خارج اصول ۲۷ (وضع: تعارض احوال لفظ)
موضوع: مباحث الفاظ/وضع /تعارض احوال
خلاصه جلسه گذشته: صحبت درباره تعارض احوال بود. مرجحاتی را برای این احوال ذکر کردیم، مثلاً: مجاز بر اشتراک مقدم است، تخصیص مقدم بر اشتراک است و… . این مرجحات عقلایی هستند نه تعبدی؛ لذا اگر درجایی ظهور کلام را فهمیدیم، همان ظاهر حجت است. اصاله العموم، اصاله الاطلاق، اصاله عدم القرینه و… همه از جزئیات اصاله الظهور است.
فرمایش مرحوم شاهرودی«ما ذکروه فی الأولویّه و الترجیح إن رجع إلى القرینه الموجبه لتعیّن إحدى تلک الأحوال فلا کلام و إلّا ففیه کلام. و حینئذٍ یحکم بالإجمال و عدم تعیّن إحداها. و من هذا الباب قوله- تبارک و تعالى: ﴿فَیُضِلُّ اللَّهُ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ﴾[۱] و نحو ذلک من الآیات الموهمه للجبر، فإنّه قد ذکر للإضلال معان عدیده، فإن کان لأحدها قرینه توجب ظهور اللفظ فیه فیحمل علیه و إلّا فیصیر مجملاً و لایمکن الحمل على أحدها بدون المعیّن[۲] ».
آیه ﴿فَیُضِلُّ اللَّهُ مَنْ یَشاءُ وَ یَهْدِی مَنْ یَشاءُ﴾ را چگونه معنا میکنید؟
۱. ظاهر آیه میگوید: «خدا هر کس را که بخواهد گمراه میکند و هر کس را که بخواهد هدایت مینماید» این جبر است. ولی ما یقین داریم که این معنای آیه نیست؛ زیرا آیات دیگر قرآن این معنا را رد میکند.
۲. این آیه را با توجه به آیات دیگر معنا کنیم. خداوند متعال در آیهای دیگر میفرمایند: ﴿إِنَّا هَدَیْنَاهُ السَّبِیلَ إِمَّا شَاکِرًا وَإِمَّا کَفُورًا﴾[۳] همه انسانها هدایت شدهاند ولی عدهای مخالفت کردند و مسیر هدایت را نرفتند. پس خدا ابتدا هیچ کس را گمراه نکرده است. انسانها بهوسیله پیامبران و فطرت خود هدایت شدهاند. اگر بر اساس این هدایت عمل کنند، هدایت شدهاند و اگر عمل نکند، گمراه شدهاند. ﴿خَتَمَ اللّهُ عَلَى قُلُوبِهمْ وَعَلَى سَمْعِهِمْ وَعَلَى أَبْصَارِهِمْ غِشَاوَهٌ وَلَهُمْ عَذَابٌ عظِیمٌ﴾[۴] هر سیئهای که هست، از جانب خودمان است ﴿مَّا أَصَابَکَ مِنْ حَسَنَهٍ فَمِنَ اللّهِ وَمَا أَصَابَکَ مِن سَیِّئَهٍ فَمِن نَّفْسِکَ…﴾ [۵] .
آیتالله شاهرودی میفرمایند: «اگر این آیه را بر اساس ظاهرش معنا کنید، جبر میشود. ولی اگر با توجه به سایر آیات معنا کنید، جبر نمیشود».
وقتی این بندگان در ضلالت افتادند، خدا نیز به آنها توجه نمیکند. وقتی کودکی را چند بار نصیحت میکنید و او لجبازی میکند و به حرف شما گوش نمیکند، خسته میشوید و او را رها میکنید و میگویید «بگذار هر کاری میخواهد بکند. من هر قدر میتوانیتم او را نصیحت کردم ولی گوش نکرد». خدا هدایت میکند ولی مردم باید با اختیار و اراده خودشان هدایت و خوب شوند. بنای طبیعت عالم این نیست که ما با جبر خوب شویم.
آیتالله شاهرودی میفرمایند که ممکن است گاهی کلام مجمل باشد و ما بتوانیم به کمک آیات و روایات دیگر آن را معنا کنیم. ما باید به دنبال ظهور کلام باشید. اگر ظهور کلام را پیدا کردیم، آن را قبول میکنیم. این ظهور به چند روش پیدا میشود. راه اول تفسیر قرآن با قرآن است؛ مثل روش علامه طباطبایی که از آیات دیگر قرینه میآورد و آیه را با آیات دیگر تفسیر میکرد.
راه دوم تفسیر قرآن با روایات است؛ یعنی با استفاده از روایات معتبر، معنای آیات قرآن را میفهمیم. اینها ظهورات را برای ما روشن میکند. اگر ظهور کلام با این دو روش مشخص نشد، سراغ مرجحات میرویم و اگر ظهور منعقد شد، به ظهور عمل میکنیم.
فرمایش امام خمینی (ره)«قد ذکروا فی ترجیح بعضها على بعض مرجّحات ظنّیّه لایصحّ التعویل علیها؛ لعدم دلیل على اعتبارها؛ نعم، ذکر من بینها ما یصحّ الاتکال علیه و دارت علیه رحى عیش أبناء النوع الإنسانیّ و هو الظهور؛ لأنّه إن کان للفظ ظهور فی معنىً یحتجّ المولى على عبده و العبد على مولاه. و هذا فی الجمله ممّا لا إشکال فیه»[۶] .
فرمایش آیتالله خوئی (ره)«التخصیص و التقیید و المجاز و الاشتراک و الإضمار. ذکروا لتقدیم کلّ واحد منها على الآخر فیما إذا وقعت المعارضه بینها وجوهاً و لکنّ الصحیح ما ذکره المحقّق صاحب الکفایه+من أنّ تلک الوجوه بأجمعها من الاُمور الاستحسانیّه التی لا اعتداد بها- أصلاً- فی باب الألفاظ؛ فإنّ المتّبع فی ذلک الباب الظهورات العرفیّه التی قد جرت على متابعتها السیره العقلائیّه فی مسأله الاحتجاج و اللجاج، دون الاستحسانات العقلیّه و الاُمور الظنّیّه؛ إذ لم یترتّب علیها أیّ أثر شرعیّ إلّا إذا کانت موجبهً للظهور العرفی؛ فحینئذٍ العمل بالظهور، لا بها، کما لایخفى؛ فلا وجه لإطاله الکلام فی ذلک أصلاً»[۷] .
آیتالله خوئی نیز میفرمایند که این مرجحات تعبدی نیستند.
فرمایش آیتالله سبحانیآیتالله سبحانی درباره مسئله مورد بحث فرمایشی دارند که به نظر ما درست نیست. آیتالله سبحانی میفرمایند:«البحث عن هذه الوجوه و نقدها إضاعه للعمر و المتّبع لدى أهل المحاوره هو الظهور، فإن تحقّق فهو و إلّا فلا تعتبر؛ لأنّ هذه الوجوه علل فکریّه أشبه باُمور عقلیّه بعیده عن الأذهان العرفیّه؛ فلا یلتفت إلیها العرف الدقیق حتّى یثبت بها الظهور للکلام»[۸] .
آیتالله سبحانی میفرمایند: این مباحثی که مطرح شد، لزومی ندارد و عمرتان را تلف میکند. ظهور برای ما مهم است. اگر ظهور محقق بود، ما تابع ظهوریم؛ وگرنه این مرجحات اعتباری ندارد؛ زیرا این وجوه شاید از لحاظ عقلی تا حدودی درست باشد، ولی عرف به آنها توجه نمیکند و این وجوه عرفی نیست و ظهور را اثبات نمیکند.
به نظر ما این فرمایش اشکال دارد.
اشکال: ما دو نوع ظهور داریم: ۱.ظهور بدوی ۲.ظهور بعد از تأمل و دقت.
گاهی به محض دیدن عبارتی، معنایی را از آن برداشت میکنیم؛ اما گاهی پس از بررسی صدر و ذیل کلام و مطالب دیگر کتاب و…، آن عبارت را معنا میکنیم. این دو ظهور تفاوت زیادی با یکدیگر دارند. ما ظهور بعد از دقت را معیار میدانیم؛ نه ظهور ابتدایی. به نظر ما مرجحاتی که ذکر شد به درد این کار میخورد و پس از بررسی آیات و روایات، در انعقاد ظهور به ما کمک میکند. اگر ظهور منعقد شد، حجت است و اگر منعقد نشد، حجت نیست. ولی اگر با توجه به این مرجحات ظهور منعقد شد، آن ظهور حجت است.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید ؟در گفتگو ها شرکت کنید!