تفسیر

, ,

درس تفسیر استاد محسن فقیهی

۹۷/۰۲/۰۵

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر آیات ۷۰ تا ۷۲ سوره بقره

خلاصه جلسه گذشته: بحث در رابطه با تفسیر آیه هفتاد سوره بقره است. در بنی اسرائیل شخصی را به قتل ‌رساندند و قبیله‌های بنی‌اسرائیل با هم نزاع کردند که قاتل کیست؟ خدمت حضرت موسی (ع) آمدند که این مشکل را حل کند. حضرت موسی فرمود که گاوی را ذبح کنید، آن‌ها ابتدا متوجّه نشدند یا نخواستند متوجّه شوند. گفتند آیا ما را مسخره می‌کنی؟ حضرت فرمود من شما را مسخره نمی‌کنم و به خدا پناه می‌برم از اینکه از جاهلین باشم. آن‌ها سؤالات را پشت سر سؤال مطرح کردند؛ زیرا می‌خواستند این کار را انجام ندهند که مبادا قاتل پیدا شود. حضرت موسی (ع) هم جواب می‌دادند تا اینکه در این آیه خداوند می‌فرماید: «قالُوا ادْعُ لَنا رَبَّکَ یُبَیِّنْ لَنا ما هِیَ إِنَّ الْبَقَرَ تَشابَهَ عَلَیْنا وَ إِنَّا إِنْ شاءَ اللَّهُ لَمُهْتَدُونَ»[۱] بنی اسرائیل به حضرت موسی (ع) گفتند بالاخره این بقره چگونه باشد؟ برای ما مشتبه است و نمی‌دانیم چه گاوی را باید ذبح کنیم. اگر خدا بخواهد ما هدایت می‌شویم.

تفسیر آیه ۷۱ سوره بقره:

«قالَ إِنَّهُ یَقُولُ إِنَّها بَقَرَهٌ لا ذَلُولٌ تُثیرُ الْأَرْضَ وَ لا تَسْقِی الْحَرْثَ مُسَلَّمَهٌ لا شِیَهَ فیها قالُوا الْآنَ جِئْتَ بِالْحَقِّ فَذَبَحُوها وَ ما کادُوا یَفْعَلُونَ»[۲] حضرت موسی (ع) فرمود که خدا این‌گونه می‌فرماید که گاوی است که ذلول یعنی رام نشده باشد که زمین را شخم بزند، (چون گاوی که رام شده و زمین را شخم می‌زند به کار شما می‌آید و کار اقتصادی با آن انجام می‌دهید) و زمین را آبیاری نکند، گاوی باشد که سالم باشد و هیچ لکه‌ای در او نباشد و یک رنگ باشد. بعد از بیان این خصوصیات، بنی اسرائیل آن گاو را آوردند و ذبح کردند و قسمتی از آن را به مقتول زدند و او زنده شد و پسر عموی خود را به عنوان قاتل معرفی کرد و او همان کسی بود که به خونخواهی از پسر عمویش دعوا و جنجال به راه انداخته بود.

در جامعه هم همین مسأله وجود دارد. عدّه‌ای هستند که مرتکب کارهای خلاف می‌شوند ولی به دیگران نسبت می‌دهند و این به‌خاطر این است خودشان و عیوب خودشان را در این جریان مخفی کنند و کسی به آن‌ها مظنون نشود. مشابه این داستان در تاریخ و در زندگی ما قابل مشاهده است.گاهی سؤالاتی که مطرح می‌شود انحرافی است، در این جریان دستور ذبح یک گاو به صورت نکره داده شده بود یعنی هر گاوی را که ذبح می‌کردند کافی بود ولی با سؤالات انحرافی که کردند برایشان محدودیت ایجاد شد. البته در مورد این جریان روایاتی وارد شده و داستانی را مطرح کرده‌اند که در جلسه گذشته بیان کردیم؛ در آن داستان اجر و پاداش احسان به پدر و مادر بیان شده است.پس یکی از نکاتی که در این آیه وجود دارد این است که به جزئیات توجّه نکنید و کاری که از شما خواسته شده را انجام دهید.در عین حال با این همه سؤالات انحرافی که مطرح شد و بی‌احترامی‌هایی که بنی‌اسرائیل با گفتن ربّک می‌کردند، می‌بینید که حضرت موسی (ع) چگونه با سعه صدر با بنی‌اسرائیل برخورد کرد.نکته دیگری که از این آیه به دست می‌آید استدلال به معاد است؛ همان‌گونهکه خداوند می‌تواند یک انسان مرده را زنده کند، توانایی بر زنده کردن مردگان در روز قیامت را هم دارد.نکته دیگری که در اینجا وجود دارد این است که حضرت موسی (ع) دستور داد که گاوهایی که زمین را شخم می‌زنند، یا زمین را آبیاری می‌کنند، ذبح نکنید. معلوم می‌شود که توجّه به تولید و منابع اقتصادی حتّی در زمان حضرت موسی (ع) مورد توجّه شارع بوده و از اهمیت برخوردار بوده است و بدین وسیله از آسیب زدن به منابع اقتصادی منع شده است؛ در حج هم در مورد قربانی دستور به ذبح حیوان سالم داده شده است.تفسیر آیه ۷۲ سوره بقره:«وَ إِذْ قَتَلْتُمْ نَفْساً فَادَّارَأْتُمْ فیها وَ اللَّهُ مُخْرِجٌ ما کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ»[۳] به یاد بیاورید که شما نفسی را کشتید. پیامبر (ص) در زمان خود، این خطاب را به بنی‌اسرائیل می‌کند. این‌ها که با قاتل زمان حضرت موسی (ع) فاصله زیادی داشتند، چطور به آن‌ها خطاب شده که شما کشتید؟

در اینجا مفسّرین فرموده‌اند که شاید به‌خاطر این است که بنی‌اسرائیل زمان پیامبر (ص) به اعمال آن‌ها راضی بودند؛ در جامعه همین کارها را انجام می‌دهند و فساد می‌کنند و بعد فریاد می‌زنند که جلوی آن را بگیرید. در سوریه بمب شیمیایی می‌زنند و بعد به سوریه حمله می‌کنند که چرا از بمب شیمیایی استفاده کرده‌ای؟ این نقشه بنی‌اسرائیل و آمریکا و اسرائیل است و این‌قدر پافشاری می‌کنند تا بتوانند آن را تثبیت و مجازات کنند.به نظر ما پیامبر (ص) می‌خواهند بفرمایند که شما یهودی‌ها انسان‌های بد ذاتی هستید و آن سابقه را دارید و الان هم اگر بتوانید همین حرکت را انجام می‌دهید؛ ولی این را بدانید که «وَ اللَّهُ مُخْرِجٌ ما کُنْتُمْ تَکْتُمُونَ» دست خدا بالاتر است. شما می‌خواهید زرنگی کنید و مردم را در انحراف و اشتباه قرار دهید ولی بدانید که دست خدا بالاتر است و چیزهایی را که مخفی می‌کنید، آشکار می‌کند.

 




تفسیر

, ,

درس تفسیر استاد محسن فقیهی

۹۷/۰۱/۲۹

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر آیات ۶۸ تا ۷۱ سوره بقره

خلاصه جلسه گذشته: در مباحث گذشته مطرح شد که در بنی‌اسرائیل شخصی کشته شد و قاتل ادعای خون‌خواهی کرد. وقتی نتوانستند قاتل را پیدا کنند، خدمت حضرت موسی (ع) آمدند و چاره‌جویی کردند. حضرت موسی به آن‌ها فرمود: خداوند دستور داده که گاوی را بکشید و قسمتی از آن را به مقتول بزنید، آنگاه مقتول زنده می‌شود و خودش قاتلش را معرفی می‌کند. بنی‌اسرائیل گفتند آیا ما را مسخره می‌کنی؟ حضرت به آن‌ها فرمود که من مسخره نمی‌کنم و به خدا پناه می‌برم که از مسخره کنندگان باشم. در ادامه آیات قبل خداوند می‌فرماید:

تفسیر آیه ۶۸ سوره بقره: «قالُوا ادْعُ لَنا رَبَّکَ یُبَیِّنْ لَنا ما هِیَ قالَ إِنَّهُ یَقُولُ إِنَّها بَقَرَهٌ لا فارِضٌ وَ لا بِکْرٌ عَوانٌ بَیْنَ ذلِکَ فَافْعَلُوا ما تُؤْمَرُونَ»[۱] بنی‌اسرائیل به حضرت موسی گفتند از خدایت بخواه تا برای ما مشخص کند که این گاو چگونه است و چه‌کار باید بکنیم؟ حضرت فرمود: گاوی را پیدا کنید که نه خیلی پیر باشد که از کار افتاده باشد و نه خیلی جوان باشد؛ بین پیر و جوان. زودتر این کار را انجام دهید. بنی‌اسرائیل دوباره به حضرت موسی گفتند:

«قالُوا ادْعُ لَنا رَبَّکَ یُبَیِّنْ لَنا ما لَوْنُها قالَ إِنَّهُ یَقُولُ إِنَّها بَقَرَهٌ صَفْراءُ فاقِعٌ لَوْنُها تَسُرُّ النَّاظِرینَ»[۲] از خدایت بخواه که برای ما بیان کند که گاو چه رنگی باشد؟ حضرت فرمود که خداوند می‌فرماید: گاوی باشد که رنگش زرد خالص باشد و بینندگان را شادمان می‌کند، رنگ زیبایی باشد.

بالاخره آن‌ها این کار را کردند و گاو را پیدا کردند و کشتند، سپس دم گاو را به مقتول زدند، مرده زنده شد و قاتل خودش را معرفی کرد.

بر اساس روایتی که در اینجا وجود دارد، امام رضا (ع) می‌فرماید: جوانی به پدر و مادرش خیلی احسان می‌کرد و احترام می‌گذاشت، یک روز معامله شیرینی می‌خواست انجام دهد، وقتی می‌خواست معامله را تمام کند و کلید صندوق پول‌هایش را بیرون بیاورد، دید پدرش خوابیده و پیراهنی که کلید در آن است زیر سر پدرش قرار دارد؛ اگر بخواهد پیراهن را از زیر سر پدرش بردارد، بیدار می‌شود. لذا به احترام پدرش از آن معامله و سودش صرف‌نظر می‌کند. وقتی‌که پدرش از خواب بیدار شد، جریان را به پدرش گفت و پدر گاو زردی داشت که به پسرش داد، این همان گاوی بود که خداوند نشانی آن را به بنی‌اسرائیل داد. وقتی سراغ این جوان آمدند و خواستند آن را بخرند، به قیمت خیلی بالایی فروخت و گفت باید پوست این گاو را پر از طلا بکنید؛ این نتیجه احسان به پدر و مادر است.

در این آیه شریفه چند نکته است که باید مورد توجّه قرار بگیرد:

نکته اوّل: اینکه بنی‌اسرائیل به‌جای ربّنا از کلمه ربّک استفاده کرده‌اند، بی‌ادبی است و نشانه تکبّر و غرور آن‌هاست. همچنین نشان می‌دهد که ایمان راستین به خدا نداشتند.

نکته دوّم«قالُوا ادْعُ لَنا» لنا نیز در اینجا نشانه غرور بنی‌اسرائیل است و باید توجّه داشت که همیشه سؤال باید با احترام و ادب باشد؛ حتی انتقاد هم باید با ادب و احترام همراه باشد.

نکته سوّم: با این‌که بنی‌اسرائیل، انسان‌های بی‌ادبی بودند اما حضرت موسی توجّهی نمی‌کند و کار آن‌ها را انجام می‌دهد و دستورات را برای آن‌ها بیان می‌کند. اصولاً رهبران الهی باید سعه‌صدر و گذشت داشته باشند؛ لذا با تمام بی‌ادبی آن‌ها، حضرت موسی کار خودش را انجام داد.

نکته چهارم: «فَافْعَلُوا ما تُؤْمَرُونَ» چیزی که به آن امر شده‌اید انجام دهید. در آیه قبل رنگ گاو هم مشخص نشده بود. بقرهً نکره است و معنایش این است که هر گاوی را بیاورید مشکل شما حل می‌شود. وقتی پیامبر (ص) دستور حج را بیان کردند که حج واجب است، عدّه‌ای سؤال کردند که هر سال واجب است یا فقط یک سال؟ حضرت فرمودند این‌قدر سؤال نکنید، وقتی گفتم واجب است یعنی یک سال واجب است وقتی زیاد سؤال می‌کنید ممکن است دستور بیاید که هر سال باید به حج بروید. سؤال کردن زیاد برای انسان تکلیف ایجاد می‌کند. از این آیه می‌توان این نکته را برداشت کرد که دستورات و فرمان‌ها خداوند را سریع انجام دهید و از وسوسه و تردید پرهیز کنید.

نکته پنجم: این‌که بنی‌اسرائیل مدام سؤال می‌پرسند نشان از روحیه لجاجت و وسوسه گری آن‌هاست و این‌که به حضرت موسی ایمان نداشتند. در بعضی روایات آمده که خود قاتل این سؤال‌ها را می‌پرسید که دیرتر به نتیجه برسند و از رسوا شدنش جلوگیری کند.

نکته ششم: آیت‌الله جوادی در بیان این‌که چرا خداوند در این داستان گاو را برای ذبح برگزید می‌فرماید: خداى سبحان براى زدودن محبت و قداست ناروایى که در ماجراى گوساله‌پرستی نسبت به گاو، در دل برخى بنی‌اسرائیل اشراب شده بود و نیز براى اثبات این‌که کشتن گاو نه‌تنها مشکل‌زا نیست، بلکه گوهر مشکل‌گشاست، در ماجراى قتل مرموز یکى از بنی‌اسرائیل، براى معرفى قاتل و نیز افشاى راز آن جنایت، گاو را برگزید.




تفسیر

, ,

درس تفسیر استاد محسن فقیهی

۹۷/۰۱/۲۲

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر آیه ۶۵ تا ۶۷ سوره بقره

خلاصه جلسه گذشته: بحث در تفسیر آیه ۶۵ سوره بقره است. «وَلَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذِینَ اعْتَدَواْ مِنکُمْ فِی السَّبْتِ فَقُلْنَا لَهُمْ کُونُواْ قِرَدَهً خَاسِئِینَ»[۱] خداوند در تورات به بنی اسرائیل دستور داد که روز شنبه تعطیل باشد. لذا صید ماهی در روز شنبه حرام بود. بنی اسرائیل به این دستور توجهی نکردند که در بحث گذشته در این‌باره بحث شد. وقتی که آنها این دستور را زیر پا گذاشتند و عمل نکردند، خداوند به آنها فرمود: «فَقُلْنَا لَهُمْ کُونُواْ قِرَدَهً خَاسِئِینَ» به شکل بوزینه و میمون در بیایند.

بین مفسرین اختلاف است که آیا بنی اسرائیل واقعاً به شکل میمون در آمدند یا نه اما مشهور قائل به این هستند که به شکل میمون در آمدند و این به علّت نافرمانی و سرپیچی از دستور خداوند است. این دستور که «فَقُلْنَا لَهُمْ کُونُواْ قِرَدَهً خَاسِئِینَ» امر تکوینی خداوند است که سرپیچی از آن امکان پذیر نیست مانند «قُلْنَا یَا نَارُ کُونِی بَرْدًا وَسَلَامًا عَلَى إِبْرَاهِیمَ»[۲] بنی اسرائیل به امر تکوینی خداوند به صورت بوزینه در آمدند.تفسیر آیه ۶۶ سوره بقره: «فَجَعَلْنَاهَا نَکَالًا لِّمَا بَیْنَ یَدَیْهَا وَمَا خَلْفَهَا وَمَوْعِظَهً لِّلْمُتَّقِینَ»[۳] خداوند این داستان را در قرآن ذکر کرده برای اینکه مردم عبرت بگیرند. گاهی برای انسان مشکلی پیش می‌آید وقتی انسان با عقل خودش محاسبه می‌کند، متوجّه می‌شود که بخاطر آن معصیتی است که انجام داده ولی برای مردم دیگر عبرت نمی‌شود. گاهی در تاریخ حادثه‌ای برای یک جمع اتفاق بیفتد که عبرت برای دیگران شود، به این نکال گفته می‌شود. نکال یعنی عذابی که باقی است و باعث عبرت دیگران است، عبرت ماندگار.

ممکن است انسان کاری را انجام دهد و از نظر کلی وقتی محاسبه می‌کند، می‌بیند، کار زشتی نیست ولی این کار بعد دیگری دارد که با این کار با دستور خدا مخالفت کرده است. خدا دستور داده که روز شنبه را تعطیل کنید، ولی آنها مخالفت کردند. بحث کار کردن نیست، وقتی خداوند دستوری داد، باید امتثال شود. اینکه آنها به شکل میمون درآمدند مربوط به این است که مخالفت با خداوند خیلی کار زشتی است. فرق انسان با حیوانات این است که انسان باید به دستورات خداوند عمل کند، وقتی دستورات خدا را انجام ندهد مانند حیوانات است. در آیات قرآن می‌خوانیم که: «أُوْلَئِکَ کَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ»[۴] یعنی اگر به دستورات خداوند عمل کنیم، انسانیم و اگر عمل نکنیم، مثل حیواناتیم. خداوند به ما عقل داده اما در عین حال ما خودمان را مثل یک حیوان قرار دهیم، لذا می‌گوییم «أُوْلَئِکَ کَالأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ» هر کسی که قانون خدا و دستورات خداوند را عمل نکند، مثل حیوانات و از آنها گمراه‌تر است. این مسخ انسانیت بخاطر نافرمانی خداوند می‌باشد. یعنی انسان مقام خودش را از انسانیت به حیوان تنزّل داده است.

اینکه خداوند در تورات دستور داده که شنبه تعطیل باشد، نشان دهنده این است که استراحت در دین مورد توجّه است و انسان، هم باید کار کند و هم استراحت داشته باشد.

در اینکه ضمیر «فَجَعَلْنَاهَا» به چه بر می‌گردد، اختلاف وجود دارد، بعضی ضمیر را به عقوبت بر می‌گردانند و بعضی به قرده. یعنی ما این قرده را برای کسانی که معاصر هستند و برای آیندگان عبرت قرار دادیم. نتیجه نافرمانی خدا این است که صورت انسانیت را از دست می‌دهید و از انسانیت خارج می‌شوید. پس انسانیّت انسان به این است که دستورات خدا را انجام دهد.

حضرت امام صادق(ع) می‌فرمایند: «مَا بَیْنَ یَدَیْهَا» یعنی مردمی که الان هستند و «مَا خَلْفَهَا» یعنی مردمی که بعداً به وجود می‌آیند.

«وَمَوْعِظَهً لِّلْمُتَّقِینَ» این داستان موعظه برای کسانی است که تقوا دارند. کسانی که به معنویات توجّه ندارند، تا زمانی که دامنگیر خودشان نشده، عبرت نمی‌گیرند. زرنگی و عقل و خرد ما در این است که از ابتلائات مردم، عبرت بگیریم. عکس ماشین‌ها یا بعضاً ماشین‌های تصادفی که کنار جاده‌ها می‌گذارند نیز برای عبرت دیگران است که در رانندگی دقّت کنند و با سرعت مطمئنّه و با دقّت بیشتر رانندگی کنند. شکست‌ها و پیروزی‌ها، باید برای ما عبرت باشد.

منظور از متّقین در اینجا متقین بالفعل نیست بلکه کسانی هستند که تقوای عقلی دارند. لذا تاریخ برای آنها عبرت می‌شود.

تفسیر آیه ۶۷ سوره بقره: «وَإِذْ قَالَ مُوسَى لِقَوْمِهِ إِنَّ اللّهَ یَأْمُرُکُمْ أَنْ تَذْبَحُواْ بَقَرَهً قَالُواْ أَتَتَّخِذُنَا هُزُوًا قَالَ أَعُوذُ بِاللّهِ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْجَاهِلِینَ»[۵]

بنی اسرائیل دیدند یک نفر کشته شده، قاتلش هم مجهول بود و بین طایفه‌ها و قبایل بنی اسرائیل اختلاف به وجود آمد. تا اینکه خدمت حضرت موسی آمدند. حضرت موسی فرمود که خدا به شما امر می‌کند که گاوی را بکشید و یک مقدار از گوشت گاو را به بدن مرده بزنید، زنده می‌شود و بیان می‌کند که قاتلش کیست. بنی اسرائیل به حضرت موسی گفتند ما را مسخره می‌کنی؟ حضرت موسی به آنها فرمود که مسخره کردن کار جاهلین است و من جاهل نیستم.

این داستان در قوم بنی اسرائیل واقع شد که تفصیل آن در آیات بعدی می‌آید. در تورات نیز این داستان هست. در اینجا توجه به این نکات لازم است:

نکته اوّل: اینکه در ابتدا عدّه‌ای منکر مسأله‌ای می‌شوند، صحیح نیست. حضرت موسی دستور می‌دهد که گاوی را بکشید و به بدن شخص مرده بزنید، زنده می‌شود، اما آنها باور نمی‌کنند و منکر می‌شوند. این نشان دهنده این است که بعضی انسانها وقتی در مقابل یک سری حقایق قرار می‌گیرند، انکار می‌کنند.

لازم نیست انسان همه چیز را قبول کند، اما انکار کردن یا قبول نکردن هم صحیح نیست. ممکن است آن مطلب صحیح باشد.

نکته دیگر: این است که قدرت خداوند بالاترین قدرت‌هاست. همانطور که در روز قیامت انسانها زنده می‌شوند. همه می‌گویند چطور ممکن است که این انسان بمیرد و تبدیل به خاک شود و از بین برود و بعد دوباره زنده شود. خوب اراده خداوند است، در مقابل اراده خداوند، هیچ چیزی بعید نیست و یقیناً هم انجام می‌شود. وقتی که شما در این دنیا ببینید که مرده‌ای زنده شده راحت‌تر می‌پذیرید که معاد وجود دارد و مرده‌ها زنده می‌شوند.

اصولاً ایمان مردم متفاوت است. وقتی که دستوری از ناحیه یک فرد که اطاعتش واجب است، مثل حضرت موسی صادر می‌شود، بعضی عمل می‌کنند و بعضی عمل نمی‌کنند. الان هم شما می‌بینید دستورات خداوند را؛ یکی نماز اوّل وقت می‌خواند، یکی در نماز جماعت شرکت می‌کند و یکی هم اصلا نماز نمی‌خواند یا یک روز می‌خواند و روز دیگر نمی‌خواند. اینها درجات ایمان مردم است، هرچه نافرمانی بیشتر می‌شود، درجات ایمان پایین‌تر می‌آید.

نکته دیگری: که در این آیه شریفه مورد توجّه است این است که «قَالَ أَعُوذُ بِاللّهِ أَنْ أَکُونَ مِنَ الْجَاهِلِینَ» مسخره کردن مردم که در حقیقت، دروغ گفتن به مردم است، کار جاهلین می‌باشد. در قرآن جاهل در مقابل عالم نیست، بلکه در مقابل عاقل است. همانطور که در کتب روایی نیز داریم که کتاب العقل و الجهل ذکر شده است. جاهلین کسانی هستند که از عقلشان استفاده نمی‌کنند.




تفسیر

, ,

درس تفسیر استاد محسن فقیهی

۹۶/۱۲/۱۶

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر آیه ۶۴ و ۶۵ سوره بقره

خلاصه جلسه گذشته: بحث در رابطه با بنی‌اسرائیل بود که در آیه قبل حضرت موسی از بنی‌اسرائیل تعهد و میثاق مؤکّد گرفت که به تورات عمل کنند و خداوند کوه طور را بالای سر بنی‌اسرائیل قرارداد تا بترسند و عمل کنند. بنی‌اسرائیل انسان‌های خبیثی بودند که با تمام معجزاتی که حضرت موسی داشت باز ایمان واقعی نمی‌آوردند و در ظاهر ایمان آورده و بعد به کارهای قبلی و شهوات خودشان برمی‌گشتند.

تفسیر آیه ۶۴ سوره بقره﴿ثُمَّ تَوَلَّیْتُمْ مِنْ بَعْدِ ذلِکَ فَلَوْ لا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیْکُمْ وَ رَحْمَتُهُ لَکُنْتُمْ مِنَ الْخاسِرِینَ[۱] بنی‌اسرائیل بعد از این معجزه آشکار به‌سوی شهوات و تمایلات نفسانی خود برگشتند. رحمت و فضل خداوند متعال به‌گونه‌ای است که وقتی انسان‌ها گناه می‌کنند، فوری آن‌ها را مجازات نمی‌کند و به آن‌ها مهلت می‌دهد اما معنای مهلت این نیست که خدا متوجّه نمی‌شود یا نخواسته مجازات کند. لذا خداوند می‌فرماید: اگر فضل و رحمت خداوند بر آن‌ها نبود قطعاً از زیانکاران بودند.

نکته اول: اگر برای انسان فساد ملکه شود، حتی با تهدید هم تغییر نمی‌کند. تکرار یک گناه باعث می‌شود که آن گناه برای انسان عادت و ملکه شود. لذا نباید بگذاریم که فساد برای ما ملکه شود، چون اگر به گناه عادت کردیم دیگر به‌راحتی از آن رها نمی‌شویم و در خسران واقع می‌شویم. بنی‌اسرائیل براثر گناهان و فسادهایی که مرتکب می‌شدند، به گناه عادت کرده و به همین خاطر بود که معجزات حضرت موسی (ع) برای مدت کمی تأثیرگذار بود و دوباره به سمت گناه برمی‌گشتند.

نکته دوم: انسان نباید از رحمت خداوند ناامید شود و باید تلاش کرد که فضل و رحمت خداوند نصیبمان شود. فضل و رحمت خداوند دو نوع است: یک نوع از رحمت خداوند شامل همه انسان‌ها اعم از مؤمن و کافر و مشرک و … می‌شود. یک نوع از فضل و رحمت خداوند شامل مؤمنین می‌شود که گاهی در آیات و روایات ذکرشده: فاسألوا فضل الله از خدا بخواهید؛ یعنی رحمتی است که خداوند نصیب مؤمنین می‌کند و ما هم باید از خداوند بخواهیم که این فضل خاص نصیب ما هم بشود.

مفسرین در اینجا فضل و رحمت خداوند را در رابطه با بنی‌اسرائیل، عدم تعجیل در عقوبت مطرح کرده‌اند. با اینکه مدام از فرمان‌ها و دستورات الهی سرپیچی می‌کنند اما باز به آن‌ها مهلت داده می‌شود و این مهلت دادن باعث پررویی و جری شدن آن‌ها شد.تفسیر آیه ۶۵ سوره بقره: ﴿وَ لَقَدْ عَلِمْتُمُ الَّذِینَ اعْتَدَوْا مِنْکُمْ فِی السَّبْتِ فَقُلْنا لَهُمْ کُونُوا قِرَدَهً خاسِئِینَ﴾.[۲] در تورات روز شنبه برای تعطیلی معیّن شده بود و در روز شنبه صید ماهی نیز ممنوع بود. بعد از مدّتی بنی‌اسرائیل دیدند که ماهی‌ها در روز شنبه فراوان می‌شوند و صید نکردن ماهی در این روز به ضرر آن‌هاست لذا توری درست کردند که روزهای شنبه ماهی‌ها در تور گرفتار شوند و روز یکشنبه آن را از آب می‌کشیدند. این همان تجاوزی است که در این آیه ذکر شده است.




تفسیر

, ,

درس تفسیر استاد محسن فقیهی

۹۶/۱۲/۰۹

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر آیه ۶۳ سوره بقره

«وَ إِذْ أَخَذْنا مِیثاقَکُمْ وَ رَفَعْنا فَوْقَکُمُ الطُّورَ خُذُوا ما آتَیْناکُمْ بِقُوَّهٍ وَ اذْکُرُوا ما فِیهِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ».[۱]

خداوند متعال برای اجرای دستورات الهی در رابطه با ضمانت اجرای احکام، مسیر و راهکاری را در این آیه بیان می‌فرماید. راه موفقیت و سعادت انسان این است که این راه را طی کند.روش تربیتی قرآن: برای محقّق شدن تربیت در انسان از چه روشی باید استفاده کرد؟ خداوند متعال برای اینکه جامعه، الهی شود، دستوراتی را بیان می‌فرماید و در بیان آن دستورات حجّت را تمام می‌کند؛ یعنی معجزاتی را در اختیار پیامبران قرار می‌دهد تا مردم ایمان پیدا کنند. بعد از اینکه مردم ایمان آوردند، برای انجام دستورات الهی هم از تشویق استفاده می‌شود و مزایای اجرای آن حکم را برای مردم بازگو می‌کنند و هم از تهدید برای ترک نکردن آن دستورات. پس تشویق و تهدید در کنار هم بیان می‌شود.

این مسیر برای انجام دادن هر کاری لازم است، ابتدا دستور بیان می‌شود، سپس باید مصالح آن دستور توضیح داده شود. وقتی که مخاطب متوجه مصالح دستور شود، به راحتی دستور را می‌پذیرد و انجام می‌دهد. بعد از بیان مصالح باید مفاسد انجام ندادن دستور بیان شود و بعد از آن تهدید در مرحله آخر قرار دارد. تمام این خصوصیّات باید وجود داشته باشد تا ضمانت اجرای آن دستور در خارج محقق شود، مخصوصاً در مورد افراد لجوج و مغرور.وقتی که حضرت موسی از کوه طور آمد، الواح را به مردم نشان داد و به آن‌ها فرمود که این الواح از طرف خدا نازل شده است و در آن دستورات خدا بیان شده که باید به آن‌ها عمل کنید. در کنار آن معجزات حضرت موسی هم قرار داشت که دیده بودند اما یهود، مردمی مغرور و لجوج بودند لذا بعد از بیان احکام الهی به اذن الهی، کوه بالای سر آن‌ها آمد؛ یعنی احساس کردند که هر لحظه کوه می‌خواهد بر سر آن‌ها فرو ریزد.اولاً از بنی اسرائیل میثاق و تعهّد گرفت که باید عمل کنید «وَ إِذْ أَخَذْنا مِیثاقَکُمْ وَ رَفَعْنا فَوْقَکُمُ الطُّورَ» آنگاه به آن‌ها فرمود که محکم به دستورات عمل کنید «خُذُوا ما آتَیْناکُمْ بِقُوَّهٍ» دستورات را اجرا کنید وگرنه نابود می‌شوید. تهدید بعد از اتمام حجّت است. «وَ اذْکُرُوا ما فِیهِ» تورات را مرتب بخوانید. بعد از تمام این مراحل شاید تقوا پیدا کنید «لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ».

عدّه‌ای گفته‌اند که وقتی حضرت موسی الواح را آورد و به مردم گفت که باید به دستوراتش عمل کنید زلزله‌ آمد. مرحوم علّامه می‌فرماید: این حرف درست نیست چون اگر این‌چنین باشد دیگر معجزه نیست. آیه قرآن هم می‌فرماید «وَ رَفَعْنا» یعنی حرکت دادیم و بلند کردیم که آن‌ها بترسند[۲] .

پس ما از این آیه درس می‌گیریم که وقتی بخواهیم یک جامعه را اداره کنیم باید چند کار انجام دهیم: اول اینکه با بیان و رفتارمان، احکام را برای مردم بیان کنیم. دوم اینکه مصالح و مفاسد آن‌ها را برای مردم بیان کنیم. سپس حجّت را بر مردم تمام کرده و حقّانیّت خود را به مردم ثابت کنیم و در مرحله بعد به تشویق و تهدید بپردازیم؛ و این کار باید با قدرت انجام شود و بعد باید تکرار کنید که فراموش نشود اگر تمام این مراحل را انجام دهید امید است که با تقوا شوید.چند نکته:

نکته اول: یکی از نکات مهم این است که تعهد بگیرید. میثاق به معنای تعهد مؤکّد است.

نکته دوم این است که حجت را تمام کنید نه اینکه فقط دستور دهید.

نکته سوم: مجازات را باید عملی کرد و با قوّت انجام داد. اگر شخص یا اشخاصی به دستورات عمل نکردند باید مجازات شوند وگرنه بقیه مردم هم در عمل کردن سست می‌شوند.

نکته چهارم: مردم باید به مدیر، ایمان بیاورند، وقتی ببینند که مدیر، صلاح آن‌ها را می‌خواهد و حرف‌ها و دستورات او به صلاح آن‌هاست به او ایمان آورده و در این صورت است که به حرف‌های او عمل می‌کنند.




تفسیر

, ,

درس تفسیر استاد محسن فقیهی

۹۶/۱۱/۲۵

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر آیه ۶۲ سوره بقره

(إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَالَّذِینَ هَادُوا وَالنَّصَارَى وَالصَّابِئِینَ مَنْ آمَنَ بِاللَّهِ وَالْیوْمِ الْآخِرِ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَهُمْ أَجْرُهُمْ عِنْدَ رَبِّهِمْ وَلَا خَوْفٌ عَلَیهِمْ وَلَا هُمْ یحْزَنُونَ)[۱]

در حقیقت، کسانى که [به اسلام‌] ایمان آورده و کسانى که یهودى شده‌اند و ترسایان و صابئین، هر کس به خدا و روز بازپسین ایمان داشت و کار شایسته کرد، پس اجرشان را پیش پروردگارشان خواهند داشت و نه بیمى بر آنان است و نه اندوهناک خواهند شد.

این آیه شأن نزولی دارد. سلمان فارسی از محضر رسول خدا سؤالی می‌پرسد مبنی بر عاقبت پیروان سایر ادیان که انسان‌های خوبی بودند و از این دنیا رفتند و نتوانستند فیض اسلام را درک کنند؛ در پاسخ به این پرسش این آیه نازل شد.

یعنی خداوند می‌فرماید تمام یهودیان و مسیحیان و پیروان ادیان الهی مادامی‌که به خداوند ایمان دارند و به آخرت ایمان داشته و عمل صالح انجام می‌دهند، پاداش خود را خواهند گرفت و دچار حزن و اندوه نخواهند شد.

این آیه اطلاق دارد و سایر زمان‌ها را چه قبل از اسلام و چه در آن زمان و چه امروز در بر می‌گیرد. پیروان ادیان الهی مشمول حکم این آیه هستند و اگر ایمان به خدا و معاد داشته باشند و عمل صالح انجام دهند، پاداش آن‌ها ضایع نخواهد شد.

نکته‌ای که در این آیه اهمّیت دارد، در رابطه با مورد حقیقی پاداش مذکور در آیه است. چه کسانی در پیروان ادیان آسمانی مشمول حکم این آیه هستند. اگر کسی در رابطه با حقّانیت ادیان تحقیق کند و یا می‌تواند تحقیق کند و احتمال حقّانیت اسلام را می‌دهد، امّا به جهات مختلف از این کار صرف نظر می‌کند، چنین کسی جاهل مقصّر است. این آیه در رابطه با جاهل قاصر است. نه اشخاصی که می‌توانستند و غفلت کردند. جاهل مقصّر از دایره این پاداش بیرون است.

البتّه باید توجّه کرد که امروزه شاید بتوان ادّعا کرد عموم مردم جاهل قاصر هستند. چرا که مردم در حالت عادّی کمتر به فکر تحقیق از حقّانیت تفکّرات خود می‌افتند. خود ما امروزه در ایران چقدر مسلمان داریم که از سر تحقیق به اسلام اذعان کرده باشند؟ فلذا این قول درستی است که بگوییم بیشتر انسان‌ها در سایر کشورهای دنیا جاهل قاصر هستند؛ و طبق این آیه مادامی که این انسان‌ها به خداوند و روز معاد ایمان داشته باشند و عمل صالح بیاورند، پاداش خود را خواهند گرفت.

نکته‌ی دیگری که در این آیه باید مورد توجّه قرار گیرد، تفاوت دو ایمان مذکور در آیه است. در ابتدای آیه خداوند از «ألذین آمنوا» سخن می‌گوید و آن‌ها را در عرض یهودیان و مسیحیان قرار می‌دهند. در ادامه پس از ذکر یهودیان و مسیحیان دوباره تعبیر به «من آمن بالله» می‌شود. این دو تعبیر نمی‌تواند یک چیز باشد؛ زیرا تحصیل حاصل خواهد بود.

مرحوم علّامه طباطبائی می‌فرمایند که «ألذّین آمنوا» در ابتدای آیه ایمان ظاهری و آن‌هایی را می‌رساند که به اسم مسلمان خوانده می‌شوند. این افراد با کسانی که مسیحی و یهودی خوانده می‌شوند اگر ایمان حقیقی به خدا و معاد داشته باشند و عمل صالح بیاورند، پاداش خود را یکسان می‌گیرند؛ یعنی این تعبیر «من آمن بالله…» ناظر به تمام مسلمین و یهودیان و مسیحیان است؛ زیرا می‌خواهد از ایمان حقیقی تعبیر کند.[۲]

خود ایشان معنای دوّمی را هم ذکر می‌کنند. بر طبق این تفسیر «من آمن بالله…» برای یهودیان و مسیحیان است و دیگر ارتباطی به «ألذّین آمنوا» ندارد؛ و فقط برای دو گروه مسیحی و یهودی است.

به نظر ما، این تفسیر دوّم خلاف ظاهر است. ظاهراً این تعبیر «من آمن بالله…» برای اعمّ از مسیحی و یهودی و مسلمان ظاهری است؛ و نکته‌ای را هم اضافه کردیم نسبت به این مطلب که اگر جاهل مقصّر باشد مشمول این حکم نخواهد بود.

البتّه آیت‌الله سبحانی قائل هستند که با وجود وسائل ارتباط جمعی و فضاهای مجازی که همه نوع اطّلاعاتی در رابطه با هر موضوعی قابل دسترسی است، نمی‌توان قائل به قاصر بودن افراد شد. بلکه مقصّر هستند.

ولی به نظر ما، قول امام خمینی در این رابطه درست است. ایشان می‌فرمودند مردم در میان هزاران گرفتاری مختلفی که دارند آن‌قدر به اعتقادات خود ملتفت نیستند که به دنبال فحص از حقّانیت آن باشند.

نکته‌ی دیگر، اشتراکات ادیان آسمانی است؛ یعنی در این سه زمینه که ایمان به خدا و معاد و لزوم اخلاقی زیستن با هم اشتراک دارند.

اگر به این آیه دقّت کنیم می‌فهمیم، روایات مختلفی که در باب ولایت اهل‌بیت وارد شده است که فاقد ولایت وارد بهشت نمی‌شود، در رابطه با جاهل مقصّر و عالم است؛ یعنی کسی که می‌تواند تحقیق کند و اهمال کند و یا کسی که علم یافته و انکار می‌کند و عناد و لجاج می‌ورزد، مأوایش در جهنّم است.

در پایان این آیه تلازمی میان ترس و ارتباط و ایمان با خدا مطرح می‌شود؛ یعنی کسانی که ایمان به خدا ندارند، همیشه در حزن و ترس و اضطراب گرفتار هستند.

عمل صالحی هم که در این آیه از سخن به میان آمده است، عمل مطابق با شریعت و احکام هر آئینی نیست. بلکه عملی را در برمی‌گیرد که عقل بر اساس محاسن و مفاسدی بدان امر می‌کند. چرا که شرایع هر دین با دیگری متفاوت است؛ و این عمل صالح یک وجه اشتراک بین ادیان است؛ بنابراین باید مراد از آن را عمل اخلاقی عقلانی دانست که این وجه اشتراک مشخّص شود.




تفسیر

, ,

درس تفسیر استاد محسن فقیهی

۹۶/۱۱/۱۸

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر آیه ۶۱ سوره بقره

(وَإِذْ قُلْتُمْ یَا مُوسَى لَن نَّصْبِرَ عَلَىَ طَعَامٍ وَاحِدٍ فَادْعُ لَنَا رَبَّکَ یُخْرِجْ لَنَا مِمَّا تُنبِتُ الأَرْضُ مِن بَقْلِهَا وَقِثَّآئِهَا وَفُومِهَا وَعَدَسِهَا وَبَصَلِهَا قَالَ أَتَسْتَبْدِلُونَ الَّذِی هُوَ أَدْنَى بِالَّذِی هُوَ خَیْرٌ اهْبِطُواْ مِصْرًا فَإِنَّ لَکُم مَّا سَأَلْتُمْ وَضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّهُ وَالْمَسْکَنَهُ وَبَآؤُوْاْ بِغَضَبٍ مِّنَ اللَّهِ ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ کَانُواْ یَکْفُرُونَ بِآیَاتِ اللَّهِ وَیَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ الْحَقِّ ذَلِکَ بِمَا عَصَواْ وَّکَانُواْ یَعْتَدُونَ)[۱]

«و چون گفتید: «اى موسى، هرگز بر یک [نوع‌] خوراک تاب نیاوریم، از خداى خود براى ما بخواه تا از آنچه زمین مى‌رویاند، از [قبیل‌] سبزى و خیار و سیر و عدس و پیاز، براى ما برویاند». [موسى‌] گفت: «آیا به جاى چیز بهتر، خواهان چیز پست‌ترید؟ پس به شهر فرود آیید، که آنچه را خواسته‌اید براى شما [در آنجا مهیا] است». و [داغ‌] خوارى و نادارى بر [پیشانى‌] آنان زده شد و به خشم خدا گرفتار آمدند؛ چرا که آنان به نشانه‌هاى خدا کفر ورزیده بودند و پیامبران را به ناحق مى‌کشتند؛ این، از آن روى بود که سرکشى نموده و از حد درگذرانیده بودند».

یکی از مواردی که در این آیه خداوند در رابطه با بنی‌اسرائیل یادآوری می‌کند، همین تنوّع طلبی است که انسان را از استقلال و آزادی منع و به بسیاری از رذایل اخلاقی آمیخته می‌کند. چرا که انسان وقتی بنای خود را بر درک تنوّعات و تغییر روز به روز قرار می‌دهد، نمی‌تواند به حکم و عقل و شریعت پایبند بماند. همین است که حتّی مرتکب خلاف شرع و معاصی نیز می‌شود. بنی‌اسرائیل قومی بودند که در زندگی خود، اصل را بر تنوّع طلبی قرار می‌دادند. اگر انسان چنین اصلی را برای خودش قرار داد، اولویّت خود را بر درک خوشی‌های نو به نو قرار می‌دهد. در این صورت نه به فکر استقلال و آزادگی خود است و نه به فکر درک فضائل و مکارم اخلاقی و نه در مسیر نیل به خداوند، بر عبادات خودش مراقبتی انجام نمی‌دهد. مسلمان حقیقی کسی است که عبادت و ایمان را اصل قرار می‌دهد و رفاه و خوش‌گذرانی را به عنوان فرع قرار می‌دهد. مؤمن برای حفظ ایمان خود از رفاه آسایشش نیز می‌گذرد.

امّا سؤالی که مطرح است، چه اتّفاقی می‌افتد که ما در زندگی به این نقطه می‌رسیم؟ چرا اصل را در خوشی‌ها قرار می‌دهیم؟ این آیه شریفه می‌فرماید: «ذَلِکَ بِمَا عَصَواْ وَّکَانُواْ یَعْتَدُونَ» ریشه این لذّت جویی افراطی در همین است که بر اثر گناه انسان قلبش سیاه می‌شود. گناهان کوچک ما را به گناهان بزرگ می‌کشاند. عصیان زمینه تجاوزها و شکستن حدود را فراهم می‌کند. انسان در ابتدای امر تقیّداتی دارد و بر عبادات و تکالیف خود مراقبت می‌کند. ولی رفته رفته غفلت‌ها و گناهان کوچک جا را برای گناهان کبیره باز می‌کند.

وقتی یک نفر قاتل می‌شود و به گناهان بزرگی دست می‌زند، از روز اوّل قاتل نبوده است؛ امّا هر چه گذشته است، با انجام گناهان کوچک‌تر جا برای این گناهان عظیم باز شده است.

یکی از این هوس‌های کوچک، همین شکم‌پرستی افراطی است؛ که انسان را به طرق مختلف از مسیر درست جدا می‌کند. چرا که وقتی به فکر چشیدن غذاهای مختلف بودیم، باید پول‌های هنگفت درآوریم تا بتوانیم چنین مقادیری از رفاه و تنوّع را درک کنیم. چنین مسیری در نهایت به ذلّت و مسکنت انسان می‌رسد. در این آیه «ذلّت و مسکنت» را برآمده از رفاه‌طلبی می‌شمارد.

شما خودتان ملاحظه کنید، یک طلبه با ماهی کمتر از یک میلیون تومان، چه زندگی با عزّت و مفیدی دارد. ولی یک ثروتمند که میلیاردها تومان پول دارد، چقدر در زندگی خود به دنبال ثروت بیشتر و مال بیشتر است. اختلاس‌ها و دزدی‌ها برای انسان‌های فقیر نیست؛ بلکه برای آن‌هایی است که میلیاردها تومان سرمایه دارند. دوستی از نزدیکان من، در قنوت نماز خود از خداوند طلب مال بیشتر می‌کند. در حالی که سرمایه‌ی او بسیار و در زمره ثروتمندان محسوب می‌شود. این از آن جهت است که مال بیشتر عشق به مال می‌آورد. انسان گاهی فکر می‌کند که اگر من یک میلیارد تومان پول پیدا کنم، همه چیز تمام می‌شود، در حالی که وقتی آن میلیارد آمد، عشق به داشتن میلیاردها ما را پر خواهد کرد.

خداوند ما را از این شرور اخلاقی نگاه دارد.




تفسیر

, ,

درس تفسیر استاد محسن فقیهی

۹۶/۱۱/۱۸

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر آیه ۶۱ سوره بقره

(وَإِذْ قُلْتُمْ یَا مُوسَى لَن نَّصْبِرَ عَلَىَ طَعَامٍ وَاحِدٍ فَادْعُ لَنَا رَبَّکَ یُخْرِجْ لَنَا مِمَّا تُنبِتُ الأَرْضُ مِن بَقْلِهَا وَقِثَّآئِهَا وَفُومِهَا وَعَدَسِهَا وَبَصَلِهَا قَالَ أَتَسْتَبْدِلُونَ الَّذِی هُوَ أَدْنَى بِالَّذِی هُوَ خَیْرٌ اهْبِطُواْ مِصْرًا فَإِنَّ لَکُم مَّا سَأَلْتُمْ وَضُرِبَتْ عَلَیْهِمُ الذِّلَّهُ وَالْمَسْکَنَهُ وَبَآؤُوْاْ بِغَضَبٍ مِّنَ اللَّهِ ذَلِکَ بِأَنَّهُمْ کَانُواْ یَکْفُرُونَ بِآیَاتِ اللَّهِ وَیَقْتُلُونَ النَّبِیِّینَ بِغَیْرِ الْحَقِّ ذَلِکَ بِمَا عَصَواْ وَّکَانُواْ یَعْتَدُونَ)[۱]

«و چون گفتید: «اى موسى، هرگز بر یک [نوع‌] خوراک تاب نیاوریم، از خداى خود براى ما بخواه تا از آنچه زمین مى‌رویاند، از [قبیل‌] سبزى و خیار و سیر و عدس و پیاز، براى ما برویاند». [موسى‌] گفت: «آیا به جاى چیز بهتر، خواهان چیز پست‌ترید؟ پس به شهر فرود آیید، که آنچه را خواسته‌اید براى شما [در آنجا مهیا] است». و [داغ‌] خوارى و نادارى بر [پیشانى‌] آنان زده شد و به خشم خدا گرفتار آمدند؛ چرا که آنان به نشانه‌هاى خدا کفر ورزیده بودند و پیامبران را به ناحق مى‌کشتند؛ این، از آن روى بود که سرکشى نموده و از حد درگذرانیده بودند».

یکی از مواردی که در این آیه خداوند در رابطه با بنی‌اسرائیل یادآوری می‌کند، همین تنوّع طلبی است که انسان را از استقلال و آزادی منع و به بسیاری از رذایل اخلاقی آمیخته می‌کند. چرا که انسان وقتی بنای خود را بر درک تنوّعات و تغییر روز به روز قرار می‌دهد، نمی‌تواند به حکم و عقل و شریعت پایبند بماند. همین است که حتّی مرتکب خلاف شرع و معاصی نیز می‌شود. بنی‌اسرائیل قومی بودند که در زندگی خود، اصل را بر تنوّع طلبی قرار می‌دادند. اگر انسان چنین اصلی را برای خودش قرار داد، اولویّت خود را بر درک خوشی‌های نو به نو قرار می‌دهد. در این صورت نه به فکر استقلال و آزادگی خود است و نه به فکر درک فضائل و مکارم اخلاقی و نه در مسیر نیل به خداوند، بر عبادات خودش مراقبتی انجام نمی‌دهد. مسلمان حقیقی کسی است که عبادت و ایمان را اصل قرار می‌دهد و رفاه و خوش‌گذرانی را به عنوان فرع قرار می‌دهد. مؤمن برای حفظ ایمان خود از رفاه آسایشش نیز می‌گذرد.

امّا سؤالی که مطرح است، چه اتّفاقی می‌افتد که ما در زندگی به این نقطه می‌رسیم؟ چرا اصل را در خوشی‌ها قرار می‌دهیم؟ این آیه شریفه می‌فرماید: «ذَلِکَ بِمَا عَصَواْ وَّکَانُواْ یَعْتَدُونَ» ریشه این لذّت جویی افراطی در همین است که بر اثر گناه انسان قلبش سیاه می‌شود. گناهان کوچک ما را به گناهان بزرگ می‌کشاند. عصیان زمینه تجاوزها و شکستن حدود را فراهم می‌کند. انسان در ابتدای امر تقیّداتی دارد و بر عبادات و تکالیف خود مراقبت می‌کند. ولی رفته رفته غفلت‌ها و گناهان کوچک جا را برای گناهان کبیره باز می‌کند.

وقتی یک نفر قاتل می‌شود و به گناهان بزرگی دست می‌زند، از روز اوّل قاتل نبوده است؛ امّا هر چه گذشته است، با انجام گناهان کوچک‌تر جا برای این گناهان عظیم باز شده است.

یکی از این هوس‌های کوچک، همین شکم‌پرستی افراطی است؛ که انسان را به طرق مختلف از مسیر درست جدا می‌کند. چرا که وقتی به فکر چشیدن غذاهای مختلف بودیم، باید پول‌های هنگفت درآوریم تا بتوانیم چنین مقادیری از رفاه و تنوّع را درک کنیم. چنین مسیری در نهایت به ذلّت و مسکنت انسان می‌رسد. در این آیه «ذلّت و مسکنت» را برآمده از رفاه‌طلبی می‌شمارد.

شما خودتان ملاحظه کنید، یک طلبه با ماهی کمتر از یک میلیون تومان، چه زندگی با عزّت و مفیدی دارد. ولی یک ثروتمند که میلیاردها تومان پول دارد، چقدر در زندگی خود به دنبال ثروت بیشتر و مال بیشتر است. اختلاس‌ها و دزدی‌ها برای انسان‌های فقیر نیست؛ بلکه برای آن‌هایی است که میلیاردها تومان سرمایه دارند. دوستی از نزدیکان من، در قنوت نماز خود از خداوند طلب مال بیشتر می‌کند. در حالی که سرمایه‌ی او بسیار و در زمره ثروتمندان محسوب می‌شود. این از آن جهت است که مال بیشتر عشق به مال می‌آورد. انسان گاهی فکر می‌کند که اگر من یک میلیارد تومان پول پیدا کنم، همه چیز تمام می‌شود، در حالی که وقتی آن میلیارد آمد، عشق به داشتن میلیاردها ما را پر خواهد کرد.

خداوند ما را از این شرور اخلاقی نگاه دارد.




تفسیر

, ,

درس تفسیر استاد محسن فقیهی

۹۶/۱۱/۰۴

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر آیه ۶۰ سوره بقره

(وَإِذِ اسْتَسْقَى مُوسَى لِقَوْمِهِ فَقُلْنَا اضْرِب بِّعَصَاکَ الْحَجَرَ فَانفَجَرَتْ مِنْهُ اثْنَتَا عَشْرَهَ عَیْنًا قَدْ عَلِمَ کُلُّ أُنَاسٍ مَّشْرَبَهُمْ کُلُواْ وَاشْرَبُواْ مِن رِّزْقِ اللَّهِ وَلاَ تَعْثَوْاْ فِی الأَرْضِ مُفْسِدِینَ)[۱]

بحث در رابطه با آیاتی بود که نعمات خداوند بر بنی‌اسرائیل را برمی‌شمردند. در این آیه خداوند از هنگامی سخن به میان می‌آورد که در هنگام تشنگی و سرگردانی بنی‌اسرائیل به موسی (ع) وحی فرمودند تا او با عصای خود به سنگی ضربه بزند؛ در این هنگام از آن سنگ دوازده چشمه جوشید و هر عشیره از بنی‌اسرائیل -که دوازده طایفه بودند- به سهم آب مشخّصی برای خود رسیده و مشکلات ایشان حل شد. خداوند در ازای این نعمت بزرگ از ایشان می‌خواهد تا از آن بهره ببرند، ولی به فساد شدید بر زمین و در هستی خود را آلوده نکنند.

یکی از نکات مهم در این آیه، ترکیبی است که در رابطه با «اضْرِب بِّعَصَاکَ الْحَجَرَ فَانفَجَرَتْ مِنْهُ» می‌باشد. در اینجا باید یک “ضَرب” در تقدیر فرض کنید. چرا که در غیر این صورت معنی آیه مشکل پیدا می‌کند. چون فاء تفریع انفجار را بر امر خداوند به ضرب متفرّع می‌کند. در حالی که با صرف امر انفجاری اتّفاق نمی‌افتد، بلکه ابتدا حضرت موسی با عصای خود ضربتی بر سنگ وارد می‌کنند و پس از آن انفجار سنگ رخ داد؛ پس نیاز به تقدیر این “ضَرَب” وجود دارد.

نکته‌ی دیگری که باید در اینجا توجّه داشت، وجوه اعجازی این اتّفاق است.

۱. اینکه آبی از دل سنگ بجوشد، یک اتّفاق طبیعی در هستی است. ولی این‌که سنگ منفجر شود و آب را سرازیر کند، خود معجزه‌ی حضرت موسی برای بنی‌اسرائیل است.

۲. این آب به اندازه بوده و به قدر نیاز بنی‌اسرائیل جاری می‌شده است.

۳. این آب به تعداد طوائف بنی‌اسرائیل بوده و کاملاً مطابق با ساختار این قبیله بوده است.

نکته‌ی مهمّ دیگری در این آیه بیان می‌شود، لزوم تأمین نیازهای اوّلیه مردم است. خداوند ابتدا احتیاجات اوّلیه بنی‌اسرائیل را برآورده کرده و بعد از آن‌ها تقاضای اصلاح و صلاح دارد. ابتدا باید شکم مردم را سیر کرد و بعد از آن‌ها توقّع این را داشت قانون‌مدار باشند. اگر اوضاع مالی و احتیاجات اوّلیه مردم پاسخگویی نشود، شما نمی‌توانی دست دزد را قطع کنی، حقّ نداری بازخواست کرده و حدّی اجرا کنی. اگر یک پدر نیازهای مادّی پسرش را تأمین نکند و او را به حال خود و با نیازهای خود واگذارد، نمی‌تواند بابت دزد شدن آن فرزند خود را بی‌تأثیر تلقّی کند.

خداوند می‌فرماید: «کُلُواْ وَاشْرَبُواْ مِن رِّزْقِ اللَّهِ وَلاَ تَعْثَوْاْ فِی الأَرْضِ مُفْسِدِینَ» ابتدا باید مایه‌ی خوردن و آشامیدن آن‌ها را فراهم کند و بعد از آن‌ها بخواهد تا فساد نکنند. ولی وقتی مردم گرسنه‌اند نمی‌توان از آن‌ها توقّع فرهنگ داشت. در ممالک غربی هر کسی شهروند یک مملکت باشد، یک حداقلّی از نیازهای او را خود دولت به عهده می‌گیرد تا او به فساد و دزدی کشیده نشود.

نکته‌ی بعد این است که ما در رابطه با هر چیز باید ابتدا از خدا بخواهیم. ما اگر درس می‌خوانیم و بحث می‌کنیم و زحمت می‌کشیم، باید از خداوند بخواهیم تا او ما را به علم نافع مزیّن کند. به همین جهت آیه شریفه می‌فرماید: «اسْتَسْقَى مُوسَى لِقَوْمِهِ» حضرت موسی برای نیازهای اوّلیه مثل آب شرب قوم خود از خداوند طلب سقایت می‌کند.

نکته‌ی دیگری که در این آیه وجود دارد، لزوم رعایت حقّ همگان در منابع است. نباید تبعیض قائل شد. باید هر کس سهمی به متقضای نیاز خود داشته باشد. عدالت یعنی همین نکته که ما برای هر کس به اندازه‌ی نیاز او برخورداری از منابع را میسّر کنیم. این فسادی که امروز در جامعه ما وجود دارد، ناشی از همین تبعیض است. فلانی برای دوست و فامیل و فرزندش وام کلان تأمین می‌کند و به این هم توجّه ندارد که دیگرانی هم در این منبع مالی سهمی دارند.

در این آیه خداوند برای هر یک از طوایف بنی‌اسرائیل سهم آبی مستقل و به اندازه در نظر می‌گیرد تا هم نیاز آن‌ها را به اندازه تأمین کند و هم زمینه تبعیض حاصل نشود.

نکته‌ی دیگری الف و لام در “الحجر” است. برخی این الف و لام را جنس و برخی آن را عهد دانسته‌اند. در برخی تفاسیر این سنگ را سنگی دانستند که بنی‌اسرائیل همراه خود حمل می‌کردند و هر گاه نیاز به آب می‌یافتند موسی به آن ضربتی وارد می‌کرد و از آن آب جاری می‌شده است. البته به نظر ما این بعید می‌رسد. چون کمی از حیث تاریخی قابل اثبات نیست.




تفسیر

, ,

درس تفسیر استاد محسن فقیهی

۹۶/۱۰/۲۷

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: تفسیر آیه ۵۹ سوره بقره

وَإِذْ قُلْنَا ادْخُلُواْ هَذِهِ الْقَرْیَهَ فَکُلُواْ مِنْهَا حَیْثُ شِئْتُمْ رَغَدًا وَادْخُلُواْ الْبَابَ سُجَّدًا وَقُولُواْ حِطَّهٌ نَّغْفِرْ لَکُمْ خَطَایَاکُمْ وَسَنَزِیدُ الْمُحْسِنِینَ ﴿۵۸﴾فَبَدَّلَ الَّذِینَ ظَلَمُواْ قَوْلًا غَیْرَ الَّذِی قِیلَ لَهُمْ فَأَنزَلْنَا عَلَى الَّذِینَ ظَلَمُواْ رِجْزًا مِّنَ السَّمَاء بِمَا کَانُواْ یَفسُقُونَ ﴿۵۹﴾[۱]

بحث در رابطه با تفسیر آیاتی از سوره بقره بود که به ذکر وقایع بنیاسرائیل پس از خروج از مصر میپرداخت. در این آیه خداوند به ایشان فرمودند که به این شهر وارد شوید و هنگام ورود تواضع داشته و استغفار کنید؛ امّا این قوم بهانهجو و لجوج به جای آنکه از این فرصت استفاده کنند و از گناهان گذشته خود تنها با گفتن یک کلمه “حطّه” پاک شوند، آن را مسخره کردند و چیزی غیر از آن کلمه را به زبان آوردند.

در تفاسیر آمده است که بنیاسرائیل به جای آنکه بگویند “حطّه” میگفتند “حنطه” که به معنی گندم است؛ یعنی آن‌ها خدا و سفارشش را به استهزاء گرفته بودند. آن‌ها به جای طلب توبه، درخواست مادّیات را داشتند.خداوند به تاوان این ظلم، عذابی از آسمان بر ایشان نازل کرد که “رجز” است؛ یعنی مایه آشفتگی و فروپاشی ایشان شد.

خداوند میگوید که این تاوان تبدیلی بود که در امر الهی صورت دادند. تبدیل با تغییر تفاوتی دارد؛ تغییر تفاوتی را میگویند که عارضی بوده و در سطح اتّفاق میافتد مثل تغییر رنگ، ولی تبدیل ناظر به اصل و ماهیت شیء است مثل تبدیل سگ به نمک در نمکزار. در فضای اخلاقی گاهی تعبیر میشود که فلانی تغییر کرده است. این تفاوت اخلاقی او در نظر شخص آن‌قدر عمیق نیست و حتّی احتمال میدهد که به بدیهایش بازگردد. ولی جایی تعبیر به تبدیل میشود که ماهیت و شخصیت شخص، عوض شود؛ آنجا تعبیر به تبدیل میکنند. لذا گاهی به بزرگان عرفانی میگویند “ابدال” چرا که ایشان گویی ماهیت خود را عوض کردهاند.

در اینجا نیز وقتی خدا میگوید که ایشان در قول خدا تبدیل صورت دادند، یعنی چیزی غیر از حطّه و کلام مورد سفارش به ایشان گفتهاند. همان‌طور که گفتیم این‌ها گفته بودند “حنطه” که اصلاً کلام دیگری است. خدا ذکری را به ایشان آموخته بوده است تا از گناهان ایشان درگذرد. ولی ایشان در عوض سراغ دنیا و گندم‌های خود را گرفته بودند. پس این تغییر نیست، بلکه تبدیل است.

خداوند به تاوان این گناهان، از آسمان بر ایشان “رجز” نازل نمود. رجز به معنی پلیدی، عذابی است که سبب آشفتگی و بینظمی و بی‌تعادلی است. این نوع عذاب آرامش و سکون اجتماعی را از ایشان میگیرد. در برخی روایات این رجز را به معنی طاعون گرفتهاند.

این عذاب سخت به تاوان فسق مستمرّ ایشان است.”بما کانوا یفسقون” که در حقیقت ناظر به استمرار فسق در میان ایشان است؛ یعنی جامعه از فسق و ارتکاب محرّمات عقلی و شرعی پر شده است و همه‌جا یکسره فسق دیده میشود. چنین جامعهای عذابی اینچنین گرفتارشان خواهد کرد.

فسق به معنی خروج از حدود و قوانین است. شریعت و عقل در این زمینه حدود را مشخّص میکنند؛ و اگر انسان از این حدود پا فراتر بگذارد، فاسق شده است.

پس دو نکته مهم از این آیه استفاده شد. یکی اینکه تمسخر اوامر و نواهی الهی مستلزم و مستتبع قهر و عذاب او خواهد بود؛ گاهی کسی نافرمانی میکند، ولی گاهی نه‌تنها نافرمانی میکند بلکه تمسخر هم میکند. این نوع رفتار که امروز در بین جوانان ما نیز شایع شده است، بسیار بد است؛ و عقوبات الهی را همراه دارد.

نکته دوّم این است که انسان در باب فرامین و اوامر و نواهی خداوند، تبدیل صورت ندهد. همان دستوری که خداوند از ما خواسته است را بیاوریم. اینکه بگوییم من دوست دارم این‌طور انجام دهم، تبدیل است. باید امر را به همان صورت که او گفته است انجام دهیم.