حدیث
درس حدیث استاد محسن فقیهی
۹۶/۰۷/۲۶
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع:تفسیر روایت دوازدهم کتاب عقل و جهل
روایت دوازدهم کتاب عقل و جهل از کتاب شریف کافی،حاوی نصایحی از امام کاظم(ع) به هشام بن حکم است.نصایح در باب توجه انسان به عقلانیت بود.بسیاری از دشمنان اسلام،سعی در ارائهی تصویری از اسلام دارند،که خالی از عقلانیت است.به زعم باطل آنها مهمترین بعد اسلام،تعبّدیات است.و حال آنکه در اسلام مهمترین بعد آموزههایش همین التزام به عقلانیت در انسان است.همین روایات کتاب عقل و جهل در این کتاب،خود شاهدی بر صدق این مدّعی است.اولین باب این کتاب حدیثی به عقل و جهل اختصاص داده شده است.و شما در همین حدیث که موضوع بحث ماست،میبینید که چه مقدار آیات توجّه به تحفّظ بر عقلانیت در انسان است.
یکی از نکات مهمّی که در مسأله عقل دیده میشود.اموری است که حجاب بر تعقّل انسان میشود.مانع از فهم و نفوذ آن در زندگی ماست.یکی از این موانع و حجابها توجه به اکثریت و همرنگ جماعت شدن است.این توجّه انسان را از فهم و عقل خودش غافل میکند.و قرآن دائما انسان را از این اتّباع اکثریت بازمیدارد.از معیار واقع شدن اکثریت تحذیر میکند.چرا که اول بیچارگی انسان از جایی است که نقش اکثریت در زندگی ما پررنگ میشود.
غالب مردم در پی شهوات و هواهای نفسانی خودشان هستند.و از عقل خود بهره نمیبرند.اگر انسان بخواهد عقل خود را کناری گذاشته و به دیگران بنگرد،به خطاها و نقائص آنها گرفتار میشود.
فلذا امام کاظم هشام را از تبعیت اکثریت با توجه دادن وی به این دست آیات بازمیدارند.از جمله حضرت به این داستان اشاره میکنند:«…وَ قَالَ وَ قالَ رَجُلٌ مُؤْمِنٌ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ یَکْتُمُ إِیمانَهُ أَ تَقْتُلُونَ رَجُلًا أَنْ یَقُولَ رَبِّیَ اللَّهُ.»[۱] مرد مؤمنی از آل فرعون-که ایمان خود را کتمان میکرد- بدانها گفت:آیا کسی را که میگوید پروردگار من الله است،میکشید؟
در این فراز “من آل فرعون” متعلّق به چیست.؟میشود متعلّق به “مؤمن” دانست،و میشود متعلّق به “یکتم” دانست.اگر به احتمال اول معتقد شدید،معنی آیه میشود:«مؤمنی از آل فرعون..» ولی اگر قائل به احتمال دوم بودیم،معنی این فراز میشود:«مؤمنی که ایمانش را از آل فرعون پنهان میکرد..».البته با توجه به تاریخ میتوان نتیجه گرفت که همان احتمال اول درست است.یعنی این مؤمن آل فرعون در تاریخ معروف است.اما به هر حال این دو وجه در شروح کافی ذکر شده است.
نکتهای که در این آیه درخور تأمل است،استقامت و توکّل موسی است.این که در میان این قوم تنها یک نفر پشتیبان موسی میشود.اما او در راه حق استقامت کرد و به تنهائی خود نباخت،در نهایت همهی پیروزیها را ازآن موسی کرد.در همین دوران معاصر مرحوم امام خمینی(ره) در ابتدای قیام کسی پشتیبان ایشان نبود.بلکه ایشان ایستادگی کرد و در نهایت فلاح و پیروزی را برای خود کرد.
این فکر اشتباهی است که انسان به میزان مشارکت دیگران حقانیت یک کار را محک بزند.فلذا اگر یک کار حقّی را تشخیص داد،ولی کسی به آن کار اقبالی نشان ندهد او هم مأیوس میشود و حق را رها میکند.
آیهی بعدی که امام برای هشام تلاوت میکنند،این آیه است:« قُلْنَا احْمِلْ فِیهَا مِنْ کُلٍّ زَوْجَیْنِ اثْنَیْنِ وَ أَهْلَکَ إِلاَّ مَنْ سَبَقَ عَلَیْهِ الْقَوْلُ وَ مَنْ آمَنَ وَ مَا آمَنَ مَعَهُ إِلاَّ قَلِیلٌ»[۲] در این آیه هم خداوند نوح را از دست یاری دادن به کسانی که بر آنها حجّت تمام شده است،نهی میکند.و تنها به او اجازه میدهد تا مؤمنین به خدای را همراه خود به کشتی بیاورد.و خداوند عداد این مؤمنین را قلیل توصیف میکند.
مردم به دنبال حقیقت نیستند.مردم به دنبال خیلی از امیال نفسانی خویش هستند.ما نباید در پی آنها به هلاکت انها گرفتار شویم.قوم نوح هم همرنگ یکدیگر بودند و نگاه به هم داشتند.و دیدیم که همگی غرق شدند.
در دو آیه بعدی هم خداوند به همین عدم التزام اکثریت به عقلانیت تذکّر میدهند.«وَلَکِنَّ أَکْثَرَهُمْ لاَ یَعْلَمُونَ [۳] »،« وَأَکْثَرُهُمْ لاَ یَعْقِلُون[۴] ».یا در آیات دیگری خداوند میفرماید که مردم به شعور خود اعتنائی نمیکنند.به علم و عقل خود توجّهی ندارند.آیتالله بهجت،وقتی از ایشان در رابطه با راه سعادت پرسیدند،فرموده بودند:به مقداری که میفهمید عمل کنید.این خیلی مقام بالایی است که انسان به اندازهی فهم خود عمل داشته باشد.یعنی آنچه که در دائرهی ادراک و عقلانیت ما راهی ندارد،مورد مسئولیت ما نیست.ولی انچه که فهمیدهایم را باید ملتزم باشیم.وقتی چیزی فهمیدیم نباید به خاطر اقبال و ادبار اکثریت از حقّی که بر ما تمام شده است،دست بکشیم.بسیاری از فسادی که لایههای اجتماعی ما را پر کرده است،معلول همین نگاه به دیگران و تعیین میزان مشروعیت رفتارمان بر اساس رفتار دیگران است.شخص در ادارهای مشغول به کار میشود.وقتی میبیند که بسیاری از بالادستها آلوده به فساد هستند،او هم رفته رفته از قبح فساد در نظرش کاسته میشود و مرتکب و آلوده بدان میشود.
این همه مذمّت اکثریت در قرآن در پرده برداشتن از همین حجاب و مانع از تعقّل از انسان است.ما دو نکته از این آیات برداشت کردیم.یکی همین که از تنهائی خود واهمهای به دل راه ندهید.و نکته دوم اینکه انسان نباید جز عقل خود و حقّ به چیز دیگری ملتزم باشد.و نگاه به اکثریت نداشته باشیم.مشروعیت و پشتوانهی رفتارهای خود را از دیگران نگیریم.
سپس امام به ذکر فضیلت “اولوالالباب”میپردازند:« یَا هِشَامُ ثُمَّ ذَکَرَ أُولِی الْأَلْبَابِ بِأَحْسَنِ الذِّکْرِ وَ حَلَّاهُمْ بِأَحْسَنِ الْحِلْیَهِ فَقَالَ یُؤْتِی الْحِکْمَهَ مَنْ یَشاءُ وَ مَنْ یُؤْتَ الْحِکْمَهَ فَقَدْ أُوتِیَ خَیْراً کَثِیراً وَ ما یَذَّکَّرُ إِلَّا أُولُوا الْأَلْبابِ «۱۵» وَ قَالَ- وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ یَقُولُونَ آمَنَّا بِهِ کُلٌّ مِنْ عِنْدِ رَبِّنا وَ ما یَذَّکَّرُ إِلَّا أُولُوا الْأَلْبابِ «۱۶» وَ قَالَ إِنَّ فِی خَلْقِ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ اخْتِلافِ اللَّیْلِ وَ النَّهارِ لَآیاتٍ لِأُولِی الْأَلْبابِ[۵] »
“اولواالالباب” کسانی هستند که هم قوّهی عاقله در آنها فعّال است،و هم قوّه عاملهی آنها سرشار است.این افراد مزیّن به لباس حکمت هستند.حکمت یعنی انسان هم از عقل والایی برخوردار باشد و هم از عمل بهرهمند باشد.حکمت بین علم و عمل جمع میکند.آگاهی نافذی است که تا عمل انسان را تحت تأثیر قرار میدهد.اولوا الالباب به این زیبایی مزیّن هستند.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید ؟در گفتگو ها شرکت کنید!