تفسیر
درس تفسیر استاد محسن فقیهی
۹۶/۰۹/۲۹
بسم الله الرحمن الرحیم
موضوع:تفسیر آیه ۵۵ سوره بقره
﴿وَ إِذْ قُلْتُمْ یَامُوسىَ لَن نُّؤْمِنَ لَکَ حَتىَ نَرَى اللَّهَ جَهْرَهً فَأَخَذَتْکُمُ الصَّاعِقَهُ وَ أَنتُمْ تَنظُرُونَ﴾[۱]
این آیه یکی دیگر از آیاتی است که خداوند به یاد و خاطر بنیاسرائیل میاندازد.بنیاسرائیل در سیری که تا هدایت به دست موسی(ع) طی کرده و از چنگال فرعونیان آزاد شدند،آیات و معجزات بسیاری از جانب خداوند دیده و مشاهده کردند.اما گوئی طبع لجوج و بهانهجوی ایشان راضی نشده و گامی بالاتر گذاشته اند؛آنها از موسی تقاضا میکنند تا او خدا را آشکارا به آنها نشان دهد.رؤیتی که در این آیه برای درخواست بنیاسرائیل از آن استفاده شده است،به معنی دیدنی است مشترک میان دیدن چشم و قلب.ولی در این آیه به جهت قید “جهره” همان دیدن به چشم را از آن میتوان فهمید.
اجمال واقعه
این آیه اشاره به یکی دیگر از بهانهجوئیهای بنیاسرائیل در برابر موسی(ع) دارد.صورت مفصّلتری از این ماجرا در آیات ۱۵۵ سوره اعراف[۲] و ۱۵۳ سوره نساء[۳] آمده است.در حال حاضر سه ماجرا در عرض یکدیگر قرار دارند.یکی میقات موسی و نزول الواح تورات بر او بوده است.و دوّم داستان انحراف بنیاسرائیل و شرک و گوسالهپرستی ایشان و انحطاطی است که سامری در آنها ایجاد میکند.و سوّم داستان این تقاضای عجیب از سوی بنیاسرائیل از موسی است.
این داستان همانطور که درآیه ۱۵۵ سوره اعراف بدان اشاره شده است،هنگامی اتّفاق میافتد که موسی هفتاد نفر از برگزیدگان قوم خود را که ظاهراً به اصل دعوی نبوّت موسی ایمان داشتهاند،با خود به میقات میبرد.آنها در این هنگام از موسی تقاضای نامعقول و غیر منطقی میکنند.آنها از خداوند میخواهند تا او را به دیدهی سر و با چشمان خود ببینند.تا ایمان و تصدیق در آنها کامل شود.آنگونه که از آیه ۱۵۳ سوره نساء به دست میآید،ظاهرا این درخواست برای اثبات حقّانیت الواح بوده است.یعنی آنها شک داشتند که این الواح از جانب خداوند بوده باشد؛فلذا از موسی میخواهند تا خود خدا را به آنها آشکارا نشان دهد.زیرا در آیه سوره نساء شروع آیه در خطاب با رسول رحمت است؛خداوند به او میگوید:اینکه از تو کتابی از آسمان میخواهند تا بدان ایمان آورند،چیز عجیبی نیست.در زمان موسی بنیاسرائیل برای ایمان آوردن به موسی چیزی بیش از این خواستند؛خواستند تا خود خدا را به چشم نشانشان دهد:﴿یَسْألُکَ أَهْلُ الْکِتَابِ أَن تُنزَّلَ عَلَیهْمْ کِتَابًا مِّنَ السَّمَاءِ فَقَدْ سَأَلُواْ مُوسىَ أَکْبرَ مِن ذَالِکَ فَقَالُواْ أَرِنَا اللَّهَ جَهْرَهً﴾[۴]
خداوند برای نشان دادن ضعف و زبونی آنها را بر ایشان آشکار کند،صاعقهای را بر آنها نازل میکند.صاعقه بر کوهی میخورد و بنیاسرائیل بر اثر دیدن این صحنه و عظمت نور و انفجاری که رخ میدهد جان تهی میکنند.در این آیه تعبیر به ﴿فأخذتکم الصاعقه﴾ [۵] آمده است.در سوره اعراف تعبیر به ﴿ فَلَمَّا أَخَذَتْهُمُ الرَّجْفَهُ ﴾[۶] آمده است.این اخذی که در این آیه آمده است،نشانگر جان سپردن آنهاست.چرا که در سوره اعراف موسی پس از این “اخذ” به خداوند شکایت میبرد که ﴿قَالَ رَبّ لَوْ شِئْتَ أَهْلَکْتَهُم مِّن قَبْلُ وَ إِیَّاىَ أَ تهُلِکُنَا بمِا فَعَلَ السُّفَهَاءُ مِنَّا﴾[۷] و این خود نشانگر کشته شدن برگزیدگان بنیاسرائیل در اثر مشاهده صاعقه است.
نکتهای که در این آیه مورد اختلاف مفسّرین قرار گرفته است.تعدّد این میقاتِ برگزیدگان با میقات موسی(ع) است.برخی بر این باورند که موسی(ع) دو میقات داشت.یک میقات،برای خود او و داستان نزول تورات بوده و دیگری میقاتی که با برگزیدگان قوم خود بدان رفته است،و ماجرای صاعقه که موضوع این آیه است،در آن اتفاق افتاده است.
مرحوم علّامه طباطبائی در این رابطه در تفسیر المیزان چند احتمال مطرح کردهاند.
۱-خود مرحوم علّامه طباطبائی –مانند بسیاری از اهل تحقیق-قائل هستند حضرت موسی تنها یک میقات داشته است.و این برگزیدگان که در آیه بالا مورد تأثیر صاعقه قرار میگیرند،در همان میقات موسی حضور دارند.که چهل روز به طول انجامید.آنها از شنیدن تکلّم موسی با خدا قانع نشدند،و تصدیق و ایمان خود را متوقّف بر رؤیت خدا نمودند.بر این یگانگی میقات موسی و این میقات که در آیه ۱۵۵ سوره اعراف بدان اشاره شده است،روایاتی هم دلالت دارند.
۲-قول دیگر این است که این میقات با میقات موسی متفاوت است.به این دلیل که در این آیات هم مثل سوره اعراف میقات موسی ابتدا ذکر میشود و بعد ماجرای سامری و سپس به ذکر این میقات پرداخته میشود.و این از فصاحت به دور است که مقداری از یک اتّفاق را ابتدا ذکر کرده و بعد به ذکر ماجرایی مستقل بپردازد و دوباره به قصّه اوّل بازگردد.پس باید سه ماجرای مستقل داشته باشیم.
اگر دقّت شود در آیه ای که از سوره نساء ذکر کردیم،موسی(ع) به خداوند میگوید:﴿أَ تهُلِکُنَا بمِا فَعَلَ السُّفَهَاءُ مِنَّا﴾[۸] اگر قرار بود این میقات همان میقات موسی(ع) بوده باشد و ماجرای سامری بعد از آن واقع شده باشد،باید میگفت”بما قال السّفهاء” زیرا تنها خطائی که از آنان سر زده بود یک گفتار بود؛که همان تقاضای دیدن خدا باشد.ولی از این تعبیر “فعل” میتوان فهمید که این میقات پس از میقات موسی(ع) و مسبوق به ماجرای سامری است.
بنابراین طبق نظر این قول سه داستان در بیان قرآن وجود دارد.این بیان با ظاهر آیاتی که در سوره بقره ملاحظه کردیم و آیاتی که در سوره اعراف آمده است سازگاری دارد.زیرا در این آیات ابتدا به ذکر یک میقات چهل روزه برای موسی(ع) میپردازد.سپس به داستان سامری و در نهایت به این ماجرا میرسد.این با سه گانگی این داستانها سازگارتر است.ولی با منطوق و تصریح آیه ۱۵۳ سوره نساء تنافی دارد.زیرا در آنجا میخوانیم:﴿فَقَالُواْ أَرِنَا اللَّهَ جَهْرَهً فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَهُ بِظُلْمِهِمْ ثُمَّ اتخَّذُواْ الْعِجْلَ مِن بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَیِّنَاتُ﴾[۹] تعبیر “ثمّ” که در این آیه آمده است،دلالت دارد بر این که ماجرای سامری بعد از ماجرای صاعقه است.اگر ما قائل به سهگانگی این آیات باشیم،باید تنافی بین این آیات با آیه مذکور در سوره نساء را بپذیریم.
اما اگر به قول مرحوم علّامه طباطبائی و اهل تحقیق قائل باشیم،این ماجرای صاعقه همان ماجرای میقات موسی(ع) خواهد بود،و در سوره نساء به درستی ماجرای گوساله سامری به درستی با “ثمّ” عطف شده است.فقط تنها این ایراد باقی میماند که چرا قرآن در میان شرح یک داستان،قصهای دیگر-ماجرای سامری- را ذکر میکند.؟
مفسّرین پاسخ دادهاند که این اشکال لطمهای به فصاحت قرآن نمیزند.چرا که قرآن کتاب تاریخ و قصّه نیست.بلکه کتاب هدایت،و این برشهای داستانی برای همان غرض است.
﴿وَ اخْتَارَ مُوسىَ قَوْمَهُ سَبْعِینَ رَجُلًا لِّمِیقَاتِنَا فَلَمَّا أَخَذَتهْمُ الرَّجْفَهُ قَالَ رَبّ لَوْ شِئْتَ أَهْلَکْتَهُم مِّن قَبْلُ وَ إِیَّاىَ أَ تهُلِکُنَا بمِا فَعَلَ السُّفَهَاءُ مِنَّا إِنْ هِىَ إِلَّا فِتْنَتُکَ تُضِلُّ بهِا مَن تَشَاءُ وَ تهَدِى مَن تَشَاءُ أَنتَ وَلِیُّنَا فَاغْفِرْ لَنَا وَ ارْحَمْنَا وَ أَنتَ خَیرْ الْغَفِرِینَ﴾[۱۰] این آیه هم اگر در سوره ملاحظه شود،پس از داستان سامری است.یعنی ابتدا صورت مفصّلی از داستان سامری نقل میشود و پس از آن ماجرای صاعقه مطرح می شود.نکته ای که روشن است مطابقت این آیه با آیه مورد بحث ماست.ولی ظاهر این دو بیان قران در دو سوره بقره و اعراف با تصریح خداوند در سوره اعراف منافات دارد
﴿یَسْألُکَ أَهْلُ الْکِتَابِ أَن تُنزَّلَ عَلَیهْمْ کِتَابًا مِّنَ السَّمَاءِ فَقَدْ سَأَلُواْ مُوسىَ أَکْبرَ مِن ذَالِکَ فَقَالُواْ أَرِنَا اللَّهَ جَهْرَهً فَأَخَذَتْهُمُ الصَّعِقَهُ بِظُلْمِهِمْ ثُمَّ اتخَّذُواْ الْعِجْلَ مِن بَعْدِ مَا جَاءَتْهُمُ الْبَیِّنَاتُ فَعَفَوْنَا عَن ذَالِکَ وَ ءَاتَیْنَا مُوسىَ سُلْطَانًا مُّبِینًا﴾[۱۱] نکته مهمی که در این آیه وجود دارد،یک نحوه تفاوتی است که در تقدّم و تأخّر این وقائع شکل میگیرد.در این آیات ابتدا ماجرای گوساله سامری نقل شده و این داستان صاعقه بعد از آن آمده است.ولی در آن آیه ابتدا داستان صاعفه و با ثمّ ماجرای گوساله سامری آورده شده است.یعنی این ایه تصریح بر تقدّم داستان صاعقه بر داستان سامری دارد.
رجفه به معنی عذاب است.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید ؟در گفتگو ها شرکت کنید!