حدیث ۴ (چهل حدیث: مواضع هلاکت)

, ,

موضوع: مواضع هلاکت

«قال رسول الله (ص): ثَلَاثٌ مُهْلِکَاتٌ شُحٌّ مُطَاعٌ وَ هَوًى مُتَّبَعٌ وَ إِعْجَابُ الْمَرْءِ بِنَفْسِه‌».[۱]

سه چیز انسان را هلاک می‌کند:

۱ـ تبیعیت از بخل«شُحٌّ مُطَاعٌ»: اول آن است که انسان بُخل داشته باشد. بخل، تنها در مسائل مالی نیست؛ این‌گونه نیست که فقط اگر انسان مالش را به دیگران ندهد بخیل باشد بلکه در ابعاد مختلف بخیل است. اگر علمی را دانسته و خبر دارد و برای کسی بیان نمی‌کند، بخیل است. اگر راهی را برای اقتصاد مملکت می‌داند که اگر مردم آن مسیر را طی کنند وضع اقتصادیشان بهتر می‌شود ولی به کسی نمی‌گوید، بخیل است؛ می‌گوید: «بگذارید من پولدار شوم ولی دیگران پولدار نشوند». این مسیر اقتصادی است، می‌توانست برای دیگران بگوید و آن‌ها هم استفاده کنند.

در مباحث علمی مثل فقه، اصول، فلسفه و … برخی آن‌چه را که می‌دانند بیان کرده و در اختیار دیگران قرار می‌دهند و آن را طول و تفصیل یا آب و تاب نمی‌دهند که بخواهند مقداری را امروز بگویند و مقدار را فردا و روزهای بعد بگویند بلکه خلاصه مطلب را بیان می‌کنند اما برخی این‌گونه نیستند؛ مثلاً برخی از پزشکان، حرف آخر را اول نمی‌گویند و شما را شش‌بار می‌آورند، می‌گویند: «این قرص را بخور و دوباره هفته بعد بیا»؛ هفته دیگر که رفتی، قرص دیگری می‌دهد و می‌گویند: «مجدداً هفته بعد بیا»؛ شش‌بار شما را می‌آوردند و آخرش که می‌بینند خسته شدید، دارویی را که باید می‌دادند، تجویز می‌کنند.ذات برخی این‌گونه است که از اول، حاق مطلب را بیان نمی‌کنند و شما را دور سر گردانده و مدتی اسیر می‌کنند تا مطلب را بیان کنند. این مشکل در بین پزشکان، مهندسان، علما و … اتفاق می‌افتد و در مسائل مختلف زندگی وجود دارد؛ به این معنا که آن کاری که می‌تواند خیلی زود، سریع و راحت انجام شود با طول و تفصیل اضافی انجام می‌شود. برخی از بنّاها که برای کار به خانه شما می‌آیند و وسایلش را می‌آورد جایی را مشغول شده و سر شما را گرم می‌کند تا یک روز کار خودش را اضافه کند. بابا کار اصلی خودت را درست انجام بده تا تمام شود. نجّار یا آهنگر می‌آید همین طور، خانه که می‌سازی، اعصابت خراب می‌شود؛ چون می‌بینی دوباره‌کاری کرده‌اند؛ این افراد بخیل هستند.ذات انسان بخیل این‌گونه است که چیزی را که باید در اختیار شما قرار دهد، قرار نمی‌دهد؛ آن را طول می‌دهد و بخل دارد، نمی‌خواهد که شما زود نجات پیدا کنید و کارتان عالی انجام شود و با ترفندی کار را به‌صورت طولانی مدت انجام می‌هد.بخل همیشه در امور مالی نیست، ممکن است کسی از شما پول درخواست کند اما پول به او نمی‌دهید، این هم بخل است ولی زمانی کسی پرسشی از شما می‌کند اما پاسخش را کامل نمی‌دهید. این را می‌توانید در علوم و فنون مختلف، پیاده کنید.انسان‌های بخیل، گذشت ندارند. برخی از افراد مثلاً وقتی دارویی را برای مرضی پیدا می‌کنند، این‌طرف و آن‌طرف تماس می‌گیرند و به همه اطلاع می‌دهند تا مردم استفاده کنند اما برخی از افراد هم هستند که به هیچ کس نمی‌گویند، مخفی می‌کنند و می‌گوید: «بگذار فقط خودم استفاده کنم؛ چرا به دیگران بگویم»؛ این شخص بخیل است. انسان بخیل، هلاک می‌شود. رسول خدا (ص) می‌فرماید: کسی که بخیل باشد و آنچه را که دارد حاضر نیست در اختیار مردم قرار بدهد هلاک می‌شود و این اخلاق، از مهلکات است.بخیل بودن ممکن است در ذات همه افراد باشد ولی شما سعی کنید که با آن مبارزه کنید؛ یعنی بخلتان را ازبین ببرید و اطاعتش نکنید. بدبختی، بیچارگی و هلاکت در صورتی است که از بخل تبعیت کنیم. ممکن است انسان‌ها این روحیه را داشته باشند که چرا این را باید به دیگران یاد بدهم؟ چرا این مسئله را بیان کنم؟ بگذار منافعش را خودم ببرم و به کسی یاد ندهم. با چنین روحیه‌ای مبارزه کنید و از آن اطاعت نکنید؛ بنابراین چیزی که هلاکت را برای انسان می‌آورد، بخلی است که انسان از آن اطاعت کند (شُحٌّ مُطَاعٌ)؛ اما اگر اطاعت نکنید نجات پیدا می کنید.۲ـ تبعیت از هوای نفس«وَ هَوًى مُتَّبَعٌ»: همه انسان‌ها هوای نفس دارند، کسی نیست که هوای نفس نداشته باشد اما مهم آن است که از هوای نفستان اطاعت نکرده و با آن مخالفت کنید. تبعیت از هوای نفس نیز باعث هلاکت است که موارد بسیاری از آن را دیده‌اید.

۳ـ عُجب«وَ إِعْجَابُ الْمَرْءِ بِنَفْسِه‌»: نکته سومی که پیامبر (ص) می‌فرماید آن است که انسان، «مُعجِب» بوده و عُجب داشته باشد.

عجب آن است که انسان، خودش را خوب ببیند. می‌گوید: «من آدم خوبی هستم، الحمدلله؛ قرآن و نماز شب می‌خوانم». عجب یعنی خودبزرگ‌بینی.تکبر آن است که انسان، خودش را از دیگران بالاتر ببیند. این اضافه بر عجب است؛ یعنی علاوه بر اینکه خودم را خوب و بزرگ می‌دانم از دیگران نیز بالاتر می‌دانم.

اگر خودم را بزرگ بدانم و از دیگران نیز بالاتر بدانم، تکبر است اما اگر خودم را بزرگ می‌دانم و کاری هم به دیگران ندارم، تکبر ندارم که بگویم دیگران بد هستند ولی من خوبم، این عجب است.باید همیشه در زندگیتان بگویید: «من بدترین آدم روی زمین هستم». اگر این روحیه را داشته باشید عجب ندارید؛ با اینکه ممکن است انسان خیلی خوبی هم باشید ولی نباید خود را خوب ببینید. باید بگویید: «من خودم می‌دانم که چه انسان بدی هستم. خداوند به من لطف و محبت دارد. هر لطفی هست از طرف خداوند است و هر بدی وجود دارد از جانب خود من است». ﴿مَا أَصَابَکَ مِنْ حَسَنَهٍ فَمِنَ اللَّهِ وَمَا أَصَابَکَ مِنْ سَیئَهٍ فَمِنْ نَفْسِکَ﴾.[۲]

این روحیه را در وجود خود داشته باشید که عجب و خودبزرگ‌بینی باعث هلاکت انسان می‌شود.سیره علما در مبارزه با هوای نفسگاهی فکر می‌کنیم آدم خوبی هستیم اما وقتی خوب دقت کنیم، می‌بینیم خیلی با خوب‌های عالم فاصله داریم. من خودم را عرض می‌کنم، آیا واقعاً ساخته شده‌ هستیم؟ آیا از هوای نفسمان دوری می‌کنیم؟مرحوم آیت‌الله سید حسین کوه‌کمره‌ای (ره) – از علمای مجتهد مشهور نجف‌ – در مقام تدریس شاگردان زیادی داشت و مشغول تدریس بود. روزی مقداری زودتر برای تدریس آمد و کنار ستونی نشست، دید که شیخی با لباس کهنه‌ای در گوشه‌ای نشسته و درس می‌دهد. گوش داد که چه درسی می‌دهد، متوجه شد که عالی درس می‌گوید. خوشش آمد و فردا باز هم زودتر آمد تا ببیند چگونه درس می‌دهد. پشت ستون نشست، گوش داد و دید که خیلی قشنگ درس می‌دهد، خیلی ملا است و خیلی با سواد است ولی دوتا شاگرد بیشتر ندارد. روز سوم مجدداً زود آمد، نشست پشت ستون و درس او را گوش داد، دید خیلی باسواد است. چندین روز آمد، درس او را گوش داد و یقین پیدا کرد که او ملا است و با خود گفت: «از من باسوادتر است».بالای منبر رفت و به شاگردانش گفت: «شاگردان من! این آقای شیخ که آن گوشه درس می‌دهد و لباس مندرسی دارد، از من ملاتر و باسوادتر است. از شما می‌خواهم که ایشان برای شما درس بگوید، ما همه پای درس او بنشینیم و از او استفاده کنیم». همین کار را کرد؛ تمام شاگردها را قانع کرد که این آقای شیخ استاد شود. درس خودش را که شاگردان زیادی داشت تعطیل کرد و در اختیار او قرار داد. ایشان آیت‌الله بود و او یک مدرّس تازه‌کار بود. آن شیخ، همان شیخ انصاری (ره) بود که بعدها مشهور شد و صاحب رسائل و مکاسب شد. شیخ (ره) یک مدرّس معمولی بود اما این حرکت‌ها که انجام شد، شخصیت علمی ایشان معلوم شد.آیا ما چنین روحیه‌ای داریم؟ درسمان جمعیت زیادی داشته باشد و درسمان را تحویل کسی بدهیم که سطح پایینی دارد و به جای ما تدریس کند. آیا چنین روحیه‌ای را در خودمان ایجاد کرده‌ایم؟ اگر کسی بهتر از ما درس می‌گوید و ملاتر و باسوادتر است آیا حاضریم که درسمان را تعطیل کنیم و از همه بخواهیم که در درس او شرکت کنیم.کاسبان دیناین‌ها نمونه‌هایی از بزرگان اسلام بودند؛ این‌ها بودند که اسلام را حفظ کردند. این ایثارها، گذشت‌ها و روحیه‌ها بود که اسلام را حفظ کردند. اگر در هوای نفس غوطه‌ور شویم، به دنبال مرجعیت، مقام، تشریفات، تجملات، ماشین چنین‌وچنان و زندگی مرفه باشیم، کاسب خوبی هستیم. ماشین درجه یکی را تهیه کرده‌ایم، خانه خوب و زندگی عالی هم پیدا کردیم، نگو که عالم خوبی هستیم بلکه بگو: «کاسب خوبی هستیم». عالم درجه یک اسلامی کسی است که از هواهای نفسانی دور باشد. من به خودم می‌گویم، خطابش به خود من است، اگر ما به دنبال این مسائل باشیم، کاسبیم نه عالم؛ یعنی این عمامه، ردا و عبا را وسیله‌ای قرار داده‌ایم که زندگی مادیمان بهتر شود، پول بیشتری گیرمان بیاید، مقام بیشتری داشته باشیم، ماشین و خانه بهتری داشته باشیم. بله! می‌توانیم این کار را انجام دهیم و درآمد عالی داشته باشیم ولی اگر بخواهیم عالم واقعی باشیم، باید مثل مرحوم آیت‌الله سید حسین کوه‌کمره‌ای شویم؛‌ یعنی خودمان را فدای دیگران کنیم؛ اگر حقیقت را در آن شخصیت بزرگوار می‌بینیم، علم و تقوا دارد و آدم لایقی است، ادعا کردن شخصی در مقابل او جز هوای نفس چیز دیگری نیست.مسیر خوبی را انتخاب کرده‌ایم اما باید مقدار بیشتری توجه کنیم. این مسیر، مسیر کاسبی نیست؛ نیامده‌ایم تجارت کنیم، ثروت‌ها را روی هم انبار کنیم و آدم ثروتمندی شویم. ثروتمند باید دکتر، مهندس و … شود و ثروت‌های زیادی را پیدا کند؛ لذا علما و بزرگان ما نمی‌گذاشتند که وجوهات شرعی بیش از یک ماه نزدشان بماند؛ زیرا می‌گفتند: «ممکن است بمیرم، برای چه این پول پیش من بماند. این پول متعلق به مردم و فقرا است، باید به فقرا داده شود». برخی از متدینین، حساب سال را هر ماه انجام می‌دادند؛ یعنی می‌گفتند: «من در این یک ماه فلان مقدار درآمد داشتم، این مقدار اضافه است و خمسش فلان مقدار می‌شود». این کار را می‌کردند چون می‌ترسیدند بمیرند و تا سر سال خمسی نباشند.در هر صورت یکی از چیزهای مهم آن است که خدایی نکرده مُعجب به خودمان باشیم، «إِعْجَابُ الْمَرْءِ بِنَفْسِه‌» خودمان را خیلی بالا بدانیم. اگر از شما تعریف می‌کنند، آیت‌الله چنین‌وچنان، به خودتان نگیرید و باور نکنید؛ زیرا برای شما باعث اعجاب شده و خود را بالا می‌پندارید که در نهایت باعث هلاکت انسان می‌شود. رسول اکرم (ص) می‌فرماید: یکی از چیزهایی که انسان را هلاک می‌کند «إِعْجَابُ الْمَرْءِ بِنَفْسِه‌» است؛ اینکه انسان خودش را بالا بداند.هفته وحدتیکی از مسائل مهم، هفته وحدت است. وحدت بین علمای اسلامی یکی از مهم‌ترین چیزهایی است که مرحوم امام (أعلی الله مقامه الشریف) آن را متذکر شدند. باید همه ما متعبّد باشیم و به مقدسات سایر ادیان و مذاهب، اهانت نکنیم. باید سعی کنیم همه فرقه‌های اسلامی در مقابل دشمن یکی باشیم. ما اکنون دشمنی به نام اسرائیل و آمریکا داریم؛ پس باید علیه دشمن متحد باشیم. مشترکات هم که داریم؛ قبله، قرآن و مقدساتمان یکی است.اهل‌بیت محور وحدتاکثر فرقه‌های مسلمان، اهل‌بیت را دوست داشته و علاقه به اهل‌بیت دارند؛ محور وحدت ما اهل‌بیت (ع) است. سایر فرقه‌ها هم پیامبر و هم اهل‌بیت را قبول دارند؛ انشاءالله وقتی به مدینه مشرّف شوید، می‌بینید که بر دیوارها نام اهل‌بیت نوشته شده است و با کمال احترام، ائمه ما را دوست دارند؛ ما به‌عنوان امام معصوم قبول داریم اما آ‌ن‌ها به‌عنوان یکی از اصحاب و شخصیت‌های مهم، قبول دارند؛ لذا اختلاف ما با آن‌ها در محبت اهل‌بیت نیست بلکه در این است که ما به‌عنوان امام معصوم قبول داریم. در این هفته وحدت باید سعی کنیم که اختلافی میان فرقه‌های مسلمان به وجود نیاید و انشاءالله این هفته بر همه شما مبارک باشد.




حدیث ۳ (چهل حدیث: انواع عُجب)

, ,

موضوع: انواع عُجب

«عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عُمَرَ الْحَلَّالِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ سُوَیْدٍ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ(ع) قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْعُجْبِ الَّذِی یُفْسِدُ الْعَمَلَ فَقَالَ: الْعُجْبُ دَرَجَاتٌ مِنْهَا أَنْ یُزَیَّنَ لِلْعَبْدِ سُوءُ عَمَلِهِ فَیَرَاهُ حَسَناً فَیُعْجِبَهُ وَ یَحْسَبَ أَنَّهُ یُحْسِنُ صُنْعاً وَ مِنْهَا أَنْ یُؤْمِنَ الْعَبْدُ بِرَبِّهِ فَیَمُنَّ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لِلَّهِ عَلَیْهِ فِیهِ الْمَنُّ».[۱]

عُجْب باعث نابودی عملدر مورد احادیثی که مرحوم امام (اعلی الله مقامه الشریف) در کتاب چهل حدیث ذکر فرموده‌اند، بحث می‌کردیم. یکی از مباحثی که مرحوم امام به آن توجه کرده‌اند، مسئله عُجْب است. عجب از رذائل اخلاقی است. بدبختی‌اش آن است که انسان با دست خود اعمال نیکی را که انجام داده نابود می‌کند.

در روایت از امام کاظم(ع) خواندیم: از ایشان پرسیده شد: عجبی که عمل انسان را نابود می‌کند، چیست؟ فرمود: «الْعُجْبُ دَرَجَاتٌ مِنْهَا أَنْ یُزَیَّنَ لِلْعَبْدِ سُوءُ عَمَلِهِ». عجب درجاتی دارد.

عجب در کارهای خیرگاه شما عمل خوبی را مرتکب می‌شوید (نماز شب، دعای کمیل یا دعای ابوهمزه می‌خوانید) سپس عجب شما را می‌گیرد و می‌گوید: من آدم خوبی هستم، ابوهمزه خواندم، گریه کردم، دعای کمیل خواندم، زیارت امام حسین(ع) رفتم. عجب گاهی انسان را در این موقعیت می‌گیرد؛ یعنی اعمال خوبی را انجام داده و سپس می‌گوید: الحمدلله همه چیز من تکمیل است. مکه و کربلا رفتم، نماز شب هم که می‌خوانم، نماز اوّل وقت و جماعتم مرتب برقرار است و آدم صاف، خوب و درجه‌یکی هستم. عجب انسان را می‌گیرد و فکر می‌کند که انسان فوق‌العاده‌ای شده است. این درجه‌ای از عجب است.

راه درمان عجب در کارهای خیربرخی انسان‌ها آدم‌های خوبی هستند، کارهای خوبی هم انجام می‌دهند اما نباید به آن توجه کنند؛ باید بگویند: باز من بدترین آدم‌ها هستم. با اینکه آدم خوبی هستی ولی در زبان، فکر و قلبت نگو: «من بهترین آدم هستم» بلکه بگو: من آدم خبیثی هستم، آدم خوبی نیستم ولی تلاش می‌کنم که خودم را نجات بدهم.

عجب عامل سقوط ارزش اعمالاگر عجب تو را بگیرد، اعمالت از آن ثوابی که دارد ساقط می‌شود و پایین می‌آید؛ درجه اخلاصی که باید داشته باشید کم می‌شود؛ زیرا خودت را بزرگ می‌بینی.

 

عجب در اعمال زشتدرجه‌ای از عجب وجود دارد که خیلی بد است. خوب فکر کرده و دقت کنید ببینید آیا مبتلا هستید یا خیر؟ من نمی‌گویم چه کسی مبتلا است و چه کسی نیست؛ هرکس باید به نفس خودم مراجعه کند. آیا من مبتلای به این مرض هستم یا نه؟ این درجه، از عجب‌های خیلی بد و زشت است. عجبی که عمل بد را انجام می‌دهیم و می‌گوییم: «خیلی عالی است»؛ چه بدبختی از این بالاتر.

معمولاً ما روحانیون به این نوع از عجب گرفتار می‌شویم. برخی از روحانیون، کار زشتی را مرتکب می‌شوند، کار خود را توجیه می‌کنند و می‌گویند: «این کار خیلی عالی است»؛ تهمت می‌زند و می‌گوید: «وظیفه‌ من است». غیبت می‌کند و می‌گوید: «وظیفه شرعی من است. من وظیفه شرعی خود را انجام می‌دهم و آبروی فلانی را می‌برم».

با تهمت زدن، غیبت کردن، بدگویی، اهانت و کارهای بد و زشت، فکر می‌کند که بهترین کار را انجام می‌دهد؛ این بدترین عجب است. خدا نکند که ما توجیه‌گر اعمالمان باشیم. آنچه که هواهای نفسانیمان می‌گوید، انجام دهیم و سپس آن را توجیه کنیم. «الْعُجْبُ دَرَجَاتٌ مِنْهَا أَنْ یُزَیَّنَ لِلْعَبْدِ سُوءُ عَمَلِهِ» عمل بدش را زینت می‌دهد؛ عمل زشت را انجام می‌دهد، تهمت می‌زند، توهین می‌کند، بدگویی می‌کند و تهمت می‌زند اما از خودش تعریف می‌کند. به این کار می‌گوییم: «أَنْ یُزَیَّنَ لِلْعَبْدِ سُوءُ عَمَلِهِ». «فَیَرَاهُ حَسَناً»: خیال می‌کند که کار خوبی انجام داده است. «فَیُعْجِبَهُ وَ یَحْسَبَ أَنَّهُ یُحْسِنُ صُنْعاً».

عجب در طلبکاری از خدا«وَ مِنْهَا أَنْ یُؤْمِنَ الْعَبْدُ بِرَبِّهِ فَیَمُنَّ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ»: یک نوع از عجب آن است که انسان فکر می‌کند که اهل نماز شب، گریه، دعای ابوهمزه و … است و منّت بر خدا می‌گذارد. می‌گوید: من که این همه آدم خوبی هستم چرا باید مبتلای به فلان مرض شوم؟ چرا مریض شدم؟ چرا باید فلان مشکل برایم پیدا شود؟ من که اهل نماز شب، ذکر، دعا، نماز جماعت و … هستم. این شخص از خدا طلبکار است. می‌گوید: چرا من باید مصیبت ببینم؛ «فَیَمُنَّ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ». اعمال نیکت را برای خودت انجام دادی نه اینکه منّت بر خدا بگذاری.

منّ‌ت ‌خدا بر انسان«وَ لِلَّهِ عَلَیْهِ فِیهِ الْمَنُّ»: اگر کارهای خیر انجام می‌دهی، خدا بر شما منّت گذاشته که الحمدلله توفیق داشته‌ای کار خیر انجام دهی؛ نه این‌که بر خدا منّت بگذاری که چرا باید فلان مصیبت برای من اتفاق بیفتد، من که با خدا این‌طور هستم، من که حرف خدا را گوش می‌دهم؛ این منّت می‌شود. منّت بر خدا نگذار، خداوند بر تو منّت دارد.

خداوند تبارک و تعال در قرآن می‌فرماید: ﴿یمُنُّونَ عَلَیکَ أَنْ أَسْلَمُوا قُلْ لَا تَمُنُّوا عَلَی إِسْلَامَکُمْ بَلِ اللَّهُ یمُنُّ عَلَیکُمْ أَنْ هَدَاکُمْ لِلْإِیمَانِ إِنْ کُنْتُمْ صَادِقِینَ﴾[۲] شما که مسلمان شدید منّت بر خدا ندارید بلکه خداوند بر شما منّت دارد.

آیه دیگر در مورد همان عجبی که عرض کردم بدترین عجب است و متأسفانه ما گاهی مبتلای به این عجب می‌شویم که اعمال زشت، اهانت‌ها، غیبت‌ها و تهمت‌هایمان را زیبا می‌پنداریم و توجیه می‌کنیم: ﴿أَفَمَنْ زُینَ لَهُ سُوءُ عَمَلِهِ فَرَآهُ حَسَنًا﴾.[۳] یا آیه:‌ ﴿قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرِینَ أَعْمَالًا الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیهُمْ فِی الْحَیاهِ الدُّنْیا وَهُمْ یحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یحْسِنُونَ صُنْعًا﴾؛[۴] بدترین افراد چه کسانی هستند؟ کسانی که فکر می‌کنند بهترین کارها را انجام داده‌اند درحالی‌که کار زشت انجام می‌دهند ولی کار زشتشان را کار عالی تصویر می‌کنند.

بالاترین مهلکات

بالاترین و مهلک‌ترین مهلکات، «اعجاب المرء بنفسه» است. گاهی کارهای خوب انسان باعث می‌شود که فکر می‌کند آدم حسابی است اما گاهی انسان، اعمال زشت انجام می‌دهد و مبتلا می‌شود به اینکه اعمالش را توجیه کند و آن را به‌صورت خوب و تزیین شده ببیند.

تفاوت خوشحالی در عمل خیر با عجبمرحوم امام(ره) می‌فرماید:‌این عجب که بدترین عجب است، انسان را هلاک می‌کند. لیکن مرحوم امام(ره) می‌فرماید: اگر کسی اهل تواضع باشد، تکبّر نداشته باشد ولی از کار خوبش خوشحال ‌شود (مثلاً می‌گوید:‌خدا را شکر، امشب موفق شدم نماز شب بخوانم) این عیبی ندارد. الحمدلله موفق شدم و نماز جماعت رفتم،‌ الحمدلله موفق شدم و فلان خدمت را کردم، این اشکالی ندارد و به آن عجب نمی‌گوییم.

تواضع در خیرهاخوشحالی باید در کمال تواضع؛ هم تواضع عند الله و هم تواضع نسبت به مردم. تواضع نسبت به مردم و خدا داشته باشید و هر بلا، مشکلی، فقر، مریضی و ناراحتی برایتان به وجود آمد بگویید: خدایا شکرت. رفتم بیمارستان دیدم عده‌ای مریض سرطانی هستند، برخی را می‌گویند فردا می‌میرند، بعضی را می‌گویند امروز می‌میرند و بعضی دو روز دیگر، فهمیدم که من بهترین هستم نسبت به آن‌ها.

شکر مداومهرچه خودت را نگاه می‌کنی خدا را تشکر کن. بگو دیگران چه مشکلات بیشتری نسبت به من دارند، الحمدلله من این مشکلات را ندارم؛ در رابطه با درس، بحث و خانه؛ خیلی‌ها خانه ندارند اما الحمدلله من خانه دارم، حالا خانه‌ام کوچیک است، جایش دور است، عیبی ندارد. خیلی‌ها مستأجر هستند، خیلی‌ها پول اجاره را هم ندارند.

اگر توانستی در ظاهر و واقع روحیه‌ شکرگزاری را داشته باشی عیبی ندارد. خوشحالی که نماز شب خواندی اشکالی ندارد و به آن عجب نمی‌گویند. اگر خوشحالی که نماز اول وقت یا جماعت می‌خوانی، اشکالی ندارد و عجب نیست؛ ولی سعی کن که همواره تواضعت را نسبت به خدا و مردم داشته باشی؛ یعنی هم نسبت به مردم کوچکی کنی، این‌گونه نباشد که اگر نماز شب خواندی، جواب سلام مردم را ندهی، همچنین نسبت به خدا کوچکی کنی.

هرچه داری بگو الحمدلله، الحمدلله؛ خدایا این نعمت را از من نگیر. به من لطف و محبت بسیار کردی، ممنونم. الحمدلله این مقدار از امکانات را در اختیار دارم، شکر می‌کنم. گاهی بگویید: «یا واسع یا وهاب». از خدا بخواهید که به شما کمک کند و وضع مالیتان خوب شود سر را به سجده بگذارید و بگویید: «یا واسع یا وهاب»؛ یعنی خدا وهاب است و انشاءالله به شما لطف می‌کند. گاهی بگویید: «أشکر الله»، «شکر لله»؛ خدا را زیاد شکر کنید و از خداوند تبارک و تعالی تشکر کنید. گاهی بگویید: «أشکر الله علی نعمائه»؛ خدایا برای این نعمت‌هایی که به من دادی ممنونت هستم. به من کم ندادی و الحمدلله نسبت به خیلی‌ها علمم بالاتر و ایمانم، خانه و زندگی‌ام بهتر است.

ناشکری عامل سلب نعمت‌هامبادا ناشکری کنید و خداوند همین نعمت‌ها را هم از شما بگیرد؛ همین ماشین قراضه یا خانه کوچک را هم نداشته باشی؛ بگو«أشکر الله علی نعمائه». گاهی سر را به سجده بگذارید و با خداوند راز و نیاز کنید و بگویید: خداوندا همین چیزهایی که به من دادی خیلی زیاد است خیلی عالی است و خیلی تشکر می‌کنم.

مرحوم امام (اعلی الله مقامه الشریف) می‌فرماید: اگر این حالت تواضع و فروتنی را هم نسبت به خدا و هم نسب به مخلوق داشته باشی ولی خوشحال هستید (الحمدلله موفق شدم نماز شب خواندم، زیارت جامعه خواندم، زیارت کربلا رفتم و …) اشکالی ندارد و به آن عجب نمی‌گویند.

درمان عجببرای علاج کسالت که همه داریم (عجب) باید سعی بر تواضع باشد. هم تواضعتان را نسبت به مردم روز به روز زیاد کنید (به همه سلام کنید تا مبادا تکبر بر شما عارض شود) و هم نسبت به خدا تواضع داشته باشید، همیشه از خدا تشکر کنید؛ پایم درد می‌کند، خیلی‌ها هستند که پایشان را قطع کرده‌اند الحمدلله من پا دارم. هر مشکلی پیدا می‌کند همواره تشکر کنید. اگر این روحیه را در خود تقویت کنید با «اعجاب المرء بنفسه» مبارزه کرده‌اید و آن را کم‌کم از خود دور کنید وگرنه این حالت عجب گاهی ما را می‌گیرد، مخصوصاً ما روحانیون؛ برخی می‌آیند دست یا عبای ما را می‌بوسند و خیلی ما را تحویل می‌گیرند لذا خیال می‌کنیم که آدم حسابی هستیم. این اعجابی که ما را می‌گیرد بیچاره‌مان می‌کند. چه کار کنم؟ تواضعت را بیشتر کن، هم نسبت به مردم و هم نسبت به خدا.

راهپیمایی جهانی اربعینآقایان انشا‌ءالله برای اربعین می‌خواهید به کربلا مشرف شوید که ثواب بسیاری دارد. این حرکت واقعاً حرکت عظیمی است. از تمام کشورهای دنیا شرکت می‌کنند، از آمریکا، هند، پاکستان و تمام کشورهای دنیا. همچنین دین‌های مختلفی در راهپیمایی اربعین شرکت دارند. همان‌گونه که مقام معظم رهبری فرمودند این راهپیمایی اربعین، جهانی شده است؛ یعنی اختصاص به دین یا مملکت خاصّی ندارد.

ایثار یکی از اهداف امام حسین(ع)در طول تاریخ هیچ دین و مذهبی، اسلام و غیر اسلام، راهپیمایی با چنین ابهت و جمعیتی وجود نداشته. این حرکت اسلامی است که به وجود آمده است. در این راهپیمایی ما باید به اهداف امام حسین(ع) توجه ویژه‌ای داشته باشیم. یکی از اهداف امام(ع) ایثار است؛ شما که راهپیمایی می‌کنید و کسی مشکل داشته و نیاز به کمک داشت، دست او را بگیرید و به او کمک کنید، کسی که گرسنه است به او غذا بدهید، کسی که تشنه است و شما می‌توانید برای او آب فراهم کنید. ایثاری که امام حسین(ع) داشت را شما هم باید داشته باشید. باید از مردم عراق که ایثار می‌کنند باید کاملاً تشکر کنید.

توهین به مقدسات سایر ادیان و مذاهب ممنوعسعی کنید که به مقدسات ادیان مختلف به هیچ عنوان اهانت نکنید؛ زیرا از ادیان مختلف در این راهپیمایی شرکت کرده‌اند و شما باید وحدت را حفظ کنید. سعی کنید که اهداف امام حسین(ع) ظهور و بروز بیشتری داشته باشد. این حرکت اسلامی را پاس بدارید.

فتنه دشمنانمحبت، تواضع و تشکر خود را نسبت به مردم عراق داشته باشید که انشاءالله این حرکت مرموزانه دشمنان، نقش بر آب شود؛ زیرا آمریکا، اسرائیل و برخی از کشورهای منطقه به دنبال این هستند که این حرکت را کم‌رنگ و ضعیف کرده و ایجاد اختلاف کنند. می‌خواهند «عرب و عجم» و «شیعه و سنی» درست کنند تا اختلافاتی را به وجود بیاورند. سعی شما بر این باشد که نقشه‌های دشمن را کاملاً نابود کنید.

ملتمس دعااز آقایان عزیز و سروران محترم تقاضا می‌کنم که انشاءالله اگر مشرف شدید، این فقیر حقیر سراپا تقصیر را هم در گوشه چشمتان دعا بفرمایید؛ ما هم شما را دعا خواهیم کرد.


[۴] سوره کهف، ۱۰۳ ـ ۱۰۴.


حدیث ۲ (چهل حدیث: علائم ریا و عوامل عجب)

, ,

موضوع: علائم ریا و عوامل عجب

علائم ریایکی از مباحث مهم در بحث اخلاق برای انسان این است که آقا امیرالمؤمنین علی (ع) می‌فرماید: «ثَلَاثُ عَلَامَاتٍ لِلْمُرَائِی وَ یُحِبُّ أَنْ یُحْمَدَ فِی جَمِیعِ أُمُورِهِ».[۱]

«یَنْشَطُ إِذَا رَأَى النَّاسَ»: کسی که ریا می‌کند سه علامت دارد: وقتی مردم او را می‌بینند سرحال است، خیلی بانشاط نماز می‌خواند، «و الضالین» عالی می‌گوید که عرش را تکان می‌دهد، حمد و سوره عالی می‌خواند، دعاهای قنوتش چنین‌وچنان است، سجده که می‌رود دعاهای باحال و عالی می‌خواند.

«وَ یَکْسَلُ إِذَا کَانَ وَحْدَهُ»: اما وقتی در خانه می‌رود که نماز بخواند دیگر در سجده آن دعاها و آن حال را ندارد؛ آن «و الضالین»ها و آن دعاها نیست. در مسجد، پشت بلندگو و جلو مردم که نماز می‌خواند حال عجیبی دارد، همه می‌گویند: به‌به چه حالی؛ اما وقتی خودش در خانه تنها نماز می‌خواند به حال خود آگاه است، حالی ندارد و دوست دارد که زودتر سروته‌اش را هم‌بیاورد، نمازی می‌خواند که آن قنوت، حال و ذکر را ندارد.

این دو از علاماتی است که بدانید در اعمال شما ریا وجود دارد.«وَ یُحِبُّ أَنْ یُحْمَدَ فِی جَمِیعِ أُمُورِهِ»: علامت سوم: کار خیر انجام می‌دهید اما توقع دارید که مردم از شما تعریف کنند. می‌گویید: من به او محبت کردم اما هیچ تشکری نکرد. همیشه به دنبال این هستید که خودش یا دیگران تشکر کنند. می‌گویید: من کار خیری انجام داده‌ام، چرا جوابش را نمی‌دهی و تشکر و تواضع نمی‌کنی؟ من به تو محبت کردم، جواب محبت را بده. من به تو محبت کردم توقع دارم بی‌اعتنایی نکنی و تواضع و اظهار محبتت بیشتر شود.

اگر دیدی که چنین روحیه‌ای داری، مقداری در کارهایت شک کن؛ بدان کار را برای خدا نکرده‌ای. خالص برای خدا نیست، اگر نصفش برای خدا است نصفش را رهم برای خودت انجام می‌دهی که به تو احترام کرده و تشکر کنند.آزمودن اخلاص عملاین امتحان است. امروزه تمام دستگاه‌ها در خانه آمده، آزمایش می‌خواهی بدهی دستگاهش در خانه آماده است؛ انواع و اقسام آزمایش‌ها را می‌توانید انجام دهید. از نظر خدایی هم اگر می‌خواهید بدانید که چه ویتامین‌های معنوی را کم دارید راهش همین است؛ ببین در خانه که نماز می‌خوانی حالت چگونه است. بیرون حالت معلوم است در خانه چگونه‌ای؟ وقتی کار خیری انجام می‌دهی از آن آقا چه توقعی داری؟ توقع داری که سلام و تواضع کند، بیاید و کوچکی کند یا اصلاً توقعی نداری؟ دنبال این نیستی که او چه‌کار می‌کند؛ خدمتت را می‌کنی و نمی‌گذاری کسی بداند.روایت دیگری است از امام باقر (ع): «سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ یَعْمَلُ الشَّیْ‌ءَ مِنَ الْخَیْرِ فَیَرَاهُ إِنْسَانٌ فَیَسُرُّهُ ذَلِکَ فَقَالَ لَا بَأْسَ مَا مِنْ أَحَدٍ إِلَّا وَ هُوَ یُحِبُّ أَنْ یَظْهَرَ لَهُ فِی النَّاسِ الْخَیْرُ إِذَا لَمْ یَکُنْ صَنَعَ ذَلِکَ لِذَلِکَ».[۲]

آدمی است که کار خیر انجام می‌دهد، وقتی دیگری عمل او را ببیند، خوشحال می‌شود و می‌گوید: این آقا هم فهمید که من این پول را به فقیر دادم و این کار خیر را مرتکب شدم. دیگران که کار خیر مرا می‌بینند خوشحال می‌شوم و می‌گویم: الحمدلله دیگران هم فهمیدند که من فلان کار خیر را انجام دادم و آدم حسابی هستم.آقا امام باقر(ع) می‌فرماید: اشکال ندارد (لَا بَأْسَ مَا مِنْ أَحَدٍ إِلَّا وَ هُوَ یُحِبُّ أَنْ یَظْهَرَ لَهُ فِی النَّاسِ الْخَیْرُ) همه مردم این‌گونه‌اند که دوست دارند کار خیر انجام دهند و دیگران ببینند. «إِذَا لَمْ یَکُنْ صَنَعَ ذَلِکَ لِذَلِکَ» درصورتی‌که به‌خاطر مردم این کار را انجام نداده باشید؛ به‌خاطر خدا انجام دادی اما وقتی مردم متوجه می‌شوند شما خوشحال می‌شوید. کار شما برای خدا بوده اما وقتی مردم می‌فهمند شما در دل و نفستان خوشحال می‌شوید. امام باقر(ع) می‌فرماید این اشکالی ندارد.

هر دو روایت مسند و صحیح هستند. در روایت اول آقا امیرالمؤمنین(ع) فرمود: کسی که دوست دارد در همه کارها از او تعریف کنند، ریا دارد؛ اما این روایت می‌گوید: تو اگر برای خدا انجام دادی و از شما تعریف کردند و خوشحال شدی اشکال ندارد؛ زیرا انسان‌ها خوشحال می‌شوند که از آن‌ها تعریف کنند.در بحث گذشته اشاره کردیم که مراتب فرق می‌کند؛ «حَسَنَاتُ الْأَبْرَارِ سَیِّئَاتُ الْمُقَرَّبِین‌»[۳] . مقامی که حضرت امیرالمؤمنین(ع) بیان می‌کند مقام واقعاً بالایی برای انسان است، آنچه امام باقر(ع) مطرح می‌کند هم مقامی است اما پایین‌تر از آن. نماز ما هم درست است و انشاءالله قبول می‌شود. اگر کسی از ما تعریف کرد خوشمان می‌آید و خوشحال می‌شویم.

اگر بخواهی اعمالت را خالص برای خدا انجام دهی و هیچ شائبه‌ای نداشته باشد آن مقام است اما اگر بخواهی درجه پایین را داشته باشی، نمازی خوانیدم و انشاءالله قبول می‌شود، همین است. کار خیری انجام داده‌ای و مردم هم تعریف می‌کنند. اکثر مردم همین‌گونه هستند که از تعریف دیگران خوشحال می‌شوند؛ چه خوب درس می‌خواند، چه خوب بحث می‌کند، چه خوب منبر می‌رود، چه خوب نماز می‌خواند و … .عوامل عجب«عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَسْبَاطٍ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ عُمَرَ الْحَلَّالِ عَنْ عَلِیِّ بْنِ سُوَیْدٍ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ(ع) قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الْعُجْبِ الَّذِی یُفْسِدُ الْعَمَلَ فَقَالَ: الْعُجْبُ دَرَجَاتٌ مِنْهَا أَنْ یُزَیَّنَ لِلْعَبْدِ سُوءُ عَمَلِهِ فَیَرَاهُ حَسَناً فَیُعْجِبَهُ وَ یَحْسَبَ أَنَّهُ یُحْسِنُ صُنْعاً وَ مِنْهَا أَنْ یُؤْمِنَ الْعَبْدُ بِرَبِّهِ فَیَمُنَّ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لِلَّهِ عَلَیْهِ فِیهِ الْمَنُّ».[۴]

سند این روایت بنا بر اقوا صحیح است.یکی از چیزهایی که ما روحانیون باید خیلی حواسمان جمع باشد موضوع این روایت است. مردم آنچه از ما می‌بینند ظواهری مانند ریش، عبا، قبا، سجاده،‌ تسبیح، ذکر و … است. آنچه از شما می‌بینند سجاده، محراب، منبر، امام حسین(ع)، قال الصادق(ع)، قال الباقر(ع) و … است. خوبی‌های شما را می‌بینند و بدی‌های شما را نمی‌بینند. بدی‌های ما برای مردم مخفی است اما کارهای خوب ما در انظار مردم است.نماز جماعتمان، درسمان، قال الصادق و قال الباقرمان به‌راه است، این باعث «عُجب» می‌شود. مردم از ما تعریف می‌کنند؛ هرکسی می‌رسد می‌گوید: حاج‌آقا التماس دعا داریم. این باعث عجب می‌شود؛ چون فکر می‌کنیم که آدم حسابی هستیم و اعمالمان خیلی عالی است؛ پس برای خودمان مقام والایی را درنظر می‌گیریم. این خطرناک‌ترین چیزی است که گاهی برای ما روحانیون اتفاق می‌افتد.از امام کاظم(ع) درباره عجب که عمل انسان را فاسد می‌کند پرسیده شد، ایشان فرمود: عجب درجاتی دارد:توجیه عمل زشت«مِنْهَا أَنْ یُزَیَّنَ لِلْعَبْدِ سُوءُ عَمَلِهِ فَیَرَاهُ حَسَناً فَیُعْجِبَهُ وَ یَحْسَبَ أَنَّهُ یُحْسِنُ صُنْعاً»: بدبختی این است که ما عمل زشت انجام دهیم و فکر کنیم که عمل خوبی مرتکب می‌شویم. مردم دیگر این‌گونه نیستند؛ کار زشتشان معلوم است و می‌گویند که خلافکار هستند؛ ولی بدی ما این است که تمام کارهایمان را توجیه می‌کنیم و می‌گوییم: من این مصالح را درنظر گرفتم و این دروغ را گفتم. دروغی را می‌گوییم و کلی توجیه می‌کنیم. خلافی را انجام می‌دهم و باز آن را توجیه می‌کنیم. مردم عادی این مشکل را کمتر دارند و این مشکل بیشتر برای ماست مگر آن‌هایی که مثل ما یقه‌سفید می‌شوند و آخوندزده شوند، آن‌ها هم بلد می‌شوند و می‌توانند توجیه کنند. کسی از مردم اگر شراب‌خوار، قمارباز یا هرچیز دیگری است، همین است و می‌گوید که اهل خلاف است؛ اما ما عمل زشت را انجام می‌دهیم «فَیَرَاهُ حَسَناً» می‌گوییم: عجب کاری انجام دادم.

«أَنْ یُزَیَّنَ لِلْعَبْدِ سُوءُ عَمَلِهِ»: عمل بدش را تزیین و مرتب می‌کند، پیازداغی برایش می‌سازد و می‌گوید: عجب کار خوبی انجام دادم. «فَیُعْجِبَهُ»: جسارت می‌کند و می‌گوید: کار خوبی کردم. غیبت می‌کند و می‌گوید: درست است. غیبت مراجع، علما و بزرگان است ولی می‌گوید: من باید بگویم، من دنبال عدالت و چنین‌و‌چنان هستم. این توجیهاتی است که هر یک از ما آخوندها در خودمان داریم.

«فَیُعْجِبَهُ وَ یَحْسَبَ أَنَّهُ یُحْسِنُ صُنْعاً»: خودش از کار خودش خوشش می‌آید. کار زشتی انجام داده اما می‌گوید: خیلی عالی است. خیال می‌کند کار عالی انجام داده است؛ فحش داده و بدگویی کرده‌ایم، فکر می‌کنیم کار عالی است. تهمت زده‌ایم ولی فکر می‌کنیم خوب است و می‌گوییم: باید پدرش را درآورد. غیبت کرده‌ایم اما می‌گوییم: اشکالی ندارد، وظیفه‌ام بوده است. این بالاترین بدبختی است که برای انسان پیش می‌آید.

طلبکاری از خدا«وَ مِنْهَا أَنْ یُؤْمِنَ الْعَبْدُ بِرَبِّهِ فَیَمُنَّ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لِلَّهِ عَلَیْهِ فِیهِ الْمَنُّ»

مشکل دوم انسان این است که نماز شب می‌خواند و فکر می‌کند که از خداوند طلبکار است. اعمال خیری انجام می‌دهد و حالت طلبکاری می‌گیرد؛ هم از مردم طلبکار است و هم از خداوند. اگر ناراحتی برایش پیش بیاید دادوبیدادش بلند می‌شود و می‌گوید: من که با خدا این‌گونه ارتباط داشتم، نصف شب از خواب بلند شدم و نماز شب خواندم چرا باید برای من چنین اتفاق ناگواری بیفتد.«أَنْ یُؤْمِنَ الْعَبْدُ» ایمان دارد، کار خیر انجام می‌دهد «فَیَمُنَّ عَلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ» اما می‌گوید: خدایا من همان کسی هستم که نماز شب خواندم، همان کسی هستم که خمس دادم، همان کسی که فلان کار خیر را انجام دادم. «لِلَّهِ عَلَیْهِ فِیهِ الْمَنُّ» خدا منت بر سر تو دارد که توفیق پیدا کردی الحمدلله برای زیارت به حرم رفتی. اگر برای زیارت امام حسین(ع) رفتی خدا بر سر تو منت گذاشته، خدا به تو محبت کرده است. تمام کارهای خیری که انجام می‌دهید محبت خداوند است، تو منّتی بر خداوند نداری.

این مشکلاتی است که ما داریم و باید توجه داشته باشیم که خودمان را از این مشکلات پاک کنیم. متأسفانه از من گرفته (اوّل خودم را می‌گویم) تا سایرین گرفتار این مشکلات هستیم. باید قلبمان را پاک کنیم و با خدا صادق باشیم.




حدیث ۱ (چهل حدیث: نشانه ریا)

, ,

موضوع: نشانه ریا

مرحوم امام (اعلی الله مقامه الشریف) در کتاب چهل حدیث، روایتی را از امیرالمؤمنین (ع) نقل می‌کند:«قَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (ع): ثَلَاثُ عَلَامَاتٍ لِلْمُرَائِی یَنْشَطُ إِذَا رَأَى النَّاسَ وَ یَکْسَلُ إِذَا کَانَ وَحْدَهُ وَ یُحِبُّ أَنْ یُحْمَدَ فِی جَمِیعِ أُمُورِهِ».[۱]

سند این روایت موثقه است بنابراین سند کاملاً صحیح است. برخی در مباحث اخلاقی، روایات صحیحه را زیاد نقل نمی‌کنند اما مرحوم امام در اینجا روایت موثقه را نقل می‌کند.

اگر می‌خواهید بدانید که از لحاظ معنوی چه شخصیتی هستید، سه علامت دارد؛ به عبارت دیگر، ریاکار سه علامت دارد:

نماز با حالت معنوی در انظار مردماوّل: زمانی که در منزل نماز می‌خواند خیلی حال ندارد اما وقتی که مسجد می‌آید، در محراب قرار می‌گیرد و نماز می‌خواند حال بسیار خوبی دارد؛ خصوصاً اگر بلندگو را هم وصل کنند حالش عالی می‌شود. وقتی در خانه کنار زن و بچه یا در خلوت نماز می‌خواند آن حالت‌ها نیست. خودتان می‌توانید مقایسه کنید، ما که امام جماعت هستیم می‌فهمیم.

اگر در بین مردم، پشت بلندگو و در انظار مردم، حال بکاء و گریه پیدا می‌کنید و در منزل آن حالت‌ها وجود ندارد، در مورد خودتان شک کنید که نکند من ریاکار هستم. امام (ع) می‌فرماید این، علامت وجود مقداری ریا است. «یَنْشَطُ إِذَا رَأَى النَّاسَ» برخی از علمای بزرگ ما وقتی برای نماز می‌آمدند و جمعیت زیاد را می‌دیدند برمی‌گشتند و می‌گفتند که نماز را نایب بخواند. در حالات علمای بزرگ مکرر وارد شده است که اگر متوجه جمعیت می‌شدند یا می‌فهمیدند که شخصیتی برای نماز آمده است، برمی‌گشتند و نماز نمی‌رفتند. احساس می‌کردند که حالتی غیر عادی دارند.

لذا آقا امیرالمؤمنین می‌فرماید: خودت را امتحان کن؛ شما که در منزل نماز می‌خوانید در مسجد هم نماز می‌خوانید، ببینید در کدام، حال بهتری دارید. اگر دیدید در مسجد حال بهتری دارید اما در منزل دوست دارید سریع تمام شود و پای تلویزیون و موبایل بنشینید و حوصله ندارید که نماز با حال بخوانید، بدان که مشکلی در وجودت هست.

«وَ یَکْسَلُ إِذَا کَانَ وَحْدَهُ» وقتی تنها هستید کسل بوده و اصلاً حوصله نماز ندارید؛ با هر زحمتی هست نماز را می‌خوانید اما با توجه نیست.

 

«یُحِبُّ أَنْ یُحْمَدَ فِی جَمِیعِ أُمُورِهِ»

دوست داشتن تعریف و تمجید در امورعلامت دوم آن است که وقتی تعریفتان می‌کنند خیلی خوشتان می‌آید. اگر کسی بد بگوید و انتقاد کند خیلی ناراحت می‌شوید اما وقتی تعریفتان می‌کنند قلبتان جلا پیدا می‌کند. چه کیفی دارد که دیگری از انسان تعریف کند.

«یُحِبُّ أَنْ یُحْمَدَ فِی جَمِیعِ أُمُورِهِ» همیشه دوست دارد که همه بگویند: بله قربان، عالی بود. اگر کسی به او بگوید صحبت‌هایت اینجا اشکال داشت، ناراحت می‌شود. اگر بگوید خیلی خوب بود استفاده کردیم و چنین‌وچنان، خیلی خوشحال می‌شود. در این صورت هم در مورد خودتان تردید پیدا کنید که روحیه ریاکاری دارید.

همیشه می‌خواهید مردم بگویند خیلی عالی بود، اینکه نشد؛ چهار نفر هم باید به شما اشکال کنند، حرف‌های خوب هم داشتید اما این اشکالات را هم دارید و این انتقادات هم به شما وارد است. اگر دیدید ناراحت می‌شوید، مشکلی در وجودتان هست، خالص برای خدا نیستید و مقداری ریاکار هستید. از خدا بخواهید تا شما را شفا دهد. شاید خیلی از ما این روحیه را داشته باشیم؛ این طبیعی است که بسیاری از ما انسان‌ها دوست داریم که از ما تعریف کنند؛ لذا می‌گوییم که انتقادات را مخفی بگویید، اما تعریف‌ها را چگونه؟ علنی بگو. اگر می‌خواهی تعریف کنی علنی بگو اما اگر می‌خواهی انتقاد کنی، مخفیانه بگو؛ من از انتقادات شما استفاده می‌کنم. خیلی آدم خوبی باشیم به این مقام می‌رسیم که می‌گوییم: انتقادات را در گوش من بگو؛ جلو مردم نگو و اعتبار ما را ازبین نبر. این‌که انسان دوست دارد که از او تعریف کنند و انتقاد نکنند، نشانه ریا است. آقا امیرالمؤمنین (ع) می‌فرماید: «یُحِبُّ أَنْ یُحْمَدَ فِی جَمِیعِ أُمُورِهِ». از انسان تعریف کنند اما اینکه در همه امور تعریف کنند، افراط و تفریط است.

جمع بین روایاتبرای روشن شدن این مطلب لازم است که روایات دیگری را ببینیم و باتوجه به روایات دیگر این مطلب را بیان کنیم. شما انشاء‌الله می‌خواهید در اخلاق هم مجتهد شوید؛ یعنی با دقت اخلاقیات را یاد بگیرید. روایت دیگر این است:

«عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ (ع) قَالَ: سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُلِ یَعْمَلُ الشَّیْ‌ءَ مِنَ الْخَیْرِ فَیَرَاهُ إِنْسَانٌ فَیَسُرُّهُ ذَلِکَ فَقَالَ لَا بَأْسَ مَا مِنْ أَحَدٍ إِلَّا وَ هُوَ یُحِبُّ أَنْ یَظْهَرَ لَهُ فِی النَّاسِ الْخَیْرُ إِذَا لَمْ یَکُنْ صَنَعَ ذَلِکَ لِذَلِکَ».[۲]

از امام باقر (ع) می‌پرسند: کسی کار خیری انجام می‌دهد، مثلاً انفاق می‌کند، کسی عمل خیر او را می‌بیند و انسان خیّر خوشحال می‌شود که دیگری عمل خیر او را دید.

شما مثلاً یک میلیون تومان به فقیر کمک می‌کنید و کسی می‌بیند، آیا خوشحال می‌شوید؟ «فَیَسُرُّهُ ذَلِکَ» خوشحال می‌شوید.

امام باقر (ع) می‌فرماید: این مقدار اشکالی ندارد. انسان کمک می‌کند وقتی کسی می‌فهمد خوشحال می‌شود که او فهمید که من انسان خوبی هستم، اهل خیر و خیّر هستم و کمک می‌کنم، اشکالی ندارد. امام باقر (ع) می‌فرماید: همه مردم همین‌طور هستند «مَا مِنْ أَحَدٍ إِلَّا وَ هُوَ یُحِبُّ أَنْ یَظْهَرَ لَهُ فِی النَّاسِ الْخَیْرُ» همه دوست دارند که دیگران بگویند که این انسان خوبی است. شما خدمت می‌کنید، روضه اباعبدالله (ع) می‌گیرید و کارهای خیر انجام می‌دهید، مردم می‌بینند و از شما تعریف می‌کنند؛ این طبیعی است که خوشحال می‌شوید. آیا این حالت بد است؟ امام باقر (ع) می‌فرماید: «لَا بَأْسَ» اشکالی ندارد؛ «مَا مِنْ أَحَدٍ إِلَّا وَ هُوَ یُحِبُّ أَنْ یَظْهَرَ لَهُ فِی النَّاسِ الْخَیْرُ إِذَا لَمْ یَکُنْ صَنَعَ ذَلِکَ لِذَلِکَ» شما پول را برای خدا داده‌ای اما اگر کسی فهمید خوشحال می‌شوی. امام باقر (ع) می‌فرماید اشکالی ندارد.

انسان کار خیر را برای خدا انجام می‌دهد نه برای مردم؛ یعنی اگر هیچ‌کس هم نفهمد آن را انجام می‌دهد، اما اگر بفهمند مقداری شاد می‌شود، امام باقر (ع) می‌فرماید این برای شما عیبی ندارد. این روایت را با روایت بالا چگونه جمع می‌کنید؟ مقامات فرق می‌کند. روایت داریم: «حَسَنَاتُ الْأَبْرَارِ سَیِّئَاتُ الْمُقَرَّبِین‌».[۳] برای کسی این مقام است که کارهای خیر انجام می‌دهد و وقتی دیگران او را تشویق می‌کنند خوشحال می‌شود اما مقربین فرق می‌کنند، کسانی که خیلی خالص هستند از این تشویق‌ها خوشحال نمی‌شوند که مردم فهمیده‌اند. وقتی غذا را به خانه فقیر می‌برند سعی می‌کنند کسی نفهمد اگر بفهمند ناراحت می‌شوند.

ابرار انسان‌های خوبی هستند که کارهای خیر انجام می‌دهند و با تشویق دیگران خوشحال می‌شوند اما مقربین این‌گونه نیستند بلکه درجاتشان خیلی بالا است و به حدی رسیده‌اند که اگر کسی بفهمد ناراحت می‌شوند، دوست ندارند کسی متوجه شود و می‌خواهند خالص خالص برای خدا باشند؛ زیرا آن درجات و مقامات معنوی را دیده‌اند و می‌ترسند که از آن مقامات و ثواب‌ها کم شود؛ لذا می‌گویید: «حَسَنَاتُ الْأَبْرَارِ سَیِّئَاتُ الْمُقَرَّبِین‌» ممکن است عملی برای شما حسنه باشد اما برای شخصیت‌های بزرگ جزء سیئات باشد؛ یعنی برای آن‌ها تنزّل رتبه است، این‌ها دوست دارند هیچ‌کس متوجه نشود. این ارزش را آن‌ها بهتر دریافت می‌کنند.

برای انسان در انجام کارهای خیر مقاماتی است. ما باید سعی کنیم که اعمالمان را برای خدا خالص کنیم. مردم از ما که روحانی هستیم بیشتر توقع دارند که اعمالمان خالص برای خدا باشد، ریا در آن نباشد و از تشریفات ظاهری به‌دور باشیم انشاءالله.

 




حدیث

درس حدیث استاد محسن فقیهی

۹۷/۰۷/۱۱

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر سوره بقره/ آیه ۷۳

﴿وَإِذْ قَتَلْتُمْ نَفْسًا فَادَّارَأْتُمْ فِیهَا وَاللّهُ مُخْرِجٌ مَّا کُنتُمْ تَکْتُمُونَ﴾ ﴿فَقُلْنَا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِهَا کَذَلِکَ یُحْیِی اللّهُ الْمَوْتَى وَیُرِیکُمْ آیَاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ﴾[۱]

خلاصه جلسه گذشته: صحبت در مباحث گذشته در مورد داستان قاتل و مقتولی است که در بنی‌اسرائیل شخصی کشته شد و قاتل مشخص نبود. طوایفی که در بنی‌اسرائیل بودند این قتل را به هم نسبت می‌دادند. اختلاف بین طوایف زیاد شد و خدمت حضرت موسی (ع) آمدند و از ایشان خواستند که قاتل را معرفی کند که حضرت موسی دستور دادند گاوی را ذبح کنند و داستان آن درآیات گذشته بحث شد.

پس از ذبح گاو، به دستور حضرت موسی (ع) قسمتی از گاو را به مقتول زدند و مرده زنده شد. در اینکه چه قسمتی از گاو را به مقتول زدند نظرات مختلفی وجود دارد بعضی گفته‌اند دم گاو بعضی استخوان و بعضی نیز گفته‌اند که سم گاو را به مقتول زده‌اند ولی فعلاً معلوم نیست و آنچه مسلم است و در قرآن مجید آمده این است که جزئی از گاو را به بدن میت زدند و او زنده شد و قاتل خودش را معرفی کرد. دعوا تمام شد و مشکل حل شد.قرآن می‌فرماید: ﴿فَقُلْنَا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِهَا﴾ دستوری که حضرت موسی (ع) دادند این بود که بعضی از گاو را به بدن میت بزنید تازنده شود و قاتل خود را معرفی کند و آن‌ها هم این کار را کردند و مقتول زنده شد و قاتل را معرفی کرد. ﴿کَذَلِکَ یُحْیِی اللّهُ الْمَوْتَى﴾ خداوند این‌قدر قدرت دارد که مرده را زنده کند و همین‌طور است که در رجعت و قیامت شما زنده می‌شوید. این زنده شدن مرده برای خدا کار آسانی است. ﴿کَذَلِکَ یُحْیِی اللّهُ الْمَوْتَى وَیُرِیکُمْ آیَاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ﴾ این آیات پروردگار را ببینید شاید فکر و تعقل کنید و بتوانید ایمان خودتان را قوی کنید.

این آیه شریفه بعد از آیه ﴿وَإِذْ قَتَلْتُمْ نَفْسًا فَادَّارَأْتُمْ فِیهَا وَاللّهُ مُخْرِجٌ مَّا کُنتُمْ تَکْتُمُونَ﴾ آمده است. پیامبر (ص) به قوم یهود و بنی‌اسرائیل می‌فرماید﴿وَإِذْ قَتَلْتُمْ نَفْسًا﴾ یعنی شما یک انسانی را کشتید و آن داستان پیش آمد، درحالی‌که آن‌ها نکشتند بلکه اجداد و نسل‌های گذشته این کار را کردند؛ در زمان حضرت موسی (ع) این اتفاق افتاده ولی پیامبر (ص) به این گروه یهود که در زمان پیامبر (ص) زندگی می‌کردند می‌فرماید ﴿وَإِذْ قَتَلْتُمْ نَفْسًا﴾ شماها کشتید.

اشکال: ممکن است سؤال شود که این‌ها در جریان نبوده‌اند و پدران آن‌ها این کار را کرده‌اند پس چرا پیامبر (ص) به آن‌ها خطاب می‌کند که شما این کار را کرده‌اید؟

جواب: این کاشف از این است که گفته می‌شود «الراضی بعمل قوم کالداخل فیهم» آن‌کسانی که راضی به عمل بنی‌اسرائیل هستند و می‌گویند ما بنی‌اسرائیل و از پیروان آن‌ها هستیم. وقتی پیرو باشند، باید توجه داشته باشند که به لوازم این حرفشان ملتزم باشند یعنی وقتی‌که آن‌ها یک انسان مظلوم را می‌کشند و شما هم پیروان آن گروه هستید، پیامبر (ص) هم به شما خطاب می‌کند و می‌فرماید: ﴿وَإِذْ قَتَلْتُمْ نَفْسًا﴾ شما کشتید بااینکه این‌ها نکشتند، طایفه بنی‌اسرائیل کشتند، ولی این‌ها تابع بنی‌اسرائیل هستند.

﴿وَإِذْ قَتَلْتُمْ نَفْسًا فَادَّارَأْتُمْ فِیهَا﴾ کشتید و شروع به‌دروغ گفتن کردید؛ یعنی همان افراد و طایفه‌ای که قاتل بودند، قتل را به طایفه دیگر نسبت دادند. این از زمان قدیم بوده که کار خلافی را انجام داده و به دیگران نسبت می‌دادند. ﴿وَاللّهُ مُخْرِجٌ مَّا کُنتُمْ تَکْتُمُونَ﴾ خدا حق را برای شما اظهار می‌کند. آنچه شما با دروغ درست کردید و ساختید و پرداختید که آبروی طایفه‌ای را ببرید، خدا آشکار می‌کند.

نکته اول: ﴿فَقُلْنَا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِهَا﴾ حضرت موسی (ع) خودش این کار را انجام نمی‌دهد بلکه می‌گوید خودتان انجام دهید. شما گاو را پیدا کنید، خصوصیاتش این باشد، گاو را ذبح کنید و جزئی از بدنش را به بدن مقتول بزنید؛ ﴿فَقُلْنَا اضْرِبُوهُ بِبَعْضِهَا﴾ کار را خودتان انجام دهید. چون وقتی خودشان کار را انجام دهند، اعتماد و اطمینان بیشتری پیدا می‌کنند. لذا وقتی شخص خیّری را پیدا کردید که می‌خواهد کمک کند، شماره‌حساب و آدرس را به او بدهید تا خودش انجام دهد، در این صورت اعتماد بیشتری برایش حاصل می‌شود و بیشتر کمک می‌کند.

نکته دوم: این از آیات پروردگار است و معنایش این است که فقط این‌یک مورد نیست بلکه این قدرت خداوند است که هر وقت اراده کند، می‌تواند مرده را زنده کند. بعضی بحث می‌کنند که معاد چگونه است که همه مرده‌ها زنده می‌شوند؟ وقتی‌که خداوند چنین قدرتی دارد که مرده‌ها را زنده کند، در رجعت و قیامت هم می‌تواند مرده‌ها را زنده کند. وقتی خداوند معدوم را موجود می‌کند؛ یعنی انسان‌ها از اول وجود نداشتند و خداوند آن‌ها را موجود کرد، چطور نمی‌تواند برای معاد و قیامت مرده‌ها را زنده کند؟ لذا خداوند می‌فرماید: ﴿کَذَلِکَ یُحْیِی اللّهُ الْمَوْتَى﴾ این‌یک نمونه بود برای اینکه شما اطمینان به معاد پیدا کنید و معاد را قبول کنید.

مشکل ما این است که اطمینان به معاد نداریم. هر چه اعتقاد جامعه ما به معاد بیشتر شود، ایمان و اعتقادات آن‌ها قوی‌تر می‌شود و اعمال آن‌ها صالح می‌شود ولی هرچه اعتقاد به معاد کم شود، اعمال و اختلاس و دزدی و خلاف و احتکار و مشکلاتی که مملکت دارد، بیشتر می‌شود. تمام مشکلات ما در اثر عمل نکردن به دستورات اسلام است. اگر به دستورات اسلام عمل شود هیچ مشکلی پیدا نمی‌کنید.نکته سوم: وقتی قدرت خدا را دیدید جای تعقل و فکر کردن است. مسائل عادی را در طول روز می‌بینید، اما اگر مرده‌ای زنده شود جای تعقل است باید فکر کنیم که خدایی هست، قدرت مافوقی وجود دارد که مرده زنده می‌شود. برای مداوای یک بیماری چقدر مشکلات را باید سپری کرد، حالا یک‌مرتبه مرده زنده می‌شود، این تفکر شما زنده می‌شود و فکر می‌کنید که خدا و معادی هست و قدرت مافوقی وجود دارد و این‌طور نیست که آزادباشیم و هرکاری که دلمان خواست انجام دهیم. ﴿لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ﴾ اینجا جای فکر است.

نکته چهارم: ﴿وَیُرِیکُمْ آیَاتِهِ لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ﴾ شما در تاریخ زندگی‌تان مکرر دیده‌اید، مشکل جدی پیداکرده‌اید و آبروی شما درخطر بوده و خدا کمک کرده و نگذاشته که آبروی شما برود، یقیناً برای همه این اتفاق افتاده است. گاهی ازنظر مالی این‌قدر مشکل پیدا می‌کنید که می‌بینید آبروی شما درخطر است وزندگی و همسر و فرزندان شما مشکل‌دارند ولی یک‌مرتبه از ناحیه خداوند لطفی به شما می‌شود و مشکلات شما حل می‌شود. در هر بعدی از ابعاد آیات پروردگار را دیده‌اید منتهی فراموش می‌کنید.

الطاف پروردگار شامل حال همه انسان‌ها هست یعنی به مقداری هست که به این نتیجه برسید که معادی هست و خدایی وجود دارد و ما باید به آن معتقد باشیم. خدا آیات خودش را به شما نشان می‌دهد منتهی به توجه شما بستگی دارد، اگر عقلتان را به کاربندید یقیناً ایمان و اعتقاد شما قوی می‌شود و انسان با اخلاصی می‌شوید؛ اما اگر توجه نکنید یا الطاف الهی را فراموش کنید، ایمان و اعتقاد شما ضعیف‌تر می‌شود. البته وقتی نفس انسان به گناهان زیاد آلوده شد، توجه نمی‌کند. خدا لطف می‌کند ولی او به دنبال معصیت و گناه است لذا خداوند می‌فرماید ﴿وَیُرِیکُمْ آیَاتِهِ﴾ خدا آیات خودش را به همه انسان‌ها نشان می‌دهد ولی توجه نمی‌کنید، بعضی‌ها توجه می‌کنند ﴿لَعَلَّکُمْ تَعْقِلُونَ﴾. یعنی همه این دقت‌ها را نمی‌کنند ولی سعی کنید دقت داشته باشید. خداوند از شما می‌خواهد که فکر کنید و با توجه به تمام مسائل کارهای خود را انجام دهید که روزبه‌روز ایمان و تقوای شما بیشتر شود. اینکه می‌گوییم هر چیزی آیه‌ای از خداوند است اما باید به آیات پروردگار دقت کنیم، این‌همه راحتی‌هایی که برای شما به وجود آمده همه الطاف پروردگار است و باید موردتوجه باشد و ما از این الطاف عبرت بگیریم.

 




حدیث

, ,

درس حدیث استاد محسن فقیهی

۹۷/۰۲/۰۵

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: شرح حدیث دوازدهم از باب عقل و جهل کتاب کافی شریف

خلاصه مباحث گذشته: صحبت در حدیث دوازدهم اصول کافی بود. در مورد این فرمایشات آقا موسی بن جعفر علیهماالسلام به هشام بحث می‌کردیم که در آن به کناره‌گیری از مردم توصیه شده بود؛ که در جلسه قبل بحث کردیم که اصولاً دوری از مردم اولی است یا در کنار مردم بودن، عرض شد که روایات زیادی وجود دارد که از آن‌ها استفاده می‌شود که در کنار مردم بودن مطلوب است؛ روایاتی که مربوط به معانقه با مردم، مصافحه با مردم، شرکت در جماعت و نماز جماعت و جمعه، زیارت علما و روایات فراوان دیگر وجود دارد که لازمه آن‌ها این است که در جامعه مذهبی و جامعه‌ای که برای علم و تقوا و فضیلت برگزار شده، شرکت کنید. روایاتی که توصیه به دوری از مردم می‌کنند، مقصود از آن‌ها مجالس فساد و مجالسی است که در آن‌ها هوای نفس تقویت می‌شود و رذایل اخلاقی در آنجا وجود دارد و مسیر علم و تقوا نیست. روایاتی که توصیه به دوری از مردم می‌کند، مطلق نیست و روایاتی که توصیه به در کنار مردم بودن می‌کند نیز مطلق نیست. لذا باید بین آن‌ها جمع کرد، چرا که الجمع مهما امکن اولی من الطرح.

نکته دیگری که آقا موسی بن جعفر علیهماالسلام به هشام می‌فرماید این است که: «یَا هِشَامُ، نُصِبُ الْحَقُّ لِطَاعَهِ اللهِ، وَلَا نَجَاهَ إِلاَّ بِالطَّاعَهِ، وَالطَّاعَهُ بِالْعِلْمِ، وَالْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ، وَالتَّعَلُّمُ بِالْعَقْلِ یُعْتَقَدُ، وَلَا عِلْمَ إِلاَّ مِنْ عَالِمٍ رَبَّانِیٍّ، وَمَعْرِفَهُ الْعِلْمِ بِالْعَقْلِ»[۱] در این جملات لازم است دقّت شود. حضرت می‌فرماید: دین و ارسال رسل و انزال کتب برای اطاعت خداست. وضع و تکوین این عالم برای این است که مردم خدا را اطاعت کنند.

منظور از حق: مراد دین یا حجّت یا انزال کتب و ارسال رسل است. در هر صورت هدف یک چیز است و آن اطاعت خداوند است.

نجات شما در دنیا و آخرت به طاعت خداست «وَلَا نَجَاهَ إِلاَّ بِالطَّاعَهِ» تمام تکامل و ترقی و حرکت معنوی انسان به‌وسیله اطاعت پروردگار است. البته در اینجا یک استثنا هم وجود دارد که استثنای منقطع است و آن غفران است یعنی و لا نجاه الا بالطاعه أو بالغفران به این معنا که انسان راه نجاتی ندارد مگر اینکه اطاعت خدا را انجام دهد یا اگر گناهی انجام داد توبه کند و خدا او را ببخشد. این استثنا منقطع است یعنی دستور خداست که اگر گناه کردی توبه کن، پس یکی از مصادیق طاعت، توبه کردن است؛ لذا نباید مأیوس بود و هدف و برنامه انسان باید اطاعت خدا باشد. راه برای انسان باز است و مسیر، اطاعت خداست و اطاعت از خدا یعنی امتثال اوامر و نواهی خداوند و اگر لغزشی پیدا شد توبه کنیم؛ این مسیری است که باید طی کنیم.

این مسیر آسان نیست و مشکلاتی دارد که باید زحمت کشید، درس خواند، فهمید و اطلاعاتی به دست آورد «وَالطَّاعَهُ بِالْعِلْمِ» می‌خواهیم اطاعت کنیم، انسان متدینی که هدفش مشخص است که اطاعه الله است و در صورت لغزش، راه جبران آن را می‌داند، توبه می‌کند، ولی اطاعت به علم است یعنی کورکورانه و با جهل، اطاعت حاصل نمی‌شود، مسائل شرعی را باید دانست.

«وَالْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ» دانستن هم به‌وسیله تعلّم است و باید استاد گرفت و زحمت کشید و علومی را فرا گرفت تا اطاعت حاصل شود. «وَالتَّعَلُّمُ بِالْعَقْلِ یُعْتَقَدُ» فراگرفتن علم با عقل است که اعتقاد پیدا می‌کند. نکته‌ای که در اینجا وجود دارد این است که علم مراتبی دارد: گاهی شما مطلبی را می‌دانید ولی در مرتبه اولی از علم شماست و گاهی مطلبی را می‌دانید ولی اعتقاد شماست. الآن شما می‌دانید که خدا رزّاق است اما بعضی از افراد خیلی ناراحت هستند و برای همین زندگی روزمره غصّه می‌خورند که قسط و قرض و بدهی من چه می‌شود و چطور باید پرداخت کنم؟ در مقابل نیز شخصی راحت می‌خوابد، فردا که شد می‌گوید «چو فردا شود فکر فردا کنیم»؛ هر دو علم به رزّاق بودن خدا دارند چراکه تا الآن آبروی آن‌ها نرفته و رزق و روزی آن‌ها به هر نحو رسیده؛ ممکن است نخ ارتباطی باریک شده باشد ولی قطع نشده به‌هرحال خدا رزق و روزی آن‌ها را رسانده است.

این علم به رزّاق بودن برای هرکسی متفاوت است و هرکسی به یک مرتبه‌ای علم دارد، یک نفر خیلی قوی است و توکّل زیادی دارد و چنان قدم برمی‌دارد که گویی اصلاً غصه‌ای ندارد و رزّاق بودن خدا را با کمال اعتقاد قلبی معتقد است؛ در مقابل نیز شخصی است که ناراحت است و از غصّه خوابش نمی‌برد.مرحوم امام در درس مثالی می‌زدند که دکترها می‌دانند کسی که قلب و مغزش از کار بیفتد، هیچ حرکتی ندارد و هیچ خطری متوجّه انسان نیست. جسم بی‌جانی است مانند سایر اجسام، به این مطلب علم و اعتقاد دارند و هیچ شکی ندارند اما درعین‌حال حاضر نیستند تا صبح کنار یک مرده بخوابند، ولی یک مرده‌شور، شب تا صبح سرش را روی شکم مرده می‌گذارد و می‌خوابد. هر دو عالم هستند ولی مرده‌شور به علم‌الیقین رسیده ولی دکتر به این مرحله نرسیده است. ما انسان‌ها هم معتقدیم رزّاقیت خدا هستیم اما مرتبه توکّل ما متفاوت است، لذا علم و اطاعت خدا هم مراتبی دارد وقتی شما با عقل و فکر و تأمّل و تحقیق به یک مسئله برسید، فرق می‌کند با اینکه مطلبی را شنیده و اعتقاد دارید ولی اعتقاد با علم و تحقیق خیلی قوی‌تر و بالاتر است.نکته مهم‌تر این است که انسان باید استاد داشته باشد، اما نه‌فقط استاد با سواد بلکه باید حواس انسان جمع باشد و فقط به علم توجّه نکند، باید دید جنبه معنوی و خدایی او چیست؟ آیا علم استاد همراه با تقوا هست؟ اگر علم به‌تنهایی داشته باشد یا تقوای به‌تنهایی باشد، سودی ندارد. علم و تقوا باید در کنار هم باشد، اگر چنین استادی پیدا شد که علم و تقوا را باهم داشته باشد، باید با او دوست شد. «وَلَا عِلْمَ إِلاَّ مِنْ عَالِمٍ رَبَّانِیٍّ» عالمی که دروغ بگوید یا غیبت کند، فایده ندارد. علم را باید از عالم ربّانی دریافت کرد؛ اگر مهذّب بود و اخلاق و رفتار و کردارش به نظر شما مورد رضایت آقا امام زمان علیه‌السلام است، عالم ربّانی است که می‌توانید از او استفاده کنید. پیدا کردن عالم ربانی خیلی مهم و درعین‌حال بسیار مشکل است. در مورد علم می‌توان تحقیق کرد از دیگران به دست آورد امّا ربّانی بودن را باید خود انسان به نتیجه برسد و از رفتار و کردارش فهمید که آیا با تقوا است یا نه؟ وقتی‌که چنین استادی پیدا کردید، دست از دامنش برندارید و از او علم بیاموزید، حرف او تأثیر دارد و شما را ترقّی می‌دهد و باعث می‌شود که اطاعت خدا را از این عالم ربّانی بیاموزی.

«وَمَعْرِفَهُ الْعِلْمِ بِالْعَقْلِ» ریشه همه این‌ها عقل است یعنی عقل را باید فعّال کرد، این عقل فعّال است که عالم ربّانی را پیدا می‌کند و همین عقل است که تعلّم پیدا می‌کند، می‌فهمد و اعتقاد پیدا می‌کند و می‌تواند عمل و اطاعت کند.

 




حدیث

, ,

درس حدیث استاد محسن فقیهی

۹۷/۰۱/۲۹

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: شرح حدیث دوازدهم از باب عقل و جهل کتاب کافی شریف

«یَا هِشَامُ، الصَّبْرُ عَلَى الْوَحْدَهِ عَلَامَهُ قُوَّهِ الْعَقْل! فَمَنْ عَقَلَ عَنِ اللهِ، اعْتَزَلَ أَهْلَ الدُّنْیَا وَالرَّاغِبِینَ فِیهَا، وَرَغِبَ فِیمَا عِنْدَ اللهِ وَکَانَ اللهُ أُنْسَهُ فِی الْوَحْشَهِ، وَصَاحِبَهُ فِی الْوَحْدَهِ وَغِنَاهُ فِی الْعَیْلَهِ وَمُعِزَّهُ مِنْ غَیْرِ عَشِیرَهٍ»[۱]

خلاصه مباحث گذشته: صحبت در حدیث دوازدهم اصول کافی بود. در این روایت آقا موسی بن جعفر علیه‌السلام مطالبی را به هشام بیان می‌فرماید. یکی از فرمایشات ایشان این است که: صبر بر تنهایی علامت قوّت عقل است. انسان تا می‌تواند باید تنها زندگی کند و از اهل دنیا و راغبین در دنیا دوری کند؛ چون همراه بودن و نشست و برخاست با اهل دنیا موجب رغبت به دنیا می‌شود؛ لذا حضرت می‌فرمایند که از کسانی که اهل دنیا هستند، کناره‌گیری کنید. در مورد فواید تنهایی و جدایی از مردم مطالبی بیان شد، ازجمله، غیبت و دروغ و ریا و دیگر گناهان کمتر می‌شود.

ما در این بحث با یک اشکال مواجه هستیم که دوری از مردم بهتر است یا در کنار مردم بودن؟ وقتی می‌خواهیم به دستورات شارع عمل کنیم، کدام افضل و بهتر است؟ برای پاسخ دادن به این پرسش و اشکال لازم است که بدون در نظر گرفتن جنبه عقلایی، جوانب آیات و روایات را بسنجیم.آیات و روایاتی در این باب واردشده که چند نمونه را عرض می‌کنیم. چون دسته‌ای از بزرگان طرفدار تنها زندگی کردن هستند، در مقابل هم دسته‌ای قائل به این هستند که باید در کنار مردم زندگی کرد و درعین‌حال با تقوا بود و خود را حفظ کرد.خداوند در قرآن می‌فرماید: «وَاعْتَصِمُواْ بِحَبْلِ اللّهِ جَمِیعًا وَلاَ تَفَرَّقُوا وَاذْکُرُواْ نِعْمَتَ اللّهِ عَلَیْکُمْ إِذْ کُنتُمْ أَعْدَاء فَأَلَّفَ بَیْنَ قُلُوبِکُمْ فَأَصْبَحْتُم بِنِعْمَتِهِ إِخْوَانًاْ»[۲] همه باهم متّحد باشید و متفرّق نشوید، این از نعمت‌های الهی است که شما باهم دشمن بودید و خداوند بین قلب‌های شما الفت ایجاد کرد و به خاطر نعمت خداوند باهم برادر شدید. از این آیه استفاده می‌شود که همه برادر هم هستیم و باید در کنار هم باشیم، حتی انسان‌های گناهکار و خلاف‌کار، برادر ما هستند و باید به آن‌ها کمک کنیم.

یا در آیه دیگر می‌فرماید: «وَلاَ تَکُونُواْ کَالَّذِینَ تَفَرَّقُواْ وَاخْتَلَفُواْ مِن بَعْدِ مَا جَاءهُمُ الْبَیِّنَاتُ وَأُوْلَئِکَ لَهُمْ عَذَابٌ عَظِیمٌ»[۳] مانند کسانی نباشید که از هم جدا هستند و اختلاف دارند، این‌که از یکدیگر دوری می‌کنید نشانه اتّحاد نیست، بلکه نشانه دوری و اختلاف است. پس می‌توان از آیات قرآن استفاده کرد که اگر انسان در میان مردم باشد و بتواند خودش را حفظ کند و تأثیرگذار باشد خیلی خوب است.

روایتی از پیامبر (ص) در کتاب کافی نقل‌شده که صحیحه است «من فارق جماعه المسلمین قید شبر فقد خلع ربقه الاسلام من عنقه»[۴] اگر به‌اندازه یک وجب از مردم فاصله بگیرید، از اسلام دوری کرده‌اید. سخن پیامبر، کنایه از این است که در کنار مردم باشید و از مردم فاصله نگیرید و درد مردم را درد خودتان بدانید.

روایات زیادی در این زمینه وجود دارد. یک دسته از روایات در رابطه با مصافحه کردن با مردم است که زیاد سفارش شده که با مردم مصافحه کنید و دست بدهید. مراد این است که به مردم احترام بگذارید، محبت کنید و در کنار آن‌ها باشید.روایات زیادی در رابطه با معانقه کردن وجود دارد که به معنای روبوسی است. مستحب است وقتی‌که همدیگر را می‌بینید، ببوسید. این‌ روایات، کاشف از این است که در کنار مردم و با آن‌ها باشید و همراهی با مردم را از دست ندهید.یک دسته از روایات در رابطه با معاشرت با مردم و آداب معاشرت است، عیادت از مریض، تشییع‌جنازه و موارد دیگر. گوشه‌گیری و کنار گرفتن از مردم مطلوب نیست.روایاتی هم رابطه با اجتماع داریم، برای مثال شرکت در نماز جماعت و جمعه همه دلالت بر این دارد که در اجتماع حضورداشته باشید.روایاتی در رابطه با مهاجرت نکردن است؛ به معنا که در کنار فامیل و همسر و فرزندانتان باشید و از این‌ها دور نشوید.روایاتی که در رابطه با صله‌رحم و قبح قطع رحم واردشده نیز دلالت بر همین مطلب دارد.آیات و روایاتی که در این رابطه وجود دارد نشان‌دهنده این است که این‌ها مطلوب شارع است؛ در مقابل روایاتی است که تنهایی را مطلوب می‌داند. برای جمع بین این روایات می‌گوییم: تعلیم و تعلّم، تأدیب و تأدّب، همه نیاز به حضور در جماعت و اجتماع دارد. هدایت مردم، رفع مشکلات و به منافع علمی و معنوی رسیدن، به خاطر حضور شما در میان مردم است؛ زبان و قلم شما خیلی مؤثر است. بعضی‌ها مدام در حال خدمت‌رسانی به مردم هستند، لذا اثرگذاری در جامعه، با حضور در جامعه محقّق می‌شود. اینکه دیدن علما چقدر ثواب دارد، یعنی در اجتماع حاضر شوید. یادگیری از علما و همچنین عبرت گرفتن از اتفاقات و حرکات و سکنات مردم، با حضور در اجتماع است.روایاتی که در رابطه با ازدواج و فرزند آوری و کثرت اولاد وجود دارد، همه نشان از حضور در اجتماع است. با توجّه به این مطالب به نظر می‌رسد که نه می‌توان گفت که مطلقاً تنهایی خوب است و نه می‌توان حضور در اجتماع را به‌صورت مطلق تأیید کرد. گاهی بهترین کار تنهایی و عدم حضور در اجتماع است و گاهی نیز بهترین کار حضور در اجتماع است. به‌حسب افراد، ازمان و اماکن، شرایط متفاوت است؛ یعنی برای فردی حضور در جامعه ضرر دارد مثل فردی که با دیدن نامحرم نمی‌تواند چشم و دل خودش را کنترل کند، یا شخصی که با رسیدن به پول و مقام، حلال و حرام را فراموش می‌کند؛ اما شخص عالمی که تقوا دارد و بر هوای نفس خودش غلبه کرده، باید در جامعه حضور پیدا کند و حضور چنین افرادی در جامعه اثرگذار است. زمان‌ها و مکان‌ها هم متفاوت است و هرکدام دارای شرایط خاصی است که تشخیصش با انسان عاقل است.

 




درس حدیث

, ,

درس حدیث استاد محسن فقیهی

۹۷/۰۱/۲۲

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: شرح حدیث دوازدهم از باب عقل و جهل کتاب کافی شریف

«یَا هِشَامُ ، الصَّبْرُ عَلَى الْوَحْدَهِ عَلَامَهُ قُوَّهِ الْعَقْل! فَمَنْ عَقَلَ عَنِ اللهِ، اعْتَزَلَ أَهْلَ الدُّنْیَا وَالرَّاغِبِینَ فِیهَا ، وَرَغِبَ فِیمَا عِنْدَ اللهِ وَکَانَ اللهُ أُنْسَهُ فِی الْوَحْشَهِ ، وَصَاحِبَهُ فِی الْوَحْدَهِ وَغِنَاهُ فِی الْعَیْلَهِ وَمُعِزَّهُ مِنْ غَیْرِ عَشِیرَهٍ»[۱]

صحبت در حدیث دوازدهم اصول کافی بود. در این روایت آقا موسی بن جعفر علیه السلام مطالبی را به هشام بیان می‌فرماید. یکی از فرمایشات ایشان این است که: «یَا هِشَامُ ، الصَّبْرُ عَلَى الْوَحْدَهِ عَلَامَهُ قُوَّهِ الْعَقْل» صبر بر تنهایی علامت قوّت عقل است. در این رابطه باید مقداری دقّت شود. از جاهایی است که همانطور که در مباحث فقهی در باب تعادل و تراجیح در باب تعارض، مباحثی هست که روایات با هم متعارض هستند و انسان فقیه، باید بین روایات متعارض جمع کند. نمی‌توان به یک دسته از روایات عمل کرد و دسته دیگر را رها کرد و باید بین روایات جمع شود. یکی از این موارد همین بحث اخلاقی است. که اگر دقّت نشود باعث انحراف می‌شود و انحرافاتی که به وسیله بعضی از افراد به عنوان هادی مردم پیدا می‌شود، بخاطر همین است. این عرفان‌های کاذب که می‌شنوید، گاهی منشأ از بی دقّتی در روایات است.

یکی از مباحثی که این مشکل را پیدا کرده، مسأله عزلت و جدایی از مردم است. اینکه حضرت می‌فرماید: تنهایی، جدا شدن از مردم و گوشه گیری علامت قوّت عقل است، چه معنایی دارد؟برای توضیح این بحث باید ببینیم روایاتی که در این باب وارد شده، با مجموع روایاتی که در باب صله رحم و در کنار مردم بودن داریم، چطور باید جمع کنیم و چه برداشت و توصیه‌ای به مردم بکنیم؟ لذا در توضیح این مطلب مراتبی را برای گوشه نشینی و دوری از مردم بیان می‌کنیم.مرتبه اوّل: این است که بین مردم باشد و با مردم نباشد. در مجامع شرکت می‌کند و در بین مردم زندگی می‌کند اما اینطور نیست که هر کاری مردم کردند، او هم انجام دهد. وقتی مردم خلاف می‌کنند، او خودداری می‌کند. می‌تواند تأثیر بگذارد و مسیر صحیح را به مردم نشان دهد، در میان مردم است اما متأثر از مردم نیست، در میان مردم تنها و غریب است. این یک نوع گوشه گیری است و خیلی سخت است، مانند این است که انسان سنگ داغی را کف دست نگه دارد.

مرتبه دوّم: این است که تحمّل و قدرت کمی دارد و نمی‌تواند در میان مردم باشد و از آنها اثر نپذیرد. لذا در خانه خودش می‌ماند و زیاد از منزلش خارج نمی‌شود. آقا امیر المؤمنین علیه السلام می‌فرمایند: «یا ایّها الناس طوبی لمن شغله عیبه عن عیوب الناس» خوش به حال کسی که خودش به خودش مشغول است و به عیوب خودش توجّه می‌کند. بعضی از ما به دنبال عیوب مردم هستند، در حالیکه خودشان همان عیب را دارند. لذا حضرت در ادامه می‌فرمایند: «فطوبی لمن لزم بیته و اکل قوته و اشتغل بطاعه ربّه و بکی علی خطیئته» می‌بیند که اگر در جامعه حضور پیدا کند، یقیناً فاسد می‌شود، ولی اگر در خانه بنشیند و غذای معمولی بخورد و عبادت خدا را بکند و بر گناهانی که انجام داده، گریه کند، از گناه محفوظ می‌ماند.

مرتبه سوّم: آن است که به بیابان‌ها و کوه‌ها پناه می‌برد و در آنجا زندگی می‌کند. آنقدر فساد در جامعه زیاد شده که حتی در خانه‌اش هم آرامش ندارد. خیلی از بزرگان هم بوده‌اند که این کار را انجام داده‌اند. آیت الله تبریزی یکی از کارهایی که انجام می‌دادند این بود که در مسجد امام نماز شب می‌خواندند و بعد به حرم می‌آمدند و زیارت می‌کردند و بعد از مطالعه، درس می‌دادند و بعد از درس به روستایی می‌رفتند و مشغول نوشتن و جواب دادن به استفتائات می‌شدند و کارهای دیگرشان را انجام می‌دادند.

فواید کناره گیری: این سه مرتبه، مراتب کناره‌گیری بود اما اینکه چه فوایدی بر کناره گیری مترتّب است. به هر حال هر عملی دارای یک فوایدی است.یکی از فواید کناره گیری این است که از ریا و غیبت دوری می‌شود، وقتی از مردم دوری شود بالاخره کمتر غیبت اتفاق می‌افتد و خلاصه از گناهانی که عقاب زیادی دارد، دوری کرده است و به طور طبیعی گناهش کمتر شده و این باعث می‌شود که اخلاص انسان در عبادت بیشتر شود. اینکه در روایات داریم که اگر انسان به تنهایی در خانه نماز بخواند مانند شرکت در نماز جماعت است. چون به هر حال ریا نیست و اخلاص بیشتری در کار است.

در جلسه بعد جمع بین روایات را بیان می‌کنیم.




حدیث

, ,

درس حدیث استاد محسن فقیهی

۹۶/۱۲/۱۶

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: شرح حدیث دوازدهم از باب عقل و جهل کتاب کافی شریف

«یَا هِشَامُ، الصَّبْرُ عَلَى الْوَحْدَهِ عَلَامَهُ قُوَّهِ الْعَقْل! فَمَنْ عَقَلَ عَنِ اللهِ، اعْتَزَلَ أَهْلَ الدُّنْیَا وَالرَّاغِبِینَ فِیهَا، وَرَغِبَ فِیمَا عِنْدَ اللهِ وَکَانَ اللهُ أُنْسَهُ فِی الْوَحْشَهِ، وَصَاحِبَهُ فِی الْوَحْدَهِ وَغِنَاهُ فِی الْعَیْلَهِ وَمُعِزَّهُ مِنْ غَیْرِ عَشِیرَهٍ»[۱]

یکی از فرمایشات امام کاظم (ع) به هشام این است که انسان از عقل خودش استفاده کند و هرچه بیشتر از عقل استفاده کند، توجه خداوند به انسان بیشتر می‌شود و اشراقات عقلیه‌ای برای انسان به وجود می‌آید؛ یعنی توجّهاتی که از ناحیه خدا به انسان می‌شود و مطالبی را متوجّه می‌شود که انسان‌های معمولی متوجّه نمی‌شوند. مثل مرحوم امام که شخصیتی بودند که هم حکیم بود، هم فقیه، هم اصولی و فیلسوف و عارف. شخصیتی که در کمال علم فلسفه و عرفان اما هرگاه مشکل علمی برای ایشان پیدا می‌شد، دو رکعت نماز می‌خواند و اعتقادشان این بود که این دو رکعت نماز، یک اشراق علمی به وجود می‌آورد یعنی فهم و درک و تأمّل در مسائل علمی هم نیاز به لطف پروردگار دارد. این کار مرحوم امام معنای همین جمله است.این مقام، مقام اشراقات الهیّه و انوار قدسیه است، نورانیتی در قلب انسان پیدا می‌شود مثل اینکه از لوح محفوظ حرف می‌زند. وقتی که با مردم صحبت می‌کند، در دل مردم اثر می‌گذارد. اینکه وقتی صحبت می‌کنیم، اثر ندارد به خاطر این است که قلب ما نورانی نیست و حرف‌های ما از قلب نورانی سرچشمه نمی‌گیرد. وقتی انسان گناه و تخلّفاتی را انجام دهد و بعد مردم را نصیحت کند، این نصیحت اثر نمی‌کند.«من کان لله کان الله له»[۲] اگر کار انسان برای خدا باشد، خدا هم کمک می‌کند و حرف او اثرگذار خواهد بود.

آیا معنای «الصَّبْرُ عَلَى الْوَحْدَهِ» این است که انسان تنها باشد و تنهایی را انتخاب کند؟ نکته‌ای در اینجا مطرح است که دوری از اهل دنیا مطلوب است نه به تنهایی زندگی کردن. «فَمَنْ عَقَلَ عَنِ اللهِ، اعْتَزَلَ أَهْلَ الدُّنْیَا وَالرَّاغِبِینَ فِیهَا» معاشرت با اهل دنیا را کم کنید، چرا که باعث رغبت به دنیا می‌شود.

قلب و ذهن انسان از راه حواس پنج‌گانه، مشغول می‌شود. هرچه حواس پنج‌گانه انسان، قلب او را مشغول کند از طرف دیگر خدا خارج می‌شود. منتهی اگر قلب به اموری مشغول شود که مربوط به خداست، خدا در قلب باقی می‌ماند. لذا می‌توان برداشت کرد که با اهل آخرت دوست بودن مفید است و باعث می‌شود که انس و ارتباط با خدا بیشتر شود. ارتباط با افراد ثروتمند و اهل دنیا، اثرات منفی دارد و یکی از اختلافاتی که بین خانواده‌ها به وجود می‌آید از همین نشأت می‌گیرد؛ توقعات فرزندان و خانواده زیاد می‌شود.در مقابل اهل دنیا دو گروه وجود دارد: یکی اهل علم و دیگری اهل تقوا، لذا ارتباط با این دو گروه اشکال ندارد و فقط باید از اهل دنیا دوری کرد.وقتی تفکر انسان در ذات و صفات خداوند باشد، مقام معنوی او را بالا می‌برد و در این روایت به غنا تعبیر شده است. غنا به معنای بی‌نیازی است. مهم‌ترین چیزی که هر انسانی باید داشته باشد، غناست. غنی بودن مربوط به روحیه انسان است نه به پول و ثروت. ممکن است شخصی ثروتمند ولی درعین‌حال فقیر باشد و شخصی از نظر مالی فقیر بوده ولی غنی باشد. انسان فقیر به اشخاص ثروتمند احترام می‌گذارد. اگر شخصی به اهل آخرت احترام گذاشت، نشانه این است که غنی است. امام کاظم (ع) می‌خواهند یک سیر معنوی برای همه انسان‌ها درست شود که شما چون عالم و باتقوا هستید از همه برترید، خودتان را کوچک نکنید و به اهل دنیا توجّه نکنید. فقر دو نوع است: فقر مادی و فقر معنوی، باید تلاش کنیم تا غنای معنوی پیدا کنیم.




حدیث

, ,

درس حدیث استاد محسن فقیهی

۹۶/۱۲/۰۹

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: شرح حدیث دوازدهم از باب عقل و جهل کتاب کافی شریف

«یَا هِشَامُ ، کَیْفَ یَزْکُو عِنْدَ اللهِ عَمَلُکَ ، وَأَنْتَ قَدْ شَغَلْتَ قَلْبَکَ عَنْ أَمْرِ رَبِّکَ ، وَأَطَعْتَ هَوَاکَ عَلى غَلَبَهِ عَقْلِکَ؟ یَا هِشَامُ ، الصَّبْرُ عَلَى الْوَحْدَهِ عَلَامَهُ قُوَّهِ الْعَقْل! فَمَنْ عَقَلَ عَنِ اللهِ، اعْتَزَلَ أَهْلَ الدُّنْیَا وَالرَّاغِبِینَ فِیهَا ، وَرَغِبَ فِیمَا عِنْدَ اللهِ وَکَانَ اللهُ أُنْسَهُ فِی الْوَحْشَهِ ، وَصَاحِبَهُ فِی الْوَحْدَهِ وَغِنَاهُ فِی الْعَیْلَهِ وَمُعِزَّهُ مِنْ غَیْرِ عَشِیرَهٍ»[۱]

در این فراز امام کاظم (ع) به هشام می‌فرمایند که عمل انسان ممکن است رشد و نموّ داشته باشد. اعمالی که انسان انجام می‌دهد اگر با عقل کامل و توجّه زیاد انجام شود و هوای نفس و خواسته‌های نفسانی، آن عمل را خشک نکند، رشد و نموّ می‌کند. گاهی نماز همراه با هوای نفسانی است و هنگام نماز، توجّهی به نماز نمی‌شود. گاهی هم شخصی نماز می‌خواند و به خدا و تمام جنبه‌های نماز توجه دارد، این نماز باعث تکامل و ترقّی انسان می‌شود. اعمال دیگر هم همین‌طور است، اگر برای خدا و با توجه انجام شود باعث تکامل و ترقّی انسان می‌شود.امام کاظم (ع) به هشام می‌فرماید: چگونه عمل تو مورد قبول درگاه خداوند قرار می‌گیرد در حالی‌که قلبت مشغول دنیاست و به دنبال فرمان خدا نیستی و هوای نفست را اطاعت می‌کنی؟انسان می‌تواند عمل خود را بالا ببرد و با ارزش کند. به تعبیر بزرگان: با شمشیر عقل باید هوای نفس را کنترل کرد. اگر شما نماز می‌خوانی و به خدا توجه داری ولی نمی‌توانی هوای نفس را کنترل کنی، این عمل نزد خدا مورد قبول نیست. لذا تکامل عمل به عقل است. پس انسان می‌تواند با عقل، عمل خود را ارزشمند کند.در ادامه امام کاظم (ع) به هشام می‌فرماید: «یَا هِشَامُ، الصَّبْرُ عَلَى الْوَحْدَهِ عَلَامَهُ قُوَّهِ الْعَقْلِ» صبر کردن بر وحدت علامت قوّت عقل است.

معنای وحدت: در اینکه معنا وحدت چیست امام کاظم (ع) توضیح می‌دهند که «فَمَنْ عَقَلَ عَنِ اللهِ، اعْتَزَلَ أَهْلَ الدُّنْیَا وَالرَّاغِبِینَ فِیهَا، وَرَغِبَ فِیمَا عِنْدَ اللهِ» معنای وحدت تنهایی نیست بلکه وحدت به معنای این است که انسان خودش را از دنیا و مظاهر و زخارف دنیا و همچنین کسانی که اهل دنیا هستند، کنار بکشد. کسی که عقلش از ناحیه خداست و آن را در مسیر خدا قرار می‌دهد، از اهل دنیا و کسانی که به دنیا رغبت دارند، دوری می‌کند و به کسانی که اهل خدا هستند، رغبت دارد، این علامت عقل خدایی است.

«وَکَانَ اللهُ آنِسُهُ فِی الْوَحْشَهِ، وَصَاحِبَهُ فِی الْوَحْدَهِ» در تنهایی و وحشت و مشکلات با خدا انس دارد و با او صحبت و راز و نیاز می‌کند، هرچه که دارد را از ناحیه خداوند می‌داند، عزّت و احترامی که مردم به او دارند، علم و وضعیت مالی و هرچه که هست را از خدا می‌داند. این معنای انس با خداست. اگر چنین باشید از عقل استفاده کرده‌اید و اعمال شما باعث تکامل شما می‌شود.

«وَغِنَاهُ فِی الْعَیْلَهِ وَمُعِزَّهُ مِنْ غَیْرِ عَشِیرَهٍ» بدانید که خدا شما را غنی و عزیز کرده است. همه موارد خیری که به شما می‌رسد را از ناحیه خدا بدانید. این معنای انس با خداست.