تفسیر ۶ (سوره بقره: آیه ۹۹)

, ,

موضوع: تفسیر قرآن/تفسیر سوره بقره /تفسیر آیه ۹۹

 

﴿وَ لَقَدْ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ آیاتٍ بَیِّناتٍ وَ ما یَکْفُرُ بِها إِلاَّ الْفاسِقُونَ﴾[۱]

بحث در تفسیر آیه نود و نهم از سوره مبارکه بقره است. علمای یهود بعد از اینکه پیامبر(ص) به رسالت مبعوث شد خدمت پیامبر(ص) آمدند و سؤال کردند که قرآن را چه کسی بر تو نازل کرده است؟ پیامبر(ص) فرمود جبرئیل. علمای یهود بهانه گرفته و گفتند اگر قرآن را میکائیل بر شما نازل می‌کرد ما ایمان می‌آوردیم ولی چون جبرئیل قرآن را نازل کرده به تو ایمان نمی‌آوریم.این مسئله در آیات گذشته مطرح شد و پیامبر(ص) هم جواب آن‌ها را داد و فرمود که جبرئیل و میکائیل هر دو از طرف خدا هستند و هرچه خدا می‌فرماید باید انجام دهید و فرقی ندارد که جبرئیل آن دستور خداوند را برای شما بیان کند یا میکائیل.در این آیه شریفه به این مسئله اشاره می‌کند که علمای یهود گفتند ما ایمان نمی‌آوریم و به عوام یهود گفتند که قرآن نامفهوم است و مطلبی ندارد و ما از آن چیزی نمی‌فهمیم. این برخورد که علمای یهود انجام دادند، ممکن است باعث تضعیف روحیه انسان شود. فرض کنید شما یک روحانی با تقوا و محترمی هستید، به خاطر خدا به جهت تبلیغ مسافت طولانی را پیموده‌اید و به روستایی رفته‌اید؛ اگر مردم آنجا برخورد غیر منطقی داشته باشند و حرفهایی بزنند که هیچ نوع استدلالی در آن نیست، هرچه شما می‌گویید، بگویند ما نمی‌فهمیم، بهانه‌های مختلف و واهی بیاورند، در قلب و روح شما اثر می‌گذارد و ناراحت می‌شوید که این همه راه را پیموده‌اید که برای مردم کار کنید و آنها را هدایت کنید ولی اینها اینگونه برخورد می‌کنند.یکی از مسائل مهم از جهت روانی این است که وقتی روحیه بعضی افراد ضعیف می‌شود، مولا و رییس و رهبر، روحیه افراد را تقویت می‌کند. چیزی که یک انسان برای پیشرفت و موفقیت لازم دارد این است که نسبت به هدف خودش روحیه بالایی داشته باشد، اگر روحیه خود را از دست بدهد، نمی‌تواند آن‌طور که باید وظیفه خود را انجام دهد. این روشی است که قرآن به ما آموخته و مقام معظم رهبری هم هر وقت که در میان مردم ناامیدی ایجاد می‌شود، با یک روحیه و صلابت خاص و با اطمینان کامل و محکم و باقدرت صحبت می‌کنند و به مردم اطمینانی می‌دهند که به آینده امیدوار باشید که ما آینده درخشانی داریم. این روحیه دادن و روحیه گرفتن نقش بسزایی در پیشرفت و موفقیت هر انسان و هر جامعه دارد.این آیه شریفه به پیامبر(ص) روحیه می‌دهد؛ بعد از اینکه بنی‌اسرائیل ایراد گرفتند که چرا از قوم بنی‌اسرائیل پیامبری نیامد؟ چرا قرآن توسط جبرئیل نازل شده؟ و بهانه‌های دیگر بنی‌اسرائیل که در آیات قبل مورد بحث قرار گرفت، خداوند متعال می‌فرماید: ای پیامبر متزلزل نشو، مبادا با حرفهای یهودی‌ها ناامید شوی، محکم باش، قرآنی که ما بر تو نازل کردیم همه آیات آشکار و نشانه‌های حق و با کمال روشنی آشکار کننده حق و باطل و حُسن و قبح است، کارهای خوب و بد را از هم جدا کرده و حق و باطل را برای شما بیان می‌کند. این قرآن مبیّن اسرار است، اسرار گذشته را راجع به علمای یهود و پیامبران گذشته بیان می‌کند، همچنین مطالبی را درباره آینده بیان می‌کند؛ قرآن آیات بیّنات و در کمال روشنی است.اگر دیدید کسانی با قرآن مخالفت می‌کنند، فاسق هستند؛ ﴿وَ ما یَکْفُرُ بِها إِلاَّ الْفاسِقُونَ﴾ یعنی اول فاسق می‌شوند و بعد کافر؛ فسق مقدمه کفر است. انسان‌ها مسیر هوای نفس و گناه را طی می‌کنند و وقتی پیروی از هوای نفس و ارتکاب گناه زیاد شد، قلب انسان سیاه شده و در نهایت منتهی به کفر می‌شود. باید مراقب بود و نگذاشت هوای نفس بر انسان غالب شود و ارتکاب گناه زیاد شود، اولاد انسان اگر مسیر فساد و گناه را در پیش گیرند، در ابتدا فاسق می‌شوند ولی بعد از مدتی ممکن است کافر شوند. اینکه بعضی می‌گویند فرزند من در مراسم عزاداری امام حسین(ع) شرکت می‌کرد ولی الان نمی‌آید، بعد از مدتی می‌گویند نماز صبحش قضا می‌شود، بعد از مدتی می‌گویند به نماز اهمیت نمی‌دهد، بعد می‌گویند نماز نمی‌خواند؛ انسان آرام آرام به فساد کشیده شده و فاسق می‌شود و در اثر گناه زیاد، قلب او سیاه شده و در نهایت کافر می‌شود.

همیشه این نکته در ذهن شما باشد که بحث دین و دیانت یک بحث است و بحث عقل و عقلا هم یک بحث است؛ یعنی تمام انسانهای روی زمین عقل دارند و تمام عقلای عالم یک بنایی دارند، همه دنبال عدالت هستند و ظلم را قبیح می‌دانند، اما چرا بعضی از مردم، ظلم می‌کنند؟ چون به دنبال هوای نفس هستند؛ به خاطر پیروی از هوای نفس است که انسان از مسیر صحیح عدول می‌کند. در مقابل عقل و بنای عقلا این قانون وجود دارد که پیروی از هوای نفسانی باعث خروج از مسیر عقل می‌شود هرچند هیچ دینی هم نداشته باشد، در مسیر شرع هم همینطور است؛ یعنی اگر شما شخص خلاف‌کاری را در اروپا و آمریکا می‌بینید، عقل به آن‌ها می‌گوید عدالت و صداقت داشته باشید ولی می‌بینید خلاف می‌کنند، چرا؟ به خاطر هوای نفسانی، می‌خواهد مال و ثروت زیاد یا مقام عالی داشته باشد؛ الآن در آمریکا می‌خواهند ترامپ را استیضاح کنند به خاطر اینکه در انتخابات ریاست جمهوری از بعضی کشورها کمک گرفته و دروغ گفته است.هر کسی مسیر خلاف را می‌پیماید؛ منظور از خلاف، ممکن است خلاف عقل باشد یا خلاف بنای عقلا و یا خلاف شرع؛ تمام خلاف‌هایی که انسان مرتکب می‌شود یا به خاطر حبّ مال، یا حبّ مقام، یا حبّ ریاست و امثال این‌ها است که همه ریشه در هوای نفس دارد و انسان را از مسیر اصلی منحرف می‌کند. این هواهای نفسانی باعث می شود که انسان آرام آرام در ورطه گناه و فسق و کفر واقع شود. لذا قرآن می‌فرماید: ﴿وَ ما یَکْفُرُ بِها إِلاَّ الْفاسِقُونَ﴾ کسانی که کافر شدند به خاطر دلیل و منطق نبوده بلکه مخالفت آن‌ها از روی هواهای نفسانی است. ای پیامبر این علمای یهود که با تو مخالفت می‌کنند به خاطر تبعیت از هواهای نفسانی است نه به خاطر خدا؛ این معنای﴿وَ ما یَکْفُرُ بِها إِلاَّ الْفاسِقُونَ﴾ است.

معنای فاسقون: فاسقون یعنی کسانی که به دنبال هواهای نفسانی هستند، اگر به دنبال واقعیت باشد و با تو مخالفت کند مهم و خطرناک است ولی اگر به خاطر هواهای نفسانی با تو مخالفت کند، مهم نیست.

معنای انزال: ﴿وَ لَقَدْ أَنْزَلْنا إِلَیْکَ آیاتٍ بَیِّناتٍ﴾ انزال و نزول و تنزیل یعنی از بالا به پایین که دو صورت دارد: گاهی از نظر مکانی است؛ که در این صورت یعنی قرآن از بالا به پایین نازل شده است یا انزال مقامی است؛ یعنی از مقام بالا که خداوند است بر پیامبر(ص) که مقام پایین‌تر است، نازل شده است. که صورت دوم صحیح است؛ یعنی از ناحیه خداوند به پیامبر(ص) نازل شده است.

با توجه به این آیه شریفه می‌توان درس گرفت که ما در بیان حقایق خودمان باید محکم باشیم و توجه داشته باشیم که قرآن آیات بیّنات است، هم روشن است و هم نشانه‌های محکمی است که کسانی که با آن مخالفت می‌کنند به دنبال هواهای نفسانی خود هستند.تنها معجزه‌ای که داریم و معجزه باقی است و نشانه و دلیل بر وحدانیت و توحید خداوند، نبوت، امامت و معاد است قرآن است. انسان‌های دانشمند در عالم جمع شدند که یک آیه مثل قرآن بیاورند نتوانستند از نظر فصاحت و بلاغت و محتوا، آیه‌ای بیاورند. قرآن خودش را اثبات می‌کند و وقتی که خود را اثبات کرد، توحید و نبوّت و معاد و نبوّت و امامت که در قرآن وجود دارد؛ یعنی تمام معتقدات شیعه، اثبات می‌شود. وقتی قرآن می‌فرماید اگر می‌توانید مثل قرآن بیاورید، اگر نمی‌توانید یک سوره مانند قرآن بیاورید و اگر نمی‌توانید یک آیه مانند قرآن بیاورید و تاکنون نتوانسته‌اند حتی یک سوره مانند قرآن بیاورند و این دلیل بر این است که قرآن آیات بیّنات و حجّت معتبری است که هم تمام معتقدات ما با آن اثبات می‌شود.




تفسیر ۵ (سوره بقره: آیه ۹۸)

, ,

موضوع: تفسیر قرآن/تفسیر سوره بقره /تفسیر آیه ۹۸

 

﴿مَنْ کانَ عَدُوًّا لِلَّهِ وَ مَلائِکَتِهِ وَ رُسُلِهِ وَ جِبْریلَ وَ میکالَ فَإِنَّ اللَّهَ عَدُوٌّ لِلْکافِرینَ﴾[۱]

بحث در تفسیر آیه نود و هشتم از سوره مبارکه بقره است. در تفسیر آیه قبل عرض شد که وقتی پیامبر(ص) به رسالت مبعوث شد، علمای یهود خدمت پیامبر(ص) آمدند و سؤال کردند که قرآن را چه کسی بر شما نازل کرده؟ پیامبر(ص) فرمود جبرئیل بر من نازل می‌شود و آیات قرآن را بر من وحی می‌کند. علمای یهود به پیامبر(ص) گفتند که ما با جبرئیل خوب نیستیم اگر میکائیل قرآن را بر شما نازل می‌کرد، ما قرآن را قبول می‌کردیم ولی چون جبرئیل قرآن را بر شما نازل می‌کند قرآن را قبول نداریم چون جبرئیل معمولا دستورات سخت خداوند مانند جنگ و جهاد را نازل می‌کند ولی میکائیل دستورات آسان و خبرهای خوب مانند رزق و محبت و گذشت و بهشت را بیان می‌کند.خداوند در این آیه می‌فرماید: دشمنی شما با جبرئیل، دشمنی با خداست و دشمنی با خدا باعث کفر شما می‌شود. شما به نظر خودتان یهودی هستید و خدا را قبول دارید ولی توجه ندارید که با این جمله که بیان می‌کنید کافر هستید، چراکه دشمنی با جبرئیل دشمنی با فرستاده خداست و مطلبی را که فرستاده خدا بیان می‌کند، از طرف خداست پس وقتی شما با جبرئیل مخالف هستید؛ یعنی با خدا مخالف هستید، هم دشمن خدا، هم دشمن رسول خدا و هم دشمن جبرئیل و میکائیل هستید. کلا به همه چیز کافر هستید.از این آیه شریفه چند مطلب برداشت می‌شود:مطلب اول: هدایت دو قسم است: هدایت ابتدایی و هدایت پاداشی ولی ضلالت و عداوت یک قسم است. توضیح اینکه: خداوند متعال انسان‌ها را به دو صورت هدایت می‌کند: ابتدا آن‌ها را به وسیله پیامبران هدایت می‌کند و راه راست را به آن‌ها نشان می‌دهد و مردم ایمان می‌آورند و هدایت می‌شوند. هدایت دوم آن است که شما در اثر اعمال صالح و عمل به دستورات خداوند، قدم به قدم به خداوند نزدیک می‌شوید و هدایت‌ها و راههای دیگری هم برای شما فراهم می‌شود. اینکه بعضی از افراد می‌گویند خداوند همه کارها را برای من ردیف می‌کند یا بعضی می‌گویند چرا راهها برای من بسته می‌شود و مشکلات برای من به وجود می‌آید و موفق نمی‌شوم.

خداوند انسانی را که در مسیر او حرکت می‌کند و خودش را در مقابل خداوند کوچک می‌داند، کمک می‌کند و مسیرهای هدایت را برای او باز می‌کند و مشکلات و گره‌ها برای او باز می‌شود. لذا هدایت دو نوع است و در آیات قرآن هم اشاره شده است: یکی هدایت ابتدایی است: ﴿إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِرًا وَإِمَّا کَفُورًا﴾ [۲] خداوند به وسیله پیامبران هدایت را بریا مردم بیان می‌کند و مردم هم تا اندازه‌ای مسیرها را طی می‌کنند هدایت دوم هم آن هدایتی است که به علت انجام اعمال صالحه مسیرهایی برای انسان باز می‌شود و مراحل و منازل را طی می‌کند، به خدا نزدیک می‌شود و مسیرها برای انسان هموار می‌شود.

اما ضلالت فقط یک قسم است و آن ضلالت پاداشی و کیفری است؛ یعنی خداوند انسان را هدایت کرده و هیچ راه ضلالتی برای انسان باز نمی‌کند، این انسان است که مسیر هدایت را نمی‌پیماید و رذایل اخلاقی را در درون خودش تقویت می‌کند و زمینه ضلالت را برای خودش به وجود می‌آورد. این ضلالت با دست خودش و به وسیله اعمال خود انسان است. ﴿مَّا أَصَابَکَ مِنْ حَسَنَهٍ فَمِنَ اللّهِ وَمَا أَصَابَکَ مِن سَیِّئَهٍ فَمِن نَّفْسِکَ﴾[۳] هرچه خوبی می‌بینید از الطاف پروردگار است و هرچه بدی می‌بینید، نتیجه اعمال خودمان است. اگر مشکلاتی از نظر ضلالت برای ما به وجود می‌آید، این مسیر را خودمان انتخاب کرده و با اراده و اختیار خودمان پیموده‌ایم. باید توجه داشت که مشکلاتی که برای ائمه علیهم السلام و مخصوصا آقا اباعبدالله علیه السلام به وجود آمد، مسیر هدایت بود نه ضلالت.

مطلب دوم: محبت پروردگار برای انسان استوار است و همیشه خداوند به انسان محبت دارد و هیچوقت با انسان دشمن نیست، اگر دشمنی را از طرف خداوند احساس کردید، از قبیل دشمنی پدر است که از روی محبت و دلسوزی است،پدر به فرزندش علاقمند است و او را دوست دارد ولی گاهی شلاق به دست می‌گیرد و بچه را می‌زند، اگر دیدید که این پدر که شب و روز زحمت کشیده و فرزندش را بزرگ کرده، از جان و مالش گذشته، فرزندش را دعوا می‌کند و می‌زند، این دعوا از روی محبت است که به جهت جلوگیری از مشکلات آینده انجام می‌دهد، اگر محبت نبود او را رها می‌کرد که هر کاری دوست دارد انجام دهد.

عداوت خداوند متعال از روی محبت است، اگر احساس می‌کنید که خدا شما را دوست ندارد، این عداوت از روی محبت است و می‌خواهد که شما اصلاح شوید. گاهی انسان در زندگی به مشکلاتی برمی‌خورد، اینها برای این است که برای انسان تنبّه و توجه حاصل شود و به سوی خداوند تغییر مسیر دهد.این مطلب مقدمه برای فهم آیه بود. آیه می‌فرماید: ای یهود شما می‌گویید جبرئیل را دوست ندارید و با او دشمن هستید ولی میکائیل را دوست دارید، در حالیکه هر دو رسول خداوند هستند؛ شما اشتباه می‌کنید چرا که جبرئیل فرستاده خداست، شما که با جبرئیل دشمن هستید، دشمن خدا و ملائکه خدا و پیامبران و جبرئیل و میکائیل هستید و بدانید که شما کافر هستید. شما خدا را قبول ندارید، اگر قبول داشتید با جبرئیل دشمنی نمی‌کردید، جبرئیل و میکائیل هر دو فرستاده خدا هستند. ﴿فَإِنَّ اللَّهَ عَدُوٌّ لِلْکافِرینَ﴾ یعنی شما یهودی‌ها کافر هستید، در ظاهر می‌گویید خدا را قبول داریم ولی دروغ می‌گوید، اگر خدا را قبول دارید باید جبرئیل را هم قبول داشته باشید.

در فقه این بحث وجود دارد که کسی که منکر ضروری اسلام شود، کافر است، چون در حقیقت منکر خداست. کسی که نماز را قبول ندارد یا خمس و زکات را قبول ندارد، در حقیقت خدا و دین را قبول ندارد، پس کافر است. لذا می‌توان یک حکم فقهی را از این آیه استفاده کرد: کسی که با چند واسطه خدا را قبول ندارد، کافر است. همان ارتداد که علما می‌فرمایند اگر منکر ضروری باشد که برگشت آن به انکار خدا باشد، کافر است. از اینجا مشخص می‌شود که عداوت خداوند هم از روی محبت است.




تفسیر ۴ (سوره بقره: آیه ۹۷)

, ,

موضوع: تفسیر سوره بقره/ آیه ۹۷

﴿قُلْ مَنْ کانَ عَدُوًّا لِجِبْریلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلی‌ قَلْبِکَ بِإِذْنِ اللَّهِ مُصَدِّقاً لِما بَیْنَ یَدَیْهِ وَ هُدیً وَ بُشْری‌ لِلْمُؤْمِنینَ﴾[۱]

بحث در تفسیر آیه نود و هفتم سوره مبارکه بقره است. در شأن نزول این آیه روایاتی وارد شده که وقتی که پیامبر(ص) به مدینه آمدند، علمای یهود خدمت پیامبر(ص) آمدند و سؤال کردند که قرآن را چه کسی بر شما نازل کرده؟ پیامبر(ص) فرمود جبرئیل از طرف خداوند قرآن را بر قلب من نازل کرده است. علمای یهود به پیامبر(ص) گفتند که اگر میکائیل قرآن را بر شما نازل می‌کرد، ما قرآن را قبول می‌کردیم ولی چون جبرئیل قرآن را بر شما نازل می‌کند قرآن را قبول نداریم چون جبرئیل معمولا دستورات سخت خداوند را نازل می‌کند ولی میکائیل دستورات آسان را بیان می‌کند.خداوند به پیامبر(ص) می‌فرماید به اینها بگو که جبرئیل و میکائیل هر دو از طرف خداوند نازل می‌شوند و دستورات خداوند را می‌آورند و فرقی بین آن‌ها نیست دشمنی شما با جبرئیل است در حالیکه جبرئیل به اذن خدا قرآن را بر قلب پیامبر(ص) نازل می‌کند و معنا ندارد که شما با جبرئیل دشمنی و مخالفت کنید. اگر شما خداوند را قبول دارید، بین جبرئیل و میکائیل فرقی نیست و از طرف خود کاری را انجام نمی‌دهند. جبرئیل به اذن خداوند قرآن را بر قلب پیامبر نازل کرد در حالیکه قرآن تصدیق کننده توراتی است که در دستان شماست و هدایت کننده و بشارت دهنده برای مؤمنین است.جواب مَن شرطیه:در عبارت: ﴿مَنْ کانَ عَدُوًّا لِجِبْریلَ فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلی‌ قَلْبِکَ بِإِذْنِ اللَّهِ﴾ مَن شرطیه است و در مورد جواب آن، دو نظریه مطرح است: بعضی گفته‌اند ﴿فَإِنَّهُ نَزَّلَهُ عَلی‌ قَلْبِکَ بِإِذْنِ اللَّهِ﴾ جواب من شرطیه است عده‌ای نیز گفته‌اند جواب آن مقدر است؛ یعنی من کان عدوا لجبریل فعداوته لا وجه لها چرا؟ چون جبرئیل کسی است که قرآن را به اذن خدا بر قلب پیامبر(ص) نازل کرده است.

در عبارت فوق هم می‌توان گفت: فإنه نزله علی قلبک و هم می‌توان گفت: فإنه نزله إلی قلبک. منتهی فرق الی و علی در این است که علی برای استعلا است؛ یعنی از مقام بالاتری بر قلب پیامبر(ص) نازل شده ولی إلی یعنی از مقام مساوی یا پایین‌تر صادر شده است.کاری که انسان می‌خواهد انجام دهد باید از روی دلیل و برهان باشد، یهود از جمله کسانی هستند که کارهایشان بدون دلیل و طبق هوای نفسشان است.ملازمه بین هدایت و بشارت: این قرآن هم هادی است و هم بشارت دهنده؛ آیا هر هادی بشارت دهنده است یا نه؟ هر هدایتی معمولا همراه با بشارت است و همین هدایت و رسیدن به مقصد، خود، نوعی بشارت است. خداوند قرآن را برای هدایت مردم بر قلب پیامبر(ص) نازل کرده و این هدایت مردم ملازم با خوشحالی مردم است. هدایت در جایی استفاده می‌شود که باعث نجات شخصی شود و مشکلاتش حل شود. لذا در قرآن می‌فرماید: ﴿هُدًى وَبُشْرَى لِلْمُؤْمِنِینَ﴾[۲] این قرآن هدایت و بشارت برای مؤمنین است و مؤمنین به کسانی می‌گویند که عمل می‌کنند؛ کسانی نجات پیدا می‌کنند که اهل عمل باشند. هدایت یعنی راه نجات را به او نشان می‌دهند، راه نجات هر کسی در چیزی است، لذا انسان باید راه هدایت و مسیر صحیح را برود تا هدایت شود، کسی که به قرآن ایمان آورد و به قرآن عمل کند، این قرآن هم حامی و هم بشارت دهنده، لذا می‌توان گفت که بین هدایت و بشارت ملازمه وجود دارد، منتهی به شرط اینکه عمل شود که اگر عمل کند سعادت دنیا و آخرت را کسب نموده، پس هرجا که هدایت باشد، بشارت هم وجود دارد.

 




تفسیر ۳ (سوره بقره: آیه ۹۶)

, ,

موضوع: تفسیر سوره بقره/ آیه ۹۶

﴿وَ لَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلی‌ حَیاهٍ وَ مِنَ الَّذینَ أَشْرَکُوا یَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ یُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَهٍ وَ ما هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ مِنَ الْعَذابِ أَنْ یُعَمَّرَ وَ اللَّهُ بَصیرٌ بِما یَعْمَلُونَ﴾[۱]

خلاصه جلسه گذشته: در بحث تفسیر، به تفسیر آیه نود و ششم از سوره مبارکه بقره رسیدیم. در آیات قبل از یهود و بنی‌اسرائیل صحبت شد که عقیده داشتند که جزء بهترین افراد روی زمین هستند، ﴿نَحْنُ أَبْنَاء اللّهِ وَأَحِبَّاؤُهُ﴾ [۲] قوم یهود می‌گفتند ما فرزندان خدا و محبوب او هستیم و به قدری در این رابطه غلو کردند که می‌گفتند بهشت هم به ما اختصاص دارد و خداوند بهشت را فقط برای یهود آفریده است. ﴿قُلْ إِنْ کانَتْ لَکُمُ الدَّارُ الْآخِرَهُ عِنْدَ اللَّهِ خالِصَهً مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ﴾[۳] می‌گفتند دار آخرت و بهشت فقط و فقط، برای یهود است و دیگران سهمی از بهشت ندارند.

خداوند متعال در قرآن مجید این تصور یهود را بیان فرموده و جواب می‌دهد که ای پیامبر به یهود و بنی‌اسرائیل بگو اگر واقعا بهشت برای شماست و دیگران سهمی در بهشت ندارند پس تقاضای مرگ کنید، چراکه در این دنیا مشکلات وجود دارد و شما هم عقیده دارید که بهشت برای شماست؛ پس با تقاضای مرگ خود را به بهشت برسانید اگر راست می‌گویید.در آیه بعد می‌فرماید: ﴿وَلَن یَتَمَنَّوْهُ أَبَدًا بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ وَاللّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمینَ﴾[۴] در حالی که قوم یهود به هیچ عنوان تقاضای مرگ نمی‌کردند و به شدت از مرگ هراسان بودند و فرار می‌کردند و این نشانه عدم اعتقاد آنان به حرف خودشان است.

تفسیر آیه ۹۶: در آیه نود و شش می‌فرماید: ﴿وَ لَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلی‌ حَیاهٍ وَ مِنَ الَّذینَ أَشْرَکُوا﴾ اگر زندگانی اقوام و طوایف مختلف را بررسی کنید، یهود حریص‌ترین مردم به دنیا و هراسان‌ترین مردم از مرگ هستند؛ یهود حتی از مشرکین هم نسبت به زندگی دنیا حریص‌تر هستند. حریص بودن نسبت به دنیا برای مشرکین طبیعی است چرا که اعتقادی به آخرت و معاد ندارند و زندگی را محدود به حیات دنیوی می‌دانند اما یهود که بهشت را مخصوص خود می‌دانند و غیر خود را سزاوار بهشت نمی‌دانند، نسبت به دنیا از مشرکین هم حریص‌تر هستند.

﴿وَ لَتَجِدَنَّهُمْ أَحْرَصَ النَّاسِ عَلی‌ حَیاهٍ﴾ خداوند متعال می‌فرماید قوم یهود را حریص‌ترین مردم نسبت به حیات دنیا می‌یابی و نسبت به دنیا وابستگی زیادی دارند. چقدر به حق الناس بی‌توجه هستند؛ چون ثروت به راحتی جمع نمی‌شود و مقداری از حق مردم را می‌گیرند، شما می‌بینید که اسرائیل با این جمعیت کم، برای اینکه برای خودش مکان و دولت و ثروتی داشته باشد مردم فلسطین را کشت و نابود کرد. همه این‌ها به خاطر این است که یهود وابسته به دنیا هستند نه آخرت؛ اگر به آخرت وابسته بودند، این همه برای دنیا تلاش نمی‌کردند و حق مردم را ضایع ننموده و ظلم نمی‌کردند. تمام قطعنامه‌های سازمان ملل را زیر پا می‌گذارند برای اینکه به مردم ظلم کنند و این نشانه زیرپا گذاشتن حق و حقیقت و وابستگی شدید به دنیا است.

همه ادیان برای دین خود تبلیغ می‌کنند ولی یهود برای دین خود تبلیغ نمی‌کنند و حتی اگر کسی بخواهد یهودی شود اجازه نمی‌دهند، می‌گویند ما گروه خاصی هستیم و کسی اجازه ورود به گروه ما ندارد.در عبارت ﴿وَ لَتَجِدَنَّهُمْ﴾ تأکید زیادی وجود دارد، لام تأکید است و نون مشدد هم دلالت بر تأکید دارد که نشان از شدت حب دنیا و حرص بنی‌اسرائیل است.

بنی‌اسرائیل به اندازه‌ای وابستگی به دنیا دارند که ﴿یَوَدُّ أَحَدُهُمْ لَوْ یُعَمَّرُ أَلْفَ سَنَهٍ﴾ تقاضای هزار سال عمر می‌کنند و این تقاضا کاشف از وابستگی شدید آن‌ها به دنیا است و این وابستگی یهود به دنیا از همه اقوام بیشتر و شدیدتر است ولی قوم یهود بدانند که ﴿وَ ما هُوَ بِمُزَحْزِحِهِ مِنَ الْعَذابِ أَنْ یُعَمَّرَ﴾ این علاقه به دنیا و ادعای یهود مانع از عذاب و دافع عذاب نمی‌شود و اینها به اعمال خود در آخرت معذّب هستند و آتش جهنم جایگاه آن‌ها است.

معنای مزحزح: مزحزح از زحزح به معنای دفع است این ادعاهایی که یهود دارند آن‌ها را از عذاب دور نمی‌کند، هر چه بیشتر عمر کنند عذاب آن‌ها بیشتر می‌شود.

معنای بصیر و بصیرت: ﴿وَ اللَّهُ بَصیرٌ بِما یَعْمَلُونَ﴾ خداوند به آنچه انجام می‌دهند بصیر است. بصیر به معنای بصر و چشم نیست بلکه به معنای بصیرت و آگاهی کامل است. اینکه مقام معظم رهبری می‌فرماید بصیرت داشته باشید؛ بصیرت به معنای آگاهی درونی است، شما گاهی با چشم چیزی را می‌بینید و گاهی با قلب آن چیز را درک می‌کنید و کاملا آن را می‌فهمید، به این بصیرت گفته می‌شود. بعضی ظواهر را می‌بینند که به این بصر گفته می‌شود. لذا غیر از چشم ظاهری لازم است که دنیا را با چشم باطن هم دید. تمام حقایق عالم وجود را نمی‌توان با چشم ظاهر دید و نیاز به چشم باطن و بصیرت دارد.

خداوند بصیر است؛ یعنی به تمام مسائل آگاهی کامل دارد، اینطور نیست که شخصی ادعایی کند و خدا او را عذاب نکند، ادعای او در مقابل بصیرت پروردگار چیزی نیست.به این نکته توجه داشته باشید که یهود و بنی‌اسرائیل ادعاهایی داشتند و خداوند متعال در جواب آن‌ها فرمود که ﴿فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ﴾ و مباحثی که در آیات گذشته مطرح شد، همین داستان را در نفس خودتان پیاده‌کنید؛ یعنی ببینید که چگونه افرادی هستید، بعضی خود را بزرگ می‌بینند و فکر می‌کنند که دارای ارزش ویژه هستند، این روحیه بزرگ‌بینی که گفته می‌شود اعجاب المرء بنفسه، روحیه یهود است.

هرچه فهم و استعداد و علم و تقوای انسان بالاتر رود باید خود را کوچک ببیند و تواضع بیشتری داشته باشد، اگر تکبر کرد و خود را بزرگ دید، روحیه بنی‌اسرائیلی در او وجود دارد که خداوند متعال در قرآن مجید اینچنین با آن برخورد کرده و ما باید سعی کنیم به این جریان نزدیک نشویم که باعث نابودی ماست.شیطان برای اینکه انسان را نابود کند روحیه استکبار را در انسان به وجود می‌آورد که مورد مذمت قرآن است و یهود نمونه بارز استکبار و خود برتر بینی هستند ولی گاهی این روحیه در بعضی افراد دیده می‌شود که علامت خطر و نابودی است. در روایت داریم که یکی از روحیاتی که انسان را نابود می‌کند همین روحیه استکبار است.انسان باید خودش را در مقابل خدا و مخلوق خدا کوچک بداند و فکر نکند که مردم بد هستند ممکن است دیگران از انسان خیلی بهتر باشند و صفاتی داشته باشند که او نداشته باشد. این روحیه را در خود زنده کنید. حرکت اربعین هم مؤید همین روحیه است. مردم با پای پیاده این مسیر را طی می‌کنند که به آقا امام حسین علیه السلام اقتدا کنند و بگویند که ما هم از جان و مال و تمام وجودمان گذشت می‌کنیم و وابسته به دنیا نیستیم. 




تفسیر ۲ (سوره بقره: آیه ۹۵)

, ,

موضوع: تفسیر سوره بقره/ آیه ۹۵

﴿وَلَن یَتَمَنَّوْهُ أَبَدًا بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ وَاللّهُ عَلِیمٌ بِالظَّالِمینَ﴾ [۱]

تفسیر آیه ۹۵: در بحث تفسیر، به تفسیر آیه نود و پنجم از سوره مبارکه بقره رسیدیم. در آیه قبل بیان شد که یهودیان می‌گفتند که بهشت برای ما است و دیگران در بهشت سهمی ندارند. خداوند متعال به پیامبر می‌فرماید که به یهود بگو که اگر بهشت اختصاص به شما دارد پس تمنای مرگ کنید اگر راست می‌گویید، چون آخرت برای شما بهتر از این دنیا است و شما طبق ادعای خودتان پس از مرگ، در بهشت زندگی خوبی خواهید داشت. چرا از مرگ می‌ترسید؟

یکی از نشانه‌های ایمان این است که از مرگ نترسد، اما یهودیان اینطور نبودند ﴿وَلَن یَتَمَنَّوْهُ أَبَدًا بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ﴾ و به هیچ عنوان تقاضای مرگ نمی‌کردند و از مرگ می‌ترسیدند. یهودیان می‌دانستند که مرتکب اعمال زشتی شده‌اند و در آخرت جایگاه خوبی ندارند، به همین خاطر از مرگ هراسان بودند.

از این آیه شریفه استفاده می‌شود که یهودیان به حرف خودشان هم اعتقاد نداشتند. گاهی انسان حرفی می‌زند ولی حقیقت قلب او نیست، از علم و تقوای خود می‌گوید ولی می‌داند که از علم و تقوا در وجود او خبری نیست؛ یعنی به خودش علم دارد، یهود هم همینگونه بودند و به خباثت خود علم داشتند ولی با این وجود خود را از دیگران برتر می‌دانستند و بهشت را مخصوص خود می‌دانستند. دلیل دروغگویی یهود هم این است که تقاضای مرگ نمی‌کردند.وقتی که آقا امیرالمؤمنین علیه السلام را در محراب مسجد به شهادت رساندند فرمود: «فزت و رب الکعبه» رستگار شدم، آقا امام حسین علیه السلام در روز عاشورا و در میدان نبرد، چطور جان‌فشانی می‌کرد، این جمله که از حضرت قاسم علیه السلام نقل شده که مرگ را از عسل شیرین‌تر می‌داند، این‌ها نشانه این است که به معاد و بهشت اعتقاد دارند.

یکی از نشانه‌هایی که می‌توان با آن میزان ایمان شخص را فهمید، ترس از مرگ و اشتیاق به مرگ است، کسانی که ایمان قوی دارند به خاطر اعمال صالحی که انجام داده‌اند به مرگ اشتیاق دارند و برعکس کسانی که ایمان ندارند یا ایمان ضعیفی دارند به خاطر گناهان و اعمال ناشایست، از مرگ می‌ترسند و هراس دارند چرا که می‌دانند پس از مرگ عذاب خواهند شد و کیفر اعمال ناشایست خود را می‌بینند. بنی اسرائیل همچین گروهی بودند و به دروغ ادعا می‌کردند که در دنیا بهترین انسان‌ها هستند و در آخرت نیز بهترین جایگاه را دارند.نکات:نکته اول: اعتقاد به معاد مهمترین چیزی است که می‌تواند درون انسان وجود داشته باشد. اگر انسان به معاد اعتقاد داشته باشد، اعمالش را تنظیم می‌کند و دقت می‌کند که نتیجه اعمالش چیست. اگر معاد وجود نداشته باشد، انسان هر کاری را انجام می‌دهد اما معاد باعث می‌شود که اعمال انسان با دقت و از روی حساب انجام شود؛ اگر من ظلم کنم باید روز قیامت پاسخگو باشم لذا اعتقاد به معاد در دین از اهمیت زیادی برخوردار است و باید مورد توجه باشد.

نکته دوم: کسانی که دروغ می‌گویند و ادعاهای باطل دارند، جزء ظالمین هستند. لذا بنی‌اسرائیل که ادعا می‌کردند که ما از بهترین مردم هستیم و بهست برای ما است، این ادعای دروغ آن‌ها، ظلم است.

نکته سوم: دست نشانه قدرت انسان است، انسان گناهان را به وسیله دست انجام می‌دهد، هرچند ممکن است گناه به وسیله پا انجام شود ولی خداوند در این آیه شریفه می‌فرماید: ﴿بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ﴾ اصولا دست نشانه است نه اینکه خصوصیت داشته باشد، ممکن است با اعضای دیگر گناه کند. ﴿بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ﴾ یعنی شما قدرت و اختیار دارید و با این قدرت و اختیار، مرتکب گناه می‌شود. شخصی که دزدی می‌کند با اینکه با تمام اعضا و جوارح دزدی می‌کند ولی دستش باید بریده شود، این دست یعنی قدرتی که با آن دزدی کرده است. دست از اعضای رئیسه‌ای است که به عنوان قدرت یک انسان مطرح است.

﴿بِمَا قَدَّمَتْ أَیْدِیهِمْ﴾ یعنی آنچه که شما به وسیله دستهایتان پیش فرستاده‌اید؛ یعنی قدرتی که داشته‌اید و با آن قدرت، گناه را انتخاب نموده و مرتکب شده‌اید.

نکته چهارم: روز قیامت همه ما اعمالمان را می‌بینیم، چرا که اعمال ما با دست خودمان، تنظیم شده و در روز قیامت اعمال خیر و شر ما در سفره ما وجود دارد. خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَمَا تُقَدِّمُوا لِأَنفُسِکُم مِّنْ خَیْرٍ تَجِدُوهُ عِندَ اللَّهِ﴾[۲] هر کار خیری که برای خودتان انجام می‌دهید، همانجا در سفره و پرونده اعمال خودتان ثبت می‌شود. اگر در حق دیگران نیز ظلم کردید نتیجه و جزای آن را خواهید دید. ﴿وَمَن یَعْمَلْ مِثْقَالَ ذَرَّهٍ شَرًّا یَرَهُ﴾[۳] هر کار شری را که انجام دهید در روز قیامت خواهید دید.

 




تفسیر ۱ (سوره بقره: آیه ۹۴)

, ,

موضوع: تفسیر سوره بقره/ آیه ۹۴

﴿قُلْ إِنْ کانَتْ لَکُمُ الدَّارُ الْآخِرَهُ عِنْدَ اللَّهِ خالِصَهً مِنْ دُونِ النَّاسِ فَتَمَنَّوُا الْمَوْتَ إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ﴾[۱]

تفسیر آیه ۹۴: در بحث تفسیر، به تفسیر آیه نود و چهارم از سوره مبارکه بقره رسیدیم. خداوند متعال به پیامبر(ص) می‌فرماید: به این یهودی‌ها بگو که اگر بهشت و آخرت برای شماست؛ چون یهودی‌ها ادعا می‌کردند که بهشت مخصوص ماست، یهود دنیاطلب بودند و خودشان را قوم برتر می‌دانستند لذا هم در دنیا برای خودشان انحصار قائل بودند و هم در آخرت. در آیات قرآن وارد شده که یهود می‌گفتند: ﴿نَحْنُ أَبْنَاء اللّهِ وَأَحِبَّاؤُهُ﴾[۲] یا در آیه دیگر می‌فرماید که یهود می‌گفتند: ﴿وَقَالُواْ لَن تَمَسَّنَا النَّارُ إِلاَّ أَیَّامًا مَّعْدُودَهً﴾[۳] اینها چنین توهماتی را در ذهن خودشان داشتند و حالا که پیامبر(ص) به رسالت مبعوث شده، با چنین قوم عنودی برخورد می‌کند،

خداوند به پیامبر(ص) دستور می‌دهد که به آن‌ها بگو اگر واقعا آخرت برای شماست و مردم دیگر بهره‌ای از بهشت ندارند، پس نباید از مرگ بترسید؛ چون پس از مرگ بهترین زندگی را دارید، اگر چنین است و راست می‌گویید، تمنای مرگ کنید و به دنبال مرگ باشید.این آیه در جواب قوم یهود است که امتیازات خاصی را برای خود در نظر گرفته بودند. اصولا اولیای خداوند و کسانی که نزد خداوند مقام بالایی دارند، از مرگ نمی‌ترسند. لذا در کلمات امیرالمؤمنین علیه السلام می‌بینید که حضرت می‌فرماید: «والله لابن أبی طالب آنس بالموت من الطفل بثدی امه»[۴] انس پسر ابوطالب به مرگ بیشتر از طفل به پستان مادر است، وقتی به بچه‌هایی که تازه متولد شده‌اند دقت کنید می‌بینید که زیاد به شیرخوردن علاقه دارند و مدام گریه می‌کنند تا شیر مادر را بخورند، حضرت علی علیه السلام هم می‌فرماید علاقه من به مرگ اینطور است، خداوند هم به یهود می‌فرماید اگر واقعا بهشا برای شماست و به شما اختصاص دارد نباید از مرگ هراس داشته باشید.

نکات:در این آیه شریفه نکاتی وجود دارد که برای ما درس است:نکته اول: در مقابل خیالات باطل و توهمات مردم باید ایستاد و حقایق را برای مردم بیان کرد. کسانی که عرفان‌های کاذب را در جامعه تبلیغ می‌کنند و طرفدارانی هم پیدا می‌کنند، این امر باعث ضلالت و گمراهی مردم است لذا باید با این عرفان‌های کاذب و تخیلات و توهمات مبارزه کرد. گاهی ممکن است خود شخص هم توهم کرده باشد که آدم خوبی است در حالیکه اینطور نیست، لذا لازم است که با توهمات و خیالات مبارزه کنیم و این برای ما یک وظیفه است.

نکته دوم: انحصار طلبی کار زشتی است. اینکه گفته شود این مقام یا عنوان فقط باید به من داده شود صحیح نیست بلکه باید بررسی شود و به هر کس به مقدار لیاقتی که دارد در امور به کار گرفته شود. اصولا قوم گرایی و ارتباط و پارتی صحیح نیست و باید با این امور و امتیازات بی‌جا مبارزه شود. یهود از کسانی بودند که به دنبال امتیازات بی‌جا بودند، می‌گفتند ما پسر خداییم، ﴿نَحْنُ أَبْنَاء اللّهِ وَأَحِبَّاؤُهُ﴾ ما گروه و خانواده خاصی هستیم. این تعبیر ژن خوب که الان به کار برده می‌شود و از طریق آن امتیازاتی داده می‌شود، صحیح نیست و لازم است که با این‌گونه امتیازات بی‌جا مبارزه شود. امتیازات اختصاص به هیچ شخص و گروه خاصی ندارد که گفته شود چون من فرزند فلان شخص هستم یا با فلان شخص نسبت دارم لذا باید فلان امتیاز به من داده شود، بلکه لیاقت‌ها باید شناخته شده و مورد احترام واقع شود و به هر شخص به نسبت لیاقتی که دارد امتیاز داده شود.

نکته سوم: وجدان انسان حاکم است. شما به یهود بگویید که اگر راست می‌گویید و خداوند بهشت را برای شما خلق کرده و جایگاه شما بهشت است، پس چرا آرزوی مرگ نمی‌کنید و از مرگ می‌ترسید؟ از اینجا این نکته استفاده می‌شود که ترس و هراس از مرگ با ایمان واقعی مناسبت ندارد؛ یعنی کسانی که ایمان واقعی دارند، از مرگ نمی‌هراسند و اگر وظیفه آن‌ها جهاد باشد، انجام می‌دهند و هیچ ترسی ندارند. یکی از علائم و نشانه‌های شناخت انسان‌های مؤمن مه به مقامات عالی رسیده‌اند این است که از مرگ نمی‌ترسد البته اگر مریض شود و به معالجه نیاز داشته باشد، به معالجه می‌پردازد و به آن اهمیت می‌دهد، اما اگر نیاز به جانبازی و کشته شدن هم باشد، اقدام می‌کند. این نشانه ایمان است.

از این نکته، مطلب دیگری هم استفاده می‌شود و آن این است که انسان‌های مؤمن آرزوهای طولانی مدت نمی‌کنند؛ مثلا بعد از پنجاه سال دیگر چنین و چنان شوم. آرزوهای کوتاه مدت برای انسان طبیعی است ولی آرزوهای طولانی نشان‌دهنده این است که از مرگ می‌ترسد و به دنیا توجه دارد و از آخرت غافل است، لذا نداشتن آرزوهای طولانی هم از نشانه‌های مؤمن واقعی است.نکته چهارم: ﴿عند الله﴾ دو معنا دارد: یکی اینکه به معنای قرب معنوی به خداوند است و دیگری اینکه به معنای فی حکم الله باشد؛ یعنی حکم خدا این است که بهشت اختصاص به یهودیان دارد.

کلمه ﴿خالِصَهً﴾ می‌تواند چند معنا داشته باشد: یکی اینکه به معنای لکم خالصه باشد؛ یعنی بهشت و دار آخرت که نزد خداست، فقط برای یهود است، به خاطر اینکه لکم بر ﴿الدار الآخره﴾ مقدم شده و معنای اختصاص را می‌رساند؛ در این صورت ﴿مِنْ دُونِ النَّاسِ﴾ ﴿خالِصَهً﴾ را توضیح می‌دهد؛ یعنی بهشت برای شماست و به دیگران تعلق نمی‌گیرد. چون یهود می‌گفتند بهشت و دار آخرت برای ما یهودیان است. دیگری اینکه ﴿خالِصَهً﴾ حال برای ﴿الدار الآخره﴾ باشد، دار آخرت خالص است؛ یعنی هیچ نقصی ندارد.

﴿إِنْ کُنْتُمْ صادِقینَ﴾ هم اشاره به این است که شما دروغگو هستید و یک معنای آن این است که شما می‌دانید و دروغ می‌گویید، با علم و عمد دروغ می‌گویید و معنای دیگر آن این است که حرف شما خلاف واقع است و ممکن است خودتان متوجه نباشید، در این مورد هم دروغ اطلاق می شود.

 




تفسیر

, ,

درس تفسیر استاد محسن فقیهی

۹۷/۰۲/۰۵

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر آیات ۷۰ تا ۷۲ سوره بقره

خلاصه جلسه گذشته: بحث در رابطه با تفسیر آیه هفتاد سوره بقره است. در بنی اسرائیل شخصی را به قتل ‌رساندند و قبیله‌های بنی‌اسرائیل با هم نزاع کردند که قاتل کیست؟ خدمت حضرت موسی (ع) آمدند که این مشکل را حل کند. حضرت موسی فرمود که گاوی را ذبح کنید، آن‌ها ابتدا متوجّه نشدند یا نخواستند متوجّه شوند. گفتند آیا ما را مسخره می‌کنی؟ حضرت فرمود من شما را مسخره نمی‌کنم و به خدا پناه می‌برم از اینکه از جاهلین باشم. آن‌ها سؤالات را پشت سر سؤال مطرح کردند؛ زیرا می‌خواستند این کار را انجام ندهند که مبادا قاتل پیدا شود. حضرت موسی (ع) هم جواب می‌دادند تا اینکه در این آیه خداوند می‌فرماید: «قالُوا ادْعُ لَنا رَبَّکَ یُبَیِّنْ لَنا ما هِیَ إِنَّ الْبَقَرَ تَشابَهَ عَلَیْنا وَ إِنَّا إِنْ شاءَ اللَّهُ لَمُهْتَدُونَ»[۱] بنی اسرائیل به حضرت موسی (ع) گفتند بالاخره این بقره چگونه باشد؟ برای ما مشتبه است و نمی‌دانیم چه گاوی را باید ذبح کنیم. اگر خدا بخواهد ما هدایت می‌شویم.

تفسیر آیه ۷۱ سوره بقره:

«قالَ إِنَّهُ یَقُولُ إِنَّها بَقَرَهٌ لا ذَلُولٌ تُثیرُ الْأَرْضَ وَ لا تَسْقِی الْحَرْثَ مُسَلَّمَهٌ لا شِیَهَ فیها قالُوا الْآنَ جِئْتَ بِالْحَقِّ فَذَبَحُوها وَ ما کادُوا یَفْعَلُونَ»[۲] حضرت موسی (ع) فرمود که خدا این‌گونه می‌فرماید که گاوی است که ذلول یعنی رام نشده باشد که زمین را شخم بزند، (چون گاوی که رام شده و زمین را شخم می‌زند به کار شما می‌آید و کار اقتصادی با آن انجام می‌دهید) و زمین را آبیاری نکند، گاوی باشد که سالم باشد و هیچ لکه‌ای در او نباشد و یک رنگ باشد. بعد از بیان این خصوصیات، بنی اسرائیل آن گاو را آوردند و ذبح کردند و قسمتی از آن را به مقتول زدند و او زنده شد و پسر عموی خود را به عنوان قاتل معرفی کرد و او همان کسی بود که به خونخواهی از پسر عمویش دعوا و جنجال به راه انداخته بود.

در جامعه هم همین مسأله وجود دارد. عدّه‌ای هستند که مرتکب کارهای خلاف می‌شوند ولی به دیگران نسبت می‌دهند و این به‌خاطر این است خودشان و عیوب خودشان را در این جریان مخفی کنند و کسی به آن‌ها مظنون نشود. مشابه این داستان در تاریخ و در زندگی ما قابل مشاهده است.گاهی سؤالاتی که مطرح می‌شود انحرافی است، در این جریان دستور ذبح یک گاو به صورت نکره داده شده بود یعنی هر گاوی را که ذبح می‌کردند کافی بود ولی با سؤالات انحرافی که کردند برایشان محدودیت ایجاد شد. البته در مورد این جریان روایاتی وارد شده و داستانی را مطرح کرده‌اند که در جلسه گذشته بیان کردیم؛ در آن داستان اجر و پاداش احسان به پدر و مادر بیان شده است.پس یکی از نکاتی که در این آیه وجود دارد این است که به جزئیات توجّه نکنید و کاری که از شما خواسته شده را انجام دهید.در عین حال با این همه سؤالات انحرافی که مطرح شد و بی‌احترامی‌هایی که بنی‌اسرائیل با گفتن ربّک می‌کردند، می‌بینید که حضرت موسی (ع) چگونه با سعه صدر با بنی‌اسرائیل برخورد کرد.نکته دیگری که از این آیه به دست می‌آید استدلال به معاد است؛ همان‌گونهکه خداوند می‌تواند یک انسان مرده را زنده کند، توانایی بر زنده کردن مردگان در روز قیامت را هم دارد.نکته دیگری که در اینجا وجود دارد این است که حضرت موسی (ع) دستور داد که گاوهایی که زمین را شخم می‌زنند، یا زمین را آبیاری می‌کنند، ذبح نکنید. معلوم می‌شود که توجّه به تولید و منابع اقتصادی حتّی در زمان حضرت موسی (ع) مورد توجّه شارع بوده و از اهمیت برخوردار بوده است و بدین وسیله از آسیب زدن به منابع اقتصادی منع شده است؛ در حج هم در مورد قربانی دستور به ذبح حیوان سالم داده شده است.تفسیر آیه ۷۲ سوره بقره:«وَ إِذْ قَتَلْتُمْ نَفْساً فَادَّارَأْتُمْ فیها وَ اللَّهُ مُخْرِجٌ ما کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ»[۳] به یاد بیاورید که شما نفسی را کشتید. پیامبر (ص) در زمان خود، این خطاب را به بنی‌اسرائیل می‌کند. این‌ها که با قاتل زمان حضرت موسی (ع) فاصله زیادی داشتند، چطور به آن‌ها خطاب شده که شما کشتید؟

در اینجا مفسّرین فرموده‌اند که شاید به‌خاطر این است که بنی‌اسرائیل زمان پیامبر (ص) به اعمال آن‌ها راضی بودند؛ در جامعه همین کارها را انجام می‌دهند و فساد می‌کنند و بعد فریاد می‌زنند که جلوی آن را بگیرید. در سوریه بمب شیمیایی می‌زنند و بعد به سوریه حمله می‌کنند که چرا از بمب شیمیایی استفاده کرده‌ای؟ این نقشه بنی‌اسرائیل و آمریکا و اسرائیل است و این‌قدر پافشاری می‌کنند تا بتوانند آن را تثبیت و مجازات کنند.به نظر ما پیامبر (ص) می‌خواهند بفرمایند که شما یهودی‌ها انسان‌های بد ذاتی هستید و آن سابقه را دارید و الان هم اگر بتوانید همین حرکت را انجام می‌دهید؛ ولی این را بدانید که «وَ اللَّهُ مُخْرِجٌ ما کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ» دست خدا بالاتر است. شما می‌خواهید زرنگی کنید و مردم را در انحراف و اشتباه قرار دهید ولی بدانید که دست خدا بالاتر است و چیزهایی را که مخفی می‌کنید، آشکار می‌کند.

 




تفسیر

, ,

درس تفسیر استاد محسن فقیهی

۹۷/۰۱/۲۹

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر آیات ۶۸ تا ۷۱ سوره بقره

خلاصه جلسه گذشته: در مباحث گذشته مطرح شد که در بنی‌اسرائیل شخصی کشته شد و قاتل ادعای خون‌خواهی کرد. وقتی نتوانستند قاتل را پیدا کنند، خدمت حضرت موسی (ع) آمدند و چاره‌جویی کردند. حضرت موسی به آن‌ها فرمود: خداوند دستور داده که گاوی را بکشید و قسمتی از آن را به مقتول بزنید، آنگاه مقتول زنده می‌شود و خودش قاتلش را معرفی می‌کند. بنی‌اسرائیل گفتند آیا ما را مسخره می‌کنی؟ حضرت به آن‌ها فرمود که من مسخره نمی‌کنم و به خدا پناه می‌برم که از مسخره کنندگان باشم. در ادامه آیات قبل خداوند می‌فرماید:

تفسیر آیه ۶۸ سوره بقره: «قالُوا ادْعُ لَنا رَبَّکَ یُبَیِّنْ لَنا ما هِیَ قالَ إِنَّهُ یَقُولُ إِنَّها بَقَرَهٌ لا فارِضٌ وَ لا بِکْرٌ عَوانٌ بَیْنَ ذلِکَ فَافْعَلُوا ما تُؤْمَرُونَ»[۱] بنی‌اسرائیل به حضرت موسی گفتند از خدایت بخواه تا برای ما مشخص کند که این گاو چگونه است و چه‌کار باید بکنیم؟ حضرت فرمود: گاوی را پیدا کنید که نه خیلی پیر باشد که از کار افتاده باشد و نه خیلی جوان باشد؛ بین پیر و جوان. زودتر این کار را انجام دهید. بنی‌اسرائیل دوباره به حضرت موسی گفتند:

«قالُوا ادْعُ لَنا رَبَّکَ یُبَیِّنْ لَنا ما لَوْنُها قالَ إِنَّهُ یَقُولُ إِنَّها بَقَرَهٌ صَفْراءُ فاقِعٌ لَوْنُها تَسُرُّ النَّاظِرینَ»[۲] از خدایت بخواه که برای ما بیان کند که گاو چه رنگی باشد؟ حضرت فرمود که خداوند می‌فرماید: گاوی باشد که رنگش زرد خالص باشد و بینندگان را شادمان می‌کند، رنگ زیبایی باشد.

بالاخره آن‌ها این کار را کردند و گاو را پیدا کردند و کشتند، سپس دم گاو را به مقتول زدند، مرده زنده شد و قاتل خودش را معرفی کرد.

بر اساس روایتی که در اینجا وجود دارد، امام رضا (ع) می‌فرماید: جوانی به پدر و مادرش خیلی احسان می‌کرد و احترام می‌گذاشت، یک روز معامله شیرینی می‌خواست انجام دهد، وقتی می‌خواست معامله را تمام کند و کلید صندوق پول‌هایش را بیرون بیاورد، دید پدرش خوابیده و پیراهنی که کلید در آن است زیر سر پدرش قرار دارد؛ اگر بخواهد پیراهن را از زیر سر پدرش بردارد، بیدار می‌شود. لذا به احترام پدرش از آن معامله و سودش صرف‌نظر می‌کند. وقتی‌که پدرش از خواب بیدار شد، جریان را به پدرش گفت و پدر گاو زردی داشت که به پسرش داد، این همان گاوی بود که خداوند نشانی آن را به بنی‌اسرائیل داد. وقتی سراغ این جوان آمدند و خواستند آن را بخرند، به قیمت خیلی بالایی فروخت و گفت باید پوست این گاو را پر از طلا بکنید؛ این نتیجه احسان به پدر و مادر است.

در این آیه شریفه چند نکته است که باید مورد توجّه قرار بگیرد:

نکته اوّل: اینکه بنی‌اسرائیل به‌جای ربّنا از کلمه ربّک استفاده کرده‌اند، بی‌ادبی است و نشانه تکبّر و غرور آن‌هاست. همچنین نشان می‌دهد که ایمان راستین به خدا نداشتند.

نکته دوّم«قالُوا ادْعُ لَنا» لنا نیز در اینجا نشانه غرور بنی‌اسرائیل است و باید توجّه داشت که همیشه سؤال باید با احترام و ادب باشد؛ حتی انتقاد هم باید با ادب و احترام همراه باشد.

نکته سوّم: با این‌که بنی‌اسرائیل، انسان‌های بی‌ادبی بودند اما حضرت موسی توجّهی نمی‌کند و کار آن‌ها را انجام می‌دهد و دستورات را برای آن‌ها بیان می‌کند. اصولاً رهبران الهی باید سعه‌صدر و گذشت داشته باشند؛ لذا با تمام بی‌ادبی آن‌ها، حضرت موسی کار خودش را انجام داد.

نکته چهارم: «فَافْعَلُوا ما تُؤْمَرُونَ» چیزی که به آن امر شده‌اید انجام دهید. در آیه قبل رنگ گاو هم مشخص نشده بود. بقرهً نکره است و معنایش این است که هر گاوی را بیاورید مشکل شما حل می‌شود. وقتی پیامبر (ص) دستور حج را بیان کردند که حج واجب است، عدّه‌ای سؤال کردند که هر سال واجب است یا فقط یک سال؟ حضرت فرمودند این‌قدر سؤال نکنید، وقتی گفتم واجب است یعنی یک سال واجب است وقتی زیاد سؤال می‌کنید ممکن است دستور بیاید که هر سال باید به حج بروید. سؤال کردن زیاد برای انسان تکلیف ایجاد می‌کند. از این آیه می‌توان این نکته را برداشت کرد که دستورات و فرمان‌ها خداوند را سریع انجام دهید و از وسوسه و تردید پرهیز کنید.

نکته پنجم: این‌که بنی‌اسرائیل مدام سؤال می‌پرسند نشان از روحیه لجاجت و وسوسه گری آن‌هاست و این‌که به حضرت موسی ایمان نداشتند. در بعضی روایات آمده که خود قاتل این سؤال‌ها را می‌پرسید که دیرتر به نتیجه برسند و از رسوا شدنش جلوگیری کند.

نکته ششم: آیت‌الله جوادی در بیان این‌که چرا خداوند در این داستان گاو را برای ذبح برگزید می‌فرماید: خداى سبحان براى زدودن محبت و قداست ناروایى که در ماجراى گوساله‌پرستی نسبت به گاو، در دل برخى بنی‌اسرائیل اشراب شده بود و نیز براى اثبات این‌که کشتن گاو نه‌تنها مشکل‌زا نیست، بلکه گوهر مشکل‌گشاست، در ماجراى قتل مرموز یکى از بنی‌اسرائیل، براى معرفى قاتل و نیز افشاى راز آن جنایت، گاو را برگزید.




تفسیر

, ,

درس تفسیر استاد محسن فقیهی

۹۷/۰۱/۲۲

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر آیه ۶۵ تا ۶۷ سوره بقره

خلاصه جلسه گذشته: بحث در تفسیر آیه ۶۵ سوره بقره است. «وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذِینَ اعْتَدَواْ مِنکُمْ فِی السَّبْتِ فَقُلْنَا لَهُمْ کُونُواْ قِرَدَهً خَاسِئِینَ»[۱] خداوند در تورات به بنی اسرائیل دستور داد که روز شنبه تعطیل باشد. لذا صید ماهی در روز شنبه حرام بود. بنی اسرائیل به این دستور توجهی نکردند که در بحث گذشته در این‌باره بحث شد. وقتی که آنها این دستور را زیر پا گذاشتند و عمل نکردند، خداوند به آنها فرمود: «فَقُلْنَا لَهُمْ کُونُواْ قِرَدَهً خَاسِئِینَ» به شکل بوزینه و میمون در بیایند.

بین مفسرین اختلاف است که آیا بنی اسرائیل واقعاً به شکل میمون در آمدند یا نه اما مشهور قائل به این هستند که به شکل میمون در آمدند و این به علّت نافرمانی و سرپیچی از دستور خداوند است. این دستور که «فَقُلْنَا لَهُمْ کُونُواْ قِرَدَهً خَاسِئِینَ» امر تکوینی خداوند است که سرپیچی از آن امکان پذیر نیست مانند «قُلْنَا یَا نَارُ کُونِی بَرْدًا وَسَلَامًا عَلَى إِبْرَاهِیمَ»[۲] بنی اسرائیل به امر تکوینی خداوند به صورت بوزینه در آمدند.تفسیر آیه ۶۶ سوره بقره: «فَجَعَلْنَاهَا نَکَالًا لِّمَا بَیْنَ یَدَیْهَا وَمَا خَلْفَهَا وَمَوْعِظَهً لِّلْمُتَّقِینَ»[۳] خداوند این داستان را در قرآن ذکر کرده برای اینکه مردم عبرت بگیرند. گاهی برای انسان مشکلی پیش می‌آید وقتی انسان با عقل خودش محاسبه می‌کند، متوجّه می‌شود که بخاطر آن معصیتی است که انجام داده ولی برای مردم دیگر عبرت نمی‌شود. گاهی در تاریخ حادثه‌ای برای یک جمع اتفاق بیفتد که عبرت برای دیگران شود، به این نکال گفته می‌شود. نکال یعنی عذابی که باقی است و باعث عبرت دیگران است، عبرت ماندگار.

ممکن است انسان کاری را انجام دهد و از نظر کلی وقتی محاسبه می‌کند، می‌بیند، کار زشتی نیست ولی این کار بعد دیگری دارد که با این کار با دستور خدا مخالفت کرده است. خدا دستور داده که روز شنبه را تعطیل کنید، ولی آنها مخالفت کردند. بحث کار کردن نیست، وقتی خداوند دستوری داد، باید امتثال شود. اینکه آنها به شکل میمون درآمدند مربوط به این است که مخالفت با خداوند خیلی کار زشتی است. فرق انسان با حیوانات این است که انسان باید به دستورات خداوند عمل کند، وقتی دستورات خدا را انجام ندهد مانند حیوانات است. در آیات قرآن می‌خوانیم که: «أُوْلَئِکَ کَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ»[۴] یعنی اگر به دستورات خداوند عمل کنیم، انسانیم و اگر عمل نکنیم، مثل حیواناتیم. خداوند به ما عقل داده اما در عین حال ما خودمان را مثل یک حیوان قرار دهیم، لذا می‌گوییم «أُوْلَئِکَ کَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ» هر کسی که قانون خدا و دستورات خداوند را عمل نکند، مثل حیوانات و از آنها گمراه‌تر است. این مسخ انسانیت بخاطر نافرمانی خداوند می‌باشد. یعنی انسان مقام خودش را از انسانیت به حیوان تنزّل داده است.

اینکه خداوند در تورات دستور داده که شنبه تعطیل باشد، نشان دهنده این است که استراحت در دین مورد توجّه است و انسان، هم باید کار کند و هم استراحت داشته باشد.

در اینکه ضمیر «فَجَعَلْنَاهَا» به چه بر می‌گردد، اختلاف وجود دارد، بعضی ضمیر را به عقوبت بر می‌گردانند و بعضی به قرده. یعنی ما این قرده را برای کسانی که معاصر هستند و برای آیندگان عبرت قرار دادیم. نتیجه نافرمانی خدا این است که صورت انسانیت را از دست می‌دهید و از انسانیت خارج می‌شوید. پس انسانیّت انسان به این است که دستورات خدا را انجام دهد.

حضرت امام صادق(ع) می‌فرمایند: «مَا بَیْنَ یَدَیْهَا» یعنی مردمی که الان هستند و «مَا خَلْفَهَا» یعنی مردمی که بعداً به وجود می‌آیند.

«وَمَوْعِظَهً لِّلْمُتَّقِینَ» این داستان موعظه برای کسانی است که تقوا دارند. کسانی که به معنویات توجّه ندارند، تا زمانی که دامنگیر خودشان نشده، عبرت نمی‌گیرند. زرنگی و عقل و خرد ما در این است که از ابتلائات مردم، عبرت بگیریم. عکس ماشین‌ها یا بعضاً ماشین‌های تصادفی که کنار جاده‌ها می‌گذارند نیز برای عبرت دیگران است که در رانندگی دقّت کنند و با سرعت مطمئنّه و با دقّت بیشتر رانندگی کنند. شکست‌ها و پیروزی‌ها، باید برای ما عبرت باشد.

منظور از متّقین در اینجا متقین بالفعل نیست بلکه کسانی هستند که تقوای عقلی دارند. لذا تاریخ برای آنها عبرت می‌شود.

تفسیر آیه ۶۷ سوره بقره: «وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تَذْبَحُواْ بَقَرَهً قَالُواْ أَتَتَّخِذُنَا هُزُوًا قَالَ أَعُوذُ بِاللّهِ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْجَاهِلِینَ»[۵]

بنی اسرائیل دیدند یک نفر کشته شده، قاتلش هم مجهول بود و بین طایفه‌ها و قبایل بنی اسرائیل اختلاف به وجود آمد. تا اینکه خدمت حضرت موسی آمدند. حضرت موسی فرمود که خدا به شما امر می‌کند که گاوی را بکشید و یک مقدار از گوشت گاو را به بدن مرده بزنید، زنده می‌شود و بیان می‌کند که قاتلش کیست. بنی اسرائیل به حضرت موسی گفتند ما را مسخره می‌کنی؟ حضرت موسی به آنها فرمود که مسخره کردن کار جاهلین است و من جاهل نیستم.

این داستان در قوم بنی اسرائیل واقع شد که تفصیل آن در آیات بعدی می‌آید. در تورات نیز این داستان هست. در اینجا توجه به این نکات لازم است:

نکته اوّل: اینکه در ابتدا عدّه‌ای منکر مسأله‌ای می‌شوند، صحیح نیست. حضرت موسی دستور می‌دهد که گاوی را بکشید و به بدن شخص مرده بزنید، زنده می‌شود، اما آنها باور نمی‌کنند و منکر می‌شوند. این نشان دهنده این است که بعضی انسانها وقتی در مقابل یک سری حقایق قرار می‌گیرند، انکار می‌کنند.

لازم نیست انسان همه چیز را قبول کند، اما انکار کردن یا قبول نکردن هم صحیح نیست. ممکن است آن مطلب صحیح باشد.

نکته دیگر: این است که قدرت خداوند بالاترین قدرت‌هاست. همانطور که در روز قیامت انسانها زنده می‌شوند. همه می‌گویند چطور ممکن است که این انسان بمیرد و تبدیل به خاک شود و از بین برود و بعد دوباره زنده شود. خوب اراده خداوند است، در مقابل اراده خداوند، هیچ چیزی بعید نیست و یقیناً هم انجام می‌شود. وقتی که شما در این دنیا ببینید که مرده‌ای زنده شده راحت‌تر می‌پذیرید که معاد وجود دارد و مرده‌ها زنده می‌شوند.

اصولاً ایمان مردم متفاوت است. وقتی که دستوری از ناحیه یک فرد که اطاعتش واجب است، مثل حضرت موسی صادر می‌شود، بعضی عمل می‌کنند و بعضی عمل نمی‌کنند. الان هم شما می‌بینید دستورات خداوند را؛ یکی نماز اوّل وقت می‌خواند، یکی در نماز جماعت شرکت می‌کند و یکی هم اصلا نماز نمی‌خواند یا یک روز می‌خواند و روز دیگر نمی‌خواند. اینها درجات ایمان مردم است، هرچه نافرمانی بیشتر می‌شود، درجات ایمان پایین‌تر می‌آید.

نکته دیگری: که در این آیه شریفه مورد توجّه است این است که «قَالَ أَعُوذُ بِاللّهِ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْجَاهِلِینَ» مسخره کردن مردم که در حقیقت، دروغ گفتن به مردم است، کار جاهلین می‌باشد. در قرآن جاهل در مقابل عالم نیست، بلکه در مقابل عاقل است. همانطور که در کتب روایی نیز داریم که کتاب العقل و الجهل ذکر شده است. جاهلین کسانی هستند که از عقلشان استفاده نمی‌کنند.