتان را روی آتش بگذارید میسوزد. شما باید تصمیم بگیرید که از آتش درست استفاده کنید و با آن غذا درست کنید و مصرف نمایید، این قانون علت و معلول است. آتش که این اثرات را دارد به نفع شماست اما اگر شما به ضرر خودتان اقدام کنید و دست خودتان را با آتش بسوزانید، این مشکل شماست که گاهی بر خلاف مصلحت خودتان استفاده میکنید.
چاقو برای بریدن ساخته شده و طبیعت آن بریدن است، بهترین وسیله برای پاره کردن هندوانه و پوست گرفتن میوه است، بریدن چاقو به نفع جامعه است اما اگر به وسیله چاقو شخصی کشته شود، بر خلاف مصلحت جامعه از آن استفاده شده است. خداوند متعال در قرآن میفرماید آنچه که خیر میبینید از ناحیه خداست و آنچه که شر میبینید از ناحیه خودتان است. خودتان باعث شر شدهاید، قوانین تکوینی که خداوند وضع کرده را زیر پا گذاشتهاید و نتیجه آن شر است که به انسان و جامعه برمیگردد.با توجه به این مطلب بدانید که سحر هم یکی از مصادیق همین جریان است، سحر به ضرر انسان و جامعه است. اگر خداوند سحر را خلق کرده برای این است که اگر بعضی افراد بین زن و شوهر جدایی بیندازند، هاروت و ماروت راه بطلان سحر را به مردم یاد دادند و آموزش سحر برای دفع سحر ساحرین بود.نکته دوم: در ذیل این آیه شریفه میفرماید: ﴿وَ لَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَراهُ ما لَهُ فِی الْآخِرَهِ مِنْ خَلاقٍ﴾ کسانی که دنیا را میفروشند به آخرت یا مغفرت پروردگار را به عذاب و هدایت را به ضلالت میفروشند؛ ﴿اشْتَرَوُاْ الْحَیَاهَ الدُّنْیَا بِالآَخِرَهِ﴾[۲] یا ﴿اشْتَرَوُاْ الضَّلاَلَهَ بِالْهُدَى﴾[۳] [۴] و امثال این تعبیرات، آخرت را میفروشند و به جای آن دنیا را میگیرند. در معاملات ثمن و مثمن وجود دارد و بیعی که انجام میدهید باید مالک آن باشید؛ خانهای که میخواهید بفروشید باید مالک باشید، آیا شما مالک آخرت هستید که آن را به دنیا بفروشید؟ ﴿وَ لَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَراهُ ما لَهُ فِی الْآخِرَهِ مِنْ خَلاقٍ﴾ یهودیها و کسانی که آخرت خود را از دست میدهند و دنیا را میگیرند، میدانند که از آخرت هیچ نصیبی ندارند.
﴿وَ لَبِئْسَ ما شَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ﴾ نفس خودشان را خیلی ارزان فروختند و معامله بدی انجام دادند. اینکه انسان نفس و ماهیت وجودی و ارزش واقعی خود را که اعتقادات و اخلاق و ارزشهای انسانی است را بدهد و در مقابل آن مادیات را دریافت کند، بدترین معامله است. خداوند متعال میفرماید اشتباه نکنید این دنیا اینقدر ارزش ندارد، شما میبینید انسان شب میخوابد و صبح بیدار نمیشود یا به مسافرت میرود و در راه میمیرد، یک هواپیما سقوط می کند و همه کشته میشوند. این دنیا اعتباری ندارد که به خاطر دنیا و مادیات، آخرت را کنار بگذاریم.
یکی از مسائلی که در قرآن مورد توجه است این است که ما ارزش خودمان را به دست بیاوریم و موقعیت خودمان را بفهمیم که چه گوهر گرانبهایی هستیم و این گوهر گرانبها را ارزان نفروشیم، این وقت که طلاست به راحتی از دست ندهیم و ارزان نفروشیم. باید به مسائلی که در این ایام اتفاق افتاده دقت و توجه داشته باشیم و این آیه شریفه را همیشه در نظر داشته باشیم که ﴿إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ﴾[۵] ما برای خدا هستیم و باید در مسیر خدا باشیم. برگشت ما به سوی خداست.
در این ایام برای ما مسائل دردناکی پیش آمد یکی از مسائل دردناک شهادت سردار رشید سپهبد قاسم سلیمانی بود که یک درد بزرگ و مشکل جدی بود. این شهید والا مقام عاشق شهادت بود ولی جان و فکر و تدبیرش و به قول مقام معظم رهبری آن تدبیری که داشت برای ما و امنیت ایران و منطقه بود. این مصیبت بزرگی بود که توسط آمریکا و اسرائیل به وقوع پیوست و به قول مرحوم امام(ره) هرچه فریاد دارید بر سر آمریکا و اسرائیل بزنید.جمعیتی در تشییع جنازه شرکت کردند که سردمداران آمریکا از این تشییع جنازه مبهوت شدند، مردم در تشییع جنازه این سردار شهید مطالبه کردند که انتقام گرفته شود، سپاه دلاور هم از آمریکا انتقام گرفت و پایگاه عین الاسد در عراق را موشک باران کردند که هنوز هم توضیح میدهند که در آنجا چه اتفاقی افتاده است. امثال سردار سلیمانیها در سپاه وجود دارند و برای حفظ امنیت و مملکت کارهایی را انجام میدهند و خودشان هم گفتهاند که قصد ما کشتن افراد نیست و میخواهیم به آمریکا بفهمانیم که میتوانیم کارهایی را انجام دهیم بلکه متنبه شوند.حادثه دیگری که اتفاق افتاد و باعث تأسف ما بود مسأله کرمان بود که در تشییع باشکوه پیکر شهید سلیمانی در اثر سوء مدیریت یا مسائل دیگر، عدهای از هموطنان ما کشته شدند.مسأله دیگر سقوط هواپیما بود که بسیار دردناک و باعث تأسف بود و تأسف انسان وقتی بیشتر میشود که معلوم شود عامل این کار آمریکا بوده که در هر صورت باعث این حادثه شده است.همه ما عزادار هستیم و تعدادی از اقوام نزدیک ما که از نخبگان هم بودند در این هواپیما بودند ولی دو نکته لازم است در این مورد تذکر دهیم:نکته اول: سپاه و بسیج از نیروهای اصیل انقلابی هستند که ما هرچه امنیت در کشور داریم مربوط به جانفشانیها و فداکاریهای سپاه است. همانطور که سردار رشید اسلام شهید حاج قاسم سلیمانی در رابطه با داعش امنیت ما را حفظ میکرد و شما دیدید که داعش در کشور عراق و سوریه چه کرد ولی در ایران نتوانست اقدامی بکند در عین حال سپاه بود که امنیت کشور را حفظ کرد و ما باید قدر این کار سپاه و خدمات سپاه که تاکنون انجام داده و در آینده هم انجام خواهد داد را بدانیم و ارج بنهیم.
نکته دوم: شما دیدید که در کشور عراق و سوریه چقدر ناامنی وجود دارد در کشور لیبی و افغانستان ناامنیهای زیادی وجود دارد، این کشورها اطراف ما هستند، اما در کشور ما امنیت وجود دارد و این امنیت به خاطر وحدت و هم دلی است که میان مردم وجود دارد و آن قلّه که در رأس وجود دارد و ما به عنوان ولایت فقیه او را قبول داریم قدرتمند است و اقتدار دارد. اگر اقتدار رهبری حفظ شود امنیت شما هم حفظ خواهد شد. مهمترین چیزی که در جامعه وجود دارد و برای امنیت مردم مفید است اقتداری است که رهبر آن جامعه دارد. اگر رهبر مقتدر باشد و اقتدارش حفظ شود، امنیت جامعه حفظ میشود و اگر اقتدار از بین برود امنیت هم از بین خواهد رفت. اگر میخواهید جان و مال و آبرو و ناموس و کشورتان حفظ شود، باید اقتدار مملکت را حفظ کنید.
در مسأله سقوط هواپیما متأسفانه عدهای آمدند از آب گل آلود ماهی بگیرند و شعارهایی علیه نظام دادند، باید به این نکته توجه داشته باشیم که هرچیزی زا میتوانیم تحمل کنیم ولی امنیت مملکت در رأس امور است. اگر امنیت نباشد نه جان کسی محفوظ است و نه مال و ناموس و آبروی کسی. ما باید این اقتدار را با وحدت حفظ کنیم و انسجام خود را روز به روز بیشتر کنیم تا اینکه این مملکت را بتوانیم به دست آقا امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف تحویل دهیم.
تفسیر ۱۱ (سوره بقره: آیه ۱۰۲)
/۰ دیدگاه/در تفسیر, دروس, سال تحصیلی 98-99 /توسط علی کاشانیموضوع: تفسیر قرآن مجید/تفسیر سوره بقره /آیه ۱۰۲
﴿وَ اتَّبَعُوا ما تَتْلُوا الشَّیاطینُ عَلی مُلْکِ سُلَیْمانَ وَ ما کَفَرَ سُلَیْمانُ وَ لکِنَّ الشَّیاطینَ کَفَرُوا یُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَ ما أُنْزِلَ عَلَی الْمَلَکَیْنِ بِبابِلَ هارُوتَ وَ مارُوتَ وَ ما یُعَلِّمانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّی یَقُولا إِنَّما نَحْنُ فِتْنَهٌ فَلا تَکْفُرْ فَیَتَعَلَّمُونَ مِنْهُما ما یُفَرِّقُونَ بِهِ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ زَوْجِهِ وَ ما هُمْ بِضارِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ یَتَعَلَّمُونَ ما یَضُرُّهُمْ وَ لا یَنْفَعُهُمْ وَ لَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَراهُ ما لَهُ فِی الْآخِرَهِ مِنْ خَلاقٍ وَ لَبِئْسَ ما شَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ﴾[۱]
خلاصه جلسه گذشته: صحبت در تفسیر آیه صد و دوم از سوره مبارکه بقره بود. در رابطه با قوم یهود و بنیاسرائیل است که دارای خصوصیاتی هستند. خداوند متعال در آیات زیادی از قرآن مجید در رابطه با قوم بنیاسرائیل مطالبی را بیان میفرماید. یکی از مسائلی که قوم بنیاسرائیل زیاد به آن میپرداختند و انجام میداند، مسأله سحر و جادو بود. افرادی که از حقایق و معارف الهی دور باشند و نتوانند معارف الهی را درک کنند به طرف چپ و راست متمایل می شوند و از صراط مستقیم انحراف پیدا میکنند اما کسانی که دل به ذات باری تعالی بستند و معارف توحیدی و الهی را کاملا درک میکنند، به چپ و راست انحراف پیدا نمیکنند.
قوم بنیاسرائیل تورات و انجیل را رها کردند و حقایقی که در تورات و انجیل بود را فرا نگرفتند و از روی علم یا جهل به حقایق و معارف الهی توجّه نکردند. کسانی که راه مستقیم را طی نمیکنند، ناچار به طرف چپ و راست و انحرافات متمسک میشوند. قوم بنیاسرائیل به دنبال سحر و جادو بودند و این آیه به این مطلب اشاره دارد که این قوم با سحر و جادو باعث ایجاد فتنه و فساد در جامعه شدند. زن و شوهر باید برای هم سکینه باشند ﴿وَمِنْ آیَاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْوَاجًا لِتَسْکُنُوا إِلَیْهَا وَجَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّهً وَرَحْمَهً﴾[۲] خداوند زن را برای آرامش شما آفریده تا به وسیله ازدواج آرامش داشته باشید و بین زن و شوهر، مودت و دوستی و علاقه و بخشش و گذشت باشد. ممکن است در زندگی خطاهایی صادر شود و این خطاها باید با رحمت و مودت بخشیده شود و باعث اختلاف بین زن و شوهر نشود. قوم بنیاسرائیل با سحر و جادو بین زن و شوهر اختلاف ایجاد میکردند. اصولا خانوادههایی که اختلاف دارند، روی آرامش را نمیبینند.
نکته اول: از جمله نکاتی که در این آیه شریفه مورد توجه است این است که هدف و نیت در کارها تأثیرگذار است. گاهی نیت شخصی خیر است و نیت دیگری شر، هرچند عمل، یکی است اما وقتی نیّت پاک و با اخلاص باشد، دارای ثواب است و اگر نیّت فاسد باشد، عذاب اخروی دارد؛ شیاطین و بنیاسرائیل به مردم سحر میآموختند و به آن عمل میکردند و آن را حلال میشمردند؛ یعنی سه حرکت انجام میدادند و هر سه حرکت خبیثانه. به همین خاطر در قرآن میفرماید: ﴿وَ ما کَفَرَ سُلَیْمانُ وَ لکِنَّ الشَّیاطینَ کَفَرُوا یُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْر﴾ یاد دادن سحر در مرز کفر است. آیا سحر میتواند کفر باشد؟ اگر شما سحر را بیاموزید و به دیگران یاد دهید و این سحر را حلال بدانید ارتداد برای شما حاصل میشود و ارتداد کفر است. چون شما یکی از ضروریات دین را که حرمت سحر باشد، حلال شمردهاید.
نکته دوم: در این آیه شریفه بیان شده که ﴿وَ ما هُمْ بِضارِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ﴾ اینها نمیتوانند به کسی ضرر بزنند مگر با اجازه خدا.
فرق اذن و اجازه در این است که اذن قبل از عمل است و اجازه بعد از عمل؛ یعنی اگر شما قبل از انجام عملی مانند بیع، اجازه بگیرید، میگویند این بیع با اذن مالک انجام شد اما اگر معامله انجام شود و بعد از آن از مالک اجازه گرفته شود، اجازه گفته میشود. پس اجازه اعم از اذن است؛ یعنی اذن، سابق است و اجازه، هم میتواند سابق باشد و هم لاحق.در اینجا خداوند میفرماید اینها نمیتوانند با سحر به کسی ضرر برسانند مگر به اذن خدا. آیا اذن خداوند در همه جا هست؟ آیا ضررها و مشکلاتی که در جامعه وجود دارد، با سحر باشد یا بدون سحر، با اذن خداست؟برای روشن شدن این بحث میگوییم یک اذن تکوینی داریم که خداوند متعال تکوینا قانونی را در این عالم به وجود آورده که این قانون در مجموع به مصلحت مردم است و آن قانون سببیت و مسببیت است؛ یعنی اسبابی در این عالم وجود هست و یک مسببات؛ یعنی کبریت سبب است و آتش گرفتن مسبب است. وقتی گندم میکارید این سببیت باعث میشود که گندم برداشت کنید و اگر جو بکارید، جو برداشت میکنید. اگر گندم بکارید و جو برداشت کنید قانون سببیت به هم خورده است. این قانون اذن خداست، خداوند این قانون را وضع کرده که هر سببی موجود شد به طور دقیق مسببش موجود میشود. اگر به کسی محبت کردید به شما علاقمند میشود و اگر به کسی ظلم کردید با شما دشمن میشود و این طبیعی است.سحر هم در عالم وجود آثاری دارد که بر این قانون بار میشود وقتی سبب آمد مسبب هم ایجاد میشود لذا خداوند هم تأیید میفرماید که ﴿ما یُفَرِّقُونَ بِهِ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ زَوْجِهِ﴾ اینها با سحر باعث میشدند که بین زن و شوهر جدایی بیفتد و این اثر سحر است، پس سحر واقعیتی است که آثاری بر آن مترتب است و وقتی سحر انجام شد، میتواند بین زن و شوهر جدایی و اختلاف ایجاد کند. لکن این اذن خداوند هم به همراه دارد که به آن اذن تکوینی اسباب و مسببات و علل و معالیل گفته می شود. قانون خداوند این است که آتش بسوزاند اما یک نکته وجود دارد و آن این است که استقلال صد درصد علت تامه نیستند. ممکن است آتش برای حضرت ابراهیم گلستان شود، خدا این قدرت را دارد اما آن را در همه موارد اعمال نمیکند، در یک مورد خاص ممکن است اعمال کند.
این سحر و تفرقهای که بین زن و شوهر ایجاد میشود با اذن تکوینی پروردگار است که وقتی سبب ایجاد شد مسبب هم ایجاد می شود. این اذن تکوینی با عذاب الهی منافات ندارد این قانون اسباب و مسببات امتحان الهی است، شما میتوانید این سبب را ایجاد کنید و کسی را بکشید ولی نباید این کار را بکنید، خدا از این کار نهی کرده است. پس با توجه به این توضیح اذن تکوینی خداوند وجود دارد ولی اذن تشریعی وجود ندارد، خداوند سحر و دزدی و قتل و غارت را اجازه نداده است.پس منظور از ﴿اذن﴾ در آیه شریفه، اذن تکوینی است که همان قانون علت و معلول و سبب و مسبب است. اینکه گفته میشود صله رحم عمر را طولانی میکند یا صدقه دفع بلا میکند؛ یعنی آن اسباب و مسبباتی که خداوند در این عالم جعل کرده که سبب و مسبب از یک سنخ باشد این قانون گاهی در این عالم با یک چیزهایی عوض میشود، مثلا یک قانون سبب و مسبب را با دعا عوض میکنید؛ این شخص در حال مردن بود ولی شما با دعا مانع مرگ او شدید. این قانون سبب و مسبب علت تامه نیست و خداوند قدرتی مافوق این اسباب و مسببات است که در بعضی از مواقع دعای شما باعث میشود که سبب اثر خودش را انجام ندهد؛ مثل جریان حضرت ابراهیم و معجزات و دعاهایی که گاهی مستجاب میشود و صله رحم که اثراتی دارد و صدقه که باعث دفع بلا میشود و موارد دیگر.
تفسیر ۱۰ (سوره بقره: آیه ۱۰۲)
/۰ دیدگاه/در تفسیر, دروس, سال تحصیلی 98-99 /توسط علی کاشانیموضوع: تفسیر قرآن کریم/تفسیر سوره بقره /تفسیر آیه ۱۰۲
﴿وَ اتَّبَعُوا ما تَتْلُوا الشَّیاطینُ عَلی مُلْکِ سُلَیْمانَ وَ ما کَفَرَ سُلَیْمانُ وَ لکِنَّ الشَّیاطینَ کَفَرُوا یُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَ ما أُنْزِلَ عَلَی الْمَلَکَیْنِ بِبابِلَ هارُوتَ وَ مارُوتَ وَ ما یُعَلِّمانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّی یَقُولا إِنَّما نَحْنُ فِتْنَهٌ فَلا تَکْفُرْ فَیَتَعَلَّمُونَ مِنْهُما ما یُفَرِّقُونَ بِهِ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ زَوْجِهِ وَ ما هُمْ بِضارِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ یَتَعَلَّمُونَ ما یَضُرُّهُمْ وَ لا یَنْفَعُهُمْ وَ لَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَراهُ ما لَهُ فِی الْآخِرَهِ مِنْ خَلاقٍ وَ لَبِئْسَ ما شَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ﴾[۱]
خلاصه جلسه گذشته: صحبت در تفسیر آیه صد و دوم از سوره مبارکه بقره بود که در جلسه گذشته مطالبی بیان شد. این آیه شریفه در رابطه با قوم یهود و بنیاسرائیل است که تابع شیطان هستند. یکی از خصوصیات یهود این است که تابع شیاطین هستند و به مسأله سحر و جادو اهمیت میدهند و به جای اینکه به خدا توجه کنند و تکیهگاه و پناه آنها خدا باشد، به سحر و جادو توجه میکنند. لکن پیامبران به دنبال سحر نیستند؛ نه حضرت سلیمان ساحر بوده و نه پیامبر ما به دنبال سحر بودهاند. ﴿وَ ما کَفَرَ سُلَیْمانُ وَ لکِنَّ الشَّیاطینَ کَفَرُوا﴾ شیاطین کافر میشدند و دنبال سحر و جادو بودند.
در این آیه شریفه مطالبی ذکر شده است:مطلب اول: آیا سحر، کفر است؟ در این آیه آمده که ﴿وَ ما کَفَرَ سُلَیْمانُ وَ لکِنَّ الشَّیاطینَ کَفَرُوا یُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْر﴾ شیاطین کافر شدند به خاطر اینکه به مردم سحر میآموختند. یکی از کسبهای حرام که مرحوم شیخ انصاری(رحمه الله) در کتاب مکاسب محرمه بیان کردهاند، سحر است. اما به عنوان کفر مطرح نیست ولی در این آیه شریفه چنین میفرماید که شیاطین کافر شدند و سحر به مردم یاد میدادند.
در جواب این سؤال باید گفت که سحر مراحلی دارد که متفاوت هستند: یک مرحله، مرحله یاد گرفتن سحر است که انسان میخواهد سحر را یاد بگیرد؛ مرحله دیگر اجرای سحر است، ﴿یُفَرِّقُونَ بِهِ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ زَوْجِهِ﴾، بین زن و مرد جدایی میاندازد؛ مرحله سوم سحر ان است که سحر را حلال میشمارد. این سه مرحله با هم متفاوت است: مرحله اول که یادگیری و تعلیم سحر است، ممکن است برای افرادی که به خودشان مطمئن هستند که کار خلافی انجام نمیدهند و در جاهایی که مردم مبتلا شده و به مشکلاتی برخوردهاند، به مردم کمک میکنند و سحر را باطل میکنند، این کار بدی نیست مخصوصا اگر کسانی باشند که به خودشان مطمئن باشند که کار خلافی انجام نمیدهند و این علم را فقط در راه باطل کردن سحر ساحران به کار میبرد، این مرحله کفر نیست و ممکن است جایز باشد.
اما مرحله دوم که اجرای سحر است، کار حرامی است؛ یعنی از سحر در مسیر خلاف استفاده کند، به این معنا که بین زن و مرد جدایی بیندازد یا به مردم ضرر برساند، این اعمال سحر است که مسلماً کار حرامی است.مرحله سوم نیز که حلال شمردن سحر است؛ یعنی یک حکم ضروری اسلام را قبول ندارد، چراکه از نظر اسلام سحر حرام است و این حکم را قبول ندارد و حلال میشمارد، چنین شخصی ترویج دهنده سحر و جادو است. در این صورت، کفر محسوب میشود؛ یعنی کسی که به کار بردن سحر را حلال میشمارد، کافر است.در این آیه شریفه شیاطین و یهود کافر شدند به خاطر اینکه اینها علاوه بر اینکه ترویج دهنده سحر بودند، آن را حلال میشمردند. پس توضیح این مطلب که بعضی میگویند سحر حرام است و بعضی آن را کفر میدانند، این است که گاهی کسی مرتکب سحر میشود و آن را حرام میداند، چنین شخصی مانند کسی است که شراب میخورد و میداند حرام است، این شخص گناه میکند، اما شخصی که شراب میخورد و آن را ترویج میکند و میگوید حلال است، مرتد است و کافر شده است، سحر هم همینطور است.مطلب دوم: بابل که در این آیه شریفه ذکر شده است شهری است در ۱۶۰ کیلومتری بغداد که هاروت و ماروت در آنجا سکونت داشته و به تعلیم سحر برای باطل کردن سحر ساحران مشغول شدند. اینکه هاروت و ماروت چه کسانی بودند به زودی بحث خواهیم کرد. به نظر ما هاروت و ماروت دو فرشته بودند و ملائکه معصوم هستند و هیچوقت مرتکب خلاف نمیشود ولی در این آیه شریفه بیان میکند که ﴿وَ ما أُنْزِلَ عَلَی الْمَلَکَیْنِ بِبابِلَ هارُوتَ وَ مارُوتَ وَ ما یُعَلِّمانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّی یَقُولا إِنَّما نَحْنُ فِتْنَهٌ فَلا تَکْفُرْ﴾ هاروت و ماروت سحر را به مردم یاد دادند.
سؤال: اگر هاروت و ماروت فرشته هستند و معصوم، پس چرا به مردم سحر را یاد دادند؟
جواب: آنچه که از این آیه به دست میآید این است که ﴿وَ ما أُنْزِلَ عَلَی الْمَلَکَیْنِ﴾ یعنی خداوند متعال بر این دو ملک چیزی را نازل کرد که سحر ساحرین را باطل کند، پس این از ناحیه خدا بود و این قرینه بر این مطلب است که هاروت و ماروت دو فرشته و معصوم بودند.
اینکه بعضی از مفسرین گفتهاند که هاروت و ماروت دو نفر از اطرافیان پادشاه بابل بودند، که با حضرت سلیمان مخالف بود و میخواست حکومت حضرت سلیمان را از بین ببرد؛ این دو نفر یعنی هاروت و ماروت خوش سیما و خوش بیان بودند، پادشاه بابل اینها را فرستاد که به مردم بگویند که حضرت سلیمان ساحر است و به او اعتقاد نداشته باشید، لذا این دو نفر مسأله سحر را به مردم بازگو کردند؛ شاید شواهد تاریخی هم داشته باشند ولی با این آیه شریفه در چند مورد منافات دارد:اول: میفرماید ﴿وَ ما أُنْزِلَ عَلَی الْمَلَکَیْنِ﴾ که یعنی خدا چیزی را بر دو فرشته نازل کرده، نه اینکه دو نفر انسان منافق و خبیث این کار را کرده باشند.
دوم: میفرماید: ﴿وَ ما یُعَلِّمانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّی یَقُولا إِنَّما نَحْنُ فِتْنَهٌ فَلا تَکْفُرْ﴾ اینها وقتی سحر را یاد میدادند به مردم میگفتند این امتحان خداست، شما این مطالب را برای ابطال سحر بیاموزید نه اینکه مردم را سحر کنید کافر نشوید. اینها کافر نشدند بلکه کسانی کافر شدند که ﴿فَیَتَعَلَّمُونَ مِنْهُما ما یُفَرِّقُونَ بِهِ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ زَوْجِهِ وَ ما هُمْ بِضارِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ﴾.
پس به نظر ما هاروت و ماروت دو فرشته بودند و آنچه به مردم یاد دادند از جانب خدا و در رابطه با ابطال سحر بود و کار خلافی انجام ندادند. به خاطر اینکه سحر بین مردم زیاد شده بود و حالت اضطرار برای مردم به وجود آمده بود، هاروت و ماروت به مردم راه باطل کردن سحر را یاد دادند. منتهی بعضی از مردم وقتی چیزی را یاد میگیرند، از آن سوء استفاده میکنند و در مسیر باطل از آن استفاده میکنند.
مطلب سوم: هدف و نیت انسان تأثیر دارد. گاهی شما علمی را فرا میگیرید که در مسیر صحیح از آن استفاده کنید، اما بعضی افراد هستند که هدفشان از آموختن علم این است که در مسیر باطل از آن استفاده کنند. کسی که هدفش صحیح است و میخواهد به صلاح مردم عمل کند، مسلماً کارش صحیح است ولی کسی که هدفش فساد و خلاف است، فراگیری علمش هم صحیح و مورد تأیید نیست. این مسأله در تمام علوم وجود دارد، کسی که علم قضاوت را میآموزد اگر مسیر صحیح آن را بپیماید بزرگترین ثواب را نصیب خود ساخته و اگر مسیر خلاف را بپیماید بزرگترین عقاب را برای خود رقم زده است.
دفاع از کشور لازم است، اگر از علم ساخت سلاح برای دفاع از کشور استفاده شود، بهترین ثواب را دارد و اگر در مسیر خلاف و جنگافروزی استفاده شود بزرگترین عقاب را دارد، این مربوط به نیت است. بعضی از مسائل هست که نمیتوان گفت صددرصد باطل است و نه میتوان گفت که صددرصد درست است، بلکه باید گفت که اگر نیت استفاده صحیح و الهی در میان باشد درست است و اگر نیت استفاده در جهت باطل وجود داشته باشد، باطل است و بدترین گناه است. مسأله تعلیم سحر هم از مصادیق همین بحث است. شیاطین به مردم سحر میآموختند و هاروت و ماروت نیز تعلیم سحر میکردند اما شیاطین برای اینکه بین زن و مرد جدایی بیندازند و برای فساد و خلاف و اعمال شیطانی تعلیم سحر میکردند ولی هاروت و ماروت برای ابطال سحر و نجات مردم و صلاح آنها بود. پس ممکن است یک کار از دو نفر صادر شود برای یکی کار خوبی باشد و برای دیگری کار زشت و ناپسند. لذا در این آیه شریفه میفرماید: ﴿وَ لکِنَّ الشَّیاطینَ کَفَرُوا یُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْر﴾ ولی هاروت و ماروت وقتی سحر را تعلیم میدادند به مردم میگفتند این فتنه و امتحان است، مبادا سحر را بیاموزید و علیه مردم استفاده کنید. دست برای انسان بهترین نعمت خداست، با آن غذا میخورد، کارهای خیر انجام میدهد، به مستحق کمک میکند، دست یتیم را میگیرد و مشکلات مردم را حل میکند اما همین دست ممکن است یتیمی را بزند، یا کار خلاف بکند؛ اینها امتحان است خدا به شما دست قوی داده برای اینکه کار خیر انجام دهید نه اینکه کار خلاف انجام دهید ولی در عین حال اختیار دارید که با آن کار خلاف کنید. لذا باید به این مسائل دقت کرد.
تفسیر ۹ (سوره بقره: آیه ۱۰۲)
/۰ دیدگاه/در تفسیر, دروس, سال تحصیلی 98-99 /توسط علی کاشانیموضوع: تفسیر قرآن کریم/تفسیر سوره بقره /تفسیر آیه ۱۰۲
﴿وَ اتَّبَعُوا ما تَتْلُوا الشَّیاطینُ عَلی مُلْکِ سُلَیْمانَ وَ ما کَفَرَ سُلَیْمانُ وَ لکِنَّ الشَّیاطینَ کَفَرُوا یُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْرَ وَ ما أُنْزِلَ عَلَی الْمَلَکَیْنِ بِبابِلَ هارُوتَ وَ مارُوتَ وَ ما یُعَلِّمانِ مِنْ أَحَدٍ حَتَّی یَقُولا إِنَّما نَحْنُ فِتْنَهٌ فَلا تَکْفُرْ فَیَتَعَلَّمُونَ مِنْهُما ما یُفَرِّقُونَ بِهِ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ زَوْجِهِ وَ ما هُمْ بِضارِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ وَ یَتَعَلَّمُونَ ما یَضُرُّهُمْ وَ لا یَنْفَعُهُمْ وَ لَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَراهُ ما لَهُ فِی الْآخِرَهِ مِنْ خَلاقٍ وَ لَبِئْسَ ما شَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ﴾[۱]
صحبت در تفسیر آیه صد و دوم از سوره مبارکه بقره است. در رابطه با قوم یهود و بنیاسرائیل که در آیات گذشته مباحثی مطرح شد، گفتیم که یکی از خصوصیات یهود این بود که افراد لجوجی بودند و در مقابل پیامبران میایستادند و با آنها مخالفت میکردند. در زمان پیامبر اسلام(ص) نیز یهود با اینکه علائم پیامبر(ص) در تورات وجود داشت، ولی با این وجود با ایشان مخالفت کردند در زمان حضرت موسی(ع) هم مخالفت میکردند و به مجرد اینکه حضرت موسی(ع) به کوه طور رفت، گوسالهپرست شدند؛ یهود اینچنین هستند.در زمان حضرت سلیمان(ع) یهود به دنبال سحر و جادو بودند و معجزات پیامبران را حمل بر سحر و جادو میکردند ولی خداوند می فرماید: ﴿وَ ما کَفَرَ سُلَیْمانُ وَ لکِنَّ الشَّیاطینَ کَفَرُوا﴾ سلیمان به دنبال سحر و جادو نبود ولی یهود شیاطینی داشتند که به آنها سحر میآموختند و آنقدر سحر و جادو گسترش پیدا کرد که خداوند دو ملائکه به نام هاروت و ماروت را مأمور کرد که راه ابطال سحر و جادو را به آنها بیاموزند و هاروت و ماروت به مردم میگفتند که ما این راهها را برای ابطال سحر به شما میآموزیم و این وسیله امتحان شماست و شما در معرض امتحان خدا هستید و نباید برای سحر کردن دیگران از آن استفاده کنید. ﴿فَلا تَکْفُرْ﴾ مواظب باشید که کافر نشوید.
﴿فَیَتَعَلَّمُونَ مِنْهُما ما یُفَرِّقُونَ بِهِ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ زَوْجِهِ﴾ کسانی که سحر میکردند، بین زن و شوهر جدایی ایجاد میکردند و برای مردم مشکلاتی به وجود میآوردند ولی هاروت و ماروت دو فرشتهای بودند که راه ابطال سحر را به مردم یاد میدادند ﴿وَ ما هُمْ بِضارِّینَ بِهِ مِنْ أَحَدٍ إِلاَّ بِإِذْنِ اللَّهِ﴾ وقتی مردم راه ابطال سحر را یاد گرفتند، باعث جدایی زن و شوهر هم میشدند در حالیکه این دو فرشته به مردم توصیه کرده بودند که از سحر استفاده نکنید و از این آموزشها فقط برای ابطال سحر استفاده کنید.
﴿وَ یَتَعَلَّمُونَ ما یَضُرُّهُمْ وَ لا یَنْفَعُهُمْ﴾ مردم یهود به جای اینکه از علم استفاده کنند و عالم شوند و کارهای خوب انجام دهند ولی یهود از علم سوء استفاده میکردند. اگر سحر میآموختند، با آن مردم را اذیت میکردند، دنبال جذب منفعت نبودند بلکه به دنبال ضرر رساندن به مردم بودند ﴿وَ لَقَدْ عَلِمُوا لَمَنِ اشْتَراهُ ما لَهُ فِی الْآخِرَهِ مِنْ خَلاقٍ﴾ بدانید که کسانی که باعث آزار و اذیت مردم میشوند و چیزی را یاد میگیرند که در مسیر خلاف از آن استفاده کنند، نصیبی از آخرت ندارند ﴿وَ لَبِئْسَ ما شَرَوْا بِهِ أَنْفُسَهُمْ لَوْ کانُوا یَعْلَمُونَ﴾ و نفس خودشان را به بد چیزی فروختهاند. انسان ارزش بالایی دارد ولی به خاطر حسادت و دشمنی کاری انجام میدهد که مردم را اذیت کند، بین زن و شوهر را جدایی بیندازد و نفس خودشان را به بهای اندکی میفروشند، اگر میفهمیدند این کار را نمیکردند.
این آیه شریفه در رابطه با قوم یهود و خصوصیات آنها مواردی را مطرح میکند:نکته اول: قوم یهود حضرت سلیمان را قبول نداشتند و میگفتند که حضرت سلیمان سحر و جادو میکند، همانطور که در مورد پیامبر ما نیز همین مطلب را بیان میکردند و اعتقاد به پیامبر نداشتند.
نکته دوم: حضرت سلیمان حکومت قوی و سلطنت گستردهای داشت اما در عین حال در زمان ایشان مفسدین زیادی وجود داشتند و همین قوم یهود در زمان حضرت سلیمان به فساد مشغول بودند که معنای آن این است که ممکن است حکومت حق برپا شود ولی در عین حال مفسدین وجود داشته باشند و فساد کنند، غیر از حکومت آقا امام زمان(عج) که در آن فساد ریشه کن خواهد شد. زمان حضرت سلیمان هم حکومت گسترده حق برپا شد و حضرت سلیمان با اینکه پیامبر بود و حکومت خیلی خوبی به وجود آورده بود و همه چیز تحت فرمان ایشان بود، از حیوانات و جن و ملائکه گرفته تا چیزهای دیگر، اما در عین حال عدهای بودند که فساد میکردند. این نشانه برای این مطلب است که اگر شما حکومتی را تشکیل دادید انتظار نداشته باشید که فساد نباشد، همیشه فساد و خلاف هست ولی ما باید با آن مبارزه کنیم، فساد همیشه وجود دارد مگر اینکه آقا امام زمان(عج) ظهور کند و حکومت تشکیل دهد که در حکومت ایشان فساد وجود ندارد. حتی در زمان پیامبر(ص) هم عدهای منافق و مفسد وجود داشتند و مشغول فساد بودند.
نکته سوم: پیامبران غیر از مسأله رسالت و نبوت، حکومت هم برقرار میکردند؛ یعنی حضرت سلیمان هم رسول بود و هم حاکم، چنانچه پیامبر ما هم علاوه بر نبوت و رسالت، حاکم هم بود. حکومت همراه با رسالت و نبوت است. اینکه بعضی فکر میکنند که حکومت از مسأله نبوت و رسالت جداست، تفکر اشتباهی است.
نکته چهارم: سحر در حد کفر است؛ یعنی کسانی که سحر و جادو میکنند، کافر هستند، لذا یکی از مسائلی که مرحوم شیخ انصاری در مکاسب محرمه مطرح میفرمایند، مسأله سحر است که حرام بوده و جایز نیست و پول گرفتن در ازای آن گرفته میشود، حرام است و کسی که مرتکب سحر و جادو شود کافر است. خداوند نیز در قرآن به صراحت تعبیر به کفر میکند ﴿وَ ما کَفَرَ سُلَیْمانُ وَ لکِنَّ الشَّیاطینَ کَفَرُوا﴾ سلیمان سحر نمیکرد و کافر نبود.
نکته پنجم: هر علم و دانشی دارای منافع و ضررهایی است، معمولا دانشها از یک بعد برای انسان دارای منافعی هستند و از بعد دیگر میتوان به گونهای استفاده کرد که به ضرر مردم باشد؛ به عنوان مثال هواپیما ساخته میشود که از آن استفادههای خوبی می شود ولی بعضی با این هواپیما شهرها و روستاها را بمباران می کنند و مردم را میکشند. علم است و منافعی دارد ولی بعضی از همین علم در جهت ضرر رساندن به مردم استفاده میکنند. لذا در استفاده از علم باید منافع آن علم را در نظر گرفت و مضار آن را کنار گذاشت.
هاروت و ماروت وقتی دیدند که مردم گرفتار سحر و جادو شدهاند، راه ابطال سحر را به مردم یاد دادند ولی به مردم تذکر میدادند که آنچه به شما یاد میدهیم را فقط در جهت ابطال سحر استفاده کنید. مبادا برای مردم مشکلی ایجاد شود. لذا یکی از نکاتی که از این آیه میآموزیم این است که باید مراقب باشیم که به آفات علمی که فرا میگیریم مبتلا نشویم.یکی از آفات علم، عُجب است، علم خیلی خوب است ولی تا زمانی که انسان دچار عُجب نشود ولی وقتی تکبر و عُجب و خود بزرگ بینی برای انسان به وجود بیاید، تمام منافعی که در آن علم وجود داشته از بین میرود و تمام اعمال انسان باطل می شود.نکته ششم: انسان همیشه دچار وساوس شیطانی و الهامات الهی است؛ یعنی وقتی انسان علم آموخت و توانست با این علم پرواز کند و به مقامات عالی برسد، شیطان او را وسوسه میکند تا جلوی رسیدن انسان به مقامات عالی را بگیرد. همیشه کسانی که علم بیشتری دارند، شیطان قویتری هم دارند؛ یعنی شیطان در کنار آنها قرار میگیرد و وسوسه میکند که آنها را به فساد بکشاند، هر کسی را از راه خودش وارد میشود و منحرف میکند. به عالم نمیگوید شراب بخور، گناهی را به او یاد میدهد، به او القا میکند که تو عالم هستی و از همه بالاتری، مقام خودش را در ذهنش بالا میبرد و بدینوسیله عجب و تکبر را در وجود او تقویت میکند که نتیجهاش ایجاد تکبر و فساد در جامعه است.
لذا در همین آیه شریفه دو نکته در کنار هم وجود دارد: یکی ﴿یُعَلِّمُونَ النَّاسَ السِّحْر﴾ است که توسط شیاطین انجام میشد و دیگری تعلیم بطلان سحر است که توسط هاروت و ماروت به مردم انجام میشد. شما میتوانید سحر را بیاموزید و از این طریق برای مردم مشکل به وجود بیاورید و یا راه ابطال سحر را یاد بگیرید و به مردم خدمت کنید. شما هستید که باید در مقابل وساوس شیطانی مقاومت کنید که این وسوسهها همانطور که در آیه هم آمده وسیله امتحان خداوند است.
نکته هفتم: یکی از کارهای شیطانی آن است که انسان بین زن و شوهر فتنه کند و جدایی بیندازد. یکی از گناهان بزرگی که قوم یهود مرتکب میشدند این بود که بین زن و شوهر اختلاف و جدایی می انداختند و تمتعات نفسانی خود را بدینوسیله تأمین میکردند لذا تا جایی که امکان دارد باید سعی کنیم بین زن و شوهر صلح و صفا دهیم که جدایی حاصل نشود اینکه گفته میشود طلاق بدترین چیز است به خاطر همین است.
﴿وَ اتَّبَعُوا ما تَتْلُوا الشَّیاطینُ عَلی مُلْکِ سُلَیْمانَ﴾ در اینکه معنای تلاوت چیست؟ تتلو از ماده تلاوت است و بعضی از مفسرین در معنای آن گفتهاند که تلاوت یعنی قرائتی که تبعیت شود؛ یعنی گاهی کسی حرفی میزند ولی شما گوش نمیکنید و توجه نمیکنید، ولی گاهی شخصی حرفی میزند که شما توجه میکنید و به آن عمل میکنید. یهود از شیطان تبعیت میکردند و هرچه دستور میداد عمل میکردند، شیطان سحر را یاد میداد و آنها به سحر عمل میکردند.
قوم یهود اینچنین هستند و الآن هم ما به این قوم مبتلا هستیم و به دنبال این هستند که بین کشورهای اسلامی اختلاف بیندازند و به وسیله این اختلاف منافع خودشان را کسب کنند. الآن بیشترین اختلافی که بین کشورهای اسلامی به وجود آمده از توطئههای همین قوم بنیاسرائیل است، الآن در عراق فتنه ایجاد کردهاند و میخواهند به این وسیله بین عراق و ایران را جدایی بیندازند، البته آمریکای جنایتکار هم از آنها حمایت میکند. در کشور ما هم گاهی جاسوسها و نفوذیهایی دارند که عدهای را تحریک میکنند و این نفوذیها بین مردم اختلاف ایجاد میکنند. اگر دیدید که کسانی در میان مردم، در حوزههای علمیه و جاهای مختلف اختلاف ایجاد میکنند و باعث ایجاد اختلاف بین حوزه و دانشگاه میشوند؛ که این ایام بحث اتحاد حوزه و دانشگاه مطرح است، ما باید سعی کنیم ید واحده باشیم و در مقابل یهود و یهودیان و کسانی که به دنبال تفرقه میان حوزه و دانشگاه و یا میان خود حوزویان هستند، هر کلامی که از حلقومی خارج شود و باعث ایجاد اختلاف بین حوزه و دانشگاه یا بین حوزویان یا دانشگاهیان و یا مردم شود، از اسرائیل ناشی شده و از طرف اسرائیل آموزش دیده است.حرف شما باید امید آفرین باشد و ناامیدی را از بین ببرد و دوگانگی را نابود کند و اتحاد و اتفاق را بین آحاد مردم و از جمله حوزه و دانشگاه ایجاد کند. دشمنان میخواهند امید مردم را ناامید کنند و نسبت به گذشته پشیمان شوند و به آینده امید نداشته باشند و این انقلاب را از درون متزلزل کنند ولی بحمد الله مردم ما بصیرت دارند و باید سعی شود که بصیرت افزایش پیدا کند و اتحاد و اتفاق بیشتر شود.
تفسیر ۸ (سوره بقره: آیه ۱۰۱)
/۰ دیدگاه/در تفسیر, دروس, سال تحصیلی 98-99 /توسط علی کاشانیموضوع: تفسیر قرآن کریم/تفسیر سوره بقره /تفسیر آیه ۱۰۱
﴿وَ لَمَّا جاءَهُمْ رَسُولٌ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ مُصَدِّقٌ لِما مَعَهُمْ نَبَذَ فَریقٌ مِنَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ کِتابَ اللَّهِ وَراءَ ظُهُورِهِمْ کَأَنَّهُمْ لا یَعْلَمُونَ﴾[۱]
صحبت در تفسیر آیه صد و یکم از سوره مبارکه بقره است. در این آیه که در ادامه مباحث گذشته است و برخوردی که پیامبر اسلام(ص) با قوم بنیاسرائیل و یهود داشتند و اوصاف یهود و علمای آنها مطرح است، خداوند متعال در این آیه شریفه میفرماید: زمانی که رسولی مانند پیامبر اسلام(ص) به رسالت مبعوث میشود، در حالیکه این پیامبر که از ناحیه خدا آمده، کتاب تورات را تصدیق میکند، در عین حال همین کسانی که معتقد به تورات و انجیل هستند، کتاب خدا را پشت سر میاندازند.معنای نَبَذَ، وراء و ظَهر: نَبَذَ به معنای پشت سر انداختن است؛ وراء به معنای پشت و ظهر هم به معنای پشت است. وراء ظهورهم تأکید است؛ یعنی کتاب خدا را با کمال بیاعتنایی پشت خودشان میاندازند. قرآن که کتاب خدا و مصدق تورات و انجیل است را به خاطر ریاست دنیا، پشت سر میاندازند. میدانند ولی خود را به تجاهل و ندانستن میزنند.قوم بنیاسرائیل اصولا از نظر قرآن دارای صفاتی هستند لکن قرآن در این آیه شریفه به ما دستوراتی میدهد و مطالب تربیتی را برای ما بیان میکند:یکی از مسائلی که از این آیه شریفه استفاده میکنیم این است که ما گاهی از دست گروه یا حزب و طایفهای ناراحت هستیم به همه آنها بد میگوییم در حالیکه در میان آنها انسانهای خوب هم وجود دارد، لذا باید دقت کرد و مواظب بود که به همه بد نگوییم. اینکه یک یا چند نفر از یک گروه بد اخلاق باشند نباید به همه آن گروه بد گفت، به عنوان مثال شخصی که از دو پزشک بد اخلاقی دیده نباید بد اخلاقی را به همه پزشکان نسبت دهد.خداوند به شما آگاهی میدهد که اگر با گروهی که اکثریت آنها فاسد هستند، برخورد کردید، فساد را به همه نسبت ندهید. لذا با اینکه خداوند متعال در آیات گذشته صفات ناپسند بنیاسرائیل را ذکر میکند اما در این آیه شریفه میفرماید «فریق» یک گروه از بنیاسرائیل اینگونه هستند.نکته دوم این است که وقتی انسان درس خواند و عالم و آگاه شد، اگر به علم و آگاهی خود عمل کند خیلی خوب است و در این صورت به درجه انبیاء نزدیک میشود. علم مقدمه عمل است اگر انسان عالم شد و به علم خود عمل نکرد، مقامش پایین آمده و پست میشود. علمای یهود که میدانستند پیامبر(ص) چه علائم و صفات و ویژگیهایی دارد ولی خود را به غفلت میزنند و مانند این است که ما نمیدانیم. این صفت بسیار بدی است.این صفت بدی است که متاسفانه گاهی در جامعه وجود دارد.
علما باید در مواقع لزوم حقایق را بیان کنند و برای مردم توضیح دهند و حق را به صورت واضح بیان کنند اما بعضی از علما از کنار قضیه رد میشوند، سکوت کرده و حقایق را بیان نمیکنند؛ یعنی خود را به جهالت و تغافل میزنند، اینها هم مشمول همین مشکل هستند.انسان باید در مرحله اول حق را بشناسد و در مرحله دوم باید از حق طرفداری کند. اینکه مقام معظم رهبری میفرماید بصیرت داشته باشید، بصیرت این است که اول آگاهی پیدا کنید و بعد از حق طرفداری کنید و حق را فریاد بزنید نه اینکه از کنار قضیه رد شوید و خودتان را به تغافل بزنید. انسان آگاه باید طرفدار حق باشد، اگر تمام انسانهای آگاه از حق طرفداری کنند همیشه حق پیروز میشود ولی اگر عدهای با سکوت خود از کنار حق بگذرند و عدهای هم از ظلم و ظالم طرفداری کنند، حق مغلوب میشود. اینکه در طول تاریخ مشاهده میکنید که معمولا حق مظلوم واقع میشود به خاطر این است که بسیاری از افراد یا از حق طرفداری نمیکنند و یا با سکوت خود از کنار حق میگذرند. این گناه بزرگی است، شما که بصیرت و آگاهی دارید باید حق را بیان کنید و از حق طرفداری کنید.نکته سوم: بنیاسرائیل که با قرآن برخورد میکنند و نسبت به آن بیاعتنا هستند، آیا واقعا به قرآن بیاعتنایی میکنند یا به تمام کتب آسمانی بیاعتنا هستند؟یکی از مشکلاتی که در تفسیر این آیه وجود دارد این است که ﴿نَبَذَ فَریقٌ مِنَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ کِتابَ اللَّهِ وَراءَ ظُهُورِهِمْ﴾ کتاب خدا را پشت سر میاندازند و نسبت به آن بیاعتنایی میکنند. در اینجا منظور از کتاب الله چیست؟ آیا منظور قرآن است یا تورات و انجیل و یا همه کتب آسمانی؟ بعضی از مفسرین گفتهاند که منظور از کتاب الله قرآن است و بعضی هم گفتهاند که منظور تورات است ولی به نظر ما منظور همه کتب آسمانی است؛ یعنی کسی که به قرآن بیاعتنایی میکند در حالی که این قرآن تورات را تصدیق میکند و نشانههای قرآن و پیامبر(ص) در تورات آمده، در حقیقت تورات و انجیل را پشت سر میاندازند، پس منظور از کتاب الله تمام کتب آسمانی است.
نقاط اشتراک قرآن و پیامبر(ص): در آیات قرآن دو مطلب به هم تشبیه شده و در کنار هم ذکر شده و اوصافی برای آنها بیان شده است، یکی قرآن و دیگری پیامبر(ص) ﴿مُصَدِّقٌ لِما مَعَهُمْ﴾ هم در مورد پیامبر(ص) بیان شده و هم در مورد قرآن؛ یعنی قرآن کتابی است که تورات و انجیل را تصدیق میکند و در بسیاری از آیات نیز این مطلب در مورد پیامبر(ص) بیان شده است؛ یعنی پیامبر(ص) تصدیق کننده حضرت موسی و عیسی(ع) و پیامبران گذشته است. پس ما دو مطلب در اینجا داریم یکی اینکه پیامبر(ص) مصدّق پیامبران گذشته است و دیگری اینکه قرآن مصدّق کتب آسمانی گذشته است. چرا قرآن و پیامبر(ص) در این صفت مشترک هستند؟ چون در چند مورد با هم اشتراک دارند: یکی اینکه هر دو از جانب خداوند هستند؛ یعنی قرآن از جانب خدا است و پیامبر(ص) هم ﴿رسول من عند الله﴾ چون هر دو من عند الله و از جانب خداوند هستند لذا هر دو ﴿مُصَدِّقٌ لِما مَعَهُمْ﴾ هستند. علاوه بر این، هم قرآن مصون از خطا و اشتباه است و هم پیامبر(ص)؛ یعنی همانطور که خطا و کذبی در قرآن وجود ندارد پیامبر(ص) هم صادق است و هیچ خطایی نمیکند و عصمت کامل دارد. نکته سوم که قرآن و پیامبر(ص) در آن مشترک هستند، مصدّق بودن است، قرآن مصدّق تورات و انجیل است و پیامبر(ص) هم مصدق انبیاء گذشته است لذا بعضی از مفسرین در این رابطه گفتهاند که پیامبر(ص) قرآن ممثّل و ناطق است یا گفته اند که قرآن رسول مدوّن است؛ یعنی همان رسول است ولی به صورت کتاب درآمده است.
نکته دیگر این است که در ذیل آیه بیان شده که: ﴿کَأَنَّهُمْ لا یَعْلَمُونَ﴾ یعنی اینها خود را به تجاهل و تغافل میزنند مثل اینکه نمیدانند، این مربوط به قوم یهود است یا مسیحیها هم اینگونه بودهاند؟ بعضی از مفسرین این قسمت را مربوط به قوم یهود دانسته و گروهی نیز اعم یهود و مسیحی دانستهاند.
خداوند به ما توفیق دهد که بتوانیم معارف و حقایق قرآن را درک کرده و به آنها عمل کنیم.
تفسیر ۷ (سوره بقره: آیه ۱۰۰)
/۰ دیدگاه/در تفسیر, دروس, سال تحصیلی 98-99 /توسط علی کاشانیموضوع: تفسیر قرآن کریم/تفسیر سوره مبارک بقره /آیه ۱۰۰
موضوع: تفسیر سوره بقره/ آیه ۱۰۰
﴿أَ وَ کُلَّما عاهَدُوا عَهْداً نَبَذَهُ فَریقٌ مِنْهُمْ بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یُؤْمِنُونَ﴾[۱]
صحبت در تفسیر آیه صدم از سوره مبارکه بقره است. در آیات گذشته صحبت از یهود و بنیاسرائیل بود که خصوصصیاتی دارند؛ خودشان را بالاتر و بزرگتر از دیگران میدانند و برای خودشان امتیاز خاصی قائل هستند و یکی از آن خصوصیات این است که هرگاه پیمانی میبندند و عهدی برقرار میکنند، آن عهد را زیر پا میگذارند.یکی از ارزشهای مهم انسان این است که به عهد خود وفادار باشد؛ اگر صحبتی کرد و قراری گذاشت و چیزی را امضا کرد، بر آن عهد و پیمان خودش وفادار باشد. وقتی میخواهید بدانید که شخصی انسان وارسته و باارزشی است باید ببینید که به عهد خودش وفادار است یا نه. اگر وامی گرفت اقساط آن را به موقع پرداخت میکند؟ اگر مردم ببینند که شخصی وفادار است اموال خود را در اختیار او میگذارند.پیامبر اسلام(ص) قبل از اینکه به رسالت مبعوث شوند، مهمترین ویژگی که در میان مردم داشت، صداقت و وفاداری و امانتداری بود که به همین خاطر به محمد امین معروف شده بود. یکی از ویژگیهای انسان باشخصیت این است که به عهد و پیمان خود اهمیت دهد و برای آن ارزش قائل باشد و به آن وفادار باشد ولی بنیاسرائیل افرادی هستند که به عهد خود وفادار نیستند. اگر شما با چنین افرادی برخورد کردید باید بدانید چگونه با آنها برخورد کنید.پیامبر اسلام(ص) از این جهت ناراحت بود که اینها انسانهای دروغگو و ناقض عهدی هستند؛ خیلی سخت است که انسان با افراد ناقض عهد زندگی کند؛ چون دروغ میگویند و حتی قسم هم میخورند ولی عهد خود را زیر پا میگذارند. خداوند متعال پیامبر(ص) را تصلّی میدهد که ناراحت نباش اینها از همان اول اینگونه بودهاند، وقتی حضرت موسی(ع) به کوه طور رفت اینها گوسالهپرست شدند، پیمان بستهاند که به تورات عمل کنند ولی به آن عمل نمیکنند، نشانههای پیامبر(ص) در تورات ذکر شده و خصوصیات پیامبر(ص) را میدانند ولی به تورات عمل نمیکنند.﴿أَ وَ کُلَّما عاهَدُوا عَهْداً نَبَذَهُ فَریقٌ مِنْهُمْ﴾ هرگاه عهد و پیمانی میبستند آن را زیر پا میگذاشتند و بر خلاف آن عمل میکردند اینها از اول اینگونه بودهاند، ﴿بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یُؤْمِنُونَ﴾ اکثر اینها ایمان ندارند. یکی از بهانههای بنیاسرائیل این بود که میگفتند ﴿لَن نُّؤْمِنَ لَکَ حَتَّى نَرَى اللَّهَ جَهْرَهً﴾[۲] ما به تو ایمان نمیآوریم تا خدا را با چشم ببینیم. بعد از آن بود که خداوند با حضرت موسی(ع) صحبت کرد که شاید اینها از بهانه جویی دست بردارند.
نکتهای که در این آیه شریفه ذکر شده این است که ﴿یؤمنون﴾ صیغه مضارع است و مفید دوام و استمرار است؛ یعنی بعضیها یک یا دو مرتبه نقض عهد می کنند ولی برنامه بعضی از افراد نقض عهد است و مرتب عهد می بندند و به آن پایبند نیستند. پیمان میبندند و از آن منافعی میبرند و بعد از آن نقض عهد میکنند. ﴿یؤمنون﴾ اشاره به گروه دوم است که به صورت مرتب و مدام نقض عهد میکنند. این روحیه در میان بنیاسرائیل وجود دارد و همانطور که در گذشته پیمانشکن بودهاند، در حال حاضر هم پیمانشکن هستند و در آینده نیز پیمانشکن خواهند بود.
شما الآن آمریکا و اروپا را میبینید که چگونه پیمان میبندند و آن را نقض میکنند؛ اگر تاریخ را بررسی کنید میبینید که اسرائیل از جهت نقض عهد در میان تمام کشورهای دنیا بدترین است و قطعنامههای سازمان ملل را زیر پا میگذارد.از این آیه شریفه استفاده میشود که قوم یهود چند دسته هستند: اینکه میفرماید ﴿بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یُؤْمِنُونَ﴾ یعنی اقلیتی وجود دارند که با ایمان هستند و مؤمن واقعی به تورات هستند و به آن عمل میکنند و نقض عهد هم نمیکنند. دسته دوم که اکثریت بنیاسرائیل هستند، کسانی هستند که به تورات ایمان ندارند و عهد و پیمان خود را نقض میکنند. دسته دیگر نیز جاهل هستند و از تورات و دستورات آن خبر ندارند و مخالفت آنها به خاطر جهل آنهاست و با اکثریت همراه میشوند.
عدهای که شاید بتوان گفت اکثریت را تشکیل میدهند، افراد منافق هستند. منافق یعنی کسانی که ایمان ندارند ولی اظهار میکنند که ما تابع تورات هستیم تا به منافع شخصی خود برسند. رؤسای این گروه علمای یهود هستند که عالمانه هم گمراه هستند و هم دیگران را گمراه میکنند؛ یعنی کاملا به تورات آگاهی دارند و علائمی که برای پیامبر(ص) در تورات واقعی ذکر شده را اطلاع دارند و حاضر نیستند حق را قبول کنند، میخواهند به پول و ثروت و مقام برسند، لذا مردم را گمراه میکنند و مسیر انحرافی برای مردم باز میکنند.این چهار گروه در بنیاسرائیل وجود دارند که اکثریت آنها ایمان ندارند ﴿بَلْ أَکْثَرُهُمْ لا یُؤْمِنُونَ﴾.
معنای نبذ: نبذه در لغت به معنای دور انداختن به همراه بی اعتنایی است. قوم یهود کسانی هستند که عهد و پیمان خود را بی اعتنایی دور میاندازند و زیر پا میگذارند. اینطور نیست که به خاطر عذر یا مشکلی عهد و پیمان را کنار گذاشته باشند بلکه با بی اعتنایی عهد خود را زیر پا گذاشتند.
گاهی کسی به خاطر هوای نفس و شهوت با خدا مخالفت میکند، کار خلافی را انجام میدهد و بعد پشیمان میشود و توبه میکند، در دعای ابوحمزه میخوانید «غلبنی هوای» هوای نفس بر من غالب شد و این گناه را انجام دادم؛ خدا هم میبخشد، چون غفور و رحیم است. اما گاهی کسی با دشمنی و عناد عمل میکند، پول دارد ولی قسطش را پرداخت نمیکند، میتواند به عهدش وفا کند ولی با بی اعتنایی آن را زیر پا میگذارد، بنیاسرائیل از این قبیل هستند و از روی علم و عمد مخالفت میکنند. لذا معنای نبذه که در رابطه با یهود به کار رفته کاشف از این مطلب است که یهود از روی علم و عمد و با لجبازی مخالفت میکنند.
نکته دیگری که از این آیه استفاده میشود این است که بدانید اگر در میان شما یک گروه بد پیدا شود، اعتبار شما را ساقط میکند. وقتی اکثریت بنیاسرائیل عهدشکنی کردند و دروغگو شدند، باعث میشود که اعتبار بنیاسرائیل ساقط شود، ممکن است گروهی از بنیاسرائیل انسانهای با ایمان باشند ولی در اقلیت هستند، لذا در محاسبات گفته میشود بنیاسرائیل عهدشکن و دروغگو هستند و ما باید جامعه را طوری تنظیم کنیم که فاسد در جامعه وجود نداشته باشند چرا که افراد فاسد وجهه جامعه را خراب میکنند. مثل الان که عدهای که خوی اشرافیگری دارند، به روحانیت عزیز که واقعا قشر مستضعف جامعه هستند، ضربه میزنند، در حالیکه اکثریت علما و طلاب و فضلا و مدرسین و بزرگان ما زندگی ساده و معمولی دارند و با مشکلات زیادی دارند ولی همین عده اندک که خوی اشرافیگری دارند، وجهه روحانیت را خراب کردهاند و میبینید که دشمنان علیه روحانیت صحبت میکنند و تبلیغات سوء میکنند.
لینک های جالب
در اینجا چند لینک جالب برای شما گذاشته ایم. لذت ببرید! :)صفحات
دسته بندی ها
- آثار
- اخبار
- اخبار دروس و موسسه
- اخلاق
- اسلایدر
- بیانات
- تصاویر
- تصاویر ۱۴۰۲
- تصاویر سال ۱۴۰۰
- تصاویر سال ۱۴۰۱
- تصاویر سال ۹۶
- تصاویر سال ۹۷
- تصاویر سال ۹۸
- تصاویر سال ۹۹
- تفسیر
- خارج اصول
- خارج فقه
- دروس
- دستهبندی نشده
- دیدارها و مناسبت ها
- زندگی نامه
- سال تحصیلی ۹۷-۹۶
- سال تحصیلی ۹۷-۹۶
- سال تحصیلی ۹۷-۹۶
- سال تحصیلی ۹۷-۹۶
- سال تحصیلی ۹۸-۹۷
- سال تحصیلی ۹۸-۹۷
- سال تحصیلی ۹۸-۹۷
- سال تحصیلی ۹۸-۹۷
- سال تحصیلی ۹۸-۹۹
- سال تحصیلی ۹۸-۹۹
- سال تحصیلی ۹۸-۹۹
- سال تحصیلی ۹۸-۹۹
- مناسبت ها
- نشست ها
- ویدئوهای سال ۹۶