خارج فقه

,

موضوع:اقوال علماء ذیل ادلّه حرمت غناء/مبحث غناء/مکاسب محرّمه؛

خلاصه جلسه گذشته:تابحال بحث در رابطه ادلّه حرمت غناء را بررسی کرده و سه قول را ذیل ادلّه حرمت غناء بررسی کردیم.امروز به بررسی قول سوّم می‌نشینیم.

قول سوّم:حرمت غیری غناء

پیش از این هم عرض کردیم،یکی از اقوال در باب حرمت غناء حرمت غیری آن است.یعنی غناء فی‌نفسه جائز بوده و تنها در صورتی که مقارن با یک محرّم باشد و یا زمینه‌ی حرامی را فراهم کند،حرام خواهد بود.یعنی غناء مشروط به اینکه همراه با ترویج اشعار باطل و ناصحیح باشد و یا ترویج فساد کند و یا همراه با آلات موسیقی بوده باشد و یا زمینه‌ای برای اختلاط زنان و مردان بسازد،حرام خواهد بود.ولی خود غناء موضوع هیچ حرمتی نیست.

مرحوم صاحب جواهر این قول را از شذوذ می‌دانستند[۱] .و به نظر ایشان با توجّه به اینکه غالب فقهای شیعه قائل به حرمت ذاتی غناء هستند و تقریبا می‌توان ادّعا نمود که اتّفاقی پیرامون این حرمت ذاتی آن شکل گرفته است،این قول غریب و بی‌پشتوانه است.از مجموع آیات و روایات می‌فهمیم که غناء حرام است و غناء در لغت صوت مطرب مرجّع لهوی است؛ اگر این عنوان تحقق پیدا کند حرام است.

بنظرما،هر چند که اصل مطلب صحیح است امّا این شکل غریب شمردن قول حرمت غیری بی‌جهت است.قائلین به جواز هم استناد به روایات می‌کنند بنحوی که مرحوم شیخ انصاری در چند موضع تا حدودی متمایل به این قول می‌شوند هر چند در نهایت آن را قبول نمی‌کنند.

پاسخی که ما پیش از این به این قول دادیم،مبتنی بر روایات بود.بنظر ما در روایات باب،بیانات مطلق و معتبری بود که می‌توانست حرمت ذاتی غناء را ثابت کند.و از نظر ما همین کافی بود برای قول به حرمت ذاتی و روایات به ظاهر متعارضی که مستمسک قول به حرمت غیری بود،به هیچ وجه ابطال ذاتی بودن حرمت غناء نمی‌کرد.چرا که در آن روایات حرمت را در یک مورد ثابت می‌کرد؛و اثبات شیء نفی ماعدا نمی‌کند. وقتی مطلق و مقیّد شما مثبتین باشند،نمی‌توان مطلق را به مقیّد تقیید زد.اگر مولی جایی غناء را مطلقا حرام می‌شمارد.سپس در بیانی دیگر یکی از مصادیق غناء را به عنوان موضوع حرمت بیان می‌کند،این دلیل بر انحصار حرمت در این مورد و مصداق خاص نیست.بلکه ملاک حرمت را در این موضوع شدیدتر نشان می‌دهد.پس اگر مولی جایی غنای مغنّیه را تحریم کرد،دلیل بر انحصار حرمت غناء در آن نیست.و اگر جایی غنای همراه با دخول زنان بر مردان را تحریم کرد،اثبات شیء نفی ماعدا نمی‌کند.بلکه حکم در جایی دیگر نسبت به تمام مصادیق بیان شده است.و این موارد تنها خصوصیتی در میزان مفسده و مبغوضیت مورد را به ما گزارش می‌دهد.

مستثنیات حرمت غناء

غنای در عروسی:یکی از مواردی که در بیانات از حرمت غناء استثناء شده بود،غنائی بود که جاریه مغنّیه در عروسی می‌خواند.در این‌باره سه قول وجود دارد.یک قول غنای مغنّیه در عروسی را استثناء کرده و قائل به جواز آن به شروطی است.و قول دیگر قائل به حرمت این غنای خاص بوده و آن را استثناء نمی‌کند.و قول سوّم قائل به کراهت است.

قول اول:حرمت غنای در عروسی

برخی به دلیل اطلاقاتی که در باب تحریم غناء وجود داشت،عروسی را هم مصداقی از موضوع مطلق دانسته و قائل به حرمت آن شده‌اند.به نظر ایشان نمی‌توان ادلّه‌ای که در رابطه با حرمت غناء مطلقا وارده شده است را تخصیص زد.

بنظر ما این ادّعا باطل است.و همانطور که شهید ثانی و امام خمینی هم به این نکته اشاره کرده‌اند،باید بین این مطلقات و روایاتی که غنای مغنّیه در عروسی را جائز می‌شمارند جمع کنیم.یعنی مطلقات را در مورد غنای مغنّیه در عروسی تخصیص بزنیم.مثل حرمت رباء که در رابطه با ربائی که میان فرزند و پدر شکل می‌گیرد تخصیص می‌خورد؛روشن است که حرمت غناء شدیدتر از حرمت رباء نیست.پس دلیلی برای ندیدن روایات جواز غنای عروسی و تکیه به اطلاق برخی دیگر از روایات وجود ندارد.بلکه باید میان دو دسته روایت را جمع کرده و غنای مغنّیه در عروسی را استثناء کنیم.

قول دوّم:جواز غنای در عروسی

این جواز از سوی قائلین آن مشروط به عدم تقارن با محرّمات دیگر است.یعنی نباید مغنّیه به اشعار باطل غناء بخواند و همچنین نباید به آلات لهو مجلس را آلوده کنند و غنای مغنّیه نباید زمینه‌ای برای اختلاط زن و مرد فراهم کند.با تحقّق این شروط می‌توان قائل به جواز غنای مغنّیه در عروسی شد.

این قول مورد قبول اکثر فقهاء و تصریح بزرگانی مثل شیخ طوسی[۲] و محقّق[۳] و علّامه حلّی[۴] است.

برخی از شروط این قول برای جواز غنای مغنّیه در عروسی،نیاز به توضیح دارند.

مراد از عدم اقتران غناء به دخول مردان بر زنان و ورود آنها به مجالس زنان،مردانی است که نامحرم با خواننده و یا زنان هستند.فلذا می‌توان ادّعا کرد اگر خواننده و حاضرین محرم مرد باشند،مشکلی برای دخول او به مجلس نیست.مرحوم محقّق ثانی قائل‌اند مراد از عدم جواز دخول مردان بر مجلس زنان،این است که مردی صدای این زن را که قطعا حرام است نشنود.که می‌توان این تفسیر ایشان از شرط مذکور را هم به مردان نامحرم تخصیص زد.یعنی اگر صدای زن را محرم بشنود مشکلی ندارد.

مرحوم امام در این مورد استثناء شده احتیاطی را لازم می‌شمارند.به نظر ایشان این مجلس مغنّیه که در روایات از حرمت غناء بیرون آمده است،تنها باید شامل زنان باشد.یعنی هیچ مردی حتّی محارم حقّ ورود به این مجلس را ندارند.به نظر ایشان مقتضای احتیاط ممنوعیت ورود مطلق مردان به این مجلس است.[۵]

بنظرما،وجهی برای ممنوعیت ورود مطلق مردان وجود ندارد.زیرا وقتی یک شخصی محرم است،به چه جهت باید از ورود او منع شود؟.

مرحوم خوئی هم غنای مغنّیه در عروسی را جائز می‌داند به شرطی که با عناوین محرّم دیگری همراه نباشد.مثل شروطی که گذشت.از جمله کلام باطلی را اشاعه دهد و یا همراه با آلات موسیقی باشد و یا دخول الرجال علی النّساء باشد و یا اینکه سبب تهییج شهوت باشد.[۶]

از کلام ایشان می‌توان استفاده کرد اگر غنای مغنّیه موجب تحریک شهوات مردان نباشد،شنیدن آن بلا اشکال است.همچنین مراد ایشان از کلام باطل،کلمات حرام مثل تهمت و غیبت و دروغ است،و این شوخی‌ها و طنّازی‌هایی که امروزه در مراسمات عروسی مرسوم است از محل کلام ایشان خارج است.




خارج فقه

,

موضوع:بررسی اقوال علماء ذیل روایات حرمت غناء/مبحث غناء/مکاسب محرّمه؛

 

خلاصه جلسه گذشته:ما تا بحال از بررسی ادلّه حرمت غناء فارغ شده و به بررسی اقوال فقهای گرانقدر پرداختیم.

 

اشکالات قول مرحوم شیخ انصاری

مرحوم شیخ می‌فرمودند: «المحصّل من الأدلّه المتقدّمه حرمه الصوت المرجّع فیه على سبیل اللهو؛ فإنّ اللهو کما یکون بآله من غیر صوت- کضرب الأوتار و نحوه و بالصوت فی الآله کالمزمار و القصب و نحوهما- فقد یکون بالصوت المجرّد؛ فکلّ صوت‌ یکون لهواً بکیفیّه و معدوداً من ألحان أهل الفسوق و المعاصی، فهو حرام و إن فرض أنّه لیس بغناء و کلّ ما لا یعدّ لهواً فلیس بحرام و إن فرض صدق الغناء علیه فرضاً غیر محقّق»[۱] ؛ایشان ملاک صدق حرمت غناء را لهوی بودن آن می‌دانند.در حقیقت ایشان غناء را از موضوعیت انداخته و موضوع اصلی را “لهو” می‌شمارند.

 

اشکال اوّل به کلام مرحوم شیخ:یکی از اشکالاتی که به ایشان وارد کرده‌اند ناظر به اخذ قید “ترجیع” در موضوع غناء محرّم است.مستشکل وجهی برای اخذ چنین قیدی در موضوع حرمت نمی‌یابد؛چرا که اساسا چنین قیدی را در روایات ندیدیم و تنها در کتب معاجم لغوی در توضیح مفهوم غناء به آن اشاره کرده بودند.و از سوی دیگر توجّه به کلام مرحوم شیخ انصاری نشان می‌دهد که ایشان موضوع و مناط حرمت را لهو می‌دانند و برای غناء موضوعیتی قائل نیستند؛پس نمی‌توان یک قیدی را که برخی از لغویّون در رابطه با مفهوم غناء در تعریف خود آورده‌اند،به عنوان قیدی برای موضوع حرمت اخذ نمود.

هنگامی که مرحوم شیخ مناط و موضوع اصلی حرمت را تحقّق عنوان لهو دانستند،دلیلی برای محدود نمودن آن به صوت دارای ترجیع وجود ندارد.چرا که لهو اعمّ از صوت دارای ترجیع بوده و فاقد آن را نیز شامل می‌شود.

بنظر ما،مرحوم شیخ در باب تحدید قدر متیقّن از غناء محرّم هستند.یعنی آنچه از روایات به دست آوردیم و در عناوین آیات اخذ شده بود،مفهوم لهو بود.اما اگر بخواهیم قدر متیقّن از غنای محرّم را مشخّص کنیم،باید قید ترجیع را لحاظ کنیم.چرا که هر لهوی حرام نیست و تصوّر مرتبه‌ی حرام از لهو در یک صوت،با اخذ قید ترجیع ممکن خواهد بود.

 

اشکال دوّم به کلام مرحوم شیخ:اشکال دیگری که این تعریف از نظر برخی گرفتار آن است،ابهامی است که سایه بر این تعریف انداخته است.زیرا ما به دنبال تحدید موضوع غنای محرّم در لسان روایات بودیم.ایشان به جای توضیح این مفهوم،ما را به مفهومی دیگر منتقل می‌کنند:”صوت لهوی” که در تعریف ایشان از موضوع حرمت آمده است،به همان اندازه غیر واضح است که خود غناء بود.پس این تعریف وافی به غرض ما از تعریف موضوع حرمت نیست.

 

اشکال سوّم به کلام مرحوم شیخ:بنظر مرحوم شیخ انصاری آنچه موضوع حرمت است،عنوان لهو است؛امّا لهو علّت حرمت غناء است و نمی‌توان جای علل و موضوعات را با یکدیگر خلط نموده و یکی را به جای دیگری تصوّر کنیم.مثل اینکه ما موضوع ادلّه تحریم خمر را،خودِ مایعی به نام خمر می‌دانیم.اما علّت تحریم خمر اسکاری است که در خمر وجود دارد.این دو را نباید به جای یکدیگر پنداشت.یعنی اسکار را نمی‌توان موضوع دانست.اسکار علّت تحریم خمر است.در مقام هم آنچه موضوع است،خود غناء است و لهوی بودن صوت،علّت تحریم است.

این سه اشکال از جانب آیت‌الله سبحانی به مرحوم شیخ وارد آمده است[۲] ،که بنظر ما اشکالات ایشان در مقام بسیار دقیق است.

 

تنقیح مراد شیخ انصاری از عنوان لهو

مراد مرحوم شیخ انصاری از “لهو” در کلام ایشان که گذشت،در جایی دیگر توسّط خود ایشان توضیح داده شده است.ایشان تحقّق لهو را به تحقّق یکی از این دو امر می‌دانند:الف)این‌که من از کاری که می‌کنم قصد تلهّی داشته باشم؛همین قصد تلهّی از جانب شخص در تحقّق لهو محرّم کافی است. ب)یا اینکه صوت خوانده شده،در نزد مستمعین و شنوندگان به عنوان لهو شناخته شده باشد؛در اینصورت لهو محرّم محقّق می‌شود،حتی اگر شخص خواننده از آن ایجاد لهو را قصد نکرده باشد.[۳] ظاهراً در نظر شیخ هر کدام از این دو به تنهایی برای صدق عنوان لهو کافی است.

بنظر ما،هر دو ملاکی که در نظر ایشان ملاک شناخت لهو محرّم است،ناکارآمد است؛آیا قصد به تنهایی می‌تواند حکم ارتکاب غناء محرّم را داشته باشد؟ مثلاً آیا قصد دروغ به تنهایی حکم حرمت دروغ گفتن را دارد؟ قصد حرام،حرام نیست.علاوه بر آن هر لهوی حرام نیست،همان گونه که هر لغوی نیز حرام نیست؛ نمی‌توان صرف قصد شخص برای ایجاد لهو را دلیل بر حرمت دانست.اگر ما قصد را در تحقّق لهو مؤثّر دانستیم،نمی‌توان جایی که شخص هیچ قصدی برای ایجاد لهو ندارد،قائل به حرمت شد.از طرفی حکم قائل و مستمع یکی نیست بلکه ممکن است برای خواننده لهو نباشد امّا برای مستمع لهو باشد مانند عنوان “اطراب” که ممکن است با شنیدن صدایی،برای کسی اطراب حاصل شود امّا برای کس دیگری حاصل نشود.

از سوی دیگر،ایشان در جایی دیگر از کلامشان ملاک تحقّق لهو را وجدان عرفی می‌دانند؛یعنی به نظر ایشان اگر عرف و وجدان شخص صوتی را مصداق لهو دانست،حرام است.یعنی صوت را دارای خصوصیاتی دانست که در مجالس رقص و شهوترانی به کار می‌رود.البته به نظر مرحوم شیخ این وجدان مراتبی دارد و تحقق آن نسبت به افراد مختلف، متفاوت است.[۴]

بنظر ما،این کلام ایشان هم مشکلات سابق را دارا است.یعنی در کلام مرحوم شیخ به این نکته اشاره‌ای نمی‌شود،که کدام مرتبه از مراتب لهو حرام است.؟چون روشن است که هر لهوی را نمی‌توان حرام دانست.لهو به این اطلاقی که در کلام شیخ نشسته است،تنها اگر فاقد هر گونه غرض عقلائی باشد،مرجوح و مکروه است.

 




خارج فقه

,

موضوع:بررسی اقوال علماء ذیل ادلّه حرمت غناء/مبحث غناء/مکاسب محرّمه؛

 

خلاصه جلسه گذشته:

بحث به بررسی ادلّه‌ای رسید که شیخ انصاری در اثبات مدّعای خود اقامه می‌کردند.شیخ قائل بود جهت حرمت در غناء لهوی بودن آن است.و در این رابطه استدل به روایاتی می‌کردند؛یکی از این روایات روایتی از امام صادق بود:

روایت اول: «عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَى[۱] عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ[۲] عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ[۳] عَنْ یُونُسَ بْنِ یَعْقُوبَ[۴] عَنْ عَبْدِ الْأَعْلَى[۵] قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ(ع)عَنِ الْغِنَاءِ وَ قُلْتُ: إِنَّهُمْ یَزْعُمُونَ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ رَخَّصَ فِی أَنْ یُقَالَ: جِئْنَاکمْ جِئْنَاکمْ حَیُّونَا حَیُّونَا نُحَیِّکمْ. فَقَالَ(ع): «کذَبُوا إِنَّ اللَّهَ- عَزَّ وَ جَلَّ- یَقُولُ: {وَ ما خَلَقْنَا السَّماءَ وَ الْأَرْضَ وَ ما بَیْنَهُما لاعِبِینَ}{لَوْ أَرَدْنا أَنْ نَتَّخِذَ لَهْواً لَاتَّخَذْناهُ مِنْ لَدُنَّا إِنْ کنَّا فاعِلِینَ}{بَلْ نَقْذِفُ بِالْحَقِّ عَلَى الْباطِلِ فَیَدْمَغُهُ[۶] فَإِذا هُوَ زاهِقٌ وَ لَکمُ الْوَیْلُ مِمَّا تَصِفُون‌}[۷] ثُمَّ قَالَ: «وَیْلٌ لِفُلَانٍ مِمَّا یَصِفُ رَجُلٌ لَمْ یَحْضُرِ الْمَجْلِسَ».[۸]

اگر به محتوای این روایت دقّت بفرمائید،آنچه در محضر امام صادق رخصت رسول خدا به خواندنش را نقل می‌کنند و امام هم از آن نهی کرده و قائل به جوازش را تکذیب می‌کند،محتوای باطلی ندارد.چون بحث از تحیّت است و هیچ اشکالی ندارد.و تهییج شهوتی هم با شنیدن آن رخ نمی‌دهد.از همین صحّت محتوای شعر می‌توان فهمید،غنائی که در روایت نهی می‌شود ناظر به کیفیّت صدا است.زیرا این محتوی هیچ جهت باطلی ندارد تا مشکلی برای آن از حیث شرعی تصوّر شود.پس باید سبک خواندن این جمله به نحوی بوده باشد که غناء محقّق شده و حرمت مترتّب شود.

البته از سوی دیگر اگر کمی روی این شعر یعنی “ جِئْنَاکمْ جِئْنَاکمْ حَیُّونَا حَیُّونَا نُحَیِّکمْ” تأمّل کنیم،نمی‌توان هیچ حیثیت حرامی از غناء در آن یافت.زیرا همانطور که گذشت محتوای این شعر هیچ مشکلی ندارد.و حتی این مقدار کم از شعر را به هر سبکی بخوانیم،نمی‌توان ملاک حرمت را در آن محقّق نمود.نه این مقدار قابلیت ترجیع دارد و نه قابلیت به رقص درآوردن کسی را دارد.به نظر می‌رسد که از این جهت روایت گویا نیست.یعنی ظاهرا این جمله منقول در روایت اشاره به یک شعر بلندی دارد که مثلا شاه‌بیتی داشته و این شاه بیت همین یک خط بوده است.و مردم این را با هم می‌خواندند و تکرار می‌شده و رقص و پایکوبی می‌کردند.فلذا از این جهت روایت با اجمالی روبرو است.

مرحوم شیخ انصاری هم همین نکته را در ذیل روایت طرح می‌کنند.اینکه ما محتوای باطلی در این روایت نمی‌توانیم بیابیم.

ولی مرحوم ایروانی قائل هستند این جمله از آنجا که معنی مشخّصی ندارد،لغو است و لغو هم باطل و حرام خواهد بود.بنظر ما، این سخن ناصحیح است.زیرا اگر ملاک ایشان برای بطلان این جمله و حرمت آن را قبول کنیم،باید قائل باشیم اکثر حرفهای روزمره مردم حرام است.زیرا هر حرف لغوی حرام نیست.

روایت دوّم:عَنْهُمْ[۹] عَنْ سَهْلٍ[۱۰] عَنْ عَلِیِّ بْنِ الرَّیَّانِ[۱۱] عَنْ یُونُسَ[۱۲] قَالَ: «سَأَلْتُ الْخُرَاسَانِیَّ(ع)عَنِ الْغِنَاءِ وَ قُلْتُ: إِنَّ الْعَبَّاسِیَّ ذَکرَ عَنْک أَنَّک تُرَخِّصُ فِی الْغِنَاءِ». فَقَالَ(ع): «کذَبَ الزِّنْدِیقُ مَا هَکذَا قُلْتُ لَهُ سَأَلَنِی عَنِ الْغِنَاءِ فَقُلْتُ: إِنَّ رَجُلاً أَتَى أَبَا جَعْفَرٍ(ع)فَسَأَلَهُ عَنِ الْغِنَاءِ فَقَالَ: یَا فُلَانُ إِذَا مَیَّزَ اللَّهُ بَیْنَ الْحَقِّ وَ الْبَاطِلِ فَأَیْنَ یَکونُ الْغِنَاءُ؟ فَقَالَ: مَعَ الْبَاطِلِ. فَقَالَ: قَدْ حَکمْتَ».[۱۳]

این روایت فی‌الجمله دلالت بر حرمت غناء دارد و پیش از این بحث از آن گذشت.

روایت سوّم: عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ أَحْمدَ الْبَیْهَقِیِّ[۱۴] عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَى الصَّوْلِیِّ[۱۵] عَنْ

عَوْنِ بْنِ مُحَمَّدٍ الْکاتِبِ[۱۶] عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی عَبَّادٍ[۱۷] وَ کانَ مُسْتَهْتَراً[۱۸] [۱۹] بِالسَّمَاعِ وَ یشرب[۲۰] النَّبِیذ قَالَ: سَأَلْتُ الرِّضَا×عَنِ السَّمَاعِ فَقَالَ(ع): «لِأَهْلِ الْحِجَازِ فِیهِ رَأْیٌ[۲۱] وَ هُوَ فِی حَیِّزِ الْبَاطِلِ وَ اللَّهْوِ أَمَا سَمِعْتَ اللَّهَ- عَزَّ وَ جَلَّ – یَقُولُ: {وَ إِذٰا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کرٰاماً}[۲۲] ».[۲۳]

این روایت هم ضعف سندی دارد و هم صرف تطبیق عنوان لغو بر موضوعی حرمتی برای آن اثبات نمی‌شود.چرا که هر لغوی حرام نخواهد بود.

روایت چهارم: «[الخصال] بِإِسْنَادِهِ عَنِ الْأَعْمَشِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ(ع)فِی حَدِیثِ شَرَائِعِ الدِّین‌ قَالَ: «وَ

الْکبَائِرُ مُحَرَّمَهٌ وَ هِیَ … وَ الْمَلَاهِی الَّتِی تَصُدُّ عَنْ ذِکرِ اللَّهِ- عَزَّ وَ جَلَّ- مَکرُوهَهٌ کالْغِنَاءِ وَ ضَرْبِ الْأَوْتَارِ …».[۲۴]

این روایت هم سند ضعیفی دارد و هم تصریح بر کراهت دارد.

روایت پنجم: «عَنْ عِدَّهٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ[۲۵] عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ الْوَشَّاءِ[۲۶] قَالَ: سُئِلَ أَبُوالْحَسَنِ الرِّضَا (ع) عَنْ شِرَاءِ الْمُغَنِّیَهِ قَالَ: «قَدْ تَکونُ لِلرَّجُلِ الْجَارِیَهُ تُلْهِیهِ وَ مَا ثَمَنُهَا إِلَّا ثَمَنُ کلْبٍ وَ ثَمَنُ الْکلْبِ سُحْتٌ وَ السُّحْتُ فِی النَّارِ».[۲۷]

این روایت،روایت خوبی است.ولی تنها بر حرمت خرید و فروش زن خواننده و مغنّیه دلالت دارد و دلالتی بر حرمت خرید و فروش عبد مغنّی ندارد.

 

بررسی اشکال امام خمینی

مرحوم امام در مقام اشکال به شیخ انصاری،سخن ایشان را خلاف ظاهر روایات می‌دانند.به نظر ایشان آنچه از ادلّه حرمت غناء به دست می‌آید،حرمت غناء از آن جهت است که موضوع برای صدق “قول زور” است.یعنی حرمت غناء به جهت محتوای باطل است.و نه از جهت کیفیّت صوت خواننده و این برداشت مرحوم شیخ انصاری مخالف با فهمی است که عرف از این روایات دارد.

 

کلام مرحوم شیخ انصاری ذیل روایات

بنظر مرحوم شیخ عنوانی که در اصل موضوع حرمت است،”لهو”است.و غناء از آن جهت که لهو است حرام خواهد بود.پس اگر جایی غنائی محقّق شد،ولی خصوصیت لهوی در آن دیده نمی‌شد حلال است.و اگر در موضوعی لهو محقّق شد،ولی غناء نبود حرام خواهد بود.پس موضوع حرمت عنوان “لهو”است.و حرمت غناء در نظر ایشان از جهت تحقّق لهو خواهد بود.[۲۸]

بنظر ما،این کلام شیخ انصاری صحیح نیست.چرا که حرمت غناء را دائر مدار تحقّق لهو کرده است.و حال آنکه نمی‌توان هر لهوی را حرام دانست.و حرمت غناء دائر مدار تحقّق قیود نفس غناء است.هر آنچه یقین به صدق غنای حرام بر آن داشتیم،حرام خواهد بود و باقی مصادیق مشکوکه محکوم به اصل اباحه و جائز هستند.


[۱] . محمّد بن یحیی العطّار : إمامیّ ثقه.
[۲] . أحمد بن محمّد بن عیسی الأشعری : إمامیّ ثقه.
[۳] . الحسن بن علیّ بن الفضّال التیمی : فطحیّ ثقه من أصحاب الإجماع علی قول.
[۴] . البجلی : مختلف فیه و هو إمامیّ ثقه ظاهراً.
[۵] . عبد الأعلی بن أعین مولی آل سام : مختلف فیه و هو إمامیّ ثقه ظاهراً.
[۶] . أی : حق، مغز باطل را می شکافد و می شکند.
[۸] . وسائل الشیعه، شیخ حرّ عاملی، ج۱۷، ص۳۰۷، ح۱۵ (الحقّ أنّ هذه الروایه مسنده و موثّقه).
[۹] . عدّه من أصحاب الکلینی :« کلّما قال الکلینیّ : عدّه من أصحابنا عن سهل بن زیاد فهم علیّ بن محمّد بن علان [الکلینی : إمامیّ ثقه] و محمّد بن أبی عبد الله [محمّد بن جعفر بن محمّد بن عون الأسدیّ أبو الحسین الکوفی : مختلف فیه و هو إمامیّ ثقه ظاهراً] و محمّد بن الحسن [الطائیّ الرازی : مختلف فیه و هو إمامیّ ثقه ظاهراً] و محمّد بن عقیل الکلینی [مختلف فیه و هو إمامیّ ثقه ظاهراً] ».
[۱۰] . سهل بن زیاد الآدمی : مختلف فیه و هو إمامیّ ثقه علی الأقوی.
[۱۱] . علیّ بن الریّان بن الصلت : إمامیّ ثقه.
[۱۲] . یونس بن عبد الرحمن : إمامیّ ثقه من أصحاب الإجماع.
[۱۳] . وسائل الشیعه، شیخ حرّعاملی، ج۱۷، ص۳۰۶، ح۱۳ ( الحقّ أنّ هذه الروایه مسنده و صحیحه).
[۱۴] . الحسین بن أحمد البیهقیّ الحاکم : من مشایخ الصدوق و هو ثقه ظاهراً.
[۱۵] . مهمل.
[۱۶] . عون بن محمّد الکندی : مهمل.
[۱۷] . محمّد بن أبی عبّاد : مهمل.
[۱۸] . أی : کثیر الإرتکاب بالغناء.
[۱۹] . فی المصدر : مشتهراً.
[۲۰] . فی المصدر : بشرب.
[۲۱] . فی المصدر : قَالَ لِأَهْلِ الْحِجَازِ رَأْیٌ فِیه‌.
[۲۳] . وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج۱۷، ص۳۰۸، ح۱۹ (هذه الروایه مسنده و ضعیفه ؛ لوجود محمّد بن یحیى الصولیّ و عون بن محمّد الکاتب و محمّد بن أبی عبّاد فی سندها و کلّهم مهملون).
[۲۴] . وسائل الشیعه، شیخ حرّ عاملی، ج۱۵، ص۳۳۱، ح۳۴ (هذه الروایه مسنده و ضعیفه ؛ لوجود أحمد بن یحیى بن زکریّا القطّان و تمیم بن بهلول فی سندها و هما مهملان‌).
[۲۵] . الآدمی : مختلف فیه و هو إمامیّ ثقه علی الأقوی.
[۲۶] . إمامیّ ثقه.
[۲۷] . وسائل الشیعه، شیخ حرّ عاملی، ج۱۷، ص۱۲۴، ح۶. (الحقّ أنّ هذه الروایه مسنده و صحیحه)


خارج فقه

, ,

موضوع:اقوال علماء ذیل ادلّه حرمت غناء/مبحث غناء/مکاسب محرمه؛

خلاصه جلسه گذشته:در جلسه گذشته به بررسی اقوالی نشستیم که ذیل روایات و ادلّه حرمت غناء شکل گرفته بود.

عده‌ای از علماء قائل به موضوعیت محتوای غناء در ترتّب حکم حرمت بودند.یعنی اگر محتوای غناء حق و توحیدی و عرفانی باشد،نمی‌توان قائل به حرمت آن شد.و عدّه‌ای دیگر هم حرمت غناء را برآمده از کیفیّتی در صوت می‌دانستند.و محتوای غناء و حقّانیت آن دخلی در حکم آن ندارد.

به نظر ما،غناء – مانند سایر معاصی- برخی مصادیق آن متیقّن الحرمه و برخی دیگر مشکوک الحرمه هستند.در مصادیقی که یقین به حرمت آن داریم به یقین خود عمل می‌کنیم و در سایر موارد مشکوک باید به اصل اباحه تمسّک جست.

 

اشکال به کلام شیخ انصاری

در جلسه گذشته بحث به نقل کلامی از مرحوم شیخ انصاری رسید.ما کلام ایشان را بررسی کردیم.مرحوم شیخ می‌فرمودند،غناء مشروط به تحقّق عنوان “لهو” و “باطل” در مصادیق آن،حرام خواهد بود.اگر غناء با لهو از حیث مصداقی مساوی بود،غناء مطلقا حرام خواهد بود.ولی اگر برخی از مصادیق غناء از دائره‌ی مصادیق لهو بیرون بودند،باید حکم حرمت را محدود و مقیّد به مصادیقی لهوی از غناء محدود کنیم.[۱]

مرحوم ایروانی در حاشیه بر مکاسب به این سخن مرحوم شیخ دو اشکال می‌کنند.[۲]

 

اشکال اول:عنوان “لهو” اعمّ از حرمت است.یعنی اگر بخواهیم لهو را مساوی با حرام بدانیم باید بسیاری از مصادیق مباحات را هم حرام بدانیم.پس اگر شیخ انصاری حرمت غناء را منوط به تحقّق عنوان لهو می‌دانند،خود عنوان لهو را نمی‌توان در تمام مصادیقش حرام دانست.

اشکال دوّم:اگر مرحوم شیخ حرمت غناء را منوط به تحقّق عنوان لهو و باطل بدانند،باید حرمت غناء را به جهت بطلان محتوای غناء بدانند.زیرا عنوان لهو و باطل بر کیفیّت صوت اطلاق نمی‌شود،بلکه وصف محتوای غناء است.اهل فسق و معاصی لحن و سبک خاصّی برای خواندن ندارند،بلکه محتوای باطلی دارند.

بنظر ما،عنوان لهو را هم می‌توان بر کیفیت صدا اطلاق نمود و هم بر محتوای غناء.و آنچه تنها بر محتوای غناء اطلاق می‌شود،تعبیر “بطلان” است.

 

بررسی کلام محقّق خوئی[۳]

مرحوم خوئی-مثل شیخ انصاری- قائل به حرمت غناء هستند به شرط آنکه از الحان و نواهای اهل فسق و معاصی باشد.به نظر ایشان تحقّق غناء به این وصف در دو حالت اتّفاق می‌افتد.

۱-گاهی هم محتوای غناء به جهت اشتمال بر معانی باطله و خالی بودن از کلام صحیح،در نزد عقلاء باطل تلقّی شود.و در عین حال نوا و سبکی که شعر با آن خوانده می‌شود نیز از الحان باطل است.یعنی هر یک از محتوا و سبک خواندن در تحقّق غناء مؤثّر و دخیل‌اند.مانند اشعار باطلی که وقتی به سبک خاصّی آن را می‌خوانند،نفس انسان را در جهات باطل تهییج کرده و شهوات انسان را برمی‌انگیزد.

بنابراین هم کیفیّت در تحقّق غناء دخالت دارد و هم محتوای اشعار اهمّیت دارد.و اگر شما با همان لحن و سبک قرآن را قرائت کنید،نمی‌توان قائل به حرمت شد.

۲-گاهی سبک و نوای خواندن بنحوی است که مصداق قول زور و لهو محرّم است.مانند نواهای مخصوص مجالس فسق و فجور که تنها به درد طرب و رقّاصی می‌خورد.در این حالت حتّی اگر محتوای غناء حقّ باشد،باز نمی‌توان قائل به حرمت شد.

بنابراین بنظر مرحوم خوئی کیفیّت صوت در شکل‌گیری حکم حرمت دخالت دارد.یا بنحو جزءالعلّه،در مواردی که نفس کیفیّت به تنهائی نمی‌تواند موضوع حرمت باشد و حتما باید محتوا هم باطل باشد.یا بنحو تمام العلّه در جایی که سبک و کیفیت مخصوص مجالس رقص است.بنابراین در فرض اوّل اگر شخصی کیفیت غنائی را در خواندن قرآن و اشعار حقّه به کار برد،نمی‌توان قائل به حرمت شد.ولی در فرض دوّم حتّی اگر آیات قرآن را به کیفیت مخصوص مجالس فسق بخوانیم،حرام خواهد بود.حتی می‌توان گفت خواندن آیات قرآن به آن کیفیت ابغض است.

این تقریر بیان مرحوم خوئی بود.بنظر ما ملاحظاتی بر این نظر وارد است که فردا بررسی خواهد شد.


[۲] .حاشیه المکاسب، محقّق ایروانی، ج۱، ص۳۰.
[۳] .مصباح الفقاهه، محقّق خوئی، ج۱، ص۳۱۱ تا ۳۱۳.


خارج فقه

, ,

موضوع:بررسی ادلّه حرمت غناء/مبحث غناء/مکاسب محرّمه،

خلاصه جلسه گذشته:بحث در رابطه با طوائف روائی در بحث غناء بود.چهار طائفه را بررسی کردیم و در سایه آن به بررسی اقوالی پرداختیم.یکی از اقوالی که بررسی شد،حرمت غناء را به حرمت مقارنات غناء می‌دانست.یعنی در حقیقت همانطور که در برخی روایات دیدید،حرمت غناء به جهت مغنّیه و یا دخول رجال بر نساء و یا آلات موسیقی بیان شده بود.

به نظر این دسته از علماء اگر ما غناء را به حرمت وصف می‌کنیم،این نه وصف غناء که وصف متعلّقات آن است.مثل زمانی که من برای زید وصفی بیاورم و مرادم از موصوف پدر او باشد:«زید عالم ابوه»؛این نوع توصیف را “وصف به حال متعلّق”می‌نامند.و در روایات هم وقتی غناء را به حرمت توصیف می‌کنند،موضوع حرمت در حقیقت متعلّقات غناء مثل آلات موسیقی و اختلاط زنان و مردان می‌باشند.

بنظر ما،این سخن ناصحیح و بر خلاف ظاهر روایات است.زیرا در روایت معصوم آنچه به عنوان موضوع حرمت بیان می‌کنند،خود غناء است.و این نکته خصوصا در روایات مطلق به خوبی فهمیده می‌شود.زیرا در آن بیانات هیچ متعلّقی برای غناء بیان نمی‌شود و خود غناء موضوع حرمت است.و در باقی روایات هم،آنچه به عنوان مقارنات غناء بیان می‌شود،مصادیق غناء هستند که مخصوص به ذکر می‌شوند.

 

دلیل سوّم:اجماع

اجماع دلیل دیگری است که می‌توان ادّعا کرد در بین فقهای شیعه بر حرمت غناء منعقد شده است.یعنی اجماع بر حرمت غناء هم از جانب فقهای متعدّدی مثل مرحوم شیخ طوسی[۱] و مرحوم نراقی[۲] و مرحوم صاحب جواهر[۳] ادّعا شده است.و هم می‌توان چنین اجماعی را در میان فقهای امامیه تحصیل نمود.

اما نکته‌ای که در رابطه با دلیلیت اجماع در مقام اهمّیت دارد.محدودیت دلالت اجماع بر حرمت غناء است؛اجماع دلیل لبّی است و اطلاقی برای مصادیق مختلف و مورد اختلاف ندارد.تنها می‌توان حرمت فی‌الجمله غناء در موارد متیقّن از مصادیقش را به وسیله اجماع ثابت نمود.ولی آیا می‌توان به وسیله اجماع در موارد اختلافی به داوری بین احتمالات پرداخته و حکمی به دست آورد؟مسلّم است که نمی‌توان چنین دلالتی را از اجماع تحصیل نمود.تنها حرمت فی‌الجمله غناء قابل اثبات است.

 

اشکال مرحوم خوئی به دلیلیت اجماع

اشکالی را در مقام مرحوم آقای خوئی به دلیلیت اجماع وارد کرده‌اند.به نظر ایشان اجماع در مبحث غناء مدرکی است.یعنی ما می‌دانیم چرا فقهاء بر حرمت غناء توافق و تسالم دارند.زیرا مدارک و ادلّه‌ی بحث موجود است و آنان در نظر و فتوای به حرمت غناء به همین ادلّه-که از نظر گذراندیم-استناد جسته‌اند.یعنی به نظر مرحوم خوئی اجماعی که در مقام ادّعا شده است،مدرکی بوده و تعبّدی نیست.بنابراین نمی‌تواند به عنوان دلیلی در عرض روایات و آیات برای ما مطرح باشد.[۴]

بنظر ما،این سخن مرحوم خوئی صحیح بوده و اجماع مدرکی است.اما به یک نکته توجّه داشته باشید؛خود این اجماع سبب می‌شود که برخی از روایات باب که ضعیف بوده و اعتبار سندی نداشتند،تقویت شده و معتبر شوند.البته خود مرحوم خوئی این نقش اجماع و شهرت در جبران ضعف سند روایات را قبول ندارند.اما بسیاری از بزرگان مثل مرحوم بروجردی قائل به این توانائی در اجماع و توافق فقهاء در جبران ضعف سند یک روایت هستند.خصوصا مرحوم بروجردی قائل بودند اگر یک روایت توسط فقهای دوران پس از غیبت کبری و قدمائی مثل ابن بابویه و ابن زهره و…قبول شده و در عمل بدان استناد دهند،ضعف سند آن توسط همین پذیرش و استناد این سطح از فقهاء جبران می‌شود.

بنابراین نمی‌توان هیچ نقشی برای اجماع در مقام، در نظر نداشت.از اجماع هم به عنوان مؤیّد و هم به عنوان جابر ضعف سند برخی روایات ضعیف باب می‌توان بهره جست.

 

دلیل چهارم:عقل

آیا عقل می‌تواند به عنوان دلیلی برای تحریم غناء مطرح باشد.؟تجربه‌ی غناء برای انسان در طول تاریخ،زمینه‌ای را برای ارتکاب معاصی مختلف فراهم کرده است.یعنی هر کجایی انسان فساد و معصیت متمرکزی را مشاهده می‌کند،موسیقی و غناء را هم می‌بیند.هر مجلسی که غناء و موسیقی بیشتری داشته باشد،زمینه‌ی فسادهای گوناگونی در آن محقّق می‌شود.بنابراین این تقارن معاصی با غناء سبب می‌شود که عقل ما به لزوم تحرّز و اجتناب از غناء حکم کند.

درست مثل خمر که عقل ما در بسیاری از موارد به جهت زمینه‌سازی برای فساد و معاصی به لزوم دوری و اجتناب از آن حکم می‌کند.

 

دلیل پنجم:غناء ضروری دین است

فی‌الجمله می‌توان ادّعا کرد که حرمت غناء مورد توافق و تسالم بین تمام مسلمین است.

 

دلیل ششم:غناء ضروری مذهب است

در حقیقت همانطور که در بررسی اجماع هم گذشت،تمام فقهای شیعه بر حرمت فی‌الجمله غناء تسالم دارند.و همین توافق حرمت غناء را ضروری مذهب شیعه کرده است.

 

بررسی کلام شیخ انصاری

مرحوم شیخ انصاری در پی تعیین جهتی برای حرمت غناء هستند.یعنی ما قبول داریم که غناء حرام است.اما حرمت غناء یک جهتی دارد،اگر در مصادیق غناء این جهت محقّق بود،حرام است.ولی اگر این جهت در برخی مصادیق غناء مفقود بود،نمی‌توان قائل به حرمت آن مصداق شد.به نظر مرحوم شیخ غناء به جهت لهوی و باطل بودن حرام می‌شود.یعنی غناء یک کیفیتی در صوت است که اگر مساوی با لهو و باطل باشد،تمام مصادیق آن حرام خواهد بود.و اگر اعم از لهو و باطل باشد،نمی‌توان به مصادیقی از آن که فاقد خصوصیت لهو و باطل هستند،اطلاق حرمت نمود.مثلا شخصی در یک مجلس روضه امام حسین،مدح خود را به نوعی می‌خواند که برخی ادّعای تحقّق ترجیع و طرب در آن را می‌کنند،نمی‌توان چنین نمونه‌ای را از مصادیق غناء محرّم تلقّی نمود.

به نظر مرحوم شیخ غناء همین کیفیت لهوی و باطل از صوت است.اما اگر کسی ادّعا کند ما مصادیقی از غناء را سراغ داریم که نمی‌توان قائل به لهوی و باطل بودن آن مصادیق شد،شیخ انصاری آن مصادیق را حرام نمی‌شمارد.به نظر ایشان غنائی حرام است که از الحان اهل فسوق و معاصی باشد.و اگر غناء اعمّ از این الحان است،باید حرمت آن را مقیّد به این فرض نمود.[۵]


[۴] .مصباح الفقاهه، محقّق خوئی، ج۱، ص۳۰۵.


خارج فقه

, ,

موضوع:بررسی ادلّه حرمت غناء/مبحث غناء/مکاسب محرّمه؛

خلاصه جلسه گذشته:بحث در رابطه با روایاتی بود که برای مبحث غناء مطرح شد.چهار طائفه از این روایات-برخی اعتبار سندی داشته و برخی نداشتند،و برخی دلالت مطلق و برخی مقیّد بودند- را بررسی کردیم.مسأله‌ای که پیش از این در مواجهه با روایات دنبال می‌کردیم،حرمت مطلق غناء بود.آیا از آنچه تا بحال از روایات بررسی کردیم،می‌توان حرمت مطلق غناء را استظهار نمود.؟

در حقیقت یک قول این است که شما غناء را به شرط اشتمال بر عناوین محرّم دیگر حرام بدانید.یعنی ذات غناء حرام نیست و تنها به شرط تقارن با محرّمات دیگر مثل موسیقی و یا دخول رجال بر نساء و یا اشتمال بر محتوای باطل و ترویج کفر،فساد و… حرام می‌شود.

اما یک احتمال دیگر هم مطرح است.این که غناء فی‌الجمله حرام باشد.یعنی ما در رابطه با حرمت یک قدرمتیقّن داریم و مواردی که مشکوک است.موارد مشکوک جملگی مشمول اصل اباحه و جائز است.اما آنچه قدر متیقّن از غناء محرّم است،صوتی است که دو قید ترجیع و اطراب را داشته باشد.

در رابطه با شرطیت قید ترجیع تردیدهایی وجود داشت.ولی در قید اطراب کسی شک ندارد.خود این قید اطراب را اگر به خاطر داشته باشید،اطراب به حدّی از غناء اطلاق می‌شد که زوال عقل و یا نقصان عقل شکل می‌گیرد.این حدّ قدر متیقّن از مفهوم غناء است.و اگر غناء به این حدّ نرسید،نمی‌توان حکم به حرمت کرد.اگرچه احتیاط به ترک باشد،ولی حکم اباحه را نمی‌توان نفی کرد.مثلا اگر شخصی تنها به خوبی و زیبایی می‌خواند،ولی نه زوال عقلی و نه نقصان عقلی شکل نمی‌گیرد.نمی‌توان چنین صدایی را مشمول ادلّه حرمت دانست.

در حقیقت شما در هر عنوان محرّمی در شریعت به همین روال برخورد می‌کنید.آنچه مصداق متیقّن کذب و یا غیبت و یا تهمت است،حرام خواهد بود.اما آنچه مشکوک باشد،مشمول اصل اباحه خواهد بود.زیرا نمی‌توان در شبهات مصداقیه تمسّک به عامّ نمود.

بیان مرحوم محقّق بحرانی ذیل روایات باب

مرحوم بحرانی از مجموع روایات باب حرمت مطلق غناء را استظهار می‌کنند.به نظر ایشان اگر قرار بود نفس غناء جائز و یا حتی مستحبّ بوده و تنها به جهت عوارضی مثل موسیقی و محتوای باطل و…حرام شود،چگونه در برخی از این روایات شنیدن غناء،اجر مغنّیه،سود حاصل از خرید و فروشش و همچنین آموزش او تحریم شده است.؟[۱]

به نظر ما،اگر منظور مرحوم صاحب حدائق از روایات صریحی که دلالت بر حرمت مطلق غناء می‌کند، روایات مطلقی باشد که حرمت در آن‌ها مقیّد به مغنّیه یا دخول الرجال علی النساء یا آلات موسیقی و غیره نشده باشد، کلام ایشان صحیح است به این صورت که غناء فی الجمله حرام است.اما اگر منظور ایشان از حرمت مطلق غناء،حرمت غناء در تمام مصادیق متیقّن و مشکوک آن باشد،نمی‌توان از روایات چنین نکته‌ای را برداشت کرد.بلکه نهایت دلالت روایات مطلقه،تحریم غناء فی‌الجمله است.یعنی غناء در موارد متیقّن حرام و در موارد مشکوک جائز و حلال است.البته به نظر می‌رسد مرحوم بحرانی در تقابل با امثال مرحوم نراقی قائل حرمت مطلق غناء است.زیرا آنها غناء را در فرض اشتمال بر محتوای باطل حرام می‌دانستند و اگر محتوی حق بود و مطالب عرفانی و توحیدی بود،مشکلی در غناء نمی‌دیدند.مرحوم بحرانی با قول به حرمت مطلق غناء می‌خواهند دخالت محتوی را از تحریم غناء بگیرند.به نظر ایشان ظهور روایات غناء را به عنوان کیفیتی در صدای خواننده،تحریم می‌کند.

بررسی بیان مرحوم خوئی در رابطه با روایات باب

مرحوم خوئی قائلند که روایات باب غناء از حیث اعتبار سندی،در اکثر موارد ضعیف هستند.ولی برای ادّعای حرمت غناء فی‌الجمله،در آن مجموعه روایات صحیحه‌ای موجود است که برای ما کفایت می‌کند.

بنظر ما کلام ایشان در حرمت فی الجمله غناء صحیح است.

بررسی اشکالاتی به دلالت روایات[۲]

اشکال اوّل:این اشکال راجع به تکثیر ادلّه در باب است.بنابر این اشکال نمی‌توان غیر از سنّت و اجماع دلیل دیگری تعیین کرد.چرا که آنچه از آیات قرآن به عنوان دلیل بر حرمت اقامه شد،به خودی هیچ دلالتی بر حرمت نداشته و تنها با توجّه به روایات ذیل آن می‌توانستیم قائل به حرمت شویم.

پاسخ اشکال:این‌که قرآن به واسطه شرح اخبار و نصوص دلالت بر حرمت غناء کند،خدشه‌ای در استقلال آن در دلیلیت ندارد.قرآن مستقلّا دلیل بر حرمت است،ولی برای فهم دلیلیت آن نیاز به شرح روایات داریم.مثل این‌که گاهی برای فهم یک روایت به شرح لغویون از واژگان آن تکیه می‌کنیم.و سنّت هم در مواردی کاملا مستقلّ از قرآن بر حرمت غناء دلالت دارد.بنابراین سنّت دو حیث دارد.در برخی موارد شارح دلیل است و در برخی موارد خود مستقلّا دلیل است.

اشکال دوم:در برخی از روایات تعابیری وجود دارد که نمی‌توان از آنها حرمت را استظهار نمود،بلکه برای بیان کراهت هم به کار می‌رفت.مثل بیاناتی که در طائفه سوّم بررسی شد،معصوم گوش سپردن به غناء را نفاق می‌شمردند.همان وقت هم اشاره شد که این تعبیر اعمّ از حرمت است.

پاسخ اشکال:این نکته صحیح است،ولی در همان روایات تعابیری شدید وجود داشت که دلالت بر حرمت داشت.حتی برخی از آنها غناء را از کبائر می‌شمردند.

اشکال سوّم:در روایات باب،تحریم غناء از جهت اشتمال غناء در غالب موارد و یا حتی در تمام موارد به محرّماتی مثل موسیقی و اختلاط با زنان و ترویج فساد و فحشاء است.یعنی در حقیقت وصف غناء به حرمت در این روایات،از باب وصف شیء به حال متعلّق است.مثل وقتی که می‌گوییم:«زید عالم ابوه»یعنی زید پدرش عالم است.صفت برای زید می‌آید،ولی مراد از توصیف پدر اوست.در این روایات هم وقتی غناء را به حرمت محکوم می‌کنند،به مصاحبات و مقارنات آن نظر دارند.

پاسخ اشکال:آنچه در بین اصحاب حرمتی مورد تسالم دارد،خود غناء بوده و در روایات هم خود غناء را موضوع حرمت قرار دادند.و اگر بخواهیم حرمت غناء را در تعابیر معصومین، از باب وصف شیء به حال متعلّق آن بدانیم،مرتکب خلاف ظاهر شده‌ایم.و این‌که غناء غالبا همراه با این عناوین محرّم است،موجب جواز خود غناء نمی‌شود.بلکه مجلس واحدی مشتمل بر معاصی گوناگونی می‌شود،که یکی از آنها غناء است.حتی می‌توان محور تمام این معاصی را همان غناء دانست.زیرا معمولا زمینه ساز آنها و مهیّج نفوس است.




خارج فقه

, ,

موضوع:بررسی ادلّه حرمت غناء/مبحث غناء/مکاسب محرّمه؛

خلاصه جلسه گذشته:بحث در رابطه با روایاتی است که دلالت بر حرمت غناء دارد.در جلسه گذشته به بررسی طائفه سوّم از روایات نشستیم؛این جلسه به سراغ طائفه چهارم خواهیم رفت.این طائفه،شامل روایاتی است،که نهی از بیع “جاریه مغنّیه” می‌کنند.

شاید پرسشی به ذهن برسد،که چرا این روایات تنها از بیع جاریه مغنّیه نهی می‌کند.یعنی امکان ندارد تا از بیع “عبد مغنّی”نهی شود؟شاید جهت تمرکز این روایات بر جاریه مغنّیه،غلبه‌ی خرید و فروش این دسته از جواری در آن زمان است.فلذا پرسش اصحاب متمرکز بر آن شده و پاسخ‌ها نیز به تبع پرسش‌ها از عبد مغنّی منصرف شده و حول جاریه مغنّیه وارد شده است.

روایت اولعَنْهُمْ[۱] عَنْ سَهْلٍ[۲] وَ عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ[۳] عَنْ أَبِیهِ[۴] جَمِیعاً عَنِ ابْنِ فَضَّالٍ[۵] عَنْ سَعِیدِ بْنِ مُحَمَّدٍ الطَّاطَرِیِّ عَنْ أَبِیهِ[۶] عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ: سَأَلَهُ رَجُلٌ عَنْ بَیْعِ الْجَوَارِی مُغَنِّیَاتِ فَقَالَ: «شِرَاؤُهُنَّ وَ بَیْعُهُنَّ حَرَامٌ وَ تَعْلِیمُهُنَّ کفْرٌ وَ اسْتِمَاعُهُنَّ نِفَاقٌ».[۷]

سند این روایت صحیح بوده و پاسخ امام به راوی -که از بیع جاریه مغنّیه می‌پرسد- صریحا دلالت بر تحریم خرید و فروش و تعلیم جاریه‌هایی با این صفت دارد.تنها در فقره آخر روایت،استماع به صدای جاریه مغنّیه را نفاق می‌شمارد.این تعبیر دلالتی بر حرمت نداشته و در روایات ما برای بیان کراهت هم به کار رفته است.و همانطور که گذشت از این روایت نمی‌توان جواز بیع عبد مغنّی را استفاده کرد.زیرا مورد سؤال جاریه مغنّیه بوده و امام نسبت به عبد مغنّی در مقام بیان نبوده‌اند.

به این روایت برخی از فقهاء مثل مرحوم صاحب حدائق و مرحوم آقای فاضل و دیگران استناد کرده‌اند.[۸]

روایت دومعَنْ أَبِی عَلِیٍّ الْأَشْعَرِیِّ[۹] عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ[۱۰] عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ إِبْرَاهِیمَ[۱۱] عَنْ نَضْرِ بْنِ قَابُوسَ[۱۲] قَالَ سَمِعْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (ع) یَقُولُ: «الْمُغَنِّیَهُ مَلْعُونَهٌ مَلْعُونٌ مَنْ أَکلَ کسْبَهَا».[۱۳]

این روایت اشکال سندی دارد.”اسحاق بن ابراهیم” مهمل بوده و حضورش در سند روایت،موجب قدح در اعتبار آن می‌شود.ولی مدلول آن صریح بوده و سودی که از فروش جاریه مغنّیه حاصل می‌شود،به واسطه این بیان قطعا تحریم می‌شود.و از سویی دیگر جاریه مغنّیه را هم به بیانی لعن کرده و انتفاع حاصل از آن را تحریم می‌کند.

 

روایت سوّممُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ[۱۴] عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَى[۱۵] عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِهِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْمَاعِیلَ[۱۶] عَنْ إِبْرَاهِیمَ بْنِ أَبِی الْبِلَادِ[۱۷] قَالَ: «أَوْصَى إِسْحَاقُ بْنُ عُمَرَ بِجَوَارٍ لَهُ مُغَنِّیَاتٍ أَنْ (تَبِیعَهُنَ‌ وَ یُحْمَلَ) ثَمَنُهُنَّ إِلَى أَبِی الْحَسَنِ(ع)[۱۸] ». قَالَ إِبْرَاهِیمُ: «فَبِعْتُ الْجَوَارِیَ بِثَلَاثِ مِائَهِ أَلْفِ دِرْهَمٍ وَ حَمَلْتُ الثَّمَنَ إِلَیْهِ فَقُلْتُ لَهُ: إِنَّ مَوْلىً لَک یُقَالُ لَهُ إِسْحَاقُ بْنُ عُمَرَ (أَوْصَى عِنْدَ وَفَاتِهِ) بِبَیْعِ جَوَارٍ لَهُ مُغَنِّیَاتٍ وَ حَمْلِ الثَّمَنِ إِلَیْک وَ قَدْ بِعْتُهُنَّ وَ هَذَا الثَّمَنُ ثَلَاثُ مِائَهِ أَلْفِ دِرْهَمٍ. فَقَالَ(ع): «لَا حَاجَهَ لِی فِیهِ إِنَّ هَذَا سُحْتٌ وَ تَعْلِیمَهُنَّ کفْرٌ وَ الِاسْتِمَاعَ‌ مِنْهُنَ‌ نِفَاقٌ‌ وَ ثَمَنَهُنَ‌ سُحْتٌ‌».[۱۹]

این روایت مرسله بوده و ضعیف است.امام پولی که از فروش جواری مغنّیات به دست آمده را نمی‌پذیرند.پول حاصل از این گونه از جاریه‌ را سحت و حرام شمردند.و تعلیم و انتفاع از آن را نیز حرام می‌کند.ولی باز در این روایت استماع صدای جواری مغنّیات با بیانی اعم از حرمت وارد شده است.تعبیر به “نفاق” همانطور که در روایت قبل گفتیم،اعمّ از حرمت بوده و برای کراهت هم به کار می‌رود.

 

روایت چهارمعَنْ عِدَّهٍ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ[۲۰] عَنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ الْوَشَّاءِ[۲۱] قَالَ: سُئِلَ أَبُوالْحَسَنِ الرِّضَا (ع) عَنْ شِرَاءِ الْمُغَنِّیَهِ قَالَ: «قَدْ تَکونُ لِلرَّجُلِ الْجَارِیَهُ تُلْهِیهِ وَ مَا ثَمَنُهَا إِلَّا ثَمَنُ کلْبٍ وَ ثَمَنُ الْکلْبِ سُحْتٌ وَ السُّحْتُ فِی النَّارِ».[۲۲]

این روایت سند صحیحی دارد.درست است که سؤال سائل از جاریه مغنّیه است امّا جواب امام برای ما حجّت است.توجّه به تعبیر “تلهیه” در بیان معصوم،این احتمال را مطرح می‌کند که چیزی بیشتر از غناء در موضوع روایت است.یعنی مثلا موسیقی و غناء توأمان دخالت در حکم دارد.چرا که با تعبیر به لهو سازگارتر است.

 

روایت پنجم: «مُحَمَّدُ بْنُ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ[۲۳] قَالَ رُوِیَ: «أَنَّ أَجْرَ الْمُغَنِّی وَ الْمُغَنِّیَهِ سُحْتٌ».[۲۴]

این روایت در عین حال که مرسله بوده و سندش ضعیف است،اخصّ از مدّعی است.زیرا بحث در روایت ناظر به اجرتی است که بابت غنای مغنّیه پرداخت می‌شود امّا ناظر به حرمت استماع نیست.

 


[۱] . عدّه من أصحاب الکلینی : قال العلّامه الحلّیّ فی «الخلاصه : ۲۷۲» : « کلّما قال الکلینی : عدّه من أصحابنا عن سهل بن زیاد فهم علیّ بن محمّد بن علان [الکلینی : إمامیّ ثقه] و محمّد بن أبی عبد الله [محمّد بن جعفر بن محمّد بن عون الأسدیّ أبو الحسین الکوفی : مختلف فیه و هو إمامیّ ثقه ظاهراً] و محمّد بن الحسن [الطائیّ الرازی : مختلف فیه و هو إمامیّ ثقه ظاهراً] و محمّد بن عقیل الکلینی [مختلف فیه و هو إمامیّ ثقه ظاهراً]».
[۲] . سهل بن زیاد الآدمی : مختلف فیه و هو إمامیّ ثقه علی الأقوی.
[۳] . علیّ بن إبراهیم بن هاشم : إمامیّ ثقه.
[۴] . إبراهیم بن هاشم القمّی : مختلف فیه و هو إمامیّ ثقه علی الأقوی.
[۵] . الحسن بن علیّ بن الفضّال التیمی : فطحیّ ثقه من أصحاب الإجماع علی قول.
[۶] . محمّد الطاطری : (مختلف فیه و هو ثقه ظاهراً).
[۷] . وسائل الشیعه، شیخ حرّ عاملی، ج۱۷، ص۱۲۴، ح۷. (هذه الروایه مسنده و صحیحه ظاهراً)
[۹] . أحمد بن إدریس القمّی : إمامیّ ثقه.
[۱۰] . الحسن بن علیّ ‌بن عبدالله بن المغیره : إمامیّ ثقه.
[۱۱] . مهمل.
[۱۲] . اللخمی : إمامیّ ثقه.
[۱۳] . وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج۱۷، ص۱۲۱، ح۴. (هذه الروایه مسنده و ضعیفه ؛ لوجود إسحاق بن إبراهیم‌ فی سندها و هو مهمل)
[۱۴] . الکلینی : إمامیّ ثقه.
[۱۵] . العطّار : إمامیّ ثقه.
[۱۶] . محمّد بن اسماعیل بن بزیع : إمامیّ ثقه.
[۱۷] . إمامیّ ثقه.
[۱۸] . أی : الإمام الکاظم(ع).
[۲۰] . الآدمی : مختلف فیه و هو إمامیّ ثقه علی الأقوی.
[۲۱] . إمامیّ ثقه.
[۲۲] . وسائل الشیعه، شیخ حرّ عاملی، ج۱۷، ص۱۲۴، ح۶. (الحقّ أنّ هذه الروایه مسنده و صحیحه)
[۲۳] . محمّد بن علیّ بن الحسین بن بابویه القمّی : إمامیّ ثقه.


خارج فقه

, ,

موضوع: بررسی ادلّه حرمت غناء/مبحث غناء/ مکاسب محرّمه؛

خلاصه جلسه گذشته:تا بحال دو طائفه از روایات باب غناء را بررسی کردیم.امروز به بررسی طائفه سوّم از روایات می‌نشینیم.

طائفه سوّم روایاتی را شامل می‌شود،که دلالت بر حرمت استماع غناء دارد.و از این حرمت به دلالت التزامی کشف می‌کنیم وقتی شنیدن غناء حرام باشد،باید خواندن غناء هم حرام باشد.ما گاهی حرمت غناء را با استفاده از مدلول مطابقی یک بیان استنباط می‌کنیم؛مثل همین روایاتی که غناء را تحریم می‌نمودند و ما دو طائفه از آنها را بررسی کردیم.و گاهی به دلالت التزامی به حرمت غناء می‌رسیم.مثل همین روایات طائفه سوّم که در حقیقت از حرمت شنیدن غناء به حرمت خواندن آن منتقل می‌شویم.

چند نکته‌ در این روایات باید مورد توجّه قرار گیرد،یک نکته این است که آیا خود غناء بما هو غناء حرام است یا شنیدن غنای مغنّیه حرام است.؟نکته دیگر که باید به آن توجّه داشت این است که آیا خود غناء بما هو غناء حرام است و یا اگر همراه با موسیقی شد حرام است.؟

روایت اول:«مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ[۱] عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ[۲] عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ[۳] عَنْ مَسْعَدَهَ بْنِ زِیَادٍ[۴] قَالَ: کنْتُ عِنْدَ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ(ع)فَقَالَ لَهُ رَجُلٌ: بِأَبِی أَنْتَ وَ أُمِّی إِنِّی أَدْخُلُ کنِیفاً[۵] وَ لِی جِیرَانٌ وَ عِنْدَهُمْ جَوَارٍ یَتَغَنَّیْنَ وَ یَضْرِبْنَ بِالْعُودِ[۶] فَرُبَّمَا أَطَلْتُ الْجُلُوسَ اسْتِمَاعاً مِنِّی لَهُنَّ فَقَالَ(ع): «لَا تَفْعَلْ» فَقَالَ الرَّجُلُ: وَ اللَّهِ مَا آتِیهِنَّ إِنَّمَا هُوَ سَمَاعٌ أَسْمَعُهُ بِأُذُنِی فَقَالَ(ع): «لِلَّهِ أَنْتَ[۷] أَ مَا سَمِعْتَ اللَّهَ یَقُولُ: {… إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ الْفُؤادَ کلُّ أُولئِک کانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً}[۸] » فَقَالَ: بَلَى وَ اللَّهِ لَکأَنِّی لَمْ أَسْمَعْ بِهَذِهِ الْآیَهِ مِنْ کتَابِ اللَّهِ مِنْ (عَرَبِیٍّ وَ لَا مِنْ عَجَمِیٍّ لَا جَرَمَ أَنِّی) لَا أَعُودُ إِنْ شَاءَ اللَّهُ وَ أَنِّی أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ فَقَالَ(ع)لَهُ: «قُمْ فَاغْتَسِلْ وَ صَلِّ مَا بَدَا لَک فَإِنَّک کنْتَ مُقِیماً عَلَى أَمْرٍ عَظِیمٍ مَا کانَ أَسْوَأَ حَالَک لَوْ مِتَّ عَلَى ذَلِک احْمَدِ اللَّهَ وَ سَلْهُ التَّوْبَهَ مِنْ کلِّ مَا یَکرَهُ فَإِنَّهُ لَا یَکرَهُ إِلَّا کلَّ قَبِیحٍ وَ الْقَبِیحَ دَعْهُ لِأَهْلِهِ فَإِنَّ لِکلٍّ أَهْلاً».[۹]

در این روایت راوی از امام در رابطه با غنائی می‌پرسد که او از کنیزان خواننده همسایه‌اش در مستراح خانه خودش می‌شنود.امام او را نهی می‌کند.او در پاسخ امام عذر می‌آورد که من به نزد آن جواری و خواننده‌ها نرفته و در مجلس آنها پای نگذاشتم،تنها کمی ماندن و نشستن در مستراح خانه ام را طولانی می‌کنم تا این صدا را بشنوم.امام باز او را از همین شنیدن هم بازداشته و برای او آیه سی و ششم سوره اسراء را تلاوت می‌کنند و مسئولیت او را در قبال گوش و شنیدنی‌هایش متذکّر می‌شوند.

این روایت که سندی صحیح هم دارد،بر حرمت غناء در فرض تقارن با آلات موسیقی و خوانندگی جواری مغنّیات دلالت دارد.در این حصّه از حرمت و دلالت روایت بر آن شکّی نیست.ولی این‌که بخواهیم مطلق غناء را با این روایت تحریم کنیم،دلیل اخصّ از مدّعی خواهد بود.زیرا در روایت قیودی مثل “ضرب بالعود” و یا “حضور مغنّیات” اخذ شده است.و احتمال خصوصیت در رابطه با آنها داده می‌شود.

در ضمن اینکه در ذیل روایت امام حکم را معلّق بر یک قضیه‌ی کلّی می‌کنند:«سَلْهُ التَّوْبَهَ مِنْ کلِّ مَا یَکرَهُ فَإِنَّهُ لَا یَکرَهُ إِلَّا کلَّ قَبِیحٍ»؛این تعبیر مکروه الهی در این ذیل کمی می‌تواند در بیان تمام روایت اثرگذار باشد.ولی به هر حال در رابطه با موضوع که غنای آمیخته با آلات موسیقی و با خوانندگی کنیزان باشد،نمی‌توان تردیدی نسبت به دلالت روایت داشت.

بزرگانی هم به این روایت استناد جسته‌اند.مثل مرحوم صاحب حدائق و مرحوم ملّا احمد نراقی در مستند.در خاطر دارید که مرحوم نراقی به حرمت غناء در فرض تقارن با محرّمات دیگر قائل بودند.فلذا ایشان به این روایت استناد می‌کنند.و دیگرانی هم مثل مرحوم فاضل در تفصیل الشریعه به همین روایت استناد کرده‌اند.

روایت دوممُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ[۱۰] عَنْ عَلِیِّ بْنِ إِبْرَاهِیمَ[۱۱] عَنْ أَبِیهِ[۱۲] عَنِ ابْنِ مَحْبُوبٍ[۱۳] عَنْ عَنْبَسَهَ[۱۴] عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَالَ: «إسْتِمَاعُ اللَّهْوِ وَ الْغِنَاءِ یُنْبِتُ النِّفَاقَ کمَا یُنْبِتُ الْمَاءُ الزَّرْعَ».[۱۵]

همانطور که می‌بینید نفس این بیان دلالتی بر حرمت ندارد.این بیان نکوهش‌گونه در مکروهات هم وارد شده است.

روایت سوم:«عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ مُحَمَّدٍ[۱۶] عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ[۱۷] عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ إِبْرَاهِیمَ الْأَرْمَنِیِّ[۱۸] عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ یَقْطِینٍ عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ[۱۹](ع)قَالَ: «مَنْ‌ أَصْغَى[۲۰] ‌ إِلَى‌ نَاطِقٍ‌ فَقَدْ عَبَدَهُ؛ فَإِنْ کانَ النَّاطِقُ یُؤَدِّی عَنِ اللَّهِ- عَزَّ وَ جَلَّ- فَقَدْ عَبَدَ اللَّهَ وَ إِنْ کانَ النَّاطِقُ یُؤَدِّی عَنِ الشَّیْطَانِ فَقَدْ عَبَدَ الشَّیْطَانَ».[۲۱]

این روایت هم از حیث سندی مشکل دارد.و هم از حیث دلالی بر حرمت غناء دلالتی ندارد.چون بحث بر سر نطق و سخن کسی را شنیدن است.و ارتباط صریحی با بحث ما ندارد.ولی در عین حال مرحوم بحرانی در حدائق به آن استناد کرده است[۲۲] و مرحوم فاضل در تفصیل الشریعه به عنوان مؤیّد از آن یاد کرده‌اند.[۲۳]

روایت چهارم:«عَلِیُّ بْنُ جَعْفَرٍ[۲۴] فِی کتَابِهِ عَنْ أَخِیهِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ(ع)قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ یَتَعَمَّدُ الْغِنَاءَ یُجْلَسُ‌ إِلَیْهِ‌ قَالَ: «لَا».[۲۵]

این روایت بهترین روایتی است که در این باب داریم.سند آن صحیح بوده و از حیث دلالت هم هیچ مشکلی ندارد.چرا که صراحت در موضوع داشته و حرمت را معلّق بر هیچ مقارنی نکرده است.فلذا این بیان در زمره بهترین بیانات مطلق در باب به شمار می‌رود.

روایت پنجم:[مُحَمَّدُ بْنُ مَسْعُودٍ الْعَیَّاشِیُّ[۲۶] فِی تَفْسِیرِه‌] عَنِ الْحَسَنِ[۲۷] قَالَ: کنْتُ أُطِیلُ الْقُعُودَ فِی الْمَخْرَجِ لِأَسْمَعَ غِنَاءَ بَعْضِ الْجِیرَانِ قَالَ: فَدَخَلْتُ عَلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ(ع)فَقَالَ لِی: «یَا حَسَنُ:‌ {… إِنَّ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ وَ

الْفُؤادَ کلُّ أُولئِک کانَ عَنْهُ مَسْؤُلاً}، السَّمْعُ وَ مَا وَعَى[۲۸] وَ الْبَصَرُ وَ مَا رَأَى وَ الْفُؤَادُ وَ مَا عُقِدَ عَلَیْهِ».[۲۹]

دراین روایت که از حیث سندی هم ضعیف است،دلالتی بر حرمت دیده نمی‌شود.و این نوع بیان برای موارد مکروه هم به کار می‌رود.

این روایت مثل روایتی که از مسعده بن زیاد نقل شد،راوی خودش را در معرض شنیدن غنای همسایه‌ها قرار می‌دهد.


[۱] . الکلینی : إمامیّ ثقه.
[۲] . علیّ بن إبراهیم بن هاشم القمّی : إمامیّ ثقه.
[۳] . هارون بن مسلم بن سعدان : إمامیّ ثقه.
[۴] . إمامیّ ثقه.
[۵] . أی : مستراح، فِضاء، مِرحاض، خلاء(دست شویی).
[۶] . نوع من الآلات الموسیقیّه (بربط).
[۷] . أی : حفظک الله.
[۹] . وسائل الشیعه، شیخ حرّ عاملی، ج۳، ص۳۳۱، ح۱. (هذه الروایه مسنده و صحیحه)
[۱۰] . الکلینی : إمامیّ ثقه.
[۱۱] . علیّ بن إبراهیم بن هاشم : إمامیّ ثقه.
[۱۲] . إبراهیم بن هاشم القمّی : مختلف فیه و هو إمامیّ ثقه علی الأقوی.
[۱۳] . الحسن بن محبوب السرّاد: إمامیّ ثقه من أصحاب الأجماع.
[۱۴] . عنبسه بن بجاد العابد : إمامیّ ثقه.
[۱۵] . وسائل الشیعه، شیخ حرّ عاملی، ج۱۷، ص۳۱۶، ح۱. (الحقّ أنّ هذه الروایه مسنده و صحیحه)
[۱۶] . الحسین بن محمّد بن عامر : إمامیّ ثقه.
[۱۷] . البصری : مختلف فیه و هو إمامیّ ثقه ظاهراً.
[۱۸] . مهمل.
[۱۹] . أی : الإمام الجواد(ع).
[۲۰] . أی : إستمع.
[۲۱] . وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج۱۷، ص۳۱۷، ح۵. (هذه الروایه مسنده و ضعیفه ؛ لوجود أحمد بن محمّد بن إبراهیم الأرمنیّ‌ فی سندها و هو مهمل)
[۲۴] . علیّ بن جعفر العریضی: إمامیّ ثقه.
[۲۶] . إمامیّ ثقه.
[۲۷] . مهمل.
[۲۸] . أی : إستمع.


خارج فقه

, ,

موضوع:بررسی ادلّه حرمت غناء/ادله غناء/مبحث غناء/مکاسب محرّمه؛

خلاصه جلسه گذشته:بحث در رابطه با روایاتی بود که بر حرمت غناء دلالت داشتند.

امروز روایتی را از امام صادق(ع) را بررسی خواهیم کرد:« مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ فِی الْمَجَالِسِ وَ الْأَخْبَار عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ الصَّلْتِ[۱] عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ سَعِیدِ بْنِ عُقْدَهَ[۲] عَنْ جَعْفَرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْعَلَوِیِّ[۳] عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ[۴] عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الْعَلَوِیِّ[۵] عَنْ أَبِیهِ[۶] عَنْ (عَبْدِ اللَّهِ بْنِ أَبِی بَکرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَمْرِو بْنِ حَزْمٍ)[۷] فِی حَدِیثٍ قَالَ: «دَخَلْتُ عَلَى أَبِی عَبْدِ اللَّهِ(ع)فَقَالَ: «الْغِنَاءَ اجْتَنِبُوا الْغِنَاءَ اجْتَنِبُوا قَوْلَ الزُّورِ» فَمَا زَالَ یَقُولُ: «إجْتَنِبُوا الْغِنَاءَ إجْتَنِبُوا» فَضَاقَ بِیَ الْمَجْلِسُ وَ عَلِمْتُ أَنَّهُ یَعْنِینِی».[۸]

این روایت اولا به واسطه «قاسم بن جعفر بن عبدالله» و «عبدالله بن محمد بن علی العلوی» ضعیف بوده و از حیث سندی اعتباری ندارد. و ثانیا این روایت دلالتی بر حرمت غناء به طور مطلق ندارد.چرا که در کنار امر به اجتناب از غناء، به اجتناب از “قول زور”امر می‌کند.و این تقارن احتمالی را شکل می‌دهد مبنی بر این که مراد از غنای مبحوث در روایت غنای مشتمل بر محتوای باطل است.

روایت بعد روایتی از رسول خدا(ص) است:«مُحَمَّدُ بْنُ یَعْقُوبَ[۹] عَنْ عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ[۱۰] عَنْ إِبْرَاهِیمَ الْأَحْمَرِ[۱۱] عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَمَّادٍ[۱۲] عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ[۱۳] عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ(ع)قَالَ: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ:«إقْرَءُوا الْقُرْآنَ بِأَلْحَانِ الْعَرَبِ‌ وَ أَصْوَاتِهَا وَ إِیَّاکمْ وَ لُحُونَ أَهْلِ الْفِسْقِ وَ أَهْلِ الْکبَائِرِ فَإِنَّهُ سَیَجِی‌ءُ مِنْ بَعْدِی أَقْوَامٌ یُرَجِّعُونَ‌ الْقُرْآنَ تَرْجِیعَ الْغِنَاءِ وَ النَّوْحِ[۱۴] وَ الرَّهْبَانِیَّهِ[۱۵] لَا یَجُوزُ تَرَاقِیَهُم[۱۶] ، قُلُوبُهُمْ مَقْلُوبَهٌ وَ قُلُوبُ مَنْ یُعْجِبُهُ شَأْنُهُمْ».[۱۷]

در این روایت رسول خدا(ص) از خواندن قرآن به شیوه‌های غناگونه نهی می‌کنند.چه این سبک به شیوه‌ی خواندن انجیل توسّط راهبان مسیحی که شبیه به متصوّفه است، باشد و چه به حالت حزن آلود زنان برای سوگواری و چه به آواهای اهل فسق و فجور خوانده شود؛ تعبیری که پیامبر(ص) در ارتباط با این اشکال از خواندن قرآن دارند،اینگونه است:” لَا یَجُوزُ تَرَاقِیَهُم”یعنی این نوع از خواندن اجازه تدبّر در قرآن را به کسی نمی‌دهد و انسان را در پیچ و خم این کیفیت خواندن حبس می‌کند.وقتی قرآن را از خواندن به آوای غنائی نهی می‌کنند،سایر محتواها که دون مرتبه قرآن قرار دارند، جای خود دارند.یعنی بر اساس مدلول این روایت غناء خصوصیتی در صوت است که علوّ مضامین آن اثری در حکمش ندارد.بلکه حتی اگر قرآن را به این کیفیت بخوانید،حرام خواهد بود.

این روایت قابلیت استدلال برای موضوع مورد بحث ما را دارد.اگرچه به قرآن مقیّد است،ولی با توجّه به استدلالی که ذکر شد،غیر قرآن را به طریق اولی می‌توان داخل در حکم دانست.

روایت بعد: [عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ[۱۸] فِی تَفْسِیرِهِ] عَنْ أَبِیهِ[۱۹] عَنْ سُلَیْمَانَ بْنِ مُسْلِمٍ الْخَشَّابِ[۲۰] عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ

جَرِیحٍ الْمَکیِّ [۲۱] عَنْ عَطَاءِ بْنِ أَبِی رِیَاحٍ[۲۲] عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ[۲۳] عَنْ رَسُولِ اللَّهِ: «إِنَّ مِنْ أَشْرَاطِ السَّاعَهِ إِضَاعَهَ الصَّلَوَاتِ وَ اتِّبَاعَ الشَّهَوَاتِ وَ الْمَیْلَ إِلَى الْأَهْوَاء … فَعِنْدَهَا یَکونُ أَقْوَامٌ یَتَعَلَّمُونَ الْقُرْآنَ لِغَیْرِ اللَّهِ وَ یَتَّخِذُونَهُ مَزَامِیرَ … وَ یَتَغَنَّوْنَ بِالْقُرْآنِ … فَأُولَئِک یُدْعَوْنَ فِی مَلَکوتِ السَّمَاوَاتِ الْأَرْجَاس الْأَنْجَاسَ».[۲۴]

 

این روایت از حیث سندی ضعیف است.چرا که راویان مجهول در سند آن واقع شده است.و از سویی دیگر دلالتی بر موضوع ندارد.چرا که بحث بر سر غنائی خواندن قرآن است.ملاک، حکم قرآن و غنائی خواندن آن است.حضرت از کسانی سخن به میان می‌آورند،که در دوره‌ی افول اهتمام به قرآن و اوج گرفتن لذّات و شهوات قرآن را برای غیر خدا و به کیفیت غنائی آن را می‌خوانند.

روایت دیگری از رسول خدا(ص):«مُحَمَّدُ بْنُ مَسْعُودٍ الْعَیَّاشِیُّ[۲۵] فِی تَفْسِیرِهِ عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ[۲۶] عَنِ النَّبِیِّ قَالَ: «کانَ إِبْلِیسُ أَوَّلَ مَنْ تَغَنَّى‌ وَ أَوَّلَ مَنْ نَاحَ لَمَّا أَکلَ آدَمُ مِنَ الشَّجَرَهِ تَغَنَّى فَلَمَّا هَبَطَتْ حَوَّاءُ إِلَى الْأَرْضِ نَاحَ لِذِکرِهِ مَا فِی الْجَنَّهِ».[۲۷]

در این روایت اول غناءخوان را شیطان معرّفی می‌کند.این روایت دلالتی بر موضوع بحث ما یعنی حرمت غناء ندارد.بلکه بر مرجوحیت آن دلالت دارد.در عین حال که سند ضعیفی هم دارد.

روایت دیگری را ملاحظه می‌کنیم:«الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدٍ الدَّیْلَمِیُّ[۲۸] فِی الْإِرْشَادِ قَالَ: «قَالَ رَسُولُ اللَّهِ:«یَظْهَرُ فِی أُمَّتِی الْخَسْفُ[۲۹] وَ الْقَذْفُ[۳۰] » قَالُوا: مَتَى ذَلِک ؟ قَالَ: «إِذَا ظَهَرَتِ الْمَعَازِفُ[۳۱] وَ الْقَیْنَاتُ[۳۲] و …».[۳۳]

در این روایت حضرت ظهور بلایای آسمانی و زمینی را در زمانی هشدارد دادند،که کاسبی نوازدندگان و خوانندگان رواج می‌یابد.که البته این روایت اخصّ از مدعای ماست.زیرا بحث بر سر موسیقی و مغنّیات است.و بحث از غناء به وجه کلّی نیست.

روایت دیگری با همین بیان از رسول خدا وارد شده است:«[الْحَسَنُ بْنُ مُحَمَّدٍ الدَّیْلَمِیُّ[۳۴] فِی الْإِرْشَاد] قَالَ وَ قَالَ [رَسُولُ اللَّه]‌: «إِذَا عَمِلَتْ أُمَّتِی خَمْسَ عَشْرَهَ خَصْلَهً حَلَّ بِهِمُ الْبَلَاءُ … وَ اتَّخَذُوا الْقَیْنَاتِ وَ الْمَعَازِفَ…».[۳۵]

این روایت هم مثل روایت قبل هم از حیث سند ضعیف است و هم از نظر دلالت اخص از مدعای ماست.

«عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ یَحْیَى[۳۶] عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ[۳۷] عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ[۳۸] عَنْ عَاصِمِ بْنِ حُمَیْد قَالَ: قَالَ لِی أَبُو عَبْدِ اللَّهِ(ع): «أَنَّى کنْتَ؟» فَظَنَنْتُ أَنَّهُ قَدْ عَرَفَ الْمَوْضِعَ فَقُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاک إِنِّی کنْتُ مَرَرْتُ بِفُلَانٍ فَدَخَلْتُ إِلَى دَارِهِ وَ نَظَرْتُ إِلَى جَوَارِیهِ فَقَالَ(ع): «ذَاکَ مَجْلِسٌ لَا یَنْظُرُ اللَّهُ- عَزَّ وَ جَلَّ- إِلَى أَهْلِهِ أَمِنْتَ اللَّهَ عَلَى أَهْلِک وَ مَالِک‌».[۳۹]

در این روایت-که از جهت سند صحیحه است،عاصم بن حمید از امام صادق(ع) نقل می‌کند،که حضرت او را از نگاه کردن به خانه‌ای که در آن مغنّیات غناء می‌خواندند نهی کرده و از عواقب و روی‌گردانی خداوند از آن خانه پروا می‌دهد.

نکته‌ای که در این روایت جای توجّه دارد،”عاصم بن حمید” را می‌توان به راحتی با همین متن توثیق کرد.چرا که او با صداقت تمام از گناه خودش و توبیخ معصوم برای ما گزارش می‌کند.پس اگرچه او عدالت ندارد،ولی روشن است که صداقت و وثاقت داشته و قابل اعتماد است.


[۱] . مختلف فیه و هو إمامیّ ثقه ظاهراً.
[۲] . زیدیّ جارودی : ثقه.
[۳] . رأس المذری : إمامیّ ثقه.
[۴] . القاسم بن جعفر بن عبد الله‌ بن جعفر بن محمّد بن حنفیّه : مهمل.
[۵] . مهمل.
[۶] . محمّد بن علیّ العلوی ‌: مهمل.
[۷] . الصحیح هذان الإسمان لشخص واحد و هو : عبد الله بن أبی بکر بن محمّد بن عمرو بن حزم‌ : مهمل.
[۸] . وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج۱۷، ص۳۰۹، ح۲۴. (هذه الروایه مسنده و ضعیفه ؛ لوجود القاسم بن جعفر بن عبد الله و عبد الله بن محمّد بن علیّ العلویّ و أبیه و عبد الله بن أبی بکر بن محمّد بن عمرو بن حزم‌ فی سندها و کلّهم مهملون)
[۹] . الکلینی : إمامیّ ثقه.
[۱۰] . علیّ بن ‌محمّد بن عبدالله ‌أبو ‌القاسم بن عمران : إمامیّ ثقه.
[۱۱] . إبراهیم بن إسحاق الأحمری : مختلف فیه و هو إمامیّ ثقه ظاهراً.
[۱۲] . عبدالله بن إبراهیم بن حمّاد الأنصاری : إمامیّ ثقه.
[۱۳] . مولى بنی‌ هاشم : إمامیّ ثقه.
[۱۴] . أی : النساء یجتمعن للحزن، بکاء مع صوت.
[۱۵] . أی : لعلّ المراد الأسلوب الذی یقرئه رهبان النصاری للإنجیل؛ فإنّه کیفیّه غنائیّه خاصّه؛ مثل ما یفعله بعض المتصوّفه.
[۱۶] . أی : لا یجوز القرآن حناجرهم و لا یصل إلی قلوبهم. التراقی جمع الترقوه (چنبر گردن).
[۱۷] . وسائل الشیعه، شیخ حرّ عاملی، ج۶، ص۲۱۰- ۲۱۱، ح۱ ( الظاهر أنّ هذه الروایه مسنده و صحیحه).
[۱۸] . علیّ بن إبراهیم بن هاشم القمّی : إمامیّ ثقه.
[۱۹] . إبراهیم بن هاشم القمّی : مختلف فیه و هو إمامیّ ثقه علی الأقوی.
[۲۰] . مهمل.
[۲۱] . مهمل.
[۲۲] . عامّیّ لم یتّضح حاله عندنا.
[۲۳] . عبدالله بن العبّاس بن عبدالمطّلب : إمامیّ ثقه.
[۲۴] . وسائل الشیعه، شیخ حرّ عاملی، ج۱۷، ص۳۱۰، ح۲۷. (هذه الروایه مسنده و ضعیفه؛ لوجود سلیمان بن مسلم الخشّاب و عبد الله بن جریح المکّیّ فی سندها و هما مهملان و عطاء بن أبی ریاح و هو عامّیّ لم یتّضح حاله عندنا‌)
[۲۵] . إمامیّ ثقه.
[۲۶] . الأنصاری : إمامیّ ثقه.
[۲۸] . إمامیّ ثقه.
[۲۹] . أی : فرو رفتن در زمین.
[۳۰] . أی : فرو ریختن بلا بر آنان از آسمان‌.
[۳۱] . أی : الملاعب التی یضرب بها.
[۳۲] . أی : الإماء المغنّیات.
[۳۳] . وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج۱۷، ص۳۱۱، ح۳۰. ( هذه الروایه مرفوعه و ضعیفه)
[۳۴] . إمامیّ ثقه.
[۳۵] . وسائل الشیعه، شیخ حر عاملی، ج۱۷، ص۳۱۱، ح ۳۱ (هذه الروایه مرفوعه و ضعیفه).
[۳۶] . العطّار : إمامیّ ثقه.
[۳۷] . أحمد بن محمّد بن عیسی الأشعری : إمامیّ ثقه.
[۳۸] . الزاهری : مختلف فیه و هو إمامیّ ثقه ظاهراً.
[۳۹] . وسائل الشیعه، شیخ حرّ عاملی، ج‌۱۷، ص۳۱۷، ح۴. (هذه الروایه مسنده و صحیحه ظاهراً)