خارج فقه

, ,

درس خارج فقه استاد محسن فقیهی

۹۶/۱۱/۰۱

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مستثنیات از حرمت غناء/مبحث غناء/مکاسب محرّمه

خلاصه جلسه گذشته: بحث در رابطه با استثنای حرمت غناء در اذکار و فضائل بود. مستند کسانی که مدّعی استثناء بودند روایتی از امام سجّاد (ع) بود[۱] . روایت را دیروز عرض کردیم. حضرت در این روایت به راوی که از حکم خرید جاریه‌ای صاحب صدا سؤال می‌کند، می‌فرمایند اگر این جاریه تو را به یاد بهشت می‌اندازد، خرید او مشکلی ندارد.

مرحوم سبزواری در مقام اشکال به این استناد و استدلال، می‌فرمایند دلالت این روایت بیشتر بر خلاف مطلوب مدّعیان استثناء می‌باشد؛ زیرا حضرت می‌فرمایند به فکر بهشت و آخرت خود باش و در رعایت و مراقبت از آن زندگی کن. این معنی قطعاً با غناء سازگار نیست؛ آنجا که غناء محقّق شود، دیگر ذکری از آخرت در میان نیست.[۲]

ولی به نظر ما، اولاً این روایت ضعیف است و نمی‌توان به آن اتّکا نمود. ثانیاً در دلالت آن می‌توان نکته‌ای را استظهار نمود؛ از مرحوم خوئی این قول را نقل کردیم که ایشان برای محتوای آواز، دخالتی در شکل‌گیری موضوع غناء قائل بودند. به نظر ما محتوای غناء دخالت تامّ در شکل‌گیری موضوع غناء ندارد، ولی وقتی یک آوازی دارای محتوای حقّی بود، می‌تواند تا حدودی مانع از تحقق اطراب شود.

دلیل دیگر برای جواز اصل است. وقتی ما شک کردیم که غناء آیا در ذکر و دعا حرام است یا خیر، اصل آن است که جایز است. و گاه ممکن است که شک در موضوع باشد یعنی شک می‌کنیم که آیا غناء محقق شده است یا خیر، اصل بر عدم تحقق غناء است.

قول دوّم: حرمت غناء در ذکر دعاء و فضائل

مرحوم شیخ انصاری قائل هستند اگر مفهوم “صوت لهوی” در جایی محقّق شود، حکم حرمت مترتّب خواهد شد؛ و در رابطه با دعاء و فضائل نمی‌توان دلیلی برای استثنای حکم یافت.[۳]

به نظر ما نیز این سخن حقّ است. در جایی که موضوع غناء محقّق شود حرام خواهد بود. ولی اگر شکّ داشتیم، اصل بر جواز است.

مستثنای هفتم: هلهله

در این رابطه دو قول وجود دارد.

قول اوّل: جواز

مرحوم صاحب جواهر قائل به جواز این صوت هستند.[۴] به نظر می‌آید که هلهله اصلاً عنوان لفظ و کلمه بر آن صدق نمی‌کند. در صورت صدق عنوان کلام بر آن تحقق عنوان لهو و لعب بر آن محل اشکال است. آیتالله مکارم شیرازی در این رابطه اشکالی دارند، به نظر ایشان اگرچه جواز هلهله به جهت اصل برائت صحیح است. ولی نمی‌توان آن را در زمره الحان اهل فسوق و در نتیجه مصادیق غناء تلقّی نمود.[۵]

قول دوّم: منع

مرحوم سید لاری در حاشیه بر مکاسب قائل به منع از این صدای زنان در مجالس شادی شدند؛ و حتّی در عروسی هم آن را ممنوع اعلام کردند.[۶]

به نظر ما، مادامی که این صدا را مصداق یکی از عناوین محرّم قرار ندهیم، نمی‌توان دلیلی بر حرمت آن آورد.

مستثنای هشتم: سرود مخصوص جنگ

شما بعد از این همه بحث در رابطه با مستثنیات، می‌توانید با تطبیق قواعد تکلیف این مورد را هم روشن کنید. اگر “صوت مطرب لهوی” تحقق یابد، موضوع حرمت محقّق شده است؛ امّا در غیر این صورت دلیلی برای تحریم آن نداریم. در رابطه با سرودهای جنگی چه‌بسا بتوان ادّعا کرد که صوت لهوی به جهت وجود میدان جنگ و التهاب کارزار محقّق نمی‌شود. پس اصلاً ما مصداقی از غناء نداریم تا از حرمت استثناء کنیم.


[۶] . الحاشیه علی المکاسب، سید لاری، ج۱، ص۱۵۸.


خارج فقه

, ,

درس خارج فقه استاد محسن فقیهی

۹۶/۱۰/۳۰

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مستثنیات از حرمت غناء/مبحث غناء/مکاسب محرّمه

خلاصه جلسه گذشته: بحث در رابطه با استثنای مراثی اهل‌بیت (ع) از حرمت غناء بود. برخی قائل به استثنای مراثی از مصادیق غنای محرّم بودند. این قول و ادلّه‌ی آن را بررسی کردیم.

قول دوّم: غنای در مراثی استثناء نشده و به حکم غناء است.

مرحوم شیخ انصاری در این رابطه قائل هستند که ما وقتی غناء را کیفیّتی در صدای شخص خواننده دانستیم، محتوای آنچه حقّ و چه باطل باشد حرام است. غناء آن صوت لهوی است که همراه با ترجیع باشد؛ و در این رابطه تفاوتی میان اشعار اهل‌بیت (ع) و غیر آن وجود ندارد. حتی در این موارد حرمت آکد است؛ چرا که در مقام طاعت به معصیت دست زده‌اند و مراثی اهل‌بیت را به واسطه غنائی خواندنش مورد وهن قرار دادند.

دلیل مرحوم شیخ اطلاقی است که ادلّه منع دارند؛ و دلیلی در روایات وجود نداشت تا مراثی را استثناء کند. البته ایشان اطراب را اعمّ از سرور و حزن میدانستند، به همین خاطر میتوانند قائل به شمول ادلّه حرمت غناء نسبت به مراثی باشند.[۱]

برخی در مقام اشکال به ایشان منکر وجود اطلاق در ادلّه غناء شدند[۲] . اگر به خاطر داشته باشید عرض کردیم، این اشکال از سوی کسانی ایراد می‌شود که قائل به حرمت غیری غناء بودند؛ بنابراین اشکال به مبنا بازگشت دارد.

قول سوّم: جواز مراثی به جهت خروج تخصّصی از موضوع غناء

مرحوم خوئی ذکر مراثی در زمره مستثنیات از حرمت غناء را بیوجه میدانند. چرا که اساساً غناء نیست[۳] ؛ و به نظر ما حقّ همین است. چرا که اساساً ملاک اطراب در این مجالس صدق نمی‌کند. اطراب شدّت سروری بود که مناسب با مجالس اهل فسق است. آیتالله مکارم هم به همین قول قائل هستند. به نظر ایشان هم اشعاری که در مجالس حزن و نوحه‌خوانی بر اموات خوانده میشود مشمول ادلّه حرمت غناء نخواهد بود.[۴]

مستثنای پنجم: سرود

در رابطه با این مورد هم ابتدا باید پرسید که آیا می‌توان بر مجالسی که این سرودها در آن خوانده می‌شود، مجلس فسق و لهو اطلاق نمود؟ اگر صدق این عنوان محرز شد باید قائل به شمول ادلّه حرمت نسبت به آن شد؛ هیچ وجهی هم برای استثناء وجود ندارد؛ اگر این مجالس مجالس فسق و لهو نباشند، در این صورت موضوعا با غناء متباین بوده و حلّیت آن از جهت اصل جواز است و نه استثنای از ادلّه حرمت غناء.

مستثنای ششم: دعا خواندن و ذکر خداوند و اهل‌بیت و فضائل ایشان

در این مورد هم همان سخنان گذشته پیش می‌آید؛ چون نمی‌توان این مجالس را مجالس لهو و فسق دانست، اصلاً مشمول ادلّه حرمت غناء نمی‌شود؛ و تخصّصاً از غناء خارج خواهد بود.

روایتی در اینجا بررسی می‌شود:

مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ قَالَ: سَأَلَ رَجُلٌ عَلِیَّ بْن‌ الْحُسَیْنِ (ع) عَنْ شِرَاءِ جَارِیَهٍ لَهَا صَوْتٌ فَقَالَ (ع): «مَا عَلَیْک لَوِ اشْتَرَیْتَهَا فَذَکّرَتْک‌ الْجَنَّهَ»[۵] .

این روایت از لحاظ سندی ضعیف و مرفوعه است؛ و از حیث دلالت هم چون در آن بحثی از غناء مطرح نشده است، نظارتی به بحث ما ندارد. چرا که اساساً در آن بحث غناء مطرح نشده است. جاریه‌ای که “صوت” دارد؛ و تساوی صوت و غناء در زمان اهل‌بیت محرز نیست. البته اگر این روایت از حیث دلالی این مشکل را نداشت و از حیث سندی هم قوّتی داشت، می‌توانست بر تأثیر و دخالت محتوا در شکل‌گیری موضوع غناء دلالت کند.


[۳] . مصباح الفقاهه، محقّق خوئی، ج۱، ص۳۱۳.


خارج فقه

, ,

درس خارج فقه استاد محسن فقیهی

۹۶/۱۰/۲۶

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مستثنیات از حرمت غناء/مبحث غناء/مکاسب محرّمه

 

خلاصه جلسه گذشته:

یکی از موارد استثنا شده از حرمت غناء، غنای در مراثی اهل‌بیت بود. عرض شد که ممکن است جواز مطرح در مراثی اهل‌بیت از این جهت باشد که اساساً غنائی اتّفاق نمی‌افتد؛ یعنی مراثی اهل‌بیت تخصّصاً از مصادیق غناء خارج است و نه تخصیص از مصادیق آن باشد.

عرض کردیم که اطراب را اگر شدّت سرور باشد، مراثی اهل‌بیت تخصّصاً از بحث بیرون خواهد بود؛ امّا مرحوم امام خمینی می‌فرمودند که طرب آن خفّت و سبکی حاصل از سرور و یا حزن است؛ بنابراین نمیتوان غناء را در مراثی ممتنع تصوّر کرد؛ زیرا گاهی یک صوت محزون مطرب می‌شود. صرف اینکه برای اهل‌بیت چیزی خوانده شود و محتوای غناء حقّ باشد اثری در موضوع و حکم غناء ندارد. چرا که اساساً به نظر مرحوم امام محتوا دخالتی در تحقّق غنای محرّم ندارد.[۱]

به نظر ما، اوّلاً به صوتی که گریه‌آور باشد، صوت مطرب نمی‌گویند. ثانیاً محتوای غناء در خروج یک مصداق از اطراب و غناء به صورت جزء العلّه مؤثّر است. این سخن ما منافی با کلام مشهور در عدم تأثیر محتوا در غناء نیست. چرا که مراد آن‌ها از عدم تأثیر محتوا این است که اگر جایی غناء صدق کرد، در صدق آن محتوی اثری ندارد؛ اما اگر جایی محتوای شعر آن‌قدر در نظر عرف جایگاه والایی داشته باشد که نتوان قائل به غناء بودن آن شد، صدق عنوان غناء مشکل است. ظاهراً مشهور هم مخالفتی در تأثیر فی‌الجمله محتوی ندارند.

 

کلام محقّق خوئی

مرحوم خوئی میفرمایند: اگر مصداقی از مرثیه‌خوانی اهل‌بیت در نگاه عرف غناء تشخیص داده شود، شکّی نیست که اطلاقات تحریم غناء شامل آن خواهند شد و حرام خواهد بود؛ و دلیلی هم بر استثنای آن از دایره حرمت نداریم؛ و صرف اینکه عزاداری و مرثیه‌خوانی بر اهل‌بیت در میان مسلمین و شهرهای آنان رایج است، دلیلی بر جواز غناء در آن ندارد. چرا که ملازمه‌ای میان عزاداری اهل‌بیت و غناء نیست؛ و آنچه از روایات بر جواز این مرثیه‌خوانی و یا نوحه‌خوانی بر مردگان دلالت دارد تعارضی با روایات تحریم غناء ندارند. چرا که موضوع این دو دسته از ادلّه با هم تفاوت دارد.[۲]

به نظر ما، وقتی اطراب در مراثی اهل‌بیت محقّق نشود، دلیلی بر تحریم آن به واسطه ادلّه تحریم غناء وجود ندارد. نهایتاً در صدق غناء بر این موارد شک می‌کنیم که مشمول اصل جواز و اباحه است.


[۱] المکاسب المحرّمه، امام خمینی (ره)، ج۱، ص۳۳۷.


خارج فقه

, ,

درس خارج فقه استاد محسن فقیهی

۹۶/۱۰/۲۵

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مستثنیات از حرمت غناء/مبحث غناء/مکاسب محرّمه

 

خلاصه جلسه گذشته:

بحث در رابطه با مواردی که از حرمت غناء استثناء شده است، به مرثیه‌خوانی بر اهل بیت رسید. یکی از مؤیّداتی که بر استثنای غنای در مراثی اقامه شده بود، جواز نوحه‌خوانی بر اموات در روایات ما بود.

مرحوم امام خمینی در مقام اشکال به این ادّعا میفرمودند: این روایات دلالت بر استثنای نوحه‌خوانی از حرمت غناء ندارد. این روایات دلالت بر جواز نوحه می‌کند چون نوحه ربطی به غناء ندارد؛ و حتّی اگر این نوحه آمیخته به غناء شود، حرام خواهد بود. غناء و نوحه‌خوانی دو موضوع متفاوت هستند که یکی را روایات حرام کرده و دیگری را جائز می‌شمارند.

شاهد بر این تفکیک میان غناء و نوحه‌خوانی روایاتی است که در آن میان غناء و نوحه‌خوانی تفکیک شده است: «روایه عبد اللّه بن سنان عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ‌: «إقْرَءُوا الْقُرْآنَ بِأَلْحَانِ الْعَرَبِ‌ وَ أَصْوَاتِهَا وَ إِیَّاکمْ وَ لُحُونَ أَهْلِ الْفِسْقِ وَ أَهْلِ الْکبَائِرِ فَإِنَّهُ سَیَجِی‌ءُ مِنْ بَعْدِی أَقْوَامٌ یُرَجِّعُونَ‌ الْقُرْآنَ تَرْجِیعَ الْغِنَاءِ وَ النَّوْحِ وَ الرَّهْبَانِیَّهِ لَا یَجُوزُ تَرَاقِیَهُم، قُلُوبُهُمْ مَقْلُوبَهٌ وَ قُلُوبُ مَنْ یُعْجِبُهُ شَأْنُهُمْ»[۱] .

همان‌طور که می‌بینید در این روایت حضرت میان “نوح” و “غناء” تفاوت قائل بودند؛ بنابراین می‌توان قائل شد که این دو موضوع حقائق مختلفی بودند؛ و اگر در روایتی نوح جائز شمرده شده است و در روایتی غناء تحریم گردیده است، نمی‌توان حکم یکی را به دیگری سرایت داد.

بر فرض که قائل به یکی بودن این دو و تعارض روایات تحریم غناء و تجویز نوحه باشیم، روایات تحریم غناء مقدّم هستند؛ چون در موافقت با مشهور هستند. کلام مشهور در تحریم غناء مطلق بوده و تنها غنای در عروسی و حداء‌خوانی را استثناء کرده‌اند؛ بنابراین سبب ترجیح روایات تحریم غناء در فرض تعارض با روایات تجویز نوحه میشوند.

به نظر ما، اگر به کلام شخص محقّق اردبیلی نگاه داشته باشیم، اگر ایشان قید اطراب را در تعریف غناء أخذ کنند؛ بنابراین نباید اساساً مراثی و نوحه‌خوانی را داخل در مصادیق غناء بدانند. حتّی اگر این مرثیه و نوحه را در غایت حس و زیبایی بخوانند. در فرضی هم که کسی در رابطه با نوحه‌خوانی و مرثیه‌خوانی شک کند، باز مجرای اصل اباحه و جواز است. چرا که عرض کردیم مازاد بر قدر متیقّن از حرمت غناء مشمول اصل جواز است. امّا از ظاهر برخی تعابیر ایشان برمی‌آید که قید طرب را دخیل در معنا نمی‌داند.[۲]

 

مؤیّد چهارم: عمل مسلمین از زمان اهل بیت تا به امروز.

دو روایت را در این رابطه مورد استشهاد قرار داده‌اند.

روایت اوّل: مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ[۳] عَنْ عِدَّهٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ[۴] عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکمِ[۵] عَنْ یُونُسَ بْنِ یَعْقُوبَ[۶] عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ: «قَالَ لِی أَبِی یَا جَعْفَرُ أَوْقِفْ لِی مِنْ مَالِی کذَا وَ کذَا لِنَوَادِبَ تَنْدُبُنِی عَشْرَ سِنِینَ بِمِنًى أَیَّامَ مِنىً».[۷]

اگر به مفاد این روایت دقّت شود، می‌بینید که حضرت دستور می‌دهند تا از اموالشان برای مرثیه‌خوانی در عزای ایشان سهمی را وقف کنند. اگر شبهه غناء در این موارد بود، حضرت این‌گونه امر نمی‌کردند.

 

روایت دوّم: بِالْإِسْنَادِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ الْحَکمِ عَنْ مَالِک بْنِ عَطِیَّهَ عَنْ أَبِی حَمْزَهَ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (ع) قَالَ: «مَاتَ الْوَلِیدُ بْنُ الْمُغِیرَهِ فَقَالَتْ أُمُّ سَلَمَهَ لِلنَّبِیِّ إِنَّ آلَ الْمُغِیرَهِ قَدْ أَقَامُوا مَنَاحَهً فَأَذْهَبُ إِلَیْهِمْ فَأَذِنَ لَهَا فَلَبِسَتْ ثِیَابَهَا … فَنَدَبَتِ ابْنَ عَمِّهَا بَیْنَ یَدَیْ رَسُولِ اللَّهِ فَقَالَتْ … فَمَا عَابَ رَسُولُ اللَّهِ ذَلِک وَ لَا قَالَ شَیْئاً».[۸]

در این روایت هم حضرت رسول در ازای ندبهای که در برابرشان خوانده میشود، هیچ ایرادی نمیگیرند. محقّق اردبیلی این دو روایت را به عنوان شاهد بر بحث آورده‌اند.[۹]

ولی به نظر ما، این دو روایت نهایتاً بر جواز ندبه و مرثیه دلالت دارند؛ و ارتباطی میان این دو عنوان با غناء وجود ندارد. تا بتوان از جواز این دو به جواز غناء رسید؛ یعنی در حقیقت خود این ندبه و مرثیه اگر مقترن با غناء باشند، قطعاً حرام خواهند بود؛ و نمی‌توان تصوّر نمود که در مجلسی غناء باشد و رسول خدا هم در آن مجلس حضور پیدا کنند.

مثل همین اشکال را به این دو روایت صاحب غایه‌الآمال کرده است.[۱۰]


[۳] الکلینی : إمامیّ ثقه.
[۴] أحمد بن محمّد بن عیسی الأشعری : إمامیّ ثقه.
[۵] الأنباری : إمامیّ ثقه.
[۶] البجلی : مختلف فیه و هو إمامیّ ثقه علی الأقوی.


خارج فقه

, ,

موضوع: مستثنیات از حرمت غناء/مبحث غناء/مکاسب محرّمه

خلاصه جلسه گذشته: بحث در رابطه با استثناء غناء در مراثی اهل‌بیت از حرمت غناء بود. ادلّه‌ای در این رابطه از سوی مدّعیان آن اقامه شد.

دلیل سوّم: اصل

برخی مانند مرحوم محقّق اردبیلی در مجمع الفائده آنجا که شکّ در حرمت غناء در مراثی کنیم را مشمول اصل اباحه دانسته و به همین جهت در مراثی اهل بیت اگر خصوصیات غناء محقّق شود، نمی‌توان به جهت شکّ در حرمت، قائل به حرمت شد، بلکه باید اصل اباحه را جاری کنیم.[۱]

به نظر ما، این اصل در این موضوع که ادلّه محرز برای اثبات حکم آن در دسترس است، جاری نمی‌شود. جایی که دلیل وجود داشته باشد، مجالی برای تمسّک به اصل باقی نمی‌ماند.

البته بنا بر نظر این دسته از فقهاء، چون “الغناء”-که موضوع ادلّه حرمت غناء می‌باشد- مفرد محلّی به الف و لام است، افاده عموم نمی‌کند؛ بنابراین وقتی به غنای در مراثی می‌رسیم در شمول ادلّه نسبت بدان شک می‌کنیم و دیگر عام در این مصداق حجّت نخواهد بود. بعد از سقوط عامّ از حجّیت نوبت به اصل در مسأله می‌رسد که اباحه است.

اما این دلیل هم درست نیست؛ چرا که ما غناء را به جهت لهوی بودن و قول زور بودن حرام می‌دانیم؛ و این عنوان عامّ بوده و همه مصادیق غناء را شامل می‌شود. پس ادلّه این مصداق را هم شامل شده و جایی برای تمسّک به اصل باقی نمی‌ماند.

امّا چه بسا مراد محقّق اردبیلی از اجرای اصل، جریان اصل نسبت به مازاد از قدرمتیقّن ادلّه حرمت غناء باشد. ما پیش از این در روایات به یک نتیجه رسیدیم؛ قدرمتیقّنی در روایات این باب تحریم می‌شد، شدّت سروری که به زوال عقل و یا خروج از حالت طبیعی منجرّ شود؛ و مازاد از این قدرمتیقّن مجرای اصل جواز است. در رابطه با غنای در مراثی اهل‌بیت (ع) نمی‌توان موضوع را احراز کرد. چرا که این مراثی موجب حزن می‌شوند و سروری نمی‌آفریند. پس در نتیجه غنای در مراثی اهل‌بیت شبهه مصداقیه نسبت به عموم غناء می‌شود؛ یعنی صدق غنای محرّم بر آن مورد تردید واقع می‌شود. اینجا مجال برای تمسّک به اصل جواز باز می‌شود.

این توجیه نیز جای تأمّل دارد چرا که مرحوم اردبیلی صدق غناء در مراثی را پذیرفته و حال در صدد استثناء مراثی است بنابراین شک در مصداق ندارد که بخواهد اصل را جاری کند بلکه شک در حکم حرمت است که با وجود ادلّه مطلقه در حرمت نمی‌تواند اصل جواز را جاری نمود.

دلیل چهارماین دلیل از جانب مرحوم نراقی اقامه شده است[۲] . به نظر ایشان غنای در مراثی اهل‌بیت از آن‌جهت که به بکاء و اشک بر مصائب ایشان کمک می‌کند و مطلوبی را در نظر شارع محقّق می‌کند، می‌توان قائل به جواز این مصداق از غناء شد.

امّا این استدلال به نظر ما بسیار ضعیف است. این‌که هدف و مقصود مطلوبی در نگاه شارع با غناء محقّق شود، سبب در جواز آن نمی‌شود. چرا که مطلوب شارع را باید با راهی محقّق کرد که او می‌پسندد و جائز می‌شمارد. حال اگر غناء در این مورد با توجّه به ادلّه جائز باشد، در اینکه آن را در راستای رونق‌بخشی به مراثی اهل‌بیت به خدمت بگیریم، جائز است؛ اما اگر غناء حرام باشد، نمی‌تواند مایه‌ی تحقّق مطلوب شارع باشد. چرا که هدف خوب، بدی وسیله را توجیه نمی‌کند. مرحوم مطهّری در پاسخ به منافقین که قائل بودند هدف وسیله را توجیه می‌کند می‌فرمودند: شما باید هدف خوب را از راه خوب تحصیل کنید. ما هیچ‌گاه در سیره اهل‌بیت (ع) چنین منشی را ندیدیم. امیرالمؤمنین می‌توانست به طریقت شیخین ملتزم شود و قبل از عثمان به خلافت برسند. ولی این کار را انجام ندادند و برای یک هدف بزرگ به هر وسیله و سیاستی تن ندادند. پس این توضیح برای تجویز غناء مناسب نیست. بلکه باید حکم غناء را در ادلّه بررسی کرد.

شواهدی بر تأیید جواز

مؤیّد اوّل: مرحوم محقّق اردبیلی قائل هستند که چون گریه بر مصیبت اهلبیت ثوابی عظیم دارد و غناء به حصول این اشک کمک میکند، مؤیّدی بر جواز آن است.[۳]

مرحوم شیخ انصاری در مقام پاسخ به این وجه تأیید، میفرمایند این‌که غناء بر اشک بر مصیبت اهل‌بیت کمک کند ممنوع است. چرا که اگر مراد از غناء صوتی لهوی باشد که شادی شدیدی در شنونده برمی‌انگیزد، چگونه می‌تواند کمک بر حزن شخص بر مصائب اهل‌بیت باشد.[۴]

مرحوم شیخ انصاری در جایی دیگر میفرمایند: ادلّه استحباب توان مقاومت در برابر ادلّه حرمت ندارد؛ یعنی استحباب اشک بر مصیبت اباعبدالله ‌الحسین (ع) نمی‌تواند سبب تخصیص عمومات حرمت غناء شود. ادلّه استحباب، اشک بر مصیبت را اگر به تنهایی مطمح نظر باشد جائز می‌شمارد. ولی اگر دلیلی همین موضوع را متعیّن در حرمت و لزوم ترک آن نمود، باید از ادلّه استحباب دست کشید. در مقام نیز، ما اگر مرثیه‌ اهل‌بیت را به تنهایی بنگریم، گوش دادن و ندادن به آن جائز و گوش دادن و اشک بر آن راجح است؛ اما اگر کیفیّت غنائی بر آن عارض شد، دیگر ادلّه استحباب شامل این مصداق نمی‌شود و ادلّه حرمت ترک آن را واجب می‌کنند.[۵]

به نظر ما، کلام شیخ انصاری در کمال متانت است. مگر آن‌که گفته شود در رابطه با مرثیهی اباعبدالله الحسین (ع) نمیتوان سختگیری کرده و مردم را در عزاداری محدود نمود؛ زیرا در نظر مردم مرثیه اباعبدالله به هر سنّتی که در میان ایشان رایج است، از تمام ادلّه حرمت و ترک استثناء شده است. برخی گفته‌اند که در مورد عزای امام حسین آن‌چه که در جاهای دیگر جایز نیست، جایز است. مرحوم آیت‌الله بروجردی در یکی از سال‌ها پیش از محرّم هیئات را ملزم کردند که این عَلم‌ها را بیرون نیاورند و برخی محدودیت‌ها را مراعات کنند. رؤسای هیئات گفتند تمام سال ما مقلّد شما هستیم این یک ده روز را خیر.




جلسه چهلم خارج فقه

,

درس خارج فقه استاد محسن فقیهی

۹۶/۱۰/۱۹

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مستثنیات از حرمت غناء/مبحث غناء/مکاسب محرّمه؛

خلاصه جلسه گذشته: بحث در رابطه با مواردی بود که از حرمت غناء استثناء شده بودند. یکی از این موارد مراثی و اشعاری است که به سبک غناء در مجالس اهل‌بیت خوانده می‌شود.

در رابطه با مراثی اهل‌بیت و نسبت آن با غناء دو شکل می‌توان بحث کرد: می‌توان گفت که با توجّه به قید غناء که سبُکیِ حاصل از شدّت سرور بود، مراثی اهل بیت از آنجا که ناظر به حزن و اندوه اهل‌بیت و اشک بر مصیبت ایشان است، تخصّصاً از موضوع غناء خارج است؛ یعنی اساساً این مجالس و مراثی خوانده شده در آن مصداق غناء نیستند تا بخواهد مورد تخصیص قرار گیرد.

قول دیگر، قائل به وجود غناء در مراثی بوده و قائل به تخصیص آن است؛ و بر این تخصیص ادلّه‌ای اقامه می‌کنند.

دلیل اوّل: روایات

روایت اول: مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ[۱] فِی ثَوَابِ الْأَعْمَالِ عَنْ أَبِیهِ[۲] عَنْ سَعْدٍ[۳] عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ[۴] عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ[۵] عَنْ صَالِحِ بْنِ‌ عُقْبَهَ[۶]عَنْ أَبِی هَارُونَ الْمَکفُوفِ[۷] قَالَ: «قَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (ع): یَا أَبَا هَارُونَ أَنْشِدْنِی فِی الْحُسَیْنِ (ع) فَأَنْشَدْتُهُ فَقَالَ: أَنْشِدْنِی کمَا تُنْشِدُونَ یَعْنِی بِالرّقَّه».[۸]

در این روایت امام به “ابو هارون مکفوف” می‌فرماید تا برای او با رقّت و حزن، مرثیه حسین را بخواند. این بحث هیچ ربطی به غناء ندارد؛ چرا که در غناء سرور مطرح بوده و این مورد تخصّصاً از مصادیق آن خارج است. بعلاوه که این روایت به خاطر ابو هارون مکفوف که مهمل است ضعیف هم می‌باشد.

نکته‌ای که در اینجا بسیار حائز اهمّیت است که آیا اعراب در زمان اهل‌بیت مراثی امام حسین را به شکل غنائی می‌خواندند؟

مرحوم مامقانی مبتنی بر همین پرسش به اشکالی پرداخته‌اند؛ به نظر ایشان اگر ما بتوانیم اثبات کنیم که در عراق و در میان اعراب در زمان اهل‌بیت نوحه و مراثی اهل بیت را به صورت غنائی می‌خواندند، می‌توان امر امام به خواندن مرثیه در این روایت را حمل بر غناء نمود؛ در حالی که این ادعا را نمی‌توان اثبات کرد. اصلاً نمی‌توان ادّعا کرد که در میان نواهای مرسوم برای مرثیه‌خوانی اهل‌بیت شکل غنائی وجود داشته باشد.[۹]

به نظر ما، این اشکال ایشان صحیح و کلام ایشان متین است.

دلیل دوّم: اجماع بر حرمت غناء دلیل لبّی است؛ یعنی فاقد لسان است و در این نوع ادلّه باید به قدر متیقّن أخذ نمود؛ و قدر متیقّن از اجماع، غناء در غیر مراثی اهل‌بیت است.

به نظر ما، شاید جهت اینکه اجماع، غناء در مراثی را در برنمی‌گیرد، به این دلیل است که اساساً مراثی اهل‌بیت نسبتی با غناء نداشته و تخصّصاً از موضوع غناء خارج است؛ زیرا غناء به سبُکیِ و خفّتی اطلاق می‌شد که از فرط سرور حاصل شود؛ و این با مراثی نسبتی ندارد.

آیت‌الله سبحانی در مقام اشکال به این دلیل، به اطلاقات موجود در تحریم غناء استناد می‌جویند؛ به نظر ایشان ما در جایی به قدر متیقّن از اجماع اخذ می‌کنیم که چاره‌ای از اجماع نداشته باشیم؛ امّا ما در این بحث تنها دلیلی که داشتیم اجماع نبود تا به آن محصور شویم؛ به مطلقات أخذ می‌کنیم که غنای در مراثی را هم در بر می‌گیرد. مگر آنکه قائل باشیم اصلاً بر مراثی اهل‌بیت غناء صدق نمی‌کند.[۱۰]

به نظر ما، این اشکال صحیح و کلام ایشان در نهایت متانت است.


[۱] . محمّد بن علیّ بن الحسین بن بابویه : إمامیّ ثقه.
[۲] . علیّ بن الحسین بن بابویه : إمامیّ ثقه.
[۳] . سعد بن عبدالله القمّی : إمامیّ ثقه.
[۴] . محمّد بن الحسین بن أبی الخطّاب : إمامیّ ثقه.
[۵] . محمّد بن اسماعیل بن بزیع : إمامیّ ثقه.
[۶] . صالح بن عقبه بن قیس : مختلف فیه و هو إمامیّ ثقه ظاهراً.
[۷] . موسی بن عمیر أبو هارون المکفوف : مهمل.


جلسه

,

درس خارج فقه استاد محسن فقیهی

۹۶/۱۰/۱۸

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مستثنیات از حرمت غناء/مبحث غناء/مکاسب محرّمه

 

خلاصه جلسه گذشته:

بحث در رابطه با روایاتی بود که برخی ادّعا داشتند آن روایات بر جواز غناء در قرآن دلالت دارند.

همان‌طور که تا جلسه گذشته بررسی کردیم، این روایات بر رجحان خواندن قرآن به صدای زیبا دلالت دارند؛ و هیچ نسبتی هم با غنای در قرآن ندارند؛ چرا که اساساً زیبا خواندن قرآن ارتباطی با غنائی بودن صدا ندارد. تنها روایتی که دلالت بر غنای در قرآن داشت، روایتی از “عمربن‌سعد” بود که در منابع عامّی وارد شده بود. این روایت صراحت در رجحان غنای در قرآن داشت، ولی سند ضعیفی داشته و قابل اعتماد نبود.

بنابراین نمی‌توان از هیچ یک از این روایات جواز غنای در قرآن را استفاده نمود.

یک نکته که در رابطه با غناء خیلی اهمّیت دارد، همین قید مجلس است؛ یعنی غناء در مجالس لهو موضوع حرمت است؛ و صرف تحقّق قیود غناء در مجالس مؤمنین و عزاداری و سرور اهل بیت نمی‌تواند مصداقی برای غنای محرّم باشد. ملاک عرف است که تشخیص دهد یک صوت برای مجالس فسق و فجور است و یا اینکه مناسب مجالس مؤمنین است؛ یعنی قید “لهو مطرب” را باید عرف تشخیص دهد؛ و تا این قید که مرتبط با مجالس اهل فسق و فجور است محقّق نشود، نمی‌توان به حرمت حکم کرد.

بنابراین صرف اینکه متخصّصین تشخیص دهند یک مرثیه از مدّاحی شبیه و یا به سبک فلان خواننده است که در خارج از کشور و یا داخل با آلات موسیقی خوانده و در مجالس لهو و رقص به کار می‌رود، برای تعیین مصداق غناء کفایت نمی‌کند؛ چرا که نمی‌توان به چنین مرثیه‌ای که در مجلس عزای اهل‌بیت خوانده می‌شود و مردم با آن گریه کرده و حزنی مجلس را در بر می‌گیرد، اطلاق لهو مطرب کرده و مجلس لهوی دانست. اگرچه در برخی مصادیق به تشخیص عرف ممکن است یک مجلس عزای اهل بیت هم به جهت شکل خواندن مدّاح شبیه مجالس لهوی شود؛ در این فرض دیگر نمی‌توان قائل به جواز شد؛ و مصداق غناء محقّق شده است.

ولی در مجالس قرائت قرآن، صوت قاری قرآن به هر اندازه اثربخش هم باشد، قید مجلس لهوی محقّق نمی‌شود. چرا که از شأن قاریان قرآن و مجلس قرائت قرآن تعبیر غناء بسیار بعید است.

بنابراین در تعریف غناء باید علاوه بر قید ترجیع و طرب که گذشت، قید لهوی بودن را هم اضافه نمود.

 

کلام محقّق سبزواری در جمع بین روایات تحریم غناء و روایات جواز

مرحوم سبزواری قائل‌اند میان این روایات که گذشت و اخبار تحریم غناء به دو شکل می‌توان جمع نمود:

۱-روایات تحریم را حمل بر غیر غناء در قرآن کنیم؛ و روایاتی که در رابطه با غنای در قرآن حکم به حرمت کرده بودند را حمل بر شکلی از خواندن قرآن به سبک‌های غنائی کنیم که مخصوص مجالس لهوی باشد.

۲-شکّی نیست که محور ادلّه تحریم غناء “الغناء” است. اینجا مفردی محلّی به الف و لام وجود دارد. فرق مفرد محلّی به الف و لام با جمع محلّی به الف و لام در این است که افاده عموم در مفرد مبتنی بر مقدمات حکمت و به اطلاق است؛ بنابراین اگر بخواهیم از “الغناء” شمول حکم حرمت را به تمام مصادیق آن حتّی غنای در قرآن سرایت دهیم، نباید قرینه‌ای بر اراده‌ی خاص و انصراف لفظ به حصّه‌ای از مصادیقش در کلام وجود داشته باشد.

در روایات ما قرینه بر انصراف “الغناء” وجود دارد. چرا که آنچه از غناء در روایات ما به کار رفته است، به جهت شیوع غناء در مجالس لهو و فسوق و خمور، غنائی است که در آن مجالس به کار می‌رفته است؛ بنابراین این روایات حرمت غناء اساساً دلالتی بر غنای در قرآن که نسبتی با لهویات ندارد، نخواهد داشت.[۱]

به نظر ما، این‌که ایشان غنای در زمان اهل بیت را غنای در مجالس لهوی می‌شمارد صحیح نیست؛ بلکه قید لهو در غناء مأخوذ بوده و حصّه‌ای از مصادیق غناء حرام است که مناسب مجالس لهو باشد؛ و این شکل از غناء در قرآن هم اگر محقّق شود حرام بوده و حتّی می‌توان حرمتش را شدیدتر هم دانست.

از سوی دیگر شیوع و غلبه‌ی وجودی غنای در مجالس لهوی در زمان اهل بیت سبب انصراف نمی‌شود.

 

دلیل دوم بر جواز غناء در قرآن: اصل

برخی از علماء می‌گویند ما در مورد حرمت غناء در قرآن شک داریم پس اصل اباحه می‌گوید که غناء در قرآن جایز است.[۲]

 

اشکال

مرحوم مامقانی می‌فرماید با وجود مطلقات حرمت غناء، اصل در جواز نسیت بلکه اصل در حرمت است.[۳]

مرحوم سبزواری نیز اصل اباحه را در این‌جا جاری نمی‌دانند.[۴]




خارج فقه

,

درس خارج فقه استاد محسن فقیهی

۹۶/۱۰/۱۷

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مستثنیات از حرمت غناء/مبحث غناء/مکاسب محرّمه؛

خلاصه جلسه گذشته: صحبت در رابطه با روایاتی بود که برخی به استناد آن غنای در قرآن را از حرمت غناء استثناء می‌کردند.

مشکل این روایات علاوه بر ضعف سندی که در بسیاری دیده می‌شد ضعف دلالت بود. عمده‌ی این روایات امر به خواند قرآن به صوت حزین و یا صوت حسن بود؛ که هیچ یک از این دو معنی مرادف با غناء نیست؛ و نمی‌توان تساوی آن با غناء را ثابت کرد. به همین جهت علمای بزرگوار اثبات استثنای غنای در قرآن را مستند به دلیلی قوی نمی‌دانند.

در نهایت به این روایت هم اشاره‌ای کنیم

روایت هجدهم: جَامِعُ الْأَخْبَارِ، عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ سَائِبٍ[۱] قَالَ: «مَرَّ عَلَیْنَا سَعْدُ بْنُ أَبِی وَقَّاصٍ فَأَتَیْتُهُ مُسَلِّماً عَلَیْهِ فَقَالَ مَرْحَباً بِابْنِ أَخِی بَلَغَنِی أَنَّک حَسَنُ الصَّوْتِ بِالْقُرْآنِ. قُلْتُ: نَعَمْ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ قَالَ فَإِنِّی سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ یَقُولُ: إِنَّ الْقُرْآنَ نَزَلَ بِالْحُزْنِ فَإِذَا قَرَأْتُمُوهُ فَابْکوا فَإِنْ لَمْ تَبْکوا فَتَبَاکوْا [وَ تَغَنَّوْا بِهِ‌] فَمَنْ لَمْ یَتَغَنَّ بِالْقُرْآنِ فَلَیْسَ مِنَّا».[۲]

این روایت از سعد بن ابی وقّاص نقل شده و راوی هم مهمل است و در منابع عامّی هم آمده است. بسیار سند ضعیفی دارد؛ و اگرچه دلالت بسیار صریحی دارد؛ اما نمی‌توان به جهت همین ضعف طریق به آن استناد جست.

محقّق بحرانی این روایت را از حیث سندی ضعیف دانسته و از حیث دلالی هم معارض با اخباری می‌داند که دلالت بر حرمت غناء در قرآن می‌کنند؛ و اگر به روایات باب مراجعه کنیم، ما را تا جایی که صوت زیبا و حزین در خواندن قرآن به حدّ غناء نرسیده باشد امر به این شکل خواندن قرآن می‌کردند.[۳]

مرحوم طباطبائی در ریاض نیز مانند همین اشکال را بر استدلال به این روایت و روایات مشابه دارند. به نظر ایشان، این روایات با اطلاقات مورد اجماع بر حرمت غناء معارض بوده و معمولاً سندهای ضعیفی هم دارند؛ و از سویی دیگر مفاد این اخبار دائر بین امر به قرآن خواندن به صوت حزین و یا صوت حسن است؛ و هر دو امر غیر از غناء مصطلح و حرام است.[۴]

مرحوم امام در رابطه با این روایات تأمّل حقّی بر مفهوم صوت حسن- که مدار روایات جواز بود- دارند؛ به نظر ایشان صوت حسن در روایات در برابر قرآن خواندن به مزامیر و در تقابل با غنائی خواندن قرآن است؛ و مراد از صوت حسن در روایت متفاهم عرفی از این اصطلاح است؛ یعنی صدایی که عرف آن را زیبا می‌پندارد. نه اینکه لزوماً غناء باشد. چرا که هر صدای خوبی در نظر عرف غناء نیست. صدای خوب صدایی است که سکت و وصل آن و به اصطلاح ضرب آهنگین آن به تناسب رعایت شود و این مفهوم اعمّ از غناء است. الحان عربی غیر از غناء است، ولی خالی از ضر آهنگین نیست.[۵]

مرحوم خوئی هم همین نظر را دارند. به نظر ایشان نیز میان صوت حسن و غناء عموم و خصوص من وجه برقرار است. برخی از مصادیق صوت حسن از مصادیق غناء هم به حساب می‌آیند. ولی نه هر غنائی در نظر عرف زیبا است و نه هر صدای زیبایی مصداق غنای است.[۶]

به نظر می‌رسد نمی‌توان بر این مدّعی- استثنای غنای در قرآن- دلیل مناسبی اقامه نمود.

یک نکته که در رابطه با غناء خیلی اهمّیت دارد، همین قید مجلس است؛ یعنی غناء در مجالس لهو موضوع حرمت است؛ و صرف تحقّق قیود غناء در مجالس مؤمنین و عزاداری و سرور اهل بیت نمی‌تواند مصداقی برای غنای محرّم تحقّق ببخشد. ملاک عرف است که تشخیص دهد یک صوت برای مجالس فسق و فجور است و یا اینکه مناسب مجالس مؤمنین است؛ یعنی قید لهو را باید عرف تشخیص دهد؛ و تا این قید که مرتبط با مجالس اهل فسق و فجور است محقّق نشود، نمی‌توان به حرمت حکم کرد.


[۱] . عبد الرحمن بن محمّد بن سائب : مهمل.
[۲] . مستدرک الوسائل ‌۴ : ۲۷۰- ۲۷۱، ح۴۶۷۳ (هذه الروایه مرفوعه و ضعیفه).
[۴] . ریاض المسائل، سیدعلی طباطبائی، ج۸، ص۱۵۷، ط آل‌البیت.
[۵] . المکاسب المحرّمه، امام خمینی، ج۱، ص۳۴۳، ط مؤسسه نشر آثار امام خمینی.
[۶] . مصباح الفقاهه، محقّق خوئی، ج۱، ص۳۰۸.


خارج فقه

, ,

موضوع: مستثنیات از حرمت غناء/مبحث غناء/مکاسب محرّمه؛

خلاصه جلسه گذشته: بحث در رابطه با غنای در قرآن است. برخی ادلّه در این رابطه بررسی شد. علّت اینکه برخی گمان کردند غنای در قرآن جائز است. نوع تعابیری که در روایات وارد شده بود، حاکی از رجحان خواندن قرآن به صوت حسن و صدای زیبا است؛ و این صدای زیبا که گاهی سبب تغییر حالتی در انسان می‌شود، خصوصیات صوت غنائی را دارد. ما در روایات در رابطه با قرآن خواندن امام سجّاد و یا خواندن زبور توسّط حضرت داوود، تعابیری داریم که شنوندگان از شنیدن آیات الهی از نوای ایشان مدهوش شده و از حالت عادّی خارج می‌شدند. این خصوصیاتی است که ما پیش از این در بررسی طرب و در خصوصیات غناء ذکر کردیم.

با این وصف می‌توان فهمید که چگونه برخی تصوّر کردند که این روایات جواز ناظر به غنای در قرآن بوده و می‌توان با آن اثبات جواز و اباحه برای غنائی خواندن قرآن را استظهار نمود؛ از همین برداشت هم شاید به این نتیجه رسیدند که اساساً غناء نباید امر مذمومی باشد؛ چون در قرآن تجویز شده است و حتّی توصیه شده است. پس علّت این‌که در روایات ما تعابیری در تحریم آن وارد شده است، همگی در رابطه با مقارنات آن است. وقتی غناء زمینه‌ای برای فسوق و معاصی باشد، حرام خواهد بود؛ ولی فی‌نفسه و با چشم‌پوشی از آنچه مقارن با آن است، حلال است.

شاید به همین جهت است که اخیراً علمای ما قید “مجلس لهو و لعب” را اضافه نموده‌اند؛ یعنی نظر به میزان زمینه‌سازی غناء بر ارتکاب معاصی است؛ و خود غناء به تنهائی مورد حکم قرار نمی‌گیرد؛ و اگر در یک مجلس مصیبت و یا شادی و سرور مؤمنین غنائی صورت بگیرد نمی‌توان حکم به حرمت آن کرد.

روایت پنجم: عَنْ عِدَّهٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلٍ بْنِ زِیَادٍ[۱] عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ شَمُّونٍ[۲] عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ النَّوْفَلِیِّ[۳] عَنْ أَبِی الْحَسَنِ[۴] (ع) قَالَ: «ذَکرْتُ الصَّوْتَ عِنْدَهُ فَقَالَ: إِنَّ عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ (ع) کانَ یَقْرَأُ فَرُبَّمَا مَرَّ بِهِ الْمَارُّ فَصَعِقَ مِنْ حُسْنِ صَوْتِهِ …». [۵]

این روایت در عین حال که به محمد بن حسن شمّون که غالی و فاسد المذهب بوده و ضعیف است و ابن سلیمان نوفلی که مهمل است سند ضعیفی دارد، مورد استناد برخی فقهاء قرار گرفته است؛ چرا که پنداشته‌اند مراد از حسن صوت، غنای در صوت است؛ و مرحوم کاشفالغطاء از همین نکته بسیار تعجّب کرده است. به نظر ایشان حسن صدای امام سجّاد تا جایی که شنوندگان از فرط مشغولیت به زیبایی آن تعادل خود را از دست داده و به زمین می‌خوردند، ارتباطی با غناء ندارد. چرا که اساساً این صدای زیبا موهبتی الهی بوده و جمال و زیبایی شخص محسوب می‌شود؛ اما آن ترجیع غنائی از دعوت شیطان و به انگیزه‌ی او حاصل می‌شود؛ یعنی این زیبایی در ساخت و بافت انسان و مخلوق خداوندی است؛ اما آن غناء و زیبایی و تحسین آن به جهت تحریک شیطان و نفس انسان است.[۶]

روایت ششم: عَنْهُ[۷] عَنْ عَلِیِّ بْنِ مَعْبَدٍ[۸] عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْقَاسِمِ[۹] عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ[۱۰] عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ: «لَمْ یُعْطَ أُمَّتِی أَقَلَّ مِنْ ثَلَاثٍ: الْجَمَالِ وَ الصَّوْتِ الْحَسَنِ وَ الْحِفْظِ».

روایت هفتم: عَنْهُ[۱۱] عَنْ أَبِیهِ[۱۲] عَنْ عَلِیِّ بْنِ مَعْبَدٍ[۱۳] عَنْ یُونُسَ[۱۴] عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُسْکانَ[۱۵] عَنْ أَبِی بَصِیرٍ[۱۶] عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ×قَالَ: قَالَ النَّبِیُّ: «إِنَّ مِنْ أَجْمَلِ الْجَمَالِ الشَّعْرَ الْحَسَنَ وَ نَغْمَهَ الصَّوْتِ الْحَسَنِ».

روایت هشتم: عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ[۱۷] عَنْ أَبِیهِ[۱۸] عَنْ عَلِیِّ بْنِ مَعْبَدٍ[۱۹] عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْقَاسِمِ[۲۰] عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ[۲۱] عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ: قَالَ النَّبِیُّ: «لِکلِّ شَیْ‌ءٍ حِلْیَهٌ وَ حِلْیَهُ الْقُرْآنِ الصَّوْتُ الْحَسَنُ».[۲۲]

روایت نهم: عِدَّهٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلٍ بْنِ زِیَادٍ[۲۳] عَنْ مُوسَى بْنِ عُمَرَ الصَّیْقَلِ[۲۴] عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى[۲۵] عَنِ السَّکونِیِّ[۲۶] عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِسْمَاعِیلَ الْمِیثَمِیِّ[۲۷] عَنْ رَجُلٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ: «مَا بَعَثَ اللَّهُ- عَزَّ وَ جَلَّ- نَبِیّاً إِلَّا حَسَنَ الصَّوْتِ».

روایت دهم: عَنْهُمْ عَنْ سَهْلٍ[۲۸] عَنِ الْحَجَّالِ[۲۹] عَنْ عَلِیِّ بْنِ عُقْبَهَ[۳۰] عَنْ رَجُلٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ: «کانَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ×أَحْسَنَ‌ النَّاسِ‌ صَوْتاً بِالْقُرْآنِ‌ وَ کانَ‌ السَّقَّاءُونَ یَمُرُّونَ فَیَقِفُونَ بِبَابِهِ یَسْتَمِعُونَ قِرَاءَتَهُ».[۳۱]

روایت یازدهم: عن عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ[۳۲] عَنْ أَبِیهِ[۳۳] عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ[۳۴] عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَهَ[۳۵] عَنْ أَبِی بَصِیرٍ[۳۶] قَالَ: «قُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ (ع) إِذَا قَرَأْتُ الْقُرْآنَ فَرَفَعْتُ صَوْتِی جَاءَنِی الشَّیْطَانُ فَقَالَ إِنَّمَا تُرَائِی بِهَذَا أَهْلَک وَ النَّاسَ قَال‌(ع): یَا أَبَا مُحَمَّدٍ اقْرَأْ قِرَاءَهً مَا بَیْنَ الْقِرَاءَتَیْنِ تُسْمِعُ أَهْلَک وَ رَجِّعْ بِالْقُرْآنِ صَوْتَک فَإِنَّ اللَّهَ- عَزَّ وَ جَلَّ- یُحِبُّ الصَّوْتَ الْحَسَنَ یُرَجَّعُ فِیهِ تَرْجِیعاً».[۳۷]

از تمامی این روایات استفاده می‌شود که صدای زیبا یک نعمت الهی است و خواندن قرآن با صدای زیبا توصیه شده است؛ امّا دلالتی بر جواز قرائت غنائی ندارند.


[۱] الآدمی : مختلف فیه و هو إمامیّ ثقه علی الأقوی.
[۲] محمّد بن الحسن بن شمّون‌ : واقفیّ ‌ثمّ غلا، ضعیف جدّاً فاسد المذهب.
[۳] علیّ بن محمّد بن‌ سلیمان النوفلی : مهمل.
[۴] أی : الإمام الهادی(ع).
[۶] شرح القواعد، کاشف الغطاء، ص۳۵.
[۷] أی : علیّ بن إبراهیم بن هاشم القمّی : إمامیّ ثقه.
[۸] علیّ بن معبد : مختلف فیه و هو إمامیّ ثقه ظاهراً.
[۹] عبدالله بن القاسم بن الحارث الحضرمیّ البطل : کذّاب ‌غال، واقفی‌.
[۱۰] مولى بنی‌ هاشم : إمامیّ ثقه.
[۱۱] علیّ بن إبراهیم بن هاشم : إمامیّ ثقه.
[۱۲] إبراهیم بن هاشم القمّی : مختلف فیه و هو إمامیّ ثقه علی الأقوی.
[۱۳] علیّ بن معبد : مختلف فیه و هو إمامیّ ثقه ظاهراً.
[۱۴] یونس بن عبد الرحمن‌ : إمامیّ ثقه من أصحاب الإجماع‌.
[۱۵] عبد الله بن مسکان‌ : إمامیّ ثقه من أصحاب الإجماع‌.
[۱۶] یحیی أبو بصیر الأسدی : إمامیّ ثقه من أصحاب الإجماع.
[۱۷] علیّ بن إبراهیم بن هاشم : إمامیّ ثقه.
[۱۸] إبراهیم بن هاشم القمّی : مختلف فیه و هو إمامیّ ثقه علی الأقوی.
[۱۹] علیّ بن معبد : مختلف فیه و هو إمامیّ ثقه ظاهراً.
[۲۰] عبدالله بن القاسم بن الحارث الحضرمیّ البطل : کذّاب ‌غال، واقفی‌.
[۲۱] مولى بنی‌ هاشم : إمامیّ ثقه.
[۲۲] وسائل الشیعه، شیخ الحر العاملی، ج۶، ص۲۱۱، ابواب أبواب قراءه القرآن ولو فی غیر الصلاه، باب۲۴، ح۳، ط آل البیت.. (هذه الروایه مسنده و ضعیفه ؛ لوجود عبد الله بن القاسم‌ فی سندها و هو کذّاب غال، واقفی)
[۲۳] الآدمی : مختلف فیه و هو إمامیّ ثقه علی الأقوی.
[۲۴] موسى بن عمر بن یزید بن ذبیان : مختلف فیه و هو إمامیّ ثقه ظاهراً.
[۲۵] محمّد بن عیسی بن غزوان : مختلف فیه و هو ثقه ظاهراً.
[۲۶] إسماعیل بن أبی زیاد السکونی : عامّیّ ثقه.
[۲۷] مختلف فیه و هو إمامیّ ثقه على الظاهر.
[۲۸] سهل بن زیاد الآدمی : مختلف فیه و هو إمامیّ ثقه علی الأقوی.
[۲۹] عبدالله بن محمّد الحجّال : إمامیّ ثقه.
[۳۰] علیّ بن عقبه بن خالد : إمامیّ ثقه.
[۳۲] علیّ بن إبراهیم بن هاشم : إمامیّ ثقه.
[۳۳] إبراهیم بن هاشم القمّی : مختلف فیه و هو إمامیّ ثقه علی الأقوی.
[۳۴] الحسن بن محبوب السرّاد : إمامیّ ثقه من أصحاب الإجماع.
[۳۵] البطائنی : من رؤوس الواقفه، لکنّ الظاهر أخذ المشایخ عنه قبل وقفه و هو إمامیّ ثقه.
[۳۶] یحیی أبو بصیر الأسدی : إمامیّ ثقه.


خارج فقه

, ,

موضوع: مستثنیات از حرمت غناء/مبحث غناء/مکاسب محرّمه؛

خلاصه جلسه گذشته: بحث در رابطه با غنای در قرآن است. برخی ادلّه در این رابطه بررسی شد. علّت اینکه برخی گمان کردند غنای در قرآن جائز است. نوع تعابیری که در روایات وارد شده بود، حاکی از رجحان خواندن قرآن به صوت حسن و صدای زیبا است؛ و این صدای زیبا که گاهی سبب تغییر حالتی در انسان می‌شود، خصوصیات صوت غنائی را دارد. ما در روایات در رابطه با قرآن خواندن امام سجّاد و یا خواندن زبور توسّط حضرت داوود، تعابیری داریم که شنوندگان از شنیدن آیات الهی از نوای ایشان مدهوش شده و از حالت عادّی خارج می‌شدند. این خصوصیاتی است که ما پیش از این در بررسی طرب و در خصوصیات غناء ذکر کردیم.

با این وصف می‌توان فهمید که چگونه برخی تصوّر کردند که این روایات جواز ناظر به غنای در قرآن بوده و می‌توان با آن اثبات جواز و اباحه برای غنائی خواندن قرآن را استظهار نمود؛ از همین برداشت هم شاید به این نتیجه رسیدند که اساساً غناء نباید امر مذمومی باشد؛ چون در قرآن تجویز شده است و حتّی توصیه شده است. پس علّت این‌که در روایات ما تعابیری در تحریم آن وارد شده است، همگی در رابطه با مقارنات آن است. وقتی غناء زمینه‌ای برای فسوق و معاصی باشد، حرام خواهد بود؛ ولی فی‌نفسه و با چشم‌پوشی از آنچه مقارن با آن است، حلال است.

شاید به همین جهت است که اخیراً علمای ما قید “مجلس لهو و لعب” را اضافه نموده‌اند؛ یعنی نظر به میزان زمینه‌سازی غناء بر ارتکاب معاصی است؛ و خود غناء به تنهائی مورد حکم قرار نمی‌گیرد؛ و اگر در یک مجلس مصیبت و یا شادی و سرور مؤمنین غنائی صورت بگیرد نمی‌توان حکم به حرمت آن کرد.

روایت پنجم: عَنْ عِدَّهٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلٍ بْنِ زِیَادٍ[۱] عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ شَمُّونٍ[۲] عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ النَّوْفَلِیِّ[۳] عَنْ أَبِی الْحَسَنِ[۴] (ع) قَالَ: «ذَکرْتُ الصَّوْتَ عِنْدَهُ فَقَالَ: إِنَّ عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ (ع) کانَ یَقْرَأُ فَرُبَّمَا مَرَّ بِهِ الْمَارُّ فَصَعِقَ مِنْ حُسْنِ صَوْتِهِ …». [۵]

این روایت در عین حال که به محمد بن حسن شمّون که غالی و فاسد المذهب بوده و ضعیف است و ابن سلیمان نوفلی که مهمل است سند ضعیفی دارد، مورد استناد برخی فقهاء قرار گرفته است؛ چرا که پنداشته‌اند مراد از حسن صوت، غنای در صوت است؛ و مرحوم کاشفالغطاء از همین نکته بسیار تعجّب کرده است. به نظر ایشان حسن صدای امام سجّاد تا جایی که شنوندگان از فرط مشغولیت به زیبایی آن تعادل خود را از دست داده و به زمین می‌خوردند، ارتباطی با غناء ندارد. چرا که اساساً این صدای زیبا موهبتی الهی بوده و جمال و زیبایی شخص محسوب می‌شود؛ اما آن ترجیع غنائی از دعوت شیطان و به انگیزه‌ی او حاصل می‌شود؛ یعنی این زیبایی در ساخت و بافت انسان و مخلوق خداوندی است؛ اما آن غناء و زیبایی و تحسین آن به جهت تحریک شیطان و نفس انسان است.[۶]

روایت ششم: عَنْهُ[۷] عَنْ عَلِیِّ بْنِ مَعْبَدٍ[۸] عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْقَاسِمِ[۹] عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ[۱۰] عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ: «لَمْ یُعْطَ أُمَّتِی أَقَلَّ مِنْ ثَلَاثٍ: الْجَمَالِ وَ الصَّوْتِ الْحَسَنِ وَ الْحِفْظِ».

روایت هفتم: عَنْهُ[۱۱] عَنْ أَبِیهِ[۱۲] عَنْ عَلِیِّ بْنِ مَعْبَدٍ[۱۳] عَنْ یُونُسَ[۱۴] عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُسْکانَ[۱۵] عَنْ أَبِی بَصِیرٍ[۱۶] عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ×قَالَ: قَالَ النَّبِیُّ: «إِنَّ مِنْ أَجْمَلِ الْجَمَالِ الشَّعْرَ الْحَسَنَ وَ نَغْمَهَ الصَّوْتِ الْحَسَنِ».

روایت هشتم: عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ[۱۷] عَنْ أَبِیهِ[۱۸] عَنْ عَلِیِّ بْنِ مَعْبَدٍ[۱۹] عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْقَاسِمِ[۲۰] عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ[۲۱] عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ: قَالَ النَّبِیُّ: «لِکلِّ شَیْ‌ءٍ حِلْیَهٌ وَ حِلْیَهُ الْقُرْآنِ الصَّوْتُ الْحَسَنُ».[۲۲]

روایت نهم: عِدَّهٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلٍ بْنِ زِیَادٍ[۲۳] عَنْ مُوسَى بْنِ عُمَرَ الصَّیْقَلِ[۲۴] عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى[۲۵] عَنِ السَّکونِیِّ[۲۶] عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِسْمَاعِیلَ الْمِیثَمِیِّ[۲۷] عَنْ رَجُلٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ: «مَا بَعَثَ اللَّهُ- عَزَّ وَ جَلَّ- نَبِیّاً إِلَّا حَسَنَ الصَّوْتِ».

روایت دهم: عَنْهُمْ عَنْ سَهْلٍ[۲۸] عَنِ الْحَجَّالِ[۲۹] عَنْ عَلِیِّ بْنِ عُقْبَهَ[۳۰] عَنْ رَجُلٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ: «کانَ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ×أَحْسَنَ‌ النَّاسِ‌ صَوْتاً بِالْقُرْآنِ‌ وَ کانَ‌ السَّقَّاءُونَ یَمُرُّونَ فَیَقِفُونَ بِبَابِهِ یَسْتَمِعُونَ قِرَاءَتَهُ».[۳۱]

روایت یازدهم: عن عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ[۳۲] عَنْ أَبِیهِ[۳۳] عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ[۳۴] عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَهَ[۳۵] عَنْ أَبِی بَصِیرٍ[۳۶] قَالَ: «قُلْتُ لِأَبِی جَعْفَرٍ (ع) إِذَا قَرَأْتُ الْقُرْآنَ فَرَفَعْتُ صَوْتِی جَاءَنِی الشَّیْطَانُ فَقَالَ إِنَّمَا تُرَائِی بِهَذَا أَهْلَک وَ النَّاسَ قَال‌(ع): یَا أَبَا مُحَمَّدٍ اقْرَأْ قِرَاءَهً مَا بَیْنَ الْقِرَاءَتَیْنِ تُسْمِعُ أَهْلَک وَ رَجِّعْ بِالْقُرْآنِ صَوْتَک فَإِنَّ اللَّهَ- عَزَّ وَ جَلَّ- یُحِبُّ الصَّوْتَ الْحَسَنَ یُرَجَّعُ فِیهِ تَرْجِیعاً».[۳۷]

از تمامی این روایات استفاده می‌شود که صدای زیبا یک نعمت الهی است و خواندن قرآن با صدای زیبا توصیه شده است؛ امّا دلالتی بر جواز قرائت غنائی ندارند.


[۱] الآدمی : مختلف فیه و هو إمامیّ ثقه علی الأقوی.
[۲] محمّد بن الحسن بن شمّون‌ : واقفیّ ‌ثمّ غلا، ضعیف جدّاً فاسد المذهب.
[۳] علیّ بن محمّد بن‌ سلیمان النوفلی : مهمل.
[۴] أی : الإمام الهادی(ع).
[۶] شرح القواعد، کاشف الغطاء، ص۳۵.
[۷] أی : علیّ بن إبراهیم بن هاشم القمّی : إمامیّ ثقه.
[۸] علیّ بن معبد : مختلف فیه و هو إمامیّ ثقه ظاهراً.
[۹] عبدالله بن القاسم بن الحارث الحضرمیّ البطل : کذّاب ‌غال، واقفی‌.
[۱۰] مولى بنی‌ هاشم : إمامیّ ثقه.
[۱۱] علیّ بن إبراهیم بن هاشم : إمامیّ ثقه.
[۱۲] إبراهیم بن هاشم القمّی : مختلف فیه و هو إمامیّ ثقه علی الأقوی.
[۱۳] علیّ بن معبد : مختلف فیه و هو إمامیّ ثقه ظاهراً.
[۱۴] یونس بن عبد الرحمن‌ : إمامیّ ثقه من أصحاب الإجماع‌.
[۱۵] عبد الله بن مسکان‌ : إمامیّ ثقه من أصحاب الإجماع‌.
[۱۶] یحیی أبو بصیر الأسدی : إمامیّ ثقه من أصحاب الإجماع.
[۱۷] علیّ بن إبراهیم بن هاشم : إمامیّ ثقه.
[۱۸] إبراهیم بن هاشم القمّی : مختلف فیه و هو إمامیّ ثقه علی الأقوی.
[۱۹] علیّ بن معبد : مختلف فیه و هو إمامیّ ثقه ظاهراً.
[۲۰] عبدالله بن القاسم بن الحارث الحضرمیّ البطل : کذّاب ‌غال، واقفی‌.
[۲۱] مولى بنی‌ هاشم : إمامیّ ثقه.
[۲۲] وسائل الشیعه، شیخ الحر العاملی، ج۶، ص۲۱۱، ابواب أبواب قراءه القرآن ولو فی غیر الصلاه، باب۲۴، ح۳، ط آل البیت.. (هذه الروایه مسنده و ضعیفه ؛ لوجود عبد الله بن القاسم‌ فی سندها و هو کذّاب غال، واقفی)
[۲۳] الآدمی : مختلف فیه و هو إمامیّ ثقه علی الأقوی.
[۲۴] موسى بن عمر بن یزید بن ذبیان : مختلف فیه و هو إمامیّ ثقه ظاهراً.
[۲۵] محمّد بن عیسی بن غزوان : مختلف فیه و هو ثقه ظاهراً.
[۲۶] إسماعیل بن أبی زیاد السکونی : عامّیّ ثقه.
[۲۷] مختلف فیه و هو إمامیّ ثقه على الظاهر.
[۲۸] سهل بن زیاد الآدمی : مختلف فیه و هو إمامیّ ثقه علی الأقوی.
[۲۹] عبدالله بن محمّد الحجّال : إمامیّ ثقه.
[۳۰] علیّ بن عقبه بن خالد : إمامیّ ثقه.
[۳۲] علیّ بن إبراهیم بن هاشم : إمامیّ ثقه.
[۳۳] إبراهیم بن هاشم القمّی : مختلف فیه و هو إمامیّ ثقه علی الأقوی.
[۳۴] الحسن بن محبوب السرّاد : إمامیّ ثقه من أصحاب الإجماع.
[۳۵] البطائنی : من رؤوس الواقفه، لکنّ الظاهر أخذ المشایخ عنه قبل وقفه و هو إمامیّ ثقه.
[۳۶] یحیی أبو بصیر الأسدی : إمامیّ ثقه.