خارج اصول ۷ (مباحث الفاظ، وضع: تعارض احوال)


خارج اصول ۷ (مباحث الفاظ، وضع: تعارض احوال)

, ,

موضوع: مباحث الفاظ/وضع /تعارض احوال

 

خلاصه درس گذشتهفرمایش مرحوم آخوند صاحب کفایه را در تعارض احوال عرض کردیم. تعارض احوال یعنی معنای حقیقی، معنای مجازی، معنای مشترک، نسخ، و امثال این‌ها را باید بفهمیم. و بعد ببینیم اگر این‌ها با هم تعادل یا تعارض داشتند، کدام مقدم بر دیگری است. در مرحله اول ما باید بفهمیم که این الفاظ معنایشان چیست.
مراد از اشتراک«المراد من الاشتراک هو کون اللفظ ذا معنیین بوضعین، سواء کانا بإنشاء واحد، أو بإنشاءین، أو بتعیّنین، أو مختلفین»[۱]

«الاشتراک عباره عن کون اللفظ الواحد موضوعاً لمعنیین أو أکثر بالوضع التعیینیّ أو التعیّنی[۲] »

لفظ مشترک یعنی: یک لفظ برای چند معنا وضع شده باشد که گاهی به وضع تعیینی است و گاهی به وضع تعیّنی؛ یعنی گاهی واضع این لفظ را برای دو معنا وضع می‌کند و گاهی نیز تعینی است یعنی واضع لفظ را در معنایی استعمال کرد، ولی به وسیله کثرت استعمال در معنای دیگری به نحو مجازی استعمال شد ولی این معنای مجازی به اندازه‌ای استعمال شد که دیگر قرینه حذف گردید و معنای مجازی به معنای حقیقی مبدل می‌شود به‌نحوی می‌شود که دیگر نیاز نیست شما آن قرینه را بگویید. مثلاً وقتی لفظ «صلاه» را می گویید، فوراً همان معنای ارکان مخصوص به ذهن می‌آید. این هم می‌شود لفظ مشترک ولی معنای اولش با وضع تعیینی است و معنای دوم با وضع تعیّنی. به نظر ما مشکلی ندارد؛ یعنی مشترک می‌تواند هر دو معنایش تعیینی باشد یا یکی از معانی‌اش تعیینی باشد و دیگری تعیّنی.

مراد از تخصیص
تعریف اول«التخصیص هو رفع الحکم عن بعض أفراد موضوع العامّ من دون أن یتصرّف المخصّص فی عقد وضع العامّ أو فی عقد حمله.»[۳] اما تخصیص معنایش چیست؟ تخصیص این است که شما از عام، افرادی را خارج کنید. البته از حکم خارج کنید نه از موضوع و نه از محمول. مثال: «اکرم العلماء» و «لاتکرم الفساق من العلماء». این می‌شود تخصیص؛ یعنی شما از افراد عام مقداری از افراد را خارج کردید. مثلاً می‌گوییم نماز تمام بر همه واجب است مگر بر مسافر.

لکن یک نکته‌ای در اینجا بحث شده که آیا تخصیص حقیقت است یا مجاز؟ یعنی وقتی به شما می‌گویند «اکرم العلماء» و «لاتکرم الفساق من العلماء» این کلام حقیقت است یا مجاز است.بعضی گفته‌اند مجاز است و برخی گفته‌اند این حقیقت است و لفظی در غیر معنای حقیقی‌اش استفاده نشده. به نظر ما حق همین است. تخصیص مخصوصاً با دو دلیل منفصل، اصلاً هیچ مجازیتی اینجا وجود ندارد و از هر دو جمله معنای حقیقی اراده شده.

اگر شما شنیدید که می‌گویند تخصیص مجاز است، این مربوط به آنجایی است که عام را بگویند و خاص را ذکر نکنند و از عام، خاص را اراده کنند. اگر از لفظ عام، خاص را اراده کردید ولی دلیلِ خاص را نیاوردید، این می‌شود مجاز. ولی اگر دلیل وجود داشته باشد، هیچ مجازیتی در اینجا نیست؛ یعنی چیزی را در معنای غیر حقیقی‌اش استعمال نکرده‌اید.مرحوم خویی می‌فرماید: «التخصیص هو رفع الحکم عن الموضوع بلا تصرّف فی الموضوع؛ کقوله (ع): «نهى النبیّ (ص) عن بیع الغرر» [۴] فإنّه تخصیص لقوله- تعالى: ﴿… و أحلّ الله البیعَ …﴾[۵] لکونه رافعاً للحلّیّه بلا تصرّف فی الموضوع»[۶] .

یعنی:﴿… و أحلّ الله البیعَ …﴾ این عام و مطلقِ ماست. و از طرفی هم «نهی النبی عن بیع الغرر». پس بیع‌هایی که غرری شد خارج می‌شود. این می‌شود تخصیص.

تعریف دومبعضی‌ها در تعریف تخصیص گفته‌اند: «انتهاء أمد الحکم»[۷] تمام شدن تاریخ حکم. این به نظر ما تعریف درستی نیست و این تعریف نسخ است. ممکن است برخی موارد تخصیص را شامل شود ولی این تعریف نسخ است نه تخصیص. مثلاً در تخصیص متصل، با توجه به این که حکم پس از پایان جمله منعقد می‌شود، زمانی که مخصص بیان می‌شود اصلاً حکمی منعقد نشده که شما بگویید «انتهاء أمد الحکم» است.

مثال دیگر برای تخصیص: «کلّ مکلّف یجب علیه الصوم فی شهر رمضان إلّا المسافر»[۸] .

مراد از تخصصمثل اینکه «کلّ مکلّف یجب علیه الصوم إلّا الطفل». طفل اصلاً از موضوع خارج است و مکلف نیست که شما بیایید آن را خارج کنید. تخصص خروج موضوعی تکوینی وجدانی است بدون اعمال دلیل شرعی. مثلاً جاهل خارج است از عموم «أکرم العلماء»
مراد از نقل«المراد من النقل وضع اللفظ تعییناً أو تعیّناً بالمناسبه أو لا معها لمعنى بشرط هجر الأوّل.»[۹]

«النقل هو هجر المعنى السابق و عدم استعماله فیه إلّا مع القرینه.»[۱۰]

«النقل‌ یطلق اصطلاحاً على نقل الألفاظ من معنى إلى آخر و اللفظ یقال له فی هذه الحال: «منقول» کالنقل من الحقیقه اللغویّه إلى الحقیقه الشرعیّه؛ نحو: «الصلاه» من معنى «الدعاء» إلى «الهیئه المخصوصه من حرکات و سکنات فی الشرع»»[۱۱]

نقل این است که لفظی تعیینا یا تعینا حقیقت شده در معنایی و سپس آن معنا مهجور و فراموش شده و معنای دیگری آمده؛ مثلاً لفظ «صلاه» به معنای دعا بوده که این معنا اصلاً فراموش شده و معنایش ارکان مخصوصه شده.

 


[۴] عیون أخبار الرضا(ع)، الشیخ الصدوق، ج۱، ص۵۰.. و فیه: [محمّد بن علیّ بن الحسین بن بابویه القمّی: إمامیّ ثقه] بِهَذَا الْإِسْنَادِ [عن الحسین بن محمّد العدل [مهمل] عن علیّ بن محمّد بن مهرویه القزوینیّ [مهمل] عن داود بن سلیمان الفرّاء [مهمل] عن الرضا(ع) عن آبائه (علیهم السلام)] عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ(ع) أَنَّهُ قَالَ خَطَبَنَا أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ(ع) فَقَالَ: «سَیَأْتِی عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ عَضُوضٌ [أی: سخت، شدید، خشک‌سالی] یَعَضُّ الْمُؤْمِنُ عَلَى مَا فِی یَدِهِ وَ لَمْ یُؤْمَنْ بِذَلِکَ [أی: یبخل المؤمن و هو غیر مأمور بالبخل] قَالَ اللَّهُ – تَعَالَى: {وَ لاتَنْسَوُا الْفَضْلَ بَیْنَکُمْ إِنَّ اللَّهَ بِما تَعْمَلُونَ بَصِیرٌ} وَ سَیَأْتِی زَمَان‌ یُقَدَّمُ فِیهِ الْأَشْرَارُ وَ یُنْسَى فِیهِ الْأَخْیَارُ وَ یُبَایَعُ الْمُضْطَرُّ وَ قَدْ نَهَى رَسُولُ اللَّهِ(ص) عَنْ بَیْعِ الْمُضْطَرِّ وَ عَنْ بَیْعِ الْغَرَرِ فَاتَّقُوا اللَّهَ یَا أَیُّهَا النَّاسُ وَ أَصْلِحُوا ذاتَ بَیْنِکُمْ وَ احْفَظُونِی فِی أَهْلِی». (هذه الروایه مسنده و ضعیفه؛ لوجود الرواه المهملین فی سندها)
[۱۱] معجم مصطلح الأصول: ۳۳۹.
0 پاسخ

دیدگاه خود را ثبت کنید

تمایل دارید در گفتگوها شرکت کنید ؟
در گفتگو ها شرکت کنید!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *