خلاصه جلسه گذشته: سخن در علم فقه درباره پذیرش ولایت از سوی جائر بود که حرام است، اما مواردی استثنا شده است که یکی از آنها مورد اکراه است. اگر کسی مکره باشد، برایش جایز است که ولایت جائر را بپذیرد. در روایت وارد شده که حکم نه چیز از مکلفان برداشته شده است که یکی از آنها اکراه است: «حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى الْعَطَّارُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ يَزِيدَ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ حَرِيزِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: رُفِعَ عَنْ أُمَّتِي تِسْعَةٌ الْخَطَأُ وَ النِّسْيَانُ وَ مَا أُكْرِهُوا عَلَيْهِ...».[1]
شیخ انصاری رحمهالله معتقد است که اکراه در جایی محقق میشود که وعید و تهدید بر کاری شود که اگر ولایت جائر را نپذیرد، او را بر کاری تهدید میکنند. این تهدید نسبت به مال، جان یا آبروی خود شخص یا افراد وابسته به اوست؛ مانند پدر، مادر، خواهر، برادر و... . باید تحمل آن ضرر برای شخص، سخت باشد.
«ممّا یسوّغ الولایة الإكراه عليه بالتوعيد على تركها من الجائر بما يوجب ضرراً بدنيّاً أو ماليّاً عليه أو على من يتعلّق به بحيث يعدّ الإضرار به إضراراً به و يكون تحمّل الضرر عليه شاقّاً على النفس؛ كالأب و الولد و من جرى مجراهما. و هذا ممّا لا إشكال في تسويغه ارتكاب الولاية المحرّمة في نفسها».[2]
ملاک تشخیص مشقت و سختی، خود شخص است. شخص باید با وجدان خود و در محضر خداوند قضاوت کند که آیا تحمل کاری که با آن تهدید کردهاند، سخت است یا نه. کسی ممکن است با دهمیلیون تومان زندگیاش به هم بخورد، اما دیگری با صدمیلیون تومان.
مرحوم امام خمینی رحمهالله به این سخن شیخ انصاری رحمهالله چیز دیگری را میافزاید: «يسوّغ كلّ ذلك مع الجبر و الإكراه بإلزام من يخشى من التخلّف عن إلزامه على نفسه أو عرضه أو ماله المعتد به إلّا في الدماء المحترمة، بل في إطلاقه بالنسبة إلى تولّي بعض أنواع الظلم؛ كهتك أعراض طائفة من المسلمين و نهب أموالهم و سبي نسائهم و إيقاعهم في الحرج مع خوفه على عرضه ببعض مراتبه الضعيفة أو على ماله إذا لم يقع في الحرج، بل مطلقاً في بعضها إشكال، بل منع».[3]
اگر در جایی است که ظلم به دیگران میشود و اگر مکلف، ولایت جائر را بپذیرد، ظلم به دیگران نمیشود، از مصادیق اکراه است. به خود یا وابستگان مکلف آسیبی نمیرسد، اما اگر ولایت را نپذیرد، به دیگران ظلم میشود.
محقق خویی رحمهالله میگوید: «هو قبول الولاية من قبل الجائر مكرهاً، فلا خلاف فيه و لا شبهة في أنّ هذه المسألة من المسائل المهمّة التي يبتلى بها أكثر الناس و يتفرّع عنها فروع كثيرة و هي من صغريات جواز مخالفة التكليف بالإكراه أو الاضطرار بحيث يشقّ على المكره أو المضطرّ أن يتحمّل الضرر المتوعّد به؛ سواء كان ماليّاً أم عرضيّاً أم نفسيّاً أم اعتباريّاً و سواء تعلّق بنفسه أم بعشيرته الأقربين.
و هذه الكبرى ممّا لا خلاف فيها بين الفريقين نصّاً و فتوىً و يدلّ على صدقها في الجملة قوله_ تعالى: ﴿إِلّٰا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقٰاةً﴾[4] . و قوله_ تعالى: ﴿إِلّٰا مَنْ أُكْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمٰانِ﴾.[5] و قد تقدّم الكلام عليهما في البحث عن جواز الكذب لدفع الضرورة. أمّا الصغرى، فتدلّ عليها جملة من الروايات الخاصّة الواردة في قبول الولاية عن الجائر مكرهاً».[6]
محقق خویی رحمهالله افزون بر ضرر مالی، آبرویی و جانی، ضرر اعتباری را نیز میافزاید. گاهی آبروی انسان نمیرود، اما اعتباری که در میان مردم داشت از بین میرود. اعتبار مقداری با آبرو فرق دارد؛ مثلا برخی با فضای مجازی اعتباری دارند و اگر مخالفتهایی با سیاستهای نظام و مقاومت داشته باشند، دادگاه آنها را از فعالیت در فضای مجازی منع میکند و این اعتبار از آنها گرفته میشود.
چیز دیگری که محقق خویی رحمهالله میافزاید «بعشیرته» است. ممکن است عشیره مقداری با «من یتعلق به» فرق داشته باشد. من یتعلق به گفته شد که اقرباء و فامیلهای نزدیک است، اما گستره عشیره بیشتر است.
ادله مسوغیت اکراه
هنگامی که ادله بحث را بررسی کنید، متوجه خواهید شد که کدام سخن، بیشتر با ادله مطابقت دارد.
دلیل اول: آیه
﴿لَا يتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْكَافِرِينَ أَوْلِياءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ وَمَنْ يفْعَلْ ذَلِكَ فَلَيسَ مِنَ اللَّهِ فِي شَيءٍ إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاةً وَ يُحَذِّرُكُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَ إِلَى اللَّهِ الْمَصِيرُ﴾،[7] بر اساس این آیه، مؤمنان نباید کافران را اولیای خود قرار بدهند. «اولیاء» دو معنا ممکن است داشته باشد؛ اینکه آنان را دوست خود قرار دهند یا اینکه آنان را ولی و سرپرست خود قرار دهند. هر کدام از این دو معنا باشد برای بحث ما تفاوتی ندارد؛ چرا که اگر به معنای دوست باشد، هنگامی که دوست قراردادن، جایز نباشد، بهطریقاولی سلطان قراردادن کافر، جایز نیست. نسبت به کافر مسئله روشن است، اما نسبت به ظالم، این آیه دلالتی ندارد که آنان را اولیاء خود قرار ندهید. مگر اینکه عدمفصل قائل شویم و بگوییم که کسی تفصیل نداده که ولی را کافر قرار دهیم یا ظالم را.
برخی از فقها در این مسئله، «خوف ضرر» را ملاک دانستهاند. لازم نیست که ضرر حتمی باشد بلکه خوف ضرر کافی است.
ادلهای مانند حدیث رفع، نفی ضرر و... حاکم بر ادله حرمت پذیرش ولایت جائر است. «لا ضرر» میگوید باید جلوی انواع ضررها را بگیری؛ در این مسئله نیز اگر ولایت پذیرفته شود، جلوی ضرر گرفته میشود. دلیل «لا حرج» میگوید که انسان نباید خود را در مشقت قرار دهد.
شیخ انصاری رحمهالله با استدلال به عموم این آیه، مسوغیت اکراه را در مسئله پذیرش ولایت جائر پذیرفته است.[8] اما برخی اشکال کردهاند که آیه درباره کافر است، اما بحث ما شامل مسلمانی که جائر است نیز میشود.
دلیل دوم: روایات:
روایت اول: «حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ يَحْيَى الْعَطَّارُ؟رح؟[9] قَالَ: حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ[10] عَنْ يَعْقُوبَ بْنِ يَزِيدَ[11] عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى[12] عَنْ حَرِيزِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ[13] عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: رُفِعَ عَنْ أُمَّتِي تِسْعَةٌ الْخَطَأُ وَ النِّسْيَانُ وَ مَا أُكْرِهُوا عَلَيْهِ...».[14]
روایت دوم: عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ[15] عَنْ أَبِيهِ[16] عَنْ حَمَّادٍ[17] عَنْ رِبْعِيٍّ[18] عَنْ زُرَارَةَ[19] عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: «التقيّة فِي كُلِ ضَرُورَةٍ وَ صَاحِبُهَا أَعْلَمُ بِهَا حِينَ تَنْزِلُ بِهِ».[20]
تقیه برای هر ضرورتی جعل شده است و صاحب آن، داناتر به محل ضرورت است. تشخیص مورد ضرورت و تقیه، با خود شخص مکلف است.
روایت سوم: عَنْهُ[21] عَنِ الْحَسَنِ[22] عَنْ زُرْعَةَ[23] عَنْ سَمَاعَةَ[24] قَالَ: «سَأَلْتُهُ عَنِ الرَّجُل … وَ لَيْسَ شَيْءٌ مِمَّا حَرَّمَ اللَّهُ إِلَّا وَ قَدْ أَحَلَّهُ لِمَنِ اضْطُرَّ إِلَيْهِ».[25]
روایت چهارم: عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ[26] عَنْ أَبِيهِ[27] عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ[28] عَنِ ابْنِ أُذَيْنَةَ[29] عَنْ إِسْمَاعِيلَ الْجُعْفِيِّ[30] وَ مَعْمَرِ بْنِ يَحْيَى بْنِ سَامٍ[31] وَ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ[32] وَ زُرَارَةَ[33] قَالُوا سَمِعْنَا أَبَا جَعْفَرٍ علیه السلام: يَقُولُ: «التقيّة فِي كُلِ شَيْءٍ يُضْطَرُّ إِلَيْهِ ابْنُ آدَمَ فَقَدْ أَحَلَّهُ اللَّهُ لَهُ».[34]
[1] الخصال، الشيخ الصدوق، ج2، ص417.
[2] كتاب المكاسب (للشيخ الأنصاري) ط تراث الشيخ الأعظم، الشيخ مرتضى الأنصاري، ج2، ص85.
[3] تحرير الوسيلة (مجلدین)، الخميني، السيد روح الله، ج1، ص478.
[4] سوره آل عمران، آيه 28.
[5] سوره نحل، آيه 106.
[6] مصباح الفقاهة، الخوئي، السيد أبوالقاسم، ج1، ص679.
[7] سوره آل عمران، آيه 28.
[8] كتاب المكاسب (للشيخ الأنصاري) ط تراث الشيخ الأعظم، الشيخ مرتضى الأنصاري، ج2، ص85.
[9] امامی ثقه.
[10] امامی ثقه.
[11] امامی ثقه.
[12] امامی ثقه و از اصحاب اجماع.
[13] امامی ثقه.
[14] الخصال، الشيخ الصدوق، ج2، ص417.
[15] امامی ثقه.
[16] بنا بر تحقیق امامی ثقه.
[17] امامی ثقه و از اصحاب اجماع.
[18] امامی ثقه و از اصحاب اجماع.
[19] امامی ثقه و از اصحاب اجماع.
[20] الكافي- ط الاسلامية، الشيخ الكليني، ج2، ص219.
[21] حسين بن سعيد اهوازی: امامی ثقه.
[22] حسن بن سعید اهوازی: امامی ثقه.
[23] زرعة بن محمّد حضرمی: واقفی ثقه.
[24] سماعة بن مهران: امامی ثقه.
[25] تهذيب الأحكام، شيخ الطائفة، ج3، ص306.
[26] امامی ثقه.
[27] بنا بر تحقیق امامی ثقه.
[28] امامی ثقه و از اصحاب اجماع.
[29] امامی ثقه.
[30] امامی ثقه.
[31] امامی ثقه.
[32] امامی ثقه و از اصحاب اجماع.
[33] امامی ثقه و از اصحاب اجماع.
[34] الكافي- ط الاسلامية، الشيخ الكليني، ج2، ص220.