خارج فقه ۵۱ (قیادت: حکم قیادت)


خارج فقه ۵۱ (قیادت: حکم قیادت)

, ,

موضوع: مکاسب محرمه /قیادت /حکم قیادت

خلاصه جلسه گذشته: صحبت در بحث قیادت بود و این که قیادت تکلیفاً حرام است. حرمت تکلیفی قیادت را به وسیله ادله‌ای اثبات می‌کنند. دسته اول ادله، آیات قرآن بود؛ مانند ﴿إِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَنْ تَشِیعَ الْفٰاحِشَهُ …﴾[۱] دسته دوم، روایاتی بودند که بر حرمت قیادت دلالت می‌کردند. روایتی دیگری در کافی آمده است:

و منها: [۲] عَلِیٌّ[۳] عَنْ أَبِیهِ[۴] عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَیْمَانَ[۵] عَنْ

عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ[۶] قَالَ: قُلْتُ لِأَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) أَخْبِرْنِی عَنِ الْقَوَّادِ مَا حَدُّهُ؟ قَالَ: «لَا حَدَّ عَلَى الْقَوَّادِ أَ لَیْسَ إِنَّمَا یُعْطَى الْأَجْر عَلَى أَنْ یَقُودَ؟». قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ إِنَّمَا یَجْمَعُ بَیْنَ الذَّکَرِ وَ الْأُنْثَى حَرَاماً. قَالَ: ذَاکَ الْمُؤَلِّفُ بَیْنَ الذَّکَرِ وَ الْأُنْثَى حَرَاماً». فَقُلْتُ: هُوَ ذَاکَ جُعِلْتُ فِدَاکَ. قَالَ (ع): «یُضْرَبُ ثَلَاثَهَ أَرْبَاعِ حَدِّ الزَّانِی خَمْسَهً وَ سَبْعِینَ سَوْطاً وَ یُنْفَى مِنَ الْمِصْرِ الَّذِی هُوَ فِیه …»[۷] ‌.

بررسی سند روایت: سند روایت کاملاً درست است. به نظر ما تمام روات این حدیث ثقه و امامی‌اند و نسبتی که به محمد سلیمان داده شده، درست نیست. در پاورقی به این بحث پرداخته شده است. به محمد بن سلیمان نسبت غلو داده‌اند؛ ولی ممکن است چیزی در زمانی غلو باشد ولی حرف درستی باشد؛ یعنی در برابر اهل تسنن غلو باشد ولی بین شیعیان غلو نباشد؛ مثل بیان عصمت اهل بیت (ع). ادله‌ای که برای غالی بودن او ذکر شده، به نظر ما دلالت بر غلو نمی‌کند و نسبت غلو به او، درست نیست.

در این روایت حدی برای قیادت ذکر شده است: «خَمْسَهً وَ سَبْعِینَ سَوْطاً». از این روایت حداقل این برداشت می‌شود که قیادت گناه بزرگی است؛ هرچند از حد زنا کمتر است.

{مضمون روایت: }عبدالله بن سنان می‌گوید که به امام صادق (ع) گفتم: «به من خبر بده از قوّاد که حدش چیست؟» امام صادق (ع) می‌فرمایند: «قوّاد حدی ندارد. پولی می‌گیرد و کاری انجام می‌دهد. دلّالی و وساطت در همه امور هست و اشکالی ندارد». عبدالله بن سنان به این نتیجه می‌رسد که گویا امام (ع) حرف او را متوجه نشده است؛ لذا می‌گوید: «فدایت شوم! قوّادی که می گویم، منظور کسی است که بین زن و مرد جمع می‌کند حراماً؛ نه هر واسطه‌ای». امام (ع) می‌فرمودند: «منظورت این است؟». گفتم: «بله. این را می‌خواهم سؤال کنم که حدش چیست». امام صادق (ع) می‌فرمایند: «سه چهارم حد زانی را باید به او زد؛ یعنی هفتاد و پنج ضربه و باید از شهری که در آن قوّادی می‌کند دور شود و به شهری فرستاده شود که نتواند این کار را انجام دهد».

به نظر ما این روایت مسند و صحیح است؛ هرچند عده‌ای آن را صحیح نمی‌دانند. دلالت این روایت نیز درست است. برخی از فقها به این روایت استدلال کرده‌اند. [۸] [۹] [۱۰] [۱۱]

این روایت ۱. دلالت بر حرمت می‌کند ۲. قیادت را در مورد زنا مطرح می‌کند و مساله لواط و مساحقه را از قیادت خارج می‌داند. ۳. حد قیادت را بیان کرده است. ۴. می‌گوید که قیادت از فروعات زنا است که در بحث اقرار گفتیم که در زنا چهار مرتبه اقرار و در قیادت، دو مرتبه اقرار نیاز است.

در مورد این روایت مطالبی گفته شده است:

آیت‌الله گلپایگانی: «هو و إن کان ضعیفاً؛ لأنّ فی طریقه محمّد بن سلیمان و هو مشترک بین جماعه منهم الثقه و منهم غیرها إلّا أنّه بناءاً على القول بانجبار الخبر الضعیف بعمل المشهور فهو مجبور و بهذا الاعتبار یکون قویّاً»[۱۲] . یعنی این روایت به خاطر این که محمد بن سلیمان در طریق آن است، ضعیف است و او مشترک بین ثقه و غیر ثقه است. چون مشهور به این روایت عمل کرده‌اند، ضعف سند جبران می‌شود و از نظر ما که مشهور علما هستیم، مشهور علما این روایت را قوی می‌دانند. از آنجا که عمل مشهور، جابر ضعف سند است، سند این روایت قوی است. به نظر ما محمد بن سلیمان مشترک نیست و محمد بن سلیمانی که از عبدالله بن سنان نقل می‌کند، شخص واحدی است و آن محمد بن سلیمان دیلمی است؛ نه مصری. پس به نظر ما اشتراکی ندارد و معلوم است؛ پس وثاقتش مشخص است. سند روایت درست است و متن روایت نیز تام است و حد قیادت را بیان کرده است.

آیت‌الله فاضل (ره) می‌فرمایند: «ضعف السند بمحمّد بن سلیمان لجهالته و عدم وجود قدح و لا مدح فیه مجبور باستناد الأصحاب إلیها»[۱۳] . یعنی سلیمان جهالت دارد و سند روایت ضعیف است. به نظر ما جهالتی ندارد و سند روایت صحیح است.

ریشه این مطلب که برخی از علما محمد بن سلیمان را مشترک یا دارای جهالت می‌دانند، در سخنان علمای گذشته است. گاهی شخصی حرفی میزند که افراد بعد از او به‌خاطر اطمینانی که به او دارند، حرف او را تکرار می‌کنند.

محقق اردبیلی (ره) می‌فرمایند: «أنت تعلم ما فیها سنداً؛ لوجود محمّد بن سلیمان المشترک»[۱۴] . ایشان هم محمد بن سلیمان را مشترک می‌دانند. ولی بر اساس تحقیقی که ما انجام دادیم، مشترک نیست و محمد بن سلیمان که از عبدالله بن سنان نقل می‌کرده، کاملاً معلوم است. این اشتباه از محقق اردبیلی شروع شده است و بقیه این را تکرار کرده‌اند. محقق خویی (ره) هم فرموده‌اند: «لا یمکن الاستدلال به؛ فإنّ محمّد بن سلیمان مشترک بین الثقه و غیر الثقه، بل الظاهر أنّه محمّد بن سلیمان البصریّ (المصری) الذی ضعّفه النجاشی، فإنّه المذکور فی طریق الصدوق فی هذه الروایه؛ على أنّ الروایه خاصّه بمن یجمع بین الذکر و الاُنثى. و یمکن إلحاق الجامع بین الذکر و الذکر به بالأولویّه القطعیّه. و أمّا الجامع بین الاُنثىٰ و الاُنثى، فالروایه ساکته عنه. فإذن المدرک هو الإجماع فقط»[۱۵] . یعنی نمی‌توان به این روایت استدلال کرد؛ زیرا محمد بن سلیمان مشترک است. ایشان می‌فرمایند اصلاً این محمد بن سلیمان، بصری مصری است که نجاشی او را تضعیف کرده است. این روایت فقط جمع بین ذکر و انثی را بیان می‌کند و جمع بین ذکرین را ندارد و ما باید با اولویت قطعیه این را ثابت کنیم. مساحقه را نیز بیان نمی‌کند. لذا مدرک ما فقط اجماع است.

اشکالی که به همه افرادی که به سند این روایت اشکال گرفته‌اند وارد است، این است که: اولاً سند روایت درست است و محمد بن سلیمان که از عبدالله بن سنان نقل کرده، امامی و ثقه است. ثانیاً این روایت مساله زنا را دارد و لواط و مساحقه را به عنوان قیادت مطرح نکرده است. درست است که لواط گناه بزرگی است، ولی این که آیا واسطه شدن برای لواط این حد را دارد یا نه، نیاز به دلیل دارد. امام (ع) حد را برای وساطت بین ذکر و انثی بیان کرده است. ثالثاً ما در اینجا اجماع نداریم. اگر اجماعی هم باشد، اجماع مدرکی یا محتمل المدرک است؛ لذا اجماع در اینجا به دردی نمی‌خورد و باید طبق روایت فتوا بدهیم. علمای دیگری نیز این را گفته‌اند که حد اختصاص به قیادت برای زنا دارد و مقدارش هم هفتاد و پنج ضربه شلاق است و این کار از گناهان کبیره است: «یظهر من خبر عبد اللّه بن سنان أنّ القوّاد هو الذی یجمع بین الذکر و الاُنثى و یؤلّف بینهما للحرام»[۱۶] .

و منها: أَبُو مُحَمَّدٍ جَعْفَرُ بْنُ أَحْمَدَ الْقُمِّیُّ[۱۷] فِی کِتَابِ الْمَانِعَاتِ[۱۸] [۱۹] ، عَنْ عَطِیَّهَ[۲۰] عَنْ أَبِی سَعِیدٍ[۲۱] قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص): «لَا یَدْخُلُ‌ الْجَنَّهَ عَاقٌ‌ وَ لَا مَنَّانٌ‌ وَ لَا دَیُّوثٌ‌ …»[۲۲] .

بررسی سند روایت: أَبُو مُحَمَّدٍ جَعْفَرُ بْنُ أَحْمَدَ الْقُمِّیُّ مهمل است و اسمی از او در کتب رجالی نیست. عطیه نیز مهمل است. سند روایت درست نیست.

أَبُو مُحَمَّدٍ جَعْفَرُ بْنُ أَحْمَدَ الْقُمِّیُّ در کتاب مانعات (یعنی چیزهایی مانع دخول در بهشت می‌شود) از عطیه از ابی سعید که گفت: رسول‌الله (ص) فرموند: «سه گروه داخل در بهشت نمی‌شوند…». به نظر ما، اولاً سند روایت ضعیف است. ثانیاً قبلاً گفتیم که دیوث غیر از قوّاد است. دیوث کسی است که اهل خودش را در اختیار دیگران قرار می‌دهد؛ ولی قوّاد آن است که بین زن و مرد حراماً جمع می‌کند. دلیل اخص از مدعاست.

و منها: [۲۳] حَدَّثَنَا عَلِیُّ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ الْوَرَّاقُ[۲۴] -رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ- قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الْکُوفِیُّ[۲۵] عَنْ سَهْلِ بْنِ زِیَادٍ الْآدَمِیِّ[۲۶] عَنْ عَبْدِ الْعَظِیمِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ الْحَسَنِیِّ[۲۷] عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ الرِّضَا (ع) عَنْ أَبِیهِ الرِّضَا (ع) عَنْ أَبِیهِ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ (ع) عَنْ أَبِیهِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ (ع) عَنْ أَبِیهِ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِیٍّ (ع) عَنْ أَبِیهِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ (ع) عَنْ أَبِیهِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ (ع) عَنْ أَبِیهِ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ (ع) قَالَ: دَخَلْتُ أَنَا وَ فَاطِمَهُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ (ص) فَوَجَدْتُهُ یَبْکِی بُکَاءً شَدِیداً فَقُلْتُ: فِدَاکَ أَبِی وَ أُمِّی یَا رَسُولَ اللَّهِ (ص) مَا الَّذِی أَبْکَاکَ؟ فَقَالَ (ص): «یَا عَلِیُّ لَیْلَهَ أُسْرِیَ بِی إِلَى السَّمَاءِ رَأَیْتُ نِسَاءً مِنْ أُمَّتِی فِی عَذَابٍ شَدِیدٍ فَأَنْکَرْتُ شَأْنَهُنَّ فَبَکَیْتُ لِمَا رَأَیْتُ مِنْ شِدَّهِ عَذَابِهِنّ … وَ أَمَّا الَّتِی‌ کَانَتْ‌ تُحْرَقُ‌ وَجْهُهَا وَ بَدَنُهَا وَ هِیَ تَأْکُلُ أَمْعَاءَهَا فَإِنَّهَا کَانَتْ قَوَّادَه …»[۲۸] .

بررسی سند روایت: این روایت مسنده و حسنه است.

امیرالمؤمنین (ع) می‌فرمایند: روزی من و فاطمه (س) خدمت پیامبر (ص) رفتیم و دیدیم که پیامبر (ص) شدیداً گریه می‌کنند. گفتم: «فدایت شوم! چرا گریه می‌کنید؟ چه شده؟» پیامبر (ص) فرمودند: «آن شب معراج که به آسمان رفتم، دیدم که زن های امت من در عذاب شدیدی هستند. تعجب کردم که این زنان، امت پیامبر (ص) باشند ولی در عین‌حال در این عذاب شدید باشند. گریه‌ام گرفت و گریه کردم؛ چون عذاب شدیدی شامل حال این زنان شده بود. بعضی از آنان صورت و بدنشان آتش گرفته بود و تمام أمعاء آنان را آتش فرا گرفته بود. آنان قوّاد بودند». این روایت مسند است؛ ولی در عین حال اعتبار کاملی ندارد؛ زیرا بعضی از رواتش مهمل بودند. می‌توانید این روایت را به عنوان مؤیّد ذکر کنید؛ ولی نمی‌توانید به عنوان دلیل ذکر کنید.

 


[۲] محمّد بن یعقوب الکلینی: امامی و ثقه است.
[۳] علیّ بن إبراهیم القمّی: امامی و ثقه است.
[۴] إبراهیم بن هاشم القمّی: مورد اختلاف است و علیالاقوی امامی و ثقه است. در من لا یحضره الفقیه، الشیخ الصدوق، ج۴، ص۴۷: إبراهیم بن هاشم عن صالح بن السندیّ (مهمل) عن … .
[۵] البصریّ الدیلمی: مورد اختلاف و ضعیف جدّاً رمی بالغلوّ علی رأی [رجال النجاشی، النجاشی، أبو العبّاس، ج۱، ص۳۶۵.: ضعیف جدّاً و رجال الطوسی، الشیخ الطوسی، ج۱، ص۳۴۳.: یرمی بالغلوّ و رجال الطوسی، الشیخ الطوسی، ج۱، ص۳۶۳.: ضعیف] و علیالاقوی امامی و ثقه است. أقول: ذهب الشیخ الأنصاریّ(ره) [کتاب المکاسب (للشیخ الأنصاری) ط تراث الشیخ الأعظم، الشیخ مرتضى الأنصاری، ج۱، ص۳۸۵.و المحقّق الإیروانیّ(ره) [حاشیه المکاسب، ایروانی نجفی، میرزاعلی، ج۱، ص۳۹.] و السیّد السبزواریّ(ره) [مهذب الاحکام فی بیان حلال و الحرام، السبزواری، السید عبد الأعلى، ج۱۶، ص۱۴۵.] إلی أنّ روایه عبد الله بن سنان صحیحه. یمکن الدفاع عنهم بکلام الشیخ النمازیّ الشاهرودیّ(ره) و هو: «رمی [محمّد بن سلیمان] بالغلوّ و الظاهر أنّه لنقله روایات لا تتحمّلها قدماء الأصحاب، فرماه بعضهم بذلک، فها أنا ذا أتلو علیک جملهً من روایاته الشریفه حتّى یتبیّن لک وجه الرمی:حَدَّثَنَا عَبَّادُ بْنُ سُلَیْمَانَ [مختلف فیه و هو إمامیّ ثقه علی الأقویعَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَیْمَانَ الدَّیْلَمِیِّ [البصری: مختلف فیه و هو إمامیّ ثقه علی الأقویعَنْ أَبِیهِ [سلیمان بن زکریّا الدیلمی: ضعیف غالٍ] عَنْ سَدِیرٍ [سدیر بن حکیم الصیرفی: مختلف فیه و هو إمامیّ ثقه علی الأقویقَالَ: کُنْتُ أَنَا وَ أَبُو بَصِیرٍ وَ یَحْیَى الْبَزَّازُ وَ دَاوُدُ بْنُ کَثِیرٍ الرَّقِّیُّ فِی مَجْلِسِ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) إِذْ خَرَجَ إِلَیْنَا وَ هُوَ مُغْضَبٌ فَلَمَّا أَخَذَ مَجْلِسَهُ قَالَ: «یَا عَجَبَاهْ لِأَقْوَامٍ یَزْعُمُونَ أَنَّا نَعْلَمُ الْغَیْبَ مَا یَعْلَمُ الْغَیْبَ إِلَّا اللَّهُ لَقَدْ هَمَمْتُ بِضَرْبِ جَارِیَتِی فُلَانَهَ فَهَرَبَتْ مِنِّی فَمَا عَلِمْتُ فِی أَیِّ بُیُوتِ الدَّارِ هِیَ» قَالَ سَدِیرٌ فَلَمَّا أَنْ قَامَ عَنْ مَجْلِسِهِ صَارَ فِی مَنْزِلِهِ وَ أَعْلَمْتُ دَخَلْتُ أَنَا وَ أَبُو بَصِیرٍ وَ مُیَسِّرٌ وَ قُلْنَا لَهُ: جَعَلَنَا اللَّهُ فِدَاکَ سَمِعْنَاکَ أَنْتَ تَقُولُ کَذَا وَ کَذَا فِی أَمْرِ خَادِمَتِکَ وَ نَحْنُ نَزْعُمُ أَنَّکَ تَعْلَمُ عِلْماً کَثِیراً وَ لَا نَنْسُبُکَ إِلَى عِلْمِ الْغَیْبِ. قَالَ فَقَالَ (ع) لِی: «یَا سَدِیرُ أَ لَمْ تَقْرَأِ الْقُرْآنَ؟». قَالَ: قُلْتُ بَلَى قَالَ (ع): «فَهَلْ وَجَدْتَ فِیمَا قَرَأْتَ مِنْ کِتَابِ اللَّهِ ﴿قالَ الَّذِی عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتابِ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَنْ یَرْتَدَّ إِلَیْکَ طَرْفُکَ﴾ [النمل: ۴۰]». قَالَ: قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ قَدْ قَرَأْتُ قَالَ (ع): فَهَلْ عَرَفْتَ الرَّجُلَ وَ هَلْ عَلِمْتَ مَا کَانَ عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتَابِ؟ قَالَ قُلْتُ: فَأَخْبِرْنِی أَفْهَمْ. قَالَ: قَدْرُ قَطْرَهِ الثَّلْجِ فِی الْبَحْرِ الْأَخْضَرِ فَمَا یَکُونُ ذَلِکَ مِنْ عِلْمِ الْکِتَابِ قَالَ قُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ مَا أَقَلَّ هَذَا؟ قَالَ فَقَالَ لِی: یَا سَدِیرُ مَا أَکْثَرَ مِنْ هَذَا لِمَنْ یَنْسُبُهُ اللَّهُ إِلَى الْعِلْمِ الَّذِی أُخْبِرُکَ بِهِ یَا سَدِیرُ فَهَلْ وَجَدْتَ فِیمَا قَرَأْتَ مِنْ کِتَابِ اللَّهِ – عَز وَ جَلَّ: ﴿قُلْ کَفى‌ بِاللَّهِ شَهِیداً بَیْنِی وَ بَیْنَکُمْ وَ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتابِ﴾ [الرعد: ۴۳قَالَ قُلْتُ قَدْ قَرَأْتُهُ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاکَ قَالَ: «فَمَنْ عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْکِتَابِ أَفْهَمُ أَمْ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ؟». قَالَ: بَلْ مَنْ عِنْدَهُ عِلْمُ الْکِتَابِ کُلُّهُ. قَالَ: فَأَوْمَى بِیَدِهِ إِلَى صَدْرِهِ قَالَ: «وَ عِلْمُ الْکِتَابِ وَ اللَّهِ کُلُّهُ عِنْدَنَا عِلْمُ الْکِتَابِ وَ اللَّهِ کُلُّهُ عِنْدَنَا». [بصائر الدرجات، الصفار القمی، محمد بن الحسن، ج۱، ص۲۳۰. (این روایت مسنده و ضعیفه است؛ به دلیل وجود سلیمان بن زکریا الدیلمی در سندش که وی ضعیف و غالی است)]. عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ [بن هاشم القمّی: إمامیّ ثقه] عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ [بن عیسی الأشعری: إمامیّ ثقه] عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ [البرقی: إمامیّ ثقه] عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سُلَیْمَانَ [البصری الدیلمی: مختلف فیه و هو إمامیّ ثقه علی الأقویعَنْ أَبِیهِ [سلیمان بن زکریّا الدیلمی: ضعیف غالٍعَنْ أَبِی بَصِیرٍ [یحیى أبو بصیر الأسدی‌: إمامیّ ثقه من أصحاب الإجماععَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ‌(ع) فِی قَوْلِ اللَّهِ – تَعَالَى:﴿سَأَلَ سائِلٌ‌ بِعَذابٍ واقِعٍ لِلْکافِرینَ‌﴾ [المعارج:۱] بِوَلَایَهِ عَلِیٍ‌ ﴿لَیْسَ لَهُ دافِعٌ﴾‌ [المعارج: ۲ثُمَّ قَالَ: هَکَذَا وَ اللَّهِ نَزَلَ بِهَا جَبْرَئِیلُ (ع) عَلَى مُحَمَّدٍ (ص). [الکافی- ط الاسلامیه، الشیخ الکلینی، ج۱، ص۴۲۲. ین روایت مسنده و ضعیفه است؛ به دلیل وجود سلیمان بن زکریا الدیلمی در سندش که وی ضعیف و غالی است)]. جَمَاعَهٌ [معتبر] عَنْ سَهْلٍ [سهل بن زیاد: الآدمی، الرازی، أبو سعید: مختلف فیه و هو إمامیّ ثقه علی الأقوی] عَنْ مُحَمَّدٍ [محمّد بن سلیمان البصری الدیلمی: مختلف فیه و هو إمامیّ ثقه علی الأقویعَنْ أَبِیهِ [سلیمان بن زکریّا الدیلمی: ضعیف غالٍعَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ سَأَلْتُهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ – عَزَّ وَ جَلَّ: ﴿وَ الشَّمْسِ وَ ضُحاها﴾ [الشمس: ۱] قَالَ: «الشَّمْسُ رَسُولُ اللَّهِ (ص) بِهِ أَوْضَحَ اللَّهُ – عَزَّ وَ جَلَّ لِلنَّاسِ دِینَهُمْ قَالَ قُلْتُ: ﴿الْقَمَرِ إِذا تَلاها﴾ [الشمس: ۲] قَالَ ذَاکَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (ع) تَلَا رَسُولَ اللَّهِ (ص) وَ نَفَثَهُ بِالْعِلْمِ نَفْثاً قَالَ قُلْتُ: ﴿وَ اللَّیْلِ إِذا یَغْشاها﴾ [الشمس: ۴) قَالَ: ذَاکَ أَئِمَّهُ الْجَوْرِ الَّذِینَ اسْتَبَدُّوا بِالْأَمْرِ دُونَ آلِ الرَّسُولِ (ص) وَ جَلَسُوا مَجْلِساً کَانَ آلُ الرَّسُولِ أَوْلَى بِهِ مِنْهُمْ فَغَشُوا دِینَ اللَّهِ بِالظُّلْمِ وَ الْجَوْرِ فَحَکَى اللَّهُ فِعْلَهُمْ فَقَالَ ﴿وَ اللَّیْلِ إِذا یَغْشاها﴾ [الشمس: ۴] قَالَ قُلْتُ: ﴿وَ النَّهارِ إِذا جَلَّاها﴾ [الشمس: ۳] قَالَ ذَلِکَ الْإِمَامُ مِنْ ذُرِّیَّهِ فَاطِمَهَ (س) یُسْأَلُ عَنْ دِینِ رَسُولِ اللَّهِ (ص) فَیُجَلِّیهِ لِمَنْ سَأَلَهُ فَحَکَى اللَّهُ – عَزَّ وَ جَلَّ قَوْلَهُ فَقَالَ: ﴿وَ النَّهارِ إِذا جَلَّاها﴾ [الشمس: ۳]. [الکافی- ط الاسلامیه، الشیخ الکلینی، ج۸، ص۵۰. (این روایت مسنده و ضعیفه است؛ به دلیل وجود سلیمان بن زکریا الدیلمی در سندش که وی ضعیف و غالی است)]. مستدرکات علم رجال الحدیث، ج‌۷، ص۱۱۶ – ۱۱۷ (التلخیص و التصرّف). پس راوی ضعیف نیست و امامی ثقه است.
[۶] عبد الله بن سنان مولى بنی هاشم‌: امامی و ثقه است.
[۷] الکافی- ط الاسلامیه، الشیخ الکلینی، ج۷، ص۲۶۱. (این روایت مسنده است و علیالاقوی صحیحه است).
[۱۶] فقه الحدود و التعزیرات، موسوی اردبیلی، عبدالکریم، ج‌۲، ص۱۵۹.
[۱۷] مهمل.
[۱۸] نامش: الأعمال المانعه من دخول الجنّه.
[۱۹] لم نعثر علیه.
[۲۰] العطیّه العوفی: مهمل است.
[۲۱] سعد بن مالک الخزرجی: أبو سعید الخُدریّ الأنصاریّ العربیّ المدنی: از سابقینی که به سوی امیرالمؤمنین (ع) رجوع کردند (من السابقین الذین رجعوا إلى أمیرالمؤمنین (ع)).
[۲۲] مستدرک الوسائل، المحدّث النوری، ج۱۴، ص۲۹۱. (این روایت مرسله و ضعیفه است).
[۲۳] محمّد بن علیّ بن الحسین بن بابویه‌ القمّی: امامی و ثقه است.
[۲۴] الرازی: امامی است و وثاقتش ثابت نشده است.
[۲۵] محمّد بن جعفر الأسدیّ الکوفی‌: امامی و ثقه است.
[۲۶] مورد اختلاف است و علی‌الاقوی امامی و ثقه است.
[۲۷] امامی و ثقه است.
0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید ؟
در گفتگو ها شرکت کنید!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *