تفسیر

, ,

درس تفسیر استاد محسن فقیهی

۹۶/۱۲/۱۶

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر آیه ۶۴ و ۶۵ سوره بقره

خلاصه جلسه گذشته: بحث در رابطه با بنی‌اسرائیل بود که در آیه قبل حضرت موسی از بنی‌اسرائیل تعهد و میثاق مؤکّد گرفت که به تورات عمل کنند و خداوند کوه طور را بالای سر بنی‌اسرائیل قرارداد تا بترسند و عمل کنند. بنی‌اسرائیل انسان‌های خبیثی بودند که با تمام معجزاتی که حضرت موسی داشت باز ایمان واقعی نمی‌آوردند و در ظاهر ایمان آورده و بعد به کارهای قبلی و شهوات خودشان برمی‌گشتند.

تفسیر آیه ۶۴ سوره بقره﴿ثُمَّ تَوَلَّیْتُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ فَلَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ لَکُنْتُمْ مِنَ الْخاسِرِینَ[۱] بنی‌اسرائیل بعد از این معجزه آشکار به‌سوی شهوات و تمایلات نفسانی خود برگشتند. رحمت و فضل خداوند متعال به‌گونه‌ای است که وقتی انسان‌ها گناه می‌کنند، فوری آن‌ها را مجازات نمی‌کند و به آن‌ها مهلت می‌دهد اما معنای مهلت این نیست که خدا متوجّه نمی‌شود یا نخواسته مجازات کند. لذا خداوند می‌فرماید: اگر فضل و رحمت خداوند بر آن‌ها نبود قطعاً از زیانکاران بودند.

نکته اول: اگر برای انسان فساد ملکه شود، حتی با تهدید هم تغییر نمی‌کند. تکرار یک گناه باعث می‌شود که آن گناه برای انسان عادت و ملکه شود. لذا نباید بگذاریم که فساد برای ما ملکه شود، چون اگر به گناه عادت کردیم دیگر به‌راحتی از آن رها نمی‌شویم و در خسران واقع می‌شویم. بنی‌اسرائیل براثر گناهان و فسادهایی که مرتکب می‌شدند، به گناه عادت کرده و به همین خاطر بود که معجزات حضرت موسی (ع) برای مدت کمی تأثیرگذار بود و دوباره به سمت گناه برمی‌گشتند.

نکته دوم: انسان نباید از رحمت خداوند ناامید شود و باید تلاش کرد که فضل و رحمت خداوند نصیبمان شود. فضل و رحمت خداوند دو نوع است: یک نوع از رحمت خداوند شامل همه انسان‌ها اعم از مؤمن و کافر و مشرک و … می‌شود. یک نوع از فضل و رحمت خداوند شامل مؤمنین می‌شود که گاهی در آیات و روایات ذکرشده: فاسألوا فضل الله از خدا بخواهید؛ یعنی رحمتی است که خداوند نصیب مؤمنین می‌کند و ما هم باید از خداوند بخواهیم که این فضل خاص نصیب ما هم بشود.

مفسرین در اینجا فضل و رحمت خداوند را در رابطه با بنی‌اسرائیل، عدم تعجیل در عقوبت مطرح کرده‌اند. با اینکه مدام از فرمان‌ها و دستورات الهی سرپیچی می‌کنند اما باز به آن‌ها مهلت داده می‌شود و این مهلت دادن باعث پررویی و جری شدن آن‌ها شد.تفسیر آیه ۶۵ سوره بقره: ﴿وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذِینَ اعْتَدَوْا مِنْکُمْ فِی السَّبْتِ فَقُلْنا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَهً خاسِئِینَ﴾.[۲] در تورات روز شنبه برای تعطیلی معیّن شده بود و در روز شنبه صید ماهی نیز ممنوع بود. بعد از مدّتی بنی‌اسرائیل دیدند که ماهی‌ها در روز شنبه فراوان می‌شوند و صید نکردن ماهی در این روز به ضرر آن‌هاست لذا توری درست کردند که روزهای شنبه ماهی‌ها در تور گرفتار شوند و روز یکشنبه آن را از آب می‌کشیدند. این همان تجاوزی است که در این آیه ذکر شده است.




تفسیر

, ,

درس تفسیر استاد محسن فقیهی

۹۶/۱۲/۰۹

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر آیه ۶۳ سوره بقره

«وَ إِذْ أَخَذْنا مِیثاقَکُمْ وَ رَفَعْنا فَوْقَکُمُ الطُّورَ خُذُوا ما آتَیْناکُمْ بِقُوَّهٍ وَ اذْکُرُوا ما فِیهِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ».[۱]

خداوند متعال برای اجرای دستورات الهی در رابطه با ضمانت اجرای احکام، مسیر و راهکاری را در این آیه بیان می‌فرماید. راه موفقیت و سعادت انسان این است که این راه را طی کند.روش تربیتی قرآن: برای محقّق شدن تربیت در انسان از چه روشی باید استفاده کرد؟ خداوند متعال برای اینکه جامعه، الهی شود، دستوراتی را بیان می‌فرماید و در بیان آن دستورات حجّت را تمام می‌کند؛ یعنی معجزاتی را در اختیار پیامبران قرار می‌دهد تا مردم ایمان پیدا کنند. بعد از اینکه مردم ایمان آوردند، برای انجام دستورات الهی هم از تشویق استفاده می‌شود و مزایای اجرای آن حکم را برای مردم بازگو می‌کنند و هم از تهدید برای ترک نکردن آن دستورات. پس تشویق و تهدید در کنار هم بیان می‌شود.

این مسیر برای انجام دادن هر کاری لازم است، ابتدا دستور بیان می‌شود، سپس باید مصالح آن دستور توضیح داده شود. وقتی که مخاطب متوجه مصالح دستور شود، به راحتی دستور را می‌پذیرد و انجام می‌دهد. بعد از بیان مصالح باید مفاسد انجام ندادن دستور بیان شود و بعد از آن تهدید در مرحله آخر قرار دارد. تمام این خصوصیّات باید وجود داشته باشد تا ضمانت اجرای آن دستور در خارج محقق شود، مخصوصاً در مورد افراد لجوج و مغرور.وقتی که حضرت موسی از کوه طور آمد، الواح را به مردم نشان داد و به آن‌ها فرمود که این الواح از طرف خدا نازل شده است و در آن دستورات خدا بیان شده که باید به آن‌ها عمل کنید. در کنار آن معجزات حضرت موسی هم قرار داشت که دیده بودند اما یهود، مردمی مغرور و لجوج بودند لذا بعد از بیان احکام الهی به اذن الهی، کوه بالای سر آن‌ها آمد؛ یعنی احساس کردند که هر لحظه کوه می‌خواهد بر سر آن‌ها فرو ریزد.اولاً از بنی اسرائیل میثاق و تعهّد گرفت که باید عمل کنید «وَ إِذْ أَخَذْنا مِیثاقَکُمْ وَ رَفَعْنا فَوْقَکُمُ الطُّورَ» آنگاه به آن‌ها فرمود که محکم به دستورات عمل کنید «خُذُوا ما آتَیْناکُمْ بِقُوَّهٍ» دستورات را اجرا کنید وگرنه نابود می‌شوید. تهدید بعد از اتمام حجّت است. «وَ اذْکُرُوا ما فِیهِ» تورات را مرتب بخوانید. بعد از تمام این مراحل شاید تقوا پیدا کنید «لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ».

عدّه‌ای گفته‌اند که وقتی حضرت موسی الواح را آورد و به مردم گفت که باید به دستوراتش عمل کنید زلزله‌ آمد. مرحوم علّامه می‌فرماید: این حرف درست نیست چون اگر این‌چنین باشد دیگر معجزه نیست. آیه قرآن هم می‌فرماید «وَ رَفَعْنا» یعنی حرکت دادیم و بلند کردیم که آن‌ها بترسند[۲] .

پس ما از این آیه درس می‌گیریم که وقتی بخواهیم یک جامعه را اداره کنیم باید چند کار انجام دهیم: اول اینکه با بیان و رفتارمان، احکام را برای مردم بیان کنیم. دوم اینکه مصالح و مفاسد آن‌ها را برای مردم بیان کنیم. سپس حجّت را بر مردم تمام کرده و حقّانیّت خود را به مردم ثابت کنیم و در مرحله بعد به تشویق و تهدید بپردازیم؛ و این کار باید با قدرت انجام شود و بعد باید تکرار کنید که فراموش نشود اگر تمام این مراحل را انجام دهید امید است که با تقوا شوید.چند نکته:

نکته اول: یکی از نکات مهم این است که تعهد بگیرید. میثاق به معنای تعهد مؤکّد است.

نکته دوم این است که حجت را تمام کنید نه اینکه فقط دستور دهید.

نکته سوم: مجازات را باید عملی کرد و با قوّت انجام داد. اگر شخص یا اشخاصی به دستورات عمل نکردند باید مجازات شوند وگرنه بقیه مردم هم در عمل کردن سست می‌شوند.

نکته چهارم: مردم باید به مدیر، ایمان بیاورند، وقتی ببینند که مدیر، صلاح آن‌ها را می‌خواهد و حرف‌ها و دستورات او به صلاح آن‌هاست به او ایمان آورده و در این صورت است که به حرف‌های او عمل می‌کنند.




تفسیر

, ,

درس تفسیر استاد محسن فقیهی

۹۶/۱۱/۲۵

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر آیه ۶۲ سوره بقره

(إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَالَّذِینَ هَادُوا وَالنَّصَارَى وَالصَّابِئِینَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْیوْمِ الْآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلَا خَوْفٌ عَلَیهِمْ وَلَا هُمْ یحْزَنُونَ)[۱]

در حقیقت، کسانى که [به اسلام‌] ایمان آورده و کسانى که یهودى شده‌اند و ترسایان و صابئین، هر کس به خدا و روز بازپسین ایمان داشت و کار شایسته کرد، پس اجرشان را پیش پروردگارشان خواهند داشت و نه بیمى بر آنان است و نه اندوهناک خواهند شد.

این آیه شأن نزولی دارد. سلمان فارسی از محضر رسول خدا سؤالی می‌پرسد مبنی بر عاقبت پیروان سایر ادیان که انسان‌های خوبی بودند و از این دنیا رفتند و نتوانستند فیض اسلام را درک کنند؛ در پاسخ به این پرسش این آیه نازل شد.

یعنی خداوند می‌فرماید تمام یهودیان و مسیحیان و پیروان ادیان الهی مادامی‌که به خداوند ایمان دارند و به آخرت ایمان داشته و عمل صالح انجام می‌دهند، پاداش خود را خواهند گرفت و دچار حزن و اندوه نخواهند شد.

این آیه اطلاق دارد و سایر زمان‌ها را چه قبل از اسلام و چه در آن زمان و چه امروز در بر می‌گیرد. پیروان ادیان الهی مشمول حکم این آیه هستند و اگر ایمان به خدا و معاد داشته باشند و عمل صالح انجام دهند، پاداش آن‌ها ضایع نخواهد شد.

نکته‌ای که در این آیه اهمّیت دارد، در رابطه با مورد حقیقی پاداش مذکور در آیه است. چه کسانی در پیروان ادیان آسمانی مشمول حکم این آیه هستند. اگر کسی در رابطه با حقّانیت ادیان تحقیق کند و یا می‌تواند تحقیق کند و احتمال حقّانیت اسلام را می‌دهد، امّا به جهات مختلف از این کار صرف نظر می‌کند، چنین کسی جاهل مقصّر است. این آیه در رابطه با جاهل قاصر است. نه اشخاصی که می‌توانستند و غفلت کردند. جاهل مقصّر از دایره این پاداش بیرون است.

البتّه باید توجّه کرد که امروزه شاید بتوان ادّعا کرد عموم مردم جاهل قاصر هستند. چرا که مردم در حالت عادّی کمتر به فکر تحقیق از حقّانیت تفکّرات خود می‌افتند. خود ما امروزه در ایران چقدر مسلمان داریم که از سر تحقیق به اسلام اذعان کرده باشند؟ فلذا این قول درستی است که بگوییم بیشتر انسان‌ها در سایر کشورهای دنیا جاهل قاصر هستند؛ و طبق این آیه مادامی که این انسان‌ها به خداوند و روز معاد ایمان داشته باشند و عمل صالح بیاورند، پاداش خود را خواهند گرفت.

نکته‌ی دیگری که در این آیه باید مورد توجّه قرار گیرد، تفاوت دو ایمان مذکور در آیه است. در ابتدای آیه خداوند از «ألذین آمنوا» سخن می‌گوید و آن‌ها را در عرض یهودیان و مسیحیان قرار می‌دهند. در ادامه پس از ذکر یهودیان و مسیحیان دوباره تعبیر به «من آمن بالله» می‌شود. این دو تعبیر نمی‌تواند یک چیز باشد؛ زیرا تحصیل حاصل خواهد بود.

مرحوم علّامه طباطبائی می‌فرمایند که «ألذّین آمنوا» در ابتدای آیه ایمان ظاهری و آن‌هایی را می‌رساند که به اسم مسلمان خوانده می‌شوند. این افراد با کسانی که مسیحی و یهودی خوانده می‌شوند اگر ایمان حقیقی به خدا و معاد داشته باشند و عمل صالح بیاورند، پاداش خود را یکسان می‌گیرند؛ یعنی این تعبیر «من آمن بالله…» ناظر به تمام مسلمین و یهودیان و مسیحیان است؛ زیرا می‌خواهد از ایمان حقیقی تعبیر کند.[۲]

خود ایشان معنای دوّمی را هم ذکر می‌کنند. بر طبق این تفسیر «من آمن بالله…» برای یهودیان و مسیحیان است و دیگر ارتباطی به «ألذّین آمنوا» ندارد؛ و فقط برای دو گروه مسیحی و یهودی است.

به نظر ما، این تفسیر دوّم خلاف ظاهر است. ظاهراً این تعبیر «من آمن بالله…» برای اعمّ از مسیحی و یهودی و مسلمان ظاهری است؛ و نکته‌ای را هم اضافه کردیم نسبت به این مطلب که اگر جاهل مقصّر باشد مشمول این حکم نخواهد بود.

البتّه آیت‌الله سبحانی قائل هستند که با وجود وسائل ارتباط جمعی و فضاهای مجازی که همه نوع اطّلاعاتی در رابطه با هر موضوعی قابل دسترسی است، نمی‌توان قائل به قاصر بودن افراد شد. بلکه مقصّر هستند.

ولی به نظر ما، قول امام خمینی در این رابطه درست است. ایشان می‌فرمودند مردم در میان هزاران گرفتاری مختلفی که دارند آن‌قدر به اعتقادات خود ملتفت نیستند که به دنبال فحص از حقّانیت آن باشند.

نکته‌ی دیگر، اشتراکات ادیان آسمانی است؛ یعنی در این سه زمینه که ایمان به خدا و معاد و لزوم اخلاقی زیستن با هم اشتراک دارند.

اگر به این آیه دقّت کنیم می‌فهمیم، روایات مختلفی که در باب ولایت اهل‌بیت وارد شده است که فاقد ولایت وارد بهشت نمی‌شود، در رابطه با جاهل مقصّر و عالم است؛ یعنی کسی که می‌تواند تحقیق کند و اهمال کند و یا کسی که علم یافته و انکار می‌کند و عناد و لجاج می‌ورزد، مأوایش در جهنّم است.

در پایان این آیه تلازمی میان ترس و ارتباط و ایمان با خدا مطرح می‌شود؛ یعنی کسانی که ایمان به خدا ندارند، همیشه در حزن و ترس و اضطراب گرفتار هستند.

عمل صالحی هم که در این آیه از سخن به میان آمده است، عمل مطابق با شریعت و احکام هر آئینی نیست. بلکه عملی را در برمی‌گیرد که عقل بر اساس محاسن و مفاسدی بدان امر می‌کند. چرا که شرایع هر دین با دیگری متفاوت است؛ و این عمل صالح یک وجه اشتراک بین ادیان است؛ بنابراین باید مراد از آن را عمل اخلاقی عقلانی دانست که این وجه اشتراک مشخّص شود.




تفسیر

, ,

درس تفسیر استاد محسن فقیهی

۹۶/۱۱/۱۸

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر آیه ۶۱ سوره بقره

(وَإِذْ قُلْتُمْ یَا مُوسَى لَن نَّصْبِرَ عَلَىَ طَعَامٍ وَاحِدٍ فَادْعُ لَنَا رَبَّکَ یُخْرِجْ لَنَا مِمَّا تُنبِتُ الأَرْضُ مِن بَقْلِهَا وَقِثَّآئِهَا وَفُومِهَا وَعَدَسِهَا وَبَصَلِهَا قَالَ أَتَسْتَبْدِلُونَ الَّذِی هُوَ أَدْنَى بِالَّذِی هُوَ خَیْرٌ اهْبِطُواْ مِصْرًا فَإِنَّ لَکُم مَّا سَأَلْتُمْ وَضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّهُ وَالْمَسْکَنَهُ وَبَآؤُوْاْ بِغَضَبٍ مِّنَ اللَّهِ ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ کَانُواْ یَکْفُرُونَ بِآیَاتِ اللَّهِ وَیَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ الْحَقِّ ذَلِکَ بِمَا عَصَواْ وَّکَانُواْ یَعْتَدُونَ)[۱]

«و چون گفتید: «اى موسى، هرگز بر یک [نوع‌] خوراک تاب نیاوریم، از خداى خود براى ما بخواه تا از آنچه زمین مى‌رویاند، از [قبیل‌] سبزى و خیار و سیر و عدس و پیاز، براى ما برویاند». [موسى‌] گفت: «آیا به جاى چیز بهتر، خواهان چیز پست‌ترید؟ پس به شهر فرود آیید، که آنچه را خواسته‌اید براى شما [در آنجا مهیا] است». و [داغ‌] خوارى و نادارى بر [پیشانى‌] آنان زده شد و به خشم خدا گرفتار آمدند؛ چرا که آنان به نشانه‌هاى خدا کفر ورزیده بودند و پیامبران را به ناحق مى‌کشتند؛ این، از آن روى بود که سرکشى نموده و از حد درگذرانیده بودند».

یکی از مواردی که در این آیه خداوند در رابطه با بنی‌اسرائیل یادآوری می‌کند، همین تنوّع طلبی است که انسان را از استقلال و آزادی منع و به بسیاری از رذایل اخلاقی آمیخته می‌کند. چرا که انسان وقتی بنای خود را بر درک تنوّعات و تغییر روز به روز قرار می‌دهد، نمی‌تواند به حکم و عقل و شریعت پایبند بماند. همین است که حتّی مرتکب خلاف شرع و معاصی نیز می‌شود. بنی‌اسرائیل قومی بودند که در زندگی خود، اصل را بر تنوّع طلبی قرار می‌دادند. اگر انسان چنین اصلی را برای خودش قرار داد، اولویّت خود را بر درک خوشی‌های نو به نو قرار می‌دهد. در این صورت نه به فکر استقلال و آزادگی خود است و نه به فکر درک فضائل و مکارم اخلاقی و نه در مسیر نیل به خداوند، بر عبادات خودش مراقبتی انجام نمی‌دهد. مسلمان حقیقی کسی است که عبادت و ایمان را اصل قرار می‌دهد و رفاه و خوش‌گذرانی را به عنوان فرع قرار می‌دهد. مؤمن برای حفظ ایمان خود از رفاه آسایشش نیز می‌گذرد.

امّا سؤالی که مطرح است، چه اتّفاقی می‌افتد که ما در زندگی به این نقطه می‌رسیم؟ چرا اصل را در خوشی‌ها قرار می‌دهیم؟ این آیه شریفه می‌فرماید: «ذَلِکَ بِمَا عَصَواْ وَّکَانُواْ یَعْتَدُونَ» ریشه این لذّت جویی افراطی در همین است که بر اثر گناه انسان قلبش سیاه می‌شود. گناهان کوچک ما را به گناهان بزرگ می‌کشاند. عصیان زمینه تجاوزها و شکستن حدود را فراهم می‌کند. انسان در ابتدای امر تقیّداتی دارد و بر عبادات و تکالیف خود مراقبت می‌کند. ولی رفته رفته غفلت‌ها و گناهان کوچک جا را برای گناهان کبیره باز می‌کند.

وقتی یک نفر قاتل می‌شود و به گناهان بزرگی دست می‌زند، از روز اوّل قاتل نبوده است؛ امّا هر چه گذشته است، با انجام گناهان کوچک‌تر جا برای این گناهان عظیم باز شده است.

یکی از این هوس‌های کوچک، همین شکم‌پرستی افراطی است؛ که انسان را به طرق مختلف از مسیر درست جدا می‌کند. چرا که وقتی به فکر چشیدن غذاهای مختلف بودیم، باید پول‌های هنگفت درآوریم تا بتوانیم چنین مقادیری از رفاه و تنوّع را درک کنیم. چنین مسیری در نهایت به ذلّت و مسکنت انسان می‌رسد. در این آیه «ذلّت و مسکنت» را برآمده از رفاه‌طلبی می‌شمارد.

شما خودتان ملاحظه کنید، یک طلبه با ماهی کمتر از یک میلیون تومان، چه زندگی با عزّت و مفیدی دارد. ولی یک ثروتمند که میلیاردها تومان پول دارد، چقدر در زندگی خود به دنبال ثروت بیشتر و مال بیشتر است. اختلاس‌ها و دزدی‌ها برای انسان‌های فقیر نیست؛ بلکه برای آن‌هایی است که میلیاردها تومان سرمایه دارند. دوستی از نزدیکان من، در قنوت نماز خود از خداوند طلب مال بیشتر می‌کند. در حالی که سرمایه‌ی او بسیار و در زمره ثروتمندان محسوب می‌شود. این از آن جهت است که مال بیشتر عشق به مال می‌آورد. انسان گاهی فکر می‌کند که اگر من یک میلیارد تومان پول پیدا کنم، همه چیز تمام می‌شود، در حالی که وقتی آن میلیارد آمد، عشق به داشتن میلیاردها ما را پر خواهد کرد.

خداوند ما را از این شرور اخلاقی نگاه دارد.




تفسیر

, ,

درس تفسیر استاد محسن فقیهی

۹۶/۱۱/۱۸

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر آیه ۶۱ سوره بقره

(وَإِذْ قُلْتُمْ یَا مُوسَى لَن نَّصْبِرَ عَلَىَ طَعَامٍ وَاحِدٍ فَادْعُ لَنَا رَبَّکَ یُخْرِجْ لَنَا مِمَّا تُنبِتُ الأَرْضُ مِن بَقْلِهَا وَقِثَّآئِهَا وَفُومِهَا وَعَدَسِهَا وَبَصَلِهَا قَالَ أَتَسْتَبْدِلُونَ الَّذِی هُوَ أَدْنَى بِالَّذِی هُوَ خَیْرٌ اهْبِطُواْ مِصْرًا فَإِنَّ لَکُم مَّا سَأَلْتُمْ وَضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّهُ وَالْمَسْکَنَهُ وَبَآؤُوْاْ بِغَضَبٍ مِّنَ اللَّهِ ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ کَانُواْ یَکْفُرُونَ بِآیَاتِ اللَّهِ وَیَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ الْحَقِّ ذَلِکَ بِمَا عَصَواْ وَّکَانُواْ یَعْتَدُونَ)[۱]

«و چون گفتید: «اى موسى، هرگز بر یک [نوع‌] خوراک تاب نیاوریم، از خداى خود براى ما بخواه تا از آنچه زمین مى‌رویاند، از [قبیل‌] سبزى و خیار و سیر و عدس و پیاز، براى ما برویاند». [موسى‌] گفت: «آیا به جاى چیز بهتر، خواهان چیز پست‌ترید؟ پس به شهر فرود آیید، که آنچه را خواسته‌اید براى شما [در آنجا مهیا] است». و [داغ‌] خوارى و نادارى بر [پیشانى‌] آنان زده شد و به خشم خدا گرفتار آمدند؛ چرا که آنان به نشانه‌هاى خدا کفر ورزیده بودند و پیامبران را به ناحق مى‌کشتند؛ این، از آن روى بود که سرکشى نموده و از حد درگذرانیده بودند».

یکی از مواردی که در این آیه خداوند در رابطه با بنی‌اسرائیل یادآوری می‌کند، همین تنوّع طلبی است که انسان را از استقلال و آزادی منع و به بسیاری از رذایل اخلاقی آمیخته می‌کند. چرا که انسان وقتی بنای خود را بر درک تنوّعات و تغییر روز به روز قرار می‌دهد، نمی‌تواند به حکم و عقل و شریعت پایبند بماند. همین است که حتّی مرتکب خلاف شرع و معاصی نیز می‌شود. بنی‌اسرائیل قومی بودند که در زندگی خود، اصل را بر تنوّع طلبی قرار می‌دادند. اگر انسان چنین اصلی را برای خودش قرار داد، اولویّت خود را بر درک خوشی‌های نو به نو قرار می‌دهد. در این صورت نه به فکر استقلال و آزادگی خود است و نه به فکر درک فضائل و مکارم اخلاقی و نه در مسیر نیل به خداوند، بر عبادات خودش مراقبتی انجام نمی‌دهد. مسلمان حقیقی کسی است که عبادت و ایمان را اصل قرار می‌دهد و رفاه و خوش‌گذرانی را به عنوان فرع قرار می‌دهد. مؤمن برای حفظ ایمان خود از رفاه آسایشش نیز می‌گذرد.

امّا سؤالی که مطرح است، چه اتّفاقی می‌افتد که ما در زندگی به این نقطه می‌رسیم؟ چرا اصل را در خوشی‌ها قرار می‌دهیم؟ این آیه شریفه می‌فرماید: «ذَلِکَ بِمَا عَصَواْ وَّکَانُواْ یَعْتَدُونَ» ریشه این لذّت جویی افراطی در همین است که بر اثر گناه انسان قلبش سیاه می‌شود. گناهان کوچک ما را به گناهان بزرگ می‌کشاند. عصیان زمینه تجاوزها و شکستن حدود را فراهم می‌کند. انسان در ابتدای امر تقیّداتی دارد و بر عبادات و تکالیف خود مراقبت می‌کند. ولی رفته رفته غفلت‌ها و گناهان کوچک جا را برای گناهان کبیره باز می‌کند.

وقتی یک نفر قاتل می‌شود و به گناهان بزرگی دست می‌زند، از روز اوّل قاتل نبوده است؛ امّا هر چه گذشته است، با انجام گناهان کوچک‌تر جا برای این گناهان عظیم باز شده است.

یکی از این هوس‌های کوچک، همین شکم‌پرستی افراطی است؛ که انسان را به طرق مختلف از مسیر درست جدا می‌کند. چرا که وقتی به فکر چشیدن غذاهای مختلف بودیم، باید پول‌های هنگفت درآوریم تا بتوانیم چنین مقادیری از رفاه و تنوّع را درک کنیم. چنین مسیری در نهایت به ذلّت و مسکنت انسان می‌رسد. در این آیه «ذلّت و مسکنت» را برآمده از رفاه‌طلبی می‌شمارد.

شما خودتان ملاحظه کنید، یک طلبه با ماهی کمتر از یک میلیون تومان، چه زندگی با عزّت و مفیدی دارد. ولی یک ثروتمند که میلیاردها تومان پول دارد، چقدر در زندگی خود به دنبال ثروت بیشتر و مال بیشتر است. اختلاس‌ها و دزدی‌ها برای انسان‌های فقیر نیست؛ بلکه برای آن‌هایی است که میلیاردها تومان سرمایه دارند. دوستی از نزدیکان من، در قنوت نماز خود از خداوند طلب مال بیشتر می‌کند. در حالی که سرمایه‌ی او بسیار و در زمره ثروتمندان محسوب می‌شود. این از آن جهت است که مال بیشتر عشق به مال می‌آورد. انسان گاهی فکر می‌کند که اگر من یک میلیارد تومان پول پیدا کنم، همه چیز تمام می‌شود، در حالی که وقتی آن میلیارد آمد، عشق به داشتن میلیاردها ما را پر خواهد کرد.

خداوند ما را از این شرور اخلاقی نگاه دارد.




تفسیر

, ,

درس تفسیر استاد محسن فقیهی

۹۶/۱۱/۰۴

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر آیه ۶۰ سوره بقره

(وَإِذِ اسْتَسْقَى مُوسَى لِقَوْمِهِ فَقُلْنَا اضْرِب بِّعَصَاکَ الْحَجَرَ فَانفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشْرَهَ عَیْنًا قَدْ عَلِمَ کُلُّ أُنَاسٍ مَّشْرَبَهُمْ کُلُواْ وَاشْرَبُواْ مِن رِّزْقِ اللَّهِ وَلاَ تَعْثَوْاْ فِی الأَرْضِ مُفْسِدِینَ)[۱]

بحث در رابطه با آیاتی بود که نعمات خداوند بر بنی‌اسرائیل را برمی‌شمردند. در این آیه خداوند از هنگامی سخن به میان می‌آورد که در هنگام تشنگی و سرگردانی بنی‌اسرائیل به موسی (ع) وحی فرمودند تا او با عصای خود به سنگی ضربه بزند؛ در این هنگام از آن سنگ دوازده چشمه جوشید و هر عشیره از بنی‌اسرائیل -که دوازده طایفه بودند- به سهم آب مشخّصی برای خود رسیده و مشکلات ایشان حل شد. خداوند در ازای این نعمت بزرگ از ایشان می‌خواهد تا از آن بهره ببرند، ولی به فساد شدید بر زمین و در هستی خود را آلوده نکنند.

یکی از نکات مهم در این آیه، ترکیبی است که در رابطه با «اضْرِب بِّعَصَاکَ الْحَجَرَ فَانفَجَرَتْ مِنْهُ» می‌باشد. در اینجا باید یک “ضَرب” در تقدیر فرض کنید. چرا که در غیر این صورت معنی آیه مشکل پیدا می‌کند. چون فاء تفریع انفجار را بر امر خداوند به ضرب متفرّع می‌کند. در حالی که با صرف امر انفجاری اتّفاق نمی‌افتد، بلکه ابتدا حضرت موسی با عصای خود ضربتی بر سنگ وارد می‌کنند و پس از آن انفجار سنگ رخ داد؛ پس نیاز به تقدیر این “ضَرَب” وجود دارد.

نکته‌ی دیگری که باید در اینجا توجّه داشت، وجوه اعجازی این اتّفاق است.

۱. اینکه آبی از دل سنگ بجوشد، یک اتّفاق طبیعی در هستی است. ولی این‌که سنگ منفجر شود و آب را سرازیر کند، خود معجزه‌ی حضرت موسی برای بنی‌اسرائیل است.

۲. این آب به اندازه بوده و به قدر نیاز بنی‌اسرائیل جاری می‌شده است.

۳. این آب به تعداد طوائف بنی‌اسرائیل بوده و کاملاً مطابق با ساختار این قبیله بوده است.

نکته‌ی مهمّ دیگری در این آیه بیان می‌شود، لزوم تأمین نیازهای اوّلیه مردم است. خداوند ابتدا احتیاجات اوّلیه بنی‌اسرائیل را برآورده کرده و بعد از آن‌ها تقاضای اصلاح و صلاح دارد. ابتدا باید شکم مردم را سیر کرد و بعد از آن‌ها توقّع این را داشت قانون‌مدار باشند. اگر اوضاع مالی و احتیاجات اوّلیه مردم پاسخگویی نشود، شما نمی‌توانی دست دزد را قطع کنی، حقّ نداری بازخواست کرده و حدّی اجرا کنی. اگر یک پدر نیازهای مادّی پسرش را تأمین نکند و او را به حال خود و با نیازهای خود واگذارد، نمی‌تواند بابت دزد شدن آن فرزند خود را بی‌تأثیر تلقّی کند.

خداوند می‌فرماید: «کُلُواْ وَاشْرَبُواْ مِن رِّزْقِ اللَّهِ وَلاَ تَعْثَوْاْ فِی الأَرْضِ مُفْسِدِینَ» ابتدا باید مایه‌ی خوردن و آشامیدن آن‌ها را فراهم کند و بعد از آن‌ها بخواهد تا فساد نکنند. ولی وقتی مردم گرسنه‌اند نمی‌توان از آن‌ها توقّع فرهنگ داشت. در ممالک غربی هر کسی شهروند یک مملکت باشد، یک حداقلّی از نیازهای او را خود دولت به عهده می‌گیرد تا او به فساد و دزدی کشیده نشود.

نکته‌ی بعد این است که ما در رابطه با هر چیز باید ابتدا از خدا بخواهیم. ما اگر درس می‌خوانیم و بحث می‌کنیم و زحمت می‌کشیم، باید از خداوند بخواهیم تا او ما را به علم نافع مزیّن کند. به همین جهت آیه شریفه می‌فرماید: «اسْتَسْقَى مُوسَى لِقَوْمِهِ» حضرت موسی برای نیازهای اوّلیه مثل آب شرب قوم خود از خداوند طلب سقایت می‌کند.

نکته‌ی دیگری که در این آیه وجود دارد، لزوم رعایت حقّ همگان در منابع است. نباید تبعیض قائل شد. باید هر کس سهمی به متقضای نیاز خود داشته باشد. عدالت یعنی همین نکته که ما برای هر کس به اندازه‌ی نیاز او برخورداری از منابع را میسّر کنیم. این فسادی که امروز در جامعه ما وجود دارد، ناشی از همین تبعیض است. فلانی برای دوست و فامیل و فرزندش وام کلان تأمین می‌کند و به این هم توجّه ندارد که دیگرانی هم در این منبع مالی سهمی دارند.

در این آیه خداوند برای هر یک از طوایف بنی‌اسرائیل سهم آبی مستقل و به اندازه در نظر می‌گیرد تا هم نیاز آن‌ها را به اندازه تأمین کند و هم زمینه تبعیض حاصل نشود.

نکته‌ی دیگری الف و لام در “الحجر” است. برخی این الف و لام را جنس و برخی آن را عهد دانسته‌اند. در برخی تفاسیر این سنگ را سنگی دانستند که بنی‌اسرائیل همراه خود حمل می‌کردند و هر گاه نیاز به آب می‌یافتند موسی به آن ضربتی وارد می‌کرد و از آن آب جاری می‌شده است. البته به نظر ما این بعید می‌رسد. چون کمی از حیث تاریخی قابل اثبات نیست.




تفسیر

, ,

درس تفسیر استاد محسن فقیهی

۹۶/۱۰/۲۷

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر آیه ۵۹ سوره بقره

وَإِذْ قُلْنَا ادْخُلُواْ هَذِهِ الْقَرْیَهَ فَکُلُواْ مِنْهَا حَیْثُ شِئْتُمْ رَغَدًا وَادْخُلُواْ الْبَابَ سُجَّدًا وَقُولُواْ حِطَّهٌ نَّغْفِرْ لَکُمْ خَطَایَاکُمْ وَسَنَزِیدُ الْمُحْسِنِینَ ﴿۵۸﴾فَبَدَّلَ الَّذِینَ ظَلَمُواْ قَوْلًا غَیْرَ الَّذِی قِیلَ لَهُمْ فَأَنزَلْنَا عَلَى الَّذِینَ ظَلَمُواْ رِجْزًا مِّنَ السَّمَاء بِمَا کَانُواْ یَفسُقُونَ ﴿۵۹﴾[۱]

بحث در رابطه با تفسیر آیاتی از سوره بقره بود که به ذکر وقایع بنیاسرائیل پس از خروج از مصر میپرداخت. در این آیه خداوند به ایشان فرمودند که به این شهر وارد شوید و هنگام ورود تواضع داشته و استغفار کنید؛ امّا این قوم بهانهجو و لجوج به جای آنکه از این فرصت استفاده کنند و از گناهان گذشته خود تنها با گفتن یک کلمه “حطّه” پاک شوند، آن را مسخره کردند و چیزی غیر از آن کلمه را به زبان آوردند.

در تفاسیر آمده است که بنیاسرائیل به جای آنکه بگویند “حطّه” میگفتند “حنطه” که به معنی گندم است؛ یعنی آن‌ها خدا و سفارشش را به استهزاء گرفته بودند. آن‌ها به جای طلب توبه، درخواست مادّیات را داشتند.خداوند به تاوان این ظلم، عذابی از آسمان بر ایشان نازل کرد که “رجز” است؛ یعنی مایه آشفتگی و فروپاشی ایشان شد.

خداوند میگوید که این تاوان تبدیلی بود که در امر الهی صورت دادند. تبدیل با تغییر تفاوتی دارد؛ تغییر تفاوتی را میگویند که عارضی بوده و در سطح اتّفاق میافتد مثل تغییر رنگ، ولی تبدیل ناظر به اصل و ماهیت شیء است مثل تبدیل سگ به نمک در نمکزار. در فضای اخلاقی گاهی تعبیر میشود که فلانی تغییر کرده است. این تفاوت اخلاقی او در نظر شخص آن‌قدر عمیق نیست و حتّی احتمال میدهد که به بدیهایش بازگردد. ولی جایی تعبیر به تبدیل میشود که ماهیت و شخصیت شخص، عوض شود؛ آنجا تعبیر به تبدیل میکنند. لذا گاهی به بزرگان عرفانی میگویند “ابدال” چرا که ایشان گویی ماهیت خود را عوض کردهاند.

در اینجا نیز وقتی خدا میگوید که ایشان در قول خدا تبدیل صورت دادند، یعنی چیزی غیر از حطّه و کلام مورد سفارش به ایشان گفتهاند. همان‌طور که گفتیم این‌ها گفته بودند “حنطه” که اصلاً کلام دیگری است. خدا ذکری را به ایشان آموخته بوده است تا از گناهان ایشان درگذرد. ولی ایشان در عوض سراغ دنیا و گندم‌های خود را گرفته بودند. پس این تغییر نیست، بلکه تبدیل است.

خداوند به تاوان این گناهان، از آسمان بر ایشان “رجز” نازل نمود. رجز به معنی پلیدی، عذابی است که سبب آشفتگی و بینظمی و بی‌تعادلی است. این نوع عذاب آرامش و سکون اجتماعی را از ایشان میگیرد. در برخی روایات این رجز را به معنی طاعون گرفتهاند.

این عذاب سخت به تاوان فسق مستمرّ ایشان است.”بما کانوا یفسقون” که در حقیقت ناظر به استمرار فسق در میان ایشان است؛ یعنی جامعه از فسق و ارتکاب محرّمات عقلی و شرعی پر شده است و همه‌جا یکسره فسق دیده میشود. چنین جامعهای عذابی اینچنین گرفتارشان خواهد کرد.

فسق به معنی خروج از حدود و قوانین است. شریعت و عقل در این زمینه حدود را مشخّص میکنند؛ و اگر انسان از این حدود پا فراتر بگذارد، فاسق شده است.

پس دو نکته مهم از این آیه استفاده شد. یکی اینکه تمسخر اوامر و نواهی الهی مستلزم و مستتبع قهر و عذاب او خواهد بود؛ گاهی کسی نافرمانی میکند، ولی گاهی نه‌تنها نافرمانی میکند بلکه تمسخر هم میکند. این نوع رفتار که امروز در بین جوانان ما نیز شایع شده است، بسیار بد است؛ و عقوبات الهی را همراه دارد.

نکته دوّم این است که انسان در باب فرامین و اوامر و نواهی خداوند، تبدیل صورت ندهد. همان دستوری که خداوند از ما خواسته است را بیاوریم. اینکه بگوییم من دوست دارم این‌طور انجام دهم، تبدیل است. باید امر را به همان صورت که او گفته است انجام دهیم.




تفسیر

,

درس تفسیر استاد محسن فقیهی

۹۶/۱۰/۲۰

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر آیه ۵۸ و ۵۹ سوره بقره

 

﴿وَ إِذْ قُلْنَا ادْخُلُواْ هَذِهِ الْقَرْیَهَ فَکُلُواْ مِنْهَا حَیْثُ شِئْتُمْ رَغَدًا وَ ادْخُلُواْ الْبَابَ سُجَّدًا وَ قُولُواْ حِطَّهٌ نَّغْفِرْ لَکُمْ خَطَایَاکُمْ وَ سَنزَیدُ الْمُحْسِنِینَ [۱]

 

و [نیز به یاد آرید] هنگامى را که گفتیم: «بدین شهر درآیید و از هر کجاى آن خواستید، فراوان بخورید و سجده‌کنان از در [بزرگ‌] درآیید و بگویید: [خداوندا]، گناهان ما را بریز. تا خطاهاى شما را ببخشاییم و [پاداش‌] نیکوکاران را خواهیم افزود.

ما معمولاً مراد از قریه را دهات و یا روستا می‌فهمیم. ولی در قرآن این تعبیر به معنی مکانی برای اجتماع انسانی است؛ و اعمّ از روستا و شهر و…است. ﴿قالَتْ إِنَّ الْمُلُوکَ إِذا دَخَلُوا قَرْیَهً أَفْسَدُوها وَ جَعَلُوا أَعِزَّهَ أَهْلِها أَذِلَّه[۲] در این آیه پادشاهان بر قریه وارد می‌شوند. روشن است که روستا جایی نیست که یک سلطان به آن قدم بگذارد و بخواهد در آن فساد کند؛ و یا ﴿وَ ما أَرْسَلْنا فی‌ قَرْیَهٍ مِنْ نَبِیٍّ إِلاَّ أَخَذْنا أَهْلَها بِالْبَأْساءِ وَ الضَّرَّاءِ لَعَلَّهُمْ یَضَّرَّعُون‌﴾[۳] در این آیه هم روشن است که خداوند در یک روستا پیامبران را به رسالت برنمی‌گزیند.

این قریه در تفاسیر به سرزمین مقدّس و یا همان بیت‌المقدّس توضیح داده شده است؛ و با توجّه به دیگر آیات که این امر به ورود به قریه را امر به دخول در سرزمین مقدّس می‌نامد، می‌توان دریافت که مراد از این قریه هم همان بیت‌المقدّس است.

و برخی هم مراد از آن را شهر “اریحا” در اردن دانسته‌اند؛ اما احتمال اوّل اصحّ است.

در این آیه یک درس خوبی وجود دارد. خداوند قبل از آنکه به بنی‌اسرائیل امر به عبادت کند، به آن‌ها اجازه می‌دهد که از نعمات بهره‌مند شده و تا سرحدّ سیری بخورند. این نکته مهمّی است؛ هر انسان وقتی از حیث مسکن و خوراک و پوشاک از سطوح متداول آسودگی بهره‌مند نباشد، نمی‌توان او را به عبادت و اطاعت دعوت نمود. وقتی نمی‌توان انسان‌ها را در نیازهای اوّلیه ایشان تأمین کرد، نباید توقّع آرامش و معنویت و دینداری از ایشان داشت.

پس از این، خداوند امر می‌فرماید که با تواضع و فروتنی در شهر داخل شوید؛ و به آن‌ها امر می‌کند تا به گناهان خود اعتراف کرده و از او تقاضای بخشش از گناهانشان را داشته باشند؛ یعنی علاوه بر آنکه در قلب و درون خود فروتنی داشته و احساس خشیت آن‌ها را پر می‌کند، باید در ظاهر و بر زبان هم اعتراف به عظمت و امید به بخشش او داشته باشیم.

در این آیه نکته‌ای که وجود دارد این است که شکل درخواست و دعا را هم خداوند خودش به بنی‌اسرائیل آموزش می‌دهد. ما باید در شکل گفتگو با حقّ و مناجات با او نیز از تعالیم و آموزه‌ها وحیانی بهره ببریم. خداوند به بنی‌اسرائیل می‌آموزد که چگونه از او درخواست عفو و توبه داشته باشند.

خداوند به ایشان امر می‌کند تا کلمه‌ای را بگویند که علامت تقاضای بخشش است؛ آن کلمه “حطّه” است. حطّه در حقیقت به معنی ریزش و ریختن است. دو نقش اعرابی برای آن می‌توان در نظر گرفت: اگر این حطه طبق همین قرائت مرسوم مرفوع خوانده شود، خبر مبتدای محذوفی است؛ یعنی: «مسألتنا حطّه» که به معنی بیان درخواست ایشان است؛ و اگر هم به نصب قرائت شود، مفعول فعلی مثل «أطلب» است. به هر حال معنی یکسان است.

در ادامه خداوند می‌فرماید اگر کسی از شما علاوه بر این که اوامر من را اطاعت می‌کند، احسان کرده و آن را به خوبی امتثال کند و با شوق و اهتمام انجام دهد، من دائماً بر او و اموال و جان او زیادت می‌کنم. انسان وقتی عبادات حقّ را بر بهترین وجه امتثال می‌کند و می‌آورد، نمازش را به بهترین لباس و در بهترین وقت و با حالی خوب می‌خواند. خداوند به او و زندگی او برکت می‌دهد. این نکته مهمی است که در گرفتاری‌ها انسان به عبادت خداوند روی بیاورد.




تفسیر

,

درس تفسیر استاد محسن فقیهی

۹۶/۱۰/۱۳

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر آیه ۵۷ سوره بقره

﴿وَ ظَلَّلْنا عَلَیْکُمُ الْغَمامَ وَ أَنْزَلْنا عَلَیْکُمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوى‌ کُلُوا مِنْ طَیِّباتِ ما رَزَقْناکُمْ وَ ما ظَلَمُونا وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُون‌[۱]

این آیه نیز در ادامه ذکر وقایعی است که بر قوم بنی‌اسرائیل گذشته است. خداوند تجلّیات مختلف رحمتش را برای آن‌ها بیان می‌کند. در این آیه خداوند می‌فرماید که ما سایه ابری را بر سر شما گستراندیم که از نور آفتاب هم بی‌بهره نمانید (وَ ظَلَّلْنا عَلَیْکُمُ الْغَمامَ). غمام و سحاب هر دو به ابر اطلاق می‌شود؛ ولی سحاب به ابرهای غلیظ و سیاه گفته می‌شود؛ ابرهای باران‌زا که در دوره‌هایی از سال دیده می‌شوند. غمام هم به ابرهای سفیدی که نازک بوده و خورشید را کاملاً نمی‌پوشانند می‌گویند. غمام نعمت است از آن جهت که جلو خورشید را کاملاً نمی‌پوشاند امّا از حرارت شدید خورشید هم جلوگیری می‌کند.

﴿وَ أَنْزَلْنا عَلَیْکُمُ الْمَنَّ وَ السَّلْوى﴾

دو نکته در این فراز جای توجّه دارد:

۱-مراد از منّ را برخی عسل گفته‌اند و برخی ترنجبین گفته‌اند؛ نعمتی است که خداوند به واسطه آن بر انسان امتنان نمود؛ و سلوی هم پرنده‌ای مثل بلدرچین و یا پرنده‌هایی دیگر است. در اصل سلوی به معنای تسلی دادن است یعنی چیزهایی که به شما آرامش می‌دهد.

۲-این‌که در این آیه در رابطه با منّ و سلوی تعبیر به “انزال” نموده است، در حالی که ترنجبین و عسل و پرندگان روی زمین هستند؟ این تعبیر در رابطه با آهن هم در قرآن آمده است ﴿وَ أَنْزَلنَا الحَدید فِیهِ بَأسٌ شَدِید[۲] ؛ و به معنی نزول از آسمان نیست؛ بلکه برای مطلق نعماتی است که خداوند به نحوی آن‌ها را در اختیار بشر قرار داده است، استعمال می‌شود. البته می‌توان بنا بر یک احتمالی هم تعبیر انزال در معنی متبادری که دارد در اینجا توضیح داد؛ این نعمات چه از آسمان نازل شوند مثل باران و چه از زمین استخراج شوند مثل آهن، در ابتدای خلقت از سوی خداوند نازل شده و در زمین جای گرفتند.

(کُلُوا مِنْ طَیِّباتِ ما رَزَقْناکُمْ)

خداوند در ادامه می‌فرماید از طیّباتی که به شما عطا نمودیم، تناول کنید؛ و یک حرف جرّ “من” را هم در این تعبیر به کار برده است. نفرمودند:”کلوا طیبات رزقناکم”، بلکه فرموده از طیّباتی که به شما روزی کردیم بخورید. آیت‌الله جوادی آملی در این رابطه فرمودند این “من” تبعضیه بوده و دلالت بر لزوم اقتصار به مقدار مورد نیاز از روزی خداوند دارد؛ یعنی از برخی از آنچه به شما روزی دادیم و مورد نیازتان است، تناول کنید. در تورات هم این گزارش آمده است که وقتی ایشان بیش از حدّ نیاز روزانه خود شکار می‌کردند و غذا تهیه می‌کردند، غذای باقیمانده فاسد می‌شده است. به نظر ما نمی‌توان چنین برداشتی را از آیه داشته باشیم که من را تبعضیه لحاظ کنیم؛ بلکه مراد فقط این بوده که گفته شود از طیّبات استفاده کنید.

اما نکته‌ای در اینجا توسّط برخی مفسّرین مطرح شده است، آیا این مواردی که در این آیه ذکر شده است، اختصاصی به بنی‌اسرائیل دارد؟ برخی از مفسّرین قائل‌اند این همه فضائل برای بنی‌اسرائیل پس از آن‌همه بی‌وفائی و جور و ظلمی که به موسی و خداوند و شریعت موسی کردند، معقول نیست؛ بنابراین این آیه و نزول منّ و سلوی و سایه گسترانیدن ابرها را ناظر به نعمات و جلوه‌های زیبای هستی دانستند که ارتباطی به خصوص بنی‌اسرائیل ندارد. این در حالی است که اکثر مفسّرین بر این عقیده‌اند که این دو نعمت خاصّ بنی‌اسرائیل بوده است.

به نظر ما، درست است که آیه شامل بنی‌اسرائیل هم می‌شود امّا اختصاص به آن‌ها ندارد.

(ما ظَلَمُونا وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یَظْلِمُون‌)

ظلم در اینجا به معنی محروم نمودن کسی از حقوق اوست؛ و این معنی در رابطه با خداوند قابل تصویر نیست. خداوند چه احتیاجی به خلق خود دارد تا خلق در برابر این نیاز بی‌توجّه باشند و او را از حقوقی که دارا است، محروم کنند. به همین جهت خداوند می‌فرماید اگر کسی ظلمی صورت دهد، به خودش ظلم کرده است و به ما ظلمی نکرده است.




تفسیر

, ,

درس تفسیر استاد محسن فقیهی

۹۶/۱۰/۰۶

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر آیه ۵۶ سوره بقره

«وَ إِذْ قُلْتُمْ یَامُوسىَ‌ لَن نُّؤْمِنَ لَکَ حَتىَ‌ نَرَى اللَّهَ جَهْرَهً فَأَخَذَتْکُمُ الصَّاعِقَهُ وَ أَنتُمْ تَنظُرُونَ (۵۵) ثمُ‌ بَعَثْنَاکُم مِّن بَعْدِ مَوْتِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ (۵۶)»[۱]

خلاصه جلسه گذشته: بحث ما در رابطه با آیات سوره بقره بود. به این آیه رسیدیم که بنی‌اسرائیل پس از آنکه خدا ایشان را از چنگال فرعونیان رها ساخته و موسی را به عنوان پیامبر برای ایشان برگزید و آن‌همه معجزه برای ایشان فرو فرستاد، حتّی صحبت کردن خدا با موسی را هم دیدند، باز به سراغ کفر خویش رفته و شاکر او نبودند. آن‌ها در رابطه با گوساله‌ای که سامری برایشان ساخت، سست شده و از توحید به شرک تنزّل کردند. و باز پس از آن هم از موسی تقاضای دیدن آشکارای خداوند را کردند. در همین ماجرا بود که خداوند صاعقه‌ای را بر کوهی فرو فرستاد و از شدت انفجار و مهابت آن تمام برگزیدگان بنی‌اسرائیل جان داده و مردند.

در اینجاست که خداوند می‌فرماید از انعام ما بر شما، یکی همین بود که شما را پس از مرگتان دوباره برانگیخته و حیات مجدّدی بخشیدیم:” ثمُ‌ بَعَثْنَاکُم مِّن بَعْدِ مَوْتِکُمْ“.[۲]

معانی بعث

برای بعث به معنای برانگیختن است که به سه صورت است؛ یک بعث به وجود آمدن از عدم است: «فَبَعَثَ اللَّهُ غُراباً یَبْحَثُ فِی الْأَرْضِ»[۳] و صورت دوّم آن ایجاد پس از معدوم شدن است: مانند بعثت کسانی که در قبور هستند «وَأَنَّ اللَّهَ یَبْعَثُ مَن فِی الْقُبُورِ»[۴] . یعنی مردگان ابتدا می‌میرند و دوباره زنده می‌شوند. صورت سوم بعث هم در رابطه با انبیاء استفاده می‌شود «رَبَّنَا وَابْعَثْ فِیهِمْ رَسُولًا»[۵] بعثت انبیاء ناظر به برانگیختن آنان برای هدایت بشر است.

در این آیه بعث به صورت دوّم به کار رفته است؛ یعنی یک احتمال همین است که این برگزیدگان قوم موسی که هفتاد نفر بوده‌اند، همگی مرده و از دنیا رفته باشند. سپس خداوند آن‌ها را دوباره جان بخشیده و زنده کرده است؛ زیرا پس از نزول صاعقه و جان باختن این برگزیدگان، در آیاتی که در سوره اعراف آمده است، موسی (ع) حیات دوباره ایشان را از خداوند تقاضا نمودند؛ و خداوند لطف کرده آن‌ها را دوباره زنده کردند.

البته برخی در اینجا احتمال دادند که مراد از موت، خوابی عمیق باشد؛ مثل آنچه بر اصحاب کهف واقع شد. برخی هم مراد از موت را جهل دانسته و این آیه را به معنی حیات معنوی و فکری می‌دانند که توسّط انبیاء برای ایشان آورده شد: «أَوَ مَنْ کانَ مَیْتاً فَأَحْیَیْناهُ وَ جَعَلْنا لَهُ نُوراً یَمْشی‌ بِهِ فِی النَّاسِ کَمَنْ مَثَلُهُ فِی الظُّلُماتِ لَیْسَ بِخارِجٍ مِنْها کَذلِکَ زُیِّنَ لِلْکافِرینَ ما کانُوا یَعْمَلُون‌»[۶] در این آیه برای حکایت از جهالت و نادانی به مرگ تعبیر شده است.

ولی ظاهر آیه از هر دوی این احتمالات بعید است. یعنی آنچه از ظاهر آیه به دست می‌آید همین مرگ طبیعی ایشان و سپس حیات مجدّد آن‌ها به واسطه دعای حضرت موسی است. و به همین خاطر در برخی تفاسیر برای اثبات رجعت از این آیه استفاده کرده‌اند.

البته برخی هم “ثمّ بعثناکم “ در آیه را به معنی ازدیاد نسل و برکت در نسل و اولاد بنی‌اسرائیل دانستند. یعنی آن‌ها که مردند، دیگر زنده نشدند. بلکه به نسل آن‌ها اضافه شده و فرزندان آن‌ها بسیار شدند.

این نوع تعابیر در حقیقت با ظاهر آیه ناسازگاری دارند. و نمی‌تواند مورد اعتماد قرار گیرد.

فراز بعدی در آیه:” لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ ” است. این شکر از چه جهت توقّع می‌رود؟ شاید برخی آن را به خاطر همین زنده شدن پس از مرگ برگزیدگان بدانند. اما آیتالله جوادی آملی این شکر را به خاطر این می‌دانند که خداوند به این همه معجزه آن‌ها را هدایت کرده است. شکر از بابت حیات مجدّد نیست؛ بلکه از بابت هدایتی است که نصیب آن‌ها شده بود.