حدیث
درس حدیث استاد محسن فقیهی
۹۷/۰۲/۰۵
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: شرح حدیث دوازدهم از باب عقل و جهل کتاب کافی شریف
خلاصه مباحث گذشته: صحبت در حدیث دوازدهم اصول کافی بود. در مورد این فرمایشات آقا موسی بن جعفر علیهماالسلام به هشام بحث میکردیم که در آن به کنارهگیری از مردم توصیه شده بود؛ که در جلسه قبل بحث کردیم که اصولاً دوری از مردم اولی است یا در کنار مردم بودن، عرض شد که روایات زیادی وجود دارد که از آنها استفاده میشود که در کنار مردم بودن مطلوب است؛ روایاتی که مربوط به معانقه با مردم، مصافحه با مردم، شرکت در جماعت و نماز جماعت و جمعه، زیارت علما و روایات فراوان دیگر وجود دارد که لازمه آنها این است که در جامعه مذهبی و جامعهای که برای علم و تقوا و فضیلت برگزار شده، شرکت کنید. روایاتی که توصیه به دوری از مردم میکنند، مقصود از آنها مجالس فساد و مجالسی است که در آنها هوای نفس تقویت میشود و رذایل اخلاقی در آنجا وجود دارد و مسیر علم و تقوا نیست. روایاتی که توصیه به دوری از مردم میکند، مطلق نیست و روایاتی که توصیه به در کنار مردم بودن میکند نیز مطلق نیست. لذا باید بین آنها جمع کرد، چرا که الجمع مهما امکن اولی من الطرح.
نکته دیگری که آقا موسی بن جعفر علیهماالسلام به هشام میفرماید این است که: «یَا هِشَامُ، نُصِبُ الْحَقُّ لِطَاعَهِ اللهِ، وَلَا نَجَاهَ إِلاَّ بِالطَّاعَهِ، وَالطَّاعَهُ بِالْعِلْمِ، وَالْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ، وَالتَّعَلُّمُ بِالْعَقْلِ یُعْتَقَدُ، وَلَا عِلْمَ إِلاَّ مِنْ عَالِمٍ رَبَّانِیٍّ، وَمَعْرِفَهُ الْعِلْمِ بِالْعَقْلِ»[۱] در این جملات لازم است دقّت شود. حضرت میفرماید: دین و ارسال رسل و انزال کتب برای اطاعت خداست. وضع و تکوین این عالم برای این است که مردم خدا را اطاعت کنند.
منظور از حق: مراد دین یا حجّت یا انزال کتب و ارسال رسل است. در هر صورت هدف یک چیز است و آن اطاعت خداوند است.
نجات شما در دنیا و آخرت به طاعت خداست «وَلَا نَجَاهَ إِلاَّ بِالطَّاعَهِ» تمام تکامل و ترقی و حرکت معنوی انسان بهوسیله اطاعت پروردگار است. البته در اینجا یک استثنا هم وجود دارد که استثنای منقطع است و آن غفران است یعنی و لا نجاه الا بالطاعه أو بالغفران به این معنا که انسان راه نجاتی ندارد مگر اینکه اطاعت خدا را انجام دهد یا اگر گناهی انجام داد توبه کند و خدا او را ببخشد. این استثنا منقطع است یعنی دستور خداست که اگر گناه کردی توبه کن، پس یکی از مصادیق طاعت، توبه کردن است؛ لذا نباید مأیوس بود و هدف و برنامه انسان باید اطاعت خدا باشد. راه برای انسان باز است و مسیر، اطاعت خداست و اطاعت از خدا یعنی امتثال اوامر و نواهی خداوند و اگر لغزشی پیدا شد توبه کنیم؛ این مسیری است که باید طی کنیم.
این مسیر آسان نیست و مشکلاتی دارد که باید زحمت کشید، درس خواند، فهمید و اطلاعاتی به دست آورد «وَالطَّاعَهُ بِالْعِلْمِ» میخواهیم اطاعت کنیم، انسان متدینی که هدفش مشخص است که اطاعه الله است و در صورت لغزش، راه جبران آن را میداند، توبه میکند، ولی اطاعت به علم است یعنی کورکورانه و با جهل، اطاعت حاصل نمیشود، مسائل شرعی را باید دانست.
«وَالْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ» دانستن هم بهوسیله تعلّم است و باید استاد گرفت و زحمت کشید و علومی را فرا گرفت تا اطاعت حاصل شود. «وَالتَّعَلُّمُ بِالْعَقْلِ یُعْتَقَدُ» فراگرفتن علم با عقل است که اعتقاد پیدا میکند. نکتهای که در اینجا وجود دارد این است که علم مراتبی دارد: گاهی شما مطلبی را میدانید ولی در مرتبه اولی از علم شماست و گاهی مطلبی را میدانید ولی اعتقاد شماست. الآن شما میدانید که خدا رزّاق است اما بعضی از افراد خیلی ناراحت هستند و برای همین زندگی روزمره غصّه میخورند که قسط و قرض و بدهی من چه میشود و چطور باید پرداخت کنم؟ در مقابل نیز شخصی راحت میخوابد، فردا که شد میگوید «چو فردا شود فکر فردا کنیم»؛ هر دو علم به رزّاق بودن خدا دارند چراکه تا الآن آبروی آنها نرفته و رزق و روزی آنها به هر نحو رسیده؛ ممکن است نخ ارتباطی باریک شده باشد ولی قطع نشده بههرحال خدا رزق و روزی آنها را رسانده است.
این علم به رزّاق بودن برای هرکسی متفاوت است و هرکسی به یک مرتبهای علم دارد، یک نفر خیلی قوی است و توکّل زیادی دارد و چنان قدم برمیدارد که گویی اصلاً غصهای ندارد و رزّاق بودن خدا را با کمال اعتقاد قلبی معتقد است؛ در مقابل نیز شخصی است که ناراحت است و از غصّه خوابش نمیبرد.مرحوم امام در درس مثالی میزدند که دکترها میدانند کسی که قلب و مغزش از کار بیفتد، هیچ حرکتی ندارد و هیچ خطری متوجّه انسان نیست. جسم بیجانی است مانند سایر اجسام، به این مطلب علم و اعتقاد دارند و هیچ شکی ندارند اما درعینحال حاضر نیستند تا صبح کنار یک مرده بخوابند، ولی یک مردهشور، شب تا صبح سرش را روی شکم مرده میگذارد و میخوابد. هر دو عالم هستند ولی مردهشور به علمالیقین رسیده ولی دکتر به این مرحله نرسیده است. ما انسانها هم معتقدیم رزّاقیت خدا هستیم اما مرتبه توکّل ما متفاوت است، لذا علم و اطاعت خدا هم مراتبی دارد وقتی شما با عقل و فکر و تأمّل و تحقیق به یک مسئله برسید، فرق میکند با اینکه مطلبی را شنیده و اعتقاد دارید ولی اعتقاد با علم و تحقیق خیلی قویتر و بالاتر است.نکته مهمتر این است که انسان باید استاد داشته باشد، اما نهفقط استاد با سواد بلکه باید حواس انسان جمع باشد و فقط به علم توجّه نکند، باید دید جنبه معنوی و خدایی او چیست؟ آیا علم استاد همراه با تقوا هست؟ اگر علم بهتنهایی داشته باشد یا تقوای بهتنهایی باشد، سودی ندارد. علم و تقوا باید در کنار هم باشد، اگر چنین استادی پیدا شد که علم و تقوا را باهم داشته باشد، باید با او دوست شد. «وَلَا عِلْمَ إِلاَّ مِنْ عَالِمٍ رَبَّانِیٍّ» عالمی که دروغ بگوید یا غیبت کند، فایده ندارد. علم را باید از عالم ربّانی دریافت کرد؛ اگر مهذّب بود و اخلاق و رفتار و کردارش به نظر شما مورد رضایت آقا امام زمان علیهالسلام است، عالم ربّانی است که میتوانید از او استفاده کنید. پیدا کردن عالم ربانی خیلی مهم و درعینحال بسیار مشکل است. در مورد علم میتوان تحقیق کرد از دیگران به دست آورد امّا ربّانی بودن را باید خود انسان به نتیجه برسد و از رفتار و کردارش فهمید که آیا با تقوا است یا نه؟ وقتیکه چنین استادی پیدا کردید، دست از دامنش برندارید و از او علم بیاموزید، حرف او تأثیر دارد و شما را ترقّی میدهد و باعث میشود که اطاعت خدا را از این عالم ربّانی بیاموزی.
«وَمَعْرِفَهُ الْعِلْمِ بِالْعَقْلِ» ریشه همه اینها عقل است یعنی عقل را باید فعّال کرد، این عقل فعّال است که عالم ربّانی را پیدا میکند و همین عقل است که تعلّم پیدا میکند، میفهمد و اعتقاد پیدا میکند و میتواند عمل و اطاعت کند.