خارج فقه ۵۸ (قیافه: حکم تکلیفی)


خارج فقه ۵۸ (قیافه: حکم تکلیفی)

, ,

موضوع: مکاسب محرمه/ قیافه /حکم تکلیفی

 

خلاصه جلسه گذشته: صحبت در بحث قیافه‌شناسی بود که آیا حرمت ذاتی دارد و مطلقاً حرام است یا این که اگر حرامی بر آن مترتب شود، حرام است. دو نظر در اینجا مطرح است:۱. قیافه‌شناسی حرمت ذاتی دارد و تعلیم و تعلم این علم، مراجعه به قیافه شناس، پول دادن به قیافه‌شناس، پول گرفتن قیافه شناس و… جایز نیست و همه جوانب تکلیفی و وضعی‌اش حرام است. ۲. قیافه‌شناسی فی نفسه حرمت ندارد و حرمت مربوط به ملازمات آن است. مثلاً نسبتی را برای شخصی ثابت می‌کنند که واقعی نیست و به عنوان مثال می‌گوید که من از قیافه این شخص می‌فهمم که سید است یا نیست، فرزند فلانی است یا نیست، دروغ یا تهمتی بر آن مترتب می‌شود یا… . اگر قیافه شناس حرفی بزند که ملازم با یکی از محرّمات الهی باشد، حرام است و اگر ملازم با حرامی نباشد، جایز است. برای این که بدانیم قیافه‌شناسی حرام نفسی است یا غیری، آیات و روایات را بررسی می‌کنیم.

ادله حرمت قیافهدلیل اول: آیهیکی از آیاتی که مورد استناد علما قرار گرفته، آیه ﴿… إِنَّ الظَّنَّ لایغْنی مِنَ الْحَقِّ شَیْئاً …﴾ [۱] است. مظنّه اعتباری ندارد. مقدار دلالت آیه شریفه در محل بحث ما این است که قول قیافه‌شناس اگر ظنّی باشد، اعتباری ندارد. مفهومش این است که اگر حرف قیافه شناس علم آورد، حجت است و اگر ظن‌آور است حجت نیست. پس آیه می‌گوید که قول ظن‌آورش حجت نیست ولی می‌توانید به او مراجعه کنید و اگر قولش علم آور بود، می‌توانید عمل کنید و اگر ظن‌آور بود نمی‌توانید عمل کنید. پس این آیه مدعای کسانی را که می گویند قیافه‌شناسی حرام نفسی است، اثبات نمی‌کند.

دلیل دوم: روایاتفمنها:[۲] حَدَّثَنَا أَبِی[۳] (قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ[۴] عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ یَزِیدَ[۵] عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی عُمَیْرٍ[۶] عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَهَ[۷] عَنْ أَبِی بَصِیرٍ[۸] عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَالَ: مَنْ تَکَهَّنَ[۹] أَوْ تُکُهِّنَ لَهُ فَقَدْ بَرِئَ مِنْ دِینِ مُحَمَّدٍ(ص) قُلْتُ: فَالْقَافَهُ. قَالَ: «مَا أُحِبُّ أَنْ تَأْتِیَهُم …»[۱۰] .

بررسی سند روایت: تمام روات این روایت امامی و ثقه اند و دو تن از آنان از اصحاب اجماعند؛ البته علی بن ابی حمزه بطائنی واقفی است ولی علما روایات قبل از واقفی شدن او را که امامی و ثقه بوده، قبول می‌کنند. این روایت مسنده و ظاهراً صحیحه است و بنابر قولی موثقه است.

یعنی کسی که کهانت کند و کاهن باشد یا کسی برای او کهانت کند، از دین پیامبر (ص) دور و بریء است. سائل سؤال می‌کند: «قیافه شناس چطور؟ آیا آن هم مشکل دارد؟» امام می‌فرمایند: «دوست ندارم پیش قیافه‌شناس بروم». این «دوست نداشتن» دلالت بر حرمت می‌کند یا کراهت؟ به نظر می‌رسد که دلالت بر حرمت ندارد و کراهت را بیان می‌کند و اینکه این کار مورد علاقه امام (ع) نیست. حرمت از این روایت استفاده نمی‌شود.

و منها: [[۱۱] بِإِسْنَادِهِ[۱۲] ] رَوَى مُحَمَّدُ بْنُ قَیْسٍ[۱۳] عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ[۱۴] (ع) قَالَ کَانَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ(ع) یَقُولُ: «لَاآخُذُ بِقَوْلِ عَرَّافٍ وَ لَا قَائِفٍ وَ لَا لِصٍّ وَ لاأقْبَلُ شَهَادَهَ الْفَاسِقِ إِلَّا عَلَى نَفْسِهِ»[۱۵] .

بررسی سند روایت: تمام روات این روایت امامی و ثقه اند و این روایت مسنده و علی الاقوی صحیحه است.

از امام باقر (ع) نقل می‌کند که امیر المومنین (ع) این جمله را زیاد تکرار می‌کردند: «من قول عرّاب را اخذ نمی‌کنم و به حرف قیافه شناس توجه نمی‌کنم و قول دزد را اخذ نمی‌کنم (شاید این عبارت اشاره به این است که این‌ها نیز به نوعی دزدند و گروهی از دزدها شبانه به خانه انسان می‌آیند و چیزی را می‌دزدند و گروهی نیز مانند این‌ها با کلک و فریب پولی را از چنگ انسان در می‌آورند و این‌ها هم دزد اند) وشهادت فاسق را قبول نمی‌کنم مگر این که بر ضرر خودش شهادت بدهد». این روایت به چه دلالت می‌کند؟ معنای این روایت این است که من قول قیافه‌شناس را اخذ نمی‌کنم و حرفش برای من اعتباری ندارد و مانند حرف فاسق، حرف او را گوش می‌کنیم ولی ترتیب اثر نمی‌دهیم.

اولاً امام (ع) فرموده‌اند که «لاآخذ» و نفرموده‌اند که «لاتأخذوا» و به نظر می‌رسد که ظهورش در کراهت است؛ زیرا اگر می‌خواست نهی کن، صریحاً می‌فرمود که «احذروا» یا «لاتأخذوا». پس دلالت بر حرمت ندارد.

ثانیاً معنای «لاآخذ» این است که گوش نمی‌کنم یا این که عمل نمی‌کنم؟ ظاهرش این است که «عمل نمی‌کنم». پس نشستن با قیافه شناس و گوش کردن به حرف او حرام نیست ولی نباید به آن ترتیب اثر داد؛ البته ترتیب اثر دادن هم معلوم نیست حرام باشد و با توجه به این روایت مکروه است.

دو اشکال بر استدلال به این روایتاشکال اولو إن کان المنهیّ فیها[۱۶] إتیان القائف و الأخذ بقوله، إلّا أنّ المعلوم فی الخارج أنّه لا وجه لحرمه إتیانه و الأخذ بقوله إلّا حرمه نفس القیافه، کما لا وجه لحرمه استماع الغناء و الغیبه إلّا حرمه نفس الغناء و الغیبه. فالاستدلال بتلک الأخبار أدلّ على خلاف المدّعى منه على المدّعى[۱۷] .

بعضی چیزها حرام هستند و استماعشان نیز حرام است؛ مانند: غیبت، تهمت. تکسّب به اینها هم حرام است و نشستن در مجلس غیبت حرام است و… . از این حرمتِ لوازم، پی می‌بریم به اینکه غیبت دارای مفسده‌ای است که شارع غیبت و ملازماتش را حرام کرده است. قیافه‌شناسی هم همین‌طور است و مفسده‌ای دارد و به همین علت است که می گویند به قول او اخذ نکنید و به قیافه‌شناسی توجه نکنید. وقتی می‌خواهند کاری را در نظر مردم مبغوض جلوه دهند و بگویند که این عمل را انجام ندهید، این کار را می‌کنند. از مجموع روایات این استفاده می‌شود که قیافه‌شناسی کار مبغوضی است و نباید سراغ آن رفت. به نظر ما چنین نیست و نمی‌توانیم از این روایت حرمتی مانند غیبت استفاده کنید. استماع غیبت حرام است ولی حرمت استماع قول قیافه شناس از این روایات استفاده نشد. پس حرمت ذاتی قیافه‌شناسی، حرمت استماع آن و… از این روایات استفاده نمی‌شود.

اشکال دومسلّمنا عدم دلاله النهی عن إتیانه و الأخذ بقوله على حرمته نفساً، إلّا أنّ إطلاق معقد سائر النواهی و الإجماع کافٍ فی حرمته النفسیّه؛ مضافاً إلى الظاهر [ظاهر] سیاقها و عدّها فی عداد المکاسب المحرّمه نفساً لا غیراً؛ کالکهانه و القمار و الغیبه و الکذب[۱۸] .

آیا می‌توانیم حرمت نفسی را به عنوان معقد اجماع استفاده کنیم؟ یعنی آیا می‌توانیم حرمت نفسی را از اجماع استفاده کنیم؟ به نظر ما این هم مشکل است. اگر اجماعی در مورد قیافه وجود دارد، در ترتیب اثر دادن به آن است، همان‌طور که شیخ انصاری (ره) فرمود. یعنی اگر حرامی بر آن مترتب می‌شود حرام است و اگر صورتی که حرامی بر آن مترتب نشود قابل تصویر باشد، در آن صورت حلال است و حرمتش از این روایات استفاده نمی‌شود.

 


[۲] محمّد بن علیّ بن الحسین بن بابویه القمّی: امامی و ثقه است.
[۳] علیّ بن الحسین بن بابویه القمّی: امامی و ثقه است.
[۴] القمّی: امامی و ثقه است.
[۵] الأنباری: امامی و ثقه است.
[۶] زیاد: امامی و ثقه و از اصحاب اجماع است.
[۷] البطائنی: از رئوس واقفه است؛ ولی ظاهراً مشایخ روایات قبل از واقفی شدنش را قبول می‌کنند و او امامی و ثقه بود.
[۸] یحیى أبو بصیر الأسدی: امامی و ثقه و از اصحاب اجماع است.
[۹] کاهن کسی است که از آینده خبر می‌دهد بر اساس قواعد ثابت نزد خودش. کاهن کسی است که از غائبات با کمک گرفتن از جن خبر می‌دهد و از کائنات در آینده خبر می‌دهد و مدعی معرفت اسرار است.
[۱۰] الخصال، الشیخ الصدوق، ج۱، ص۱۹. (این روایت مسنده و ظاهراً صحیحه است و بنابر قولی موثقه است).
[۱۱] محمّد بن علیّ بن الحسین بن بابویه القمّی: امامی و ثقه است.
[۱۲] أبی (ره) [علیّ بن الحسین بن بابویه القمّی: امامی و ثقه است] عن سعد بن عبد الله [القمّی: امامی و ثقه است] عن إبراهیم بن هاشم [القمّی: مورد اختلاف است و علی الاقوی امامی و ثقه است] عن عبد الرحمن بن أبی نجران [امامی و ثقه است.] عن عاصم بن حمید [الحنّاط: امامی و ثقه است].
[۱۳] محمّد بن قیس أبو عبد الله البجلی: امامی و ثقه است.
[۱۴] الإمام الباقر (ع).
[۱۵] . من لا یحضره الفقیه، الشیخ الصدوق، ج۳، ص۵۰. (هذه الروایه مسنده، صحیحه علی الأقوی).
[۱۶] الروایه الثانیه.
[۱۷] التعلیقه على المکاسب، اللاری، عبد الحسین، ج۱، ص۱۹۱ (التلخیص).
[۱۸] التعلیقه على المکاسب، اللاری، عبد الحسین، ج۱، ص۱۹۱ – ۱۹۲.
0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید ؟
در گفتگو ها شرکت کنید!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *