خلاصه جلسه گذشته: سخن در علم فقه درباره پذیرش ولایت از سوی جائر بود که حرام است، اما استثنائاتی را برای آن گفتیم. یکی از استثنائات، تقیه بود. یکی از استثنائات، اکراه بود. اگر اکراه تحقق بیابد، پذیرش ولایت جائر، جایز است.
محقق ایروانی رحمهالله میگوید: «الإكراه يتحقّق بالتوعيد بأمر يكرهه المكره_ بالفتح_ و لا يختاره لو لا قاهر خارجي؛ سواء كان ذلك القاهر الخارجيّ ضرر نفسه أو ضرر الغير و سواء كان الغير قريباً أو بعيداً و سواء كان صديقاً أو أجنبيّاً، فأمّا مع التوعيد بأمر لا يكرهه بل يحبّه، فلا إكراه و لو كان الذي يحبّه هو ضرر نفسه، بل هلاكه، فليست القرابة و البعد ضابطة في هذا الباب، بل الضابطة كره الجزاء، فربما يكون الجزاء ضرر نفسه و لا يكرهه و ربما يكون ضرر الغير و يكرهه و لا يختاره و إن ورد على نفسه ما ورد.
و منه يظهر أنّ هذا يختلف باختلاف الأشخاص، فربّ شخص لا يتأثّر بالسبّ و الشتم، فلم يكن توعيده بذلك إكراهاً و آخر يتأثّر بأدنى كلمة خشنة بحيث يدفع في سبيل دفعها أعزّ الأموال، فكان توعيده بها إكراهاً و أيضاً قد لا يتأثّر شخص عن قتل جميع من في الأرض و هلاكهم و آخر يتألّم من تعدّي حيوان على مثله و افتراسه، بل شخص واحد ربّما تختلف حالاته، فهو في كلّ حال يلحقه حكم ذلك الحال.
و لا يخفى أنّ الجبلّة البشريّة و الفطرة الإنسانيّة تكره قتل إنسان كافر، فضلاً عن مؤمن، فرواية الاحتجاج واردة على طبق القاعدة و على وفق دليل رفع الإكراه لا أنّها تعبّد على خلاف دليل رفع الإكراه، كما ظنّه المصنّف و إعلم أنّه كما يعتبر كراهة الضرر المتوعّد به كذلك يعتبر كراهة الفعل المتوعّد عليه، فلو لا هذه الكراهة لا إكراه، كما لو قال تزوّج و إلّا قتلتك أو قال كل أطيب المأكل و البس أفخر الألبسة و إلّا نهبتك و هو يحبّ جميع ذلك بحيث يختاره بصرافة طبعه لو لا القول من هذا؛ نعم، لا فرق في كراهة الفعل بين الكراهة الذاتيّة و بين الكراهة العرضيّة و منها نهي الشار
و لذا لو قال: أزن أو أسرق و إلّا قتلتك كان ذلك إكراهاً و يعتبر أيضاً في تحقّق الإكراه، مضافاً إلى ما ذكرناه سلطنة المكره و اقتداره على إنفاذ وعيده و كان أيضاً يخاف منه الإنفاذ. أمّا مع العجز و لو لقدرة هذا بسهولة على دفاعه أو لم يكن عاجزاً لكن علم منه عدم الإنفاذ و أنّ القول منه مجرّد إرعاب و تخويف، فلا إكراه».[1]
محقق ایروانی رحمهالله معتقد است که در اکراه، تحقق سه نکته، لازم است:
نکته اول: آنچه که بر آن اکراه میکنند، مبغوض تهدیدشونده باشد.
نکته دوم: تهدیدی که میشود نیز مبغوض باشد.
مثلا میگویند: اگر فلانی را نکشی، تو را میکشیم. کشتن دیگری مبغوض انسان است. شما انسان متدینی هستی و حاضر نیستی که به دیگری ظلم کنی.؛ پس باید هر دو مبغوض باشد، اما اگر یکی مبغض نباشد، اکراه تحقق نمییابد.
مبغوض نیز دوگونه است: مبغوض عقلی و مبغوض شرعی. مثلا میگوید: زنا کن، وگرنه میکشمت. زنا مبغوض عقلی نیست، اما مبغوض شرعی است. یا مثلا میگوید: شراب بخور، وگرنه شلاقت میزنم.
نکته سوم: کسی که تهدید میکند، باید قدرت بر عملیکردن تهدید داشته باشد. اگر کسی است که قدرتی ندارد و من از او نمیترسم، اکراه تحقق نمییابد.
آیتالله سبحانی شرط چهارمی را میافزاید: «الرابع: أن يكون هناك قهر على الفعل و الإلزام عليه، فلو أوعد ابن الإنسان بأنّه لو لم يفعل كذا لقتل نفسه أو قال الصديق: لو لم تفعل، لهجرتك و كان الهجر شاقّاً عليه، ففي ذينك الموردين لا يصدق الإكراه على العمل و إن صدق أنّه ارتكب فعلاً مكروهاً».[2]
شرط چهارم این است که الزام و قهر بر آن کار باشد. غیر از اینکه میگوید، باید الزامی نیز وجود داشته باشد. مثلا تهدید میکند که اگر این شراب را نخوری، خودم را میکشم. آیا در اینجا خوردن شراب جایز است؟ برای شما یا اطرافیانتان اتفاقی نمیافتد. وظیفه شما چیست؟ آیتالله سبحانی معتقد است که اکراهی در اینجا وجود ندارد.
مثال واضحتر: پسری دارید که به سنّ قانونی رسیده و گواهینامه گرفته است. از شما میخواهد که برایش خودرو بخرید و تهدید می کند که اگر برایش نخرید، خود را میکشد. پول دارید، اما نمی خواهید بخرید، ازسویی ممکن است خود را بکشد. آیا بر شما واجب است که برای او بخرید؟ آیا می توان گفت که تهدید بر جان است و اکراه، صدق میکند؛ پس باید خودرو را خرید؟
مثال دیگر: دوست قدیمی است که بسیار به هم علاقه داریم. او تهدید میکند که اگر فلان کار را نکردی، دوستی و رفاقت ما تمام میشود. آیا ترس از ترک رفاقت باعث اکراه میشود؟
آیتالله سبحانی حفظهالله معتقد است که در اینجا کراهت وجود دارد اما اکراه نیست؛ زیرا الزامی وجود ندارد.
مثلا فرد مسلمان شیعهای در خیابان به شما میرسد و میگوید: یا دهمیلیون تومان به من میدهی یا خودم را میکشم. شما میدانید که این کار را مرتکب میشود. آیا در این مورد، اکراه محقق است؟
این شرط چهارم آیتالله سبحانی حفظهالله مقداری موردتردید است. به نظر میرسد که مثال زدهشده، درست نیست. درباره تهدید بهخودکشی پسر، همینمقدار که احتمال عقلایی بر ارتکاب این کار داده شود، بر پدر واجب است که خواسته را انجام دهد. فرزند از کسانی است که حفظش بر پدر واجب است. اکراه در جایی است که خوف بر جان خود یا اهل انسان باشد و در اینجا خوف بر نفس اهل وجود دارد؛ هرچند که فاعل، خود اهل است. اگر در جایی باشد که جان دیگری در خطر باشد و من میتوانم آن مبلغ را پرداخت کنم نیز شاید بتوان گفت که بر انسان واجب میشود که جان او را حفظ کند، اما در جایی که کمتر از قتل باشد، میتوان گفت که لزومی در کار نیست.
پذیرش ولایت نیز همین گونه است؛ ممکن است تهدید کند که اگر ولایت را نپذیری خودم یا دیگری را میکشم. خود شما را تهدید نمیکند بلکه تهدید متوجه دیگری است.
به نظر ما در این موارد باید اهم و مهم را بررسی نمود؛ عقل در مواردی میگوید اهم است و در مواردی، آن را اهم نمیداند. این موارد مبغوض من است. مثلا در جایی که میگوید این کار را اگر نکنی، صد نفر شیعه را میکشم، تهدید نسبت به خود مکلف یا خانواده او نیست، اما اکراه محقق است.
سید مرتضی رحمهالله میگوید: «أمّا ما يخرج إلى الإلجاء، فهو أن يحمل على الولاية بالسيف و يغلب في ظنّه أنّه متى لم يجب إليها سفك دمه، فيكون بذلك ملجأً إليها».[3]
شیخ طوسی رحمهالله میگوید: «إن خاف من الامتناع من ذلك على النفس أو على الأهل أو على المال أو على بعض المؤمنين في ذلك، جاز له أن يتولّي الأمر».[4]
ابنادریس رحمهالله میگوید: «إن ألزمه السلطان الجائز بالولاية، إلزاماً لا يبلغ تركه الإجابة إلى ذلك، الخوف على النفس و سلب المال و إن كان ربما لحقه بعض الضرر أو لحقته في ذلك مشقة، فالأولى أن يتحمّل تلك المشقّة و يتكلّف مضرّتها و لا يتعرّض للولاية من جهته، فإن خاف على نفسه أو على أحد من أهله أو المؤمنين أو على ماله، جاز له أن يتولّى ذلك و ساغ له عند هذا الخوف الدخول فيه، بعد إلزامه له و خوفه المذكور منه».[5]
از دیدگاه ابنادریس اگر مشقت وجود دارد، باید آن را تحمل کرد و ولایت جائر را نپذیرفت، اما اگر خوف بر جان و مال وجود دارد، اکراه محقق است.
محقق حلی رحمهالله میگوید: «إذا أكرهه الجائر على الولاية، جاز له الدخول و العمل بما يأمره مع عدم القدرة على التفصّي إلّا في الدماء المحرّمة؛ فإنّه لا تقيّة فيها».[6]
شهید ثانی رحمهالله ذیل کلام محقق حلی رحمهالله میگوید: «مجرّد الإكراه كافٍ في جواز الولاية و العمل بما يأمره به من الأمور المحرّمة غير الدماء و إن أمكنه التفصّي؛ إذ لا يشترط في الإكراه المجوّز بلوغ حدّ الإلجاء بل خوف الضرر، كما تقدّم. و حينئذٍ فتقييد المصنّف الحكم بعدم القدرة ليس بجيّدٍ.و شمل قوله «إلا في الدماء» ما كان بطريق القتل أو الجرح. و الأوّل محلّ وفاق، و في الثاني خلاف».[7]
شهید ثانی رحمهالله میان تهدید به قتل و زخمیکردن، تفاوت گذاشته است؛ زیرا در قتل اجماعی است که باید توافق کرد، اما در زخمیکردن این اجماع و توافق وجود ندارد.
علامه حلی رحمهالله میگوید: «الولاية... تحرم من الجائر إلّا... مع الإكراه بالخوف على النفس أو المال أو الأهل أو بعض المؤمنين، فيجوز حينئذٍ اعتماد ما يأمره إلّا القتل الظلم».[8] در جایی که تهدید درباره نفس، مال و آبرو نباشد بلکه مربوط به ظلم به دیگران نیز میشود.
به نظر ما در تهدید به تعرض به جان، مال و آبرو و ظلم به دیگران، اگر اهم از پذیرش ولایت جائر باشد، اکراه محقق است و میتوان ولایت جائر را پذیرفت.
[1] حاشیه المکاسب، ایروانی نجفی، میرزاعلی، ج1، ص47.
[2] المواهب في تحرير احکام المکاسب، السبحاني، الشيخ جعفر، ج1، ص801.
[3] رسائل الشريف المرتضى، السيد الشريف المرتضي، ج2، ص90.
[4] النهاية، الشيخ الطوسي، ج1، ص357.
[5] السرائر الحاوي لتحرير الفتاوي، ابن إدريس الحلي، ج2، ص202.
[6] شرائع الإسلام في مسائل الحلال و الحرام -ط اسماعیلیان)، المحقق الحلي، ج2، ص6.
[7] حاشية شرائع الإسلام، الشهید الثاني، ص329.
[8] قواعد الأحكام، العلامة الحلي، ج2، ص11.