خارج فقه ۵۹ (قیافه: حکم تکلیفی)


خارج فقه ۵۹ (قیافه: حکم تکلیفی)

, ,

موضوع: مکاسب محرمه/قیافه /حکم تکلیفی

خلاصه جلسه گذشته: صحبت در بحث قیافه بود که آیا حرام نفسی است؟ قیافه‌شناسی به حسب ذاتش حرمتی دارد یا اینکه حرمت مربوط به ملازماتش است و به خاطر وجود غیبت، تهمت، کذب و… حرام است؟ برای تحقیق در این رابطه به آیات و روایاتی استدلال شد. یکی از این روایات، روایتی بود که از امیرالمؤمنین (ع) نقل شد:

و منها: [[۱] بِإِسْنَادِهِ[۲] ] رَوَى مُحَمَّدُ بْنُ قَیْسٍ[۳] عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ[۴] (ع) قَالَ کَانَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (ع) یَقُولُ: «لَاآخُذُ بِقَوْلِ عَرَّافٍ وَ لَا قَائِفٍ وَ لَا لِصٍّ وَ لاأقْبَلُ شَهَادَهَ الْفَاسِقِ إِلَّا عَلَى نَفْسِهِ»[۵] .

بررسی سند روایت: تمام روات این روایت امامی و ثقه اند و این روایت مسنده و علی الاقوی صحیحه است.

بررسی دلالت روایت: امیرالمؤمنین (ع) فرمودند: «من به قول عرّاف (کسی که منجم، کاهن یا… است و از غیب خبر می‌دهد)، قیافه‌شناس و دزد اخذ نمی‌کنم و به این‌ها اعتنایی نمی‌کنم. شهادت فاسق را هم قبول نمی‌کنم؛ مگر اینکه به ضرر خودش شهادت دهد». سخن عرّاف و قیاقه شناس، جزو شهادت فاسق است یا نه؟ دو احتمال مطرح است:

۱. احتمال اول: «ذکر العام بعد الخاص» یعنی مثلاً می گویند «من به قول زید، عمر و بکر اعتنایی ندارم، من به قول هیچ فاسقی اعتنا ندارم» این عبارت یعنی این افراد فاسق‌اند. «ذکر العام بعد الخاص» گاهی در صحبت‌ها و سخنرانی‌ها استفاده می‌شود. در فرمایش امیرالمؤمنین (ع) نیز چنین است و ایشان افراد خاص را بیان کرده‌اند و بعد فرموده‌اند که من اصولاً به حرف افراد فاسق توجه نمی‌کنم. پس عرّاف و قائف فاسق‌اند. قائف چرا فاسق است؟ مگر چه کار می‌کند؟ کارش قیافه‌شناسی است پس بخاطر قیافه‌شناسی‌اش فاسق است. در این صورت حرمت نفسی قیافه‌شناسی ثابت می‌شود و هرکس قیافه‌شناسی کند، فاسق است.

۲. احتمال دوم: این‌ها «ذکر العام بعد الخاص» نیستند. هر کدام از این موارد جدای از دیگری مطرح است. امیرالمؤمنین (ع) می‌فرمایند: «من که امیرالمؤمنین هستم، به قول عرّاف اعتنایی ندارم. قول قائف را هم اخذ نمی‌کنم. حرف دزد را هم قبول نمی‌کنم. شهادت فاسق را هم نمی‌پذیرم». در این صورت معنای روایت این است که قول این افراد حجت نیست ولی نمی‌گوید که فاسقند؛ مانند کودک، مجنون، کسی که عدالتش احراز نشده و… که قولشان حجت نیست ولی این به معنای فسقشان نیست. پس روایت بر فاسق بودن قائف و حرمت کار قائف دلالت نمی‌کند. می‌توانیم بگوییم که در مورد قائف و… در این روایت، اخذ قول مطرح شده و در مورد فاسق، قبول شهادت و با توجه به این مطلب می‌توانیم بگوییم که این دو جدای از یکدیگرند و «ذکر العام بعد الخاص» نیست. پس با توجه به این مطالب، حرمت نفسی قیافه‌شناسی اثبات نمی‌شود و فقط می‌توانیم بگوییم که این کار مکروه است و مورد توجه امیرالمؤمنین (ع) قرار نمی‌گیرد. روایت دیگر:

و منها:[۶] عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ[۷] عَنْ أَبِیهِ[۸] و عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْقَاسَانِیِّ[۹] جَمِیعاً عَنْ زَکَرِیَّا بْنِ یَحْیَى بْنِ النُّعْمَانِ الصَّیْرَفِیِ[۱۰] [۱۱] [۱۲] ، قَالَ: سَمِعْتُ عَلِیَّ بْنَ جَعْفَرٍ[۱۳] یُحَدِّثُ الْحَسَنَ بْنَ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ، فَقَالَ: وَ اللَّهِ، لَقَدْ نَصَرَ اللَّهُ أَبَا الْحَسَنِ الرِّضَا (ع)، فَقَالَ لَهُ الْحَسَنُ: إِی و اللَّهِ، جُعِلْتُ فِدَاکَ لَقَدْ بَغَى عَلَیْهِ إِخْوَتُهُ، فَقَالَ عَلِیُّ بْنُ جَعْفَرٍ: إِی و اللَّهِ و نَحْنُ عُمُومَتُهُ[۱۴] بَغَیْنَا عَلَیْهِ، فَقَالَ لَهُ الْحَسَنُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ، کَیْفَ صَنَعْتُمْ، فَإِنِّی لم‌أَحْضُرْکُمْ؟ قَالَ: قَالَ لَهُ إِخْوَتُهُ[۱۵] و نَحْنُ أَیْضاً: مَا کَانَ فِینَا إِمَامٌ قَطُّ حَائِلَ[۱۶] [۱۷] [۱۸] اللَّوْنِ. فَقَالَ لَهُمُ الرِّضَا (ع): «هُوَ ابْنِی». قَالُوا: فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (ص) قَدْ قَضى بِالْقَافَهِ، فَبَیْنَنَا و بَیْنَکَ الْقَافَهُ. قَالَ: «ابْعَثُوا أَنْتُمْ إِلَیْهِمْ، فَأَمَّا أَنَا فَلَا[۱۹] و لَاتُعْلِمُوهُمْ لِمَا دَعَوْتُمُوهُمْ[۲۰] و لْتَکُونُوا فِی بُیُوتِکُمْ[۲۱] . فَلَمَّا جَاءُوا أَقْعَدُونَا فِی الْبُسْتَانِ[۲۲] وَ اصْطَفَّ[۲۳] عُمُومَتُهُ وَ إِخْوَتُهُ وَ أَخَوَاتُهُ وَ أَخَذُوا الرِّضَا (ع) وَ أَلْبَسُوهُ جُبَّهَ صُوفٍ وَ قَلَنْسُوَهً مِنْهَا وَ وَضَعُوا عَلَى عُنُقِهِ مِسْحَاهً[۲۴] وَ قَالُوا لَهُ ادْخُلِ الْبُسْتَانَ کَأَنَّکَ تَعْمَلُ فِیهِ؛ ثُمَّ جَاءُوا بِأَبِی جَعْفَرٍ (ع) فَقَالُوا[۲۵] أَلْحِقُوا هَذَا الْغُلَامَ بِأَبِیهِ؛ فَقَالُوا لَیْسَ لَهُ هَاهُنَا أَبٌ وَ لَکِنَّ هَذَا عَمُّ أَبِیهِ وَ هَذَا عَمُّ أَبِیهِ وَ هَذَا عَمُّهُ وَ هَذِهِ عَمَّتُهُ وَ إِنْ یَکُنْ لَهُ هَاهُنَا أَبٌ فَهُوَ صَاحِبُ الْبُسْتَانِ فَإِنَّ قَدَمَیْهِ وَ قَدَمَیْهِ وَاحِدَهٌ؛ فَلَمَّا رَجَعَ أَبُو الْحَسَنِ (ع) قَالُوا: هَذَا أَبُوهُ. قَالَ عَلِیُّ بْنُ جَعْفَرٍ: فَقُمْتُ فَمَصَصْتُ[۲۶] رِیقَ[۲۷] أَبِی جَعْفَرٍ (ع) ثُمَّ قُلْتُ لَهُ أَشْهَدُ أَنَّکَ إِمَامِی عِنْدَ اللَّهِ …»[۲۸] .

بررسی سند روایت: به نظر ما تمام روات این روایت بجز زکریّا بن یحیى بن النعمان الصیرفیّ، امامی و ثقه اند. زکریّا بن یحیى بن النعمان الصیرفیّ مهمل است و به خاطر وجود او، این روایت ضعیف است.

می‌گوید که علی بن جعفر (فرزند امام صادق (ع)) در حال صحبت با حسن بن حسین بن علی بن حسین (ظاهراً فرزند امام رضا (ع) است. برخی از علما مانند شیخ مفید (ره) وجود فرزندی به این نام برای امام رضا (ع) را قبول نکرده‌اند) بود. او گفت: والله خدا به امام رضا (ع) خیلی کمک کرد. حسن گفت: بله والله چنین است. [جریان چیست؟ چرا می گویید خدا به امام رضا (ع) خیلی کمک کرد؟] برادران امام رضا (ع) به ایشان حسودی می‌کردند و به ایشان ظلم می‌کردند. علی بن جعفر گفت: بله والله. ما عموهای امام جواد (ع) هستیم. ما هم ظلم کردیم به امام رضا (ع). حسن گفت: فدایت شوم! من نبودم. شما چکار کردید که ظلم به امام رضا (ع) شد؟ علی بن جعفر گفت: داستان این است که ما هم در جمعیت بودیم [و چیزی نگفتیم و مقصّر هستیم] و برادران امام رضا (ع) آمدند و گفتند: «ما امامی که صورتش سبزه باشد، در امامان نداشتیم. [و این پسر امام رضا (ع) نیست]». امام رضا (ع) ناراحت می‌شوند و می گویند: «این پسر من است». برادران امام رضا (ع) گفتند: «در زمان رسول خدا (ص) هم موردی هست که ایشان به قول قیافه‌شناس توجه کرده‌اند. ماهم قیافه‌شناس می‌آوریم تا ببینیم این فرزند امام رضا (ع) است یا نه». امام رضا (ع) فرمودند: «شما قیافه‌شناسی بیاورید و هر کاری می‌خواهید انجام دهید؛ ولی من اعتنایی به قول قیافه‌شناس ندارم. به قیافه‌شناس جریان را نگویید و از قبل به او اطلاع ندهید و ذهنش را خراب نکنید. همه جای خودتان بنشینید و ببینید او چه می‌گوید». قیافه‌شناس را دعوت کردند و همه در باغ نشستند. همه عموها و برادران و… به صف نشستند. به امام رضا (ع) اهانت کردند و گفتند: «یک لباس پشمی دهاتی بپوشید و کلاهی پشمی بر سر بگذارید» برگردن امام رضا (ع) یک بیل گذاشتند و گفتند: «مانند کسی که می‌خواهد باغچه را بیل بزند، با این لباس و بیل وارد باغچه شو». ابی جعفر را آوردند و گفتند که تو از قیافه‌شناس سؤال کن و گفتند که این بچه کدام‌یک از این افراد است؟ قیافه‌شناس گفت: «پدر این بچه در اینجا نیست. این شخص عموی این کودک است. این شخص عمه این کودک است و اگر در این بستان برای این کودک پدری باشد، آن صاحب بستان است که بیل به دوش دارد. راه رفتن این دو به یک صورت است.» وقتی امام رضا (ع) خواستند که برگردند و بروند، گفتند که این شخص پدر این بچه است. علی بن جعفر می‌گوید: بلند شدم و او را بوسیدم و سپس به او گفتم: «شهادت می‌دهم که تو امام من نزد خدا هستی».

این روایت سندش ضعیف است ولی مورد عمل و استشهاد علماست و به نحوی در کتبشان بیان کرده‌اند که گویا به این روایت اعتماد دارند. این روایت بر حرمت قیافه‌شناسی دلالت می‌کند یا جواز آن؟ چون از طرفی امام (ع) می‌فرمایند «ابْعَثُوا» و از طرفی می‌فرمایند: «فَأَمَّا أَنَا فَلَا» و من دنبال قیافه‌شناسی نیستم و بی توجهی به قیافه‌شناسی را اینجا نشان داده‌اند. فردا این را بحث می‌کنیم که از این روایت حرمت استفاده می‌شود یا حلیت.

 


[۱] محمّد بن علیّ بن الحسین بن بابویه القمّی: امامی و ثقه است.
[۲] أبی (ره) [علیّ بن الحسین بن بابویه القمّی: امامی و ثقه است] عن سعد بن عبد الله [القمّی: امامی و ثقه است] عن إبراهیم بن هاشم [القمّی: مورد اختلاف است و علی الاقوی امامی و ثقه است] عن عبد الرحمن بن أبی نجران [امامی و ثقه است.] عن عاصم بن حمید [الحنّاط: امامی و ثقه است].
[۳] محمّد بن قیس أبو عبد الله البجلی: امامی و ثقه است.
[۴] الإمام الباقر (ع).
[۵] من لا یحضره الفقیه، الشیخ الصدوق، ج۳، ص۵۰. (هذه الروایه مسنده، صحیحه علی الأقوی).
[۶] محمّد بن یعقوب الکلینی: امامی و ثقه است.
[۷] علیّ بن إبراهیم بن هاشم القمّی: امامی و ثقه است.
[۸] إبراهیم بن هاشم القمّی: مورد اختلاف است و علی الاقوی امامی و ثقه است.
[۹] علیّ بن محمّد بن شیره القاسانی.: مورد اختلاف است ولی ظاهراً امامی و ثقه است
[۱۰] مهمل است.
[۱۱] و مازندرانی در شرح الکافی، المازندرانی، الملا صالح‌، ج۶، ص۱۹۴. گفته است: فى بعض النسخ المصرىّ و الرجل مجهول الحال.
[۱۲] در مرآه العقول، العلامه المجلسی، ج۳، ص۳۷۸. الحدیث الرابع عشر: مجهول.
[۱۳] العریضی: امامی و ثقه است. او پسر امام صادق (ع) و عموی امام جواد (ع) است و روایات فقهی زیادی نزد اوست.
[۱۴] . المجلسیّ (ره) در مرآه العقول، العلامه المجلسی، ج۳، ص۳۷۹ فرموده است: «نحن عمومته» لعلّه أدخل نفسه؛ لأنّه کان بینهم، لا أنّه کان شریکاً فی هذا القول.
[۱۵] . در شرح الکافی، المازندرانی، الملا صالح‌، ج۶، ص۱۹۴:. الضمیران راجعان إلى الإمام الرضا(ع) .
[۱۶] . در شرح الکافی، المازندرانی، الملا صالح‌، ج۶، ص۱۹۴.: «کلّ حائل متغیّر، سمّى به؛ لأنّه یحول من حال إلى حال. و المقصود أنّ لونه لیس مثل لونک و لون آبائک الطاهرین؛ لأنّ لونه(ع) کان أسمر. و کان غرضهم من ذلک سلب نسبه(ع) لسلب إمامته؛ طمعاً فی‌ها – نعوذ باللّه من ذلک».
[۱۷] و در مرآه العقول، العلامه المجلسی، ج۳، ص۳۷۹.: «الحائل: المتغیّر، إشاره إلى سمرته [قهوه‌ای](ع)».
[۱۸] کأنّ لون أبی جعفر (ع) مائلاً إلی السواد؛ إذ کانت أمّه حبشیّهً. نگاه کنید: الوافی، الفیض الکاشانی، ج۲، ص۳۸۰.
[۱۹] . مجلسیّ (ره) در مرآه العقول، العلامه المجلسی، ج۳، ص۳۸۰. گفته است: قال: «إبعثوا أنتم إلیه، فأمّا أنا فلا» أی فلاأبعث، إنّما قال ذلک؛ لعدم اعتقاده بقول القافه؛ لابتناء قولهم على الظنّ و الاستنباط بالعلامات و المشابهات التی یتطرّق إلیها الغلط و لکنّ الخصوم لمّا اعتقدوا به، ألزمهم بما اعتقدوه.
[۲۰] . در شرح الکافی، المازندرانی، الملا صالح‌، ج۶، ص۱۹۶.: أمرهم بذلک؛ لأنّه أدخل لقبولهم قول القائف و أبعد عن تطرّق التهمه و دخول الشبهه علیهم.
[۲۱] . در شرح الکافی، المازندرانی، الملا صالح‌، ج۶، ص۱۹۶.: أمرهم بذلک لیحصل له الشهود بقول القائف، لسماع جمیعهم قوله.
[۲۲] . در شرح الکافی، المازندرانی، الملا صالح‌، ج۶، ص۱۹۶.: الظاهر أنّ هذا من کلام الرضا(ع) و إن أقعدونا على صیغه الأمر و أنّ الخطاب للعمومه و الإخوه و إنّما أمرهم به لیظهر للقافه أنّه(ع) من عبیدهم و خدمهم لیبعد احتمال إلحاق الولد به و یکمل الحجّه علیهم بعده.
[۲۳] یعنی: به صف ایستادند.
[۲۴] یعنی: بیل.
[۲۵] . در شرح الکافی، المازندرانی، الملا صالح‌، ج۶، ص۱۹۶.: ضمیر قالوا راجع إلى الإخوه و الأخوات و العمومه.
[۲۶] یعنی: مکیدم.
[۲۷] یعنی: آب دهان.
[۲۸] الکافی- ط الاسلامیه، الشیخ الکلینی، ج۱، ص۳۲۲. (این روایت مسنده و ضعیفه است؛ به دلیل وجود زکریا بن یحیی بن نعمان صیرفی که مهمل است در سند روایت).
0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید ؟
در گفتگو ها شرکت کنید!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *