خارج اصول


خارج اصول

, ,

درس خارج اصول استاد محسن فقیهی

۹۷/۰۲/۰۳

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: علوم مورد نیاز مجتهد /مبحث اجتهاد و تقلید

خلاصه جلسه گذشته: بحث در رابطه با مقدّمات اجتهاد بود که آنچه استنباط احکام بر آن متوقّف است علوم زیادی است، علم صرف و نحو و منطق و کلام و لغت و … یکی از علومی که مورد بحث بود علم تفسیر بود و این مطلب مورد بررسی قرار گرفت که آیا مجتهد باید مفسّر ماهری باشد تا بتواند احکام را استنباط کند، یا همین مقدار که کتب تفسیری را در اختیار داشته باشد و در مواقع لزوم به آن‌ها رجوع کند کفایت می‌کند؟ علم دیگری که مورد بحث قرار گرفت علم احادیث و انس با احادیث بود که مجتهد باید با احادیث انس داشته باشد و لسان روایات را بفهمد که در این صورت ذوق فقهی پیدا می‌کند و فهم کلام معصومین برایش فراهم می‌شود.

نهمین علمی که برای مجتهد لازم است، علم رجال است و باید بداند که سند حدیث چگونه است و احادیث از حیث سند چند قسم است، وثاقت راوی، در قبول روایت کافی است یا عدالت و امامی بودن راوی هم شرط قبول روایت است؟ همان‌طور که در بررسی روایات مشاهده کرده‌اید، ما امامی بودن راوی را در قبول روایت لازم می‌دانیم. به هر حال علم رجال علمی است که برای استنباط احکام به آن نیازمندیم. وقتی که ما به علم رجال آشنا نباشیم و نتوانیم خبر صحیح را از غیر صحیح تشخیص دهیم چگونه می‌توانیم به روایات عمل کنیم؟ فتوا دادن طبق یک روایت، نیاز به علم رجال دارد و اینکه مشایخ چه کسانی هستند و آیا مورد اعتماد هستند یا نه؟ از جمله مباحثی است که دانستن آن لازم است و در علم رجال مورد بحث واقع می‌شود.

دهمین علمی که برای استنباط باید مورد توجّه واقع شود، علم به مواقع اجماع است یعنی اجماع را بفهمیم و بدانیم که در این مسأله اجماع هست یا نه؟ اجماع اقسامی دارد، اجماع دخولی، محصَّل، منقول و اجماع تشفیع؛ این اقسام را باید بداند و در هر مسأله، یکی از کارهایی که برای استنباط باید صورت پذیرد، این است که ببینیم اجماع وجود دارد یا نه.

حال آیا اجماع جزء ادلّه قطعیه است که ما باید بدانیم یا نه؟ اجماع اقسامی دارد که بعضی از اقسام آن جزء ادلّه قطعیه است و بعضی از آن اعتباری ندارد. اینکه در صورت وجود اجماع بفهمیم که آیا این اجماع، اجماع قدماست یا متأخّرین و آیا این اجماع حجّت است یا نه؟ تمام این مسائل مربوط به استنباط است. به‌عنوان مثال اگر اجماع قدما را حجّت بدانیم و اجماع متأخرین را حجّت ندانیم، باید اطلاع داشته باشیم که این اجماع موجود، اجماع قدماست یا متأخّرین؟ و آیا این اجماع، حجّت و کاشف از قول معصوم است، اجماع محصّل است یا منقول؟ تمام این مسائل باید مورد توجّه مجتهد باشد.یازدهمین علمی که گفته شده است در استنباط مورد نیاز است، «الملکه المستقیمه» است؛ به این معنا که ملکه قوی و طبیعت مستقیمی که بتواند به وسیله آن فروع را به اصول برگرداند یعنی مصادیق یک قاعده را بتواند توضیح دهد و بداند این مسأله مصداق کدام اصل و قاعده است و جزئیات را به کلّیات برگرداند.[۱]

به نظر ما نمی‌توان این مسأله را از شرایط استنباط دانست. البته در مقام ثبوت، شخصی که می‌خواهد مجتهد شود، باید یک طبع و ملکه‌ای داشته باشد تا بتواند استنباط کند، اما در مقام استنباط قابل اثبات نیست چون هر کسی ادعا می‌کند که این ملکه را دارد و دیگران دارای چنین ملکه‌ای نیستند. این اختلافاتی که در رساله‌ها وجود دارد و با بحث هم قابل حل نیست به‌خاطر برداشت‌های مختلفی است که از روایات می‌شود؛ لذا همان‌طور که گفتیم این ملکه قابل اثبات نیست مگر اینکه گفته شود که شخصیت‌های علمی تشخیص می‌دهند که این شخص دارای ملکه مستقیمه هست یا نه. اینکه گفته می‌شود آیا معیار در استنباط فهم عرفی است یا دقّت عقلی؟ به همین مسأله برمی‌گردد. بعضی برای استنباط یک حکم از روایت، دقّت عقلی زیادی کرده و به صورت فلسفی بحث می‌کنند، عدّه‌ای نیز خودشان را به جای عوام می‌گذارند و روایت را مثل عوام معنا می‌کند. می‌گوید در زمان امام صادق (ع) این شخص عوام که از امام سؤال کرده، انسان فیلسوف و منطقی نبوده که دلالت مطابقی، التزامی و تضمنی یا مفهوم شرط، وصف و غایت را بداند، بلکه از عوام بوده و سوالی را از امام پرسیده، امام هم به او جواب داده است.

لذا گفته شده که فقیه هرچه باسوادتر و ملّاتر می‌شود از عوام بودن دور می‌شود. روایت را آن عوام بهتر می‌فهمد چون امام (ع) طبق فهم آن عوام به او جواب داده است. لذا اینگونه نیست که در فهم روایت دقّت عقلی نیاز باشد چنان‌که بعضی از علما گفته‌اند ملاک در اعلمیّت دقّت نظر است و بعضی هم قائل به این شده‌اند که ملاک در اعلمیّت فهم عرفی است. آیت‌الله العظمی شاهرودی و گلپایگانی فهم عرفی بالایی داشتند حتّی آیت‌الله العظمی بروجردی به قدری دقیق بود که تاریخ آن زمان را هم بررسی می‌کرد که شاه چه کسی بوده، اوضاع سیاسی آن زمان چگونه بوده، علمای آن زمان چطور فکر می‌کرده‌اند و این روایت در چه زمانی صادر شده؟ آیا فرمایش امام (ع) به حنبلی‌ها و شافعی‌ها و امثال اینها نظارت دارد یا نه؟ یعنی آیت‌الله العظمی بروجردی یک فهم جامعی داشت که روایت را با تطبیق بر سایر خصوصیات معنا می‌کرد. ممکن بود دقّت خیلی زیادی هم نداشته باشند امّا فهم عرفی داشتند.علم دیگر که مورد بحث است، علم معانی و بیان و بدیع است که عدّه‌ای آن‌را لازم ندانسته‌اند و بعضی هر سه را لازم دانسته‌اند وبعضی هم گفته‌اند که معانی و بیان لازم است اما بدیع لازم نیست.


0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید ؟
در گفتگو ها شرکت کنید!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *