خارج فقه
درس خارج فقه استاد محسن فقیهی
۹۶/۱۲/۱۲
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: مقوّمات غیبت/مبحث غیبت/مکاسب محرّمه
خلاصه جلسه گذشته: بحث در مقوّمات غیبت بود و اینکه آیا در غیبت، قصد انتقاص از مقوّمات است یا نه؟ غیبت کننده قصد کوچک کردن و تحقیر دارد یا قصد دیگری مثل اصلاح دارد اما سرّ شخص را فاش میکند. دستهای از علما مانند آیت الله مکارم نظرشان این است که قصد انتقاص لازم نیست و همین که غیبت کرده و راز او را فاش کرده، گناه بزرگی انجام داده است.
دلیل اول: تظافر و اطلاق روایات است.
از جمله روایات: «وفی عقاب الأعمال بإسناد تقدم فی باب عیاده المریض عن رسول الله صلىاللهعلیهوآله أنه قال فی خطبه له: ومن اغتاب أخاه المسلم بطل صومه، ونقض وضوءه، فإن مات وهو کذلک مات وهو مستحل لما حرم الله ـ إلى أن قال: ـ ومن مشى فی عون أخیه ومنفعته فله ثواب المجاهدین فی سبیل الله، ومن مشى فی عیب أخیه وکشف عورته کانت أول خطوه خطاها وضعها فی جهنم، وکشف الله عورته على رؤوس الخلائق، ومن مشى إلى ذی قرابه وذی رحم یسأل به أعطاه الله أجر مائه شهید، فإن سأل به ووصله بماله ونفسه جمیعا کان له بکل خطوه أربعون ألف ألف حسنه، ورفع له أربعون ألف ألف درجه، وکأنما عبدالله عزّ وجّل مائه سنه، ومن مشى فی فساد ما بینهما وقطیعه بینهما غضب الله عزّ وجّل علیه، ولعنه فی الدنیا والآخره، وکان علیه من الوزر کعدل قاطع الرّحم».[۱]
پیامبر گرامی اسلام در خطبهای فرمودهاند کسی که غیبت برادر مؤمنش را بکند روزهاش باطل میشود به این معنا که چنین روزهای مورد قبول واقع نمیشود … «ومن مشى فی عیب أخیه» کسی که در رابطه با عیب برادرش قدم برمیدارد و میخواهد اسرار او را کشف کند، اولین قدمی که برمیدارد در جهنم قدم میگذارد؛ و خدا اسرار او را فاش میکند و آبرویش را نزد همگان میبرد…
آیت الله سبحانی در کتاب مواهب به این روایت استناد کردهاند.[۲]
در دو عبارت «من اغتاب أخاه المسلم» و «من مشى فی عیب أخیه» آیا قصد انتقاص وجود دارد؟ به نظر ما: اولاً از این روایت قصد انتقاص برداشت نمیشود چوناین دو عبارت اطلاق دارد. هرچند غالباً قصد انتقاص در غیبت وجود دارد. ثانیاً سند روایت ضعیف است و قابل استناد نیست هرچند میتوان به عنوان مؤیّد، مورد استفاده قرار داد.
روایت دیگر: «وعن علی بن إبراهیم، عن محمد بن عیسى، عن یونس، عن حسین بن مختار، عن زید، عن أبی عبدالله علیه السلام فیما جاء فی الحدیث: عوره المؤمن على المؤمن حرام، قال: ما هو أن ینکشف فترى منه شیئا، إنما هو أن تروى علیه أو تعیبه».[۳]
بررسی رجال حدیث: علی بن ابراهیم قمی ثقه است، محمد بن عیسی امامی و ثقه است، یونس از اصحاب اجماع است، حسین بن مختار قلانسی امامی و ثقه است، زید هم امامی و ثقه است. پس سند این روایت صحیح است.
در این حدیث آمده که «عوره المؤمن على المؤمن حرام» به این معناست که چیزی را از مؤمنی ببینی و آن را نقل کنی یا عیبی بر او بگذاری و آبروی او را ببری.
آیت الله سبحانی به این روایت استدلال کرده و میفرمایند وقتی که چیزی از مردم دیدید نباید بیان کنید هرچند قصد انتقاص هم نداشته باشید.
به نظر ما: با اینکه این روایت صحیح است ولی چون لفظ غیبت در آن نیامده در مورد غیبت قابل استفاده نیست. ظاهر این روایت این است که اگر شما اسرار مردم را فاش کنید گناه بزرگی انجام دادهاید حال این کار غیبت محسوب شود یا نشود. پس چون حرمت در این روایت مشروط به قصد انتقاص نیست استدلال به آن صحیح نیست ولی میتوان به عنوان مؤیّد استفاده کرد.
یکی از مقوّمات غیبت این بود که ما ستره الله باشد، دومین مقوّم این بود که عیب باشد، سوم قصد انتقاص بود که البته در شرط بودن انتقاص اختلاف است ولی بالاخره کشف ما ستره الله در بسیاری از روایات آمده بود و این گناه بزرگی است.
آیت الله سبحانی می فرماید: قصد سبب نزد عرف ملازم با مسبب است یعنی وقتی غیبت میکنید ملازم با قصد انتقاص است و جدا نمیشود.[۴]
به نظر ما: اگر مقصود ایشان این باشد که غالباً غیبت ملازم با قصد انتقاص است صحیح است ولی اگرمنظور ایشان دائماً باشد ما قبول نداریم چون ممکن است کسی قصد اصلاح داشته باشد، در این صورت قصد انتقاص وجود ندارد.
روایت سوّم: «عن علی بن إبراهیم، عن محمد بن عیسى، عن یونس بن عبد الرحمن، عن عبد الرحمن بن سیابه قال: سمعت أبا عبدالله علیهالسلام یقول: الغیبه أن تقول فی أخیک ما ستره الله علیه، وأما الأمر الظاهر مثل الحده والعجله فلا، والبهتان أن تقول فیه ما لیس فیه».[۵]
علی بن ابراهیم قمی امامی و ثقه است، محمد بن عیسی امامی و ثقه است، یونس بن عبدالرحمن امامی و ثقه است، عبدالرحمن بن سیابه مورد اختلاف است ولی به نظر ما امامی و ثقه است.
از امام صادق علیه السلام شنیدم که فرمود: غیبت آن است که در مورد برادرت چیزی را که خدا مخفی کرده بیان کنی، اما امر ظاهری مثل عجول بودن غیبت نیست و بهتان این است که چیزی را بیان کنی که در او نیست.
آیت الله سبحانی به این روایت استدلال کردهاند.[۶] این روایت دلالت میکند بر اینکه غیبت کشف اسرار است و قصد انتقاص در غیبت شرط نیست.
دلیل دوم: اشعار آیه شریفه: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیرًا مِّنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَلَا تَجَسَّسُوا وَلَا یَغْتَب بَّعْضُکُم بَعْضًا أَیُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَن یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتًا فَکَرِهْتُمُوهُ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَّحِیمٌ».[۷]
این دلیل را آیت الله مکارم ذکر نمودهاند که سوء ظن، تجسس و غیبت، هر سه مورد در آیه پشت سر هم ذکر شده، اما در سوء ظن داشتن در مورد یک شخص که قصد انتقاص وجود ندارد. در مورد تجسّس هم ممکن است به دنبال خوبیهای او باشید ولی یک بدی هم از او ببینید، پس همانطور که در سوء ظن و تجسّس قصد انتقاص نیست، در غیبت هم قصد انتقاص نیست.[۸]
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید ؟در گفتگو ها شرکت کنید!