خارج اصول ۸ (مباحث الفاظ، وضع: تعارض احوال)
وضوع: مباحث الفاظ/وضع /تعارض احوال
خلاصه جلسه گذشته مرحوم آخوند سه مورد از تعارض احوال را مطرح کردهاند. ما گفتیم قبل از این بحث، معنای این احوال را بدانیم. معنای حقیقت و مجاز و تخصیص و تخصص و اضمار و… چیست؟
مراد از اضمار«المراد من الإضمار هو تقدیر لفظ فی الکلام من دون تجوّز فی الإسناد و لا فی الکلمه. و هو خلاف ظهور الکلام المستند إلى أصاله عدم التقدیر.»[۱]
اضمار معنایش این است که لفظی را باید در تقدیر بگیریم. مثل: ﴿وَ سْئَلِ الْقَرْیَهَ﴾[۲] از قریه که نمیتوانیم بپرسیم. از دیوار و خانهها که نمیتوانیم سؤال کنیم. باید «اهل» را در تقدیر بگیریم. به این میگویند اضمار.
البته این را زیاد شنیدهاید که «عدم التقدیر اولی من التقدیر» ما تاجایی که میتوانیم نباید در کلام پیامبر (ص)، اهل بیت (ع) و قرآن، چیزی را در تقدیر بگیریم مگر اینکه مجبور شویم. لکن در اینجا نکتهای وجود دارد: همانطور که در بحث مجاز ما قائل به حقیقت ادعائیه شدیم، در اینجا هم میتوانیم آن حقیقت ادعائیه را قائل شویم. یعنی مثلاً در مثال ﴿وَ سْئَلِ الْقَرْیَهَ﴾ بگویید که مسئله بهقدری روشن و مبین است که جای هیچ تردیدی وجود ندارد و نیاز نیست شما از مردم سؤال کنید؛ بلکه از در و دیوار قریه هم سؤال کنید جواب شما را میدهند. یعنی میخواهیم مبالغه کنید در روشن بودن مسئله. یعنی معنایش شدت وضوح مطلب است. پس معنای ﴿وَ سْئَلِ الْقَرْیَهَ﴾ این است که مسئله بهقدری روشن است که حتی اگر از در و دیوار قریه هم بپرسی جواب تو را میدهد. وگرنه اگر معنای اول مراد بود، خیلی راحت بود که خداوند متعال بفرماید ﴿وَ سْئَلِ الْقَرْیَهَ﴾. در مجاز هم گفتیم منظور از «اسد» در «رایت اسداً یرمی» رجل شجاع نیست بلکه بالاتر از این مراد است یعنی رجل شجاعی شیر بود. وگرنه رجل شجاع که زیاد است؛ ما میخواهیم بگوییم که این بالاترین رجل شجاع عالم است.
مراد از نسخدر شریعت بعضی جاها وجود دارد که میدانیم نسخ است؛ بعضی جاها هم احتمال نسخ را میدهیم. یعنی ممکن است نسخ باشد.نسخ یعنی «رفع الحکم الشرعیّ بطریق شرعیّ متأخّر»[۳] حکمی شرعی، حکم شرعی دیگر را برمیدارد.
نسخ در مقام اثبات و ثبوتاین نسخ در مقام اثبات است یا در مقام ثبوت؟امام خمینی (ع) در اینجا تعبیری کردهاند که حرف درستی است:«حقیقه النسخ عباره عن دفع حکم المنسوخ ثبوتاً، من جهه أنّ غایه العمل بالمنسوخ هی زمان صدور الناسخ، إلّا أنّه رفع لحکم المنسوخ بحسب مقام الإثبات»[۴]
اگر شخصی میخواهد داخل بیاید و شما او را بیرون کنید، در اینجا میگوییم شما «رفع» کردهاید. ولی اگر کسی بخواهد بیاید داخل و شما نگذارید داخل شود، در اینجا شما «دفع» کردهاید. سؤال این است: حکم دوم که «کعبه قبله مسلمانان است» این رفع است یا دفع است؟ امام خمینی میگوید که در مقام اثبات، رفع است ولی در مقام ثبوت دفع است. یعنی خدا از آغاز، برنامهاش این بوده که تا این تاریخ بیتالمقدس قبله مسلمانان باشد و از این تاریخ به بعد کعبه، قبله باشد ولی طریقه بیانش این بوده که فعلاً بیتالمقدس قبله شما باشد. بعد زمانش که تمام میشود، میگوید: «قبله شما کعبه است». از این زمان اصلاً حکم اول وجود ندارد که ما بخواهیم برداریم. پس «دفع» است. ولی در ظاهر برای ما رفع است. پس از اول معلوم بوده که این حکم تا این تاریخ بوده ولی ما اطلاع نداشتهایم؛ لذا برای ما «رفع» بوده است؛ پس در تعریف نسخ میگوییم «انتهاء أمد الحکم».به نظر ما هم فرمایش امام، فرمایش درستی است.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید ؟در گفتگو ها شرکت کنید!