خارج اصول ۵۰ (وضع: حقیقت شرعیه)

, ,

موضوع: مباحث الفاظ/وضع /حقیقت شرعیه

 

خلاصه جلسه گذشته: صحبت در بحث اصول در رابطه با حقیقت شرعیه بود. یکی از مباحثی که در بحث حقیقت شرعیه باعث برخی توهمات شده این است که دسته‌ای از علما، خصوصاً قدمای ما، حقیقت شرعیه را فقط در زمان پیامبر (ص) مطرح کرده‌اند؛ یعنی گفته‌اند که آیا این الفاظ عبادات در زمان پیامبر (ص) به معانی شرعیه منتقل شده تا اینکه حقیقت شرعیه ثابت شود یا اینکه در زمان پیامبر (ص) منتقل نشده است؟ نقل به معانی شرعیه در زمان پیامبر (ص) محقق شده است یا نه؟ شما این را در کلمات سید مرتضی (ره)، شیخ طوسی (ره) و شیخ مفید (ره) می‌بینید. این توهمی را برای علمای ما ایجاد کرده که حقیقت شرعیه فقط مربوط به زمان پیامبر (ص) است؛ درحالی‌که بحث حقیقت شرعیه اختصاصی به پیامبر (ص) ندارد. ما می‌خواهیم کلمات امام باقر (ع) و امام صادق (ع) را بفهمیم. ما می‌خواهیم روایات را بفهمیم. می‌خواهیم بفهمیم که لفظ «صلاه»، «زکاه»، «صوم»، «کرّ»، «طواف»، «سجود»، «رکوع» و… که در زمان ائمه (ع) استعمال شده‌اند، به معنای لغوی استعمال شده‌اند یا به معنایی که اهل‌بیت (ع) حدود و شرایطش را بیان کرده‌اند؟

سؤال: چرا قدما حقیقت شرعیه را فقط در مورد کلمات پیامبر (ص) بیان کرده‌اند؟

چرا قدمای ما بحث حقیقت شرعیه را فقط به زمان پیامبر (ص) برده‌اند؟ این موجب این توهم شده است که نکند بحث حقیقت شرعیه به زمان پیامبر (ص) اختصاص داشته باشد؟

پاسخ: علت این قضیه این است که در آن زمان، اهل تسنن حاکم بودند و حکومت‌ها، حکومت‌های سنّی مذهب بودند و علمای سنّی مذهب، قدرت اول منطقه بودند. شیخ طوسی (ره)، شیخ مفید (ره)، سید مرتضی (ره) و سایر قدمای اصحاب، در مقابل آن‌ها، حرف‌های آنان را نقل می‌کردند و اشکال می‌کردند. با لطافت با علمای اهل سنت برخورد می‌کردند و با این رفتارشان توانستد شیعه را حفظ کنند. برخوردشان با علمای اهل سنت فقط علمی بود و اهانتی وجود نداشت. حرف‌های اهل تسنن در مورد کلمات پیامبر (ص) مطرح بود و بحث حقیقت شرعیه این بود که کلمات پیامبر (ص) را چگونه معنا کنیم؟ به معنای لغوی معنا کنیم یا معنای جدید؟ لذا شیخ مفید (ره)، شیخ طوسی (ره)، سید مرتضی (ره) و… بحث را روی زمان پیامبر (ص) برده‌اند؛ زیرا اهل تسنن کلمات پیامبر (ص) را قبول داشتند و بحث حقیقت شرعیه را روی کلمات پیامبر (ص) که در کتبشان داشتند، مطرح می‌کردند. علمای ما نیز با مشی آنان و با اصطلاحات آنان بحث را مطرح کرده‌اند؛ ولی با گذشت زمان، شیعیان قدرت پیدا کردند و گفتند که با توجه به اینکه ما می‌خواهیم کلمات ائمه (ع) را نیز معنا کنیم، بحث حقیقت شرعیه در کلمات ائمه (ع) نیز مطرح می‌شود. پس در آن زمان مجبور بودند که بحث حقیقت شرعیه را در کلمات پیامبر (ص) مطرح کنند؛ ولی با گذشت زمان، این بحث در کلمات ائمه (ع) نیز مطرح شد. شاید بتوانید در مورد حقیقت شرعیه در زمان پیامبر (ص) ان‌قلت وارد کنید؛ ولی حقیقت شرعیه یقیناً در زمان ائمه (ع) ثابت شده است و در زمان ائمه (ع) الفاظ دیگری از معاملات و… اضافه شده است.

بحث اول: آیا حقیقت شرعیه ثابت است؟

به نظر ما حقیقت شرعیه در عبادات، معاملات و اجزای عبادات ثابت است؛ مثلاً «نماز» حقیقت شرعیه دارد و اجزای نماز مانند «رکوع» و «سجود» نیز حقیقت شرعیه دارند. در حج، خود «حج»، «تقصیر»، «طواف»، «سعی» و… حقیقت شرعیه دارند. هر یک از اجزای نماز شرایطی دارند. «طهارت» در شرع معنای خاصی دارد. «نجاست» در شرع معنای خاصی دارد و شامل موارد خاصی ازجمله کافر، سگ، خوک و… می‌شود. پس تمام چیزهایی که در کتب فقهی می‌خوانید، اصطلاحات خاصی‌ هستند که حقیقت شرعیه را تشکیل می‌دهند. هرچه که در فقه اصطلاح خاصی دارد، حقیقت شرعیه است؛ مانند «تیمم»، «غسل»، «طهور» و… .

پس الفاظی که شارع به معنای اعم (پیامبر (ص) و ائمه (ع)) معانی خاصی را برایشان بیان کرده است، حقیقت شرعیه دارند؛ لذا اگر این الفاظ در آیات و روایات استعمال شدند، به معنای جدید شرعی حمل می‌شوند؛ نه معنای لغوی.

بحث دوم: حقیقت شرعیه در چه زمانی منعقد شده است؟

زمان انعقاد حقیقت شرعیه الفاظ مختلف، متفاوت است. ممکن است حقیقت شرعیه برخی از الفاظ در سال اول بعثت منعقد شود. مثلاً نماز که به دلیل تکرار زیاد، در چند ماه اول حقیقت شرعیه‌اش منعقد شد. مثال دیگر صوم است؛ ماه رمضان رسید و پیامبر (ص) خصوصیات و شرایط صیام را بیان کردند و برای صوم حقیقت شرعیه درست شد. به‌مرور زمان سایر احکام شرعیه مانند خمس، حکم خمر و… بیان شد و اصطلاح خاص پیدا کردند. پس حقیقت شرعیه همه الفاظ در یک ‌زمان محقق نشد. این روند تا زمان ائمه (ع) ادامه داشت و برخی از الفاظ معاملات در زمان ائمه (ع) استعمال شدند؛ مثلاً ائمه (ع) شرایط مضاربه، اجاره، بیع و… را بیان کردند؛ بنابراین فی‌الجمله اصل ثبوت حقیقت شرعیه مورد بحث نیست و آنچه ممکن است مورد بحث واقع شود، زمان تحقق حقیقت‌های شرعیه است که آیا مثلاً در این زمان محقق بوده است یا نه.

مسلّم است که در زمان امام صادق (ع) و امام باقر (ع) حقیقت شرعیه به‌صورت کامل محقق شده است؛ اما تحقق آن مقدار حقیقت شرعیه در زمان پیامبر (ص) قابل بحث است و ممکن است نتوانید از نظر تاریخی وجود مضاربه در زمان پیامبر (ص) را اثبات کنید و باید ببینید که آیا روایاتی در بحث مضاربه از پیامبر (ص) وارد شده یا نه؟ کثرت استعمال و وضع تعیّنی چه زمانی تحقق پیدا کرده است؟

به نظر ما با توجه به ثمراتی که برای حقیقت شرعیه مطرح است، پرداختن به این بحث بیش از این مقدار ضرورتی ندارد. فقط می‌خواهیم بگوییم که کلام ائمه (ع) را چگونه معنا کنیم. این باید برای ما روشن شود؛ فرقی ندارد که اسمش را حقیقت شرعیه بگذارید، یا حقیقت متشرعه.

 



خارج اصول ۴۹ (وضع: حقیقت شرعیه)

, ,

موضوع: مباحث الفاظ/وضع /حقیقت شرعیه

 

خلاصه جلسه گذشته: صحبت در بحث اصول در رابطه با حقیقت شرعیه بود. یکی از مباحثی که در بحث حقیقت شرعیه باعث برخی توهمات شده این است که دسته‌ای از علما، خصوصاً قدمای ما، حقیقت شرعیه را فقط در زمان پیامبر (ص) مطرح کرده‌اند؛ یعنی گفته‌اند که آیا این الفاظ عبادات در زمان پیامبر (ص) به معانی شرعیه منتقل شده تا اینکه حقیقت شرعیه ثابت شود یا اینکه در زمان پیامبر (ص) منتقل نشده است؟ نقل به معانی شرعیه در زمان پیامبر (ص) محقق شده است یا نه؟ شما این را در کلمات سید مرتضی (ره)، شیخ طوسی (ره) و شیخ مفید (ره) می‌بینید. این توهمی را برای علمای ما ایجاد کرده که حقیقت شرعیه فقط مربوط به زمان پیامبر (ص) است؛ درحالی‌که بحث حقیقت شرعیه اختصاصی به پیامبر (ص) ندارد. ما می‌خواهیم کلمات امام باقر (ع) و امام صادق (ع) را بفهمیم. ما می‌خواهیم روایات را بفهمیم. می‌خواهیم بفهمیم که لفظ «صلاه»، «زکاه»، «صوم»، «کرّ»، «طواف»، «سجود»، «رکوع» و… که در زمان ائمه (ع) استعمال شده‌اند، به معنای لغوی استعمال شده‌اند یا به معنایی که اهل‌بیت (ع) حدود و شرایطش را بیان کرده‌اند؟

سؤال: چرا قدما حقیقت شرعیه را فقط در مورد کلمات پیامبر (ص) بیان کرده‌اند؟

چرا قدمای ما بحث حقیقت شرعیه را فقط به زمان پیامبر (ص) برده‌اند؟ این موجب این توهم شده است که نکند بحث حقیقت شرعیه به زمان پیامبر (ص) اختصاص داشته باشد؟

پاسخ: علت این قضیه این است که در آن زمان، اهل تسنن حاکم بودند و حکومت‌ها، حکومت‌های سنّی مذهب بودند و علمای سنّی مذهب، قدرت اول منطقه بودند. شیخ طوسی (ره)، شیخ مفید (ره)، سید مرتضی (ره) و سایر قدمای اصحاب، در مقابل آن‌ها، حرف‌های آنان را نقل می‌کردند و اشکال می‌کردند. با لطافت با علمای اهل سنت برخورد می‌کردند و با این رفتارشان توانستد شیعه را حفظ کنند. برخوردشان با علمای اهل سنت فقط علمی بود و اهانتی وجود نداشت. حرف‌های اهل تسنن در مورد کلمات پیامبر (ص) مطرح بود و بحث حقیقت شرعیه این بود که کلمات پیامبر (ص) را چگونه معنا کنیم؟ به معنای لغوی معنا کنیم یا معنای جدید؟ لذا شیخ مفید (ره)، شیخ طوسی (ره)، سید مرتضی (ره) و… بحث را روی زمان پیامبر (ص) برده‌اند؛ زیرا اهل تسنن کلمات پیامبر (ص) را قبول داشتند و بحث حقیقت شرعیه را روی کلمات پیامبر (ص) که در کتبشان داشتند، مطرح می‌کردند. علمای ما نیز با مشی آنان و با اصطلاحات آنان بحث را مطرح کرده‌اند؛ ولی با گذشت زمان، شیعیان قدرت پیدا کردند و گفتند که با توجه به اینکه ما می‌خواهیم کلمات ائمه (ع) را نیز معنا کنیم، بحث حقیقت شرعیه در کلمات ائمه (ع) نیز مطرح می‌شود. پس در آن زمان مجبور بودند که بحث حقیقت شرعیه را در کلمات پیامبر (ص) مطرح کنند؛ ولی با گذشت زمان، این بحث در کلمات ائمه (ع) نیز مطرح شد. شاید بتوانید در مورد حقیقت شرعیه در زمان پیامبر (ص) ان‌قلت وارد کنید؛ ولی حقیقت شرعیه یقیناً در زمان ائمه (ع) ثابت شده است و در زمان ائمه (ع) الفاظ دیگری از معاملات و… اضافه شده است.

بحث اول: آیا حقیقت شرعیه ثابت است؟

به نظر ما حقیقت شرعیه در عبادات، معاملات و اجزای عبادات ثابت است؛ مثلاً «نماز» حقیقت شرعیه دارد و اجزای نماز مانند «رکوع» و «سجود» نیز حقیقت شرعیه دارند. در حج، خود «حج»، «تقصیر»، «طواف»، «سعی» و… حقیقت شرعیه دارند. هر یک از اجزای نماز شرایطی دارند. «طهارت» در شرع معنای خاصی دارد. «نجاست» در شرع معنای خاصی دارد و شامل موارد خاصی ازجمله کافر، سگ، خوک و… می‌شود. پس تمام چیزهایی که در کتب فقهی می‌خوانید، اصطلاحات خاصی‌ هستند که حقیقت شرعیه را تشکیل می‌دهند. هرچه که در فقه اصطلاح خاصی دارد، حقیقت شرعیه است؛ مانند «تیمم»، «غسل»، «طهور» و… .

پس الفاظی که شارع به معنای اعم (پیامبر (ص) و ائمه (ع)) معانی خاصی را برایشان بیان کرده است، حقیقت شرعیه دارند؛ لذا اگر این الفاظ در آیات و روایات استعمال شدند، به معنای جدید شرعی حمل می‌شوند؛ نه معنای لغوی.

بحث دوم: حقیقت شرعیه در چه زمانی منعقد شده است؟

زمان انعقاد حقیقت شرعیه الفاظ مختلف، متفاوت است. ممکن است حقیقت شرعیه برخی از الفاظ در سال اول بعثت منعقد شود. مثلاً نماز که به دلیل تکرار زیاد، در چند ماه اول حقیقت شرعیه‌اش منعقد شد. مثال دیگر صوم است؛ ماه رمضان رسید و پیامبر (ص) خصوصیات و شرایط صیام را بیان کردند و برای صوم حقیقت شرعیه درست شد. به‌مرور زمان سایر احکام شرعیه مانند خمس، حکم خمر و… بیان شد و اصطلاح خاص پیدا کردند. پس حقیقت شرعیه همه الفاظ در یک ‌زمان محقق نشد. این روند تا زمان ائمه (ع) ادامه داشت و برخی از الفاظ معاملات در زمان ائمه (ع) استعمال شدند؛ مثلاً ائمه (ع) شرایط مضاربه، اجاره، بیع و… را بیان کردند؛ بنابراین فی‌الجمله اصل ثبوت حقیقت شرعیه مورد بحث نیست و آنچه ممکن است مورد بحث واقع شود، زمان تحقق حقیقت‌های شرعیه است که آیا مثلاً در این زمان محقق بوده است یا نه.

مسلّم است که در زمان امام صادق (ع) و امام باقر (ع) حقیقت شرعیه به‌صورت کامل محقق شده است؛ اما تحقق آن مقدار حقیقت شرعیه در زمان پیامبر (ص) قابل بحث است و ممکن است نتوانید از نظر تاریخی وجود مضاربه در زمان پیامبر (ص) را اثبات کنید و باید ببینید که آیا روایاتی در بحث مضاربه از پیامبر (ص) وارد شده یا نه؟ کثرت استعمال و وضع تعیّنی چه زمانی تحقق پیدا کرده است؟

به نظر ما با توجه به ثمراتی که برای حقیقت شرعیه مطرح است، پرداختن به این بحث بیش از این مقدار ضرورتی ندارد. فقط می‌خواهیم بگوییم که کلام ائمه (ع) را چگونه معنا کنیم. این باید برای ما روشن شود؛ فرقی ندارد که اسمش را حقیقت شرعیه بگذارید، یا حقیقت متشرعه.

 



خارج اصول ۴۸ (وضع: حقیقت شرعیه)

, ,

موضوع: مباحث الفاظ/وضع /حقیقت شرعیه

 

خلاصه جلسه گذشته: صحبت در بحث حقیقت شرعیه بود. به نظر ما فرمایشی که امروز از آیت‌الله مکارم نقل می‌کنیم، بین کلماتی که از بزرگان دیدیم، حرف خوبی است.

آیتالله مکارم می‌فرمایند: «إنّ الحقیقه الشرعیّه التی ینبغی البحث عن ثبوتها و عدمه على أقسام:

۱- ما وضعت للعبادات المخترعه فی الشرع؛ مثل «الصلاه» و «الزکاه» و «الحجّ» و غیرها.۲- ما وضعت لأقسام هذه العبادات و هو بالنسبه إلى الصلاه ک «صلاه الآیات» و «صلاه اللیل» و «صلاه الفطر» و «صلاه القضاء» و «صلاه الأداء» و «صلاه الفریضه» و «صلاه النافله» و هکذا بالنسبه إلى الصوم و الزکاه و الحج.۳- ما وضعت لأجزاء هذه العبادات؛ مثل عنوان «الطواف» و «السعی» و «الوقوف» و «التقصیر» فی الحجّ و «الرکوع» و «السجود» و «التشهّد» و «القنوت» فی الصلاه.۴- ما وضعت فی غیر العبادات؛ مثل عنوان «الحدّ» و «التعزیر» و «الکرّ» و «الماء القلیل» و غیرها.و الظاهر أنّ جمیع هذه الألفاظ محلّ الکلام فی المقام، فهل الحقیقه الشرعیّه ثابته فی جمیعها أو فی بعضها؟»[۱] .

جاهایی که حقیقت شرعیه برقرار است، عبارت است از:۱. عبادات: مثل لفظ «صلاه»، «زکات»، «حجّ»، «صوم» و امثال این‌ها.۲. اقسام این عبادات: مانند «صلاه الآیات»، «صلاه اللیل»، «صلاه الفطر»، «صلاه القضاء»، «صلاه الأداء»، «صلاه الفریضه»، «صلاه النافله» و… .۳. اجزای این عبادات مانند «طواف»، «سعی»، «وقوف» و «تقصیر» در حج و «رکوع»، «سجود»، «تشهّد» و «قنوت» در صلاه. حقیقت شرعیه در تمام این‌ها مطرح است. طوافی که خدا از ما در حج خواسته است، شرایط و اجزای خاصی دارد؛ ازجمله تعداد طواف، حالت شانه راست، نحوه راه رفتن، محل شروع و محل پایان و…؛ لذا آیتالله مکارم می‌فرمایند که در اجزای عبادات نیز حقیقت شرعیه وجود دارد.

۴. غیرعبادات: در تمام الفاظی که از ناحیه شارع برای آن‌ها اصطلاح خاصی تعیین شده، حقیقت شرعیه وجود دارد و این منحصر در معاملات نیست. مانند لفظ «کر»، «حد»، «ماء قلیل» و… . شارع معنای خاصی برای «کر» بیان کرده است؛ مثلاً گفته سه وجب و نیم در سه وجب و نیم در سه وجب و نیم.حد در لغت معنای معیّنی دارد ولی از نظر شارع معنای خاصی دارد؛ پس اگر شارع گفت که بر شخصی حد جاری کنید، ما باید آن اصطلاح خاص ائمه (ع) را عمل کنیم. مثال دیگر «ماء قلیل» است. یک قطره آب، یک سطل آب و… را آب قلیل میگویند ولی مثلاً دو سطل آب را در لغت قلیل نمی‌گویند ولی در اصطلاح شارع، «ما دون الکر»، «ماء قلیل» است. این اصطلاح خاصی است. پس آیت‌الله مکارم به درستی می‌فرمایند که حقیقت شرعیه در الفاظ عبادات، معاملات و هر لفظی که از نظر شارع دارای اصطلاح خاصی باشد، محقق است. پس اگر هر یک از این الفاظ در آیات و روایات وارد شد، ما ناچاریم آن را به معنایی که مراد ائمه (ع) است حمل نماییم. پس منظور از «حد»، «کر» و… که در آیات و روایات وارد می‌شود، همان معنایی است که خودشان بیان میکنند.

به نظر ما فرمایش ایشان درست است و هیچ اشکالی بر آن وارد نیست؛ زیرا ثمره نزاع ما نیز در همینجا است که اگر الفاظی مثل کر، آب قلیل، حد و… در آیات و روایات آمد، بر معنای لغوی حمل کنیم یا بر معنای جدید شرعی؟

آیتالله مکارم فرمایش دیگری نیز دارند که به نظر ما حرف خوبی است:

«یستظهر من بعض الکلمات من أنّ الأحادیث النبویّه لیست من المنابع الفقهیّه عند الإمامیّه، حتّى تکون الألفاظ الوارده فیها داخلهً فی نطاق البحث.

و لکنّه یرد علیه، أوّلاً: بوجود الخبر المتواتر فیها کحدیث الغدیر؛ فإنّه و إن لمیکن حدیثاً فقهیّاً و لکنّه یشتمل على مسأله أصولیّه و هی حجّیّه قول أمیر المؤمنین(ع)، فتدبّر.

و ثانیاً: کم من حدیث نبویّ اشتهر الاستدلال به فی الفقه مثل: «الناس مسلّطون على أموالهم»[۲] [۳] و «المؤمنون عند شروطهم»[۴] [۵] و فی الأصول مثل: «ما لایدرک کلّه لایترک کلّه»[۶] و «إذا أمرتکم بشی‌ء فأتوا منه ما استطعتم» [۷] [۸] سواء قلنا بحجّیّه هذه المرسلات و أشباهها بسبب اشتهارها بین العلماء -کما هو کذلک فی الجمله- أو جعلناها مؤیّدهً لإثبات بعض المسائل، فإنّ التأیید أیضاً نوع من الأثر.

ثالثاً: قد تجعل الأحادیث النبویّه مؤیّدهً لبعض الأدلّه، فهی و إن لمتکن حینئذٍ أدلّهً على إثبات المقاصد و لکنّها کجزء دلیل»[۹] .

بعضی از علما حقیقت شرعیه را فقط در لسان شارع می‌دانند و می‌گویند: با توجه به این که لسان شارع نداریم، حقیقت شرعیه به درد نمی‌خورد. بحث حقیقت شرعیه به الفاظی که در لسان پیامبر (ص) وارد شده، مربوط است. ما احکام شرعیه را در روایات پیامبر (ص) نمی‌بینیم. معمولاً سند روایات پیامبر (ص) درست نیست و ما در احکام به روایات ائمه (ع) استناد می‌کنیم؛ پس حقیقت شرعیه در روایات پیامبر (ص) است که به علت ضعف سند به درد ما نمی‌خورد. در روایات ائمه (ع) نیز حقیقت متشرعه است؛ نه حقیقت شرعیه.آیتالله مکارم می‌فرمایند: اولاً ما خبرهای متواتری داریم که از لسان پیامبر (ص) هستند؛ مثل حدیث غدیر که ولایت و حجیت قول امیرالمؤمنین (ع) را اثبات می‌کند. ثانیاً روایاتی که از پیامبر (ص) نقل شده، علیرغم ضعف سند، مویداتی برای روایات ماست. مثل روایت نبوی «الناس مسلطون علی اموالهم» که همه علما آن را تلقی به قبول کرده‌اند؛ در حالی که سند این روایت ضعیف است. در کتاب مکاسب در موارد زیادی به این حدیث استدلال شده بود. مثال دیگر: «المؤمنون عند شروطهم». البته ما به آیتالله مکارم اشکال گرفته‌ایم که سند این روایت صحیح است. مثال دیگر: «ما لایدرک کلّه لایترک کلّه»[۱۰] و «إذا أمرتکم بشی‌ء فأتوا منه ما استطعتم»[۱۱] .[۱۲]

در فقه و اصول، تعدادی مؤیّد و تعدادی دلیل داریم. مؤید و دلیل، هر دو در اثبات چیزی برای ما مؤثر است. مؤیدات در اثبات مطلب و اعتماد تاثیرگذار است. کلمات پیامبر (ع) ممکن است گاهی سندشان ضعیف باشد؛ ولی می‌توانند مؤیداتی برای ما باشند؛ هم در فقه و هم در اصول. به نظر ما فرمایش آیتالله مکارم درست است؛ فقط در مورد «المؤمنون عند شروطهم» که آیتالله مکارم آن را مرسله می‌دانند، به نظر ما سند دارد و سندش نیز درست است.

 


[۳] (این روایت مرفوعه و ضعیف است). فیه دلاله على أنّ للإنسان التصرّف فی ماله مهما شاء من التصرّفات اللائقه بأفعال العقلاء.
[۵] و فیه: عَنْهُ [علیّ بن الحسن بن علیّ بن فضّال، علیّ بن الحسن التیمی: فطحیّ ثقه] عَنْ أَیُّوبَ بْنِ نُوحٍ [بن درّاج: إمامیّ ثقه] عَنْ صَفْوَانَ بْنِ یَحْیَى [البجلی‌: إمامیّ ثقه من أصحاب الإجماع] عَنْ مَنْصُورٍ بُزُرْجَ [منصور بن یونس بزرج: مختلف فیه، قال بعض: هو فطحیّ و قال بعض آخر: هو إمامی. ثقه.] عَنْ عَبْدٍ صَالِحٍ [الإمام موسی بن جعفر]‌ (ع). (این روایت مسنده و موثّقه است).
[۸] و فیه: حَدَّثَنَا یَزِیدُ أَخْبَرَنَا الرَّبِیعُ بْنُ مُسْلِمٍ الْقُرَشِیُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ أَبِی هُرَیْرَهَ، قَالَ: … فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص): …
[۱۲] و فیه: حَدَّثَنَا یَزِیدُ أَخْبَرَنَا الرَّبِیعُ بْنُ مُسْلِمٍ الْقُرَشِیُّ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ زِیَادٍ عَنْ أَبِی هُرَیْرَهَ، قَالَ: … فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ(ص):.


خارج اصول ۴۷ (وضع: حقیقت شرعیه)

, ,

موضوع: مباحث الفاظ/وضع /حقیقت شرعیه

 

خلاصه جلسه گذشته: صحبت در بحث حقیقت شرعیه بود. در بحث امروز کلماتی را از بعضی بزرگان نقل می‌کنیم و بحث می‌کنیم که آیا مورد قبول هستند؟

برخی از علما گفته‌اند: «ذکروا لثبوت الحقیقه الشرعیّه و عدمه فی الکتب القدیمه أقوالاً مختلفهً و لکلّ قول دلیل أو أدلّه متعدّده و لکنّ البحث فیه مبتنٍ على الأساسین المهمّین بحیث لو انهدم أحدهما أو کلاهما؛ فلا محلّ لهذا البحث و لا ثمره فیه.

أحدهما: کون المعانی مدلولاً علیه للألفاظ فی شریعه الإسلام فقط، بحیث کانت مستحدثهً فی شرعنا و لمیرد فی الشرائع السابقه عن هذه المعانی خبر و لا أثر أصلاً.

و ثانیهما: ثبوت أنّ رسول اللّه (ص) وضع الألفاظ للمعانی و بسبب الشارع نقل هذه الألفاظ من المعانی اللغویّه إلى المعانی المستحدثه شرعاً.و لایخفى أنّ ألفاظ المعاملات خارجه عن حریم النزاع؛ فإنّ حقائقها حقائق عرفیّهً أمضاها الشارع، فالنزاع یجری فی ألفاظ العبادات فقط، فلابدّ لنا من البحث فی جهات حتّى یتّضح ثبوت هذین الأساسین أم عدم ثبوتهما»[۱] .

برخی از بزرگان گفته‌اند که دو مبنای مهم در حقیقت شرعیه وجود دارد که اگر این دو مطلب ثابت شود، حقیقت شرعیه ثابت می‌شود؛ ولی اگر این دو مطلب ثابت نشود، حقیقت شرعیه ثابت نمی‌شود:

۱. آیا مخترعات شرعیه که در زمان پیامبر (ص) اختراع شده، واقعاً مخترعات پیامبر (ص) است؟ آیا نماز با اجزا و شرایطش از مخترعات پیامبر است یا اینکه از مخترعات پیامبران گذشته است؟ اگر این ماهیات، مخترعات پیامبر (ص) باشد، حقیقت شرعیه ثابت می‌شود؛ ولی اگر در زمان پیامبران گذشته بوده و پیامبر (ص) آن را بیان کرده است، حقیقت شرعیه ثابت نمی‌شود.

۲. آیا الفاظی که شارع در این معانی استعمال کرده، الفاظ مستحدثه‌ای هستند؟ یا اینکه الفاظ در همان معانی لغوی استعمال شده‌اند؛ هرچند گاهی قید یا شرطی به آن‌ها اضافه شده است یا تغییری جزئی رخ داده است؟ آیا صلاه و صوم معنای لغویشان را دارند و در شریعت ما فقط قیودی به آن‌ها اضافه شده است؟

به نظر ما این فرمایش درست نیست.
اولاً چه بگویید صددرصد این ماهیات را پیامبر (ص) به وجود آورده، چه سی درصد، در هر صورت همه علما در اینکه پیامبر (ص) قیود، شرایط و اجزائی برای نماز بیان کرده است که در زمان انبیای گذشته یا نمی‌دانیم چه بوده است یا این که با آن‌ها متفاوت است، اتفاق دارند؛ پس در هر صورت این ماهیات چیزهای جدیدی دارند. اجاره، مضاربه، طلاق، نکاح و … شرایط خاصی دارند؛ لذا در شریعت ما الفاظ عبادات و معاملات دارای معانی خاصی هستند؛ چه بگوییم همه این الفاظ، چه بگویید برخی از این الفاظ، بالاخره این‌ها معانی جدیدی دارند. اگر این الفاظ در آیات و روایات استعمال شدند، ما این‌ها را به معنای لغوی می‌گیریم و با مراجعه به کتب لغت (مانند المنجد) معنای آن‌ها را به‌ دست می‌آوریم، یا به معنای جدید حمل می‌کنیم؟ اگر به معنای لغوی حمل می‌کنید، یعنی حقیقت شرعیه را قبول ندارید و اگر به معنای جدید حمل می‌کنید، یعنی حقیقت شرعیه را قبول دارید؛ پس اینکه آیا این الفاظ در زمان انبیای گذشته بوده یا نه، تأثیری در مشکل ما ندارد. ما معنای مضاربه و صلاه را که در آیات و روایات آمده، با مراجعه به روایات می‌فهمیم، نه با مراجعه به کتب لغت.

ثانیاً شارع مقدس این الفاظ را در این معانی استعمال کرده است.

پس وضع این الفاظ در این معانی توسط شارع و استعمالشان در این معانی، مسلّم است.

ثالثاً شما فرمودید که حقیقت شرعیه در معاملات محقق نشده است؛ زیرا حقیقت شرعیه در جایی است که از مخترعات شارع باشد و معاملات از مخترعات شارع نیست و در زمان انبیای گذشته نیز بوده و شارع آن را امضا کرده است. به نظر ما درست است که از مخترعات شارع نیست، ولی همین که شارع، قیود، حدود و شرایطی را برای مضاربه، نکاح، طلاق و … ذکر کرده، موجب می‌شود که ما الفاظی که در آیات و روایات وارد شده‌اند را بر این معانی حمل کنیم.

نکته: چرا چنین اشتباهی برای برخی از بزرگان ما اتفاق افتاده است؟ حقیقت شرعیه را به زمان پیامبر (ص) اختصاص داده‌اند و حقیقت شرعیه را در زمان ائمه (ع) مطرح نکرده‌اند؛ درحالی‌که بیشتر روایات ما از امام باقر (ع) و امام صادق (ع) است. چرا علمای ما این کار را کرده‌اند؟ علتش این است که در زمان شیخ طوسی، مفید، صدوق و سایر قدمای ما، اهل تسنن حاکم بودند و قدرت اصلی کشورهای اسلامی، اهل تسنن بودند و قدمای ما با آنان مواجه بودند و با آنان بحث می‌کردند. اهل تسنن کلمات ائمه (ع) را حجت نمی‌دانستند و به آن توجه نمی‌کردند و فقط به کلمات پیامبر (ص) استدلال می‌کردند؛ لذا قدمای اصحاب ما بر این مبنا که شارع فقط پیامبر (ص) است بحث کرده‌اند. پس این حرف ما که می‌گوییم حقیقت شرعیه در کلمات پیامبر (ص) و ائمه (ع) مطرح می‌شود، در کلمات قدما زیاد مطرح نشده است. این مبنای قدما، در کلمات علمای بعد نیز مؤثر بوده است. پس ما حقیقت شرعیه را در کلمات ائمه (ع) نیز مطرح می‌کنیم. اما قدما با این که این مسئله بین خودشان روشن بوده است، ولی در مواجهه با اهل تسنن و بحث با آنان، حقیقت شرعیه را در کلمات پیامبر (ص) مطرح می‌کردند.

 




خارج اصول ۴۶ (وضع: حقیقت شرعیه)

, ,

موضوع: مباحث الفاظ/ وضع /حقیقت شرعیه

 

خلاصه جلسه گذشته: صحبت در بحث حقیقت شرعیه بود و اینکه آیا حقیقت شرعیه، علاوه بر عبادات، شامل معاملات نیز می‌شود؟ برای توضیح این مطلب لازم است که ما این نکته را بیان کنیم:

۱. آیا شارع مقدس این الفاظ را اختراع کرده و ماهیات مخترعه هستند، یا اینکه ماهیات مخترعه‌ای نداریم. به این معنا که «صلاه» در زمان انبیا گذشته وجود داشته و در زمان پیامبر اسلام (ص) نیز هست. یا «صیام» که در زمان انبیا گذشته وجود داشته و در زمان پیامبر اسلام (ص) نیز امضا شده که انجام شود. ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیَامُ کَمَا کُتِبَ عَلَى الَّذِینَ مِن قَبْلِکُمْ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ ﴾[۱] این ماهیات مخترعه فقط در زمان پیامبر ما بوده و در زمان‌های گذشته نبوده است تا بگوییم حقیقت شرعیه ثابت است، یا این که در زمان انبیا گذشته بوده و در زمان پیامبر ما تأیید شده است؟

۲. آیا الفاظی که شارع مقدس برای این ماهیات مخترعه انتخاب کرده، الفاظی اختراعی است و شارع این الفاظ را اختراع کرده تا در این معانی استعمال کند؟ یا این که شارع اختراع نکرده و همان معنای لغوی است، فقط قیودی به آن اضافه شده است؟ یعنی الفاظ همان معنا را دارند ولی چیزی که در زمان انبیا گذشته نبوده، به آن اضافه شده است؛ مثلاً رکوعی یا سجودی به نماز اضافه شده که در انبیا گذشته نبوده است ولی لفظ به همان معنا است به همراه برخی قیود؟

پس:سؤال اول: آیا ماهیات عبادات یا معاملات، مخترعات شارع ماست و قبلاً نبوده است، یا اینکه قبلاً بوده ولی شارع چیزهایی به آنها افزوده است؟ محتوای صلاه و صوم، مخترعات جدیدی هستند یا نه؟

سؤال دوم: آیا الفاظی که برای این مخترعات استفاده شده، به انتخاب شارع بوده و الفاظ جدیدی است، یا اینکه همان الفاظی است که پیامبران سابق استفاده می‌کردند و در لغت نیز استعمال می‌شده و شارع در الفاظ تصرف نکرده است؟

پس بحث اول در این است که این ماهیات اختراعی‌اند یا امضائی؟

بحث دوم این است که الفاظی مثل بیع، صلاه، زکات، صلح، مضاربه، شرکت، نکاح، طلاق و… را شارع انتخاب کرده یا اینکه الفاظی است که انبیا گذشته و لغت انتخاب کرده‌اند؟

«لا یخفى أنّ متعلّق البحث فی المقام هو وضع الشارع بما هو کذلک أسماء خاصّه لمعان ادخلها فی شرعه، سواء کانت تلک المعانی هو اخترعها أیضاً أم کانت مخترعهً قبل تشریعه و سواء کانت تلک المعانی عبادات أم معاملات و إن کانت المعاملات أموراً عرفیّهً أمضاها الشارع، إلّا أنّه لا ملازمه بین إمضاء المعنى و إمضاء التسمیه، فیجوز أن یصطلح الشارع على تسمیه تلک المعانی بأسماء خاصّه من عنده؛ فتکون حقائق شرعیّهً؛ نعم إذا أمضى التسمیه أیضاً خرجت عن موضوع البحث. و کذلک الشأن فی العبادات أیضاً؛ فلو فرض أنّها أو بعضها غیر مخترعه له، بل کانت إمضائیّهً-کالمعاملات- لجرى فیها من الکلام ما تقدّم فی المعاملات، فعلى فرض الإمضاء فی المعنى و التسمیه تخرج عن موضوع البحث أیضاً. و بهذا یتّضح لک أنّه لا وجه لتقیید موضوع البحث فی المقام بما إذا کان المعنى مخترعاً للشارع حتّى لو کان المعنى غیر مخترع له، بل کان مخترعاً قبل تشریعه لخرج عن موضوع البحث، لکون اسمه حینئذٍ حقیقهً لغویّهً؛ إذ قد عرفت أنّه لا ملازمه بین إمضاء المعنى و إمضاء التسمیه»[۲] . پس یک بحث این است که ماهیات جعلیّه، اختراع جدیدی‌ هستند یا همان چیزهایی هستند که در قبل بودند؟ بحث دیگر در تسمیه است؛ یعنی اسمائی که برای این ماهیات انتخاب شده‌اند، اسم‌های جدیدی‌ هستند، یا اینکه همان اسم‌هایی هستند که انبیا گذشته به‌کار می‌بردند؟ ملازمه‌ای بین امضای معنا (یعنی ماهیات را که انبیای گذشته آورده‌اند، پیامبر ما نیز امضا کرده است) و امضای تسمیه (یعنی همان الفاظ را که آن‌ها استفاده کرده‌اند، پیامبر ما نیز امضا کرده است) وجود ندارد. مقابل این حرف، سه احتمال دیگر وجود دارد:

۱. پیامبر ما، هم ماهیات و هم الفاظ انبیای گذشته را تغییر داده است؛

۲. پیامبر (ص) ماهیات را تغییر داده ولی الفاظ را تغییر نداده است؛ ۳

۳. پیامبر (ص) ماهیات را تغییر نداده، ولی الفاظ را تغییر داده است. ایشان می‌فرمایند که ملازمه‌ای بین امضای معنا و امضای تسمیه وجود ندارد و همه این احتمالات ممکنند.

ریشه بحث این است که آیا حقیقت شرعیه در معاملات جاری است؟ به نظر ما در عبادات و معاملات فرقی نمی‌کند که بگویید پیامبر ما همان ماهیت را به همراه قیود جدید گفته‌اند یا اینکه اساساً ماهیات جدیدی را بیان کرده‌اند؛ پیامبر (ص) همان الفاظ را به همراه قیودی به کار برده‌اند یا این که الفاظ جدیدی انتخاب کرده‌اند؛ در هر صورت بحث حقیقت شرعیه مطرح می‌شود. یعنی بحث حقیقت شرعیه در تمام این فروض و صور مطرح می‌شود و اگر در روایات و آیات یکی از این الفاظ را دیدیم، بر معنای جدیدش حمل می‌کنیم؛ یعنی اجاره، بیع، شرکت و…، همه باید شرایط خاص خودشان را داشته باشند و بر معنای لغوی حمل نمی‌شوند. پس این تشقیق شقوقی که در اینجا اتفاق افتاده (مانند: امضائی است یا اختراع جدید؟ اسمش عوض شده یا همان است؟ و…) تاثیری در ثمره نزاع ندارد. عمده این است که اگر الفاظی در آیات و روایات وارد شد، به نظر ما حتی اگر بدون قرینه باشد، بر معنای جدید حمل می‌شود و بر معنای لغوی حمل نمی‌شود.

سید شاهرودی (ره) می‌فرماید: «لایخفى أنّهم اختلفوا فی ثبوت الحقیقه الشرعیّه و عدمه فی الألفاظ المتعلّقه بالأحکام؛ کالصلاه و الصوم و الزکاه و الحجّ و کذا فی بعض الألفاظ التی صارت موضوعهً للأحکام، کالخمر و البول و غیرهما. و إن شئت فقل: إنّهم اختلفوا فی ثبوت الحقیقه الشرعیّه فی ألفاظ الماهیّات التی اخترعها الشارع، کالصلاه و الصوم و الزکاه. و کذا فی ألفاظ الماهیّات غیر المخترعه له التی أمضاها الشارع؛ کالبیع و الصلح و غیرهما من ألفاظ المعاملات»[۳] .

حاج‌آقا مصطفی خمینی (ره) می‌فرمایند: «حصر محلّ النزاع بطائفه من الألفاظ أو حصره بما إذا کانت المعانی مستحدثهً غیر موجّه. بل لا معنى له فیما کانت الألفاظ مستحدثهً و إن کانت معانیها غیر مستحدثه؛ فإنّ المدار على الأوّل، فلا مانع من کون هذه المخترعات سابقهً على الإسلام، إلّا أنّ إطلاق هذه الألفاظ علیها کان من الشرع و لمیعهد من العرف ذلک قبل البعثه. و من هنا یظهر مواضع الخلط فی کلمات القوم. ثمّ إنّ الظاهر منهم خروج الوضع التعیّنیّ عن موضوع المسأله؛ لعدم کونه من الحقیقه الشرعیّه و لکنّه أیضاً ممنوع»[۴] .


[۳] . نتائج الأفکار فی الأصول، حسینی شاهرودی، محمود، ج۱، ص۸۲.


خارج اصول ۴۵ (وضع: حقیقت شرعیه)

, ,

موضوع: مباحث الفاظ/ وضع /حقیقت شرعیه

خلاصه جلسه گذشته: صحبت درباره حقیقت شرعیه بود. محل بحث این است که آیا حقیقت شرعیه، علاوه بر عبادات، در معاملات (مانند بیع، صلح، اجاره، مضاربه و…) نیز تحقق دارد؟

مرحوم مشکینی مطالبی را در حاشیه کفایه بیان کرده‌اند: «إنّ الموضوع المتعلّق للأحکام الشرعیّه على أقسام ثلاثه:

الأوّل: أن یکون موجوداً خارجیّاً؛ کالمیته و الدم و غیر ذلک.الثانی: أن یکون من الاعتبارات العرفیّه؛ کالملکیّه و الرقّیّه.الثالث: أن تکون ماهیّهً مخترعهً من الشارع، بحیث لایعرفها أهل العرف؛ کالصلاه و غیرها.قال الأستاذ[۱] : «إنّ محلّ النزاع هو اللفظ المستعمل فی المعنى الأخیر». و لکن فی حصر النزاع فیه تأمّل؛ فإنّه کما وقع فیه کذلک وقع فی اللفظ المستعمل فی سبب القسم الثانی، کالبیع، و غیره من ألفاظ المعاملات؛ فمحلّ النزاع هو اللفظ المستعمل فی الموضوعات المخترعه، کالصلاه، أو فی سبب الموضوع العرفی، کالبیع»[۲] .

موضوعی که متعلق احکام شرعیه است، سه قسم است:

۱. «أن یکون موجوداً خارجیّاً؛ کالمیته و الدم و غیر ذلک». از شما می‌پرسیم: آیا «میته» حقیقت شرعیه دارد؟ میته در لغت به معنای مرده است. گوسفندی که با رعایت تمام شرایط صحت ذبح، ذبح شده است، میته نیست و مزکّی است. پس بین میته در لغت و میته در شرع تفاوت وجود دارد. در مورد «دَم» نیز چنین است و هر دمی نجس نیست و با توجه به جهنده بودن خون یا نبودن آن و… حکم فرق می‌کند. پس برای همه این‌ها اصطلاح خاصی وجود دارد و با لغت متفاوت است. ایشان فرموده‌اند که این‌ها حقیقت شرعیه ندارند، درحالی‌که به نظر ما چنین نیست. وقتی در روایات لفظ «دم» یا «میته» می‌آید، باید بر معنای شرعی حمل شود.

۲. «أن یکون من الاعتبارات العرفیّه؛ کالملکیّه و الرقّیّه». «ملکیت» از نظر شارع، شرایط خاصی دارد و با ملکیت در لغت متفاوت است. آیا در ملکی که از راه دزدی به دست آمده، ملکیت محقق است؟ آیا در بیع باطل، اجاره باطل، مضاربه باطل، ربا و… ملکیت محقق می‌شود؟ مسلّم است که ملکیت اصطلاح خاص دارد و با معنای لغوی آن متفاوت است. هر کس که ربا می‌گیرد، می‌گوید که مالک است و این مقدار پول به حساب او آمده؛ ولی شارع می‌گوید که او مالک نمی‌شود. پس اگر در روایات این الفاظ را دیدید، بر معنای جدید شرعی حمل کنید.

۳. «أن تکون ماهیّهً مخترعهً من الشارع، بحیث لایعرفها أهل العرف؛ کالصلاه و غیرها».

ایشان می‌فرمایند که مرحوم آخوند فرموده: حقیقت شرعیه در مورد سوم مطرح می‌شود. مرحوم مشکینی می‌فرمایند که این حرف، مقداری تأمل دارد. ایشان صورت دوم را به صورت سوم ملحق کرده‌اند و میگویند که حقیقت شرعیه در صورت دوم نیز مطرح می‌شود.

به نظر ما، صورت اول نیز داخل در بحث است و اگر لفظی از دسته اول، در روایات وارد شده بود، به معنای شرعی با همان شرایط خاص حمل می‌شود؛ نه معنای لغوی. پس حقیقت شرعیه در هر سه قسم مطرح می‌شود.

محقق عراقی (ره) می‌فرمایند: «إنّ مورد النزاع فی هذا البحث بین الفریقین نفیاً و إثباتاً إنّما هو الماهیّات المخترعه الشرعیّه، کالصلاه و الصوم و الحجّ و نحوها و إلّا ففی المفردات، کالرکوع و السجود و القیام و القعود و نحوها و کذا المخترعات العرفیّه لا مجال لجریان هذا النزاع؛ إذ فیها لایکون استعمال الشارع ألفاظها إلّا فی معانیها العرفیّه أو اللغویّه. و مجرّد اعتبار الشارع فیها بعض القیود عند الأمر بها و البعث نحوها بالإیجاد بدالّ آخر علیه غیر موجب لجریان النزاع فیها أیضاً؛ إذ علیه لایکون استعمال الشارع تلک الألفاظ إلّا فی نفس معانیها العرفیّه أو اللغویّه. و من ذلک البیان ظهر خروج المعاملات طرّاً، کالبیع و الصلح و الإجاره و نحوها عن حریم هذا النزاع، حیث کان حقائقها حقائق عرفیّهً أمضاها الشارع؛ غایته أنّه اعتبر فیها بعض القیود الوجودیّه أو العدمیّه بدالّ آخر، ککونه مقترناً بأمر کذا و فی حال عدم کذا. و علیه فلاینبغی عدّ ذلک تفصیلاً فی المسأله، کما یظهر عن بعض حیث فصّل بین العبادات و المعاملات؛ إذ التفصیل المزبور فرع عموم النزاع و جریانه حتّى فی المخترعات العرفیّه.

بل و ظهر ابتناء هذا النزاع و جریانه فی العبادات أیضاً على أن یکون حقائقها مستحدثهً فی شرعنا و إلّا فبناءً على ثبوتها فی الشرائع السابقه و کون الاختلاف فیها بین الشریعتین فی خصوصیّات الأفراد، کما ینبئ عنه واحد من الآیات من مثل قوله – عزّ من قائل: ﴿… أوصانی بالصلاه و الزکاه ما دمت حیّاً﴾[۳] و قوله – سبحانه- لإبراهیم(ع): ﴿و أذّن فی الناس بالحجّ‌ …﴾[۴] و قوله- ‌سبحانه: ﴿کتب علیکم الصیام کما کتب على الذین من قبلکم‌ …﴾[۵] تخرج أیضاً عن حریم النزاع؛ إذ علیه یکون ألفاظها حقائق لغویّهً قد استعملها الشارع فی معانیها المعهوده الثابته فی اللغه»[۶] .

ایشان این مطلب را در ماهیات شرعیه مطرح کرده‌اند و گفته‌اند که رکوع، سجود، قیاد، قعود و امثال اینها، حقیقت شرعیه ندارند. اگر این الفاظ در روایات وارد شد، بر معنای لغوی حمل می‌شوند.

به نظر ما رکوعی که شارع تعیین می‌کند، شرایط و ذکر خاصی دارد. سجده نیز شرایط خاصی دارد؛ ازجمله اینکه سجده باید بر «ما یصح السجود علیه» واقع شود. هر چیزی که شرع از ما می‌خواهد، شرایط خاص خودش را دارد. پس حقیقت شرعیه در اینها نیز جریان دارد. ممکن است اسمش را حقیقت شرعیه نگذارید، ولی بالاخره نزاعی که در حقیقت شرعیه مطرح است، در این موارد نیز جریان دارد؛ زیرا اگر در آیات و روایات وارد شدند، یا باید بر معنای لغوی حمل کنیم، یا باید بر معنای شرعی که دارای آن شرایط ویژه است حمل کنیم؛ لذا فرمایش محقق عراقی درست نیست. چرا ایشان به چیزهایی از قبیل وجود اینها در زمان قبل از شریعت ما و… تمسک می‌کنند؟! بحث ما این است که این الفاظ را که در آیات و روایات بیان شده، چگونه معنا می‌کنید؟ به معنای لغوی یا معنای شرعی که دارای شرایط خاصی است؟ اینکه اسمش را حقیقت شرعیه بگذارید یا نه، فرقی نمی‌کند. بالاخره ما می‌خواهیم این ثمره را بر اینها مترتب کنیم.

 


[۱] المحقّق الخراسانیّ (ره).
[۲] کفایه الأصول مع حواشی، المشکینی (ط ج)، ج۱، ص۱۴۳.


خارج اصول ۴۴ (وضع: حقیقت شرعیه)

, ,

موضوع: مباحث الفاظ/وضع /حقیقت شرعیه

خلاصه جلسه گذشته: صحبت در این است که آیا حقیقت شرعیه در الفاظ معاملات راه دارد یا نه. بسیاری از علماء حقیقت شرعیه در عبادات را قبول دارند. مانند: «صلاه»، «زکاه»، «حج»؛ یعنی می‌گویند: «معنای لغوی «صلاه»، دعاست و معنای شرعی آن، ارکان مخصوصه». آیا حقیقت شرعیه در معاملات (مثل بیع و صلح و خیار و قرض و مضاربه و مشارکت) راه دارد یا منحصر در عبادات است؟

همه علما معتقدند که شارع مقدس در بحث معاملات، قیودی را اضافه کرده است؛ یعنی مثلاً در بیع ، اجاره و… که در آن زمان وجود داشته، شرایطی را ذکر کرده است. در قبل از زمان پیامبر (ص) نیز مردم خانه‌هایشان را اجاره می‌دادند ولی پیامبر (ص) برای اجاره شرایطی را ذکر کرده است. در قرض و مضاربه و… نیز همین‌طور است.

مسلّم است که معنای این الفاظ اندکی تغییر کرده ولی زیاد تغییر نکرده است. به همین علت است که گروهی از علما می‌گویند: «این الفاظ همان معنای لغوی خودشان را دارند»؛ ولی گروه دیگری از علما می‌گوید که چون دارای شرایط خاصی شده‌اند، معنایشان تغییر کرده است. پس در شریعت ما نسبت به طلاق، نکاح، قرض، اجاره، مزارعه، مضاربه و… اصطلاح جدیدی با شرایط و قیود خاص وجود دارد. برخی از علماء میگویند که این اصطلاح جدید، موجب تحقق حقیقت شرعیه می‌شود ولی برخی دیگر این را قبول ندارند.

اگر لفظ مضاربه، قرض و… در عبارات پیامبر (ص) و ائمه (ع) مطرح شده بود، شما این الفاظ را به معنای لغوی آن‌ها می‌گیرید یا به معنای شرعی؟

به نظر ما حقیقت شرعیه در الفاظ معاملات نیز محقق است. یعنی اگر الفاظ طلاق، نکاح، قرض، اجاره، مزارعه، مضاربه، مساقات و… در کلمات پیامبر (ص) و ائمه (ع) بیان شده بود، باید آن را حمل بر معنا شرعی کنیم و حدود شرعی را رعایت نماییم.



خارج اصول ۴۳ (وضع: حقیقت شرعیه)

, ,

موضوع: مباحث الفاظ/وضع /حقیقت شرعیه

 

خلاصه جلسه گذشته: صحبت در بحث اصول درباره حقیقت شرعیه بود که معنای حقیقت شرعیه چیست؟ نظر علما را ذکر کردیم. نظر ما این است که حقیقت شرعیه با این موارد تحقق پیدا می‌کند:

۱. وضع تعیینی: شارع لفظی را از معنای لغوی نقل می‌دهد و در معنا جدیدی استعمال می‌کند و می‌گوید «معنای صلاه، ارکان مخصوصه است». شارع «صلاه» را در ارکان مخصوصه وضع تعیینی می‌کند.

۲. وضع تعیّنی: شارع وضع را با صراحت بیان نمی‌کند؛ بلکه این وضع با کثرت استعمال محقق می‌شود. یعنی شارع مقدس هر روز به مردم می‌گوید «صلّوا کما رأیتمونی اُصلّی». آن‌قدر این اتفاق تکرار می‌شود که دیگر شارع به گفتن «صلّوا» اکتفا می‌کند و «کما رأیتمونی اصلّی» را نمی‌گوید و مردم نیز می‌فهمند که مقصود شارع ارکان مخصوصه است نه دعا.

۳. بالمرکب منهما: وضع تعینی توسط پیامبر (ص) و اصحابشان محقق می‌شود. مردم هر روز صلاه را در معنای جدید استعمال می‌کنند؛ مثلاً می‌گویند «برخیزید تا به مسجد برویم و نماز بخوانیم» و مردم و شارع کثرت استعمال را به وجود می‌آورند. فرقش با صورت دوم این است که در صورت دوم، کثرت استعمال توسط پیامبر (ص) بود؛ ولی در صورت سوم، کثرت استعمال توسط پیامبر (ص) و مردم حاصل می‌شود و مردم به قدری آن را در معنای جدید استعمال کرده‌اند که پیامبر (ص) نیز کلمه «صلاه» را بدون قرینه بهکار می‌برد و مردم معنای ارکان مخصوصه را از آن می‌فهمند. حالا بعد از هزار و چهارصد سال که ما روایات را بررسی می‌کنیم، باید «صلاه» را بر معنای ارکان مخصوصه حمل کنیم.

مصداق شارعشارع کیست؟ خدا یا پیامبر (ص) یا پیامبر (ع) و وصی او (ائمه)؟

اقوال    ۱. خدا شارع است. ادله زیادی داریم که اولاً و بالذات خدا شارع است. عده‌ای مثل شیخ انصاری و وحید بهبهانی (ره) گفته‌اند که شارع یعنی خدا. قرآن تصریح دارد بر اینکه خداوند شارع است. مرحوم موسوی قزوینی (ره) میفرماید: «الشارع موضوع لمن جعل أحکام الشرع و اخترعها و هو بهذا المعنى منحصر فى الله – تعالى شأنه- و إطلاقه على النبیّ (ص) غلط»[۱] .

۲. پیامبر (ص) شارع است.[۲] [۳]

۳. شارع اصلی خداست و پیامبر (ص) مبیّن شریعت است.

۴. شارع اصلی خداست ولی عنوان شارع بر پیامبر (ص) و ائمه (ع) به‌عنوان مبیّن شریعت، اطلاق می‌شود.

ما میگوییم: نزد امامیه، شارع خداوند متعال است و اطلاق شارع بر پیامبر (ص) و معصومین (ع) از این جهت است که آنان مبیّن شریعتند.

مرحوم محمدتقی اصفهانی می‌فرمایند: «یمکن تصحیح صدقه علیه (ص) على کلّ من الوجهین المذکورین[۴] :

أمّا على الأوّل فبأنّه (ص) هو الذی جعل الشرع فی الظاهر و وضعه بین الناس و إن کان من تعلیم إلهی. و هذا القدر کافٍ فی تصحیح صدقه علیه.

و أمّا على الثانی فیقال بأنّه لیس المراد مطلق المبیّن للشرع؛ لبعده عن الإطلاقات جدّاً؛ فعلى فرض مجیئه بالمعنى المذکور ینبغی أن یراد به المظهر له من أوّل الأمر و المبیّن له بعد عدم ظهوره رأساً. و کأنّ مراده من تفسیر «سنّ الأمر» بمعنى بیّنه هو ذلک»[۵] .

ادله
۱. دلیل شارع بودن خدا﴿وَأَنزَلْنَا إِلَیْکَ الْکِتَابَ بِالْحَقِّ … لِکُلٍّ جَعَلْنَا مِنکُمْ شِرْعَهً وَمِنْهَاجًا …﴾ [۶]

در صدر آیه می‌فرماید: «خداوند قرآن را بر پیامبر (ص) نازل کرد» و در ذیل آیه می‌فرماید: «برای هر یک از شما شریعت و راه روشنی قرار دادیم». همان‌طور که قرآن را خدا نازل می‌کند، شریعت را نیز خداوند قرار می‌دهد.﴿شَرَعَ لَکُمْ مِنَ الدِّینِ ما وَصَّى بِهِ نُوحاً …﴾ [۷] . خداوند آنچه به نوح سفارش کرده بود، برای شما تشریع فرمود؛ یعنی آن دستوراتی که به نوح داده بود، برای شما هم تشریع فرمود.

عباراتی نیز در ادعیه ذکر شده است که بر شارع بودن خدا دلالت می‌کند: «یَا شَارِعَ‌ الْأَحْکَام»[۸] . [۹]

۲. دلیل شارع بودن پیامبردرست است که شارع اصلی خداوند است؛ ولی از این باب که ما دستمان به خدا نمی‌رسد و پیامبر (ص) مبین شریعت است، اطلاق شارع بر پیامبر (ص) نیز درست است.

به نظر ما اطلاق شارع بر خدا و پیامبر (ص) و ائمه (ع) درست است. البته چنین نیست که ائمه (ع) شریعت جدیدی آورده باشند؛ بلکه مبیّن شریعت پیامبر (ص) هستند. همان‌طور که پیامبر (ص) مبیّن شریعت است، ائمه (ع) نیز مبیّن شریعتند. پس اگر گفتیم «حقیقت شرعیه آن است که لفظی در لسان شارع حقیقت در معنایی شود»، لسان شارع، زمان ائمه (ع) را نیز شامل می‌شود. پس حقیقت شرعیه، در عبادات و معاملات، در زمان ائمه (ع) نیز محل بحث ماست و حقیقت شرعیه منحصر در زمان پیامبر (ص) نیست.

بحث‌های مقدماتی به پایان رسید. حالا بحث می‌کنیم که حقیقت شرعیه ثابت است یا نه.

نکته اول: حقیقت شرعیه فقط در عبادات ثابت است یا در معاملات نیز ثابت است؟ آیا در تمام الفاظ عبادات یا در برخی از آن‌ها؟ در این بحث بین عبادات و معاملات فرق است. یعنی دو نظریه وجود دارد:

۱. برخی از علماء گفته‌اند که حقیقت شرعیه در عبادات ثابت است ولی در معاملات ثابت نیست و معاملات معنای جدیدی ندارند و معنای لغوی خود را دارند.[۱۰]

۲. حقیقت شرعیه علاوه بر عبادات، در معاملات نیز ثابت است؛ مثل: صلح، قرض، مضاربه، شراکت، سبق و رمایه و نکاح.

نکته دوم: زمان ثبوت حقیقت شرعیه. چه زمانی حقیقت شرعیه ثابت می‌شود؟ احتمالات: ۱-در زمان پیامبر (ص) ۲-در زمان ائمه (ع) ۳-بعضی از موارد حقیقت شرعیه در زمان رسول الله (ص) ثابت شده است و برخی در زمان ائمه (ع).


[۱] . ضوابط الأصول، ص۲۰.
[۴] . الوجه الأوّل: الشارع هو النبیّ (ص). الوجه الثانی: الشارع هو الله و النبیّ (ص) مبیّن الشریعه.
[۹] . المصباح- جنه الأمان الواقیه و جنه الإیمان الباقیه‌، الکفعمی العاملی، الشیخ ابراهیم، ج۱، ص۲۵ : رُوِیَ عَنْ عَلِیٍّ(ع): … ِ وَ شَارِعَ‌ الْأَحْکَام‌ … . (این روایت مرفوعه و ضعیف است).


خارج اصول ۴۲ (وضع: حقیقت شرعیه)

, ,

موضوع: مباحث الفاظ/وضع /حقیقت شرعیه

خلاصه جلسه گذشته: صحبت در بحث حقیقت شرعیه بود که آیا کثرت استعمال باید در لسان شارع محقق شود که منجر به وضع تعیّنی شود، یا کثرت استعمال ممکن است توسط متشرعه حاصل شود؟ یعنی شارع سه‌بار لفظ «صلاه» را در ارکان مخصوصه استعمال کرد، ولی مردم این لفظ را در محاورات زیاد استعمال کردند و مردم باعث شدند که این لفظ در معنای دوم حقیقت شود. یعنی کثرت استعمال از سوی شارع نیست؛ از سوی مردم است. به این می‌گوییم «مرکب من استعمال الشارع و تابعیه». مجموع استعمالات شارع و تابعین، منجر به تحقق وضع تعیّنی شده است. به نظر ما این مشکلی ندارد.

محقق ایروانی نیز می‌فرمایند: «لظاهر أنّ المراد من الحقیقه الشرعیّه ما تمّ وضعه فی لسان الشارع، لا خصوص ما کان هو تمام علّته مثل ما کان بتعیین منه أو بتعین ناشئ من استعماله فقط. و علیه فیعمّ ما کان وضعه بمجموع استعماله و استعمال غیره حتّى وصل إلى حدّ الحقیقه فی لسانه»[۱] .

وضع تعیّنی، هر دو مورد را شامل می‌شود:

۱. زمانی که علت تامه، شارع است و کثرت استعمال از سوی شارع است.

۲. لفظ در معنای جدید توسط شارع و مردم استعمال شود؛ یعنی «مرکب من استعمال الشارع و تابعیه». به قدری استعمال شود که لفظ حقیقت در آن معنا شود و هرگاه شارع لفظ را استعمال می‌کند، مردم به معنای جدید منتقل می‌شوند. یعنی مردم نیز با استعمالشان به تحقق حقیقت شرعیه کمک کرده‌اند.

به نظر ما حقیقت شرعیه به این صورت نیز محقق می‌شود و الفاظی را که از شارع صادر می‌شود باید بر معنای جدید حمل کنید. فرقی نمی‌کند که این حقیقت شرعیه در زمان شارع محقق شود یا در زمان ائمه (ع). البته اگر در زمان شارع (زمان پیامبر (ص)) منعقد شود، کلمات پیامبر (ص) را بر معنای جدید حمل می‌کنیم. اگر بگوییم حقیقت شرعیه در زمان شارع منعقد نشده، ولی در زمان ائمه منعقد شده است، این الفاظ درصورت استعمال در زمان ائمه (ع) بر معنای جدید حمل می‌شوند. حقیقت شرعیه الفاظی مانند «صلاه» در زمان شارع محقق شده است؛ ولی در معاملات، مثل خیار، مضاربه، شراکت و… که در زمان پیامبر (ص) زیاد استعمال نمی‌شده، ممکن است حقیقت شرعیه در زمان امام صادق (ع) و امام باقر (ع) منعقد شده باشد؛ یعنی این‌ها در زمان امام صادق (ع) و … شایع شده‌اند؛ زیرا گاهی افزوده شدن شرایط و اجزاء باعث می‌شود که ماهیت جدیدی پیدا کند و ممکن است این حقیقت شرعیه در زمان خاصی غیر از زمان پیامبر (ص) محقق شود.

 




خارج اصول ۴۱ (وضع: حقیقت شرعیه)

, ,

موضوع: مباحث الفاظ/وضع /حقیقت شرعیه

خلاصه جلسه گذشته: صحبت در بحث حقیقت شرعیه بود. تعریف حقیقت شرعیه را بیان کردیم.

سؤال: آیا برای تحقق حقیقت شرعیه، نقل به معنای جدید باید در زمان شارع و در استعمالات شارع انجام شود یا نقل در لسان متشرعه نیز موجب تحقق حقیقت شرعیه می‌شود؟

توضیح:صورت اول: پیامبر (ص) پس از مبعوث شدن به رسالت، الفاظی را از معنای لغوی به معنایی جدید نقل می‌دهند و «صلاه» را که به معنای «دعا» بود، به معنای «ارکان مخصوصه» استعمال می‌کنند و می‌فرماید که «صلاه» از این زمان به بعد، به معنای ارکان مخصوصه است.

صورت دوم: شارع مقدس الفاظ را به همراه قرینه در معنای جدید استعمال می‌کند. استعمال در معنای جدید به قدری تکرار می‌شود که دیگر نیازی به ذکر قرینه نخواهد بود و وقتی پیامبر (ص) می‌فرمایند: «صلّوا»، همه می‌فهمند که مقصود پیامبر (ص) نماز است.

صورت سوم: شارع مقدس چند بار لفظ «صلاه» را در معنای جدید استعمال می‌کند و مردم نیز این استعمال را تکرار می‌کنند. یعنی مثلاً پیامبر (ص) ده بار این لفظ را استعمال می‌کند، ولی اصحاب پیامبر (ص) در محاورات روزمره خود هزاران بار این کلمه را تکرار می‌کنند؛ مثلاً می‌گویند: «نمازت را خواندی؟»، «برخیز و نمازت را بخوان» و… . یعنی متشرعه کثرت استعمال را به وجود آورده‌اند نه شارع. آیا این حالت که وضع تعیّنی به خاطر کثرت استعمال متشرعه و شارع محقق شده، حقیقت شرعیه است؟

به نظر ما فرقی ندارد که کثرت استعمال از سوی شارع باشد یا از سوی شارع و متشرعه؛ در هر دو صورت حقیقت شرعیه محقق می‌شود.

مرحوم مشکینی می‌فرماید: «إنّ المراد من الحقیقه الشرعیّه هو ما کان حصول العلقه الوضعیّه مستنداً إلى النبیّ (ص) بالتعیین أو بالتعیّن؛ فلو کانت ثابتهً قبل زمانه فی زمان سائر الأنبیاء (علی نبیّنا و آله و علیهم السلام) أو فی زمانه (ص) و لکن بتعیین غیره أو بکثره استعمال تابعیه أو بالمرکّب من استعماله و استعمال تابعیه، لما کان من الحقیقه الشرعیّه فی شی‌ء»[۱] .

حقیقت شرعیه آن است که علقه وضعیه با تعیین یا تعیّن (کثرت استعمال) مستند به پیامبر (ص) حاصل می‌شود. پس اگر این اتفاق قبل از زمان پیامبر (ص) رخ داده باشد یا در زمان پیامبر (ص) ولی به واسطه وضع تعیینی شخص دیگری یا کثرت استعمال تابعین پیامبر (ص) یا کثرت استعمال مرکب (از استعمال پیامبر (ص) و استعمال تابعین ایشان) محقق شود، حقیقت شرعیه بر آن صدق نمی‌کند. حقیقت شرعیه آن است که کثرت استعمال توسط شارع باشد.

به نظر ما این مورد نیز حقیقت شرعیه است و وضع تعیّنی با کثرت استعمال مرکب (متشرعه و شارع) محقق می‌شود و حقیقت شرعیه بر آن صدق می‌کند.