تفسیر

, ,

درس تفسیر استاد محسن فقیهی

۹۶/۰۹/۲۹

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:تفسیر آیه ۵۵ سوره بقره

 

﴿وَ إِذْ قُلْتُمْ یَامُوسىَ‌ لَن نُّؤْمِنَ لَکَ حَتىَ‌ نَرَى اللَّهَ جَهْرَهً فَأَخَذَتْکُمُ الصَّاعِقَهُ وَ أَنتُمْ تَنظُرُونَ[۱]

این آیه یکی دیگر از آیاتی است که خداوند به یاد و خاطر بنی‌اسرائیل می‌اندازد.بنی‌اسرائیل در سیری که تا هدایت به دست موسی(ع) طی کرده و از چنگال فرعونیان آزاد شدند،آیات و معجزات بسیاری از جانب خداوند دیده و مشاهده کردند.اما گوئی طبع لجوج و بهانه‌جوی ایشان راضی نشده و گامی بالاتر گذاشته اند؛آنها از موسی تقاضا می‌کنند تا او خدا را آشکارا به آنها نشان دهد.رؤیتی که در این آیه برای درخواست بنی‌اسرائیل از آن استفاده شده است،به معنی دیدنی است مشترک میان دیدن چشم و قلب.ولی در این آیه به جهت قید “جهره” همان دیدن به چشم را از آن می‌توان فهمید.

 

اجمال واقعه

این آیه اشاره به یکی دیگر از بهانه‌جوئی‌های بنی‌اسرائیل در برابر موسی(ع) دارد.صورت مفصّل‌تری از این ماجرا در آیات ۱۵۵ سوره اعراف[۲] و ۱۵۳ سوره نساء[۳] آمده است.در حال حاضر سه ماجرا در عرض یکدیگر قرار دارند.یکی میقات موسی و نزول الواح تورات بر او بوده است.و دوّم داستان انحراف بنی‌اسرائیل و شرک و گوساله‌پرستی ایشان و انحطاطی است که سامری در آنها ایجاد می‌کند.و سوّم داستان این تقاضای عجیب از سوی بنی‌اسرائیل از موسی است.

این داستان همانطور که درآیه ۱۵۵ سوره اعراف بدان اشاره شده است،هنگامی اتّفاق می‌افتد که موسی هفتاد نفر از برگزیدگان قوم خود را که ظاهراً به اصل دعوی نبوّت موسی ایمان داشته‌اند،با خود به میقات می‌برد.آنها در این هنگام از موسی تقاضای نامعقول و غیر منطقی می‌کنند.آنها از خداوند می‌خواهند تا او را به دیده‌ی سر و با چشمان خود ببینند.تا ایمان و تصدیق در آنها کامل شود.آنگونه که از آیه ۱۵۳ سوره نساء به دست می‌آید،ظاهرا این درخواست برای اثبات حقّانیت الواح بوده است.یعنی آنها شک داشتند که این الواح از جانب خداوند بوده باشد؛فلذا از موسی می‌خواهند تا خود خدا را به آنها آشکارا نشان دهد.زیرا در آیه سوره نساء شروع آیه در خطاب با رسول رحمت است؛خداوند به او می‌گوید:اینکه از تو کتابی از آسمان می‌خواهند تا بدان ایمان آورند،چیز عجیبی نیست.در زمان موسی بنی‌اسرائیل برای ایمان آوردن به موسی چیزی بیش از این خواستند؛خواستند تا خود خدا را به چشم نشانشان دهد:﴿یَسْألُکَ أَهْلُ الْکِتَابِ أَن تُنزَّلَ عَلَیهْمْ کِتَابًا مِّنَ السَّمَاءِ فَقَدْ سَأَلُواْ مُوسىَ أَکْبرَ مِن ذَالِکَ فَقَالُواْ أَرِنَا اللَّهَ جَهْرَهً[۴]

خداوند برای نشان دادن ضعف و زبونی آنها را بر ایشان آشکار کند،صاعقه‌ای را بر آنها نازل می‌کند.صاعقه بر کوهی می‌خورد و بنی‌اسرائیل بر اثر دیدن این صحنه و عظمت نور و انفجاری که رخ می‌دهد جان تهی می‌کنند.در این آیه تعبیر به ﴿فأخذتکم الصاعقه﴾ [۵] آمده است.در سوره اعراف تعبیر به ﴿ فَلَمَّا أَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَهُ [۶] آمده است.این اخذی که در این آیه آمده است،نشانگر جان سپردن آنهاست.چرا که در سوره اعراف موسی پس از این “اخذ” به خداوند شکایت می‌برد که ﴿قَالَ رَبّ‌ لَوْ شِئْتَ أَهْلَکْتَهُم مِّن قَبْلُ وَ إِیَّاىَ أَ تهُلِکُنَا بمِا فَعَلَ السُّفَهَاءُ مِنَّا[۷] و این خود نشانگر کشته شدن برگزیدگان بنی‌اسرائیل در اثر مشاهده صاعقه است.

نکته‌ای که در این آیه مورد اختلاف مفسّرین قرار گرفته است.تعدّد این میقاتِ برگزیدگان با میقات موسی(ع) است.برخی بر این باورند که موسی(ع) دو میقات داشت.یک میقات،برای خود او و داستان نزول تورات بوده و دیگری میقاتی که با برگزیدگان قوم خود بدان رفته است،و ماجرای صاعقه که موضوع این آیه است،در آن اتفاق افتاده است.

مرحوم علّامه طباطبائی در این رابطه در تفسیر المیزان چند احتمال مطرح کرده‌اند.

۱-خود مرحوم علّامه طباطبائی –مانند بسیاری از اهل تحقیق-قائل هستند حضرت موسی تنها یک میقات داشته است.و این برگزیدگان که در آیه بالا مورد تأثیر صاعقه قرار می‌گیرند،در همان میقات موسی حضور دارند.که چهل روز به طول انجامید.آنها از شنیدن تکلّم موسی با خدا قانع نشدند،و تصدیق و ایمان خود را متوقّف بر رؤیت خدا نمودند.بر این یگانگی میقات موسی و این میقات که در آیه ۱۵۵ سوره اعراف بدان اشاره شده است،روایاتی هم دلالت دارند.

۲-قول دیگر این است که این میقات با میقات موسی متفاوت است.به این دلیل که در این آیات هم مثل سوره اعراف میقات موسی ابتدا ذکر می‌شود و بعد ماجرای سامری و سپس به ذکر این میقات پرداخته می‌شود.و این از فصاحت به دور است که مقداری از یک اتّفاق را ابتدا ذکر کرده و بعد به ذکر ماجرایی مستقل بپردازد و دوباره به قصّه اوّل بازگردد.پس باید سه ماجرای مستقل داشته باشیم.

اگر دقّت شود در آیه ای که از سوره نساء ذکر کردیم،موسی(ع) به خداوند می‌گوید:﴿أَ تهُلِکُنَا بمِا فَعَلَ السُّفَهَاءُ مِنَّا[۸] اگر قرار بود این میقات همان میقات موسی(ع) بوده باشد و ماجرای سامری بعد از آن واقع شده باشد،باید می‌گفت”بما قال السّفهاء” زیرا تنها خطائی که از آنان سر زده بود یک گفتار بود؛که همان تقاضای دیدن خدا باشد.ولی از این تعبیر “فعل” می‌توان فهمید که این میقات پس از میقات موسی(ع) و مسبوق به ماجرای سامری است.

بنابراین طبق نظر این قول سه داستان در بیان قرآن وجود دارد.این بیان با ظاهر آیاتی که در سوره بقره ملاحظه کردیم و آیاتی که در سوره اعراف آمده است سازگاری دارد.زیرا در این آیات ابتدا به ذکر یک میقات چهل روزه برای موسی(ع) می‌پردازد.سپس به داستان سامری و در نهایت به این ماجرا می‌رسد.این با سه گانگی این داستان‌ها سازگارتر است.ولی با منطوق و تصریح آیه ۱۵۳ سوره نساء تنافی دارد.زیرا در آنجا می‌خوانیم:﴿فَقَالُواْ أَرِنَا اللَّهَ جَهْرَهً فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَهُ بِظُلْمِهِمْ ثُمَّ اتخَّذُواْ الْعِجْلَ مِن بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَیِّنَاتُ[۹] تعبیر “ثمّ” که در این آیه آمده است،دلالت دارد بر این که ماجرای سامری بعد از ماجرای صاعقه است.اگر ما قائل به سه‌گانگی این آیات باشیم،باید تنافی بین این آیات با آیه مذکور در سوره نساء را بپذیریم.

اما اگر به قول مرحوم علّامه طباطبائی و اهل تحقیق قائل باشیم،این ماجرای صاعقه همان ماجرای میقات موسی(ع) خواهد بود،و در سوره نساء به درستی ماجرای گوساله سامری به درستی با “ثمّ” عطف شده است.فقط تنها این ایراد باقی می‌ماند که چرا قرآن در میان شرح یک داستان،قصه‌ای دیگر-ماجرای سامری- را ذکر می‌کند.؟

مفسّرین پاسخ داده‌اند که این اشکال لطمه‌ای به فصاحت قرآن نمی‌زند.چرا که قرآن کتاب تاریخ و قصّه نیست.بلکه کتاب هدایت،و این برشهای داستانی برای همان غرض است.

﴿وَ اخْتَارَ مُوسىَ‌ قَوْمَهُ سَبْعِینَ رَجُلًا لِّمِیقَاتِنَا فَلَمَّا أَخَذَتهْمُ الرَّجْفَهُ قَالَ رَبّ‌ لَوْ شِئْتَ أَهْلَکْتَهُم مِّن قَبْلُ وَ إِیَّاىَ أَ تهُلِکُنَا بمِا فَعَلَ السُّفَهَاءُ مِنَّا إِنْ هِىَ إِلَّا فِتْنَتُکَ تُضِلُّ بهِا مَن تَشَاءُ وَ تهَدِى مَن تَشَاءُ أَنتَ وَلِیُّنَا فَاغْفِرْ لَنَا وَ ارْحَمْنَا وَ أَنتَ خَیرْ الْغَفِرِینَ[۱۰] این آیه هم اگر در سوره ملاحظه شود،پس از داستان سامری است.یعنی ابتدا صورت مفصّلی از داستان سامری نقل می‌شود و پس از آن ماجرای صاعقه مطرح می شود.نکته ای که روشن است مطابقت این آیه با آیه مورد بحث ماست.ولی ظاهر این دو بیان قران در دو سوره بقره و اعراف با تصریح خداوند در سوره اعراف منافات دارد

﴿یَسْألُکَ أَهْلُ الْکِتَابِ أَن تُنزَّلَ عَلَیهْمْ کِتَابًا مِّنَ السَّمَاءِ فَقَدْ سَأَلُواْ مُوسىَ أَکْبرَ مِن ذَالِکَ فَقَالُواْ أَرِنَا اللَّهَ جَهْرَهً فَأَخَذَتْهُمُ الصَّعِقَهُ بِظُلْمِهِمْ ثُمَّ اتخَّذُواْ الْعِجْلَ مِن بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَیِّنَاتُ فَعَفَوْنَا عَن ذَالِکَ وَ ءَاتَیْنَا مُوسىَ‌ سُلْطَانًا مُّبِینًا[۱۱] نکته مهمی که در این آیه وجود دارد،یک نحوه تفاوتی است که در تقدّم و تأخّر این وقائع شکل می‌گیرد.در این آیات ابتدا ماجرای گوساله سامری نقل شده و این داستان صاعقه بعد از آن آمده است.ولی در آن آیه ابتدا داستان صاعفه و با ثمّ ماجرای گوساله سامری آورده شده است.یعنی این ایه تصریح بر تقدّم داستان صاعقه بر داستان سامری دارد.

رجفه به معنی عذاب است.




تفسیر

,

درس تفسیر استاد محسن فقیهی

۹۶/۰۹/۰۸

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:تفسیر آیات ۵۱ و ۵۲ سوره بقره

﴿وَ إِذْ وَاعَدْنَا مُوسىَ أَرْبَعِینَ لَیْلَهً ثُمَّ اتخَّذْتمُ‌ُ الْعِجْلَ مِن بَعْدِهِ وَ أَنتُمْ ظَالِمُونَ[۱]

﴿ثمُ‌َّ عَفَوْنَا عَنکُم مِّن بَعْدِ ذَالِکَ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ[۲]

این آیات در رابطه با حضرت موسی است،هنگامی که برای شنیدن وحی و اخذ الواح به کوه طور رفت؛ پس از آنکه قوم موسی با دیدن معجزات خداوندی به دست موسی و نجات از آل فرعون به آرامش و استقراری دست یافتند، موسی(ع) به امر الهی برای اعتکافی چهل روزه-که ابتدا سی روز بود-به کوه طور خوانده شد.آیات تورات و وحی الهی در همان میعاد بر ایشان نازل شد. آیاتی که شامل قوانینی برای قوم او بود.

در همین زمان در میان بنی‌اسرائیل،سامری که انسانی منحرف و از اعوان شیطان بود،با ساختن یک گوساله از جنس طلا و جواهرات و سنگهای زینتی بنی اسرائیل را گمراه کرده بود.حضرت موسی از این واقعه بسیار متأسّف شده و با مجاهدات بسیار، بسیاری از گمراهان را به طاعت حق باز گردانیدند.

یکی از جهاتی که در اینجا قابل تأمل و توجّه است، سطحی بودن ایمان بنی‌اسرائیل است. در بسیاری از موارد، ایمان انسان‌ها به جهت دلبستگی و تعلّق آنها به شخص رسول و پیشوای آنهاست. به همین روی با رفتن و غائب شدن رسول و یا حتّی با مرگ او ایمان‌ها متزلزل می‌شود. ما در رابطه با رسول اسلام هم چنین سطحی‌نگری را در میان مسلمین می‌بینیم. فلذا در روایات داریم پس از رحلت او از میان مردم، جملگی مرتدّ شدند؛ تنها سه نفر از ایشان به ایمان خود حقیقتا پایبند ماندند: :« ارتد الناس إلّا ثلاثه نفر: سلمان و أبو ذرّ و المقداد»[۳]

به همین خاطر می‌توان تذکّری را به اولیاء امر در این کشور هم داد. مردم معمولا ارادت و تعلّق خاطرشان به شما در یک سطحی شکل می‌گیرد. عمقی پیدا نمی‌کند. به همین خاطر مادامی که حضور شما در میان ایشان محسوس باشد، می‌توان به اعتقاد آنها تکیه داشت. فلذا مسئولین باید در میان مردم حضور داشته باشند.

شما می‌بینید که یک زلزله اتّفاق می‌افتد. مقام معظّم رهبری به میان مردم می‌روند و از آنها دلجوئی کرده و از نیازهای ایشان می‌پرسند؛ ایشان یک شأن مدیریتی دارند و نیروهای تحت امر ایشان بر اساس مصوّبات و رهنمودهای ایشان به امور زلزله زدگان رسیدگی می‌کنند. ولی ایشان شخصا به میان زلزله زدگان می‌روند و از آنها غمخواری می‌کنند. این برای طلّاب هم مایه عبرت است که از ایشان الگو گرفته و به میان مردم بروند و از آنها دلجوئی کنند.

این یکی از درسهایی است که با تأمل در این آیه می‌توان دریافت. حضور پیشوا در میان مردم، موجب شکست دشمنان و بستن منافذ آنها در میان مردم می‌شود. حضرت موسی وقتی قوم خود را ترک کردند، سامری فرصت مغتنمی یافته و با هنر خود مردم را از حق منحرف نمود.

اساسا دشمن، بسیار فرصت شناس است، وقتی حتی یک غفلت از ما سر می‌زند، آنها بهترین بهره‌ها را می‌برند. وقتی کوچکترین حرف ناصوابی از یک روحانی عالی مرتبه در جایی گفته شود، با توجه به فضای مجازی، به سرعت در تمام شبکه‌ها و شهرها پخش می‌شود. وقتی یک روحانی یک روایت ضعیفی را نقل کرده و از آن سخن ناروائی را منتسب به دین پخش می‌کند، با سرعتی باورنکردنی بسیاری از طریق تلگرام و …از آن مطّلع می‌شوند و شاید ایمان بسیاری را متزلزل کند. فلذا باید خیلی دقّت به خرج داد و طلّاب خصوصا باید خیلی احتیاط داشته باشند.

یک نکته‌ای هم در این عدد چهل دیده می‌شود، این عدد یک تقدّسی دارد، می‌بینید در روایات ما سفارش به حفظ چهل حدیث کرده‌اند یا این که علمای ما چهل حدیث می‌نوشتند.

نکته دیگر در نقش “اربعین لیله” است.آیه الله جوادی آملی این “اربعین” را مضاف الیه “انقضاء” می‌دانستند که حذف شده است. یعنی «واعدنا موسی انقضاء اربعین…»که این مضاف حذف شده و نصب آن به مضاف الیه که “اربعین باشد، منتقل شد. ولی به نظر ما خود این اربعین به عنوان مفعول دوّم “واعدنا” قابل توضیح است و نیازی به تقدیر نیست.

نکته دیگری هم در معنی “إتّخذتم” در تفسیر آیه الله جوادی آملی بیان شده است. دو احتمال در این معنی ذکر شده است. یکی معنی ساختن و صناعت و دیگری معنی جعل و قرار دادن. به نظر ما معنی ساختن و صناعت بهتر است و با مقام سازگارتر خواهد بود.




تفسیر

, ,

درس تفسیر استاد محسن فقیهی

۹۶/۰۹/۲۲

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:تفسیر آیات ۵۳ و ۵۴ سوره مبارکه بقره

 

﴿وَ إِذْ ءَاتَیْنَا مُوسىَ الْکِتَابَ وَ الْفُرْقَانَ لَعَلَّکُمْ تهَتَدُونَ﴾[۱]

﴿وَ إِذْ قَالَ مُوسىَ‌ لِقَوْمِهِ یَاقَوْمِ إِنَّکُمْ ظَلَمْتُمْ أَنفُسَکُم بِاتخِّاذِکُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُواْ إِلىَ‌ بَارِئکُمْ فَاقْتُلُواْ أَنفُسَکُمْ ذَالِکُمْ خَیرْ لَّکُمْ عِندَ بَارِئکُمْ فَتَابَ عَلَیْکُمْ إِنَّهُ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِیمُ﴾[۲]

 

تفاوت کتاب و فرقان

اولین بحثی که در رابطه با این آیه مطرح می‌شود،تفاوت فرقان و کتاب است.

کتاب آنگونه که از مصادیق و موارد استعمالی آن در آیات به دست می‌آید،مجموعه قوانین و شریعت مقدّس را تعبیر به کتاب می‌کنند.همانطور ‌که در آیاتی مثل :﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الْقِصاصُ فِی الْقَتْلى‌[۳] و یا ﴿کُتِبَ عَلَیْکُمْ إِذا حَضَرَ أَحَدَکُمُ الْمَوْتُ إِنْ تَرَکَ خَیْراً الْوَصِیَّه[۴] و یا ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیام‌﴾[۵] دیده می‌شود.در قرآن از قانون با تعبیر کتاب یاد می‌کند.پس وقتی خداوند از عطای کتاب به بنی اسرائیل ذکری به میان می‌آورند،یعنی مجموعه‌ای از قوانین را به او بخشیدیم.

فرقان نیز به معنی فرق نهادن میان حقّ و باطل است.یعنی انسان به استعدادی مجهّز شود،تا بتواند میان امور باطل از حقائق تفاوت بنهد.ما در رابطه با متّقین در قرآن کریم تعبیر داریم: ﴿یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا إِنْ تَتَّقُوا اللَّهَ یَجْعَلْ لَکُمْ فُرْقانا[۶] ؛یعنی متّقین در درجه‌ای هستند،که به موهبت فرقان مفتخر شده‌اند.این توانایی مؤمن را در فتنه‌ها یاری کرده و امکان شناختن راه حق از باطل را به او می‌دهد.در روایاتی این مضمون را داریم:”مؤمن با نور خدا نگاه می‌کند”.[۷] یعنی انسان مؤمن در یک مراتبی با نگاه حقیقت‌بین خدایی به امور و قضایا می‌نگرد.

شما به خاطر ندارید،ولی در زمان انقلاب مرحوم امام خمینی در مواردی دستورات و تدبیراتی داشتند که هیچ کس نمی‌توانست بر اساس اوضاع ظاهری آن زمان توجیهش کند.ولی او به نور دیگری می‌دید؛همین بود که نتیجه‌ها، عمق نگاه و ظرافت تدبیر ایشان را نشان می‌داد.مثلا در زمان حکومت نظامی،که پهلوی برای کنترل جنبش مردم دستورش را صادر کرده بود؛امام دستور به بیرون آمدن و شکستن حکومت نظامی دادند.و همان دستور سبب نقض آن قانون و شکست پهلوی در آن زمان شد.در حالی که بسیاری امام را پروا می‌دادند.از اینکه مبادا جان مردم به هدر برود.امام خمینی این نگاه را داشتند که به نور حق مسلّح بود.فلذا همه در نهایت دیدن که چقدر ایشان درست و بموقع دستور به خروج مردم دادند. دستورات مرحوم امام و مقام معظم رهبری از باب “ینظر بنور الله” است.

همین است که در این آیه خداوند موسی را به دو سلاح مجهّز می‌کنند.هم به او کتاب می‌بخشند و هم توانایی تشخیص حق از باطل را با او همراه می‌کند.زیرا در مواقع فتنه نمی‌توان جز با این سلاح راه حق را تشخیص دهید.این لازمه‌ی هر رهبری است که قصد راهبری جامعه در مسیر الهی را در سر دارد.تنها نمی‌توان به قوانین مکتوب در قانون اساسی یک ملّت اکتفاء کرد.رهبر جامعه باید به فراست و تیزهوشی و فرقانی مجهّز باشد،تا بتواند در مواقع سخت و هنگامه‌ی فتنه‌ها راه درست را تشخیص دهد.

به همین خاطر خداوند به موسی تذکّر می‌دهد: ما به امید اینکه این قوم هدایت شوند،تو را به هر دوی این مواهب تکریم کردیم.هم قوانین را به تو بخشیدیم و هم فرقان را به تو عنایت کردیم،تا شاید بنی اسرائیل هدایت شوند.

 

فرمان به خودکشی

اما بنی‌اسرائیل تمام این مواهب پروردگار و تمام بیانات و معجزات موسی(ع) و همچنین عنایات حقّه را ندیده انگاشتند و به فریب و فتنه‌ی سامری تمام هدایتی را که خدا به آنها ارزانی داشته است،حبط نموده و به گوساله‌ای مشرک شدند.خداوند می‌فرماید این گناهی بزرگ و نابخشودنی است.به همین جهت خداوند آنها را به امری فرمان می‌دهد که از غرائب قرآنی است.

خداوند بنی‌اسرائیل را بابت تمام آن بی‌مهری و شرک که در ازای پرستش گوساله سامری آوردند،دستور به کشتن خودشان می‌دهد:«یا قَوْمِ إِنَّکُمْ ظَلَمْتُمْ أَنفُسَکُم بِاتخِّاذِکُمُ الْعِجْلَ فَتُوبُواْ إِلىَ‌ بَارِئکُمْ فَاقْتُلُواْ أَنفُسَکُمْ»؛این امر در تفاسیر به احتمالات متفاوت و گوناگونی تفسیر شده است.

۱-احتمال اول :برخی مراد از این امر “فاقتلوا انفسکم” را منطوق آن دانسته‌اند.یعنی تاوان شرکی که بنی‌اسرائیل ورزیده و یک گوساله را جایگزین خدایی کردند که آنان را از شرّ فرعونیان رهانیده و هزاران معجزه بدانها نشان داده است،این است که خودشان را بکشند.این امر شاقّ برای سوزاندن ریشه‌های شرک در میان بنی اسرائیل است.حال یا مراد از این که “خودتان را بکشید”این است که به جان هم افتاده و همدیگر را بکشید،یا آنان که مشرک شدند را بکشید.مرحوم علّامه طباطبائی و مرحوم طالقانی و آیت‌الله جوادی،همین احتمال دوّم را پسندیده و برمی‌گزینند.البته در این که این اتّفاق افتاده است،یا خیر؟اختلاف است.برخی از تواریخ تا هفتاده هزار نفر کشته را شمردند.یعنی به امتثال این امر الهی بنی‌اسرائیل شروع به کشتن مشرکین نمودند،تا جایی که هفتادهزار نفر از ایشان را کشتند.سپس خداوند آنان را بخشیده و توبه‌ی ایشان را پذیرفته است.اما برخی دیگر معتقدند این امر،هیچگاه محقّق نشده است.یعنی خداوند قبل از آنیکه کسی کشته شود،توبه‌ی بنی اسرائیل را پذیرفته و حکم را نسخ کرده است.

 

۲-احتمال دوّم :این است که این امر اساسا یک امر امتحانی بوده است.نظیر امری که خداوند جهت امتحان ایمان حضرت ابراهیم به او نمود.در آن داستان هم حضرت ابراهیم تمام مقدّمات امتثال این امر خطیر الهی را تهیّه کرده و آماده‌ی اطاعت از آن فرمان بود.اسماعیل(ع) را دست می‌بندد و چاقوی خود را تیز می‌کند و با تمام توان به بریدن گردن اسماعیل مشغول می‌شود،اما امری که به ابراهیم(ع) شده بود،امری امتحانی بوده و هیچ گاه قرار نبوده تا واقع شود.امر به کشتن یکدیگر که در این آیه آمده است نیز از همین دست است.یعنی قرار نبوده تا این امر واقع شود.بلکه از ابتدا خداوند تنها به جهت سنجش ایمان این افراد به چنین امر شاقّی فرمان داده است.

 

۳-احتمال سوّم :این است که مراد از “اقتلوا انفسکم”،درگیری با نفس أمّاره و کشتن آن باشد.یعنی خداوند به ریشه این شرک و انحطاط اشاره دارد.نفس اماره بوده که بنی‌اسرائیل را پس از دیدن آن همه بیّنات به پرستش گوساله‌ای حقیر می‌کند.همین است که خداوند امر می‌کند تا آنها با نفس خود درگیر شده آن را سر ببرند.

بنظرما،همین این دو احتمال آخر اقرب الی الصّواب است.و با منطوق و تعابیر آیه نیز ساگارتر است.




تفسیر

,

درس تفسیر استاد محسن فقیهی

۹۶/۰۸/۱۰

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر آیات ۴۹ و ۵۰ سوره بقره

﴿وَ إِذْ نَجَّیْنَاکُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَسُومُونَکُمْ سُوءَ الْعَذَابِ یُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَکُمْ وَ یَسْتَحْیُونَ نِسَاءَکُمْ وَ فِی ذٰلِکُمْ بَلاَءٌ مِنْ رَبِّکُمْ عَظِیمٌ  [۱] ﴿وَ إِذْ فَرَقْنَا بِکُمُ الْبَحْرَ فَأَنْجَیْنَاکُمْ وَ أَغْرَقْنَا آلَ فِرْعَوْنَ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ [۲]

خلاصه جلسه گذشته: بحث در رابطه با تفسیر آیه ۴۹ سوره بقره بود. آیه در مقام امتنان بر بنی اسرائیل بود. خداوند به رنج‌های آنان در هنگامه‌ی سروری و سلطنت فرعون اشاره کرد. از روا داشتن بدترین عذابها بر ایشان سخن می‌گوید و در نهایت این رنجها را بلائی بزرگ برای ایشان می‌شمارد. بحث به همین فراز آخر روایت رسید.

فِی ذٰلِکُمْ بَلاَءٌ مِنْ رَبِّکُمْ عَظِیمٌ…در رابطه با بلاء سه احتمال در تفاسیر آوردهاند. یک احتمال این است که مراد از بلاء آزمون و امتحان باشد. یعنی خداوند با این رنجها از شما بنیاسرائیل امتحانی سخت و بزرگ گرفت و این مصائب آزمونی برای محک ایمان شما بود. احتمال دوم این است که مراد از بلاء مجازات باشد. یعنی از آنجا که بنیاسرائیل قدر نعمات الهی را ندانستند و آنها را شاکر نبودند، خداوند آنها را مبتلا به فرعونیان نمود. احتمال سوّم این است که مرجع ضمیر “ذلکم” را به نجات بنیاسرائیل از چنگال فرعونیان بازگردانیم و در نتیجه بلاء به معنی انعام و لطف الهی خواهد بود. البته این که مرجع ضمیر را نجات بنیاسرائیل بدانیم، در معنی اول هم قابل تصوّر است. یعنی امتحان خداوند به هر دو بوده است. بنیاسرائیل هم به رنجها و هم به نجات از چنگال دشمنانشان آزموده شده است.

به نظر ما بهتر است که همان معنی اول، یعنی امتحان و آزمون را مراد از آیه بدانیم. چرا که با فرض این معنی برای مفهوم ابتلاء، میتوان دو معنی دیگر را هم اراده کرد. چرا که امتحان و آزمون هم میتواند به انعام و لطف باشد و هم به مجازات و عذاب صورت پذیرد.

نکتهای که در این آیه خیلی جای دقت دارد، تعبیر «وَ إِذْ نَجَّیْنَاکُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ» است. خداوند نجات بنیاسرائیل را از چنگال قدرتمند فرعونیان به خودش و اسباب الهی نسبت میدهد که این مطلب برای ما جای عبرت دارد. انسان نباید از پس پیروزیها مغرور شود. نباید به خویش و توانائیهای ظاهری خود فریفته شود. انسان باید دائما عنایت و حمایت حق را متذکّر باشد. چرا که خداوند تمام این اسباب را برای انسان فراهم کرده است و اوست که به ما توفیق میدهد. خداوند در این آیه تمام مواهبی که بر بنیاسرائیل نازل شد را به خود نسبت میدهد. تعبیر “فرقنا” و “فأنجیناکم” و “اغرقنا” همگی مؤید این معنی است.

توجّه به این امدادهای غیبی و الهی در زندگی انسان اهمّیت زیادی دارد. ما باید در زندگی به قدرت الهی توجّه داشته باشیم. در حوائج و شدائد، از او طلب یاری و نصرت داشته باشیم، از انسانها به قدرت او رویگردان باشیم. البته در اینصورت انسان باید متوجّه حضور حق در هستی نیز باشد، نباید به گناهان آلوده شود. اگر گناهی سرزد به سرعت توبه کرده و فاصله را جبران کنید. اگر انسان اینچنین حضور حق در هستی را حس کند، میفهمد مأنوس و محبوبی بهتر از او نمیتواند پیدا کند. اگر انسان به حمایت و قدرت حق در هستی توجّه داشته باشد،بابت مواهب و نعماتی که در اختیار دارد شاکر حق خواهد بود.

وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ…نکتهی دیگری که خداوند در این آیه متذکّر میشود، نظارت بنیاسرائیل بر عذاب فرعونیان است. این نوعی امتنان بر بنیاسرائیل است. شما در فقه دیدهاید برخی از انواع مجازات، در برابر دیدگان دیگران انجام می شود تا مردم ببینند چگونه یک انسان خلافکار، تقاص رفتار زشت و جرمآلود خود را پس میدهد و این برای خود بنیاسرائیل یک نوع تسلّی و تشفّی حاصل میکند که آن همه ظلم را پایان یافته ببینند و قلوبشان از آن همه جراحت التیام یابد.

 




تفسیر

, ,

درس تفسیر استاد محسن فقیهی

۹۶/۰۸/۰۳

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع:تفسیر آیه ۴۹ و ۵۰ سوره بقره

﴿ وَ إِذْ نَجَّیْنَاکُمْ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَسُومُونَکُمْ سُوءَ الْعَذَابِ یُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَکُمْ وَ یَسْتَحْیُونَ نِسَاءَکُمْ وَ فِی ذٰلِکُمْ بَلاَءٌ مِنْ رَبِّکُمْ عَظِیمٌ﴾[۱] ﴿وَ إِذْ فَرَقْنَا بِکُمُ الْبَحْرَ فَأَنْجَیْنَاکُمْ وَ أَغْرَقْنَا آلَ فِرْعَوْنَ وَ أَنْتُمْ تَنْظُرُونَ ﴾[۲]

بحث در رابطه با تفسیر آیات سوره بقره بود. این آیه و آیات بعد از آن در رابطه با مواهبی است که خداوند بر بنی‌اسرائیل بخشید. این آیات عموما با “إذ” آغاز شده و همگی دربردارنده‌ی امدادها و نصرتهای حق بر این قوم است.

ابتدای آیه با تعبیر نجات آغاز می‌شود؛ “وَ إِذْ نَجَّیْنَاکُمْ” این تعبیر نشانگر وضعیت وخیمی است که بنی‌اسرائیل پشت سر گذاردند. اوج اضطرار آنها را به نصرت خداوند حکایت می‌کند چرا که تعبیر نجات در جایی معنی دارد که شخص به دنبال آن بوده و از وضعیت خود به ستوه آمده باشد.

این نجات از چنگال فرعونیان بزرگترین نعمتی است که خداوند بر بنی‌اسرائیل نازل می‌کند. نعمت آزادی، نعمتی است که نمی‌توان به این آسانی به دست آورد. شاید بالاترین نعمت برای انسان همین آزادگی و اختیار در زندگی است و خداوند این نعمت را به بنی‌اسرائیل در ابتدای این آیات یادآوری می‌کند و این نعمت را هنگامی بیان می نماید که برای آنها از مصائب حبس و اختناق و خفقان فرعونیان سخنی را مقدّم کرده است. خداوند مصائبی که بر بنی‌اسرائیل در زمان بردگی برای فرعونیان وارد می‌آمد را بر آنها یادآوری می‌کند، تا هم به نعمات و آزادی خود مغرور شوند و در ثانی قدر و شیرینی نعمات بر آنها بیشتر ظاهر ‌شود.

در این آیه و آیات قبل و بعد از آن خداوند به بحث “بلاء” تأکید زیادی دارد. بلاهای انسان می‌تواند بواسطه انعام و الطاف خداوند صورت گیرد، همانطور که می‌تواند با شدائد و مصائب انسان را بیازماید. در این آیات خداوند به بنی‌اسرائیل نعماتی را متذکّر می‌شود،که به آنها بخشید و آنها قدر ندانستند. خداوند با در کنار هم قرار دادن مصائب و مشکلات بنی‌اسرائیل و رنج‌های زندگی ایشان در هنگامه سلطنت فرعونیان با نصرت و نعمات خود، به آنها یادآور می‌شود که باید شاکر این‌همه نعمت باشید و این آزمونی بزرگتر برای بنی‌اسرائیل است.

این برای ما انسان‌ها هم مایه‌ عبرت است؛که بدانیم این نعمات از جانب خداوند نازل شده و ما باید در مسیر شکر آن قدم برداریم، نباید به وجود نعمات فریفته شویم. باید پیوسته به یاد داشته باشیم که در هنگامه‌ی محرومیت، چقدر به درگاه الهی دعا کردیم. حال که خداوند نعمتی را به ما می‌بخشد باید شاکر آن باشیم.

در این آیه نیز خداوند به بنی‌اسرائیل متذکّر می‌شود:”یَسُومُونَکُمْ سُوءَ الْعَذَابِ“عذابی که فرعونیان بر شما روا می‌داشتند،یک عذاب مقطعی نبود، بلکه ستم و ظلمی دائم و مستمر بود. تعبیر با فعل مضارع به همین نکته اشاره دارد که این بدترین عذاب در طول زمان از قوم بنی‌اسرائیل برداشته نمی‌شده است.

در ادامه خداوند به دو نمونه از این عذابها اشاره می‌کند: “یُذَبِّحُونَ أَبْنَاءَکُمْ وَ یَسْتَحْیُونَ نِسَاءَکُمْ“؛فرعونیان پسران ایشان را می‌کشتند و زنان آنها را زنده نگه می‌داشتند تا از آنها در ارضای امیال مادّی و نفسانی خود بهره ببرند.

نکته‌ی دیگری که در این آیه جای تأمّل دارد؛ تعبیر قرآن به “آل فرعون” است. این‌که طاغوت و ظلم، وابسته به یک شخص نیست. خداوند نمی‌فرماید “فرعون”،بلکه تعبیر به “ال فرعون” و فرعونیان می‌فرماید، این یعنی ظلم به یک نفر قائم نیست. همیشه حزب و گروهی بر آن اهتمام دارند و انسان می‌تواند به راحتی در زمره‌ی عمله‌ی جور و ظلم قرار گیرد. به همین خاطر در روایات از این که اجیر طاغوت شویم و از آنها باشیم، نهی شده است.




تفسیر

, ,

درس تفسیر استاد محسن فقیهی

۹۶/۰۷/۱۹

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: جلسه:تفسیر آیه ۴۶ سوره بقره

وَاسْتَعِینُواْ بِالصَّبْرِ وَالصَّلاَهِ وَإِنَّهَا لَکَبِیرَهٌ إِلاَّ عَلَى الْخَاشِعِینَ ﴿۴۵﴾الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُم مُّلاَقُوا رَبِّهِمْ وَأَنَّهُمْ إِلَیْهِ رَاجِعُونَ ﴿۴۶﴾

صحبت در رابطه با تفسیر آیه ۴۶ از سوره‌ی بقره بود.در آیه قبل خداوند فرمود به واسطه صبر و نماز از خداوند متعال عون و یاری بجویید.و در ادامه فرمودند:«این صبر و نماز بر هر کسی جز خاشعین بزرگ است».یعنی گفتن آن به زبان آسان و سهل است،ولی در عمل کار سختی است.استعانت به صبر و نماز جز بر خاشعین،بر هر کسی سخت و گران است.

سؤال:مرجع ضمیر در “إنّها لکبیره” به نماز بازمی‌گردد.شما چرا به استعانت برگرداندید.؟

پاسخ استاد:به این جهت که آنچه بر غیرخاشعین بزرگ و سخت است،هم صبر و هم نماز است.و دلیلی بر استثنای صبر از این سختی نیست.بلکه باید هر دو بر غیر خاشعین سخت و بزرگ باشند.پس ضمیر را به استعانت که از جمله‌ی قبل انتزاع می‌کنیم برمی‌گردانیم،تا معنای بهتر را استظهار کنیم.

آیه در مقام توصیه‌ی یک راه حل برای انسان در مقام بحران‌ها و حوادث است.این که انسان در هنگامه‌ی شدت بلایا،حتی در حد دو رکعت نماز بخواند.به انسان آرامش می‌بخشد.

در ادامه خداوند این استعانت و تمسّک به نماز و صبر را بر همه‌ مشکل و بزرگ می‌شمارد.مگر کسانی که خشوع دارند.خشوع مربوط به قلب انسان است.به خلاف خضوع که به ظاهر انسان بازگشت دارد.یعنی اگر کسی در ظاهر با شما از در محبّت و ارادت وارد می‌شود،نسبت به شما خضوع دارد.اما اگر در دل هم محبّت شدید و ارادتی عمیق داشته باشد،نسبت به شما خشوع دارد.کسانی که در درون سینه و در نهان قلب،ارادت و مودّت به خداوند داشته باشند،خشوع نسبت خدا دارند.صاف کردن قلب و تسویه و تنویر آن کار آسانی نیست.

اما خاشعین چه کسانی هستند.؟کسانی که به ملاقات پروردگار خود ظنّ و امید دارند:« الَّذِینَ یَظُنُّونَ أَنَّهُم مُّلاَقُوا رَبِّهِمْ وَأَنَّهُمْ إِلَیْهِ رَاجِعُونَ».هر چه انسان به معاد و روز حساب بیشتر اعتقاد و باور داشته باشد،خشوع قلب و صدق عمل در او بیشتر می‌شود.عمده کسانی که خود را مؤمن می‌خوانند،تنها معاد را به عنوان وردی بر لبانشان جاری می‌کنند.ولی در مقام عمل هیچ تأثیری از این اعتقاد نمی‌توان یافت.اما کسانی که به آگاهی رسیده‌اند و معاد را به باوری والا پذیرفته‌اند،خشوع حقیقی در دل و جانشان خانه می‌کند.و حتی اگر احتمالی قوی به رسیدن روز حساب و بهشت و جهنم در باور ما باشد،باز هم این خشوع در دل ما شکل می‌گیرد.حتی ظنّ هم نسبت به این روز،بازدارندگی عملی و اثر مشهود در زندگی انسان می‌گذارد.

برخی از مفسّرین آمده‌اند “یظنّون” را به معنی “یعملون” گرفته‌اند.همانطور که در سایر آیات هم می‌فرماید:«وَ بِالْآخِرَهِ هُمْ یُوقِنُونَ»[۱] ،فلذا باید ظنّ در آیه را به معنی علم گرفت.

نکتهای که در این تعبیر آیه نهفته است،قوت احتمالی است که خاشعین میدهند.یعنی نیازی به علم نیست.احتمال اگرچه احتمال است،ولی چون محتمل روز قیامت است و حساب و کتاب بنده و ثواب و عقاب او در آن واقع میشود،احتمال قوت و اثرگذاری بالایی را مییابد.

نکتهی دیگری که در این آیه مطرح است،فراز دوم آیه ۴۶ است:« وَأَنَّهُمْ إِلَیْهِ رَاجِعُونَ»؛آیا این فراز تکرار همان ملاقات پروردگار است.؟می‌توانیم تفاوتی بین این دو بیان کنیم.ملاقات با پروردگار که در فراز اول مطرح می‌شود،مختص به خاشعین است.ولی در رجوع به ساحت پروردگار هیچ فرقی میان خاشع و غیرشان،از کافرین و مشرکین و…نیست.این بیان بازگشت همگان به سمت خداست.ولی ملاقات با خدا در خصوص خاشعین است.البته برخی هم این دو فراز را تکرار هم دانسته‌اند.و هر دو یکی است.یعنی انسان‌های خاشع گمان بر ملاقات با خداوند و رجوعشان به ساحت خداوند دارند.

نکته دیگر این است؛برخی “یظنّون” را به معنی “یرجون” دانسته‌اند.مثل آیه :« فَمَن کَانَ یَرْجُو لِقَاء رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلًا صَالِحًا وَلَا یُشْرِکْ بِعِبَادَهِ رَبِّهِ أَحَدًا»[۲] .ولی به نظر می‌رسد این آیه با آن متفاوت است.آن آیه به یک مقامی اشاره می‌کند که برای همگان قابل دستیابی است.ولی این آیه مقامی را برای خاشعین مطرح می‌کند،که همان مقام محمود است.