اخلاق ۲۴(انواع حجاب معنوی)
مرحوم امام خمینی تعبیری داشت به عنوان «حجاب ظلمانی». گاهی چیزی برای انسان تبدیل به حجاب میشود. شما که فاضل، مجتهد و عالم هستی خیلی چیزها را میفهمی اما در برخی موارد آن را نمیفهمی؛ چون برخی چیزها منافع شما است، باعث میشود که برخی چیزها را نفهمی و توجیه میکنی. گاهی علم هم برای انسان حجاب میشود. خدا نکند وقتی انسان عالم شد، همه چیز را توجیه کند؛ حتی خلاف را هم توجیه میکند. شما گاهی در مقابل امر واجب یا مستحبی قرار میگیرد، مثلا خمس و زکات واجب است و شما هم ثروتمند هستید پس چرا خمس و زکاتت را نمیدهی. آیا همه ما روحانیان، حساب و کتاب داریم؟ خیلی از ما با همین شهریه ناچیز هم حساب داریم اما آیا ثروتمندان هم حساب خمس و زکات دارند؟ برخی از بزرگان ما هر روز خمسشان را میدادند و نمیگذاشتند به روز بعد برسد. میگفتند: «اگر امشب بمیرم، خمس به گردن من میماند. فلان مقدار کاسبی کردهام، چهار قسمتش برای خود من و یک قسمت آن متعلّق به فقرا است». برخی از بزرگان هر ماه، حساب اموالشان را رسیدگی میکردند. برخی نیز هر ساله خمس خود را حساب میکنند اما اکثر مردم این کار را نمیکنند. انفاق مستحب است، شما که پول و ثروت داری چرا انفاق نمیکنی بلکه فقط ثروت جمع میکنی؟
ما باید ابتدا از خودمان شروع کنیم؛ آیا روحانیان ما اهل خمس هستند؟ در میان طلبههای معمولی زیاد دیدهام که خمس خود را میدهند اما در میان بزرگان خیلی ندیدهام. چه دارا باشیم یا نباشیم باید حساب سال داشته باشیم و در راه خداوند انفاق کنیم. بر سر دوراهی باید تصمیم بگیریم؛ پول را برای چه دوست داری؟ من اگر پولدار شوم قلبم آرام میگیرد، آیا باید پول را اینگونه دوست داشته باشیم؟ یا اینکه باید پول را برای خداوند دوست داشته باشم. اگر پول را برای زن، فرزند، طلبهها و مردم خرج میکنم فقط برای خدا است. اگر به این مقام رسیدید، حب شما لله است.
در مقام هم اینگونه است؛ دوست دارم که در تلویزیون من را نشان دهند و بگویند آیتالله فلان. مقام را برای چه میخواهید؟ آیا آن را برای خودنمایی میخواهید یا برای خدا است؟ اگر برای خدا میخواهید ارزشمند است اما اگر برای محبوبیت میان مردم باشد، حب لله نیست. حب نشانه ایمان است. مقام را برای چه دوست داری؟ لذا گاهی کنار آن دروغی میگویید، گاهی وعده بیجا میدهید تا به مقام برسید. چه کسانی دروغ میگویند و ظاهرسازی میکنند تا به مقام برسند؟ کسانی که کارشان برای خدا نیست و حب لله ندارند. ما اگر بخواهیم تشخیص بدهیم خیلی راحت است که آیا پول را برای خدا میخواهیم یا نه؟ حب ما به پول، همسر، فرزند و هرچیزی که در دنیا است و به آنها علاقه داریم آیا علاقه خدایی است یا شیطانی؟ علاقه ما از این دو حالت خارج نیست.
اگر حب برای خدا نباشد، حجابهای ظلمانی است اما حجابهای نورانی هم وجود دارد. مرحوم امام خمینی از چنین حجابهایی یاد میکند. مگر میشود حجاب باشد و نورانی هم باشد؟ میشود انسان به دنبال کارهای خیر برود که به نظرش خیلی عالی است اما حجاب برای او است.
آیتالله بهجت (رحمهالله) وقتی وارد نجف شد با مرحوم استاد آیتالله سید علی قاضی آشنا شد. مرحوم آیتالله قاضی به مستحباتی مانند نماز شب، زیارت مسجد کوفه، اعتکاف و … توصیه میکرد. برخی از علمای مجتهد و فقیه نجف با آیتالله قاضی (رحمهالله) مخالف شدند؛ زیرا معتقد بودند که ایشان باعث میشود طلبهها درس و بحث را کنار بگذارند. از این رو نسبتهای ناروایی را به ایشان دادند و شهرتی پیدا شد که کسی اطراف آیتالله سید علی قاضی (رحمهالله) نرود. آیتالله بهجت (رحمهالله) خدمت آیتالله قاضی (رحمهالله) رفت و ایشان دریافت که آیتالله بهجت (رحمهالله) نفس مستعدی دارد؛ بنابراین او را پذیرفت و دستوراتی را به او داد. به پدر آیتالله بهجت (رحمهالله) که در فومن زندگی میکرد خبر دادند فرزندت در نجف بهجای اینکه درس بخواند نزد سید علی قاضی رفته و صوفی شده است. پدرش نامهای به او نوشت به این مضمون: شیخ محمدتقی، من مستحبات را بر تو حرام کردم و فقط باید واجبات را انجام دهی.
پس از رسیدن نامه، آن را خدمت آیتالله قاضی برد و کسب تکلیف کرد. آیتالله قاضی توصیه نمود که دستور پدر را اطاعت کند. آیتالله بهجت هم که به دنبال تهجّد و عبادت بود، آنها را رها کرد و به دنبال درس رفت. چند سالی گذشت تا اینکه پدر آیتالله بهجت فوت کرد. خدمت آیتالله قاضی رفت و گفت: با فوت پدر زمان اجرای دستور هم تمام شده است؛ پس من در خدمت شما هستم تا به من دستور بدهید. شاگردان آیتالله قاضی همه اعتراف کردند این آقا با اینکه مستحبات را ترک کرده بود از همه ما که همیشه مشغول به مستحبات بودیم، جلوتر است. به همین دلیل بود که پس از فوت پدر، آیتالله بهجت پیشرفت سریعی داشت؛ زیرا امتثال امر پدر را کرده بود.
اگر پدر امر به ترک مستحب کرده اما شما میگویی: «میخواهم نماز شب بخوانم زیرا آن را دوست دارم هرچند پدرم نهی کرده باشد» این حجاب نورانی است. کارهای خوبی انجام میدهی اما همه به ضرر شما است زیرا پدر راضی به انجام آن نیست. مهم این است که بدانی چه کاری را باید در چه زمانی انجام دهی. مهم است که کارها برای خدا باشد. اگر حرف پدرت را برای خدا اطاعت کنی، خدا نیز به تو مقام میدهد. همان مقاماتی که میخواستی به وسیله نماز شب و سایر مستحبات به دست آوری با اطاعت از پدر و مادر، خداوند بهتر از آن را به تو میدهد اما به این شرط که برای خدا حرف آنها را اطاعت کنی.
من انسانهایی را دیدهام که به پدر و مادرشان رسیدگی نمیکنند اما ظواهرشان خیلی خوب و عالی است و انسان بر آن ظاهر غبطه میخورد. برو و کف پای پدر و مادرت را ببوس و تا زنده هستند به آنها کمک کن. این از نماز شب و مستحبات مهمتر است و اطاعت از آنها واجب است. گاهی اهم و مهمها را درست نمیسنجیم؛ فکر میکنیم کاری عالی است اما واجب را رها کردهایم. در روایات نقل شده که از پدر و مادر اطاعت کنید هرچند که کافر باشند.
مشکل ما این است که در مقامات دنیایی گرفتاریم؛ مقام دنیایی اگر برای خدا باشد درست است اما اگر برای خدا نباشد، وعدههای دروغ داده میشود و ظاهرسازی میشود؛ زیرا برای خدا نیست بلکه برای خودمان است.