خارج اصول
درس خارج اصول استاد محسن فقیهی
۹۷/۰۲/۰۸
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع: علوم موردنیاز مجتهد/مبحث اجتهاد و تقلید
خلاصه جلسه گذشته: بحث در رابطه با مقدّمات اجتهاد بود. شخصی که میخواهد مجتهد شود و احکام را استنباط کند، به چه علومی نیازمند است؟ در جلسات قبل، علومی ذکر شد.
پانزدهمین علمی که موردنیاز مجتهد است، درایه است. مجتهد باید اقسام حدیث را بداند، ازجمله حدیث صحیح، ضعیف، مرسل و … . احادیث را تشخیص دهد و بداند به کدام حدیث میتوان اعتماد کرد تا بتواند طبق آنها فتوا دهد. به نظر میرسد که این علم برای استنباط احکام شرعیه لازم است.
شانزدهمین علم موردنیاز مجتهد که مطرح شده است، علم به قواعد فقهیه است. شخصی که قصد اجتهاد دارد، ابتدا باید یک سری قواعد را بداند و بعد وارد فقه شود، مانند قواعدِ «لا ضرر»، «لا حرج» و قواعد دیگری که در کتاب صلاه و طهارت است.
بسیاری از علما، قواعد فقهیه را جزء علوم موردنیاز اجتهاد بیان نکردهاند؛ شاید به این دلیل که قواعد فقه، جزء فقه است و همانطور که در کتاب طهارت و صلاه باید استنباط کرد، خود قواعد فقهیه هم باید بهعنوان یک مسئله فقهیه مطرح شود و مورد استنباط قرار گیرد؛ چون مباحث فقه گاهی کلی است و گاهی جزئی، مثلاً گفته میشود که یکی از نجاسات، خمر است این یک مبحث جزئی است که بیان میشود. «الخمر حرامٌ» این مسئله جزئی است و در مورد خمر است و بهصورت یک قاعده کلی در ابواب فقه جریان ندارد؛ اما گاهی مباحث کلی است مانند «لا ضرر و لا ضرار فی الاسلام»، این قاعده کلی ممکن است در تمام ابواب فقه وارد شود؛ مثلاً گاهی طهارت برای انسان باعث ضرر است، گاهی نماز یا امربهمعروف باعث ضرر میشود. لذا قواعد فقهیه، جزء مسائل فقهیه کلیّه است و باید در فقه بحث شود. پس اینکه در بعضی از کتب فقهی، قواعد فقهیه را جزء علوم موردنیاز اجتهاد ذکر نکردهاند به خاطر این است که این قواعد در فقه موردبحث واقع میشود.آیتالله مکارم در اینجا فرمودهاند: مسلّماً مجتهد باید قواعد فقهیه را بداند و قواعد فقهیه علم مستقلّی است و جزء فقه و اصول فقه نیست.[۱]
سؤال ما این است که چرا مباحثی که در رابطه با قاعده لاضرر وجود دارد، جزء مباحث فقه نباشد؟ فقه مسائلی است که مربوط به عمل مکلّف است، اینکه گفته میشود «الخمر حرامٌ» مربوط به عمل مکلّف است یعنی اجتنب عن الخمر؛ معنای لا ضرر هم این است که مکلّف از ضرر اجتناب کند، حال اینکه مصداق ضرر مادی یا معنوی یا جسمی یا روحی باشد، باید موردبحث قرار گیرد. پس به نظر ما قواعد فقهیه جزء مباحث فقه است.
هفدهمین علمی که برای اجتهاد لازم است، معرفت به مذاهب فقهیه است. برای اجتهاد نیاز است که آرای مذاهب اهل تسنن را بدانید تا معنای روایات را خوب متوجّه شوید. این علم در فهم روایات بسیار مفید است؛ مثلاً وقتیکه حنفیه در زمان امام صادق (ع) بودهاند، سؤالی را از امام صادق (ع) میپرسند، جوابی که ایشان میدهند، ناظر به حرفهای ابوحنیفه یا اهل تسنن است؛ لذا برای اینکه موقعیّت سیاسی آن زمان درک شود، یعنی بدانید که در آن زمان تقیّه بوده یا نه؟ و امام صادق (ع) چگونه در مقابل آنها روایات را بیان میفرمودهاند.
همانطور که قبلاً هم بیان شد، آیتاللهالعظمی بروجردی یکی از متخصّصین این فن بود و جوانب مختلف را میسنجید که مورد تقیّه و مسائل دیگر نباشد و تاریخ رجال را میدانست که این راوی در چه زمانی بوده و در چه زمانی خدمت امام میرسیده و سؤالاتی که از امام پرسیده در چه زمینه بوده است و جو روایت را بررسی میکرد که این روایت در چنین جو و چنین زمانی از امام صادرشده است. اکنون هم برای فهم بهتر روایات بهعنوان فقه مقارن، فقه اهل تسنّن را با فقه شیعه مقایسه میکنیم؛ لذا یکی از علومی که برای اجتهاد لازم است، فحص از فتاوای اهل سنّت است.هجدهمین علمی که برای مجتهد لازم است اطلاع بر شهرت قدمائیه است. علمایی که یا همعصر با نوّاب اربعه بودهاند، یا همعصر شاگردان آنها بودهاند و با یک واسطه به نوّاب اربعه ارتباط داشتهاند نظر ایشان در فقه خیلی ارزشمند است چون با یک واسطه به معصوم دسترسی داشته است مثل شیخ مفید که در زمان نوّاب اربعه بوده و برای امام زمان (عج) نامه مینوشت و توسط نوّاب اربعه به امام زمان (عج) میرساند و از امام جواب میگرفت و مانند سید مرتضی و شیخ طوسی که دستشان به نوّاب اربعه نمیرسیده ولی شاگرد شیخ مفید بودهاند و بنابراین با دو واسطه با امام زمان (ع) ارتباط داشتهاند؛ لذا برای علمای ما سخت است که با شیخ مفید و سید مرتضی و شیخ طوسی و … مخالفت کنند.
نظرات قدمای اصحاب که ارزش ویژهای دارند، باید مورد توجّه باشد؛ چون اوّلاً در زمان غیبت صغرا بودهاند و با یک یا دو واسطه، بهوسیله نوّاب اربعه با امام زمان (عج) ارتباط داشتهاند. ثانیاً وقتیکه قدما باهم اتفاقنظر داشته باشند، کاشف از این است که نظر امام زمان (عج) هم ۹۹ درصد با نظر آنها موافق است، به همین خاطر مشهور علما بر این نظر هستند که اگر روایتی ضعیف باشد و مورد عمل قدما قرار گیرد، آن روایت را قبول میکنیم لذا گفته میشود که شهرت قدمائیه جبران ضعف سند میکند. حتی مرحوم آیتالله خویی که این نظریه را قبول ندارند، احتیاط واجب میکنند. البته اگر قدما اختلافنظر داشته باشند، ارزش از بین میرود ولی وقتیکه اتفاقنظر داشته و اکثراً یک نظر داشته باشند، در این صورت مخالفت با آن مشکل است.نوزدهمین مسئلهای که لازم است مجتهد بداند، علم هندسه، ریاضیات و هیئت است. مقداری از علم ریاضیات در بحث ارث لازم است، یا در بحث تشخیص قبله مقداری از علم هیئت لازم است. لذا به همین مقدار که به این علوم نیاز است، دانستن آنها لازم است ولی بیش از آن لازم نیست. البته میتوان گفت که علم هیئت برای تعیین موضوع است و تعیین موضوع به عهده فقیه نیست و تعیین موضوع به عهده علمای علم هیئت است. لذا به نظر ما علم هیئت برای فقیه لازم نیست.
حال این سؤال مطرح است که در علومی که اجتهاد متوقف بر آنهاست آیا باید مجتهد بود یا مقلّد بودن هم کافی است؟ انشاءالله در جلسه بعد مطرح خواهد شد.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید ؟در گفتگو ها شرکت کنید!