خارج فقه ۵۱ (مستثنیات غیبت: متجاهر به فسق)
موضوع: تجاهر به فسق / مستثنیات غیبت/ غیبت
خلاصه جلسه گذشته: صحبت در رابطه با مستثنیات غیبت بود. یکی از مستثنیات غیبت مسئله تجاهر به فسق بود کسی که تجاهر به فسق دارد، در آن مورد که تجاهر دارد، غیبتش جایز میشود. این مدعایی بود که در این بحث مطرحشده بود لکن برای این مدعا دلایلی اقامه شد.
روایت ششم: یکی از ادلهای که برای این مدعا اقامهشده، این روایت است که «و عن أبیه، عن علیِّ بن محمّد بن قتیبه، عن حمدان بن سلیمان، عن نوح بن شعیب، عن محمّد بن إسماعیل، عن صالح بن عقبه، عن علقمه، قال: قال الصادق (علیهالسلام) ـ وقد قلت له: ـ یا ابن رسولالله أخبرنی عمّن تقبل شهادته ومن لا تقبل؟ فقال: یا علقمه، کلّ من کان على فطره الإِسلام جازت شهادته، قال: فقلت له: تقبل شهاده مقترف بالذنوب؟ فقال: یا علقمه لو لم تقبل شهاده المقترفین للذنوب لما قبلت إلاّ شهاده الأنبیاء والأوصیاء (علیهمالسلام)، لأنّهم المعصومون دون سائر الخلق، فمن لم تره بعینک یرتکب ذنباً أو لم یشهد علیه بذلک شاهدان، فهو من أهل العداله والستر، وشهادته مقبوله وإن کان فی نفسه مذنباً، ومن اغتابه بما فیه فهو خارج من ولایه الله، داخل فی ولایه الشیطان.»[۱]
رجال حدیث: محمد بن علی بن حسین بن بابویه قمی، امامی و ثقه است. علی بن محمد بن قتیبه نیشابوری، مورد اختلاف است و ظاهراً امامی و ثقه است. حمدان بن سلیمان نیشابوری، امامی و ثقه است. نوح بن شعیب نیشابوری، امامی و ثقه است. محمد بن اسماعیل بن بزیع، امامی و ثقه است. صالح بن عقبه بن قیس، مورد اختلاف است ولی امامی است و ظاهراً ثقه است. علقمه بن محمد حضرمی، ظاهراً امامی است ولی وثاقتش ثابت نشده است. این روایت حسنه است و روایت خوبی است.
راوی به امام صادق (ع) عرض میکند به من خبر بده از کسی که شهادتش قبول میشود و کسی که شهادتش قبول نمیشود. امام صادق (ع) میفرماید: ای علقمه هرکسی که فطرت اسلام را دارد شهادتش جایز است. علقمه تعجب میکند و میگوید: شهادت کسی که گناه انجام میدهد، قبول میشود؟ امام صادق (ع) میفرماید: اگر کسانی که گناه میکنند، قبول نشود، فقط باید شهادت انبیاء و اوصیاء که معصوم هستند قبول شود. (از این قسمت روایت به بعد خوب دقت شود) کسی که با دو چشمت ندیدی که گناه میکند، یا دو شاهد علیه او شهادت ندادهاند، اهل عدالت و ستر است و شهادتش موردقبول است، هرچند فینفسه گناهکار باشد، شخصی است که ظواهرش را حفظ میکند و اگر گناه میکند، مخفیانه است و هر کس غیبت کند به چیزی که در اوست، از ولایت خدا خارجشده و به ولایت شیطان واردشده است.در عبارت: «ومن اغتابه» ضمیر به چه کسی برمیگردد؟
بعضیها ضمیر را به کسی که اهل ستر و عدالت است برگرداندهاند و در این صورت معنای عبارت این است که غیبت شخص عادل جایز نیست. این مطلب که غیبت عادل بهتنهایی حرام است قائلی ندارد، بلکه غیبت فاسق هم حرام است و در این صورت مفهوم این عبارت این است که اگر شخصی عادل و اهل ستر نیست، شهادتش قبول نیست و غیبتش هم جایز است، درحالیکه کسی ملتزم به این مفهوم نمیشود.احتمال دیگر این است که ضمیر «ومن اغتابه» به «کلّ من کان على فطره الإِسلام» برگردد. معنایش این است که غیبت کسی که فطرت اسلام را دارد جایز نیست. حال کسی که فطرت اسلام را دارد، ممکن است کسی باشد که با چشم خودتان دیدهاید که گناه میکند و یا با چشمتان ندیدهاید؛ اگر با چشمتان ندیدهاید که گناه میکند که در این صورت غیبتش جایز نیست و اگر با چشمتان هم دیدهاید که گناه میکند بازهم غیبتش جایز نیست.
اگر ضمیر را به نزدیک برگردانیم که «أهل العداله والستر» باشد، روایت به ما نحن فیه ارتباط ندارد. چون روایت در این رابطه است که اگر عدالت دارید غیبت شما جایز نیست و اگر عدالت ندارید غیبت شما جایز است و بحث ما در این نیست بلکه بحث ما در مورد متجاهر به فسق است که این روایت با این تفسیر این مطلب را بیان نمیکند.
بعضی در مورد عبارت «أهل العداله والستر» و «فمن لم تره بعینک یرتکب ذنباً» از کلمه ستر این استفاده را کرده و گفتهاند که اگر کسی اهل ستر باشد؛ یعنی عیوبش مخفی است غیبتش جایز نیست و اگر اهل ستر نباشد و علنی گناه کند، غیبتش جایز است.
اشکال اول: مرحوم ایروانی در حاشیه مکاسب میفرماید: ستر در روایت در مقابل تجاهر نیست بلکه به معنای ستری است که کاشف از عدالت است. توضیح اینکه: اهل ستر دو نوع است: ستر شخصی و ستر نوعی. اگر با دو چشمت دیدی که گناه میکند، این اهل ستر و عدالت نیست و اگر با دو چشمت ندیدی، اهل ستر و عدالت است. پس اهل ستر بودن شخصی است؛ اما بحث تجاهر به فسق مربوط به عموم مردم است یعنی عموم مردم به خاطر اینکه علنی گناه میکند، از عیوب و گناه او اطلاع دارند؛ اما کسی که علنی گناه نمیکند بلکه مخفیانه گناه میکند، اهل ستر است. حال اگر اهل ستر در مقابل متجاهر باشد، میتوان گفت که اگر متجاهر بود، غیبتش جایز است اما اگر ستر شخصی باشد این ملازمه را ندارد. لذا مرحوم ایروانی میفرماید به قرینه جمله قبلی «فمن لم تره بعینک یرتکب ذنباً» که مربوط به ستر شخصی است، جمله «أهل العداله والستر» هم شخصی است و با دیدن یک نفر تجاهر صدق نمیکند.[۲]
اشکال دوم: جمله «ومن اغتابه بما فیه فهو خارج من ولایه الله، داخل فی ولایه الشیطان» جمله مستأنفه است و عطف بر «فهو من أهل العداله والستر» نیست.[۳] اگر بگوییم که کسی که اهل عدالت و ستر است را غیبتکنیم، از ولایت خدا خارجشده و به ولایت شیطان داخل میشویم، در این صورت جمله را عطف بر «فهو من أهل العداله والستر» کردهایم و اگر مستأنفه بگیریم معنی جمله این میشود که اگر کسی را غیبتکنید که فطرت اسلام را دارد، از ولایت خدا خارجشده و به ولایت شیطان داخل میشود.
به نظر ما این بیان از ظاهر روایت بعید است، ممکن است درجایی بگوییم که غیبت عادل حرام است و منظور ما این نیست که غیبت غیر عادل جایز است؛ اثبات شیء نفی ما عدا نمیکند یعنی گناه غیبت عادل خیلی زیاد است. غیبت کسانی که بر فطرت اسلام هستند هم گناه است اما گناه عادل بیشتر است.
دیدگاه خود را ثبت کنید
تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید ؟در گفتگو ها شرکت کنید!