حدیث ۱۵ (اخلاق: مراحل کبر)

, ,

موضوع: احادیث کتاب چهل حدیث مرحوم امام (ره)/کبر/ مراحل کبر

درباره مباحث مرحوم امام (ره) در کتاب چهل‌حدیث، مطالبی است که باید به آن‌ها توجه کنیم:

کبر و خودبزرگ‌بینی باعث اکثر مفاسدی است که در عالم وجود دارد؛ کسانی که اهل کبر هستند، باعث مفاسد زیادی در جامعه می‌شوند.

کبر سه درجه و مرحله دارد:

مرحله اول: انسان در وجودش، کبر باشد و خودش را از دیگران بالاتر می‌بیند؛ می‌گوید: «من از شما بالتر هستم، عقیده‌ام این است که از شما بالاتر هستم». برخی خود را کوچک می‌دانند و می‌گویند: «من قابلی ندارم، ارزشی ندارم، می‌دانم که دیگران از من بهتر هستند»؛ اما برخی می گویند: «من از همه بالاتر هستم». این روحیه بد کبر در روحیه برخی وجود دارد اما برخی از این‌ها به‌خاطر تقوایی که دارند با این خصلت خود مبارزه می‌کنند؛ یعنی در ظاهر، کبر خود را می‌کوبند و نسبت به همه تواضع می‌کند در مقابل همه، اظهار کوچکی می‌کند. این کار باعث می‌شود که آرام‌آرام خصلت کبری که در وجودش هست را بشکند.

چنین شخصی هم کبر دارد و در خلوت با خود می‌گوید که من از دیگران بالاتر هستم و همیشه خوبی‌های خود را محاسبه می‌کند بدون اینکه بدی‌های خود را در نظر بگیرد. آقای متکبر متواضع‌نما واقعاً تکبر دارد اما جلو مردم، خودش را متواضع نشان می‌دهد. این شخص با کبرش مبارزه می‌کند. باید از این آقا تشکر کرد زیرا لااقل توانسته با کبرش مبارزه کند. به او گفته می‌شود که بالای مجلس بنشیند اما می‌گوید که پایین مجلس می‌نشیند هرچند دلش می‌خواهد که بالای مجلس بنشیند.

برخی هستند که دوست دارند که دیگران دنبالشان راه بیفتند و احترامشان کنند اما سرش را زیر می‌اندازد و تنها می‌رود. تکبر و کبر می‌گوید: «بگذار عده‌ای بیایند دور تو و احترامت کنند» اما او سرش را زیر می‌اندازد و با کبرش مبارزه می‌کند. یادم هست مرحوم امام (اعلی الله مقامه الشریف) از درس می‌آمدند، جواب شاگردان را که می‌دادند به شاگردان می‌فرمودند: «امری ندارید؟ خداحافظ». گاهی عبا را بر سر می‌کشیدند و از کوچه باریکی می‌رفتند؛ حاضر نبود که شاگردان به دنبالش بیایند. ما، خوشمان می‌آید که چند نفر دنبالمان بیایند ولی مرحوم امام (ره) مثل ما نبود.

یکی از نکات مهم این است که انسان، ممکن است روحیه تکبر داشته باشد اما باید با آن مبارزه کند. دلتان می‌خواهد بالای مجلس بنشینید اما همان ابتدای مجلس بنشینید؛ این مبارزه است. دلتان می‌خواهد که برایتان صلوات بفرستند، اعتنا نکن.

مرحله دوم: نمی‌تواند جلو تکبرش را بگیرد. وقتی وارد مجلس شد مستقیم بالای مجلس می‌رود و اگر کسی آنجا نشسته باشد، اشاره می‌کند که آن طرف‌تر برو تا من هم بنشینم. روحیه کبر دارد و به آن عمل هم می‌کند. اگر صلوات برایش نفرستادند، ناراحت می‌شود و می‌گوید: «شخصیت من چنین‌وچنان است، چرا کوتاهی کردند، چرا جلو پای من بلند نشدند». اظهار نمی‌کند اما در دلش به دنبال اجرای کارهای نفسانیش هست. کارهایی انجام می‌دهد که مقتضای کبرش هست؛ عملش داد می‌زند که دنبال تکبر است.

مرحله سوم: در دلش کبر دارد، در اعمالش هم نشان می‌دهد (همیشه دنبال بالای مجلس، مقامات ظاهری، تبلیغات، عکسش فلان جور پخش شود و … است) و با زبان هم ابراز می‌کند؛ به شما که می‌رسد می‌گوید: «عکس من را پخش کن»، به دیگری می‌رسد می‌گوید: «چرا از من تبلیغ نمی‌کنی؟». همیشه در پی آن است که خودبزرگ‌بینی وجودیش را اظهار کند.

 



حدیث ۱۴ (اخلاق: رابطه تکبر و علم)

, ,

موضوع: احادیث کتاب چهل حدیث مرحوم امام (ره)/کبر/ رابطه تکبر و علم

در بحث گذشته مطرح شد که یکی از مباحث اخلاقی، عجب و تکبر است. خودبزرگ‌بینی برای انسان، آفت بزرگی است. یکی از مشکلاتی که در جامعه وجود دارد و برای مردم باعث پرسش شده این است که: این علما که روز‌به‌روز ملاتر و باسوادتر می‌شوند، آیا تکبر و عجب در وجودشان نابود می‌شود یا وجود دارد؟ برخی روز‌به‌روز علمشان بالاتر و متأسفانه تکبر و عجبشان هم بیشتر می‌شود. چه اتفاقی افتاده است؟ مگر قال الصادق و قال الباقر نمی‌خوانید؟ مگر آیات قرآن را نمی‌خوانید؟ شما چرا؟

اگر من و شما که طالب علم هستیم و روزی چند ساعت با قرآن و روایات سروکار داریم، روزبه‌روز عجب و تکبرمان بیشتر باشد، می‌خواهیم که مردم بیشتر به ما احترام کنند، دست ما را ببوسند، راه که می‌رویم چند نفر کنارمان باشند، وارد مجلسی که می‌شویم، دوست داریم بالای مجلس بنشینیم، باید درباره این حالتمان فکر کنیم، چه اشکالی وجود دارد که این‌گونه می‌شویم؟ مگر قرآن و روایات انسان را اصلاح نمی‌کند؟ چرا دوست دارم که مرا احترام کنید؟ خودم را عرض می‌کنم، چرا؟ برای چه؟

مرحوم امام (اعلی‌الله‌مقامه‌الشریف) در کتاب چهل حدیثشان پاسخ این پرسش را بیان کرده‌اند: اشکال این است که اول باید خودمان را تهذیب کنیم و بعد علم را فراگیریم. علت این است که خود را تهذیب نکرده‌ایم، خودمان را نساخته‌ایم!

وقتی تهذیب محقق شد و آدم شدیم، هرچه علم بیشتر می‌شود، ارزش انسان هم بیشتر می‌شود؛ تقوایت بیشتر می‌شود و تکبرت کمتر می‌شود؛ تواضع و ایثار و فضایل اخلاقی و اسلامی هم بیشتر می‌شود اما وقتی خود را نساخته‌، انسانی می‌شود که حب مال، شهوت و مقام دارد؛ خودش برای وکالت، وزارت و … می‌کشد؛ می‌خواهد با دروغ، رشوه و … هر جور شده به مقامی برسد.

وقتی خود را نساخته‌ایم هرچه علم هم پیدا کنیم بهتر نمی‌شویم بلکه بدتر می‌شویم. اگر زمینه پاک داشته باشید، علم هم که بیاید شما را بهتر می‌کند اما اگر زمینه پاک نداشته‌،

چو علم آموختی از حرص آن‌گه ترس کاندر شب    چو دزدی با چراغ آید گزیده‌تر برد کالا

انسان خبیث وقتی علم می‌آموزد بیشتر خلاف می‌کند.یکی از مشکلات این است که خود را نساخته‌ایم و وقتی خود را نساخته‌ایم هی قرآن، روایت و درس می‌خوانیم اما تکبرمان هم بیشتر می‌شود، از مردم فاصله می‌گیریم، حوصله نداریم کسی کنارمان بیاید و باید وقت بگیرند. این‌ها همه ریشه در خودبرتربینی دارد و این ریشه بیشتر باعث بدبختی می‌شود.مرحوم سید محمد فشارکی، یکی از شاگردان مرحوم میرزای شیرازی اول و استاد حاج شیخ عبدالکریم حائری بود. ایشان شخصیت بسیار بزرگواری بود.میرزای شیرازی (ره) فوت کرد، زمانی که استاد فوت می‌کند، شاگرد ناراحت می‌شود. یادم هست وقتی استاد ما شهید مطهری (ره) فوت کرد، همه ما نشستیم و گریه‌وزاری کردیم. سید محمد فشارکی می‌گوید: استادم فوت کرده بود اما دیدم که در دلم خوشحال هستم! فکر کردم، فهمیدم که چون مرجعیت از میرزای شیرازی می‌خواهد به من منتقل شود و من مرجع‌تقلید شوم، تمام مقلدین مرحوم میرزا مقلد من می‌شوند و پول‌ها به سمت من بیاید و من به‌جای میرزای شیرازی بزرگ، مرجع تقلید جهان اسلام شوم؛ استاد فوت کرده ناراحت هستم اما در دلم خوشحالم.

خیلی مهم است که انسان، عیب خودش را بفهمد؛ سید محمد فشارکی، متوجه مشکل خودش شد. همان شب مرحوم سید به حرم آقا امیرالمؤمنین می‌رود و تا صبح گریه‌وزاری می‌کند: خدایا! من را از این مرجعیت نجات بده؛ من این مرجعیت را نمی‌خواهم.

انسان اگر عیب خودش را پیدا کند و با آن مبارزه نماید، پیروز می‌شود اما اگر توجه نکند و توجیه کند؛ مثلا بگوید: «مقامی است که خدا عنایت نموده، این تقدیر الهی بوده که بعد از میرزا من مرجع شوم، لابد خداوند این‌گونه صلاح دیده است و …» مایه بدبختی است. مرحوم سید محمد فشارکی با این روحیه مبارزه نمود، تا صبح گریه کرد و اعلام نمود که من آمادگی مرجعیت را ندارم. این عمل تقوا و دوری از تکبر است.خداوند به همه ما توفیق عنایت نماید که با هوای نفس، مبارزه کنیم و اول خودمان را تهذیب کنیم.

 



حدیث ۱۳ (اخلاق: جایگاه متکبر)

, ,

موضوع: احادیث کتاب چهل حدیث مرحوم امام (ره)/کبر/ جایگاه متکبر

یکی از بدترین صفاتی که ممکن است در انسان وجود داشته باشد، تکبر است؛ اینکه انسان، خود را از دیگران بزرگ‌تر بداند. اظهار اینکه من از شما بالاتر هستم و حتی فکر آن، از صفات رذیله است.امام صادق (ع) می‌فرماید: «عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ أَبِیهِ عَنِ ابْنِ أَبِی عُمَیْرٍ عَنِ ابْنِ بُکَیْرٍ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (ع) قَالَ: إِنَّ فِی جَهَنَّمَ لَوَادِیاً لِلْمُتَکَبِّرِینَ یُقَالُ لَهُ سَقَرُ شَکَا إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ شِدَّهَ حَرِّهِ وَ سَأَلَهُ أَنْ یَأْذَنَ لَهُ أَنْ یَتَنَفَّسَ فَتَنَفَّسَ فَأَحْرَقَ جَهَنَّمَ».[۱]

جایگاهی در جهنم مخصوص افراد متکبر درست کرده‌اند که نامش «سقر» است. یکی از بدترین جاهای جهنّم همین‌جا است؛ به قدری حرارت آتش در آنجا شعله‌ور است که خودِ سقر به خداوند شکایت می‌کند. آتشی که شعله‌ور شده و متکبرین را می‌سوزاند.مراتب تکبرتکبر مراتبی دارد:    ۱. تکبر در مقابل خداوند؛ خداوند را قبول ندارد و در مقابلش تکبر می‌کند؛

۲. در مقابل پیامبر مثل یهودیان که پیامبر را قبول نمی‌کردند؛ هرچه پیامبر (ص) آنان را به اسلام دعوت می‌کرد، نمی‌پذیرفتند؛

۳. نسبت به خدا و رسول، تکبر ندارد اما نسبت به مردم تکبر دارد. این هم گناه بزرگی است.

گناه تکبر نیز به همین ترتیب بزرگ است. تکبر نسبت به خدا از همه بزرگ‌تر است.علت کبیره بودن تکبرمگر تکبر چیست که این‌قدر گناه بزرگی است که در یکی از وادی‌های سخت جهنم، متکبر را عذاب می‌کنند؟ به‌خاطر این است که اولاً انسان خود را بزرگ می‌بیند درحالی‌که عظمت مخصوص خداوند است، این خودبزرگ‌بینی در مقابل خداوند مشکل اول ما است؛ یعنی در فکر ما اشتباهی رخ داده است. نکته دوم آن است که معمولاً آدم‌های متکبر به حرف گوش نمی‌دهند و اگر کسی صحبت کند می‌خندد و اهمیت نمی‌دهد؛ چون خود را از دیگری بالاتر می‌داند؛ این نقطه‌ضعف افراد متکبر است. متکبرین کمتر ملا و باسواد می‌شوند؛ کسانی که تواضع دارند، کوچکی می‌کنند و سؤال می‌پرسند، یاد می‌گیرند و روز‌به‌روز علمشان زیاد می‌شود اما انسان متکبر سؤال نمی‌پرسد و به کسی اعتنا نمی‌کند؛ بنابراین در همان چیزهایی که میداند باقی می‌ماند و ترقّی نمی‌کند.

تکبر عالمنکته‌ای که باید به آن توجه کنیم و متأسفانه ما خود گرفتار آن هستیم این است که علم وقتی زیاد می‌شود تکبر هم ممکن است زیاد شود. افرادی هستند که علمشان زیاد شده اما تکبرش هم زیاد شده؛ دوست دارد مردم دستش را ببوسند، تواضع کنند و احترام کنند. این چه علمی است که تکبر او را زیاد کرده است؟ سال پیش به بچه و فقیر، سلام می‌کرد اما حالا که استاد شده‌ و مقامی پیدا کرده، حاضر نیست به کسی سلام کنید. این چه درس و علمی است که خوانده است؟ آیا درس تکبر خوانده است؟ این فقه و اصول، این زحمت‌ها که کشیده و کتاب‌هایی که نوشته، چه حاصلی برای او دارد؟ آیا حاصلش این است که تواضع را کنار گذاشته و سراغ تکبر برود؟

اگر چنین حالتی برای شما پیدا شد بدانید که مسیر را اشتباه رفته‌اید. ما نمی‌گوییم که چه کسی این‌گونه است و چه کسی نیست، هر کسی خودش را بهتر می‌شناسد. چه اتفاقی افتاده که علم زیاد شده اما به جای اینکه تقوا و تواضع، زیاد شود، کمتر شده است؟ باید مقداری در خودمان دقت کنیم و بدانیم که این علمی نبوده که باعث نجات من شود. اگر قرآن و روایات را بخوانیم اما تأثیری در ما نگذارد این علم، علم نیست، علمی نیست که برای ما معرفت به خدا یا خودمان بیاورد. علم باید برای انسان معرفت بیاورد که خدا و خود را بشناسد؛ از خودشناسی به خداشناسی برسد.خشیت الهی ملاک علمهرچه علم بالاتر می‌رود باید ترس از خدا هم زیاد شود. اگر می‌خواهی بدانی عالم شده‌ای یا نه، نگاه کن در مقابل گناه چگونه هستی؟ آیا از گناه دوری می‌کنی؟ اگر راحت گناه می‌کنی، فکر نکن عالم شده‌ای!معنای «انّما» حصر است یعنی فقط و فقط علم آن است که شما به خشیت برساند.اگر می‌بینید که می‌ترسد و در همه‌ چیز احتیاط می‌کند، مال مردم احتیاط می‌کند، در حرف زدن احتیاط می‌کند و هرچه بر زبانش می‌آید نمی‌گوید، مبادا غیبت، دروغ، تهمت یا … باشد، از مشکوکات هم احتیاط می‌کند زیرا از خدا می‌ترسد. چنین شخصی عالم است. اگر علم، شما به خشیت رساند یعنی از دروغ، غیبت، تهمت، ریا و … بترسید، علمتان بالاتر است. اگر خیلی باد داری، خیلی تکبر داری، بدان علم نداری بلکه خیال می‌کنی. تخیّل علم است و واقع علم نیست. علم آن است که از خدا بترسی؛ هرچه از خدا بیشتر می‌ترسی، علمت بیشتر است.ممکن است حاج قاسم سلیمانی، سردار دلاور، از من و شما عالم‌تر باشد، چون از خدا می‌ترسید. از خدا ترسیدن، نشانه علم است؛ ﴿إِنَّمَا یخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ﴾[۲] .

اگر دیدید که عالمی گناه می‌کند، بدانید عالم نیست بلکه به ظاهر درسی خوانده، صحبتی می‌کند و خود را در میان علما جا زده است. عالم واقعی کسی است که خشیت خداوند را داشته باشد.خودسازی شیخ عباس قمی(ره)صاحب کتاب مفاتیح الجنان، حاج شیخ عباس قمی است. نشانه مقام بالای ایشان این است که هرجا قرآن هست مفاتیحی هم کنار آن گذاشته‌اند و مورد توجه مردم است. این شخصیت چگونه آدمی بود؟ یکی از علمای بزرگ نقل می‌کند: ما در ماه رمضانی مشهد بودیم. مرحوم شیخ عباس قمی هم مشهد بود. خدمت ایشان رفتیم و تقاضا کردیم که در این ماه، برای ما نماز جماعت اقامه نماید. ایشان نمی‌پذریرفت، اصرار کردیم تا ایشان پذیرفت.ایشان در قسمتی از مسجد گوهرشاد اقامه نماز می‌کرد. مردم که فهمید در آنجا شیخ عباس قمی نماز می‌خواند روز‌به‌روز جمعیتشان زیاد می‌شد. برخی‌ها که از در مسجد داخل می‌شوند، می‌گویند: «انّ الله مع الصابرین» تا امام جماعت رکوع را طولانی کند و بتوانند نماز را اقتدا کنند. به ده‌روز شاید نکشید که مرحوم شیخ عباس قمی (ره) متوجه شد که صدای «انّ الله مع الصابرین» از جاهای دور می‌آید، از صداها فهمید که جمعیت، زیاد شده است. روز یازدهم به نماز نیامد. سراغ ایشان رفتیم که ببینیم برای چه نمی‌آیند، فهمیدیم چون جمعیت زیاد شده ایشان نمی‌آید. فرمود: «جمعیت زیاد شده و من هم چیزهایی در ذهنم می‌آید. انگار بدم نمی‌آمد که جمعیت دارد زیاد می‌شود».این‌گونه آدم‌ها هستند که به مقامات می‌رسند، این‌ها هستند که دین ما را حفظ کرده‌اند وگرنه منِ متکبر که به دنبال مقامات مادی هستم که نمی‌توانم اسلام را حفظ کنم، من می‌خواهم خودم را حفظ کنم، به دنبال حفظ شخصیت خودم هستم که مبادا به گوشه عبای من بی‌احترامی شود.مراقبت از روحدر کنار علم و درس خواندنتان که بحمدالله روز‌به‌روز ترقّی می‌کنید، «میزان الحراره»ای هم داشته باشید؛ مانند دماسنج که برای سنجش میزان تب استفاده می‌شود. این‌قدر که مراقب جسمتان هستید مراقب روحتان هم باشید. چگونه مراقب باشیم؟ مراقب باشیم روز‌به‌روز که درس می‌خوانیم آیا خشیتمان از خداوند بیشتر می‌شود یا نه؟ اگر در دروغ، غیبت، تهمت، مال مردم، سهم امام (ع)، مخارج، زندگی و … بیشتر احتیاط می‌کنید، بدانید علمتان بیشتر شده است اما اگر روز‌به‌روز خوردن پول مردم، فحش دادن، اهانت کردن، شایعه‌پراکنی کردن، تهمت، دروغ، اهداف مالی و مادی و منافع شخصی راحت‌تر شده و به دنبال این‌گونه اهداف هستید، بدانید که علمتان دارد کوچک می‌شود.خداوند به همه ما توفیق بدهد که بتوانیم در این مسیر گام‌های مؤثری برداریم.




حدیث ۱۲ (درس اخلاق: کبر مانع بهشت)

, ,

موضوع: احادیث کتاب چهل حدیث مرحوم امام (ره)/کبر/ کبر مانع بهشت

رابطه کبر و کفرپیامبر اکرم (ص) می‌فرماید: « لَنْ یَدْخُلَ الْجَنَّهَ مَنْ فِی قَلْبِهِ مِثْقَالُ ذَرَّهٍ مِنَ الْکِبْر…»[۱] کسی که ذره‌ای کبر در وجودش باشد هرگز وارد بهشت نمی‌شود.

«لن» نفی ابد است یعنی هیچ‌گاه داخل بهشت نمی‌شود.

در مباحث گذشته مطرح کردیم که تکبر گناه بزرگی است، تکبر اظهار کبر است. کسی که تکبر دارد برتری و بزرگی خودش را بر دیگران ابراز می‌کند. وقتی در جامعه راه می‌رود توقع دارد که مردم به او سلام و تعظیم کنند؛ پس گناه بزرگی است.

این روایت مطلب دیگری می‌فرماید: اگر در قلب شما ذره‌ای کبر باشد هرچند اظهار نکنید (در ظاهر انسان متواضعی هستید اما در فکر خودتان خود را از دیگران بالاتر می‌دانید. برخی به مال‌ومنال، حسب‌ونسب، علم و تقوای خود، کبری در وجودش ایجاد می‌کند و می‌گوید من از خیلی‌ها بالاتر هستم) اگر قلبتان هم این‌گونه باشد وارد بهشت نمی‌شوید.

این روحیه کثیف است باید از خود دور کنید. خود را با دیگران این‌گونه مقایسه نکنید همیشه باید این گونه بگویید: «من پست‌ترین افارد این عالم هستم. خدا من را ببخشد.» نه اینکه دیگران را کوچک و خود را بزرگ کنید. در فکر و قلبتان هم این‌ها را زمزمه کنید. وقتی تنها هستید بگویید: خدایا! من انسان خوبی نیستم به من رحم کن و لطفت شامل حال من بشود.

طبق این روایت اگر کبر داشته باشید بیچاره می‌شوید. این کار چه بدی دارد؟

کسی که کبر در وجودش باشد هرچند اظهار نکند حاضر نیست تعلیم داشته باشد و به حرف معلم گوش بدهد؛ چون خود را بالا می‌بیند.

دیگرانی که می‌خواهند او را نصیحت کنند، کوچک می‌داند و به آن‌ها می‌خندد. می‌گوید: «درک من از او بهتر است»؛ لذا آدمی که کبر در وجودش باشد، چیزی یاد نمی‌گیرد. حاضر نیست کتاب کسی را مطالعه کند و می‌گوید: «من چرا وقت خودم را صرف مطالعه این مطالب کنم، من از این نویسنده بالاتر هستم.» لذا ترقّی علمی و معنوی نمی‌کند.

کسی که تواضع دار ترقّی علمی و معنوی هم دارد زیرا نزد بزرگان می‌رود، زانو می‌زند و علم را می‌آموزد.

گاهی در ابتدای تحصیل، فکر می‌کنیم که قلبمان صاف است و مشکل نداریم، واقعیت هم همین است، اهل نماز شب، مباحثه و … هستیم اما همین آدم خوب وقتی مثلاً قاضی شد تا یک‌سال روحیه خوب خود را دارد، قاضی خوبی که اهل رشوه و فساد نیست، در سال‌های بعد کم‌کم فساد در وجودش رسوخ می‌کند. کسی که همیشه به آن‌هایی که اهل رشوه بودند بد می‌گفت، رشوه را برای خود به گونه‌ای توجیه کرده و حلال می‌کند به‌خاطر این است که گاهی شیطان، موفق نمی‌شود سریع در انسان نفوذ کند ولی صبرش زیاد است و انسان را کم‌کم به فساد می‌کشاند.

مهم آن است که ایمان و اعتقاد خود را که پاک است نهادینه و حفظ کنید، به گونه‌ای که اگر بالاترین مقام را در این کشور به شما دادند خود را آلوده نکرده و ایمانتان را متزلزل نکنید. اگر ذره‌ای کبر در وجود انسان باشد، با خطراتی مواجه می‌شود. اگر این مقامات دنیایی کبر به وجود بیاورند انسان را به نابودی می‌کشند.

 




حدیث ۱۱ (چهل حدیث: رابطه کبر و کفر)

, ,

موضوع: احادیث کتاب چهل حدیث مرحوم امام (ره)/کبر/ رابطه کبر و کفر

روایتی را در جلسه گذشته مطرح نمودیم:

«عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ یُونُسَ عَنْ أَبَانٍ عَنْ حُکَیْمٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (ع) عَنْ أَدْنَى الْإِلْحَادِ فَقَالَ: إِنَّ الْکِبْرَ أَدْنَاهُ».[۱]

سائل می‌پرسد: نزدیک‌ترین چیز به کفر و الحاد چیست؟ آقا امام صادق (ع) می‌فرماید: کبر انسان را به کفر نزدیک می‌کند.

آیا نزدیک کردن به کفر یعنی خود کبر هم کفر است؟ کبر نزدیک‌ترین چیز به کفر است یعنی یک پله مانده به کفر.

معنای کبر این است که انسان هم عجب (خود بزرگ‌بینی) دارد و هم می‌گوید: «بزرگ که هستم هیچ، از همه شما هم بالاتر هستم». کسی که می‌گوید من بزرگ هستم و ممکن است شما هم بزرگ باشید، این روحیه، عجب است اما کسی که می‌گوید: «من بزرگ هستم و از همه شما هم بالاتر هستم» این روحیه کبر است. عجب قبل از کبر است؛ فضاحت کبر یک‌درجه از عجب بالاتر است.

مراحل کبرکبر دو مرحله دارد:

۱ـ مرحله نفسانی و باطنی؛

۲ـ مرحله اظهار و ظاهری.

پیامبر اکرم (ص) می‌فرماید: «لَنْ یَدْخُلَ الْجَنَّهَ عَبْدٌ فِی قَلْبِهِ مِثْقَالُ حَبَّهٍ مِنْ خَرْدَلٍ مِنْ کِبْر …»[۲] کسی که ذره‌ای کبر در وجودش باشد وارد بهشت نمی‌شود. این جنبه باطنی و نفسانی کبر است یعنی اگر در نفس انسان این حالت وجود داشته باشد وارد بهشت نمی‌شود و در روز قیامت مشکلاتی خواهد داشت. تکبر، اظهار کبر است. وقتی انسان کبر خود را در جامعه اظهار می‌کند مثلاً به کسی سلام نمی‌کند، توقع دارد که همه در مقابلش تعظیم و احترام کنند. آنچه که از روایات استفاده می‌شود آن است که خود کبر گناه بزرگی است. اگر انسان این روحیه را دارد که خود را بالاتر از دیگران می‌داند و فکر می‌کند که بیشتر از دیگران می‌فهمد و ایمان او بهتر از دیگران است، گناه است.

کسی ممکن است این روحیه را داشته باشد و بگوید: من پست‌ترین انسانم، من خبیث‌ترین هستم، من حقیرترین آدمم و من بدبخت ترین آدم نزد خداوند هستم اما خداوند به من لطف کرده است. اما کسی ممکن است این روحیه را داشته باشد که بگوید: من بالاترین هستم. روحیه دوم، کبر است. اگر کبر به مقام فعلیت برسد و تبدیل به تکبر شود وای به حال آن انسان این کبر انسان را به کفر نزدیک می‌کند.

کبر مقدمه کفر و شرکچگونه کبر انسان را به شرک و الحاد می‌رساند؟

بزرگی و بزرگواری مخصوص خداوند است؛ از صفات مخصوص خداوند این است که او بزرگ و بزرگوار است. اگر این روحیه را داشته باشید که فکر می‌کنید شما بزرگ هستید یعنی می‌گویید: خدا بزرگ، من هم بزرگ. درحالی‌که انسان ذلیل، فقیر، مضطر و عاجز است. توجه داشته باشد که چقدر مشکلات در زندگی او وجود دارد که نمی‌تواند در مقابل آن استقامت کند، حیوان کوچک، زلزله‌ای کوچک، سیل، سرطان او را نابود می‌کند، انسان چقدر مضطر می‌شود. بزرگ‌ترین مقام‌ها با سرطانی نابود می‌شوند، گاهی در یک لحظه نابود می‌شوند. چگونه خودت را بزرگ می‌بینی؟ بزرگی مخصوص خداوند است. اگر به این توجه نکنیم خود را شریک خداوند قرار داده‌ایم و می‌گوییم: خدا بزرگ است من هم بزرگ هستم. این نقصی است که اگر خدایی نکرده مبتلا شویم، ما را هلاک می‌کند.

انسان متکبر، جاهل است؛ حاضر نیست که نزد کسی درس بخواند و می‌گوید: «آیا من نزد فلانی بروم و درس بخوانم؟ من خودم برایم خودم کفایت می‌کنم». کسانی هستند که نیازمند درس خواندن هستند اما به‌خاطر تکبرشان نمی‌آیند و جاهل می‌مانند. مشکلات بسیاری که برای انسان‌ها به وجود می‌آید به‌خاطر جهل است. تکبر هم ناشی از جهل است. کسانی که خیلی جاهل هستند ممکن است خیلی متکبّر باشند؛ هرچند ممکن است برخی عالمان نیز متکبر باشند اما ریشه تکبر از جهل است. وقتی خدا را نمی‌شناسیم و معرفه الله نداریم، خود را بزرگ می‌دانیم، فکر می‌کنم چون ثروت دارم، قدرت دارم و دستور می‌دهم، همه‌کاره هستم. این تخیلات و تفکرات باعث می‌شود که انسان از علم، عالم و یادگرفتن دوری کند و جهالت روز‌به‌روز بیشتر شود.

خداوند در این روز عزیز که میلاد حضرت زینب (س) است به همه ما نورانیت، معنویت و فضائل اخلاقی عنایت بفرماید.




حدیث ۱۰ (چهل حدیث: ریشه عُجب)

, ,

موضوع: احادیث کتاب چهل حدیث مرحوم امام (ره)/عجب /ریشه عجب

ریشه عجبصحبت در بحث کتاب «چهل حدیث» مرحوم امام (اعلی الله مقامه الشریف) بود. یکی از نکاتی که مرحوم امام بیان نموده و بر آن تکیه می‌کنند، این است که ریشه مسئله عُجب و خودبزرگ‌بینی که یکی از مهلکات انسان است، در چیست؟ عجب از کجا به وجود آمده است؟ برای چه انسان را هلاک می‌کند؟

منشأ عجب، «حب به نفس» است. انسان به‌خاطر علاقه به خودش، باعث می‌شود که کارهای کوچک خودش را بزرگ بداند؛ کار کوچکی انجام داده اما فکر می‌کند که کار بسیار بزرگی را مرتکب شده است. گاهی عجب به حدی بالا می‌رود که کارهای زشت خود را هم کار خوب می‌پندارد. فحش می‌دهد، توهین می‌کند و تهمت می‌زند سپس کار خودش را توجیه می‌کند.

مرحله اول آن است که کارهای خوب کوچک انجام می‌دهد و فکر می‌کند کار خوب بزرگی انجام می‌دهد، مثلاً به کسی کمکی کرده، فکر می‌کند که دنیا را فتح کرده است، اما گاهی به مرحله‌ای می‌رسد که کارهای زشت خود را عالی می‌داند. دروغ، غیبت، تهمت و توهین کرده اما توجیه می‌کند و فکر می‌کند که وظیفه او است. خود را انقلابی، مقدس و … می‌داند اما وظیفه شرعی خود می‌داند که تهمت زده و توهین کند.

مرحوم امام (اعلی الله مقامه الشریف) می‌فرماید: ریشه همه این‌ها حب به نفس است؛ چون خود را دوست دارد، علاقه زیاد به خود باعث می‌شود که هرکاری که انجام دهد آن را بالا بداند. درس می‌دهد می‌گوید: «درس من بهترین درس است». کتاب می‌نویسد می‌گوید: «کتاب من بهترین کتاب است».

اهداف بلند ائمه (ع)یکی از نکات مهم این است که گاهی انسان اشتباه می‌کند. مرحوم امام می‌فرماید: نباید خود را با ائمه (ع) مقایسه کنید در روایت داریم: ِ «لَا یُقَاسُ بِنَا أَحَد»[۱] هیچ‌کس نمی‌تواند خود را با ائمه (ع) مقایسه کند. ممکن است انسان متدین و مقدسی باشید، واجبات و مستحبات را انجام دهد و محرمات و مکروهات را ترک کنید اما یک «لا اله الّا الله» امیرالمؤمنین (ع) بالاتر از تمام اعمال شما است؛ زیرا هدف و نیت امام علی (ع) از عباداتش فقط خدا است؛ اما اعمال ما مثلاً برای بهشت، حور العین و … است.

امام (ع) نه به‌خاطر شوق به بهشت و نه به‌خاطر خوف از جهنّم عبادت می‌کند بلکه عشق و علاقه به خدا دارد، او برای خدا عبادت می‌کند اما ما برای حب به نفس، عبادت می‌کنیم، بهشت را دوست داریم و از جهنم، گریزانیم. ممکن است در لفظ کلماتی را آموخته باشیم و بگوییم اما باطن ما برای خدا نیست.

مرحوم امام می‌فرماید: اگر به ما بگویند: «ایها الناس! اگر زنا کنید، دروغ بگویید، قمار بازی کنید و … به بهشت می‌روید، چه کاری می‌کنید؟ آیا انجام می‌دهید؟ خلاف نیست اما خدا راضی نیست و دوست ندارد. می‌گویند با اینکه خلاف است باز هم به بهشت می‌روید. بَینی و بین الله خلاف می‌کنید یا نه؟ نماز بخوانی یا نخوانی، جایت در بهشت است، نماز شب بخوانی یا نخوانی جایت در بهشت است، دراین‌صورت آیا بلند می‌شوی نماز شب بخوانی؟

روزی به منزل مادرم رفتم (خدا ایشان را رحمت کند)، دیدم گریه می‌کند و اشک می‌ریزد. گفتم: «مادر چرا گریه می‌کنی؟» چیزی نفرمود، عرض کردم: «ناراحتی شما چیست تا برطرف کنم؟» اصرار کردم تا متوجه شدم که برای نماز شب دیر بیدار شده است. فهمیدم که او با ما فرق دارد؛ ما اگر خواب بمانیم می‌گوییم: «عیبی ندارد که خواب مانیدیم، زیرا انسانی که خواب مانده، تکلیفی ندارد» اما بعضی‌ها گریه می‌کنند و اشک می‌ریزند که چرا مستحبی از آن‌ها فوت شده است.

مرحوم امام، معلم اخلاق بزرگی بود، این شخصیت بزرگوار این‌گونه مطرح می‌کند: اگر به من بگویند که جایت در بهشت است و همه چیز برایت فراهم است، گناه کنی یا نکنی جایت در بهشت است، فقط خدا خوشش نمی‌آید که گناه کنی، من گناه‌کار می‌شوم.

اگر بتوانیم برای رضای خدا عمل کنیم نه برای حب بهشت یا خوف جهنم خیلی مهم است. اینکه علمای اخلاق از خلوص و اخلاص، بحث می‌کنند همین است.

مثلاً بعضی از افراد که به شما زنگ می‌زنند به‌خاطر این است که با شما کاری دارند؛ سلام و احوال‌پرسی می‌کند، کلّی مقدمه‌چینی می‌کند تا در نهایت، کارش را به شما بگوید و شما مشکلش را حل کنید؛ اما کسی زنگ می‌زند و تا آخر چیزی نمی‌خواهد و در نهایت می‌گوید: «بنده در خدمت شما هستم». آیا این دو باهم فرق می‌کند یا نه؟ شما هم متوجه هستید که این دو باهم متفاوت است. ما که به سراغ عبادت و خداوند می‌رویم همان‌هایی هستیم که آخرش می‌گوییم مشکل ما را حل کن، گناهان ما را ببخش، بهشت را جایگاهمان قرار بده و … . تمام عبادات ما برای رضای خدا نیست بلکه می‌خواهیم مشکلمان حل شود. نمی‌گویم این عبادات بد هستند بلکه این‌ها هم خوبند اما خیلی فرق دارد.

مقام ائمه، مقام بالایی است، اهداف بلندی دارند اما اهداف ما در سطح پایینی است؛ خدایا به ما روزی بده، نماز شب می‌خوانم تا مشکلاتم کم شود و قرض‌هایم را بدهم. این‌ها هم خوب است اما این اعمال با اهداف بلند ائمه تفاوت دارند.

روایتی مرحوم امام در اینجا مطرح می‌کنند این است: «عَلِیُّ بْنُ إِبْرَاهِیمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِیسَى عَنْ یُونُسَ عَنْ أَبَانٍ عَنْ حُکَیْمٍ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (ع) عَنْ أَدْنَى الْإِلْحَادِ فَقَالَ: إِنَّ الْکِبْرَ أَدْنَاهُ».[۲]

نزدیک‌ترین چیز به کفر، تکبر است. انسان‌هایی که عجب و تکبر دارند به کفر نزدیک هستند؛ زیرا بزرگ‌بینی مخصوص خدا است. اگر خود را بزرگ بدانیم، خود را در کنار خدا، وجود بزرگی دیده‌ایم؛ یعنی برای خدا شریک قائل شده‌ایم، یعنی من هم در کنار خدا با یک درجه تنزّل، وجود بزرگی هستم.

اطرافیان انسان، گاهی او را به چاله می‌اندازند؛ می‌گویند: «ماشاءالله چه بیانی، چه اخلاقی و …» این تعریف‌ها انسان را بیچاره می‌کند. آیت‌الله امینی می‌فرمود: بعد از فوت آیت‌الله العظمی بروجردی، بسیاری از علما، رساله داده و اعلام مرجعیت کردند. من خدمت مرحوم امام که استاد ما بود، رفتم و گفتم: «اجازه بدهید بنده و برخی از فضلای درس شما شب‌ها خدمت برسیم و جلسه‌ای داشته باشیم و مسائلی را بحث کنیم». امام متوجه شد که مراد، جلسه استفتاء است (جلسه استفتاء مخصوص مراجع است) مرحوم امام عصبانی شد و فرمود: «از تو توقع نداشتم که این حرف را به من بزنی! باید به من می‌گفتی که تو دیگر پیر شده‌ای، باید با دنیا خداحافظی کنی و به دنبال دنیا نباشی، نه اینکه مرا به دنیا تشویق کنی.

خداوند این امام با چنین روحیه‌ای را به جایی رساند که در شرق و غرب عالم، محبوبیت پیدا کرد، در تمام دنیا نامش پیچید و مورد احترام همه شد تا جایی که برخی با پای پیاده برای زیارت به مرقد ایشان می‌روند. این ارزش انسانی است که می‌خواهد از مسائل مادی دور شود و خدا او را بزرگ می‌کند.




حدیث ۹ (چهل حدیث: مراتب عُجب)

, ,

موضوع: احادیث کتاب چهل حدیث مرحوم امام (ره)/عجب /مراتب عجب

خلاصه جلسه گذشتهصحبت در فرمایشات مرحوم امام خمینی در کتاب چهل حدیث بود. یکی از چیزهایی که باعث هلاکت انسان می‌شود، «اعجاب المرء بنفسه» است. عجب هم در روایات و هم در علم اخلاق، مطرح است.

مراتب عجب

مراتب عجب چیست تا ببینیم آیا خود ما مبتلای به عجب هستیم یا نه؟

۱. مرتبه منّت گذاری

گاهی انسان سعی می‌کند که واجبات و مستحبات را انجام داده، محرمات را ترک می‌کند و آدم خوبی است اما برای خودش مقامی قائل است و می‌گوید: «من بحمد لله اهل نماز شب، نماز جماعت هستم. گناهان را ترک می‌کنم. انسانی هستم که چنین مقاماتی را دارد». او خودش را آدم خوبی می‌داند و منَت برای خدا می‌گذارد. با خود می‌گوید: «خدایا بنده ای مثل من کم داری. این‌گونه که من واجبات و مستحبات را انجام می‌دهم، کدام بنده تو مانند من است؟ اگر هم باشند خیلی کم هستند». کارهای خوبش را برای منّت‌گذاری بر خداوند مطرح می‌کند. این روحیه، عجب است. اگر انسان در خلوت گناهانش را به‌یاد می‌آورد و خلاف هایش را برای اصلاح بررسی می‌کند، عجب نیست اما اگر در تفکر خودش خوبی‌هایش را بیان می‌کند و خود را فرد نمونه درجه‌یک می‌داند، عجب دارد. اگر کارهای خوبش را برای دیگران مطرح کند، مرحله دیگری از گناه است.

همیشه خود را از دیگران پست‌تر بدانید و بگویید: «من آدم خوبی نیستم و از خدا می‌خواهم که من را هدایت کند».

۲. طلب‌کاری

مرحله دوم، طلب‌کاری است؛ یعنی خودش را آن‌قدر خوب می‌داند که طلب‌کار است. ظهور و بروز آن جایی است که وقتی گرفتار می‌شود ناراحت و شاکی است. می‌گوید: «چرا فررزند من مریض شد؟ من که آدم خوبی هستم و همیشه مشغول عبادت خدا هستم». «چرا من باید تصادف کنم». اگر کسی آدم خوبی است اما در مقام مصیبت، زبان به اعتراض باز می‌کند، روحیه عجب دارد.

اگر مصیبتی برای شما پیش بیاید، آیا شکر خدا را می‌کنید یا گله می‌کنید؟

شکر می‌کنید که هدیه خدا بود و خودش گرفت؛ الحمدلله که بدتر از این نشد؛ الحمدلله سرطان نیست و مشکل جدی ندارد؛ دراین‌صورت عجب ندارید. اگر نق می‌زنی و می‌گویی: «چرا من؟» بدانید که مشکل عجب دارید.

به خانواده‌هایتان هم یاد بدهید که چنین روحیه‌ای نداشته باشند. گاهی شما خوب هستید اما خانواده‌ها می‌گویند: «ما که خلاف و کار بدی نکرده‌ایم، ما که همیشه برای اسلام زحمت کشیده‌ و فداکاری کرده‌ایم، چرا فرزند من باید چنین شود؟ چرا زندگی ما باید این گونه شود؟». به خانواده خود بیاموزید که هرگاه مشکلی برایتان پیش آمد، فوراً خدا را شکر کنید. خداوند را شکر کنید که بدتر نشد. سر به سجده بگذارید و خدا را شکر کنید.

عجب اثر عبادات را باطل می‌کند. نماز شب‌ها، عبادت‌ها، خلوص‌ها و گریه‌ها یکباره از بین می‌رود. اگر عجب بیاید، مقامات عالی انسان ازبین می‌رود.

همیشه بعد از نماز، شکر کنید و بگویید: «أشکر الله علی نعمائه». خیلی‌ها مشکلات بیشتر از من دارند و وضعیت من از خیلی‌ها بهتر است. خداوند نعمت دست و پا به من داده است درحالی‌که خیلی‌ها این دست و پا را ندارند.

عجب اگر مرحله به مرحله بالا برود باعث هلاکت می‌شود. طوری می‌شود که خود را بزرگ و دیگران را کوچک می‌بینید. فکر می‌کنید که همه، دین، ایمان و اخلاص شما را ندارند. خود را انسانی عالی درجه یک می‌دانید. این روحیه منجر به تکبر و فساد می‌شود و درنهایت باعث هلاکت است.

مرحوم امام فرمود: عجب از مهلکات است و ایمان و اعمال انسان را فاسد می‌کند.

شما انسان خوبی هستید و کارهای خوبی می‌کنید اما مراقب باشید که عجب پیدا نکنید.حالت طلب‌کاری باعث می‌شود که بلاهای بیشتری برای انسان به وجود بیاید. اعتراض، زبانی است که ممکن است بلایای بیشتری برای انسان به همراه داشته باشد. سعی کنید در هر حالی شکرگذار خداوند و باشید و از شکر خداوند دریغ نکنید.

روسل اکرم (ص) فرمود: «قال رسول الله (ص): ثَلَاثٌ مُهْلِکَاتٌ شُحٌّ مُطَاعٌ وَ هَوًى مُتَّبَعٌ وَ إِعْجَابُ الْمَرْءِ بِنَفْسِه‌».[۱]

بالاترین چیزی که باعث هلاکت است این روحیه‌ها است مخصوصاً برای کسانی که اهل علم هستند، چنین مشکلی پیش بیاید. باید مبارزه کنیم تا حالت عجب نداشته باشیم و اگر مختصری هم عجب داریم آن را درمان کنیم. با شکر نسبت به خدا و تواضع با مردم، سعی کنیم عجب را از روح خود خارج کنیم.




حدیث ۸ (چهل حدیث: عُجب، معظل اجتماع)

, ,

موضوع: احادیث کتاب چهل حدیث مرحوم امام (ره)/عجب /عجب، معظل اجتماع

عجب، معظل اجتماعیکی از مشکلاتی که در جوامع وجود دارد مسئله خودبزرگ‌بینی است. هر انسانی که این مشکل اخلاقی را پیدا کرده، خود را بزرگ ببیند و بیش از اندازه خود را بزرگ ببیند و فکر کند که هرچه من می‌گویم و فکر می‌کنم، صحیح است، برایش مشکلات بسیاری به وجود می‌آید.

یکی از مسائل و معضلاتی که در جامعه وجود دارد، گروه‌های انحرافی است؛ مثلاً کسی ادعای پیامبری یا امام زمان بودن می‌کند، که امروزه این ادعاها زیاد شده است. چه شده است که انسانی به خود اجازه می‌دهد ادعای پیامبری کند؟ ریشه این مطلب در چیست؟ ریشه این معظل در عجب است؛ یعنی اگر این افراد را بررسی کنید افراد مستبد به رأی هستند.

پذیرش اشتباه، سیره بزرگانبرخی از افراد تابع دلیل هستند، زمانی که مقداری با آن‌ها صحبت شود، نرم می‌شوند و می‌پذیرند. آیت‌الله العظمی بروجردی (ره) گاهی به وسیله شاگردان از فتوایش برمی‌گشت. شاگردان قوی و ملّا، دلیل می‌آوردند و ایشان می‌پذیرفت. هر مرجعی این‌گونه است و مراجع و بزرگان ما گاهی از فتوای خود برمی‌گردند. مرد آن است که حرفش یکی نباشد. گاهی انسان کاری می‌کند و بعد از مدتی اعتراف می‌کند که اشتباه کرده و معصوم نیست. مرحوم امام (ره) در مواردی مانند جریان بازرگان، می‌فرمود: «من اشتباه کردم». اشکالی ندارد که شخصیت بزرگواری مانند امام راحل اعتراف به اشتباه کند. هر مسئول و هر انسان غیرمعصومی باید این‌گونه باشد.

استبداد رأیاین یکی از معظلات جامعه ما است که انسان مستبد الرأی هر دلیلی برایش بیاورند نمی‌پذیرد، هر مطلبی که می‌گویند توجه نمی‌کند و گوش نمی‌دهد. این افراد ممکن است در آینده جامعه خطرساز باشند. انسان‌هایی که ﴿یسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ﴾[۱] نیستند. باید به همه حرف‌ها توجه کنیم، همین انسان‌های عادی ممکن است حرف‌های خوب، زیبا و صحیحی داشته باشند. انسان‌های مستبد به رأی هرچند که انسان مؤمنی هم باشند اما اعتباری به آن‌ها نیست؛ ممکن است به چیزی اعتقاد پیدا کنند و حتی بگویند: «باید جانمان را برایش بدهیم» درحالی‌که این کار خلاف است؛ مانند داعشی‌ها که برخی برای پول می‌جنگند اما برخی از این‌ها اعتقاد دارند، هرچه به آن‌ها بگویی: اسلام آن چیزی نیست که شما فهمیدید، نمی‌پذیرند و نمی‌گذارند که حقایق برایشان روشن شود.

تمجید دیگران عامل عجبعجب و استبداد رأی ممکن است در مرور زمان برای انسان به وجود آید؛ مثلاً کسی به شما می‌رسد و می‌گوید: «عجب زیبا هستی!» نفر دوم می‌گوید: «عجب خوشکل هستی!» همچنین افراد دیگر که تعریف و تمجید می‌کنند تا جایی که خودت باور می‌کنی. مثال دیگر: کسی به شما می‌گوید: «عجب ملّا هستی، خیلی باسواد هستی! حاج‌آقا چرا رساله نمی‌دهی؟» این‌قدر می‌گویند که خود شخص باورش می‌شود و توهّم برایش شکل می‌گیرد.

مبارزه با عجبهمیشه با خودتان این‌گونه مذاکره کنید: «من چیزی نمی‌فهمم، من نادانم. این حرف‌ها را رها کنید که از من تعریف می‌کنند. من خودم می‌دانم که چگونه آدمی هستم. نه سوادی دارم، نه تقوایم عالی است». همیشه با خود مبارزه کنید، سعی کنید خود را کوچک کنید، خود را پایین بیاورید تا بتوانید تکامل و ترقّی داشته باشید.

عجب مانع ترقّی و تکاملداشتیم انسان‌هایی که خوش‌استعداد و حافظه عالی داشتند ولی بی‌سواد هستند؛ زیرا نرفتند درس بخوانند تا ملّا شوند. به‌خاطر همین توهّم ملّا نشدند؛ توهّم داشت که شاگرد اوّل و ملّا است بنابراین ادامه نداد. می‌گفت: «درس آیت‌الله گلپایگانی رفتم، چیزی نداشت. درس فلانی رفتم، مطلبی نداشت». درس نخواند چون به خودش خیلی متّکی شد. اگر کسی مغرور شود و عجب او را فراگیرد خودش بیچاره می‌شود. این شخص الآن حسرت می‌خورد و بااینکه از بنده بهتر بود ولی به جایی نرسید.

با خود مبارزه کنید. هرگاه دیدید که دارید اوج می‌گیرید و فکر می‌کنید مثلاً سخنران خوبی هستم، شاگرد خوبی هستم، استاد خوبی هستم و …، خود را تحقیر کنید و بگویید: من چیزی نیستم. خدایا تو می‌دانی که من چیزی نیستم. اگر روحیه عجب در انسان تقویت شود ممکن است به گروه‌های انحرافی ملحق شود.

تواضع آیت‌الله بروجردی (ره)روزی طلبه‌ای مشکلات مادی داشت، قبل از درس خدمت آیت‌الله بروجردی (ره) رفت و مشکلات خود را مطرح نمود. مشکلاتی که اکنون طلبه‌ها دارند آن زمان‌ها هم بوده، فقیر بودند. هنگامی که آیت‌الله بروجردی (ره) درس را شروع می‌کند، آن طلبه اشکالی را درباره درس مطرح می‌کند. آیت‌الله بروجردی (ره) که مقداری گوشش سنگین بود متوجه نمی‌شود که طلبه چه اشکالی را مطرح می‌کند و فکر کرد که می‌گوید: «آن مشکل من یادتان نرود». می‌فرماید: «باشد به فکر شما هستم و مشکلتان را حل می‌کنم». یکی از شاگردان که به استاد نزدیک بود می‌گوید: «این شاگر اشکال علمی دارد و مشکل شخصیش را مطرح نمی‌کند». آیت‌الله بروجردی (ره) خجالت کشید که گوشش سنگین بود و سر درس مشکل طلبه را بیان کرد. درس که تمام شد ایشان به سمت آن طلبه رفت و دست او را بوسید.

تواضع عامل تکاملاینکه انسان خود را کوچک بداند باعث می‌شود که دیگران او را بزرگ بدانند.

برخی به خداوند اشکال کردند که چرا موسی را برای پیامبری انتخاب کردی؟ خداوند پاسخ داد: «چون حضرت موسی ساعت‌ها سر خود را بر خاک می‌گذارد و سجده می‌کند». خداوند احتیاجی به سجده ما ندارد بلکه می‌خواهد این روحیه در انسان تقویت شود که خود را بزرگ نبیند تا سامری شده و انحراف به وجود بیاید. تابع خدا باشد و در مقابل خداوند برای خود ارزشی قائل نشود.

عجب در ابعاد مختلفاین روحیه را در خود تقویت کنید که خود را بزرگ نبینید. کسی خود را در سیاست بزرگ می‌بیند و مردم را بدبخت می‌کند، کسی در علم مغرور می‌شود و مردم را بدبخت می‌کند. کسی در تقوا مغرور می‌شود و گروه انحرافی تشکیل می‌دهد. این‌ها همه باعث بدبختی است، خود را انسانی ساده و معمولی فرض کنید و مطیع فرمان خدا و احکام دین باشید.

خودبزرگ‌بینی یک از مهلکات است و اگر دیدید که کسی چنین روحیه‌ای دارد، اعتماد شما نسبت به او کم شود. اکنون خوب است اما در آینده ممکن است به انحراف کشیده شود.

 




حدیث ۷ (چهل حدیث: درمان عُجب)

, ,

موضوع: درمان عُجب

خلاصه جلسه گذشته: در مباحث گذشته راجع به فرمایشات مرحوم امام (ره) در کتاب چهل‌حدیث، مباحثی را مطرح کردیم. یکی از مشکلاتی که جامعه ما را تهدید می‌کند و یکی از امراضی که واگیر دارد عُجب است؛ مانند بیماری آنفولانزا که ممکن است دیگران نیز مبتلا شوند و گاهی انسان را هلاک می‌کند. یکی از مشکلاتی که ممکن است مبتلا شویم شاید هم مبتلا باشیم، مسئله عجب است؛ یعنی خود بزرگ بینی. هر کسی در جهتی ممکن است خود را بزرگ بببیند؛ کسی ممکن است خودش را خیلی زیبا ببیند، فکر می‌کند از همه زیباتر است؛ کسی خود را از همه عالم‌تر می‌بیند فکر می‌کند از همه ملّاتر است؛ کسی خود را متدین می‌داند و فکر می‌کند که از همه مقدس‌تر و متدین‌تر است؛ این حالت عجب و خودبزرگ‌بینی است. خیلی از ما انسان‌ها به این بیماری روحی مبتلا می‌شویم که گاهی به افراط هم کشیده می‌شود

توجه به خداوند، علاج عجبعلاج و درمان عجب در چیست که مبتلا نشویم یا اگر مبتلا شدیم کاری کنیم که خود را کوچک‌تر بدانیم؟ خداوند متعال می‌فرماید: ﴿وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیکُمْ وَرَحْمَتُهُ مَا زَکَى مِنْکُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَدًا﴾.[۱]

توجه به بزرگی خدا و اینکه هرچه دارید خدا به شما داده است. خدا چشم زیبایی به شما داده است؛ به بیمارستان بروید می‌بینید که برخی از مردم چشم ندارند اما شما چشم زیبا و قشنگ دارید.اگر بخواهید به این چشم زیبا یا چهره زیبا بنازید، تکبر کنید و عجب شما را بگیرد باید توجه کنید که خیلی از انسان‌ها این صورت زیبا را ندارند، این چشم را ندارند. این چشم و صورت زیبا را چه کسی به شما داده است؟ آیا جز این است که خداوند لطف کرده؟ شما چه کرده‌ای که زیبا شده‌ای؟ این زیبایی را از کجا آورده‌ای؟ جز این است که خداوند به شما داده است؟ آن‌وقت در برابر خداوند خودبزرگ‌بینی داری و خود را بزرگ می‌بینی؟ خداوند می‌توانست این چشم، زیبایی و جمال را از شما بگیرد. توجه داشته باش که این جمال را خداوند به تو داده است، این مال را خدا بعه تو داده درحالی‌که خیلی از انسان‌ها فقیر هستند. همین مقداری که داری را خداوند به تو داده است، خیلی‌ها همین مقدار را هم ندارند. توجه کن، ببین و بدان که این محبت خدا بوده است. مقام، علم و عقل داری خداوند به تو داده، خیلی‌ها از این‌ها محروم هستند. تمام محاسن در وجودتان را خداوند عنایت کرده است.انسان یک روز تب می‌کند، مریض می‌شود و تا شب می‌میرد، تمام زیبایی‌ها از بین می‌رود. با یک تصادف تمام زیبایی از بین می‌رود؛ بدان که همه این‌ها از خداوند است. مالت یک‌شبه از بین می‌رود، جمالت یک‌ساعته از بین می‌رود، مقامت هم همین‌طور است. خبر می‌دهند که رئیس فلان اداره یا فلان وزیر، امروز زندانی شد. نه به مقام، نه به جمال و نه به مال اعتباری است. اگر فضل و رحمت خداوند شمال حال ما شود و ما شاکر پروردگار باشیم و عجب و خودبزرگ‌بینی سراغ ما نیاید، متواضع و خدمتگذار باشیم و به مردم کمک کنیم، انشاءالله هم مال، هم جمالش و هم مقامش می‌ماند اما بدانید ﴿وَلَوْلَا فَضْلُ اللَّهِ عَلَیکُمْ وَرَحْمَتُهُ مَا زَکَى مِنْکُمْ مِنْ أَحَدٍ أَبَدًا﴾ لذا نباید به علم و تقوایت بنازی؛ همین آدم‌های باتقوای درجه‌یک در قوه قضائیه قاضی شدند، وقتی به آن مقام رسیدند رشوه می‌گیرند و آبروی چندین‌ساله خود را نابود می‌کنند.اعتماد و توجه انسان باید به خداوند باشد هرچه داریم از خدا داریم، اگر یک‌جو عقل، مال یا مقام داریم از خداست اگر شکر و تواضع داشته باشیم و خود را بزرگ نبینیم، انشاءالله روزبه‌روز بالاتر می‌رویم ولی اگر تواضع تبدیل به تکبر شود و عجب و خودبزرگ‌بینی به سراغتان بیاید مال، مقام، جمال آبرو و … ممکن است ازبین برود.
کلام از امام حسن عسکری (ع)در آستانه ولادت امام حسن عسکری (ع) دو روایت را از ایشان می‌خوانیم:
روایت اول«خَصْلَتَانِ لَیْسَ فَوْقَهُمَا شَیْ‌ءٌ الْإِیمَانُ بِاللَّهِ وَ نَفْعُ الْإِخْوَان‌».[۲] گاهی فکر می‌کنیم فقط تسبیح، ذکر و عبادت خدا، بالاترین مقام است ولی آقا امام حسن عسکری (ع) می‌فرمایند بعد از ایمان نافع بودن برای مردم مهم است. اول ایمان به خدا دوم نافع بودن برای مردم. سعی کنید آدم نافعی برای مردم باشید و بتوانید مشکلات مردم را حل کنید. دست هم را بگیرید و یار هم باشید.

روحانیت تا می‌تواند به مردم کمک کند، در همین سیل‌ها و زلزله‌هایی که آمد و طلبه‌های عزیز ما رفتند و کمک کردند، وجهه خوبی برای روحانیت درست شد.
روایت دوم«التَّوَاضُعُ نِعْمَهٌ لَا یُحْسَدُ عَلَیْهَا».[۳] هر نعمتی که دارید مورد حسادت واقع می‌شود، ماشین خوبی می‌خرید عده‌ای حسادت می‌کنند، مقام بالایی پیدا می‌کنید عده زیادی حسادت می‌کنند ولی چیزی در عالم است که خیلی باارزش است و کسی هم حسادت آن را نمی‌کند؛ آن چیز تواضع است. اگر تواضع کنید همه دوستتان دارند. باید سعی کنیم تواضع داشته باشیم خصوصاً در درجه اول، روحانیت عزیز.

روحانیت دشمنان زیادی از داخل و خارج دارد و به دنبال این هستند که روحانیت را ازبین ببرند، شما با تواضع، اخلاق نیک و کمک کردن به دیگران می‌توانید اسلام را زنده و روحانیت را آبرومند کنید.انشاءالله همه ما امام حسن عسکری و امامان معصوم (ع) را الگوی خود قرار دهیم.




حدیث ۶ (چهل حدیث: عُجب، عامل هلاکت)

, ,

موضوع: عُجب عامل هلاکت

خلاصه جلسه گذشته: صحبت در فرمایشات مرحوم امام اعلی الله مقامه الشریف که درباره عُجب بیاناتی داشتند. گاهی عجب انسان را می‌گیرد. عجب یعنی خودبزرگ‌بینی؛ انسان خودش را بزرگ می‌بیند و می‌گوید: «من انسان فوق‌العاده‌ای هستم، علم و تقوایم خیلی بالا است. از نظر علم، شجاعت، سخاوت و سایر صفات انسانی در درجه بالا هستم». این تفکرات انسان را به عجب می‌رساند و عجب باعث می‌شود تمام اعمالی که زحمت کشیده و انجام می‌دهید باطل ‌شود. گاهی عجب در علم انسان حاصل شده و فکر می‌کنیم که خیلی ملا و باسواد هستیم. عجب وقتی در وجود انسان رشد کند او را به هلاکت می‌رساند.

انسان باید توجه داشته باشد که علم مانند آب باران است؛ آب باران وقتی نازل می‌شود و به گلی می‌رسد آن گل می‌شکفد، عالی و خوب شده، بوی خوب می‌دهد و مورد استفاده مردم قرار می‌گیرد. همین آب باران وقتی در بیابان‌ها بر خار نازل می‌شود، خارها نیز رشد کرده بزرگ می‌شوند و باعث مشکلات برای دیگران می‌شوند. در پای دیگران فرو رفته و باعث خون آمدن می‌شوند. علم در منطقه صحیح و قلب انسان سالم و باتقوا قرار گیرد باعث رشد، ترفیع درجه و تواضع او می‌شود. روز به روز هرچه علمش بالا می‌رود تواضع و تقوایش بیشتر و انسانیتش بهتر می‌شود.علم در نفس خبیثاین همه دانشمندانی که در غرب و اروپا، کارهای خلاف انجام داده‌اند به‌خاطر این است که علم در اختیار نفوس صحیح قرار نگرفته است. علم باعث رشد آن‌ها شده اما این رشد در باطل است؛ دنیا را نابود می‌کنند، هر روز به مردم ظلم می‌کنند. چرا این همه ظلم می‌کنند؟ چرا کشورهای مترقی باسواد بیشتر ظلم می‌کنند؟ زیرا علم در نفوس خبیث باعث زیاد شدن خباثت می‌شود، ترفیع درجه خباثت بیشتر می‌شود. انسان خبیث بی‌سواد مقداری می‌تواند ظلم کند اما اگر انسان خبیث، ملّا شد می‌تواند ظلم بیشتری کند.بطلان اعمالعجب از بلاهایی است که باعث باطل شدن اعمال انسان می‌شود. شمازحمت زیاد کشیده و عبادت می‌کنید ولی عجب شما را می‌گیرد و عباداتتان را باطل می‌کند.آقا میرزا جواد آقای ملکی تبریزی در کتابشان می‌نویسد: یکی از علمای بزرگ سی سال همیشه در صف اول نماز مشغول عبادت بود. این‌قدر محتاط بود که هرچه به او می‌گفتند امام جماعت شو می‌گفت: «من امام جماعت نمی‌شوم». بعد از سی سال، یک‌بار دیر به مسجد رسید و صف دوم قرار گرفت. دید که در وجودش خیلی ناراحت است. با خودش فکر کرد که چرا ناراحت هستم. دید که همه به او نگاه دیگری می‌کنند که امروز ایشان دیر آمد و صف دوم قرار گرفت. خوب که فکر کرد فهمید: «این سی سال که در صف اول بودم، تمام عباداتم برای ریا بود و به‌خاطر خدا نبود».اگر در اعمالتان شریک برای خدا پیدا کنید ـ مثلا گفته شود: نصفش برای خدا و نصفش برای خلق خداـ خداوند همه را به خلق می‌دهد و می‌گوید: من نمازی را که نصفش برای من و نصفش برای شیطان است نمی‌خواهم.بعد از سی‌ سال متوجه شد که نماز صف اوّلش تبدیل به ریا شده بوده. اگر به مسجد نمی‌آمد و صف اول نمی‌ایستاد از مردم خجالت می‌کشید. بازهم این‌ آدم خوبی بود زیرا بعد از سی‌سال که این را فهمید، سی‌سال نمازش را اعاده کرد.ارزش انسانیهرچقدر که بتوانیم اخلاص داشته باشیم، ارزشمند هستیم.مرحوم شیخ جواد بلاغی از علمای بزرگ، کتاب‌هایی نوشته است. برخی از کتاب‌ها مثل التوحید، التثلیث و … نام خود را روی کتاب‌ها ننوشت. به ایشان گفتند: چرا نام خود را روی کتاب ننوشتی؟ می‌گوید: من هدفم این است که دین و تشیع را تبلیغ کنم، اگر مطالب کتاب درست است و مردم با استدلال و برهان خوانده و استفاده کنند چه فرقی می‌کند به اسم من باشد یا دیگری؟برخی از بزرگان کتاب‌هایی نوشتند و بعد وصیت کردند: «آن‌ها را در رودخانه بریزید؛ زیرا نمی‌خواهم ترویج من باشد. مشابه این مطالب را دیگران هم دارند».مسئله اخلاص مهم‌ترین چیزی که در انسان لازم است. تمام دعواهایی که در بین وکلای مجلس، جناح‌ها و تمام کسانی که به دنبال مقام و ثروت هستند وجود دارد به‌خاطر این است که اخلاص وجود ندارد. اگر اخلاص باشد، من و شما دعوا نمی‌کنیم. حرف حق را می‌زنیم و هرکس خواست می‌پذیرد. تمام دعواها، دروغ‌ها، خلاف‌ها و پریدن به‌هم‌هایی که آبروی جمهوری اسلامی را می‌برند به‌خاطر نبود اخلاص است. مرحوم امام مکرر می‌فرمود که اخلاص خود را حفظ کنید.

مهم‌ترین چیزی هم که باعث می‌شود انسان به مقامات عالی برسد، اخلاص است. من خودم بودم و شاهد بودم چقدر به مرحوم امام (اعلی‌الله مقامه الشریف) اسرار می‌کردند که رساله بدهید. درس ایشان از درس تمام مراجع معاصرشان جمعیت بیشتری داشت؛ هم کم و هم کیفش بهتر بود. آیت‌الله سبحانی، آیت‌الله مکارم، آیت‌الله نوری، آیت‌الله فاضل و … که بعدها مرجع تقلید شدند، در درس مرحوم امام شرکت می‌کردند، به استدلال‌های ایشان اشکال می‌کردند و مرحوم امام پاسخ می‌دادند. تمام مراجع آن زمان، رساله دادند اما مرحوم امام رساله نداردند. پس از سال‌ها که ایشان به نجف تبعید شدند، عده‌ای بدون اجازه ایشان از «حواشی بر عروه» و «تحریر الوسیله» رساله ایشان را نوشتند. وقتی آیت‌الله العظمی بروجردی فوت کرد، رساله همه درآمد و مقلدین ایشان، مقلد مراجع بعد شدند، به‌طور طبیعی هرکسی که رساله داشت، مقلد پیدا کرد؛ اگر کسی رساله نمی‌داد، مقلیدن سراغ دیگران می‌رفتند؛ باابن‌وجود مرحوم امام رساله نداد.

خداوند از آنجایی که می‌خواست، اخلاص مرحوم امام مقام او را بالا برد. امام (ره) دنبال مقام نبود؛ زمانی که ایشان در نجف بودند شخصی از ایران، وجوهات بسیاری را برای امام (ره) برد. خدمت امام (ره) رسید و دست ایشان را بوسید، امام (ره) فرمودند: من این پول را از شما نمی‌گیرم، در نجف مراجع دیگری هستند، خدمت ایشان ببرید و قبضش را هم بگیرد. آن شخص گفت: من مقلد، مرید و اراتمند شما هستم، این مبلغ را برای شما آورده‌ام. هرچه اصرار کرد، مرحوم امام نپذیرفت.

این شخص خدمت مرجع دیگری رفت، پول‌ها را داد و قبض را هم دریافت کرد. زمانی که از عراق برمی‌گردد در مرز از او می‌پرسند که پول‌هایت را چه‌کار کردی؟ می‌گوید: پول‌ها را به مراجع نجف دادم. می‌گویند: پول‌هایت را به امام داده‌ای. می‌گوید: نه به ایشان ندادم بلکه به کس دیگری دادم این هم قبضش. قصد داشتند او را بگیرند و زندان کنند؛ چون در آن زمان اگر کسی به امام (ره) پول می‌داد، او را می‌گرفتند و شکنجه می‌کردند. قبض را که نشان می‌دهد نجات پیدا می‌کند و متوجه می‌شود که امام (ره) چه توجهی داشت که فرمود: من این پول‌ها را قبول نمی‌کنم، ببر به مرجع دیگری بده و قبض هم بگیر. این قبض بهترین دلیل بود که پول‌ها را به امام (ره) نداده است.

این اخلاص را کجا پیدا می‌کنید؛ پول زیادی را برای شما بیاورند و به خاطر نجات آن شخص بگویید که پول را نمی‌خواهید! مرحوم امام می‌دانست که ممکن است این شخص کنترل شود و اذیتش کنند ـ یا الهام غیبی بوده یا ذکاوت و عقل امام بوده است‌ـ این بی‌توجهی به دنیا و اخلاص امام (ره) این مقامات را برای ایشان می‌آورد.

هرچه از مقام دنیایی دوری کنید خداوند بیشتر به شما توجه می‌کند تا این‌که دنبال شهرت و مقام باشید؛ ﴿تُعِزُّ مَنْ تَشَاءُ وَتُذِلُّ مَنْ تَشَاءُ﴾.[۱] اراده پروردگار باعث می‌شود که انسان عزیز ‌شود.‌ اگر اخلاص داشته باشید عزیز می‌شوید؛ به همین خاطر مقام امام (ره) به جایی رسید که مقلدینش از همه بیشتر بود، رهبر بود و مقامی داشت که تمام دنیا را متحیر کرد.

بزرگان دیگر با اخلاص به مقامات رسیدند؛ مانند شیخ انصاری (ره). شما فکر می‌کنید همین کتاب رسائل و مکاسب خیلی راحت در اختیار شما است؟‌ خیلی‌ها عالم بودند کتاب نوشتند ولی کتابشان مطرح نمی‌شود. همه‌اش علمیت نیست؛ این معنویت شیخ انصاری است که رسائل و مکاسب شیخ در بین طلاب اوج می‌گیرد.خداوند متعال به همه ما توفیق عبادت، بندگی و اخلاص کامل عنایت بفرماید.