خارج فقه ۶۶ (قیافه: حکم تکلیفی)

, ,

موضوع: مکاسب محرمه/قیافه /حکم تکلیفی

 

خلاصه جلسه گذشته: صحبت در رابطه با اقوال در بحث حکم تکلیفی قیافه شناسی بود.

قول پنجمإن حصل الجزم بالقیافه و ترتّب علیها محرّم حرمت و إلّا کانت مکروههً[۱] .

اگر جزم حاصل شود یا محرّمی (مانند غیبت، تهمت، ایجاد اختلاف در خانواده‌ها و…) بر قیافه شناسی مترتب شود، قیافه شناسی حرام است؛ وگرنه مکروه است.

چه دلیلی می‌توانیم بر این قول اقامه کنیم؟ مسلم است که اگر محرّمی بر قیافه شناسی مترتب شد، حرام است و هرچیزی که متضمن حرام باشد و حرامی بر آن مترتب شود، حرام است. امّا در مورد اینکه جزم باعث حرمت شود: آیا اگر به صورت ظنی و احتمالی بیان شود، حرام است؟ گفتیم که جزم و احتمال در اختیار انسان نیست و امری قلبی است؛ مگر اینکه بگویید که در زمان بیان، بیانش ممکن است قطعی یا احتمالی باشد؛ یعنی گاهی قیافه شناس با قاطعیت می‌گوید «این زن، مادر این بچه نیست» و گاهی می‌گوید: «احتمالاً این بچه متعلق به این مادر نیست». در مباحث گذشته مطرح کردیم که همین احتمال هم درست نیست و باعث مشکلات و اختلافات می‌شود و احتمال هم همان مشکل را ایجاد می‌کند. پس به نظر ما فرقی ندارد که به صورت قطعی بیان کند یا احتمالی؛ در هر صورت اگر حرامی بر آن مترتب می‌شود حرام است. پس معیار ما در بحث قیافه شناسی این شد که اگر حرامی بر آن مترتب می‌شود، حرام است و اگر حرامی بر آن مترتب نمی‌شود، حرام نیست و در مورد حکم تعلیم، تعلّم و تکسّبش بحث خواهیم کرد.

قول ششم: جواز القیافه و الأحوط استحباباً ترک القیافه مطلقاً[۲] .

برخی از بزرگان می گویند که قیافه شناسی جایز است و حرام نیست ولی استحباب در ترک آن است.

سید طباطبایی (ره) می‌گوید: «لا بأس به و إن کان الأحوط ترکه مطلقاً»[۳] .

قول هفتم: الأحوط وجوباً ترک القیافه مطلقاً[۴] .

احتیاط واجب این است که انسان دنبال قیافه شناسی نرود مطلقاً؛ چه جزم پیدا شود و چه جزم پیدا نشود، چه حرامی بر آن مترتب شود و چه حرامی بر آن مترتب نشود

ادله قول هفتمدلیل اول: روایت

[۵] حَدَّثَنَا أَبِی ([۶] قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ[۷] عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ یَزِیدَ[۸] عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی عُمَیْرٍ[۹] عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَهَ[۱۰] عَنْ أَبِی بَصِیرٍ[۱۱] عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ: «مَنْ تَکَهَّنَ[۱۲] أَوْ تُکُهِّنَ لَهُ فَقَدْ بَرِئَ مِنْ دِینِ مُحَمَّدٍ (ص)». قُلْت: فَالْقَافَهُ؟ قَالَ: «مَا أُحِبُّ أَنْ تَأْتِیَهُم وَ قَلَّ مَا یَقُولُونَ[۱۳] شَیْئاً إِلَّا کَانَ قَرِیباً مِمَّا یَقُولُونَ». وَ قَالَ: «الْقِیَافَهُ فَضْلَهٌ مِنَ النُّبُوَّهِ ذَهَبَتْ فِی النَّاسِ[۱۴] »[۱۵] .…»[۱۶] .

برخی از فقها به این روایت استدلال کرده‌اند[۱۷] [۱۸] .

بررسی سند روایت: تمام روات این روایت امامی و ثقه اند و این روایت مسنده و ظاهراً صحیحه است.

امام صادق (ع) می‌فرمایند: کسی که کهانت کند یا برای او کهانت کنند، از دین پیامبر (ص) بری شده است. راوی می‌گوید: قیافه شناسی چطور؟ آن هم به همین شدت است؟ حرمت دارد؟ امام (ع) می‌فرماید: من دوست ندارم به قیافه شناس مراجعه کنم. از جمله «مَا أُحِبُّ أَنْ تَأْتِیَهُم» کراهت فهمیده می‌شود. دستور نمی‌دهند که به طور کلی ترک شود. قیافه شناس‌ها حرف تازه‌ای نمی‌زنند و همان چیزی را که شما می‌فهمید را می گویند. شما هم گاهی فردی را می‌بینید و می گویید از «قیافه‌اش خوشم آمد»، «صداقت دارد»، «نورانی است»، «از قیافه‌اش خوشم نیامد، مرا نگرفت» و… . قیافه شناس نیز همین را می‌گوید و گاهی کم و زیادش می‌کند و حرف تازه‌ای ندارد و از خود می‌بافد. امام (ع) می‌فرمایند: قیافه شناسی، یک زیادی است که پیامبران دارند و مردم ندارند ولی در مردم هم مقداری هست و بین مردم هم آمده است. این زیادی خوب است یا نه؟ اگر یک زیادی است برای پیامبران و درایت است و تیزهوشی و…، پس خوب است.

سید عاملی (ره) می‌فرماید: «لایدلّ على الجواز[۱۹] قوله (ع) فی خبر «الخصال»: «الْقِیَافَهُ فَضْلَهٌ مِنَ النُّبُوَّهِ ذَهَبَتْ فِی النَّاسِ حِینَ بُعِثَ النَّبِیُّ (ص)[۲۰] »[۲۱] .

برخی مانند صاحب مفتاح الکرامه، خواسته‌اند بگویند که این برای پیامبر (ص) خوب است ولی برای مردم بد است و از این روایت برداشت کرده‌اند که مردم حق ندارند این کار را انجام دهند و این روایت بر جواز دلالت نمی‌کند. در حالی که «مَا أُحِبُّ أَنْ تَأْتِیَهُم» بر جواز دلالت می‌کرد؛ یعنی من دوست ندارم مراجعه کنم ولی حرام نیست و این عبارت ظهور در حرمت ندارد و کراهت استفاده می‌شود.

شیخ نجفی (ره) می‌فرماید: «ما ورد فی بعض الأخبار من أنّ القیافه فضله من النبوّه و العمل علیها منهم (ع) فی بعض الأحیان محمول على ما لاینافی المقام المجمع علیه نقلاً و تحصیلاً[۲۲] »[۲۳] .

مرحوم صاحب جواهر می‌فرمایند: مواردی مثل ماجرای امام رضا (ع) و امام جواد (ع)، که در آنجا هم حضرت فرمودند که شما اگر می‌خواهید بیاورید ولی من دوست ندارم، در جایی است که محرّمی بر آن مترتب نباشد. این روایات دلالت می‌کند که قیافه شناسی نزد امام رضا (ع) و پیامبر (ص) انجام شده است ولی به آن رغبتی ندارند و آن را حجت نمی‌دانند و در این موارد محرّمی در کار نبوده است. از مجموع این روایات استفاده می‌شود که اگر محرّمی در جریان قیافه شناسی محقق نشود، قیافه شناسی مرجوح و مکروه است و نمی‌توانیم به حرمت حکم کنیم. این برداشت صاحب جواهر است و به نظر ما حرف درستی است و همان حرفی است که ما قبلاً مطرح کردیم و البته گفتیم که محرّم، منحصر در بیان جزمی نیست و احتمال را هم شامل می‌شود. این که بگویید «این شخص احتمالاً زناکار است»، «احتمالاً به دین التزام ندارد»، «احتمالاً شرابخوار است» و… تهمت است و حرام است. اگر شخصی را در جامعه در معرض بی احترامی قرار دهید و حرفی بزنید که باعث شود آن شخص از نظر جامعه بیافتد و اعتبارش ساقط شود، گناه است. برداشت ما این است که از مجموع روایات می‌توانیم استفاده کنیم که قیافه شناسی مرجوح است و حرمت را نمی‌توانیم استفاده کنیم و فقط در صورتی که حرامی بر آن مترتب شود، حرام خواهد بود. اگر حرامی بر آن مترتب نشود، حرام نیست؛ مثلاً شخصی با قیافه شناسی، دزد اموال شما را پیدا کند.

دلیل دوم: اجماع[۲۴]

دلیل سوم: اطلاق فتاوا[۲۵]

 


[۵] محمّد بن علیّ بن الحسین بن بابویه القمّی: امامی و ثقه است.
[۶] علیّ بن الحسین بن بابویه القمّی: امامی و ثقه است.
[۷] القمّی: امامی و ثقه است.
[۸] الأنباری: امامی و ثقه است.
[۹] زیاد: امامی و ثقه و از اصحاب اجماع است.
[۱۰] البطائنی: از رؤوس واقفیه است؛ ولی ظاهراً مشایخ از او اخذ کرده‌اند قبل از واقفی شدنش و امامی و ثقه است.
[۱۱] یحیى أبو بصیر الأسدی: امامی و ثقه و از اصحاب اجماع است.
[۱۲] الکاهن هو الذی یخبر عن المستقبل عن قواعد ثابته عنده. الکاهن هو الذی یخبر عن الغائبات مع الاستعانه من الجنّ و یتعاطى الخبر عن الکائنات فی مستقبل الزمان و یدّعی معرفه الأسرار.
[۱۳] در بعضی از نسخه‌ها: «و قیل ما تقولون» پس احتمال دارد لفظ «قیل» از کلام امام (ع) یا صدوق (ره) باشد و معنا چنین می شود: أنتم تقولون أیضاً قریباً ممّا یقولون مثل أن تقولوا فلان یشبه أباه کما یقولون هذا أیضاً.
[۱۴] قیافه‌شناسی یک مازادی است از نبوّت که به دست مردم افتاده است.
[۱۶] الخصال، الشیخ الصدوق، ج۱، ص۱۹. (این روایت مسنده و ظاهراً صحیحه است، بنابر قولی موثقه است).
[۱۹] جواز القیافه.
[۲۰] . در الخصال، الشیخ الصدوق، ج۱، ص۱۹.: بدون «حِینَ بُعِثَ النَّبِیّ(ص)».
[۲۲] یعنی: الحکم بحرمه القیافه إذا رتّب علیها محرّماً أو جزم بها.


خارج فقه ۶۵ (قیافه: حکم تکلیفی)

, ,

موضوع: مکاسب محرمه/قیافه /حکم تکلیفی

 

خلاصه جلسه گذشته: صحبت در بحث قیافه شناسی بود که آیا این علم و عملی که انجام می‌شود، عمل حرامی است یا جایز است؟

قول چهارم: حرمت در غیر صورت ضرورت

مرحوم کاشف الغطاء مطالبی را فرموده‌اند که به روشن شدن بحث کمک می‌کند: «القیافه حرام؛ لصریح نقل الإجماع فیه من بعض و ظهوره من آخرین، مع ما فیها من منافاه ما هو ضروریّ للدین من إلحاق الولد للفراش بمجرّد الوطء و لو فی الدبر. و اختلاف الصور و الهیئات بین کثیر من الأنبیاء و الأوصیاء (ع) أو أولادهم فضلاً عن غیرهم بحیث یرى إنّ بعض أولادهم أقرب إلى اللحوق بغیرهم و لترتّب الفساد العظیم على ذلک و لزوم الفضیحه على المسلمین و نقض أحکام مواریثهم و دیاتهم و مناکحهم، إلى غیر ذلک. فمن تتبّع الآثار و نظر فی سیره الأئمّه الأطهار (ع) أنکر ذلک کلّ الإنکار. نعم لو قضت الضروره بها کإنکار نسب بعض المعصومین (ع) أو بعض المؤمنین، فالظاهر جوازها. و علیه نزل ما فی بعض الروایات أو على إنّ حضور القافه عندهم لم‌یکن باختیارهم (ع) فلایدلّ على تقریرهم و إنّما یحرم مع الاعتماد علیها و الرکون إلیها. و أمّا مجرّد معرفتها و الاطّلاع على حقیقتها مع اعتقاد إنّها من الحرامات، فلیس من المحرّمات؛ لأنّها لاتخرج عن مقتضى الأصل إلّا بالدلیل و أقصى ما دلّ على تحریمها بالنحو المذکور دون غیره»[۱] .

ما از ادله شرعیه برداشت می‌کنیم که خداوند متعال برای آبروی انسان‌ها ارزش زیادی قائل است و همان‌طور که جانشان احترام دارد، ناموس و آبرویشان هم احترام دارد و به آبروی مسلمانان توجه زیادی شده است و برخی از علما با توجه به روایاتی که می‌گوید «الولد للفراش»، فرموده‌اند که اگر زن و مردی با هم ازدواج کردند ولو اینکه وطی فی الدبر انجام شده، اگر نوزادی متولد شد، متعلق به این خانواده است؛ هر چند ممکن است از نظر علمی بعید یا محال باشد. آبروی خانواده بسیار محترم است و شارع از متهم کردن یک زن به فساد، حتی المقدور دوری می‌کند. اگر یک در هزار احتمال داشته باشد که این بچه متعلق به این خانواده باشد، همان از نظر شارع مورد اعتنا است و الولد للفراش آن را شامل می‌شود و باید بگوییم که متعلق به این خانواده است و از اتهام دوری کنیم و اگر بگویید «وطی در قُبُل نبوده و این بچه متعلق به من نیست»، به خاطر این تهمت حد می‌خورید. لذا مساله قیافه شناسی در تضاد با این سیره مستمره ائمه (ع) است. پس قیافه شناسی حرام است و باعث تهمت در جامعه می‌شود. لذا مرحوم کاشف الغطاء فرموده‌اند که قیافه شناسی در غیر صورت ضرورت، حرام است. این فرمایش اول ایشان بود که مطلب خوب و درستی است. ایشان مطلبی را در ذیل این صحبت بیان کرده‌اند: «و أمّا مجرّد معرفتها و الاطّلاع على حقیقتها مع اعتقاد إنّها من الحرامات، فلیس من المحرّمات؛ لأنّها لاتخرج عن مقتضى الأصل إلّا بالدلیل و أقصى ما دلّ على تحریمها بالنحو المذکور دون غیره» اگر کسی قیافه شناسی را یاد بگیرد و توجه داشته باشد که قیافه شناسی حرام است و فقط می‌خواهد یاد بگیرد، اشکالی ندارد. قیافه شناسی حرام است و کار خلافی است ولی یاد گرفتن آن اشکالی ندارد. به نظر ما این جمله اشکال دارد. حرمت قیافه شناسی و منافاتش با سیره ائمه (ع)، با این حرف شما مبنی بر جواز یاد گرفتن آن، منافات دارد. کسی که قیافه شناسی را یاد بگیرد و بر حقیقتش واقف شود، به طور طبیعی گاهی با این روحیه مواجه می‌شود که ممکن است کلامی از او صادر شود که این بچه متعلق به این خانواده نیست و آبروریزی اتفاق بیافتد. قانون، مثل قوانین راهنمایی رانندگی با توجه به غالب افراد است؛ مثلاً اگر شما در نیمه شب که هیچ خودرویی در خیابان نیست از چراغ قرمز عبور کنید، جریمه می‌شوید و قوانین، ناظر به غالب افراد است؛ ولی وقتی تبدیل به قانون شد، تمام موارد آن ممنوع است. از نظر شارع اگر چیزی حرام شد و مفسده غالبه‌ای در جامعه دارد، نباید شخصی دنبال تعلیم و تعلّم آن و تکسّب از آن طریق برود. همه چیزش حرام می‌شود.




خارج فقه ۶۴ (قیافه: حکم تکلیفی)

, ,

موضوع: مکاسب محرمه/قیافه /حکم تکلیفی

 

خلاصه جلسه گذشته: صحبت در مکاسب محرمه و بحث قیافه شناسی بود. یکی از مکاسب محرمه که مرحوم شیخ انصاری ذکر کرده‌ است، قیافه شناسی است. اقوالی در این بحث مطرح شد.

قول سوم: الحکم بحرمه القیافه إذا رتّب علیه محرّم أو جزم بها[۱] [۲] [۳] [۴] [۵] [۶] [۷] [۸] [۹] [۱۰] [۱۱] .

قول سوم این است که قیافه شناسی در دو صورت حرام است:

۱. حرامی (مانند تهمت، غیبت، دروغ و…) بر آن مترتب شود. ۲

۲. قیافه شناس حرفش را به صورت جزمی و قطعی مطرح کند. مفهومش این است که اگر با تردید گفته شود، حرام نیست؛ مثلاً بگوید «من احتمال می‌دهم که این بچه متعلق به این پدر نباشد».

محقق ثانی (ره) می‌فرماید: «القیافه حرام و هی إلحاق الأنساب بما یزعم أنّه یعلمه من العلامات أو إلحاق الآثار إذا رتّب علیه محرّماً أو جزم بنسبه من زعم علمه بکونه أثره»[۱۲] .

شهید ثانی (ره) می‌فرماید: «القیافه إنّما یحرم إذا رتّب علیها محرّم أو جزم بها»[۱۳] .

اشکالات قول سوماشکال اولادله‌ای که بر حرمت قیافه شناسی اقامه شده‌اند، که آن‌ها را در گذشته بحث کردیم، هیچ قیدی نداشتند. در روایات «قائف» آمده بود و قیدی نداشت. گفته نشده بود که «اذا رتّب علیها محرّم». اجماعی که در بحث قیافه شناسی مطرح شد نیز مطلق بود. پس ادله حرمت قیافه شناسی، این دو قید را ندارد.

اشکال دومآیا جزم می‌تواند یکی از محرّمات باشد؟ اصولاً جزم و قطع، امری قلبیست و امر قلبی در اختیار انسان نیست و جزم و قطع در اختیار انسان نخواهد بود. قیافه شناس به چهره نگاه می‌کند و گاهی برای او قطع حاصل می‌شود و گاهی قطع حاصل نمی‌شود. آیا ما می‌توانیم به او بگوییم که اگر قطع حاصل شد، حرام است؟ این جزم و قطع در اختیار او نیست. او با نگاه کردن، چیزهایی را می‌فهمد و نمی‌توانیم بگوییم که اگر قطع پیدا کرد، حرام است. مگر این که توجیه کنید و بگویید که در مقام القای قیافه شناسی به طرف مقابل، به صورت قطع بیان نکند؛ یعنی در مقام گفتن، به صورت قطعی بیان نکند؛ هرچند ممکن است در دل خود به این مطلب قطع داشته باشد. ولی در مجموع به نظر می‌رسد که ما نمی‌توانیم این مساله جزم را بگوییم. البته قسمت اول را که «إذا رتّب علیها محرّم» حرمت در صورت ترتب حرام بود، قبول داریم؛ ولی قسمت دوم یعنی «جزم بها» را قبول نداریم.

ادله قول سومدلیل اول: اجماع منقول[۱۴] (عدم خلاف)[۱۵] .

شیخ نجفی (ره) می‌فرماید: «کأنّه لا خلاف فی تحریمها»[۱۶] .

در این مساله، به آیات و روایات استدلال شد و اجماع، مدرکی یا محتمل المدرکیه خواهد بود و حجیتی ندارد؛ خصوصاً اگر عدم الخلاف باشد که اصلاً حجیت ندارد.

دلیل دوملعلّ دلیل التحریم لزوم لحوق شخص بآخر الموجب لترتّب أحکام کثیره بمجرّد ظنّه الذی لا دلیل علیه شرعاً، بل علیه دلیل نقیضه، فقد یلزم الحکم ببنوّته لغیر أبیه و غیر ذلک[۱۷] .

به نظر ما این دلیل تحریم در صورتی است که حرامی بر قیافه شناسی مترتب شود و دلیل بر قول سوم نیست؛ خصوصاً در مورد جزم.

دلیل سوملعلّ دلیل التحریم لزوم الحکم بترتّب أمر على أمر مع عدم علم و لا ظنّ معتبر، فقد یحکم بأحمقیّه شخص بمجرّد ذلک و کذا غیره مع النهی عنه و قد یکون کذباً، بل قد یشعر بأنّه مثل أحکام أهل النجوم الذی یحکم بأنّ اعتقاد ذلک حرام، بل کفر[۱۸] .

اگر بر قیافه شناسی، محرّمی مترتب شد، حرام است. در جلسات گذشته گفتیم که محرّم، فقط غیبت و تهمت نیست و ایجاد تردید نیز محرّم است. زن و شوهری که با هم زندگی می‌کنند و قیافه شناسی می‌آید و می‌گوید که این بچه متعلق به این پدر نیست؛ فرقی ندارد که به صورت احتمالی بگوید یا قطعی، در هر صورت مرد به همسرش مظنون می‌شود و زندگی این خانواده متلاشی می‌شود. پس مقید کردن این حکم به جزم، وجهی ندارد. پس «رتّب علیها محرّم» می‌تواند جزمی، ظنی، شکی و وهمی باشد. پس به نظر ما، مقید کردن این حکم به جزم، وجهی ندارد. در این حکم تفاوتی بین نسبت فامیلی (مثلاً: این بچه متعلق به این پدر نیست) و غیر آن (مثلاً: این شخص احمق است) وجود ندارد. اگر قیافه شناس بگوید که این شخص احمق است، در آینده مردم این شخص را اذیت می‌کنند و می گویند قیافه شناس درست گفت و تو احمقی و … . حتی اگر عقل شخصی به نظر ما سبک است، حق نداریم در جامعه بگوییم که این فرد عقل ندارد و کم عقل است. پس با توجه به این که قیافه شناسی مستلزم گناهانی است که دسته‌ای از آنها آشکار است که حرام است، مانند غیبت و تهمت و دسته‌ای از آن‌ها حرمتش با کمی دقت مشخص می‌شود و در نگاه اول مشخص نیست، حرام خواهد بود. اگر جمله قیافه شناس دارای بار منفی باشد، گفتنش جایز نیست؛ مگر در صورت ضرورت مانند ماجرای امام رضا (ع) و امام جواد (ع) که مساله امامت با شک و تردید نزدیکان مواجه شده بود و امام (ع) می‌دانستند که اگر قیافه شناس بیاید، به اینکه امام جواد (ع) فرزند امام رضا (ع) است، حکم می‌کند.

دلیل چهارمشیخ نجفی (ره) می‌فرماید: «منافاتها[۱۹] لما هو کالضروریّ من الشرع من عدم الالتفات إلى هذه العلامات و هذه المقادیر و إنّ المدار فی الإلحاق بالنسب الإقرار أو الولاده على الفراش أو نحوهما ممّا جاء من الشرع؛ بل الوجدان أعدل شاهد على عدم مطابقه القیافه للنسب الشرعی»[۲۰] .

 


[۸] ظاهر ما وراء الفقه، الصدر، السید محمد، ج۳، ص۸۳؛.
[۹] وسیله النجاه، البهجه، محمدتقی، ص۴۱۸.
[۱۹] القیافه.


خارج فقه ۶۳ (قیافه: حکم تکلیفی)

, ,

موضوع: مکاسب محرمه/قیافه /حکم تکلیفی

خلاصه جلسه گذشته: بحث در حکم تکلیفی قیافه شناسی بود. ادله‌ای از آیات و روایات برای این بحث ذکر شد و ذکر کردیم که قیافه شناسی اعتباری ندارد و حجیت شرعی ندارد. پس از آیات و روایات، نوبت به اجماع می‌رسد. آیا اجماعی در این مساله وجود دارد که بگوییم علمای شیعه اجماع دارند که قول قیافه شناس اعتبار شرعی ندارد؟

دلیل سوم: اجماع[۱] [۲] .

علامه حلی (ره) می‌فرماید: «إنّ النسب عندنا لاتثبت بها[۳] ؛ بل بالقرعه، فلایجوز سلوک هذا الطریق»[۴] . ایشان می‌فرمایند که نظر علمای شیعه این است که قیافه شناسی به هیچ وجه اعتباری ندارد. نسب را نمی‌توان با قیافه شناسی اثبات کرد. اگر آیات، روایات و اجماع بر مطلبی دلالت داشته باشد، تقریباً آن مطلب ثابت است. قیافه شناسی در شریعت اسلام، حجیت ندارد.

دلیل چهارم: با قواعد تطبیق نمی‌کند.

قال المحقّق الخوئیّ (ره): «إنّ نفی النسب عن شخص أو إلحاقه به بالاستحسانات الحاصله من ملاحظه أعضاء البدن على النحو الذی تقرّر فی علم القیافه لایتّفق القواعد الشرعیّه؛ فإنّه هدم لأحکام الإرث المترتّبه على التوالد الشرعیّ و أیضاً قد ثبت فی الشریعه أنّ الولد للفراش، بل هو من القواعد المسلّمه بین الفریقین و العمل بالقیافه ینافیها فی کثیر من الموارد.

و یضاف إلى ما ذکرناه أنّ النسب إذا لم‌تقم على ثبوته أماره شرعیّه فإنّ الإستصحاب یقتضی نفیه و لایجوز رفع الید عنه إلّا بالأمارات المعتبره شرعاً و لیست القیافه منها»[۵] [۶] .

ما در اسلام قواعدی داریم که همه در آن قواعد اجماع دارند؛ مانند: قواعد، طبقات و موارد ارث. قواعد ارث با بحث قیافه شناسی تطبیق نمی‌کند؛ زیرا شرعاً این پسر متعلق به این پدر است و ارث می‌برد و قیافه شناس از در وارد شده و می‌گوید که این فرزند او نیست. حالا اگر پدر مُرد، به حرف قیافه شناس عمل کنیم یا قواعد مسلم فقه؟ پس به نظر می‌رسد که قواعد شرعیه و قیافه شناسی با هم تطبیق نمی‌کند.

دلیل پنجم: أصاله عدم الحجّیّه فی کلّ طریق یشکّ فی حجّیّته، کما هو المقرّر فی الأصول[۷] .

نکته دیگر این است که در رسائل خوانده‌اید که «مشکوک الحجیه لیس بحجّه». حجیت هرچیزی باید با دلیل قطعی ثابت شود. «کلّما بالعرض لابد أن ینتهی الی ما بالذات» تمام مشکوکات باید منتهی به علم شود. فتواهای شما از این جهت علمی است که تمام ادله حجیتش به قطع ثابت شده است. دلیل حجیتِ خبر واحدِ ظنی، قطعی است. میرزای قمی می‌فرماید: «ظنّیّه الطریق لاینافی قطعیّه الحکم» ما از روایات ظنی استنباط می‌کنیم ولی خداوند متعال حکم را برای ما قطعی قرار داده است؛ یعنی حکم الله را به وسیله خبر واحد به دست می‌آوریم و دلیل قطعی داریم که خبر واحد ثقه حجت است؛ بنابراین قطع داریم که حکم خدا در مورد ما این است؛ لذا مجتهد در زمان استنباط احکام می‌گوید: «هذا ما أدّی الیه ظنّی» و بعد می‌گوید امّا این که ظن من به سمتش رفته، حکم الله است «هذا حکم الله فی حقی و حق مقلّدی» زیرا دلیل بر حجیتش قطع است. مثلاً ولی فقیه می‌گوید که این شخص نماینده من است و نماینده ولی فقیه از نظر تخصص و… ممکن است با ولی فقیه فرق داشته باشد ولی از نظر حجیت، قولش حجت است؛ زیرا نماینده آن ولی فقیه است. در مورد نمایندگان ائمه (ع) نیز همین‌طور است. در رابطه با هر حجیتی همین است. درست است که خبر واحد ظنّی است، ولی دلیل حجیتش قطعی است «ظنّیّه الطریق لاینافی قطعیّه الحکم». آیا قیافه شناسی برای ما حجیت دارد؟ جواب: دلیل شرعی بر حجیتش وجود ندارد و مشکوک الحجیّه است و مشکوک الحجّیّه، حجت نیست و دلیل قطعی بر حجیت نیاز است.

دلیل ششم: شهاده الوجدان بعدم مطابقته للواقع[۸] .

افرادی که به قیافه شناس‌ها مراجعه کرده‌اند می‌گویند که گاهی حرف قیافه شناس ها درست است و گاهی غلط. لذا وجدان هم اقتضاء می‌کند که نتوانیم به قول قیافه شناس اعتماد کنیم؛ هرچند احتمال می‌دهیم که درست بگوید.

دلیل هفتم: أدلّه اللعان[۹] ، فإنّها شاهده على الإلحاق و عدم الاعتناء بشیء فی مقابل الفراش[۱۰] .

در کتاب اللعان لمعه خواندید که مردی که به زنش مشکوک شده است، نمی‌تواند نسبت زنا به او بدهد. اگر با چشمش دیده و یقین دارد که زنش خلافکار است، باید لعان کند و لعان نیز دارای شرایط خاصی است (چند بار قسم بخورد و جملاتی را بگوید و…) نسبتی که به شخصی داده می‌شود باید شرعاً ثابت شود. بنابراین حرف قیافه ‌شناس اعتباری ندارد و کتاب اللعان برای این است که کسی ادعا ناروایی نکند. کتاب اللعان می‌گوید که بر اساس بیّنات عمل کنید، نه حرف قیافه شناس. اگر به حرف قیافه شناس عمل کنید باید کتاب اللعان را دور بیاندازید.

دلیل هشتم: مقتضى القواعد[۱۱] .

قواعد ما نیز اقتضاء می‌کند که قول قیافه شناس حجت نباشد. پس به نظر ما عدم حجیت قول قیافه شناس، مسلم است و از آیات، روایات و… استفاده می‌شود.

فرمایش آیت الله سبحانی«مقتضى القواعد فهو أنّ الأثر المترتّب على ذاک العلم بین حلال و حرام؛ فما لایترتّب علیه شیء من الآثار المحرّمه، فلا وجه لتحریمه؛ کتشخیص قومیّه الشخص بأنّه من العرب أو العجم أو من قبیله مضر أو ربیعه أو إذا کان مورد عمله قضیّهً شخصیّهً، کإلحاق الولد بأبیه الشرعی. و أمّا فی غیر ذلک، فله صورتان:

الأوّل: إذا دار ولد الأمه بین کونه للبائع أو للمشتری إذا کان قابلاً للحوق بکلیهما، فالرجوع إلى القائف محرّم وضعاً لا تکلیفاً، إذ لا حجّیّه لقوله و لا أثر لتشخیصه، بل یجب أن یرجع إلى مقتضى القواعد.

الثانی: إذا کان حکمه على خلاف القواعد الوارده فی مورد قضائه حیث قال (ص): «الْوَلَدُ لِلْفِرَاشِ وَ لِلْعَاهِرِ الْحَجَرُ»[۱۲] . فأراد القائف إلحاق الولد بالعاهر؛ فهو حرام تکلیفاً و وضعاً. هذا مقتضى القواعد»[۱۳] .

ایشان می‌فرمایند: قسمی از اثرهایی که بر قیافه شناسی مترتب است، حرام است و قسمی حلال. اگر قیافه شناس حرف‌هایی میزند که اثر محرّمی ندارد (تهمت، غیبت، دروغ و…نیست)، دلیلی ندارد که بگوییم حرام است؛ مثلاً قیافه شناس می‌گوید: «این شخص از طایفه عرب است»، «این شخص از طایفه عجم است» و… . به نظر می‌آید مثال ایشان درست نیست؛ زیرا مثلاً برای ریاست جمهوری ایران، ایرانی بودن شرط است و قیافه شناس می‌گوید که این شخص ایرانی نیست ولی شناسنامه و… می‌گوید که این شخص ایرانی است. پس بر قول قیافه شناس آثار حرامی مترتب است. مثال دیگر: قضیه شخصیه‌ای باشد که به کسی ارتباط ندارد که غیبت یا تهمت شود مانند الحاق ولد به پدر شرعی‌اش. به‌هرحال مثال‌های ایشان درست نیست. رجوع به قیافه شناس برای این که فرزند را به پدر شرعی‌اش ملحق کنیم جایز است یا نه؟ زن و مردی که باهم زندگی می‌کنند و فرزندی دارند، می‌گویند که نزد قیافه شناس برویم و ببینیم که چه می‌گوید. آیا این کار درست است؟ شرعاً جایز است؟ جایز نیست؛ زیرا وقتی نزد قیافه شناس می‌روی، دو احتمال وجود دارد:۱. می‌گوید این فرزند متعلق به این پدر و مادر است: این صورت اشکالی ندارد.۲. می‌گوید این فرزند متعلق به این پدر نیست: خودتان را جای آن پدر بگذارید. چه احساسی پیدا می‌کنید؟ نسبت به همسرتان مشکوک می‌شوید و نمی‌توانید به آن اعتماد کنید. اگر رجوع به قیافه شناس جایز باشد، حداقل برای شما شبهه ایجاد می‌کند. قولش حجت نیست ولی رجوع به قیافه شناس زندگی این‌ها را خراب می‌کند. لذا مراجعه به قیافه شناس برای این که بفهمیم این کودک فرزند این پدر و مادر است یا نه، درست نیست. یکی از مسائل مشکل جامعه ما نیز همین است؛ یعنی در مورد افراد تردید ایجاد می‌کنند؛ مثلاً می‌گویند: «من نسبت نمی‌دهم ولی مردم می‌گویند او آدم خوبی نیست» و با این حرف شخصیت آن شخص را از بین می‌برند و آن شخص در جامعه از اعتبار می افتد. ایجاد ترتید، خودش اثر حرام است. لذا ما با فرمایش آیت‌الله سبحانی در اینجا مخالفیم؛ زیرا اثر محرّم، منحصر در الحاق نسب نیست، بلکه ایجاد شک و تردید نیز اثر محرّم است. حرف آیت‌الله مکارم بهتر است. چهار اشکال بر فرمایشات آیت‌الله سبحانی:

أوّلاً: قوله: «کالإلحاق الولد بأبیه الشرعیّ» مورد الملاحظه، حیث إنّ الرجوع للإلحاق و لکنّ القائف قد یلحق الولد بأبیه و قد ینفی ذلک و یوجب التشویش و إیجاد التهمه و الشک. و هذا محرّم قطعاً؛ فإنّ القائف إذا أظهر نظره فقد یوجب الإلحاق، فهذا لایوجب التشویش و قد یوجب؛ فالرجوع إلیه حرام؛ لاحتمال إیراد التهمه و الشکّ فی نسب و غیره، إلّا مع العلم بکون إظهار نظره موافقاً للقواعد الشرعیّه و لکون الولد للفراش و للعاهر الحجر و إلّا فلا.

و ثانیاً: قوله «محرّم وضعاً لا تکلیفاً» مورد الملاحظه، حیث إنّ إظهار نظر القائف قد یوجب التشکیک فی مقابل الرجوع إلی القواعد الفقهیّه، بل یوجب التهمه و الاختلاف؛ فلا دلیل علی جوازه تکلیفاً، بل یحرم الرجوع إلیه تکلیفاً و وضعاً؛ لاحتمال التهمه و الاختلاف مقابل القواعد الفقهیّه، إلّا أن یعلم بکون قوله موافقاً للقواعد الشرعیّه. و لایخفی أنّ الأثر لایختصّ بإلحاق الولد بشخص دون شخص فقط، بل یعمّ کلّ نسبه توجب الاختلاف و التشکیک فی مقابل القواعد الشرعیّه من التهمه أو الغیبه و أمثالهما من سائر المحرّمات و لایختصّ بمورد خاصّ (الحجّیّه الشرعیّه) فإنّه قد یرجع شخص إلی الشارع و المجتهد و یفتی بإلحاق ولد إلی أبیه، ثمّ یرجع إلی القائف و یقول بخلافه و یوجب الشکّ و التهمه و أمثال ذلک. و ذلک محرّم قطعاً؛ لأنّ قول القائف قول بغیر علم المنهیّ شرعاً، خصوصاً فی النسبه.

و ثالثاً: قول القائف مخالف للاستصحاب العدم الأزلی.

و رابعاً: قول القائف یوجب الاختلاف أو التهمه أو الغیبه أو سائر المحرّمات؛ فحرمه الرجوع فی هذه المقامات مسلّمه؛ لأهمّیّه الاحتمال و المحتمل، مع کون قوله یوجب هتک عرض المسلم أو المؤمن غالباً.

 


[۳] القیافه.
[۹] مباهله خاصّه بین الزوجین من أجل نفی الولد و رفع الحدّ عن الزوج المتّهم لزوجته بأنّ ابنها لیس منه.
[۱۲] الکافی- ط الاسلامیه، الشیخ الکلینی، ج۵، ص۴۹۱.أَبُو عَلِیٍّ الْأَشْعَرِیُّ [أحمد بن إدریس القمّی: امامی و ثقه استعَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ الْجَبَّارِ [القمّی: امامی و ثقه است] وَ حُمَیْدِ بْنِ زِیَادٍ [الکوفی: واقفی و ثقه است] عَنِ ابْنِ سَمَاعَهَ [الحسن بن محمّد بن سماعه: واقفی و ثقه استجَمِیعاً عَنْ صَفْوَانَ [صفوان بن یحیى البجلی: امامی، ثقه و از اصحاب اجماع است] عَنْ سَعِیدٍ الْأَعْرَجِ [السمّان: امامی و ثقه است] عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَالَ: … لِقَوْلِ رَسُولِ اللَّه(ص) … . (این روایت مسنده و موثقه است).


خارج فقه ۶۲ (قیافه: حکم تکلیفی)

, ,

موضوع: مکاسب محرمه/قیافه /حکم تکلیفی

خلاصه جلسه گذشته: صحبت در بحث قیافه بود و اینکه قیافه شناسی جایز، حرام یا مکروه است؟ عمل قیافه شناس و رجوع به او چه حکم تکلیفی‌ای دارد؟ آیا مراجعه به قیافه شناس و گوش کردن به حرفای او از نظر شرعی جایز است؟ می دانید که استنباط احکام منوط به این است که بین روایات جمع کنیم؛ یعنی تمام روایات مربوط به بحث را ببینیم، جوانب روایات را بررسی کنیم سپس از مجموع روایات برداشتی را داشته باشیم. روایت دیگر:

و منها: قَالَ أَبُو جَعْفَرٍ مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَیْنِ بْنِ مُوسَى بْنِ بَابَوَیْهِ الْقُمِّیُّ[۱] الْفَقِیهُ نَزِیلُ الرَّیِّ مُصَنِّفُ هَذَا الْکِتَابِ – رَضِیَ اللَّهُ عَنْهُ وَ أَرْضَاهُ: «رُوِیَ عَنْ شُعَیْبِ بْنِ وَاقِدٍ[۲] عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ زَیْدٍ[۳] عَنِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ (ع) عَنْ أَبِیهِ (ع) عَنْ آبَائِهِ (ع) عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ (ع) قَالَ: نَهَى رَسُولُ اللَّهِ (ص) … نَهَى عَنْ إِتْیَانِ الْعَرَّافِ وَ قَالَ: «مَنْ أَتَاهُ وَ صَدَّقَهُ فَقَدْ بَرِئَ مِمَّا أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ (ص) …»[۴] .

از اتیان عرّاف نهی شده و به عرّاف مراجعه نکنید. عرّاف کسی است که ادعا می‌کند که من چیزهایی را به وسیله ستارهها، کف دست و… می‌فهمم که شما نمی‌فهمید. امیرالمؤمنین (ع) از پیامبر (ص) نقل می‌کنند که ایشان فرمودند: «مَنْ أَتَاهُ وَ صَدَّقَهُ فَقَدْ بَرِئَ مِمَّا أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ (ص) …» یعنی کسی که سراغ این افراد (منجّم، کاهن، قیافه شناس و…) برود و تصدیقشان کند، مانند این است که دین پیامبر (ص) را کنار گذاشته است. این روایت را برخی از فقها نقل کرده‌اند[۵] .

بررسی سند روایت: سند این روایت به دلیل وجود روات مهمل، ضعیف است. شعیب بن واقد در سند این روایت ضعیف است.مضمون روایت همان چیزی را که از روایات گذشته استفاده کردیم، تأیید می‌کند. از روایت مربوط به ماجرای امام رضا (ع) و امام جواد (ع) برداشت شد که مراجعه به قیافه شناس اشکالی ندارد ولی نباید به قول او ترتیب اثر داد و قولش حجیت ندارد؛ زیرا حضرت (ع) فرمودند: «ابْعَثُوا أَنْتُمْ إِلَیْهِمْ، فَأَمَّا أَنَا فَلَا» اگر شما می‌خواهید، قیافه شناس را بیاورید ولی من قول قیافه شناس را حجت نمی‌دانم. همین که امام (ع) فرمودند «بروید دنبال قیافه شناس»، این را می‌رساند که رجوع به قیافه شناس حرمت ندارد؛ امّا حجیت هم ندارد. در این روایت هم گفته شده: «مَنْ أَتَاهُ وَ صَدَّقَهُ» یعنی کسی که به قیافه شناس رجوع کند و او را تصدیق کند، دین پیامبر (ص) را کنار گذاشته است و کار درستی نیست؛ امّا اگر به قیافه شناس رجوع کرد ولی او را تصدیق نکرد، حرامی مرتکب نشده است و حرمت این صورت از این روایت استفاده نمی‌شود. حرف‌هایی که در فضای مجازی می‌بینید و در جمع‌ها از دیگران می‌شنوید، همین حکم را دارد؛ یعنی شنیدنش اشکالی ندارد ولی به آن ترتیب اثر نمی‌دهید؛ زیرا ممکن است صادق یا کاذب باشد. روایت دیگر:و منها: الْجَعْفَرِیَّاتُ[۶] عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ (ع) أَنَّهُ قَالَ: «مِنَ السُّحْتِ ثَمَنُ الْمَیْتَهِ … وَ أَجْرُ الْقَائِفِ …»[۷] .

بررسی سند روایت: این روایت مرفوعه و ضعیفه است.امام صادق (ع) از امیرالمؤمنین (ع) نقل می‌کند: «پول باطل و حرام این است که شما برای میته پول بدهید … و پول دادن به قیافه شناس حرام است و درست نیست». از این روایت استفاده می‌شود که اگر قیافه شناس دکان باز کرده و پول می‌گیرد و قیافه شناسی می‌کند و مردم به او پول می‌دهند و آن را ترویج می‌کنند، این کار حرام است؛ امّا اگر قیافه شناس پول نمی‌گیرد و شما حرفش را گوش می‌دهید، حرام نیست؛ زیرا در روایت عبارت «وَ أَجْرُ الْقَائِفِ» وارد شده است. این روایت هم می‌تواند مؤید داستان ما باشد که به قیافه شناس توجه زیادی نکنید و زیاد به او اعتنا نکنید و زیاد سراغش نروید و قولش اعتبار ندارد و به او پول ندهید و همه این‌ها بر این دلالت دارد که قول قیافه شناس حجیت ندارد. البته این روایت اشکال سندی دارد. اگر بخواهیم این روایت را با روایت قبلی جمع کنیم، میگوییم: کسی که نزد قیافه شناس رود و او را تصدیق کند و به او پول بدهد… . یکی از مراحل تصدیق، پول دادن است. شما وقتی شخصی را تصدیق می‌کنید، حاضرید به او پول بدهید و جمعش با روایت قبلی این است که پول دادن جایز نیست و تصدیق مطرح می‌شود. نکته: آیا هر کاری که پول دادن برای آن حرام است، حرام است؟ نه. پول دادن و گرفتن برای اذان، تعلیم قرآن و… حرام است ولی خود این کارها حرام نیست. ممکن است عملی واجب یا مستحب باشد ولی پول گرفتن برای آن حرام باشد. پس ملازمهای بین حرمت پول دادن و گرفتن و حرمت عمل نیست. لذا از حرمت پول دادن به قیافه شناس، حرمت قیافه شناسی و مراجعه به قیافه شناس اثبات نمی‌شود. پس استدلال به این روایت برای حرمت مراجعه به قیافه شناس، صحیح نیست.

و منها: «دَعَائِمُ الْإِسْلَامِ[۸] عَنْ أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ (ع) أَنَّهُ قَالَ: «مَنْ جَاءَ عَرَّافاً[۹] فَسَأَلَهُ وَ صَدَّقَهُ بِمَا قَالَ فَقَدْ کَفَرَ بِمَا أَنْزَلَ اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ (ص) وَ کَانَ یَقُولُ إِنَّ کَثِیراً مِنَ الرُّقَى[۱۰] وَ تَعْلِیقَ التَّمَائِمِ[۱۱] شُعْبَهٌ مِنَ الْإِشْرَاکِ»[۱۲] .

بررسی سند روایت: این روایت مرفوعه و ضعیفه است.

کسی که سراغ عرّاف بیاید و از او سؤال کند و او را تصدیق کند، کافر شده است. نکته اصلی بحث «صَدَّقَهُ» است. اگر او را تصدیق کند، کافر شده است ولی اگر گوش کند و به حرف او عمل نکند و ترتیب اثر ندهد، اینطور نیست. حرز گرفتن و آویزان کردن چیزی به خود برای پولدار شدن و… را کنار بگذارید؛ اینها مورد تأیید شارع نیست و شعبه شرک است. نمازشب بخوان، دعا کن، تضرع کن، گریه و زاری کن و هرچه می‌خواهی از خدا بخواه و سراغ این چیزها نرو. سند این روایت ضعیف است. در این روایت تصدیق عرّاف نهی شده است ولی در مورد مراجعه به عرّاف چیزی در این روایت نیامده است.

 


[۱] امامی و ثقه است.
[۲] البصری: مهمل. فی طریق المصنّف إلى شعیب بن واقد حمزه بن محمّد العلویّ [مهمل] و عبد العزیز بن محمّد بن عیسى الأبهریّ [مهمل] و أمّا طریقه إلى الحسین بن زید بن علیّ بن الحسین فصحیح عند العلّامه (ره) و فیه محمّد بن علی ماجیلویه [محمّد بن علیّ بن أبی القاسم عبد الله بن عمران: القمّی: مورد اختلاف است و علی الاقوی امامی و ثقه است].
[۳] ذو الدمعه، الحسین بن زید الهاشمی:. مورد اختلاف، امامی و ظاهراً ثقه است
[۴] . من لا یحضره الفقیه، الشیخ الصدوق، ج۴، ص۳. (این روایت مسنده و ضعیفه است؛به دلیل وجود روات مهمل در سندش).
[۶] الجعفریات- الأشعثیات‌، کوفی‌، محمد بن اشعث، ج۱، ص۱۸۰. بِإِسْنَادِهِ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ(ع) عَنْ أَبِیهِ(ع) عَنْ جَدِّهِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ(ع) عَنْ أَبِیهِ(ع) عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ(ع)قَالَ: … .
[۷] مستدرک الوسائل، المحدّث النوری، ج۱۳، ص۱۱۰. (این روایت مرفوعه و ضعیفه است).
[۹] من یخبر بالأحوال المستقبله. و برخی گفته‌اند: العرّاف هو الذی یدّعی معرفه الشیء المسروق (مثلاً).
[۱۰] جمع رقیه؛ یعنی: العوذه التی یرقی بها صاحب الآفه.
[۱۱] یعنی: الخَرَز الذی یعلّق علی الإنسان أو الدابّه مخافه العین. و یقال: هی خرزه [یعنی: مهره] کانوا یعتقدون أنّها تمام الدواء و الشفاء.
[۱۲] مستدرک الوسائل، المحدّث النوری، ج۱۳، ص۱۱۰. (این روایت مرفوعه و ضعیفه است).


خارج فقه ۶۱ (قیافه: حکم تکلیفی)

, ,

موضوع: مکاسب محرمه/قیافه /حکم تکلیفی

خلاصه جلسه گذشته: صحبت در رابطه با قیافه شناسی بود که آیا قیافه‌شناسی حرمت نفسی و تکلیفی دارد یا نه؟ دو بحث در مرود حکم قیافه‌شناسی مطرح است: ۱. حرمت نفسی و تکلیفی قیافه‌شناسی ۲. حرمت وضعی و حرمت پولی که برای این کار می‌گیرند. برای حرمت نفسی قیافه‌شناسی ادله‌ای از آیات و روایات بیان شد. یکی از روایاتی که در این باب مطرح شد، روایتی بود که امام رضا (ع) اقوامشان را به قیافه‌شناس ارجاع دادند:

و منها:[۱] عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ[۲] عَنْ أَبِیهِ[۳] و عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْقَاسَانِیِّ[۴] جَمِیعاً عَنْ زَکَرِیَّا بْنِ یَحْیَى بْنِ النُّعْمَانِ الصَّیْرَفِیِ[۵] [۶] [۷] ، قَالَ: سَمِعْتُ عَلِیَّ بْنَ جَعْفَرٍ[۸] یُحَدِّثُ الْحَسَنَ بْنَ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ، فَقَالَ: وَ اللَّهِ، لَقَدْ نَصَرَ اللَّهُ أَبَا الْحَسَنِ الرِّضَا (ع)، فَقَالَ لَهُ الْحَسَنُ: إِی و اللَّهِ، جُعِلْتُ فِدَاکَ لَقَدْ بَغَى عَلَیْهِ إِخْوَتُهُ، فَقَالَ عَلِیُّ بْنُ جَعْفَرٍ: إِی و اللَّهِ و نَحْنُ عُمُومَتُهُ[۹] بَغَیْنَا عَلَیْهِ، فَقَالَ لَهُ الْحَسَنُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ، کَیْفَ صَنَعْتُمْ، فَإِنِّی لم‌أَحْضُرْکُمْ؟ قَالَ: قَالَ لَهُ إِخْوَتُهُ[۱۰] و نَحْنُ أَیْضاً: مَا کَانَ فِینَا إِمَامٌ قَطُّ حَائِلَ[۱۱] [۱۲] [۱۳] اللَّوْنِ. فَقَالَ لَهُمُ الرِّضَا (ع): «هُوَ ابْنِی». قَالُوا: فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (ص) قَدْ قَضى بِالْقَافَهِ، فَبَیْنَنَا و بَیْنَکَ الْقَافَهُ. قَالَ: «ابْعَثُوا أَنْتُمْ إِلَیْهِمْ، فَأَمَّا أَنَا فَلَا[۱۴] و لَاتُعْلِمُوهُمْ لِمَا دَعَوْتُمُوهُمْ[۱۵] و لْتَکُونُوا فِی بُیُوتِکُمْ[۱۶] . فَلَمَّا جَاءُوا أَقْعَدُونَا فِی الْبُسْتَانِ[۱۷] وَ اصْطَفَّ[۱۸] عُمُومَتُهُ وَ إِخْوَتُهُ وَ أَخَوَاتُهُ وَ أَخَذُوا الرِّضَا (ع) وَ أَلْبَسُوهُ جُبَّهَ صُوفٍ وَ قَلَنْسُوَهً مِنْهَا وَ وَضَعُوا عَلَى عُنُقِهِ مِسْحَاهً[۱۹] وَ قَالُوا لَهُ ادْخُلِ الْبُسْتَانَ کَأَنَّکَ تَعْمَلُ فِیهِ؛ ثُمَّ جَاءُوا بِأَبِی جَعْفَرٍ (ع) فَقَالُوا[۲۰] أَلْحِقُوا هَذَا الْغُلَامَ بِأَبِیهِ؛ فَقَالُوا لَیْسَ لَهُ هَاهُنَا أَبٌ وَ لَکِنَّ هَذَا عَمُّ أَبِیهِ وَ هَذَا عَمُّ أَبِیهِ وَ هَذَا عَمُّهُ وَ هَذِهِ عَمَّتُهُ وَ إِنْ یَکُنْ لَهُ هَاهُنَا أَبٌ فَهُوَ صَاحِبُ الْبُسْتَانِ فَإِنَّ قَدَمَیْهِ وَ قَدَمَیْهِ وَاحِدَهٌ؛ فَلَمَّا رَجَعَ أَبُو الْحَسَنِ (ع) قَالُوا: هَذَا أَبُوهُ. قَالَ عَلِیُّ بْنُ جَعْفَرٍ: فَقُمْتُ فَمَصَصْتُ[۲۱] رِیقَ[۲۲] أَبِی جَعْفَرٍ (ع) ثُمَّ قُلْتُ لَهُ أَشْهَدُ أَنَّکَ إِمَامِی عِنْدَ اللَّهِ …»[۲۳] .

بررسی سند روایت: به نظر ما تمام روات این روایت بجز زکریّا بن یحیى بن النعمان الصیرفیّ، امامی و ثقه اند. زکریّا بن یحیى بن النعمان الصیرفیّ مهمل است و به خاطر وجود او، این روایت ضعیف است.

برادران و اقوام امام رضا (ع) به ایشان ظلم کردند و در رابطه با امام جواد (ع) تردید ایجاد کردند و گفتند که رنگ صورت امام جواد (ع) به امام رضا (ع) نمی‌خورد و این تردید به قدری زیاد بود که دوستان امام رضا (ع) و کسانی که اعتقادشان قابل شبهه نیست، مانند علی بن جعفر، تسلیم این ماجرا شدند. خود امام رضا (ع) هم قبول کردند و گفتند: «ابْعَثُوا أَنْتُمْ إِلَیْهِمْ، فَأَمَّا أَنَا فَلَا» «ولی من این کار را نمی‌کنم و کاری به قیافه شناس ندارم». از این فرمایش امام چه چیزی استفاده می‌شود؟ حجیت قول قیافه شناس، جواز رجوع به قیافه شناس، حرمت رجوع یا … ؟ سه احتمال در اینجا وجود دارد:

۱. قول قیافه شناس حجت نیست و رجوع به قیافه شناس جایز نیست؛ زیرا حضرت (ع) فرمودند: «فَأَمَّا أَنَا فَلَا» یعنی من به قیافه شناس مراجعه نمی‌کنم و این کار برای من جایز نیست و علت این که امام (ع) فرمود: «ابْعَثُوا أَنْتُمْ إِلَیْهِمْ» این است که امر امامت، امر مهمی بود و ضرورت داشت که مردم آن را بپذیرند و حجت بر آنان تمام شود و نتوانند در آینده ایراد بگیرند و بگویند «ما در امامت امام جواد (ع) تردید داریم»، با توجه به این ضرورت و برای رفع ابهام، امام (ع) فرمودند که اگر شما می‌خواهید، مراجعه کنید تا برایتان اطمینان حاصل شود. پس اصل مراجعه به قیافه شناس مورد تأیید نیست و حضرت قبول ندارند و ما نباید به قیافه شناس مراجعه کنیم؛ مگر این که اضطراری پیش بیاید و امر مهمی مانند امامت مطرح شود که حضرت برای اتمام حجت این کار را کردند؛ یعنی حکم اولی، حرمت مراجعه به قیافه شناس است ولی حکم ثانوی در مواردی که مضطر شویم و چاره‌ای نداشته باشیم و امر مهمی مانند امامت مطرح باشد و…، ممکن است حضرت (ع) اجازه بدهند.

۲. مقصود از اینکه امام (ع) فرمودند: «ابْعَثُوا أَنْتُمْ إِلَیْهِمْ» این است که می‌توانید مراجعه کنید؛ ولی قولشان حجیت ندارد؛ مثل قول فاسق. نمی‌توان به قول او اطمینان کرد. می‌توانید به حرف او گوش کنید ولی نمی‌توانید ترتیب اثر بدهید. پس قول قیافه شناس حجیت ندارد ولی می‌توان به حرف او گوش کرد.

۳. قول قیافه شناس حجت است؛ زیرا اولاً در آغاز روایت این عبارت بود که «فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (ص) قَدْ قَضى بِالْقَافَهِ» یعنی رسول خدا (ص) به قول قیافه شناس حکم کرده‌اند و امام رضا (ع) هم ردع نکرده‌اند و نگفته‌اند که چرا این حرف را زدید و این حرف دروغ است. وقتی نسبتی را به رسول خدا (ص) می‌دهند و امام رضا (ع) سکوت می‌کند، یعنی این نسبت درست است. ثانیاً امام رضا (ع) فرمود: «ابْعَثُوا أَنْتُمْ إِلَیْهِمْ» یعنی آن‌ها را دعوت کنید که بیایند. پس قول قیافه شناس حجت است. عبارت «فَأَمَّا أَنَا فَلَا» هم به این معناست که فرزند من است و نیازی به پرسیدن ندارم.

برداشت‌ها از این روایت، بین افراط و تفریط است؛ یعنی یک قول می‌گوید که قول قیافه شناس حجت است و قول دیگری می‌گوید حتی رجوع به او هم حرام است. ما کدام‌یک از این سه قول را بپذیریم؟ اولاً باتوجه به این که سند این روایت ضعیف است، نمی‌توانیم زیاد به آن اعتماد کنیم. ثانیاً آیا علی بن جعفر با آن مقامش، امام رضا (ع) را قبول نداشت؟ آیا می‌توان این را باور کرد که علی بن جعفر، امام رضا (ع) را قبول نداشت و حرف ایشان را که به صراحت فرمودند «هُوَ ابْنِی» قبول نکند و حرف قیافه شناس را قبول کند؟ در این روایت خود علی بن جعفر می‌گوید: «من هم ظلم کردم». در توجیه این حرف‌ها، گفته شده که علت مراجعه به قیافه شناس، مانند ماجرای آیه ﴿وَلَٰکِنْ لِیَطْمَئِنَّ قَلْبِی﴾[۲۴] ، اطمینان قلبی و اتمام حجت است و برای این است که دیگران بعداً بهانه‌ای نداشته باشند. به نظر ما این روایت بر عدم حجیت قول قیافه شناس دلالت می‌کند و از ظاهر این روایت استفاده می‌شود که مراجعه اشکالی ندارد و ممکن است گاهی مؤید باشد، مانند همین مورد ماجرای امام رضا (ع) که می‌دانستند قیافه شناس هم بیاید، همان‌طور حکم می‌کند و ممکن است مورد قضاوت پیامبر (ص) نیز همین‌طور باشد؛ یعنی پیامبر (ص) مطلبی را می‌دانستند و می‌دانستند که قیافه شناس همان‌طور حکم می‌کند و قضاوتشان به علم خودشان بوده، نه قول قیافه شناس و مردم با قول قیافه شناس آرام می‌شدند و می‌پذیرفتند. یکی از مشکلاتی که در اینجا مطرح است این است که چرا زن ها را به آن باغ و بستان آوردند؟ آیا این عمل شایسته است که مرد نامحرمی وارد باغ شود و مردها و زن‌ها نشسته باشند و مرد نامحرم آن‌ها را نگاه کند و کودکی را به شخصی ملحق کند؟ لذا برخی گفته‌اند «ضروره المذهب علی خلافه»:

إنّها مخالفه لضروره المذهب؛ فإنّها اشتملت على عرض أخوات الإمام و عمّاته على القافه و هو حرام لایصدر من الإمام (ع). و توهّم أنّ ذلک من جهه الاضطرار و هو یبیح المحظورات توهّم فاسد؛ إذ لم‌تتوقّف معرفه بنوّه الجواد (ع) للرضا (ع) على إحضار النساء[۲۵] .

ضرورت مذهب این است که امام رضا (ع) اجازه ندهند که قیافه شناس بیاید و زن های نامحرم را نگاه کند و… . به نظر شما آیا این کار حرام است و بر خلاف ضرورت مذهب است یا اینکه آن‌ها حجاب داشته‌اند و قیافه شناس یک نگاه عبوری بر اینها انداخت، نه نگاه خریداری و رد شد و این عمل اشکالی ندارد و بر خلاف ضرورت مذهب نیست. مجموعاً روایت سندش ضعیف است و مشکلاتی دارد که بیان شد و ما از این روایت به عنوان موید جواز رجوع به قیافه شناس و عدم حرمت و عدم حجیت استفاده می‌کنیم. بر سر گذاشتن کلاه پشمی و قرار دادن بیل بر شانه امام (ع) کمی با شأن امام رضا (ع) منافات دارد و از اینکه حضرت (ع) این را پدیرفته اند، پیداست که جو بدی بوده و امام (ع) احساس کردند که اگر این کار را انجام ندهند، در آینده ممکن است با مشکل مواجه شوند و در آینده در امامت امام جواد (ع) تردید ایجاد شود و دشمنان به اهدافشان برسند؛ لذا امام (ع) این شرایط (به سر گذاشتن کلاه پشمی، به دوش گرفتن بیل و…) را پذیرفتند.

 


[۱] محمّد بن یعقوب الکلینی: امامی و ثقه است.
[۲] علیّ بن إبراهیم بن هاشم القمّی: امامی و ثقه است.
[۳] إبراهیم بن هاشم القمّی: مورد اختلاف است و علی الاقوی امامی و ثقه است.
[۴] علیّ بن محمّد بن شیره القاسانی.: مورد اختلاف است ولی ظاهراً امامی و ثقه است
[۵] مهمل است.
[۶] و مازندرانی در شرح الکافی، المازندرانی، الملا صالح‌، ج۶، ص۱۹۴. گفته است: فى بعض النسخ المصرىّ و الرجل مجهول الحال.
[۷] در مرآه العقول، العلامه المجلسی، ج۳، ص۳۷۸. الحدیث الرابع عشر: مجهول.
[۸] العریضی: امامی و ثقه است. او پسر امام صادق (ع) و عموی امام جواد (ع) است و روایات فقهی زیادی نزد اوست.
[۹] . المجلسیّ (ره) در مرآه العقول، العلامه المجلسی، ج۳، ص۳۷۹ فرموده است: «نحن عمومته» لعلّه أدخل نفسه؛ لأنّه کان بینهم، لا أنّه کان شریکاً فی هذا القول.
[۱۰] . در شرح الکافی، المازندرانی، الملا صالح‌، ج۶، ص۱۹۴:. الضمیران راجعان إلى الإمام الرضا(ع) .
[۱۱] . در شرح الکافی، المازندرانی، الملا صالح‌، ج۶، ص۱۹۴.: «کلّ حائل متغیّر، سمّى به؛ لأنّه یحول من حال إلى حال. و المقصود أنّ لونه لیس مثل لونک و لون آبائک الطاهرین؛ لأنّ لونه(ع) کان أسمر. و کان غرضهم من ذلک سلب نسبه(ع) لسلب إمامته؛ طمعاً فیها – نعوذ باللّه من ذلک».
[۱۲] و در مرآه العقول، العلامه المجلسی، ج۳، ص۳۷۹.: «الحائل: المتغیّر، إشاره إلى سمرته [قهوه‌ای](ع)».
[۱۳] کأنّ لون أبی جعفر (ع) مائلاً إلی السواد؛ إذ کانت أمّه حبشیّهً. نگاه کنید: الوافی، الفیض الکاشانی، ج۲، ص۳۸۰.
[۱۴] . مجلسیّ (ره) در مرآه العقول، العلامه المجلسی، ج۳، ص۳۸۰. گفته است: قال: «إبعثوا أنتم إلیه، فأمّا أنا فلا» أی فلاأبعث، إنّما قال ذلک؛ لعدم اعتقاده بقول القافه؛ لابتناء قولهم على الظنّ و الاستنباط بالعلامات و المشابهات التی یتطرّق إلیها الغلط و لکنّ الخصوم لمّا اعتقدوا به، ألزمهم بما اعتقدوه.
[۱۵] . در شرح الکافی، المازندرانی، الملا صالح‌، ج۶، ص۱۹۶.: أمرهم بذلک؛ لأنّه أدخل لقبولهم قول القائف و أبعد عن تطرّق التهمه و دخول الشبهه علیهم.
[۱۶] . در شرح الکافی، المازندرانی، الملا صالح‌، ج۶، ص۱۹۶.: أمرهم بذلک لیحصل له الشهود بقول القائف، لسماع جمیعهم قوله.
[۱۷] . در شرح الکافی، المازندرانی، الملا صالح‌، ج۶، ص۱۹۶.: الظاهر أنّ هذا من کلام الرضا(ع) و إن أقعدونا على صیغه الأمر و أنّ الخطاب للعمومه و الإخوه و إنّما أمرهم به لیظهر للقافه أنّه(ع) من عبیدهم و خدمهم لیبعد احتمال إلحاق الولد به و یکمل الحجّه علیهم بعده.
[۱۸] یعنی: به صف ایستادند.
[۱۹] یعنی: بیل.
[۲۰] . در شرح الکافی، المازندرانی، الملا صالح‌، ج۶، ص۱۹۶.: ضمیر قالوا راجع إلى الإخوه و الأخوات و العمومه.
[۲۱] یعنی: مکیدم.
[۲۲] یعنی: آب دهان.
[۲۳] الکافی- ط الاسلامیه، الشیخ الکلینی، ج۱، ص۳۲۲. (این روایت مسنده و ضعیفه است؛ به دلیل وجود زکریا بن یحیی بن نعمان صیرفی که مهمل است در سند روایت).


خارج فقه ۶۰ (قیافه: حکم تکلیفی)

, ,

موضوع: مکاسب محرمه/قیافه /حکم تکلیفی

خلاصه جلسه گذشته: صحبت در قیافه‌شناسی بود که یکی از مکاسب محرمه است. عده‌ای درآمدهای کلانی از راه قیافه‌شناسی به دست می‌آورند. این کسب حلال است یا حرام؟ استدلال به آیه و برخی روایات در جلسات گذشته مطرح شد. در جلسه گذشته روایتی درمورد ماجرای شبهه برخی نسبت به اینکه امام جواد (ع) فرزند امام رضا (ع) است، مطرح شد:

و منها:[۱] عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ[۲] عَنْ أَبِیهِ[۳] و عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْقَاسَانِیِّ[۴] جَمِیعاً عَنْ زَکَرِیَّا بْنِ یَحْیَى بْنِ النُّعْمَانِ الصَّیْرَفِیِ[۵] [۶] [۷] ، قَالَ: سَمِعْتُ عَلِیَّ بْنَ جَعْفَرٍ[۸] یُحَدِّثُ الْحَسَنَ بْنَ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ، فَقَالَ: وَ اللَّهِ، لَقَدْ نَصَرَ اللَّهُ أَبَا الْحَسَنِ الرِّضَا (ع)، فَقَالَ لَهُ الْحَسَنُ: إِی و اللَّهِ، جُعِلْتُ فِدَاکَ لَقَدْ بَغَى عَلَیْهِ إِخْوَتُهُ، فَقَالَ عَلِیُّ بْنُ جَعْفَرٍ: إِی و اللَّهِ و نَحْنُ عُمُومَتُهُ[۹] بَغَیْنَا عَلَیْهِ، فَقَالَ لَهُ الْحَسَنُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ، کَیْفَ صَنَعْتُمْ، فَإِنِّی لم‌أَحْضُرْکُمْ؟ قَالَ: قَالَ لَهُ إِخْوَتُهُ[۱۰] و نَحْنُ أَیْضاً: مَا کَانَ فِینَا إِمَامٌ قَطُّ حَائِلَ[۱۱] [۱۲] [۱۳] اللَّوْنِ. فَقَالَ لَهُمُ الرِّضَا (ع): «هُوَ ابْنِی». قَالُوا: فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (ص) قَدْ قَضى بِالْقَافَهِ، فَبَیْنَنَا و بَیْنَکَ الْقَافَهُ. قَالَ: «ابْعَثُوا أَنْتُمْ إِلَیْهِمْ، فَأَمَّا أَنَا فَلَا[۱۴] و لَاتُعْلِمُوهُمْ لِمَا دَعَوْتُمُوهُمْ[۱۵] و لْتَکُونُوا فِی بُیُوتِکُمْ[۱۶] . فَلَمَّا جَاءُوا أَقْعَدُونَا فِی الْبُسْتَانِ[۱۷] وَ اصْطَفَّ[۱۸] عُمُومَتُهُ وَ إِخْوَتُهُ وَ أَخَوَاتُهُ وَ أَخَذُوا الرِّضَا (ع) وَ أَلْبَسُوهُ جُبَّهَ صُوفٍ وَ قَلَنْسُوَهً مِنْهَا وَ وَضَعُوا عَلَى عُنُقِهِ مِسْحَاهً[۱۹] وَ قَالُوا لَهُ ادْخُلِ الْبُسْتَانَ کَأَنَّکَ تَعْمَلُ فِیهِ؛ ثُمَّ جَاءُوا بِأَبِی جَعْفَرٍ (ع) فَقَالُوا[۲۰] أَلْحِقُوا هَذَا الْغُلَامَ بِأَبِیهِ؛ فَقَالُوا لَیْسَ لَهُ هَاهُنَا أَبٌ وَ لَکِنَّ هَذَا عَمُّ أَبِیهِ وَ هَذَا عَمُّ أَبِیهِ وَ هَذَا عَمُّهُ وَ هَذِهِ عَمَّتُهُ وَ إِنْ یَکُنْ لَهُ هَاهُنَا أَبٌ فَهُوَ صَاحِبُ الْبُسْتَانِ فَإِنَّ قَدَمَیْهِ وَ قَدَمَیْهِ وَاحِدَهٌ؛ فَلَمَّا رَجَعَ أَبُو الْحَسَنِ (ع) قَالُوا: هَذَا أَبُوهُ. قَالَ عَلِیُّ بْنُ جَعْفَرٍ: فَقُمْتُ فَمَصَصْتُ[۲۱] رِیقَ[۲۲] أَبِی جَعْفَرٍ (ع) ثُمَّ قُلْتُ لَهُ أَشْهَدُ أَنَّکَ إِمَامِی عِنْدَ اللَّهِ …»[۲۳] .

بررسی سند روایت: به نظر ما تمام روات این روایت بجز زکریّا بن یحیى بن النعمان الصیرفیّ، امامی و ثقه اند. زکریّا بن یحیى بن النعمان الصیرفیّ مهمل است و به خاطر وجود او، این روایت ضعیف است.

آیا می‌توانیم به این روایت استدلال کنیم؟ به نظر ما استدلال به این روایت برای اثبات حرمت قیافه‌شناسی درست نیست؛ زیرا اولاً سند این روایت ضعیف است و یکی از روات آن مهمل است.

ثانیاً این روایت اگر بر جواز دلالت نکند، بر حرمت دلالت نمی‌کند. تعبیر امام رضا (ع) این بود که «ابْعَثُوا أَنْتُمْ إِلَیْهِمْ، فَأَمَّا أَنَا فَلَا» یعنی اگر شما شک و شبهه‌ای دارید و نمی‌دانید که امام جواد (ع) پسر من است یا نه، قیافه‌شناس بیاورید و به قیافه‌شناس رجوع کنید؛ اما من به قیافه‌شناس رجوع نمی‌کنم. شما چه برداشتی از این عبارت دارید؟ از این روایت جواز استفاده می‌شود.

ثالثاً آن‌ها به امام رضا (ع) گفتند که «فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (ص) قَدْ قَضى بِالْقَافَهِ، فَبَیْنَنَا و بَیْنَکَ الْقَافَهُ» یعنی رسول خدا (ص) به قول قافه قضاوت کرده و در این مورد هم قیافه‌شناس بیاید و قضاوت کند. پس نسبتی به پیامبر (ص) دادند. این نسبت درست است یا نه؟ امام رضا (ع) نفرمودند که پیامبر (ص) این کار را نکرده و به قول قافه اعتماد و قضاوت نکرده است؛ بلکه امام (ع) سکوت کرده‌اند. سکوت به معنای این است که شما درست می گویید و پیامبر (ص) به قول قافه قضاوت کرده است. امام (ع) در برابر نسبتی به رسول خدا سکوت کرده‌اند و آن را رد نکرده‌اند و این کاشف از این است که این نسبت را پذیرفته‌اند. این هم دلیل دیگری است که یا باید اصلاً این روایت را قبول نکنید یا اینکه که قبول کنید که چنین نسبتی به رسول خدا (ص) داده شده و امام (ع) آن را رد نکرده است و همه قبول داشته‌اند که پیامبر (ص) به قول قافه قضاوت کرده است. اگر روایت را بپذیرید، باید این نسبت را هم بپذیرید و این نسبت دلالت می‌کند بر این که رجوع به قافه و قیافه‌شناس که در زمان رسول خدا (ص) و امام رضا (ع) بوده، کار شرعی‌ای است، اشکالی ندارد، بد نیست و معصومین (ع) آن را اجازه داده‌اند. پس از این روایت جواز استفاده می‌شود؛ نه حرمت.

رابعاً مجموعاً به نظر نمی‌رسد که این روایت درست باشد. آیا شخصیتی مثل علی بن جعفر شبهه داشته؟ چطور حاضر شدند که قیافه‌شناس بیاورند و امامت امام جواد (ع) را زیر سؤال ببرند؟ آیا این‌ها امام رضا (ع) را قبول نداشتند که با صراحت فرمود «هُوَ ابْنِی»؟ آیا می‌شود علی بن جعفر امامت امام رضا (ع) را قبول نداشته باشد؟

خامساً ممکن است شما بفرمایید که با توجه به این که امام رضا (ع) علم غیب داشتند و می‌دانستند که در این مورد قیافه‌شناس واقعیت را بیان می‌کند، گفتند که قیافه‌شناس بیاورید. ایشان می‌دانستند که قیافه‌شناس حرف امام رضا (ع) را تأیید می‌کند و امام (ع) مورد تأیید واقع می‌شود و امامت امام جواد (ع) در جامعه گسترش می‌یابد و تأیید و تصدیق می‌شود و امامت تثبیت می‌شود؛ لذا علی‌رغم این که با این کار مخالف بود، آن را قبول کرد.

سادساً اگر بخواهید شخصی را به شخصی دیگر ملحق کنید، احکام زیادی بر آن مترتب می‌شود؛ مانند: مَحرم خانواده شدن و جواز نظر، ارث، حرمت ازدواج با او و… . آیا این احکام بر قول قیافه‌شناس بار می‌شود؟ آیا با استناد به یک روایت ضعیفه السند می‌توانید این احکام را بار کنید؟

پس با این روایت نمی‌توانیم حجیت قول قیافه‌شناس یا حرمت نفسی قیافه‌شناسی را اثبات کنیم.

شیخ انصاری (ره) می‌فرمایند: «نسب بعض أهل السنّه أنّ رسول الله (ص) قضى بقول القافه[۲۴] [۲۵] و قد أنکر ذلک علیهم فی أخبارنا؛ کما یشهد به ما فی الکافی عن زکریّا بن یحیى بن نعمان الصیرفی»[۲۶] .

شیخ انصاری (ره) می‌فرمایند: این نسبتی که به پیامبر (ص) داده شده است، با عبارت «فَأَمَّا أَنَا فَلَا» سازگار نیست؛ یعنی این روایت خودش را نفی می‌کند؛ زیرا از طرفی می‌گوید که «فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (ص) قَدْ قَضى بِالْقَافَهِ» و از طرفی امام رضا (ع) که فرزند پیامبر (ص) است، می‌گوید «فَأَمَّا أَنَا فَلَا»، آیا امام (ع) می‌گوید که من مقابل پیامبر (ص) هستم؟ بین صدر و ذیل روایت تنافی وجود دارد و شیخ انصاری (ع) می‌فرمایند که ما نمی‌توانیم این روایت را قبول کنیم. به نظر ما هم همین‌طور است و نمی‌توانیم این روایت را دلیل بر جواز یا حرمت قیافه‌شناسی بگیریم؛ هرچند از مجموع روایت جواز بیشتر از حرمت استفاده می‌شود. در آن زمان، حکومت دست اهل سنت بود و روایاتی داشتند که رسول خدا (ص) بر اساس قول قافه قضاوت کرده‌اند و بر اساس این روایت امام رضا (ع) در برابر آن‌ها سکوت کرده‌اند. به نظر ما از روایت حرمت استفاده نمی‌شود و ضعیف السند است و دلالتش درست نیست.


[۱] محمّد بن یعقوب الکلینی: امامی و ثقه است.
[۲] علیّ بن إبراهیم بن هاشم القمّی: امامی و ثقه است.
[۳] إبراهیم بن هاشم القمّی: مورد اختلاف است و علی الاقوی امامی و ثقه است.
[۴] علیّ بن محمّد بن شیره القاسانی.: مورد اختلاف است ولی ظاهراً امامی و ثقه است
[۵] مهمل است.
[۶] و مازندرانی در شرح الکافی، المازندرانی، الملا صالح‌، ج۶، ص۱۹۴. گفته است: فى بعض النسخ المصرىّ و الرجل مجهول الحال.
[۷] در مرآه العقول، العلامه المجلسی، ج۳، ص۳۷۸. الحدیث الرابع عشر: مجهول.
[۸] العریضی: امامی و ثقه است. او پسر امام صادق (ع) و عموی امام جواد (ع) است و روایات فقهی زیادی نزد اوست.
[۹] . المجلسیّ (ره) در مرآه العقول، العلامه المجلسی، ج۳، ص۳۷۹ فرموده است: «نحن عمومته» لعلّه أدخل نفسه؛ لأنّه کان بینهم، لا أنّه کان شریکاً فی هذا القول.
[۱۰] . در شرح الکافی، المازندرانی، الملا صالح‌، ج۶، ص۱۹۴:. الضمیران راجعان إلى الإمام الرضا(ع) .
[۱۱] . در شرح الکافی، المازندرانی، الملا صالح‌، ج۶، ص۱۹۴.: «کلّ حائل متغیّر، سمّى به؛ لأنّه یحول من حال إلى حال. و المقصود أنّ لونه لیس مثل لونک و لون آبائک الطاهرین؛ لأنّ لونه(ع) کان أسمر. و کان غرضهم من ذلک سلب نسبه(ع) لسلب إمامته؛ طمعاً فیها – نعوذ باللّه من ذلک».
[۱۲] و در مرآه العقول، العلامه المجلسی، ج۳، ص۳۷۹.: «الحائل: المتغیّر، إشاره إلى سمرته [قهوه‌ای](ع)».
[۱۳] کأنّ لون أبی جعفر (ع) مائلاً إلی السواد؛ إذ کانت أمّه حبشیّهً. نگاه کنید: الوافی، الفیض الکاشانی، ج۲، ص۳۸۰.
[۱۴] . مجلسیّ (ره) در مرآه العقول، العلامه المجلسی، ج۳، ص۳۸۰. گفته است: قال: «إبعثوا أنتم إلیه، فأمّا أنا فلا» أی فلاأبعث، إنّما قال ذلک؛ لعدم اعتقاده بقول القافه؛ لابتناء قولهم على الظنّ و الاستنباط بالعلامات و المشابهات التی یتطرّق إلیها الغلط و لکنّ الخصوم لمّا اعتقدوا به، ألزمهم بما اعتقدوه.
[۱۵] . در شرح الکافی، المازندرانی، الملا صالح‌، ج۶، ص۱۹۶.: أمرهم بذلک؛ لأنّه أدخل لقبولهم قول القائف و أبعد عن تطرّق التهمه و دخول الشبهه علیهم.
[۱۶] . در شرح الکافی، المازندرانی، الملا صالح‌، ج۶، ص۱۹۶.: أمرهم بذلک لیحصل له الشهود بقول القائف، لسماع جمیعهم قوله.
[۱۷] . در شرح الکافی، المازندرانی، الملا صالح‌، ج۶، ص۱۹۶.: الظاهر أنّ هذا من کلام الرضا(ع) و إن أقعدونا على صیغه الأمر و أنّ الخطاب للعمومه و الإخوه و إنّما أمرهم به لیظهر للقافه أنّه(ع) من عبیدهم و خدمهم لیبعد احتمال إلحاق الولد به و یکمل الحجّه علیهم بعده.
[۱۸] یعنی: به صف ایستادند.
[۱۹] یعنی: بیل.
[۲۰] . در شرح الکافی، المازندرانی، الملا صالح‌، ج۶، ص۱۹۶.: ضمیر قالوا راجع إلى الإخوه و الأخوات و العمومه.
[۲۱] یعنی: مکیدم.
[۲۲] یعنی: آب دهان.
[۲۳] الکافی- ط الاسلامیه، الشیخ الکلینی، ج۱، ص۳۲۲. (این روایت مسنده و ضعیفه است؛ به دلیل وجود زکریا بن یحیی بن نعمان صیرفی که مهمل است در سند روایت).
[۲۴] حَدَّثَنِی عَمْرٌو النَّاقِدُ وَ زُهَیْرُ بْنُ حَرْبٍ وَ أَبُو بَکْرِ بْنُ أَبِی شَیْبَهَ. (وَ اللَّفْظُ لِعَمْرٍو) قَالُوا: حَدَّثَنَا سُفْیَانُ عَنْ الزُّهْرِیِّ عَنْ عُرْوَهَ عَنْ عَائِشَهَ. قَالَتْ: دَخَلَ عَلَیَّ رَسُولُ اللَّهِ – صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ [و آله] وَ سَلَّمَ – ذَاتَ یَوْمٍ مَسْرُورًا. فَقَالَ «یَا عَائِشَهُ! أَ لم‌تَرَیْ أَنَّ مُجَزِّزًا الْمُدْلِجِیَّ دَخَلَ عَلَیَّ. فَرَأَى أُسَامَهَ وَ زَیْدًا وَ عَلَیْهِمَا قَطِیفَهٌ قَدْ غَطَّیَا رُءُوسَهُمَا وَ بَدَتْ أَقْدَامُهُمَا فَقَالَ: إِنَّ هَذِهِ الْأَقْدَامَ بَعْضُهَا مِنْ بَعْضٍ». صحیح مسلم، مسلم، ج۲، ص۱۰۸۲، ح۳۹.
[۲۵] علامه مجلسی (ره) میفرماید: «القیافه غیر معتبره فی الشریعه و جوّز أکثر الأصحاب العمل بها لردّ الباطل مستدلّین بهذه القصّه [قصّه الإمام علیّ بن موسی الرضا (ع) مع ابنه الإمام الجواد (ع)] و قصّه أسامه بن زید. مرآه العقول، العلامه المجلسی، ج۳، ص۳۷۹.


خارج فقه ۵۹ (قیافه: حکم تکلیفی)

, ,

موضوع: مکاسب محرمه/قیافه /حکم تکلیفی

خلاصه جلسه گذشته: صحبت در بحث قیافه بود که آیا حرام نفسی است؟ قیافه‌شناسی به حسب ذاتش حرمتی دارد یا اینکه حرمت مربوط به ملازماتش است و به خاطر وجود غیبت، تهمت، کذب و… حرام است؟ برای تحقیق در این رابطه به آیات و روایاتی استدلال شد. یکی از این روایات، روایتی بود که از امیرالمؤمنین (ع) نقل شد:

و منها: [[۱] بِإِسْنَادِهِ[۲] ] رَوَى مُحَمَّدُ بْنُ قَیْسٍ[۳] عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ[۴] (ع) قَالَ کَانَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ (ع) یَقُولُ: «لَاآخُذُ بِقَوْلِ عَرَّافٍ وَ لَا قَائِفٍ وَ لَا لِصٍّ وَ لاأقْبَلُ شَهَادَهَ الْفَاسِقِ إِلَّا عَلَى نَفْسِهِ»[۵] .

بررسی سند روایت: تمام روات این روایت امامی و ثقه اند و این روایت مسنده و علی الاقوی صحیحه است.

بررسی دلالت روایت: امیرالمؤمنین (ع) فرمودند: «من به قول عرّاف (کسی که منجم، کاهن یا… است و از غیب خبر می‌دهد)، قیافه‌شناس و دزد اخذ نمی‌کنم و به این‌ها اعتنایی نمی‌کنم. شهادت فاسق را هم قبول نمی‌کنم؛ مگر اینکه به ضرر خودش شهادت دهد». سخن عرّاف و قیاقه شناس، جزو شهادت فاسق است یا نه؟ دو احتمال مطرح است:

۱. احتمال اول: «ذکر العام بعد الخاص» یعنی مثلاً می گویند «من به قول زید، عمر و بکر اعتنایی ندارم، من به قول هیچ فاسقی اعتنا ندارم» این عبارت یعنی این افراد فاسق‌اند. «ذکر العام بعد الخاص» گاهی در صحبت‌ها و سخنرانی‌ها استفاده می‌شود. در فرمایش امیرالمؤمنین (ع) نیز چنین است و ایشان افراد خاص را بیان کرده‌اند و بعد فرموده‌اند که من اصولاً به حرف افراد فاسق توجه نمی‌کنم. پس عرّاف و قائف فاسق‌اند. قائف چرا فاسق است؟ مگر چه کار می‌کند؟ کارش قیافه‌شناسی است پس بخاطر قیافه‌شناسی‌اش فاسق است. در این صورت حرمت نفسی قیافه‌شناسی ثابت می‌شود و هرکس قیافه‌شناسی کند، فاسق است.

۲. احتمال دوم: این‌ها «ذکر العام بعد الخاص» نیستند. هر کدام از این موارد جدای از دیگری مطرح است. امیرالمؤمنین (ع) می‌فرمایند: «من که امیرالمؤمنین هستم، به قول عرّاف اعتنایی ندارم. قول قائف را هم اخذ نمی‌کنم. حرف دزد را هم قبول نمی‌کنم. شهادت فاسق را هم نمی‌پذیرم». در این صورت معنای روایت این است که قول این افراد حجت نیست ولی نمی‌گوید که فاسقند؛ مانند کودک، مجنون، کسی که عدالتش احراز نشده و… که قولشان حجت نیست ولی این به معنای فسقشان نیست. پس روایت بر فاسق بودن قائف و حرمت کار قائف دلالت نمی‌کند. می‌توانیم بگوییم که در مورد قائف و… در این روایت، اخذ قول مطرح شده و در مورد فاسق، قبول شهادت و با توجه به این مطلب می‌توانیم بگوییم که این دو جدای از یکدیگرند و «ذکر العام بعد الخاص» نیست. پس با توجه به این مطالب، حرمت نفسی قیافه‌شناسی اثبات نمی‌شود و فقط می‌توانیم بگوییم که این کار مکروه است و مورد توجه امیرالمؤمنین (ع) قرار نمی‌گیرد. روایت دیگر:

و منها:[۶] عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ[۷] عَنْ أَبِیهِ[۸] و عَلِیِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْقَاسَانِیِّ[۹] جَمِیعاً عَنْ زَکَرِیَّا بْنِ یَحْیَى بْنِ النُّعْمَانِ الصَّیْرَفِیِ[۱۰] [۱۱] [۱۲] ، قَالَ: سَمِعْتُ عَلِیَّ بْنَ جَعْفَرٍ[۱۳] یُحَدِّثُ الْحَسَنَ بْنَ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ، فَقَالَ: وَ اللَّهِ، لَقَدْ نَصَرَ اللَّهُ أَبَا الْحَسَنِ الرِّضَا (ع)، فَقَالَ لَهُ الْحَسَنُ: إِی و اللَّهِ، جُعِلْتُ فِدَاکَ لَقَدْ بَغَى عَلَیْهِ إِخْوَتُهُ، فَقَالَ عَلِیُّ بْنُ جَعْفَرٍ: إِی و اللَّهِ و نَحْنُ عُمُومَتُهُ[۱۴] بَغَیْنَا عَلَیْهِ، فَقَالَ لَهُ الْحَسَنُ: جُعِلْتُ فِدَاکَ، کَیْفَ صَنَعْتُمْ، فَإِنِّی لم‌أَحْضُرْکُمْ؟ قَالَ: قَالَ لَهُ إِخْوَتُهُ[۱۵] و نَحْنُ أَیْضاً: مَا کَانَ فِینَا إِمَامٌ قَطُّ حَائِلَ[۱۶] [۱۷] [۱۸] اللَّوْنِ. فَقَالَ لَهُمُ الرِّضَا (ع): «هُوَ ابْنِی». قَالُوا: فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ (ص) قَدْ قَضى بِالْقَافَهِ، فَبَیْنَنَا و بَیْنَکَ الْقَافَهُ. قَالَ: «ابْعَثُوا أَنْتُمْ إِلَیْهِمْ، فَأَمَّا أَنَا فَلَا[۱۹] و لَاتُعْلِمُوهُمْ لِمَا دَعَوْتُمُوهُمْ[۲۰] و لْتَکُونُوا فِی بُیُوتِکُمْ[۲۱] . فَلَمَّا جَاءُوا أَقْعَدُونَا فِی الْبُسْتَانِ[۲۲] وَ اصْطَفَّ[۲۳] عُمُومَتُهُ وَ إِخْوَتُهُ وَ أَخَوَاتُهُ وَ أَخَذُوا الرِّضَا (ع) وَ أَلْبَسُوهُ جُبَّهَ صُوفٍ وَ قَلَنْسُوَهً مِنْهَا وَ وَضَعُوا عَلَى عُنُقِهِ مِسْحَاهً[۲۴] وَ قَالُوا لَهُ ادْخُلِ الْبُسْتَانَ کَأَنَّکَ تَعْمَلُ فِیهِ؛ ثُمَّ جَاءُوا بِأَبِی جَعْفَرٍ (ع) فَقَالُوا[۲۵] أَلْحِقُوا هَذَا الْغُلَامَ بِأَبِیهِ؛ فَقَالُوا لَیْسَ لَهُ هَاهُنَا أَبٌ وَ لَکِنَّ هَذَا عَمُّ أَبِیهِ وَ هَذَا عَمُّ أَبِیهِ وَ هَذَا عَمُّهُ وَ هَذِهِ عَمَّتُهُ وَ إِنْ یَکُنْ لَهُ هَاهُنَا أَبٌ فَهُوَ صَاحِبُ الْبُسْتَانِ فَإِنَّ قَدَمَیْهِ وَ قَدَمَیْهِ وَاحِدَهٌ؛ فَلَمَّا رَجَعَ أَبُو الْحَسَنِ (ع) قَالُوا: هَذَا أَبُوهُ. قَالَ عَلِیُّ بْنُ جَعْفَرٍ: فَقُمْتُ فَمَصَصْتُ[۲۶] رِیقَ[۲۷] أَبِی جَعْفَرٍ (ع) ثُمَّ قُلْتُ لَهُ أَشْهَدُ أَنَّکَ إِمَامِی عِنْدَ اللَّهِ …»[۲۸] .

بررسی سند روایت: به نظر ما تمام روات این روایت بجز زکریّا بن یحیى بن النعمان الصیرفیّ، امامی و ثقه اند. زکریّا بن یحیى بن النعمان الصیرفیّ مهمل است و به خاطر وجود او، این روایت ضعیف است.

می‌گوید که علی بن جعفر (فرزند امام صادق (ع)) در حال صحبت با حسن بن حسین بن علی بن حسین (ظاهراً فرزند امام رضا (ع) است. برخی از علما مانند شیخ مفید (ره) وجود فرزندی به این نام برای امام رضا (ع) را قبول نکرده‌اند) بود. او گفت: والله خدا به امام رضا (ع) خیلی کمک کرد. حسن گفت: بله والله چنین است. [جریان چیست؟ چرا می گویید خدا به امام رضا (ع) خیلی کمک کرد؟] برادران امام رضا (ع) به ایشان حسودی می‌کردند و به ایشان ظلم می‌کردند. علی بن جعفر گفت: بله والله. ما عموهای امام جواد (ع) هستیم. ما هم ظلم کردیم به امام رضا (ع). حسن گفت: فدایت شوم! من نبودم. شما چکار کردید که ظلم به امام رضا (ع) شد؟ علی بن جعفر گفت: داستان این است که ما هم در جمعیت بودیم [و چیزی نگفتیم و مقصّر هستیم] و برادران امام رضا (ع) آمدند و گفتند: «ما امامی که صورتش سبزه باشد، در امامان نداشتیم. [و این پسر امام رضا (ع) نیست]». امام رضا (ع) ناراحت می‌شوند و می گویند: «این پسر من است». برادران امام رضا (ع) گفتند: «در زمان رسول خدا (ص) هم موردی هست که ایشان به قول قیافه‌شناس توجه کرده‌اند. ماهم قیافه‌شناس می‌آوریم تا ببینیم این فرزند امام رضا (ع) است یا نه». امام رضا (ع) فرمودند: «شما قیافه‌شناسی بیاورید و هر کاری می‌خواهید انجام دهید؛ ولی من اعتنایی به قول قیافه‌شناس ندارم. به قیافه‌شناس جریان را نگویید و از قبل به او اطلاع ندهید و ذهنش را خراب نکنید. همه جای خودتان بنشینید و ببینید او چه می‌گوید». قیافه‌شناس را دعوت کردند و همه در باغ نشستند. همه عموها و برادران و… به صف نشستند. به امام رضا (ع) اهانت کردند و گفتند: «یک لباس پشمی دهاتی بپوشید و کلاهی پشمی بر سر بگذارید» برگردن امام رضا (ع) یک بیل گذاشتند و گفتند: «مانند کسی که می‌خواهد باغچه را بیل بزند، با این لباس و بیل وارد باغچه شو». ابی جعفر را آوردند و گفتند که تو از قیافه‌شناس سؤال کن و گفتند که این بچه کدام‌یک از این افراد است؟ قیافه‌شناس گفت: «پدر این بچه در اینجا نیست. این شخص عموی این کودک است. این شخص عمه این کودک است و اگر در این بستان برای این کودک پدری باشد، آن صاحب بستان است که بیل به دوش دارد. راه رفتن این دو به یک صورت است.» وقتی امام رضا (ع) خواستند که برگردند و بروند، گفتند که این شخص پدر این بچه است. علی بن جعفر می‌گوید: بلند شدم و او را بوسیدم و سپس به او گفتم: «شهادت می‌دهم که تو امام من نزد خدا هستی».

این روایت سندش ضعیف است ولی مورد عمل و استشهاد علماست و به نحوی در کتبشان بیان کرده‌اند که گویا به این روایت اعتماد دارند. این روایت بر حرمت قیافه‌شناسی دلالت می‌کند یا جواز آن؟ چون از طرفی امام (ع) می‌فرمایند «ابْعَثُوا» و از طرفی می‌فرمایند: «فَأَمَّا أَنَا فَلَا» و من دنبال قیافه‌شناسی نیستم و بی توجهی به قیافه‌شناسی را اینجا نشان داده‌اند. فردا این را بحث می‌کنیم که از این روایت حرمت استفاده می‌شود یا حلیت.

 


[۱] محمّد بن علیّ بن الحسین بن بابویه القمّی: امامی و ثقه است.
[۲] أبی (ره) [علیّ بن الحسین بن بابویه القمّی: امامی و ثقه است] عن سعد بن عبد الله [القمّی: امامی و ثقه است] عن إبراهیم بن هاشم [القمّی: مورد اختلاف است و علی الاقوی امامی و ثقه است] عن عبد الرحمن بن أبی نجران [امامی و ثقه است.] عن عاصم بن حمید [الحنّاط: امامی و ثقه است].
[۳] محمّد بن قیس أبو عبد الله البجلی: امامی و ثقه است.
[۴] الإمام الباقر (ع).
[۵] من لا یحضره الفقیه، الشیخ الصدوق، ج۳، ص۵۰. (هذه الروایه مسنده، صحیحه علی الأقوی).
[۶] محمّد بن یعقوب الکلینی: امامی و ثقه است.
[۷] علیّ بن إبراهیم بن هاشم القمّی: امامی و ثقه است.
[۸] إبراهیم بن هاشم القمّی: مورد اختلاف است و علی الاقوی امامی و ثقه است.
[۹] علیّ بن محمّد بن شیره القاسانی.: مورد اختلاف است ولی ظاهراً امامی و ثقه است
[۱۰] مهمل است.
[۱۱] و مازندرانی در شرح الکافی، المازندرانی، الملا صالح‌، ج۶، ص۱۹۴. گفته است: فى بعض النسخ المصرىّ و الرجل مجهول الحال.
[۱۲] در مرآه العقول، العلامه المجلسی، ج۳، ص۳۷۸. الحدیث الرابع عشر: مجهول.
[۱۳] العریضی: امامی و ثقه است. او پسر امام صادق (ع) و عموی امام جواد (ع) است و روایات فقهی زیادی نزد اوست.
[۱۴] . المجلسیّ (ره) در مرآه العقول، العلامه المجلسی، ج۳، ص۳۷۹ فرموده است: «نحن عمومته» لعلّه أدخل نفسه؛ لأنّه کان بینهم، لا أنّه کان شریکاً فی هذا القول.
[۱۵] . در شرح الکافی، المازندرانی، الملا صالح‌، ج۶، ص۱۹۴:. الضمیران راجعان إلى الإمام الرضا(ع) .
[۱۶] . در شرح الکافی، المازندرانی، الملا صالح‌، ج۶، ص۱۹۴.: «کلّ حائل متغیّر، سمّى به؛ لأنّه یحول من حال إلى حال. و المقصود أنّ لونه لیس مثل لونک و لون آبائک الطاهرین؛ لأنّ لونه(ع) کان أسمر. و کان غرضهم من ذلک سلب نسبه(ع) لسلب إمامته؛ طمعاً فی‌ها – نعوذ باللّه من ذلک».
[۱۷] و در مرآه العقول، العلامه المجلسی، ج۳، ص۳۷۹.: «الحائل: المتغیّر، إشاره إلى سمرته [قهوه‌ای](ع)».
[۱۸] کأنّ لون أبی جعفر (ع) مائلاً إلی السواد؛ إذ کانت أمّه حبشیّهً. نگاه کنید: الوافی، الفیض الکاشانی، ج۲، ص۳۸۰.
[۱۹] . مجلسیّ (ره) در مرآه العقول، العلامه المجلسی، ج۳، ص۳۸۰. گفته است: قال: «إبعثوا أنتم إلیه، فأمّا أنا فلا» أی فلاأبعث، إنّما قال ذلک؛ لعدم اعتقاده بقول القافه؛ لابتناء قولهم على الظنّ و الاستنباط بالعلامات و المشابهات التی یتطرّق إلیها الغلط و لکنّ الخصوم لمّا اعتقدوا به، ألزمهم بما اعتقدوه.
[۲۰] . در شرح الکافی، المازندرانی، الملا صالح‌، ج۶، ص۱۹۶.: أمرهم بذلک؛ لأنّه أدخل لقبولهم قول القائف و أبعد عن تطرّق التهمه و دخول الشبهه علیهم.
[۲۱] . در شرح الکافی، المازندرانی، الملا صالح‌، ج۶، ص۱۹۶.: أمرهم بذلک لیحصل له الشهود بقول القائف، لسماع جمیعهم قوله.
[۲۲] . در شرح الکافی، المازندرانی، الملا صالح‌، ج۶، ص۱۹۶.: الظاهر أنّ هذا من کلام الرضا(ع) و إن أقعدونا على صیغه الأمر و أنّ الخطاب للعمومه و الإخوه و إنّما أمرهم به لیظهر للقافه أنّه(ع) من عبیدهم و خدمهم لیبعد احتمال إلحاق الولد به و یکمل الحجّه علیهم بعده.
[۲۳] یعنی: به صف ایستادند.
[۲۴] یعنی: بیل.
[۲۵] . در شرح الکافی، المازندرانی، الملا صالح‌، ج۶، ص۱۹۶.: ضمیر قالوا راجع إلى الإخوه و الأخوات و العمومه.
[۲۶] یعنی: مکیدم.
[۲۷] یعنی: آب دهان.
[۲۸] الکافی- ط الاسلامیه، الشیخ الکلینی، ج۱، ص۳۲۲. (این روایت مسنده و ضعیفه است؛ به دلیل وجود زکریا بن یحیی بن نعمان صیرفی که مهمل است در سند روایت).


خارج فقه ۵۸ (قیافه: حکم تکلیفی)

, ,

موضوع: مکاسب محرمه/ قیافه /حکم تکلیفی

 

خلاصه جلسه گذشته: صحبت در بحث قیافه‌شناسی بود که آیا حرمت ذاتی دارد و مطلقاً حرام است یا این که اگر حرامی بر آن مترتب شود، حرام است. دو نظر در اینجا مطرح است:۱. قیافه‌شناسی حرمت ذاتی دارد و تعلیم و تعلم این علم، مراجعه به قیافه شناس، پول دادن به قیافه‌شناس، پول گرفتن قیافه شناس و… جایز نیست و همه جوانب تکلیفی و وضعی‌اش حرام است. ۲. قیافه‌شناسی فی نفسه حرمت ندارد و حرمت مربوط به ملازمات آن است. مثلاً نسبتی را برای شخصی ثابت می‌کنند که واقعی نیست و به عنوان مثال می‌گوید که من از قیافه این شخص می‌فهمم که سید است یا نیست، فرزند فلانی است یا نیست، دروغ یا تهمتی بر آن مترتب می‌شود یا… . اگر قیافه شناس حرفی بزند که ملازم با یکی از محرّمات الهی باشد، حرام است و اگر ملازم با حرامی نباشد، جایز است. برای این که بدانیم قیافه‌شناسی حرام نفسی است یا غیری، آیات و روایات را بررسی می‌کنیم.

ادله حرمت قیافهدلیل اول: آیهیکی از آیاتی که مورد استناد علما قرار گرفته، آیه ﴿… إِنَّ الظَّنَّ لایغْنی مِنَ الْحَقِّ شَیْئاً …﴾ [۱] است. مظنّه اعتباری ندارد. مقدار دلالت آیه شریفه در محل بحث ما این است که قول قیافه‌شناس اگر ظنّی باشد، اعتباری ندارد. مفهومش این است که اگر حرف قیافه شناس علم آورد، حجت است و اگر ظن‌آور است حجت نیست. پس آیه می‌گوید که قول ظن‌آورش حجت نیست ولی می‌توانید به او مراجعه کنید و اگر قولش علم آور بود، می‌توانید عمل کنید و اگر ظن‌آور بود نمی‌توانید عمل کنید. پس این آیه مدعای کسانی را که می گویند قیافه‌شناسی حرام نفسی است، اثبات نمی‌کند.

دلیل دوم: روایاتفمنها:[۲] حَدَّثَنَا أَبِی[۳] (قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ[۴] عَنْ یَعْقُوبَ بْنِ یَزِیدَ[۵] عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِی عُمَیْرٍ[۶] عَنْ عَلِیِّ بْنِ أَبِی حَمْزَهَ[۷] عَنْ أَبِی بَصِیرٍ[۸] عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَالَ: مَنْ تَکَهَّنَ[۹] أَوْ تُکُهِّنَ لَهُ فَقَدْ بَرِئَ مِنْ دِینِ مُحَمَّدٍ(ص) قُلْتُ: فَالْقَافَهُ. قَالَ: «مَا أُحِبُّ أَنْ تَأْتِیَهُم …»[۱۰] .

بررسی سند روایت: تمام روات این روایت امامی و ثقه اند و دو تن از آنان از اصحاب اجماعند؛ البته علی بن ابی حمزه بطائنی واقفی است ولی علما روایات قبل از واقفی شدن او را که امامی و ثقه بوده، قبول می‌کنند. این روایت مسنده و ظاهراً صحیحه است و بنابر قولی موثقه است.

یعنی کسی که کهانت کند و کاهن باشد یا کسی برای او کهانت کند، از دین پیامبر (ص) دور و بریء است. سائل سؤال می‌کند: «قیافه شناس چطور؟ آیا آن هم مشکل دارد؟» امام می‌فرمایند: «دوست ندارم پیش قیافه‌شناس بروم». این «دوست نداشتن» دلالت بر حرمت می‌کند یا کراهت؟ به نظر می‌رسد که دلالت بر حرمت ندارد و کراهت را بیان می‌کند و اینکه این کار مورد علاقه امام (ع) نیست. حرمت از این روایت استفاده نمی‌شود.

و منها: [[۱۱] بِإِسْنَادِهِ[۱۲] ] رَوَى مُحَمَّدُ بْنُ قَیْسٍ[۱۳] عَنْ أَبِی جَعْفَرٍ[۱۴] (ع) قَالَ کَانَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ(ع) یَقُولُ: «لَاآخُذُ بِقَوْلِ عَرَّافٍ وَ لَا قَائِفٍ وَ لَا لِصٍّ وَ لاأقْبَلُ شَهَادَهَ الْفَاسِقِ إِلَّا عَلَى نَفْسِهِ»[۱۵] .

بررسی سند روایت: تمام روات این روایت امامی و ثقه اند و این روایت مسنده و علی الاقوی صحیحه است.

از امام باقر (ع) نقل می‌کند که امیر المومنین (ع) این جمله را زیاد تکرار می‌کردند: «من قول عرّاب را اخذ نمی‌کنم و به حرف قیافه شناس توجه نمی‌کنم و قول دزد را اخذ نمی‌کنم (شاید این عبارت اشاره به این است که این‌ها نیز به نوعی دزدند و گروهی از دزدها شبانه به خانه انسان می‌آیند و چیزی را می‌دزدند و گروهی نیز مانند این‌ها با کلک و فریب پولی را از چنگ انسان در می‌آورند و این‌ها هم دزد اند) وشهادت فاسق را قبول نمی‌کنم مگر این که بر ضرر خودش شهادت بدهد». این روایت به چه دلالت می‌کند؟ معنای این روایت این است که من قول قیافه‌شناس را اخذ نمی‌کنم و حرفش برای من اعتباری ندارد و مانند حرف فاسق، حرف او را گوش می‌کنیم ولی ترتیب اثر نمی‌دهیم.

اولاً امام (ع) فرموده‌اند که «لاآخذ» و نفرموده‌اند که «لاتأخذوا» و به نظر می‌رسد که ظهورش در کراهت است؛ زیرا اگر می‌خواست نهی کن، صریحاً می‌فرمود که «احذروا» یا «لاتأخذوا». پس دلالت بر حرمت ندارد.

ثانیاً معنای «لاآخذ» این است که گوش نمی‌کنم یا این که عمل نمی‌کنم؟ ظاهرش این است که «عمل نمی‌کنم». پس نشستن با قیافه شناس و گوش کردن به حرف او حرام نیست ولی نباید به آن ترتیب اثر داد؛ البته ترتیب اثر دادن هم معلوم نیست حرام باشد و با توجه به این روایت مکروه است.

دو اشکال بر استدلال به این روایتاشکال اولو إن کان المنهیّ فیها[۱۶] إتیان القائف و الأخذ بقوله، إلّا أنّ المعلوم فی الخارج أنّه لا وجه لحرمه إتیانه و الأخذ بقوله إلّا حرمه نفس القیافه، کما لا وجه لحرمه استماع الغناء و الغیبه إلّا حرمه نفس الغناء و الغیبه. فالاستدلال بتلک الأخبار أدلّ على خلاف المدّعى منه على المدّعى[۱۷] .

بعضی چیزها حرام هستند و استماعشان نیز حرام است؛ مانند: غیبت، تهمت. تکسّب به اینها هم حرام است و نشستن در مجلس غیبت حرام است و… . از این حرمتِ لوازم، پی می‌بریم به اینکه غیبت دارای مفسده‌ای است که شارع غیبت و ملازماتش را حرام کرده است. قیافه‌شناسی هم همین‌طور است و مفسده‌ای دارد و به همین علت است که می گویند به قول او اخذ نکنید و به قیافه‌شناسی توجه نکنید. وقتی می‌خواهند کاری را در نظر مردم مبغوض جلوه دهند و بگویند که این عمل را انجام ندهید، این کار را می‌کنند. از مجموع روایات این استفاده می‌شود که قیافه‌شناسی کار مبغوضی است و نباید سراغ آن رفت. به نظر ما چنین نیست و نمی‌توانیم از این روایت حرمتی مانند غیبت استفاده کنید. استماع غیبت حرام است ولی حرمت استماع قول قیافه شناس از این روایات استفاده نشد. پس حرمت ذاتی قیافه‌شناسی، حرمت استماع آن و… از این روایات استفاده نمی‌شود.

اشکال دومسلّمنا عدم دلاله النهی عن إتیانه و الأخذ بقوله على حرمته نفساً، إلّا أنّ إطلاق معقد سائر النواهی و الإجماع کافٍ فی حرمته النفسیّه؛ مضافاً إلى الظاهر [ظاهر] سیاقها و عدّها فی عداد المکاسب المحرّمه نفساً لا غیراً؛ کالکهانه و القمار و الغیبه و الکذب[۱۸] .

آیا می‌توانیم حرمت نفسی را به عنوان معقد اجماع استفاده کنیم؟ یعنی آیا می‌توانیم حرمت نفسی را از اجماع استفاده کنیم؟ به نظر ما این هم مشکل است. اگر اجماعی در مورد قیافه وجود دارد، در ترتیب اثر دادن به آن است، همان‌طور که شیخ انصاری (ره) فرمود. یعنی اگر حرامی بر آن مترتب می‌شود حرام است و اگر صورتی که حرامی بر آن مترتب نشود قابل تصویر باشد، در آن صورت حلال است و حرمتش از این روایات استفاده نمی‌شود.

 


[۲] محمّد بن علیّ بن الحسین بن بابویه القمّی: امامی و ثقه است.
[۳] علیّ بن الحسین بن بابویه القمّی: امامی و ثقه است.
[۴] القمّی: امامی و ثقه است.
[۵] الأنباری: امامی و ثقه است.
[۶] زیاد: امامی و ثقه و از اصحاب اجماع است.
[۷] البطائنی: از رئوس واقفه است؛ ولی ظاهراً مشایخ روایات قبل از واقفی شدنش را قبول می‌کنند و او امامی و ثقه بود.
[۸] یحیى أبو بصیر الأسدی: امامی و ثقه و از اصحاب اجماع است.
[۹] کاهن کسی است که از آینده خبر می‌دهد بر اساس قواعد ثابت نزد خودش. کاهن کسی است که از غائبات با کمک گرفتن از جن خبر می‌دهد و از کائنات در آینده خبر می‌دهد و مدعی معرفت اسرار است.
[۱۰] الخصال، الشیخ الصدوق، ج۱، ص۱۹. (این روایت مسنده و ظاهراً صحیحه است و بنابر قولی موثقه است).
[۱۱] محمّد بن علیّ بن الحسین بن بابویه القمّی: امامی و ثقه است.
[۱۲] أبی (ره) [علیّ بن الحسین بن بابویه القمّی: امامی و ثقه است] عن سعد بن عبد الله [القمّی: امامی و ثقه است] عن إبراهیم بن هاشم [القمّی: مورد اختلاف است و علی الاقوی امامی و ثقه است] عن عبد الرحمن بن أبی نجران [امامی و ثقه است.] عن عاصم بن حمید [الحنّاط: امامی و ثقه است].
[۱۳] محمّد بن قیس أبو عبد الله البجلی: امامی و ثقه است.
[۱۴] الإمام الباقر (ع).
[۱۵] . من لا یحضره الفقیه، الشیخ الصدوق، ج۳، ص۵۰. (هذه الروایه مسنده، صحیحه علی الأقوی).
[۱۶] الروایه الثانیه.
[۱۷] التعلیقه على المکاسب، اللاری، عبد الحسین، ج۱، ص۱۹۱ (التلخیص).
[۱۸] التعلیقه على المکاسب، اللاری، عبد الحسین، ج۱، ص۱۹۱ – ۱۹۲.


خارج فقه ۵۷ (قیافه: حکم تکلیفی)

, ,

موضوع: مکاسب محرمه/قیافه /حکم تکلیفی

 

خلاصه جلسه گذشته: صحبت در بحث قیافه‌شناسی بود. یکی از مکاسب محرمه، کسب به وسیله قیافه‌شناسی است. قیافه شخصی را نگاه می‌کند و حکم می‌کند که این شخص، فرزند این پدر نیست و پولی که می‌گیرد حرام است. این قیافه‌شناسی مطلقاً حرام است یا اگر اثر محرّمی بر آن مترتب شود حرام است؟ ۱. برخی از علما می‌گویند که قیافه‌شناسی، مراجعه به قیافه‌شناس، پول دادن به قیافه‌شناس و پولی که قیافه‌شناس می‌گیرد مطلقاً حرام است؛ چه حرامی بر حرف قیافه‌شناس مترتب شود (مثلاً تهمت بزند و بگوید که این بچه فرزند این پدر نیست) و چه حرامی بر آن مترتب نشود.۲. مراجعه به قیافه شناس و قول قیافه شناس حرام نیست. حرام در جایی است که تهمت، غیبت، دروغ یا حرام دیگری تحقق پیدا کند و قیافه‌شناسی اگر همراه این‌ها باشد، ملازم حرام است و به حرام مبدّل می‌شود. پس قیافه‌شناسی به صورت مطلق حرام نیست و اگر حرامی بر آن مترتب شود، حرام می‌شود.

شیخ انصاری (ع) می گویند که این دو نظر یکی است و آن‌هایی که می‌گویند قیافه‌شناسی مطلقاً حرام است، منظورشان این است که در صورتی که حرامی بر آن مترتب شود حرام است. ایشان می‌فرمایند: «الظاهر أنّه[۱] مراد الکلّ[۲] و إلّا فمجرّد حصول الاعتقاد العلمیّ أو الظنّیّ بنسب شخص لا دلیل على تحریمه»[۳] .

حالا می‌خواهیم بررسی کنیم ببینیم ریشه این اختلاف در کجاست. برای توضیح این مطلب باید ببینیم قیافه‌شناسی چگونه شکل می‌گیرد. اصولاً افرادی که قیافه‌شناسی می‌کنند، چند صورت برایشان ممکن است:

۱. مرحله اول: چهره من یا شما را می‌بینند و مطلبی به ذهنشان می‌آید (مثلاً این شخص آدم خوبیست، آدم بدی است یا آینده خوبی دارد) و به آن علم یا ظن پیدا می‌کنند؛ ولی آن را اظهار نمی‌کنند. خودشان چیزهایی را می‌فهمند ولی آن را اظهار نمی‌کنند؛ زیرا در صورت اظهار ملازم با تهمت، غیبت یا… می‌شود و موجب اختلاف در خانواده‌ای می‌شود. به هیچ عنوان، عنوان حرمت بر این صورت صدق نمی‌کند.

۲. مرحله دوم: مطلبی که را که فهمیده اظهار می‌کند و بیان می‌کند. گاهی این حرف را علماً بیان می‌کند و گاهی ظنّاً. در صورتی که اظهارش منجر به حرامی مانند غیبت، تهمت یا… شود یا نسبت به انسان مؤمنی شبهه ایجاد کند (در بحث غیبت گفتیم غیبت مسلمان و غیر مسلمان جایز نیست)، اگر این حرف را علماً بیان کند و بگوید که مثلاً یقیناً این فرزند متعلق به این پدر نیست یا این شخص انسان بدی است، تهمت است و قطا مرتکب حرام شده است و اگر این حرف را ظنّاً بیان کند و به صورت احتمالی بگوید که مثلاً من احتمال می‌دهم که این شخص منافق باشد یا…، این هم حرام است؛ زیرا در جامعه شک و شبهه ایجاد می‌کند و باعث می‌شود که مردم به این فرد مشکوک شوند و به او اعتماد نکنند. پس فرقی ندارد که این تهمت به صورت قطعی باشد یا احتمالی، در هر صورت حرام است.

تفاوت این دو قول که « قیافه‌شناسی مطلقاً حرام است» و «قیافه‌شناسی در صورتی که حرامی بر آن مترتب شود حرام است» این است که در صورت اول، تعریف کردن از شخص هم حرام خواهد بود؛ زیرا تعریفِ بدون دلیل از یک شخص است و با قیافه‌شناسی از شخصی که علمش، ایمانش و… ثابت نشده است، تعریف می‌کنی. همان‌طور که تنقیص بدون دلیل حرام است، تعریف بدون دلیل نیز حرام است. مثلاً اگر من در مورد شخصی که رسائل را هم با زحمت درس می‌دهد، بنویسم که کفایه را نیز خوب تدریس می‌کند، این تهمت و غیبت نیست ولی خلاف شرع است. نباید کسی را بیش از حد خودش بالا ببریم. پس دایره ترتب حرام بسیار گسترده است و منحصر در تهمت، غیبت، دروغ و… نیست. با خواب، قیافه‌شناسی و… نمی‌توانیم شخصی را بالا ببریم و بگوییم که عالم است، ملّاست، با تقواست یا…؛ این حرام و ناحق است و ممکن است فردا حاکم شود و به مردم ظلم کند و این شما بودید که او را بزرگ کردید و بالا بردید. پس دایره ترتّب حرام بسیار گسترده است. بالا بردن یک شخص بدون حجت، حرام است. خب، حالا آیا سخن قیافه‌شناس می‌تواند نه تنقیص باشد و نه تعریف؟ اگر چنین صورتی وجود داشته باشد که تعریف و تنقیص نباشد و اخبار باشد، آن خبر می‌تواند کذب باشد. این اخبار از گذشته یا آینده بر اساس چه مستند شرعی‌ای است؟ خلاصه می‌خواهیم ببینیم آیا ممکن است قیافه‌شناس حرفی بزند که حرامی بر آن مترتّب نشود؟

شیخ انصاری (ره) نظرشان این است که همواره بر حرف قیافه شناس حرامی مترتب می‌شود و به نظر ما هم حرامی بر صد درصد سخنان قیافه شناس یا بگویید نود و نُه درصد سخنان او مترتّب می‌شود. پس به نظر ما حرف ایشان درست است. اگر موردی را بیابید که هیچ حرامی بر آن مترتب نشود، بسیار قلیل است و حکم شرعی روی غالب می‌رود و چیزی که مفسده‌اش غالب است، حرام است؛ هرچند ممکن است یک درصدش مفسده نداشته باشد.

 


[۱] یعنی: التحریم بشرط ترتّب الحرام.
[۲] کلّ الفقهاء.