خارج اصول ۶۰ (وضع: حقیقت شرعیه)

, ,

موضوع: مباحث الفاظ/وضع /حقیقت شرعیه

 

خلاصه جلسه گذشته: مباحثی درباره ثمره بحث حقیقت شرعیه مطرح شد. یکی از ثمراتی که برای حقیقت شرعیه مطرح شد، این است که اگر حقیقت شرعیه ثابت باشد، الفاظ صادر شده در لسان پیامبر (ص) و ائمه (ع) که معانی لغوی و معانی اصطلاحی شرعی دارند را بر معانی جدید حمل می‌کنیم و اگر حقیقت شرعیه ثابت نباشد، این الفاظ را بر معانی لغوی حمل می کینم.

یکی از مثال‌هایش این است: «لَا ضَرَرَ وَ لَا ضِرَار»[۱] . این جمله را چگونه معنا می‌کنید؟ کسی حق ندارد به شما ضرر بزند و شما هم حق ندارید به کسی ضرر بزنید. اگر این معنا اراده شده باشد، خمس، زکات، کفاره و… نیز ضرر است درحالی‌که شما می‌گویید در اسلام هیچ ضرری وجود ندارد. در جواب می‌گویید که ضرری که خود اسلام گفته، اشکالی ندارد و «لَا ضَرَرَ وَ لَا ضِرَار» به این معنا است که شما به یکدیگر ضرر نزنید ولی دستورات خدا را باید انجام دهید. این معنا بر خلاف ظاهر «لَا ضَرَرَ وَ لَا ضِرَار» است؛ زیرا ظاهر «لَا ضَرَرَ وَ لَا ضِرَار» این است که در هیچ جای اسلام ضرر و ضراری وجود ندارد. آیا مقصود از ضرر، ضرر معنوی است؟ «لَا ضَرَرَ وَ لَا ضِرَار» را چگونه معنا کنیم؟ باید توجیه کنید و آیات و روایات خمس و … را در کنار این روایت بگذارید و نتیجه بگیرید که خمس، زکات و… را باید بدهید ولی خودتان به یکدیگر ضرر نزنید.

مثال دیگر: روایت «کُلُّ شَیْ‌ءٍ هُوَ لَکَ حَلَالٌ حَتَّى تَعْلَمَ أَنَّهُ حَرَامٌ بِعَیْنِهِ فَتَدَعَهُ مِنْ قِبَلِ نَفْسِکَ وَ ذَلِکَ مِثْلُ الثَّوْبِ یَکُونُ عَلَیْکَ قَدِ اشْتَرَیْتَهُ وَ هُوَ سَرِقَهٌ أَوِ الْمَمْلُوکِ عِنْدَکَ وَ لَعَلَّهُ حُرٌّ قَدْ بَاعَ نَفْسَهُ أَوْ خُدِعَ فَبِیعَ أَوْ قُهِرَ أَوِ امْرَأَهٍ تَحْتَکَ وَ هِیَ أُخْتُکَ أَوْ رَضِیعَتُکَ وَ الْأَشْیَاءُ کُلُّهَا عَلَى هَذَا حَتَّى یَسْتَبِینَ لَکَ غَیْرُ ذَلِکَ أَوْ تَقُومَ بِهِ الْبَیِّنَهُ»[۲] یعنی هرچیزی برای شما حلال است. در هرچیزی تردید وجود دارد و ممکن است همسرت، خواهر رضاعی‌ات باشد و ممکن است این فرش نجس باشد. همه چیز را بگویید که حلال است؛ مگر این که حرمتش ثابت شود یا اینکه بینه قائم شود. «الْبَیِّنَهُ» به چه معناست؟ از نظر لغت به معنای «ما به البیان» است؛ یعنی آن چیزی که باعث روشنی می‌شود. ولی در اصطلاح فقها «الْبَیِّنَهُ» به معنای دو شاهد عادل گفته می‌شود. «الْبَیِّنَهُ» در این روایات به چه معناست؟ آیا باید دو شاهد عادل باشد یا یک شاهد هم کفایت می‌کند؟ آیا عدالت لازم است یا اینکه وثاقت کفایت می‌کند؟ اگر معنای لغوی اراده شده باشد، گفتن یک شخص موثق هم کفایت می‌کند؛ ولی اگر معنای اصطلاحی اراده شده باشد، باید دو شاهد عادل بگویند. محقق خوئی (ره) می‌گویند که «الْبَیِّنَهُ» به معنای لغوی است[۳] ولی اکثر علما می‌گویند که به معنای اصطلاحی است. اگر قائل به حقیقت شرعیه شدید، «الْبَیِّنَهُ» را به معنای اصطلاحی معنا می‌کنید و اگر قائل به حقیقت شرعیه نشدید، آن را به معنای لغوی معنا می‌کنید؛ کما اینکه مرحوم خوئی (ره) آن را به معنای لغوی معنا می‌کنند.

فرزند شهید ثانی (ره) می‌گوید: «تظهر ثمره الخلاف فیما إذا وقعت مجرّدهً عن القرائن فی کلام الشارع؛ فإنّها تحمل على المعانی المذکوره بناءً على الأوّل و على اللغویّه بناءً على الثانی»[۴] [۵] [۶] [۷] .

مرحوم حائری اصفهانی (ره) می‌گوید«تظهر الثمره بین القول بثبوت الحقیقه الشرعیّه بالوضع التعیینیّ و بین القول بالنفی مطلقاً فی ما إذا أوردت تلک الألفاظ فی کلام الشارع مجرّدهً عن القرینه، فإنّها تحمل على معاینها الشرعیّه بناءً على الأوّل و على معانیها اللغویّه بناءً على الثانی إذا ثبت تأخّر الاستعمال عن زمن النقل. و هذه الثمره جاریه أیضاً بین القول بالوضع التعیینیّ و القول بالنفی مطلقاً مع العلم بتأخّر زمن الاستعمال عن زمن النقل»[۸] .

 

تأخّر الاستعمال عن الوضع و حقیقت شرعیهگفتیم که حقیقت شرعیه با وضع تعیینی، وضع تعیینی استعمالی، وضع تعیّنی یا مجاز مشهور محقق می‌شود؛ امّا زمان تحقق این حقیقت شرعیه ممکن است اوائل، اواسط یا اواخر بعثت باشد.۲. ممکن است حقیقت شرعیه برای برخی از الفاظ در اوایل بعثت محقق شده باشد (مانند صلاه) و برای برخی از الفاظ به خاطر اینکه کمتر استعمال می‌شدند، در اواسط بعثت محقق شده باشد و برای برخی از الفاظ که بسیار کم استعمال می‌شدند، در اواخر بعثت محقق شد. شما در جایی می‌توانید به معنای جدید اصطلاحی حمل کنید که تأخر الاستعمال عن الوضع باشد و استعمال شارع پس از وضع اتفاق افتاده باشد؛ امّا در جایی که استعمال قبل از تحقق وضع باشد، بر معنای لغوی حمل می‌شود. پس مشکل دوتا شد: ۱. حقیقت شرعیه ثابت است یا نه؟ ۲. ما تاریخ روایات را نمی‌دانیم و در صورتی می‌توانیم بر معنای جدید حمل کنیم که تأخّر الاستعمال عن الوضع اثبات شود؛ زیرا وضع و استعمال دو امر حادث هستند. در موردی که پدر و پسر در تصادف می‌میرند و هرکدام که زودتر مرده باشد، ارثیه‌اش به دیگری می‌رسد و نمی‌دانیم کدام‌یک زودتر مرده است، هر دو امر حادث‌ هستند و اصل تأخّر حادث در صورتی که هر دو حادث باشند و تاریخ هردو مجهول باشد، کاری نمی‌تواند بکند؛ زیرا اصالت تأخّر هریک، معارض با اصالت تأخّر دیگری است. در بحث حقیقت شرعیه هم همین‌طور است. وضع و استعمال حادث‌اند و تاریخ هر دو مجهول است؛ پس نمی‌توانیم بگوییم که استعمال مؤخّر است.

 


[۱] الکافی- ط الاسلامیه، الشیخ الکلینی، ج۵، ص۲۸۰. و فیه: مُحَمَّدُ بْنُ یَحْیَى [العطّار: امامی و ثقه است] عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحُسَیْنِ [بن أبی الخطّاب: امامی و ثقه است] عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ هِلَالٍ [کیسانیّ ثقه است] عَنْ عُقْبَهَ بْنِ خَالِدٍ [الأسدیّ الکوفی: ظاهراً امامی است و وثاقتش ثابت نشده است] عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَالَ: قَضَى رَسُولُ اللَّه‌(ص) … وَ قَال‌: … . (این روایت مسنده و ضعیفه است ؛به دلیل وجود عقبه بن خالد در سندش و وثاقت او ثابت نشده است).
[۲] تهذیب الأحکام، شیخ الطائفه، ج۷، ص۲۲۶. و فیه: عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ [بن هاشم القمّی: امامی و ثقه است] عَنْ هَارُونَ بْنِ مُسْلِمٍ [بن سعدان: امامی و ثقه است] عَنْ مَسْعَدَهَ بْنِ صَدَقَهَ [مورد اختلاف است و او عامّیّ بتریّ است و ظاهراٌ ثقه است] عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ(ع) قَالَ سَمِعْتُهُ یَقُولُ: «کُلُّ شَیْ‌ءٍ هُوَ لَکَ حَلَالٌ حَتَّى تَعْلَمَ أَنَّهُ حَرَامٌ بِعَیْنِهِ فَتَدَعَهُ مِنْ قِبَلِ نَفْسِکَ وَ ذَلِکَ مِثْلُ الثَّوْبِ یَکُونُ عَلَیْکَ قَدِ اشْتَرَیْتَهُ وَ هُوَ سَرِقَهٌ أَوِ الْمَمْلُوکِ عِنْدَکَ وَ لَعَلَّهُ حُرٌّ قَدْ بَاعَ نَفْسَهُ أَوْ خُدِعَ فَبِیعَ أَوْ قُهِرَ أَوِ امْرَأَهٍ تَحْتَکَ وَ هِیَ أُخْتُکَ أَوْ رَضِیعَتُکَ وَ الْأَشْیَاءُ کُلُّهَا عَلَى هَذَا حَتَّى یَسْتَبِینَ لَکَ غَیْرُ ذَلِکَ أَوْ تَقُومَ بِهِ الْبَیِّنَهُ». (این روایت مسنده و ظاهراً صحیحه است).


خارج اصول ۵۹ (وضع: حقیقت شرعیه)

, ,

موضوع: مباحث الفاظ/وضع /حقیقت شرعیه

مقام سوم: بیان ثمره بحث حقیقت شرعیه

بحث امروز اصول ما در رابطه با ثمرات بحث حقیقت شرعیه است. آیا ثمره‌ای بر بحث حقیقت شرعیه مترتب است؟قول اول: ثمره دارد[۱] [۲] [۳] [۴] [۵] [۶] [۷] [۸] [۹] [۱۰] [۱۱] [۱۲] [۱۳] .

ثمرات این بحث عبارتست از:

۱. معنای الفاظی مانند «صلاه» در قرآن: الفاظی مانند «صلاه»، «زکات» و… که در آیات بیان شده‌اند، به معنای لغوی حمل می‌شوند یا معنای شرعی؟ این آیه را چگونه معنا می‌کنید؟: ﴿خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَهً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ بِهَا وَ صَلِّ عَلَیْهِمْ إِنَّ صَلاَتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ﴾[۱۴] ؟ پیامبر! از اموال مردم صدقه بگیر و اموالشان را پاک کن، آن‌ها را تطهیر کن و صلّ علیهم. معنای «صَدَقَهً» و «تُزَکِّیهِمْ» چیست؟ آیا به این معناست که واجب است از این‌ها زکات بگیری؟ معنای اصطلاحی زکات مقصود است یا معنای لغوی؟ «صَلِّ عَلَیْهِمْ» به چه معناست؟ اینجا به معنای دعاست؛ نه نماز. آن‌ها را دعا کن که دعای تو باعث آرامش آنان می‌شود. ببینید در یک آیه، قسمتی به معنای لغوی است و قسمتی به معنای اصطلاحی. جمله «خُذْ مِنْ أَمْوَالِهِمْ صَدَقَهً تُطَهِّرُهُمْ وَ تُزَکِّیهِمْ بِهَا» به معنای اصطلاحی است و جمله «بِهَا وَ صَلِّ عَلَیْهِمْ إِنَّ صَلاَتَکَ سَکَنٌ لَهُمْ وَ اللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ» به معنای لغوی است. پس در خود قرآن، این الفاظ گاهی به معنای لغوی و گاهی به معنای اصطلاحی استعمال شده است. مثال دیگر آیه: ﴿وَ ذَکَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّی﴾[۱۵] وقتی که پیامبر (ص) یاد خدا می‌کرد، نماز می‌خواند. ظاهر این آیه این است که مقصود از «صلاه» در این آیه، ارکان مخصوصه است. ﴿إِنَّمَا الْمُشْرِکُونَ نَجَسٌ﴾[۱۶] مشرکان نجس لغوی‌اند یا اصطلاحی؟ اگر نجس اصطلاحی‌اند، در صورتی که به مشرکان دست‌تر بزنید، دستتان نجس می‌شود؛ ولی اگر نجس لغوی باشند، به این معناست که آن‌ها قذاره (معنوی یا ظاهری) دارند و انسان‌های پلیدی هستند، ولی معلوم نیست که نجس اصطلاحی باشند. آیه دیگر: ﴿وَإِنْ کُنْتُمْ مَرْضَى أَوْ عَلَى سَفَرٍ أَوْ جَاءَ أَحَدٌ مِنْکُمْ مِنَ الْغَائِطِ أَوْ لَامَسْتُمُ النِّسَاءَ فَلَمْ تَجِدُوا مَاءً فَتَیَمَّمُوا صَعِیدًا طَیِّبًا فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَأَیْدِیکُمْ إِنَّ اللَّهَ کَانَ عَفُوًّا غَفُورًا﴾ [۱۷] اگر در مسافرت بودید و آب نداشتید، بر خاک تیمم کنید. بعد صورت و دستتان را مسح کنید. معنای لغوی تیمم اراده شده است یا معنای اصطلاحی؟ در آیه ﴿فَصَلِّ لِرَبِّکَ وَ انْحَرْ﴾[۱۸] معنای اصطلاحی نحر (ذبح حیوان) مقصود است یا معنای لغوی آن (بالا آوردن دست که یکی از معانی نحر است)؟ ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَ سَلِّمُوا تَسْلِیماً﴾[۱۹] معنای «صَلُّوا عَلَیْهِ» این است که نماز بخوانید یا اینکه درود بفرستید؟ پس در قرآن مجید در آیات زیادی الفاظ «صلاه»، «زکاه» و… ذکر شده است که برخی از آن‌ها با قرائن، روشن است و برخی از آن‌ها مشکوک است و نمی‌دانیم که باید بر معنای لغوی حمل کنیم یا معنای اصطلاحی. در بحث حقیقت شرعیه باید این را روشن کنیم که در مواردی که مشکوک است و قرینه‌ای برای حمل بر معنای لغوی یا اصطلاحی نداریم، این الفاظ را بر چه معنایی حمل کنیم. اگر حقیقت شرعیه را قبول کردید، این الفاظ را بر معنای اصطلاحی حمل می‌کنید و کسانی که حقیقت شرعیه را قبول ندارند، در این موارد یا توقف می‌کنند یا اینکه بر معنای لغوی حمل می‌کنند.

۲. الفاظی مانند «صلاه» و… در روایات: در روایات نیز موارد زیادی وجود دارد که این الفاظ به کار رفته‌اند؛ مثلاً روایاتی که می‌گویند: هرگاه به مسجد رفتید، «صلّوا»، هر گاه زیارت ائمه رفتید، «صلّوا»، هنگام رؤیت هلال «صلّوا» و… این «صلّوا» ها را بر معنای دعا حمل کنیم یا معنای ارکان مخصوصه؟ این موارد مشکوک را چه کنیم؟ در بحث حقیقت شرعیه مشخص می‌شود که:

۱. حقیقت شرعیه را قبول دارید و این الفاظ را بر معنای اصطلاحی حمل می‌کنید.

۲. یا این که حقیقت شرعیه را قبول ندارید و مثل مرحوم نائینی می گویید که برای من مجمل است و نمی‌توانم بر معنای شرعی حمل کنم وتوقف می‌کنم.

۳. یا این که حقیقت شرعیه را قبول نمی‌کنید و این الفاظ را بر معنای لغوی حمل می‌کنید.

این ثمره بحث حقیقت شرعیه است. به نظر ما در مواردی که مشکوک است و قرینه‌ای وجود ندارد، قطعاً باید این الفاظ را بر معنای جدید حمل کنید.

نکته: نکته دیگری که در اینجا مطرح است، این است که زمان حصول وضع و زمان استعمال مهم است. در مباحث گذشته مطرح شد که وضع تعیینی، تعیینی استعمالی، تعیّنی، مجاز مشهور یا…. زمانش گاهی اوائل بعثت است، گاهی اواسط بعثت و گاهی اواخر بعثت. برخی از علما مانند حاجاقا مصطفی خمینی (ره) نظرشان این بود که در اواخر بعثت تحقق پیدا کرده است و در اوائل بعثت نبوده است. برخی از علما گفته‌اند اواسط بعثت. برخی از الفاظ که زیاد استعمال می‌شده، مانند صلاه، در اوائل بعثت در معنای جدید حقیقت شده‌اند و برخی الفاظ که سالی دو یا سه مرتبه استعمال می‌شده، شاید در اواسط بعثت حقیقت شده‌اند و برخی از الفاظ، مانند معاملات و مضاربه، ممکن است دیرتر و در اواخر بعثت حقیقت شده باشند. اگر بگویید که حقیقت شرعیه در سال اول یا دوم بعثت منعقد نشده است و زمان تحقق حقیقت و وضع تعیینی، تعیینی استعمالی یا تعیّنی لفظی در معنای جدید را ندانیم و از تاریخ استعمال آن بی اطلاع باشیم، مشکلی درست می‌شود و آن مشکل این است که آیا در زمان صدور این روایت، حقیقت شرعیه منعقد شده بوده یا نه؟ البته روایاتی که از ائمه صادر شده‌اند، این مشکل را ندارند؛ زیرا به نظر می‌رسد که حقیقت شرعیه در زمان ائمه (ع) محقق شده بوده. یکی از تخصص‌های آیت‌الله بروجردی (ره) این بود که با توجه به سن روات و … زمان صدور روایات از لسان پیامبر (ص) یا ائمه (ع) را به دست می‌آورد و با این روش می‌توان متوجه شد که زمان صدور این روایت اوائل، اواسط یا اواخر بعثت بوده است یا در چه تاریخی در زمان ائمه (ع) صادر شده است.

پس بحث حمل بر معانی جدید یا معانی لغویه، با این دو مشکل مواجه است: ۱. ثبوت حقیقت شرعیه ۲. زمان ثبوت حقیقت شرعیه. لذا برخی از علما گفته‌اند که اگر ما تاریخ روایت را ندانیم، توقف می‌کنیم و نمی‌توانیم بر معنای جدید حمل کنیم.


[۹] علم أصول الفقه فی ثوبه الجدید، مغنیه، محمدجواد، ص۲۹.


خارج اصول ۵۸ (وضع: حقیقت شرعیه)

, ,

موضوع: مباحث الفاظ /وضع /حقیقت شرعیه

تذنیبات

در بحث حقیقت شرعیه نکاتی مطرح شده است که ما با عنوان «تذنیبات» مطرح می‌کنیم.

تذنیب اول: استبعاد یا عدم وضع تعیینی ابتدایی در حقیقت شرعیه[۱] [۲] [۳] [۴] [۵] [۶] [۷] .

در بحث حقیقت شرعیه این الفاظ به وضع تعیینی برای این معانی وضع شده‌اند یا نه؟ آیا پیامبر (ص) الفاظ «صلاه»، «زکات»، «حج»، «صوم» و… را از معنای لغوی به معنای جدید نقل داده و برای معنای جدید تعیین کرده است که وضع تعیینی داشته باشد؟ اکثر علما گفته‌اند که وضع تعیینی مقطوع العدم یا بعید است؛ زیرا اگر پیامبر (ص) اعلام می‌کرد «من این لفظ «صلاه» را از معنای لغوی به معنای اصطلاحی نقل دادم»، این اتفاق برای ما نقل می‌شد و با توجه به این که برای ما نقل نشده، پس وضع تعیینی نبوده است. به نظر ما این حرف درستی است ظاهراً اینکه شارع الفاظ را از معنای لغوی به معنای اصطلاحی نقل دهد و این را رسماً اعلام کند، واقع نشده است. مرحوم نائینی می‌فرمایند که این اتفاق مقطوع العدم است «أمّا الأوّل[۸] فهو مقطوع بعدمه؛ إذ لو کان الشارع المقدّس قد وضع هذه الألفاظ لمعانیها الشرعیّه بنحو التعیین، لبیّنه لأصحابه و لو بیّنه لهم لنقل إلینا؛ لتوفّر الدواعی إلى نقله و عدم المانع منه»[۹] . برخی از علما می‌فرمایند که بسیار بعید است که این اتفاق رخ داده باشد ولی برای ما نقل نشده باشد. محقق اصفهانی (ره) نیز همین را فرموده‌اند: «إنّ دعوى الوضع التعیینیّ بإنشاء الشارع بعیده جدّاً»[۱۰] .

شیخ حسین حلی (ره) می‌فرماید: «أصل الوضع بمعنى الإعلان و الإخبار بأنّی وضعت هذا اللفظ لهذا المعنى ممّا یستبعد»[۱۱] .

تذنیب دوم: وضع تعیینی استعمالی در حقیقت شرعیه

گاهی وقتی فرزند تازه متولد شده شما را به شما می‌دهند، می گویید: «سمّیته علی» که این وضع تعیینی است و گاهی میگویید: «علی را به من بدهید تا ببوسم» و چند بار این را استعمال می‌کنید و بقیه می‌فهمند که شما می‌خواهید اسم این بچه را علی بگذارید که این وضع تعیینی استعمالی است. شارع مقدس نیز لفظ «صلاه»، «زکات» و… را به نحو تعیینی استعمالی وضع کرده است؛ یعنی چندین بار تکرار کرده که نماز بخوانید و خودش نماز خوانده و مردم نیز پشت سر او نماز خوانده‌اند و فهمیده‌اند که نماز به چه معناست و با تکرار این استعمال، وضع تعیینی استعمالی محقق شده است. دو قول در این مساله وجود دارد و برخی از علما می گویند که این نوع وضع نبوده و برخی می گویند که بوده است. وضع تعیینی استعمالی که لفظی را از معنای اول نقل دهند و معنای اول از بین برود و معنای دوم مشهور شود، ممکن است محقق شده باشد و ممکن است محقق نشده باشد؛ به صورت قطعی نمی‌توانیم بگوییم. فرق وضع تعیینی استعمالی و وضع تعیّنی این است که در وضع تعیینی استعمالی معنای اول مهجور می‌شود و «صلاه» حقیقت در ارکان مخصوصه می‌شود؛ ولی در وضع تعیّنی، به علت کثرت استعمال، در صورت استعمال بدون قرینه، به معنای دوم حمل می‌کنیم ولی معنای اول مهجور نشده و کنار گذاشته نشده است. تعیینی استعمالی، مقداری از تعیّنی قویتر است و هر لفظ صلاه را که دیدید، بدون تأمل بر معنای جدید حمل می‌کنید. برخی از علما می گویند که وضع تعیینی استعمالی در اوائل بعثت محقق نشده و در اواخر بعثت محقق شده است.

قول اول: عدم حصول[۱۲] [۱۳] .

شهید مصطفی خمینیّ (ره) می‌فرماید: «أمّا احتمال الحقیقه الشرعیّه بالوضع التعیینیّ بکلا قسمیه، فبعید و باطل جدّاً»[۱۴] .

دلیل قول اول: عدم مساعده الوجدان[۱۵] .

قول دوم: حصول[۱۶] [۱۷] [۱۸] [۱۹] .

محقق عراقی (ره) می‌فرماید: «الحقّ هو ثبوت الحقیقه الشرعیّه بمعنى ثبوت الوضع التعیینیّ‌ بنفس الاستعمال فی لسان الشارع المقدّس»[۲۰] .

محقق خویی (ره) می‌فرماید: «إنّ دعوى ثبوت الحقیقه الشرعیّه بالوضع التعیینیّ المنشأ بالاستعمال قریبه جدّاً»[۲۱] .

به نظر ما ممکن است وضع تعیینی استعمالی در اوائل بعثت تحقق نداشته باشد ولی در اواخر بعثت محقق شده است.

تذنیب سوم: حصول یا عدم حصول وضع تعیّنی در محل بحث

قول اول: عدم حصول[۲۲] .

محقق نائینی (ره) می‌فرماید: «إنّه لا طریق لنا إلى إثباته[۲۳] فی زمان النبیّ (ص) حتّى تثبت الحقیقه الشرعیّه و علیه تکون الألفاظ المستعمله فی زمانه (ص) مجملات»[۲۴] ‌.

قول دوم: حصول[۲۵] [۲۶] [۲۷] [۲۸] .

محقق اصفهانی (ره) می‌فرماید: «إنّ الوضع التعیّنی- فی الصدر الأوّل بکثره استعمال الشارع للصلاه و الصوم و الزکاه و الحجّ و أشباهها من الألفاظ المتداوله فی لسان الشارع و ألسنه تابعیه- لا بعد فیه، بل حصول الوضع به فی أیّام قلائل قریب جدّاً و إنکاره مکابره. و لذا قلنا بأنّ البحث قلیل الجدوى»[۲۹] .

وضع تعیّنی در رابطه با حقیقت شرعیه محقق شده است؛ یعنی شارع، ائمه (ع)، پیامبر (ص) و مردم دست به دست هم داده‌اند و این الفاظ را در معنای جدید استعمال کرده‌اند (کثرت استعمال به وسیله شارع،متشرعین و… محقق شده است) و وضع تعیّنی محقق شده است. حتی اگر وضع تعیینی ابتدائی و وضع تعیینی استعمالی محقق نشده باشد، حداقل قطعاً وضع تعیّنی محقق شده است؛ لذا می‌توانیم الفاظ شارع را به معانی جدید حمل کنیم. 


[۶] مصباح الأصول (مباحث الألفاظ)، الواعظ الحسینی، السید محمد؛ تقریر بحث السید أبو القاسم الخوئی، ج۱، . ص۱۲۲
[۸] . الوضع التعیینی.
[۱۹] مصباح الأصول (مباحث الألفاظ)، الواعظ الحسینی، السید محمد؛ تقریر بحث السید أبو القاسم الخوئی، ج۱، . ص۱۲۹
[۲۱] مصباح الأصول (مباحث الألفاظ)، الواعظ الحسینی، السید محمد؛ تقریر بحث السید أبو القاسم الخوئی، ج۱، . ص۱۲۹
[۲۳] . الوضع التعیّنی.
[۲۶] ظاهر مصباح الأصول (مباحث الألفاظ)، الواعظ الحسینی، السید محمد؛ تقریر بحث السید أبو القاسم الخوئی، ج۱، . ص۱۲۹؛


خارج اصول ۵۷ (وضع: حقیقت شرعیه)

, ,

موضوع: میاحث الفاظ/وضع /حقیقت شرعیه

 

اختلاف لغات ادیان«إنّ ثبوت هذه المعانی فی الشرائع السابقه لایضرّ بثبوت الحقیقه الشرعیّه فی شرعنا؛ ضروره أنّ مجرّد الثبوت‌ هناک‌ لایلازم‌ التسمیه بهذه‌ الألفاظ الخاصّه و لیس فی المقام إلّا التعبیر عنها بهذه الألفاظ فی الکتاب العزیز. و من الواضح أنّه لایدلّ على وجود تلک الألفاظ فی الشرائع السابقه؛ بل هو لأجل اقتضاء مقام الإفاده ذلک، کما هو الحال بالقیاس إلى جمیع الحکایات و القصص القرآنیّه التی کانت بالسریانیّه، کما فی لغه «عیسى»(ع) أو العبرانیّه، کما فی لغه «موسى»(ع) بل من المعلوم أنّ تلک المعانی کانت یعبّر عنها بألفاظ سریانیّه أو عبرانیّه و قد نقلت عنها بهذه الألفاظ الخاصّه فی شریعتنا؛ لاقتضاء مقام الإفاده ذلک»[۱] .

محقق خویی (ره) می‌فرمایند که الفاظی مانند «صلاه»، «زکات»، «حج» و… در شرایع سابق نبودهاند. در مباحث گذشته مطرح شد که این الفاظ در زمان انبیا گذشته نیز بوده است و باتوجه به آیات ﴿… و أوصانی بالصلاه و الزکاه ما دمت حیّاً﴾[۲] ،﴿کتب علیکم الصیام کما کتب على الذین من قبلکم …﴾[۳] ، ﴿و أذّن فی الناس بالحج …﴾[۴] و… این الفاظ در زمان پیامبران گذشته نیز وجود داشته‌اند. مرحوم خویی می‌فرمایند: این جملاتی که در قرآن وارد شده، به این معنا نیست که مثلاً لفظ صلاه در زمان گذشته بوده است؛ زیرا زمان حضرت موسی (ع) به زبان سریانی و در زمان حضرت عیسی (ع) به زبان عبری صحبت می‌کردند و در آن زمان لفظ «صلاه» نبوده است و پیامبر (ع) با لفظ صلاه از آن محتوا تعبیر می‌کنند. در زمان حضرت موسی (ع) و عیسی (ع) لفظ «صیام» نبوده است و در لسان پیامبر (ص) مطرح شده است. این الفاظ اختراع پیامبر (ص) است و پیامبر (ص) این الفاظ را انتخاب کرده‌اند. ممکن است در محتوا شبیه یکدیگر باشند ولی این الفاظ را پیامبر (ص) انتخاب کردهاند.

قول سوم: ثبوت الحقیقه الشرعیّه فی أواخر عصر النبیّ (ص) إذا کانت کثیره الدوران فی المحاورات؛ کالصلاه و الزکاه و الحج[۵] [۶] [۷] .

شهید مصطفی خمینی (ره): «إنکار الحقیقه الشرعیّه فی غایه الإشکال؛ بداهه أنّ ألفاظ الطهارات الثلاث، موضوعه لمعانٍ خاصّه؛ أی منصرفه بالوضع التعیّنی إلیها. و هکذا کثیر من الألفاظ التی أرید منها المعانی المرکّبه.

فبالجمله: لا شبهه فی احتیاج القوانین و الشرائع إلى المصطلحات الخاصّه، حتّى العرفیّه منها. و لیست هی إلّا بمعنى أنّها ألفاظ ظاهره فی المعنى الخاص. و هذا لایکون إلّا من الحقیقه الشرعیّه؛ لأنّ استعمال الألفاظ فی الخصوصیّات اللاحقه بالمعانی الکلّیه مجاز و إذا کان بحدّ شائع فی الشریعه یصیر حقیقهً فیه. و الألفاظ المستعمله فی الشریعه من هذا القبیل، کما هو الظاهر الواضح.و أمّا احتمال حدوث الألفاظ المستعمله فی الماهیّات السابقه على الشریعه المقدّسه الإسلامیّه أیضاً فممنوع؛ للزوم اشتمال الکتاب على ما لایفهمه المخاطبون فی عصر الخطاب، فالالتزام بالحقیقه الشرعیّه فی أوّل الإسلام غیر موافق للذوق السلیم و لکنّه بعد الاستعمالات الرائجه و الإطلاقات الکثیره، تحصل‌ تلک الحقیقه الشرعیّه؛ لما عرفت من البینونه بین المعانی و من استعمال تلک الألفاظ فی خصوصیّات المصادیق‌».[۸]

حاج‌آقا مصطفی (ره) می‌فرمایند که برخی از الفاظ مانند صلاه، زکات و حج حقیقت شرعیهشان ثابت است؛ زیرا در کلمات پیامبر (ص) بسیار استعمال میشدند؛ البته این حقیقت شرعیه در اواخر بعثت است و وضعشان هم تعیّنی است و به علت کثرت استعمال این‌گونه شده‌اند. مانند طهارات صلاه که عبارتند از: وضو، غسل و تیمم. معنای اصطلاحی وضو، غسل و تیمم در زمان پیامبر (ص) مطرح شد و این الفاظ حقیقت در این معانی شدند. اصولاً هر دین، مذهب و علمی برای خود اصطلاحاتی دارد؛ مثلاً در طب اصطلاحات صفرا، سودا، بلغم، دَم و… وجود دارد. در هر شریعتی اصطلاحات خاصی وجود دارد که این اصطلاحات در طول زمان محقق می‌شوند. پس ایشان می‌فرمایند که حقیقت شرعیه در الفاظی که زیاد استعمال می‌شوند، منعقد شده است و این اتفاق در اواخر بعث محقق شده است؛ زیرا کثرت استعمال در اوایل بعثت محقق نمی‌شود. پس عدهای قائلند که حقیقت شرعیه در الفاظی که زیاد استعمال می‌شوند، ثابت است و این اتفاق در اواخر بعثت رخ داده است.

نقد و بررسیبه نظر ما، این که می گویید حقیقت شرعیه در اواخر بعثت محقق شده است، متوقف بر این است که شما تاریخ روایات را بدانید و بدانید که این روایت در چه تاریخی از پیامبر (ص) صادر شده و اینکه در اوائل بعثت بوده یا در اواخر بعثت. سؤال اصلی ما این است که اگر الفاظی مانند صلاه، زکات، حج، مضاربه، شرکت، وضو، غسل، تیمم و… را در کلمات پیامبر (ص) و ائمه (ع) دیدید، آن را چگونه معنا می‌کنید؟ به معنای لغوی حمل می‌کنید یا معنای جدید اصطلاحی؟ به نظر ما نباید در این مسئله شبهه کرد که این الفاظ به معانی جدیدشان حمل می‌شوند. پس به نظر ما این صحبت‌ها که آیا این استعمالات کثیر الدوران بوده یا نه و در اوائل بعثت بوده یا اواخر بعثت، تأثیر زیادی ندارد. از این الفاظ، معنای جدید اصطلاحی که شارع بیان کرده به ذهن تبادر می‌کند.

قول چهارم:التفصیل بین الألفاظ الوارده فى الکتاب و السنّه؛ فما یکون استعماله فى الکتاب و السنّه فی المعنى الشرعیّ أکثر من استعماله فی المعنى اللغوی، ففیه الحقیقه الشرعیّه و ما لمیکن کذلک، فلیس فیه الحقیقه الشرعیّه[۹] .

موحوم موسوی قزوینی می‌فرمایند: «الحقّ عندنا التفصیل بین الألفاظ الوارده فى الکتاب و السنّه؛ فما یکون استعماله فى الکتاب و السنّه فى المعنى الشرعیّ أکثر من استعماله فی المعنى اللغوی، حملناه فی کلام الشارع على المعنى الشرعیّ و ما لمیکن کذلک لمنحمله على المعنى الشرعیّ و إن کان استعماله فی خارج الکتاب و السنّه فی المعنى الشرعیّ أکثر من استعماله فی المعنى اللغوی، فیحمل على المعنى اللغوى؛ لعدم ثبوت الحقیقه فیه»[۱۰] .

در این قول هم نکته‌ای بیان شده که قبلاً به آن اشاره شد: فلاسفه، علمای طب، علمای نحو، علمای صرف و… هرکدام برای خودشان اصلاحاتی دارند و این اصطلاحات در هر علمی وجود دارد و وقتی شریعت بزرگی مثل اسلام تأسیس می‌شود، مسلماً اصطلاحاتی مخصوص خود دارد که ما اسم این‌ها را حقیقت شرعیه می‌گذاریم. فرقی ندارد اسمش را چه بگذارید؛ حقیقت شرعیه، حقیقت متشرعه، مجاز مشهور یا…؛ در هر صورت این الفاظ به معنای جدید حمل می‌شوند، نه معنای لغوی.


[۶] مفتاح الأحکام، نراقی، احمد بن محمدمهدی، ص۱۰۶.
[۹] . ضوابط الأصول، قزوینی، ابراهیم بن محمدباقر، ص۲۱ (ظاهره عدم التفصیل بین العبادات و المعاملات).
[۱۰] . ضوابط الأصول، قزوینی، ابراهیم بن محمدباقر، ص۲۱.



خارج اصول ۵۶ (وضع: حقیقت شرعیه)

, ,

موضوع: مباحث الفاظ/وضع /حقیقت شرعیه

 

خلاصه جلسه گذشته: در مباحث گذشته مطرح شد که بحث حقیقت شرعیه دارای ثمراتی است که در هر صورت بر آن مترتب می‌شود؛ فرقی ندارد که به حقیقت شرعیه، حقیقت متشرعه، مجاز مشهور یا … قائل شوید، در هر صورت این ثمرات مترتب می‌شوند؛ یعنی اگر به هر یک از این موارد قائل شوید، ثمرات بحث حقیقت شرعیه مترتب می‌شود: «صلاه حقیقت شرعیه در ارکان مخصوصه است»، «صلاه در معنای ارکان مخصوصه، حقیقت متشرعه است و این حقیقت در زمان ائمه (ع) تحقق پیدا کرده است»، «مجاز مشهور است؛ یعنی صلاه در معنای ارکان مخصوصه مجازاً استعمال می‌شود ولی این مجاز مشهور است و این لفظ بدون قرینه در این معنا استعمال می‌شود»، وضع تعیینی، تعیّنی یا تعیینی استعمالی باشد و… . در تمام این صورت‌ها، سوالی در برابر ما وجود دارد که باید آن را پاسخ دهیم: اگر این الفاظ در لسان پیامبر (ص) یا ائمه (ع) وارد شد، به چه معنایی حمل می‌شوند؟ معنای لغوی یا معنای جدید؟ به نظر می‌رسد که در این بحث اختلافی وجود ندارد و تمام علما قبول دارند که این الفاظ به معنای جدید حمل می‌شوند؛ فرقی ندارد که قرینه‌ای وجود داشته باشد یا نه. استعمال این الفاظ در لسان شارع در معنای لغوی نیاز به قرینه دارد. صلاه در ﴿إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِیمًا﴾[۱] به معنای لغوی استعمال شده است. اگر الفاظی مانند صلاه، حج، زکات و… بدون قرینه در لسان شارع استعمال شدند، به معنای جدید اصطلاحی حمل می‌شوند و همه علما قبول دارند که این الفاظ به معنای جدید حمل می‌شوند.

لفظ صلاه در ادیان سابقبرخی از علما میگویند که این صلاه در امتهای گذشته نیز بودهاست و از گذشته استعمال میشده و ممکن است در دین ما فقط جزء یا شرطی به آن اضافه شده باشد ولی در امت‌های گذشته نیز بوده است؛ لذا حقیقت شرعیه تحقق ندارد. ما این را از این عده قبول می‌کنیم ولی به این افراد می گوییم که بالاخره این الفاظ را در لسان شارع و ائمه (ع) به چه معنایی حمل می‌کنید؟ معنای جدید یا قدیم؟ همه می‌گویند که به معنای جدید حمل میشود. شاید دلیل اینکه برخی از علمای جدید گفته‌اند که بحث حقیقت شرعیه فایده زیادی ندارد، این است که همه علما این را قبول دارند که این الفاظ باید بر معنای جدید حمل شوند؛ اسمش هرچه باشد (حقیقت شرعیه، حقیقت متشرعه، مجاز مشهور یا…) فرقی ندارد.

إنّ نتیجه ثبوت الحقیقه الشرعیّه و ثمرته هو حمل الألفاظ الصادره عن الشارع على المعانی الشرعیّه لا على المعانی اللغویّه. و هذه الثمره مترتّبه على فرض ثبوت هذه المعانی فی الشرائع السابقه أیضاً. و مع ترتّب الثمره لایقدح عدم صدق الحقیقه الشرعیّه فی الاصطلاح لو سلّمناه لأجل وجود المعانی فی الشرائع السابقه؛ فإنّ البحث عن ثبوت الحقیقه الشرعیّه إنّما هو لترتّب الثمره[۲] .

نظریه حقیقت شرعیه در اواخر بعثتبرخی از علما مانند حاج‌آقا مصطفی (ره) فرزند امام خمینی (ره) می گویند که حقیقت شرعیه در اوائل بعثت منعقد نشده است و در اواخر بعثت منعقد شده است و در زمان ائمه (ع) نیز منعقد شده است. این فرمایش ایشان است و اگر این‌طور باشد، در معنای احادیثی که در اوائل بعثت صادر شده‌اند، می‌توان تردید کرد که لفظ صلاه و… به چه معناست.به نظر می‌رسد این فرمایش درست نیست. پیامبر (ص) آیه ﴿عَبْدًا إِذَا صَلَّىٰ﴾[۳] را در سال اول بعثت فرمودند و از این آیه مشخص می‌شود که این نماز از همان اول هم مورد استعمال شارع بوده است و معنایش هم صلاه است و دعا نیست. نمونه‌های دیگری نیز وجود دارد که آیاتی که در اوائل بعث نازل شدهاند دارای الفاظ صلاه، زکات و… هستند؛ بنابراین به نظر می‌رسد الفاظی که در لسان پیامبر (ص) یا ائمه (ع) ذکر شدهاند، به معنای جدید حمل می‌شوند و اینکه اسمش چه باشد (حقیقت شرعیه، حقیقت متشرعه، مجاز مشهور یا…) تأثیری ندارد و این‌ها تعبیرات مختلف از یک محتواست.

برخی از علما فرموده‌اند: «الصواب أن یقال: إنّ حقائق هذه العبادات کانت ثابتهً فى الشرائع السابقه أیضاً معهودهً عند الناس فیما قبل الإسلام و إن کانت مصادیقها فى تلک الشرائع مخالفهً فى الجمله و فی شی‌ء من الأجزاء و الشرائط مع ما فی الإسلام؛ فلا ریب حینئذٍ فی کون تلک الألفاظ حقیقهً فى هذه المعانی العبادیّه غیر محتاجه إلى القرینه، إمّا لهجر المعانی غیر العبادیّه أو اشتراکها بینهما مع أظهریّه المعانی العبادیّه؛ فحینئذٍ لایبقى مجال لدعوى الحقیقه الشرعیّه و یسقط النزاع من أصله. و تحمل تلک الألفاظ على المعانى المذکوره أینما وجدت فی کلام الشارع»[۴] .

برخی از علما فرموده‌اند: «إنّ هذه الألفاظ[۵] کانت حقیقهً فی هذه المعانی قبل البعثه و متزامناً معها و قد استعملها النبیّ (ص) فیها کاستعمال سائر الألفاظ من غیر فرق بینها. و توضیح ذلک یتوقّف على ثبوت أمرین:

۱. إنّ هذه العبادات کانت موجودهً فی الشرائع السابقه و یشهد لها کثیر من الآیات القرآنیّه و نکتفی بالبعض منها.قال تعالى: ﴿کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیامُ کَما کُتِبَ عَلَى الذینَ مِنْ قَبْلِکُمْ …﴾ [۶] . و قال تعالى: ﴿وَ أَذِّنْ فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ یَأْتُوکَ رِجالاً وَ عَلى‌ کُلِّ ضامِرٍ یَأْتِینَ مِنْ کُلِّ فَجٍّ عَمِیقٍ﴾[۷] . فإنّ هذه الآیات و غیرها ممّا یجده المتتّبع فی القرآن، تدلّ على وجود تلک الماهیّات فی الشرائع السابقه و أنّها لیست ماهیّات مخترعهً.

۲. إذا کانت هذه الحقائق موجودهً فی الشرائع السماویّه و کانت للعرب صله وثیقه بالیهود و النصارى، فلمیکن للعرب یوم ذاک بُدّ من وجود لفظ یعبّر به عن عباداتهم صلاتهم و صومهم و لمیکن ذلک اللفظ سوى نفس هذه الألفاظ.

و یؤیّد ذلک أنّ القرآن استعملها فی نفس تلک المعانی فی بدء البعثه؛ فجاءت الآیات التالیه فی السور المکّیّه النازله فی صدر البعثه:۱. ﴿أَ رَأَیْتَ الذی یَنْهى﴾‌ ﴿عَبْداً إذا صَلَّى﴾[۸] . … فقد نزلت هذه الآیات فی أوائل البعثه، مع أنّ الصلاه فرضت فی لیله المعراج و کان عروجه إلى السماء فی العام العاشر من الهجره و قد ورد لفظ الصلاه فی السور المکّیّه. کلّ ذلک یدلّ على أنّ العرب المعاصرین لعصر الرساله کانوا یستعملون تلک الألفاظ فی نفس هذه المعانی، بلا قرینه و أنّ الوحی اتّبع اللغه الدارجه بین قوم النبیّ (ص).

و یؤیّد ذلک أیضاً أنّ جعفر بن أبی طالب عرّف دین النبیّ (ص) لملک الحبشه بکلام مفصّل و کان ذلک فی العام الخامس من البعثه و قد جاء فی ثنایاه:أیّها الملک کنّا قوماً أهل جاهلیّه نعبد الأصنام إلى أن قال: و أمرنا أن نعبد اللّه وحده لانشرک به شیئاً و أمرنا بالصلاه و الزکاه و الصیام فصدّقناه و آمنّا … [۹] . کلّ ذلک یعرب عن شیوع استعمال هذه الألفاظ فی تلک المعانی یوم ذاک و قد خاطب رئیس الوفد جعفر بن أبی طالب ملکَ الحبشه بلغه قومه و بالتالی خاطب النبیّ (ص) الناس أیضاً بلغه قومه و قال سبحانه: ﴿وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ رَسُولٍ إِلَّا بِلِسانِ قَوْمِهِ …﴾[۱۰] . ثمّ إنّ القوم نظروا إلى القسم الأوّل من الآیات الدالّه على ثبوت هذه الحقائق فی الشرائع السماویّه و غفلوا عن القسم الثانی منها الدالّ على التعبیر عنها فی بدء البعثه بنفس هذه الألفاظ، کما غفلوا عن انتشار هذه المفاهیم بین الجزیره العربیّه، فقد کانوا یعبّرون عنها بهذه الألفاظ»[۱۱] .

به نظر ما کلام ایشان متین است و پوشیده نیست که ثمره‌ای که برای حقیقت شرعیه بیان شد، در تمامی فرض‌ها ثابت است و این الفاظ به معانی شرعیه حمل می‌شوند؛ فرقی ندارد که در شرایع گذشته وجود داشته باشند و قیود و شروطی به آن‌ها اضافه شده باشد یا وجود نداشته باشند.

 


[۲] . مصباح الأصول (مباحث الألفاظ)، الواعظ الحسینی، السید محمد؛ تقریر بحث السید أبو القاسم الخوئی، ج۱، ص۱۲۷.
[۵] . ألفاظ العبادات.


خارج اصول ۵۵ (وضع: حقیقت شرعیه)

, ,

موضوع: مباحث الفاظ/وضع /حقیقت شرعیه

خلاصه جلسه گذشته: صحبت در بحث حقیقت شرعیه بود. یکی از مباحثی که در بحث حقیقت شرعیه مطرح می‌شود، این است که الفاظ «صلاه»، «زکاه»، «صوم»، «حج» و… در شرایع گذشته وجود داشته است یا اینکه نبوده و در شریعت ما به وجود آماده است.

علمایی که بعد از مرحوم آخوند (ره) آمده‌اند، حتی فرزند او، بر او اشکال کرده‌اند. مرحوم محقق خویی هم اشکال کرده است. اشکالشان، که به نظر ما هم درست است، این است: بودن یا نبودن این الفاظ در ادیان گذشته، چه تأثیری دارد؟ چه ثمره‌ای دارد؟ این که بگویید با توجه به ﴿… و أوصانی بالصلاه و الزکاه ما دمت حیّاً﴾[۱] در زمان حضرت عیسی (ع) صلاه و زکات بوده است و صیام قبل از پیامبر (ص) هم بوده است: ﴿کتب علیکم الصیام کما کتب على الذین من قبلکم …﴾[۲] و در زمان حضرت ابراهیم (ع) حج بوده است: ﴿و أذّن فی الناس بالحج …﴾[۳] چه ثمره‌ای دارد؟ اگر ائمه (ع) این الفاظ را به‌کار بردند، بر معنای لغوی حمل می‌کنید یا معنای اصطلاحی؟ ائمه (ع) کدام معنا را قصد کرده‌اند؟ شما صلاه را به معنای دعا حمل می‌کنید یا ارکان مخصوصه؟ شما حج را بر قصد حمل می‌کنید یا معنای جدید که دارای طواف، سعی و… است؟ اگر بر معنای جدید حمل می‌کنید، می‌گوییم که حقیقت شرعیه ثابت است و اگر بر معنای لغوی حمل می‌کنید، می گوییم که حقیقت شرعیه ثابت نیست. این که این الفاظ در ادیان گذشته بوده یا نه و چقدر با معنایشان در زمان پیامبر (ص) فرق دارد، تأثیری در این ماجرا ندارد. پس به نظر ما فرمایش مرحوم خویی و شهید صدر (ره) در اینجا حرف خوبی است.

متن اشکالات بیان شده در مورد فرمایش مرحوم آخوند:

اشکال اولاشکال فرزند مرحوم آخوند (ره)لایخفى علیک أنّ غایه ما تدلّ علیه هذه الآیات هو ثبوت‌ هذه‌ الحقائق‌ و الماهیّات‌ فی‌ الشرائع‌ السابقه و لا دلاله فیها على أنّ هذه الألفاظ کانت موضوعهً بإزائها فیها؛ ضروره احتمال أنّ الألفاظ الموضوعه لها فیها غیرها. و إنّما وقع التعبیر بها عنها فی القرآن، لأجل تداول ذلک و شیوعه فی هذه الشریعه؛ إمّا على نحو الحقیقه، أو المجاز. و حینئذٍ فللتأمّل فیما استفاده من هذه الآیات الشریفه مجال واسع، کما لایخفى[۴] .

فرزند مرحوم آخوند می‌فرماید: در ادیان گذشته از «صلاه» چه تعبیری می‌کرده‌اند؟ آیا تعبیر به لفظ صلاه می‌کردند یا اینکه در آن زمان لفظی به زبان عبری، سریانی یا … بوده؟ در آن زمان به زبان عبری، سریانی یا … بوده و معلوم نیست که با «صلاه» هماهنگی داشته باشد؛ ولی شارع مقدس ما با لفظ عربی از آنچه که در زمان حضرت ابراهیم (ع) یا عیسی (ع) بوده، تعبیر به «صلاه» کرده است؛ در حالی که در آن زمان لفظ «صلاه» را به کار نمی‌بردند و الفاظ عبری یا سریانی بوده است.

اشکال شهید صدر (ره)«یمکن أن یقال: إنّ هذه الآیات المبارکه لایمکن الاستدلال بها على سبق المعانی الشرعیّه و أنّ الصلاه الإسلامیّه کانت موجودهً سابقاً مع نحو من الاختلاف فی الخصوصیّات الذی لایوجب تعدّد المعنى. و ذلک لاحتمال أن یکون الموجود فی الشرائع السابقه سنخ عبادات أخرى لایجمعها مع العبادات الإسلامیّه جامع، بمعنى أنّ الصلاه العیسویّه مع الصلاه الإسلامیّه لیستا صنفین لمرکّب اعتباریّ واحد؛ کصلاتی المسافر و الحاضر فی شرعنا و إنّما أطلق علیها ألفاظ الصلاه و غیرها مجازاً و لایمکن نفی هذا الاحتمال إلّا بعد إثبات الوضع للمعنى الشرعی، لیتعیّن حمل تلک‌ الألفاظ على المعانی الشرعیّه بمقتضى أصاله الحقیقه؛ فلابدّ فی المرتبه السابقه من إثبات کون المعنى الشرعیّ حقیقیّاً للفظ الصلاه (مثلاً) إمّا بوضع الشارع أو بوضع سابق علیه. و الثانی لا سبیل إلیه إلّا من ناحیه ما یتوهّم من دلاله هذه الآیات و الأوّل یثبت المطلوب»

مرحوم شهید صدر هم همین مطالب را بیان کرده است و می‌فرماید: نمازی که ما داریم با نماز حضرت عیسی (ع) تفاوتی زیادی دارد و حجّ ما نیز با حج حضرت ابراهیم (ع) تفاوت زیادی دارد و این تفاوت‌ها باعث می‌شود که ما بگوییم که حقیقت شرعیه ثابت است. فرمایش شهید صدر نیز فرمایش خوبی است.

اشکال دومحدوث معرفه تلک المعانی غیر دخیل فی جریان النزاع؛ بل یمکن النزاع حتّى مع قدم المعرفه؛ فإنّ معرفه أهل اللغه بها لایستلزم وضع تلک الألفاظ بإزائها على سبیل الاشتراک مع المعانی الأصلیّه أو نقلاً عن معانیها الأصلیّه؛ فلعلّهم لمیستعملوا تلک الألفاظ فیها؛ بل تبعوا اصطلاح أهالی الشرائع السابقه، أو أنّهم استعملوا تلک الألفاظ فیها مجازاً، أو کانوا یستعملونها فی معانیها و یفهمون الخصوصیّات بنصب دوال أخر؛ ثمّ لمّا وصلت النوبه إلى صاحب شرعنا، حصل الوضع و التعیّن. و بالجمله النزاع فی ثبوت الحقیقه الشرعیّه یعمّ صورتی قدم معرفه المعانی و حدوثها[۵] .

اشکال سومإنّ ثبوت هذه المعانی فی الشرائع السابقه لاینافی ثبوت الحقیقه الشرعیّه فی شریعتنا؛ إذ المراد من الحقیقه الشرعیّه کون هذه الألفاظ حقیقهً فی هذه المعانی فی لسان الشارع و لمیظهر من الآیات الشریفه کون هذه المعانی فی الشرائع السابقه بهذه الألفاظ.

و مجرّد ثبوت هذه المعانی فی الشرائع السابقه و لو بألفاظ أخرى لاینافی الحقیقه الشرعیّه؛ فإنّه من المحتمل، بل المقطوع کون هذه المعانی فی الشرائع السابقه بغیر هذه الألفاظ؛ لأنّ الألفاظ المستعمله فی شریعه موسى(ع) کانت عبرانیّهً و الألفاظ المستعمله فی شریعه عیسى(ع) کانت سریانیّهً[۶] .

یعنی ما نیازی به حدوث صلاه و زکات در شریعت پیامبر (ص) نداریم. اگر در شرایع گذشته هم بوده ولی در شریعت پیامبر (ص) اندکی تغییر کرده است، همین برای مطرح کردن بحث حقیقت شرعیه کفایت می‌کند. لزومی ندارد که بگوییم که در شرایع گذشته نبوده و در شریعت ما پیدا شده است؛ زیرا معنای حقیقت شرعیه این است که اگر این الفاظ در لسان شارع آمد، بر معنای جدید حمل شود و بر معنای لغوی حمل نشود. به نظر ما فرمایش مرحوم خویی درست است.


[۶] مصباح الأصول (مباحث الألفاظ)، الواعظ الحسینی، السید محمد؛ تقریر بحث السید أبو القاسم الخوئی، ج۱، ص۱۲۶.


خارج اصول ۵۴ (وضع: حقیقت شرعیه)

, ,

موضوع: مباحث الفاظ/ وضع/حقیقت شرعیه

 

خلاصه جلسه گذشته: صحبت در مسئله حقیقت شرعیه بود که حقیقت شرعیه ثابت است یا نه؟

ادامه دفع دوم اشکال نائینی (ره)فرمایش مرحوم خوئی«إنّ الکلام فی ثبوت الحقیقه الشرعیّه یقع تارهً فی الوضع التعیینیّ و أخرى فی الوضع التعیّنی.أمّا الوضع التعیینی، فإنشاؤه بنحو التنصیص بأن یقول الشارع: إنّی وضعت اللفظ للمعنى الفلانیّ ممّا یقطع بعدمه؛ ضروره أنّه لو کان کذلک، لوصل إلینا بالتواتر؛ لقوّه الداعی إلى نقله و عدم المانع منه؛ فلایقاس ذلک بمثل النصّ على الخلافه؛ لوجود الداعی إلى الکتمان هناک دون المقام، کما هو ظاهر.و أمّا إنشاء الوضع التعیینیّ بالاستعمال بأن یستعمل اللفظ فی غیر الموضوع له بداعی الوضع مع نصب القرینه على ذلک، کما قد یتّفق ذلک عند التسمیه، فیقول الوالد (مثلاً) حینما تولّد له ولد: جئنی بولدی الباقر و یکون غرضه من هذا الاستعمال هو الوضع و التفهیم بأنّی سمّیته بالباقر.فوقع الکلام بینهم فی إمکانه و عدمه و اختار صاحب الکفایه(ره) إمکانه‌[۱] . و الإنصاف تمامیّه ما ذکره صاحب الکفایه»[۲] .

 

مرحوم خویی می‌فرمایند که ما اول وضع تعیینی را بررسی کنیم و ببینیم که وضع تعیینی در الفاظ از سوی شارع وارد شده است یا نه؛ یعنی آیا شارع لفظ «صلاه» را برای ارکان مخصوصه وضع کرده و آن را از دعا به ارکان مخصوصه نقل داده است؟ آیا این وضع تعیینی تحقق پیدا کرده است؟

احتمال اول: انشا وضع تعیینی به نحو تنصیص: مرحوم خویی می‌فرمایند که ما یقین داریم که این وضع تعیینی رخ نداده است و شارع الفاظ را از معنای لغوی به معنای جدید نقل نداده است؛ زیرا اگر شارع و ائمه (ع) این کار را می‌کردند، با تواتر برای ما نقل می‌شد. شخصی اشکال می‌کند که پیامبر (ص) کارهایی را انجام داده ولی برخی منکر اند؛ مانند خلافت امیرالمؤمنین (ع) و غدیر که دلائل متقن زیادی دارد. مرحوم خویی می‌فرمایند که این غیر از بحث خلافت است که یک مساله سیاسی بود و عده‌ای بخاطر منافع خودشان آن را منکر شدند. مساله نقل الفاظ صلاه، زکات و صوم از معانی لغوی به معانی جدید، چنین نبوده است و داعی برای کتمان وجود ندارد؛ لذا وضع تعیینی یقیناً محقق نشده است.

احتمال دوم: وضع تعیینی به وسیله استعمال: یعنی تحقق وضع تعیینی به وسیله استعمالات شارع؛ مثلاً شارع لفظ «صلاه» را صد مرتبه یا بیشتر در معنای ارکان مخصوصه تکرار کرده است و این تکرار معنایش این بوده که هرگاه این لفظ را از من شنیدید بر معنای ارکان مخصوصه حمل کنید و وضع تعیینی به وسیله استعمال تحقق پیدا کرده است. محقق خویی (ره) می‌فرمایند که این احتمالش وجود دارد و نمی نتوانیم منکر این شویم. مثلاً وقتی نوزاد تازه متولد شده را به دست پدر یا پدر بزرگ می‌دهند و او می‌گوید «إنّی سمّیته باقر»، اینجا می‌تواند بگوید «باقر را به من بدهید تا ببوسم» و با این جمله، هم وضع محقق می‌شود و هم استعمال. مرحوم خوئی تحقق وضع با استعمال را می‌پذیرند.

دفع سومآیت‌الله فاضل لنکرانی (ره) حرف جالبی در اینجا زده‌اند و مثال‌هایی را بیان می‌کنند که وضع با استعمال مشکلی ندارد:

«إنّه لایوجد دلیل على تعلّق اللحاظ الآلیّ بالألفاظ فی جمیع الاستعمالات، بل تختلف الموارد باختلاف الأغراض؛ إذ سلّمنا تعلّق اللحاظ التبعیّ باللفظ فی أکثر الاستعمالات، إلّا أنّ تعلّق اللحاظ الاستقلالیّ به فی بعض الموارد لایکون قابلاً للإنکار؛ مثل: مقام أداء الخطابه و کتابه المقاله الأدبیّه؛ إذ الغرض فی هذین المقامین یتعلّق بإفاده المقصود فی ضمن الألفاظ الحسنه الجمیله و هکذا، فإنّ توجّه اللحاظ الآلیّ أو الاستقلالیّ إلى اللفظ تابعاً لاقتضاء المناسبه لأحد منهما؛ فلیس هنا قاعده کلّیّه بأنّ اللفظ لابدّ فیه من اللحاظ الآلیّ فی جمیع الاستعمالات. و حینئذٍ نقول: إنّ من الموارد المناسبه التی تقتضی النظر الاستقلالیّ إلى اللفظ هو الاستعمال المحقّق للوضع؛ فلایجمع بین اللحاظین الآلیّ و الاستقلالی؛ فلایرد هذا الإشکال على المحقّق الخراسانیّ(ره) و کلامه فی محلّه؛ إذ لا شبهه فی وقوع الوضع التعیینیّ على النحو الذی ذکره خارجاً؛ بل لعلّه کثیر بین العرف و العقلاء فی وضع الأعلام الشخصیّه و المعانی المستحدثه»[۳] .

آیت‌الله فاضل لنکرانی (ره) می‌فرمایند: شما این را مسلّم گرفته‌اید که استعمال، لحاظ آلی است و وضع لحاظ استقلالی است. شما وقتی مقاله‌ای می‌نویسید، سعی می‌کنید انشائتان خیلی عالی باشد، الفاظ زیبایی را استفاده کنید، فصاحت و بلاغت را در آن رعایت کنید و چندین بار آن را می‌خوانید که اشتباهی نداشته باشد و الفاظ را درست انتخاب کرده باشید. وقتی قرار است مقاله‌تان را پشت بلندگو در تلویزیون بخوانید، دقت می‌کنید که اشتباه نکنید و الفاظ را درست ادا کنید. تلفظتان قطعاً در این موارد استقلالی است و چنین نیست که همیشه لحاظ الفاظ آلی باشد. مثلاً در نماز برای ادای درست الفاظ از مخارج، دقت می‌کنید و این لحاظ استقلالی است؛ یعنی علاوه بر این که به معانی توجه دارید، در حروف نیز دقت می‌کنید که از مخرج ادا شوند. یعنی ممکن است توجه به معنا، لفظ و وضع استقلالی باشد و این اشکالی ندارد که لحاظ‌ها، همه استقلالی باشند و لحاظ آلی‌ای وجود نداشته باشد. وقتی شما حرف می‌زنید، اگر به الفاظ توجه ندارید و فقط دنبال معنایی هستید، این لحاظ آلی است؛ ولی اگر خوب به الفاظ توجّه می‌کنید که آن‌ها را درست ادا کنید و صحیح باشد، این لحاظ استقلالی است. پس در موردی که با استعمال، وضع انجام می‌شود (مانند مثال پدری که می‌گوید «حسن را به من بدهید») همه لحاظ‌ها استقلالی است.

فرمایشات آیت‌الله فاضل (ره)، فرمایشات خوبیست و مثال‌های خوبی بیان کرده‌اند. البته به نظر ما حلّال مشکلات، همان آناتی است که قبلاً بیان کردیم؛ یعنی در استعمال آنات مختلفی داریم که ممکن است در یک آن لحاظ ذاتی باشد و در آن دیگری لحاظ استقلالی باشد؛ ولی به هرحال فرمایشات ایشان، فرمایشات خوبی است.

لکن به نظر ما خلطی واقع شده است که آن را در فرمایشات آخوند (ره) نیز می‌بینید. ایشان می‌فرمایند: «إنّ النزاع فی ثبوت الحقیقه الشرعیّه یتمّ بناءً على أنّ المعانی الشرعیّه أمور مستحدثه فی الإسلام. و أما بناء على کونها ثابته فی الشرائع السابقه کما هو قضیه غیر واحد من الآیات مثل قوله – تعالى:‌ ﴿کتب علیکم الصیام کما کتب على الذین من قبلکم …﴾[۴] و قوله – تعالى:‌ ﴿و أذّن فی الناس بالحج …﴾[۵] و قوله – تعالى:‌ ﴿… و أوصانی بالصلاه و الزکاه ما دمت حیّاً﴾[۶] إلى غیر ذلک؛ فلا مجال لدعوى الوثوق بثبوت الحقیقه الشرعیّه؛ فألفاظها حقائق لغویّه، لا شرعیّه»[۷] .

با توجه به این آیات، معلوم می‌شود که این عبادات در زمان انبیای گذشته نیز وجود داشته‌اند. این‌ها حقایق لغویه هستند و همان معنای سابقشان را دارند؛ هرچند ممکن است قیدی به آن‌ها اضافه شده باشد. این باعث می‌شود که ما حقیقت شرعیه را نپذیریم. در آغاز مرحوم آخوند (ره) حقیقت شرعیه را قبول می‌کنند؛ ولی در آخر این احتمال را هم بیان می‌کنند و می‌گویند که دیگر نیازی به حقیقت شرعیه نداریم و این‌ها در زمان انبیای گذشته نیز بوده‌اند و حقیقت لغویه اند.

به نظر ما فرمایش مرحوم آخوند درست نیست و حقیقت شرعیه ثابت است؛ چه قائل شوید که در ادیان گذشته بوده، چه قائل شوید در ادیان گذشته نبوده است. آنچه که برای ما مهم است، ثمراتی است که بر بحث حقیقت شرعیه مترتب است و آن عبارتست از اینکه اگر این الفاظ در کلمات پیامبر (ص) یا ائمه (ع) بدون قرینه استعمال شد، به معنای لغوی حمل می‌شود یا معنای اصطلاحی؟ در این صورت من فکر نمی‌کنم که کسی از بین علما بر معنای اصطلاحی حمل نکند. به نظر ما اینکه در ادیان گذشته بوده یا نه، تأثیری ندارد.

 


[۲] مصباح الأصول (مباحث الألفاظ)، الواعظ الحسینی، السید محمد؛ تقریر بحث السید أبو القاسم الخوئی، ج۱، ص۱۲۲ – ۱۲۳ (تلخیص).


خارج اصول ۵۳ (وضع: حقیقت شرعیه)

, ,

موضوع: مباحث الفاظ/وضع /حقیقت شرعیه

 

خلاصه جلسه گذشته: بحث در حقیقت شرعیه بود. گفتیم که قول اول این است که حقیقت شرعیه ثابت است و ادله‌ای را هم برای ثبوت حقیقت شرعیه بیان کردیم. قول دوم این است که حقیقت شرعیه ثابت نیست.

قول دوم: عدم ثبوت حقیقت شرعیه

قال الحائریّ الاصفهانیّ(ره): «الذی یقوى عندی أنّ جمله من تلک الألفاظ قد کانت حقائق فی معانیها الشرعیّه فی الشرائع السابقه؛ کالصلاه و الصوم و الزکاه و الحج؛ لثبوت ماهیّاتها فیها؛ کما یدلّ علیه قوله – تعالى- حکایهً عن عیسى بن مریم: ﴿… و أوصانی بالصلاه و الزکاه ما دمت حیّاً﴾[۱] و قوله – تعالى – لإبراهیم(ع): ﴿و أذّن فی الناس بالحج …﴾[۲] و قوله – تبارک اسمه: ﴿کتب علیکم الصیام کما کتب على الذین من قبلکم …﴾[۳] إلى غیر ذلک؛ فعلى ما اخترناه تکون تلک الألفاظ حقائق لغویّهً فی معانیها الشرعیّه»[۴] .

در اینجا دقتی لازم است و آن این است که علمائی که قائل به عدم ثبوت حقیقت شرعیه اند، الفاظ وارد شده در کلمات معصومین (ع) مانند «صلاه» را بر معنای لغوی حمل می‌کنند یا معنای اصطلاحی؟ از فرمایشات علما استفاده می‌کنیم تا ببینیم حرف کسانی که منکر حقیقت شرعیه شده‌اند، چیست. آنان به آیات قرآن استدلال می‌کنند و می‌گویند که در ادیان گذشته هم صلاه، صوم و زکات بوده است؛ بنابراین پیامبر ما (ص) چیز جدیدی نیاورده است. در زمان حضرت عیسی (ع) صلاه و زکات بوده است: ﴿… و أوصانی بالصلاه و الزکاه ما دمت حیّاً﴾[۵] . در زمان حضرت ابراهیم (ع) حج بوده است: ﴿و أذّن فی الناس بالحج …﴾[۶] . صیام قبل از پیامبر (ص) هم بوده است: ﴿کتب علیکم الصیام کما کتب على الذین من قبلکم …﴾[۷] . پس صلاه، زکات و صوم در زمان قبل از پیامبر (ص) هم بوده است؛ هرچند ممکن است در زمان پیامبر (ص) مقداری از شرایطشان عوض شده باشد ولی به‌هرحال در زمان انبیای گذشته نیز صوم، صلاه و زکات بوده است. این فرمایش کاشف از این است که صلاه، صوم و زکاتی که پیامبر (ص) استعمال کرده، همان صلاه، صوم و زکاتی است که پیامبران گذشته (ع) مطرح کرده‌اند و تغییر زیادی پیدا نکرده‌اند و حقیقت شرعیه تحقق پیدا نکرده است. این نهایت استدلال منکرین حقیقت شرعیه است.

ما با این آقایان همراه می‌شویم و می گوییم که صلاه، صوم و زکات در زمان پیامبران گذشته نیز بوده است و به صغرای مساله اشکال نمی‌کنیم. سؤال ما این است که اگر این الفاظ را در لسان پیامبر (ص) یا ائمه (ع) دیدید، بر معنای لغوی حمل می‌کنید یا بر معنای شرعی جدید (که در زمان پیامبران گذشته نیز بوده است)؟ فکر نمی‌کنیم که آن‌ها بگویند معنای لغوی. آن‌ها هم این الفاظ را بر معنای لغوی حمل نمی‌کنند. پس اگر شما هم این را می‌پذیرید، که می‌پذیرید، ما با شما دعوایی نداریم. بالاخره این معانی جدید شرعی اراده می‌شود؛ اسمش را هرچه می‌خواهید بگذارید: وضع تعیینی، وضع تعیّنی، انصراف یا… . مسلماً شما هم در این مساله با ما اختلافی ندارید که «صلاه» در لسان ائمه (ع)، به معنای ارکان مخصوصه است.

سخن مرحوم نائینیمرحوم نائینی میفرمایند: «إنّ الکلام تارهً یقع فی الوضع التعیینیّ و أخرى فی التعیّنی؛ أمّا الأوّل فهو مقطوع بعدمه؛ إذ لو کان الشارع المقدّس قد وضع هذه الألفاظ لمعانیها الشرعیّه بنحو التعیین، لبیّنه لأصحابه و لو بیّنه لهم لنقل إلینا؛ لتوفّر الدواعی إلى نقله و عدم المانع منه؛ فلا یقاس ذلک بالنصّ على الخلافه الذی أخفوه مع التصریح به. و ذلک لثبوت الداعی إلى الکتمان هناک دون المقام. و توهّم إمکان الوضع بنفس الاستعمال – کما أفاده المحقّق صاحب الکفایه(ره)- مدفوع بأنّ حقیقه الاستعمال- کما بیّنّاه- إلقاء المعنى فی الخارج بحیث یکون الألفاظ مغفولاً عنها؛ فالاستعمال یستدعی کون الألفاظ مغفولاً عنها. و توجّه النظر إلیه بتبع المعنى بخلاف الوضع‌؛ فإنّه یستدعی کون اللفظ منظوراً إلیه باستقلاله. و من الواضح أنّه لایمکن الجمع بینهما فی آنٍ واحد. و أمّا الوضع التعیّنی، فهو بالنسبه إلى زمان الصادقین‘ مقطوع به إلّا أنّه لا طریق لنا إلى إثباته فی زمان النبیّ(ص) حتّى تثبت الحقیقه الشرعیّه. و علیه تکون الألفاظ المستعمله فی زمانه(ص) مجملات»‌[۸] .

نکتهای که قبلاً مطرح شده بود را مطرح می‌کنند و می گویند که استعمال لفظ در معنای جدید توسط شارع، جمع بین لحاظ آلی و استقلالی است. اگر یادتان باشد این را قبلاً هم گفتیم که مرحوم نائینی اشکالی را مطرح میکنند که استعمال، لحاظ آلی لفظ است (یعنی در زمان استعمال، توجه به معناست و به الفاظ توجه زیادی نمی‌شود و به صورت آلی لحاظ می‌شوند) و وضع، لحاظ استقلالی است (یعنی باید روی لفظ خوب دقت کند و بگوید که این لفظ را برای این معنا وضع می‌کنم و لفظ به صورت استقلالی لحاظ می‌شود) و جمع این دو لحاظ محال است؛ پس نمی‌توان همزمان با استعمال، وضع کرد. بعد میگویند که در اینجا، سه لحاظ وجود دارد؛ زیرا علاوه بر دو مورد گذشته، یک لحاظ استقلالی دیگر نیز وجود دارد. پیامبر (ص) با عبارت «صلّوا کما رأیتمونی اصلّی»:

۱. می‌خواهد لفظ را در معنا استعمال کند که بیایید در مسجد نماز بخوانید که لحاظش آلی است.

۲. علاوه بر این می‌خواهد لفظ «صلاه» را بر این ارکان مخصوصه وضع کند که لحاظش استقلالی است.

۳. و هم توجه به آن معنا دارد که می‌خواهد آن را اراده کند که لحاظش استقلالی است. این سه لحاظ با هم محال است.

ما قبلاً جواب این را گفتیم. آنات متعدده وجود دارد و امکان دارد که در آن اول لحاظ آلی باشد و در آن دوم، لحاظ استقلالی و این محال نیست. در عبارت «صلّوا کما رأیتمونی اصلّی» هر سه لحاظ ممکن است و هیچ تنافیای وجود ندارد؛ زیرا این لحاظ در ذهن است و مشکلی ندارد که در هر آن، یک لحاظ باشد. پس اشکال نائینی (ره) بر آخوند (ره) وارد نیست. حالا اشکالات دیگری بر فرمایش مرحوم نائینی بیان می‌کنیم که قبلاً به آنها اشاره کرده‌ایم.

دفع اولمحقق عراقی (ره) می‌فرمایند که این محال نیست و اشکالی ندارد: «توهّم أولِه إلى اجتماع اللحاظین غلط؛ إذ النظر المرآتیّ متوجّه إلى شخص اللفظ و المعنى حال الاستعمال و هما غیر ملحوظین استقلالاً حین الوضع و ما هو ملحوظ کذلک فهو طبیعه اللفظ و طبیعه المعنى حین وضعه و أحدهما غیر الآخر فی مقام اللحاظ، کما لایخفى‌»[۹] .

برخی بر محقق عراقی اشکال کرده‌اند و ما می گوییم که این اشکال درست نیست و قبلاً آن را بحث کردهایم:

«إنّ هذا الجواب لیس بتام؛ فإنّه سلّمنا توجّه اللحاظ الآلیّ إلى اللفظ حال الاستعمال و توجّه اللحاظ الاستقلالیّ إلیه فی مقام الوضع. و المراد منه فی الأوّل شخصه و فی الثانی نوعه. و لکن تحقّق ثلاث لحاظات فی استعمال واحد غیر معقول، مع أنّ لازم کلامه(ره) تعلّق اللحاظ الآلیّ بشخص اللفظ و تعلّق اللحاظ الاستقلالیّ بنوعه. و تعلّق اللحاظ الاستقلالیّ الآخر بالمعنى فی استعمال واحد؛ فکیف یمکن ذلک مع کون المستعمل واحداً و هو شخص اللفظ أو نوعه!

نعم، یمکن إطلاق اللفظ و إراده نوعه بحیث کان شخص اللفظ مستعملاً و نوعه مستعملاً فیه و لکن لمیکن فیه ثلاث لحاظات کما مر؛ فلایمکن باستعمال واحد تحقّق الوضع و الاستعمال معاً[۱۰] 

دفع دوممحقق خویی (ره) نیز اشکال مرحوم نائینی را جواب داده‌اند:«الإنصاف تمامیّه ما ذکره صاحب الکفایه و أنّ الوضع بالاستعمال بمکان من الإمکان؛ إذ لو قلنا بتمامیّه الوضع بمجرّد الاعتبار النفسانیّ و عدم احتیاجه إلى المبرز، فالوضع سابق على الاستعمال؛ فلایلزم الجمع بین اللحاظ الآلیّ و اللحاظ الاستقلالی[۱۱] ، بلا فرق بین أن یکون الوضع عبارهً عن الالتزام و التعهّد بالتکلّم بلفظ خاصّ عند إراده معنى مخصوص، أو یکون عبارهً عن تنزیل اللفظ وجوداً للمعنى أو یکون عبارهً عن اعتبار الملازمه بینهما، أو غیرها من الأقوال التی تقدّمت فی تحقیق معنى الوضع»[۱۲] .

 


[۱۲] مصباح الأصول (مباحث الألفاظ)، الواعظ الحسینی، السید محمد؛ تقریر بحث السید أبو القاسم الخوئی، ج۱، ص۱۲۳.



خارج اصول ۵۲ (وضع: حقیقت شرعیه)

, ,

موضوع: مباحث الفاظ/وضع /حقیقت شرعیه

 

خلاصه جلسه گذشته: صحبت در بحث حقیقت شرعیه بود. ثمراتی که برای حقیقت شرعیه بیان شده است، زمانی بر آن بار می‌شود که حقیقت شرعیه ثابت باشد؛ فرقی ندارد که به وضع تعیینی باشد یا وضع تعیّنی، به عنوان انصراف در الفاظ باشد یا انصراف در مفاهیم. انصراف یعنی گاهی الفاظی به معنایی انصراف دارد و به عنوان مثال وقتی که لفظ «صلاه» گفته می‌شود، ارکان مخصوصه و معانی جدید به ذهن مردم می‌آید؛ نه معنای دعا. یا اینکه مفهوم «دعا» به همین نماز انصراف پیدا می‌کند و وقتی مفهوم دعا گفته می‌شود، به نماز انصراف پیدا می‌کند. این انصراف همان نتیجه حقیقت شرعیه را می‌گوید؛ یعنی وقتی این لفظ را در کلمات معصومین (ع) دیدیم، به معنای جدید حمل می‌کنیم. انصراف گاهی در لفظ است و گاهی در معنا:

۱. انصراف در لفظ: مثلاً لفظ عالم، به علمای دین و فقه انصراف دارد.

۲. انصراف در معنا: یعنی معنا انصراف دارد؛ مثلاً «صلاه» همان معنای لغوی‌اش را دارد و به معنای دعا است؛ مثل دعای کمیل، دعای ندبه و…؛ ولی وقتی به صورت مطلق استعمال شود، بر معنای نماز حمل می‌شود؛ یعنی معنای «صلاه» که دعا است، به معنای ارکان مخصوصه انصراف دارد.

قبلاً گفتیم که اگر به هریک از وضع تعیینی، وضع تعیّنی، انصراف در لفظ یا انصراف در معنا قائل شوید، نتیجه‌اش یک چیز است و آن نتیجه عبارتست از اینکه هرگاه این الفاظ در لسان معصومین (ع) آمد، بر معنای جدید حمل شود، نه معنای لغوی.

مرحوم سید مرتضی عبارتی را بیان کرده‌اند که بسیار مختصر است و به نظر ما جان کلام را در یک جمله بیان کرده‌اند: «إذا کان هناک‌ وضع و عرف و شرع، وجب حمل الخطاب على الشرع دون الأمرین المذکورین؛ لأنّ الأسماء الشرعیّه صادره عنه -‌ تعالى»[۱] .

یعنی اگر لفظی که معنای حقیقی و لغوی، معنای عرفی و معنای شرعی دارد، در خطاب معصومین (ع) وارد شود، باید آن را بر معنای شرعی حمل کنیم؛ نه معنای وضعی و عرفی. زیرا وقتی اسمائی که شرعی هستند از طرف شارع و معصومین (ع) صادر می‌شوند، باید بر معنای شرعی حمل شوند. قبلاً این مطلب را بیان کردیم که گاهی لفظی را شخص نحوی استعمال می‌کند و گاهی آن لفظ را شخص لغوی به کار می‌برد. اگر لفظ «فعل» را لغوی استعمال کند، معنایش «کار» است و اگر نحوی استعمال کند، معنایش «لفظی که بر حدث دلالت می‌کند و با یکی از ازمنه ثلاثه مقترن است» می‌باشد. لسان شارع و معصومین (ع) خودش بالاترین قرینه است بر این که ما باید کلماتشان را بر معنایی که خودشان ترسیم کرده‌اند، حمل کنیم. سید مرتضی (ره) همین را می‌گوید. وقتی کلام از اهل شرع صادر شد، شما باید بر معنای شرعی حمل کنید و این نیازی به دلیل ندارد. تمام بحث حقیقت شرعیه در این جمله سید مرتضی (ره) خلاصه شده است. وقتی لفظی دارای اصطلاحی است و صاحب اصطلاح آن لفظ را استعمال کرد، به همان معنایی که او وضع کرده حمل می‌شود.

به نظر ما این فرمایش سید مرتضی (ره) حرف خوبی است و ما را از بسیاری از بحث‌ها که برخی در اینجا مطرح کرده‌اند بی نیاز می‌کند. صدور از معصومین (ع)، خودش قرینه عامه است. لذا ما دلایل دیگر را زیاد توضیح نمی‌دهیم. دلیل سوم و چهارم این است که این الفاظ بالاخره در این معانی استعمال شده‌اند و این را همه قبول دارند؛ فقط بحث می‌کنند که علتش چیست؟ وضع تعیینی، وضع تعیّنی، قرینه عامه یا علاقه؟ برخی گفته‌اند که علاقه وجود دارد؛ یعنی استعمال «صلاه» در ارکان مخصوصه مجاز است و علاقه‌اش، کل و جزء است؛ یعنی با توجه به این که نماز مشتمل بر دعا است، بر آن «صلاه» اطلاق شده است.

فرمایش محقق اصفهانی (ره)محقق اصفهانی (ره): «هذا بناءً على ما هو المعروف من کونها بمعنى الدعاء لغهً یصحّ جدلاً و إلزاماً. و أمّا على ما هو الظاهر بالتتّبع فی موارد استعمالاتها من کونها بمعنى العطف و المیل، فإطلاقها على هذا المعنى الشرعیّ من باب إطلاق الکلّیّ على الفرد، حیث إنّه محقّق لطبیعیّ العطف و المیل؛ فإنّ عطف المربوب إلى ربّه و العبد إلى سیّده بتخضّعه له و عطف الربّ على مربوبه المغفره و الرحمه، لا أنّ الصلاه بمعنى الدعاء فی العبد و بمعنى المغفره فیه – تعالى – و علیه فلاتجوز حتّى یجب ملاحظه العلاقه؛ بل تستعمل فی معناها اللغویّ و یراد محقّقه الخاصّ بقرینه حال أو مقال»[۲] .

یعنی معنای «صلاه» در لغت میل و عطف (عطوفت و مهربانی) است. مهربانی گاهی از طرف ربّ است که نامش مغفرت است و گاهی از طرف عبد است که تضرّع می‌کند و از خدا می‌خواهد که او را ببخشد. معنای حقیقی «صلاه» اظهار میل، عطوفت، مهربانی و رغبت به سوی خالق و رغبت خالق به سوی بنده. حالا شما باید تحقیق کنید و ببینید که آیا در لغت «صلاه» به این معنا است؟ به‌هرحال ایشان می‌فرمایند که مجازیتی در اینجا وجود ندارد و معنای «صلاه» اظهار مهربانی، میل و عطوفت است. خدا هم که ﴿… یُصَلِّی عَلَیْکُمْ…﴾ [۳] و ﴿إِنَّ اللَّهَ وَمَلَائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبِیِّ…﴾[۴] یعنی آنها هم رغبت، محبت و عطوفتشان را شامل حال همه می‌کنند. پس مجازیّتی نیست.

حرف ما این است که ما به این مطالب کاری نداریم. سؤال ما یک سؤال اصولی است که عبارتست از اینکه اگر الفاظ صلاه، زکات، خمس، جهاد، بیع، مضاربه، کر، نجاست، طهارت و… را در روایات دیدیم و قرینه‌ای وجود نداشت، به چه معنایی حمل کنیم؟ به معنای لغوی یا معنای جدید شرعی؟ اینکه «صلاه» در لغت به معنای دعاست یا به معنای میل و رغبت، در بحث ما تاثیری ندارد؛ لذا فرمایش محقق اصفهانی (ره) ممکن است درست باشد ولی در بحث ما تأثیری ندارد.




خارج اصول ۵۱ (وضع: حقیقت شرعیه)

, ,

موضوع: مباحث الفاظ/وضع /حقیقت شرعیه

 

خلاصه جلسه گذشته: صحبت در بحث اصول در حقیقت شرعیه بود که آیا حقیقت شرعیه ثابت است؟ گفتیم حق آن است که حقیقت شرعیه ثابت است. ادله ثبوت حقیقت شرعیه عبارت است از:

دلیل اول: استقراء

اگر در قرآن و روایات تفحص کنید می‌بینید که شارع مقدس، الفاظ «صلاه»، «زکاه»، «خمس» و … را در قرآن و روایات بدون قرینه استعمال کرده است و بدون قرینه معانی جدید را اراده کرده است. ما یقین داریم که معانی جدید مراد شارع بوده است. استقراء می‌کنید و می‌بینید که «إطلاقات الشارع هذه الألفاظ». معنای «اطلاقات» در این عبارت، استعمالاتی است که بدون قرینه‌اند. علما گاهی می‌گویند «إطلاقات الشارع» که مرادشان استعمال بدون قرینه است و گاهی می‌گویند «استعمالات الشارع» که مرادشان استعمال همراه قرینه است. پس‌از استقراء و بررسی آیات و روایات به این نتیجه می‌رسیم که اطلاقات شارع بر معانی جدید حمل می‌شوند و چنین نیست که به‌خاطر اطلاقشان بر معنای لغوی حمل شوند.

دلیل دوم: تبادر

از لفظ «صلاه»، «خمس»، «زکاه» و … معنای جدید تبادر می‌کند.

اشکال اولاین تبادر در چه زمانی محقق بوده است؟ منظور شما تبادر زمان ماست یا تبادر در زمان پیامبر (ص)؟ تبادر در زمان پیامبر (ص) برای ما حجت است نه تبادر در زمان ما. آیا می‌توانیم با تبادر در زمان خودمان، تبادر در زمان پیامبر (ص) را ثابت کنیم؟

به نظر ما این بحث تبادر قطعی است و وقتی پیامبر (ص) لفظ «صلاه»، «صوم» و «حج» را استعمال می‌کردند و احکام این‌ها را بیان می‌کردند و می‌گفتند که روزه بگیرید ﴿یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُواْ کُتِبَ عَلَیْکُمُ الصِّیَامُ کَمَا کُتِبَ عَلَى الَّذِینَ مِن قَبْلِکُمْ…﴾ [۱] و حج به‌جا بیاورید ﴿…وَلِلّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَیْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَیْهِ سَبِیلًا…﴾[۲] ، معانی جدید که شرایط خاص داشتند، به ذهن مردم تبادر می‌کردند نه معانی لغوی. به نظر ما این تبادر در زمان پیامبر (ص) و ائمه (ع) قطعاً محقق بوده و از نسلی به نسل بعد منتقل شده تا اینکه به دست ما رسیده است. ما این اشکال را قبول نداریم؛ زیرا ما این تبادر را نسل به نسل از علما گرفته‌ایم و آنان نیز از ائمه (ع) گرفته‌اند؛ لذا خود ائمه (ع) نماز می‌خواندند و حج به‌جا می‌آوردند و … . ازهمین‌رو می‌بینید که برخی از علما به‌صراحت می گویند که ما تبادر را قبول داریم و این تبادر به وضع تعیینی یا تعّینی است.

اشکال سومتبادر عند المحاورین معتبر است نه غیر محاورین.

من از شما می‌پرسم! جواب این پرسش را بدهید تا بعد ببینیم که این اشکال وارد است یا نه: دونفر با یکدیگر ملاقات می‌کنند؛ یکی از آنان لغوی و دیگری نحوی است. باهم احوال پرسی می‌کنند و الفاظی را به کار می‌برند. نحوی می‌گوید: «هذا فعلٌ. هذا حرفٌ. هذا اسمٌ.» او این الفاظ را در اصطلاح خودش به کار می‌برد. لغوی، فعل را به معنای کار، حرف را به معنای لغوی حرف و اسم را هم به معنای لغوی اسم می‌گیرد. در اینجا وضع جدیدی محقق شده یا نه؟ فعل، اسم و حرف، وضع جدیدی دارند؟ جواب: در اصطلاح نحوی وضع جدیدی دارند؛ ولی در اصطلاح لغوی، ندارند. بحث ما هم همین‌طور است؛ یعنی صلاه، صوم و … در لغت دارای معانی هستند ولی شارع مقدس این‌ها را اصطلاحات جدیدی قرار داده و احکام و شرایط جدیدی برای این‌ها بیان فرموده است (مثلاً با این شرایط نماز بخوانید: با طهارت، نجاست نباشد و…).

در اصطلاح شرعی، متشرعه و کسانی که دین را قبول دارند، این الفاظ به معنای جدید حمل می‌شوند و لغوی به معنای خودش حمل می‌کند. پس ما وقتی می‌گوییم «حقیقت شرعیه»، مقصودمان این نیست که حقیقت لغویه عوض شده است؛ بلکه حقیقت لغویه در جای خودش است و درعین‌حال این لفظ اصطلاحی است برای کسی که این دین را قبول دارد و می‌خواهد آیات و روایات را معنا نموده و این الفاظ را بر معانی جدید حمل ‌کند.

متن اشکال:«هذا الاستدلال من الغرابه بحیث لایحتاج الى البیان؛ إذ من الظاهر أنّ المعتبر من التبادر هو تبادر المعنى من اللفظ عند المتحاورین بذلک اللفظ؛ فإذا سمع النحویّ لفظ الفعل من اللغویّ و تبادر إلى ذهنه ما دلّ على معنى فی نفسه مقترن بأحد الأزمنه الثلاثه، لایلزم منه کونه حقیقهً فیه عند اللغویّ أیضاً.

ثمّ أغرب و قال: إنّ التبادر معلوم و کونه لأجل أمر غیر الوضع، غیر معلوم؛ یعنی وضع الشارع و هو مقلوب علیه بأنّ التبادر معلوم و کونه من أجل وضع الشارع غیر معلوم و على المستدلّ الإثبات و لایکفیه الاحتمال»[۳] .

بله! تبادر باید در زمان پیامبر (ص) باشد. خودشان مثال می‌زنند که وقتی نحوی، لفظ «فعل» را از لغوی می‌شنود، معنای نحوی فعل (معنى فی نفسه مقترن بأحد الأزمنه الثلاثه) را برداشت می‌کند. این نزد لغوی حقیقت نیست؛ ولی نزد نحوی حقیقت است. شما مقصودتان این است که برای همه حقیقت شرعیه شده است یا برای بعضی؟ برای بعضی حقیقت شرعیه شده است.

جوابش این است که ماهم برای گروه خاصی می‌خواهیم. نمی‌خواهیم بگوییم که برای همه منعقد شده است. ما می‌خواهیم بگوییم کسانی که متدین به دین اسلام‌ هستند و می‌خواهند احکام را برداشت کنند و می‌خواهند کلمات پیامبر (ص) و ائمه (ع) را معنا کنند، این الفاظ را چگونه معنا کنند. کاری به معنای لغوی این الفاظ نداریم. به نظر ما این حرفی که در اشکال گفته شده، درست است؛ ولی به عنوان اشکالی بر بحث تبادر نخواهد بود. وقتی که ما می گوییم تبادر علامت حقیقت است، منظورمان این است که برای کسانی که معتقد به این دین هستند تبادر وجود دارد و برای آنان علامت حقیقت است ولی برای دیگران این تبادر وجود ندارد؛ برای دیگران این حقیقت نیست ولی برای این عده تبادر و حقیقت است.

اشکال چهارم«دعوى التبادر فی إطلاقاته رجم بالغیب»[۴] .

از کجا می‌دانیم که در زمان پیامبر (ص) تبادر بوده؟ علم غیب داریم؟ ما که در زمان پیامبر (ص) نبوده‌ایم، دلیلتان چیست؟

دلیلمان همین آیات و روایات موجود است. با استقراء آیات و روایات می‌توانیم تبادر در زمان رسول خدا (ص) را به دست آوریم.

اشکال ششم«إنّ التمسّک للحقیقه الشرعیّه بتبادر المعانى المخترعه من الألفاظ عند الإطلاق فی غیر محلّه؛ لأنّ مرجعه إلى انصراف المفاهیم الکلّیّه الأصلیّه إلى المصادیق المخترعه، لشهره إطلاقها علیها، لا إلى انصراف الألفاظ إلیها»[۵] .

ما یک بحث حقیقت داریم و یک بحث انصراف. گاهی می‌گوییم لفظی در معنایی حقیقت است و گاهی می‌گوییم که لفظی انصراف به معنایی دارد. مثلاً لفظ «روحانی» به شخصی که دارای عبا و عمامه است، انصراف دارد؛ هرچند لازم نیست که روحانی عبا و عمامه داشته باشد. انصراف غیر از معنای حقیقی است؛ ممکن است شخصی روحانی باشد و عمامه نداشته باشد. مستشکل می‌گوید: لفظ «صلاه» به معنای دعا است و دعا معنایی کلی دارد؛ ولی به نماز انصراف دارد. شما انصراف را با معنای حقیقی اشتباه کرده‌اید. صلاه به معنای حقیقی دعاست ولی به نماز انصراف دارد. ما که منکر حقیقت شرعیه هستیم، این انصراف را قبول داریم. «صلاه» به نماز انصراف دارد ولی حقیقت نیست. یکی از مصادیق روشن صلاه، نماز است. انصراف دلیل بر حقیقت نیست. انصراف غیر از حقیقت شرعیه است.

جواب: ما هم با شما موافقیم. حقیقت شرعیه‌ای که ما می‌گوییم، مقصودمان این نیست که وضع جدیدی است؛ بلکه می‌خواهیم بگوییم که این الفاظ در کلمات پیامبر (ص)، ائمه (ع) و متشرعه (مانند الفاظی که در وصیت، وقف، دادگاه و … استفاده می‌کنیم) به این معانی جدید حمل می‌شود؛ اسمش را هر چه می‌خواهید بگذارید؛ اسمش «حقیقت شرعیه» باشد یا «انصراف الفاظ» یا «انصراف مفاهیم» فرقی ندارد. در هر صورت مدعای ما ثابت می‌شود و اسمش در این جهت تأثیری ندارد.

 


[۵] . مقالات حول مباحث الألفاظ، بهبهانی، علی، ص۳۴.