حدیث ۱۰ (چهل حدیث: ریشه عُجب)
موضوع: احادیث کتاب چهل حدیث مرحوم امام (ره)/عجب /ریشه عجب
ریشه عجبصحبت در بحث کتاب «چهل حدیث» مرحوم امام (اعلی الله مقامه الشریف) بود. یکی از نکاتی که مرحوم امام بیان نموده و بر آن تکیه میکنند، این است که ریشه مسئله عُجب و خودبزرگبینی که یکی از مهلکات انسان است، در چیست؟ عجب از کجا به وجود آمده است؟ برای چه انسان را هلاک میکند؟
منشأ عجب، «حب به نفس» است. انسان بهخاطر علاقه به خودش، باعث میشود که کارهای کوچک خودش را بزرگ بداند؛ کار کوچکی انجام داده اما فکر میکند که کار بسیار بزرگی را مرتکب شده است. گاهی عجب به حدی بالا میرود که کارهای زشت خود را هم کار خوب میپندارد. فحش میدهد، توهین میکند و تهمت میزند سپس کار خودش را توجیه میکند.
مرحله اول آن است که کارهای خوب کوچک انجام میدهد و فکر میکند کار خوب بزرگی انجام میدهد، مثلاً به کسی کمکی کرده، فکر میکند که دنیا را فتح کرده است، اما گاهی به مرحلهای میرسد که کارهای زشت خود را عالی میداند. دروغ، غیبت، تهمت و توهین کرده اما توجیه میکند و فکر میکند که وظیفه او است. خود را انقلابی، مقدس و … میداند اما وظیفه شرعی خود میداند که تهمت زده و توهین کند.
مرحوم امام (اعلی الله مقامه الشریف) میفرماید: ریشه همه اینها حب به نفس است؛ چون خود را دوست دارد، علاقه زیاد به خود باعث میشود که هرکاری که انجام دهد آن را بالا بداند. درس میدهد میگوید: «درس من بهترین درس است». کتاب مینویسد میگوید: «کتاب من بهترین کتاب است».
اهداف بلند ائمه (ع)یکی از نکات مهم این است که گاهی انسان اشتباه میکند. مرحوم امام میفرماید: نباید خود را با ائمه (ع) مقایسه کنید در روایت داریم: ِ «لَا یُقَاسُ بِنَا أَحَد»[۱] هیچکس نمیتواند خود را با ائمه (ع) مقایسه کند. ممکن است انسان متدین و مقدسی باشید، واجبات و مستحبات را انجام دهد و محرمات و مکروهات را ترک کنید اما یک «لا اله الّا الله» امیرالمؤمنین (ع) بالاتر از تمام اعمال شما است؛ زیرا هدف و نیت امام علی (ع) از عباداتش فقط خدا است؛ اما اعمال ما مثلاً برای بهشت، حور العین و … است.
امام (ع) نه بهخاطر شوق به بهشت و نه بهخاطر خوف از جهنّم عبادت میکند بلکه عشق و علاقه به خدا دارد، او برای خدا عبادت میکند اما ما برای حب به نفس، عبادت میکنیم، بهشت را دوست داریم و از جهنم، گریزانیم. ممکن است در لفظ کلماتی را آموخته باشیم و بگوییم اما باطن ما برای خدا نیست.
مرحوم امام میفرماید: اگر به ما بگویند: «ایها الناس! اگر زنا کنید، دروغ بگویید، قمار بازی کنید و … به بهشت میروید، چه کاری میکنید؟ آیا انجام میدهید؟ خلاف نیست اما خدا راضی نیست و دوست ندارد. میگویند با اینکه خلاف است باز هم به بهشت میروید. بَینی و بین الله خلاف میکنید یا نه؟ نماز بخوانی یا نخوانی، جایت در بهشت است، نماز شب بخوانی یا نخوانی جایت در بهشت است، دراینصورت آیا بلند میشوی نماز شب بخوانی؟
روزی به منزل مادرم رفتم (خدا ایشان را رحمت کند)، دیدم گریه میکند و اشک میریزد. گفتم: «مادر چرا گریه میکنی؟» چیزی نفرمود، عرض کردم: «ناراحتی شما چیست تا برطرف کنم؟» اصرار کردم تا متوجه شدم که برای نماز شب دیر بیدار شده است. فهمیدم که او با ما فرق دارد؛ ما اگر خواب بمانیم میگوییم: «عیبی ندارد که خواب مانیدیم، زیرا انسانی که خواب مانده، تکلیفی ندارد» اما بعضیها گریه میکنند و اشک میریزند که چرا مستحبی از آنها فوت شده است.
مرحوم امام، معلم اخلاق بزرگی بود، این شخصیت بزرگوار اینگونه مطرح میکند: اگر به من بگویند که جایت در بهشت است و همه چیز برایت فراهم است، گناه کنی یا نکنی جایت در بهشت است، فقط خدا خوشش نمیآید که گناه کنی، من گناهکار میشوم.
اگر بتوانیم برای رضای خدا عمل کنیم نه برای حب بهشت یا خوف جهنم خیلی مهم است. اینکه علمای اخلاق از خلوص و اخلاص، بحث میکنند همین است.
مثلاً بعضی از افراد که به شما زنگ میزنند بهخاطر این است که با شما کاری دارند؛ سلام و احوالپرسی میکند، کلّی مقدمهچینی میکند تا در نهایت، کارش را به شما بگوید و شما مشکلش را حل کنید؛ اما کسی زنگ میزند و تا آخر چیزی نمیخواهد و در نهایت میگوید: «بنده در خدمت شما هستم». آیا این دو باهم فرق میکند یا نه؟ شما هم متوجه هستید که این دو باهم متفاوت است. ما که به سراغ عبادت و خداوند میرویم همانهایی هستیم که آخرش میگوییم مشکل ما را حل کن، گناهان ما را ببخش، بهشت را جایگاهمان قرار بده و … . تمام عبادات ما برای رضای خدا نیست بلکه میخواهیم مشکلمان حل شود. نمیگویم این عبادات بد هستند بلکه اینها هم خوبند اما خیلی فرق دارد.
مقام ائمه، مقام بالایی است، اهداف بلندی دارند اما اهداف ما در سطح پایینی است؛ خدایا به ما روزی بده، نماز شب میخوانم تا مشکلاتم کم شود و قرضهایم را بدهم. اینها هم خوب است اما این اعمال با اهداف بلند ائمه تفاوت دارند.
روایتی مرحوم امام در اینجا مطرح میکنند این است: «عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ یُونُسَ عَنْ أَبَانٍ عَنْ حُکَیْمٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (ع) عَنْ أَدْنَى الْإِلْحَادِ فَقَالَ: إِنَّ الْکِبْرَ أَدْنَاهُ».[۲]
نزدیکترین چیز به کفر، تکبر است. انسانهایی که عجب و تکبر دارند به کفر نزدیک هستند؛ زیرا بزرگبینی مخصوص خدا است. اگر خود را بزرگ بدانیم، خود را در کنار خدا، وجود بزرگی دیدهایم؛ یعنی برای خدا شریک قائل شدهایم، یعنی من هم در کنار خدا با یک درجه تنزّل، وجود بزرگی هستم.
اطرافیان انسان، گاهی او را به چاله میاندازند؛ میگویند: «ماشاءالله چه بیانی، چه اخلاقی و …» این تعریفها انسان را بیچاره میکند. آیتالله امینی میفرمود: بعد از فوت آیتالله العظمی بروجردی، بسیاری از علما، رساله داده و اعلام مرجعیت کردند. من خدمت مرحوم امام که استاد ما بود، رفتم و گفتم: «اجازه بدهید بنده و برخی از فضلای درس شما شبها خدمت برسیم و جلسهای داشته باشیم و مسائلی را بحث کنیم». امام متوجه شد که مراد، جلسه استفتاء است (جلسه استفتاء مخصوص مراجع است) مرحوم امام عصبانی شد و فرمود: «از تو توقع نداشتم که این حرف را به من بزنی! باید به من میگفتی که تو دیگر پیر شدهای، باید با دنیا خداحافظی کنی و به دنبال دنیا نباشی، نه اینکه مرا به دنیا تشویق کنی.
خداوند این امام با چنین روحیهای را به جایی رساند که در شرق و غرب عالم، محبوبیت پیدا کرد، در تمام دنیا نامش پیچید و مورد احترام همه شد تا جایی که برخی با پای پیاده برای زیارت به مرقد ایشان میروند. این ارزش انسانی است که میخواهد از مسائل مادی دور شود و خدا او را بزرگ میکند.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید ؟در گفتگو ها شرکت کنید!