خارج فقه

, ,

درس خارج فقه استاد محسن فقیهی

۹۷/۰۲/۱۸

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مقوّمات غیبت/مبحث غیبت/مکاسب محرّمه

خلاصه جلسه گذشته: صحبت در حرمت غیبت بود. ثابت شد که ادلّه اربعه بر حرمت غیبت دلالت دارند؛ علاوه بر این‌که حرمت غیبت از ضروریات دین است و همه مسلمان‌ها از شیعه و سنی غیبت را حرام می‌دانند؛ بنابراین در مورد اصل حرمت غیبت بحثی وجود ندارد. لکن بحثی که در اینجا وجود دارد این است که آیا غیبت مؤمن حرام است یا غیبت مسلمان و یا غیبت انسان؟

برای روشن شدن بحث، کلمات علما را باید ببینیم و آیات و روایات را بررسی کنیم. کلمات اکثر علما این است که غیبت برادر مؤمن حرام است. یا در بعضی از روایات تعبیر به مؤمن یا برادر در آن شده است و در بعضی از روایات غیبت مسلمان حرام دانسته شده است. در بعضی از روایات نیز تعبیر به ناس یا رجل وجود دارد که غیبت مردم را مورد توجّه قرار داده‌اند.با توجّه به اینکه در جمع بین روایات مطلق و مقیّد درصورتی‌که یکی منفی و دیگری مثبت باشد، تقیید می‌زنیم، مثل «اعتق رقبه و لا تعتق رقبه کافره» که در اینجا می‌گوییم منظور مولی اعتق رقبه مؤمنه است؛ اما اگر مولی بگوید اکرم الفقهاء و در جای دیگر بگوید اکرم الهاشمی در اینجا هر دو را می‌گیریم یعنی هم فقها و هم سادات هاشمی را اکرام می‌کنیم. چون هم سو هستند و با هم منافات ندارند. در اینجا نیز روایاتی که وجود دارند هم سو هستند و برداشت می‌شود که هم غیبت مؤمن جایز نیست، هم غیبت مسلمان و هم غیبت انسان بماهو انسان؛ منتهی ممکن است غیبت مؤمن گناه بیشتری داشته باشد.اکثر علما فتوا داده‌اند که غیبت مؤمن حرام است اما غیبت مسلمان و اهل تسنن جایز است و همچنین غیبت پیروان ادیان دیگر و کفار جایز است ولی آیت‌الله سبحانی و ظاهراً آیت‌الله مکارم و عدّه‌ای دیگر گفته‌اند که غیبت انسان بماهو انسان حرام است. این حکم از روایات استفاده می‌شود و عقل هم این‌گونه حکم می‌کند. البته کافر حربی که در حال جنگ با مسلمانان است فرق می‌کند و بحث جدایی است.به نظر ما فرمایش آیت‌الله مکارم و سبحانی فرمایش درستی است و با بعضی از روایات نیز مطابق است. چون غالباً ما در میان مؤمنین زندگی می‌کنیم و بیشتر با مؤمنین برخورد داریم و گاهی نیز با اهل سنت یا اهالی ادیان دیگر و حتی کفار برخوردی داریم، لذا در روایات تعابیر مختلف وجود دارد و ممکن است تفاوت‌هایی با هم داشته باشند و غیبت مؤمن گناه بیشتری داشته باشد ولی به نظر نمی‌رسد که غیبت اختصاص به مؤمن داشته باشد.

تذنیب اول: حکم غیبت مسلمان غیر امامی. در اینجا دو قول وجود دارد:

قول اول: اختصاص حرمت غیبت به مؤمن. مرحوم صاحب جواهر[۱] و امام[۲] و محقق خویی[۳] قائل به حرمت غیبت مؤمن هستند. برای این قول دلایلی از روایات ذکر شده که روایاتی که کلمه اخ دارد ظهور در مؤمن دارد و روایاتی که کلمه مؤمن دارد صریح در مؤمن است و گفته‌اند که مفهوم این روایات این است که غیبت غیر مؤمن جایز است.[۴]

مرحوم ایروانی می‌فرماید: این روایات مفهوم ندارد چون در روایات دیگر مسلم، رجل و ناس آمده که غیبت آن‌ها حرام است منتهی چون مؤمن بیشتر مورد ابتلا بوده، در روایات بیشتر ذکر شده است در آن زمان مسلم به کسی گفته می‌شده که به زبان شهادتین بگوید و مؤمن به کسی اطلاق می‌شده که ایمان به قلبش وارد شده است ولی الآن به شیعه اثنی عشری مؤمن گفته می‌شود و غیر از آن مسلم است.[۵]

آیت‌الله سبحانی در اینجا مفصل بحث کرده‌اند که ظاهراً شیخ انصاری بین اسلامی که احکام بر آن بار می‌شود و ایمانی که ثواب بر آن مترتب است و انسان را اهل سعادت می‌کند، خلط کرده است؛ سپس روایتی را ذکر می‌کنند که به‌وسیله اسلام خون حفظ می‌شود و امانت برگردانده می‌شود و ازدواج حلال می‌شود و ثواب آخرت و بهشت برای کسانی است که ایمان دارند. روایت دیگر از امام صادق (ع) ذکر کرده‌اند که فرمود: اسلام، گفتن شهادتین و اقامه نماز و پرداخت زکات و حج و روزه است اما ایمان، ولایت ائمه است به همراه اسلام؛ و اگر اقرار به این مسائل داشته باشد ولی ولایت نداشته باشد، مسلمان است ولی گمراه است. همچنین روایات دیگری که در مورد فرق بین اسلام و ایمان وارد شده است.[۶]

به نظر ما این اشکال وارد است و در صورتی که غیبت کردن مسلم را جایز بدانیم با اتحاد بین مسلمانان منافات دارد، اگر کفار و اهالی ادیان مختلف نیز تحت حکومت اسلام باشند و شهروند محسوب شوند، آبروی آن‌ها نیز باید حفظ شود.

 


[۵] حاشیه المکاسب (للایروانی)، ج۱، ص۳۲.


خارج فقه

, ,

درس خارج فقه استاد محسن فقیهی

۹۷/۰۲/۱۷

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مقوّمات غیبت/مبحث غیبت/مکاسب محرّمه

خلاصه جلسه گذشته: صحبت در حرمت غیبت بود. برای حرمت غیبت در ابتدا به آیاتی از قرآن استدلال شد و گفتیم که استدلال به آیات کامل است و مشکلی از این‌ جهت برای حرمت غیبت وجود ندارد. بحث دوّم استدلال به روایات بود که روایات زیادی را ذکر کردیم و امروز نیز چند روایت را بیان می‌کنیم که دلالت بر حرمت غیبت دارد هرچند ممکن است سند بعضی از روایات ضعیف باشد ولی از حیث مجموع که نگاه کنیم، حرمت غیبت استفاده می‌شود.

یکی از روایاتی که مورد استدلال قرار گرفته این روایت است که: «روى الشهید الثانی الشیخ زین الدین فی (رساله الغیبه) بإسناده عن الشیخ الطوسی، عن المفید، عن جعفر بن محمّد بن قولویه، عن أبیه، عن سعد بن عبد الله، عن أحمد بن محمّد بن عیسى، عن أبیه محمّد بن عیسى الأشعری، عن عبد الله بن سلیمان النوفلی قال: کنت عند جعفر بن محمّد الصادق (علیه السلام) فإذا بمولى لعبدالله النجاشی قد ورد علیه فسلّم … یا عبد الله وحدثنی أبی، عن آبائه، عن علی (علیهم السلام)، عن النبی (صلى الله علیه وآله) أنّه قال: أدنى الکفر أن یسمع الرجل من أخیه الکلمه فیحفظها علیه یرید أن یفضحه بها (أُولَٰئِکَ لَا خَلَاقَ لَهُمْ) … وحدثنی أبی، عن آبائه، عن علی (علیهم السلام) أنّه قال: من قال فی مؤمن ما رأت عیناه، وسمعت أُذناه ما یشینه ویهدم مروءته فهو من الذین قال الله عز وجل: (إِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَن تَشِیعَ الْفَاحِشَهُ فِی الَّذِینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ)»[۱]

رجال حدیث: محمد بن حسن بن علی طوسی، امامی و ثقه است. محمد بن محمد بن نعمان مفید، امامی و ثقه است. جعفر بن محمد بن قولویه، امامی و ثقه است. محمد بن قولویه، امامی و ثقه است. سعد بن عبدالله قمی، امامی و ثقه است. احمد بن محمد بن عیسی اشعری، امامی و ثقه است. محمد بن عیسی اشعری، مورد اختلاف است ولی به نظر ما امامی و ثقه است. عبدالله بن سلیمان نوفلی، مهمل است.در اینجا امام روایتی را بیان فرمودند که پدر من از پدرانش از امیرالمؤمنین و ایشان از پیامبر نقل کردند که فرمود: یکی از اقسام کفر این است که انسان از شخصی حرفی را در مورد برادر مؤمنش بشنود و آن را نگهداری کند تا علیه او استفاده کند؛ و اراده کرده که آبروی او را ببرد. این افراد که دنبال ضعف انسان‌ها هستند، بهره‌ای از آخرت ندارند.این روایت دلالت بر این دارد که وقتی چیزی را شنیدید و بخواهید بعداً افشا کنید، خلاف شرع است. یکی از مصادیق غیبت هم این است که شما حرفی را شنیده‌اید و واقعیت هم دارد ولی شما این را نگهداری کنید تا بعداً افشاگری کنید.در ادامه امام صادق (ع) می‌فرماید: پدرم از پدرانش از امیرالمؤمنین علیه‌السلام نقل کرد که فرمود: کسی که در رابطه با مؤمنی چیزی دیده یا گوشش شنیده و باعث می‌شود که مروّت این شخص از بین برود و کوچک شود، ازجمله کسانی است که مشمول آیه شریفه «إِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَن تَشِیعَ الْفَاحِشَهُ فِی الَّذِینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ»[۲] هستند.

به نظر ما این روایت ضعیف است لذا می‌توان از این روایت به‌عنوان مؤیّد استفاده کرد.

مرحوم شیخ در رسائل در چند جا این دو مطلب را بیان می‌کنند: یکی اینکه شهرت قدما جبران ضعف سند می‌کند و دیگر اینکه فهم قدما بر فهم ما ترجیح دارد؛ یعنی اگر قدما روایت را به‌گونه‌ای معنا کرده باشند که با معنای ما متفاوت باشد، معنایی که قدما می‌کنند، بر معنایی که ما می‌کنیم ترجیح دارد؛ چون به زمان ائمه نزدیک‌تر بوده‌اند.روایت دیگر: «محمد بن الحسن فی (المجالس والأخبار) بإسناده الآتی عن أبی ذر، عن النبی صلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم فی وصیه له قال: یا أباذر، إیاک والغیبه، فإن الغیبه أشد من الزنا، قلت: ولم ذاک یا رسول الله؟ قال: لأن الرجل یزنی فیتوب إلى الله فیتوب الله علیه، والغیبه لا تغفر حتى یغفرها صاحبها. یا أباذر، سباب المسلم فسوق، وقتاله کفر، وأکل لحمه من معاصی الله، وحرمه ماله کحرمه دمه، قلت: یا رسول الله وما الغیبه؟ قال: ذکرک أخاک بما یکره، قلت: یا رسول الله، فإن کان فیه الذی یذکر به، قال: إعلم أنک إذا ذکرته بما هو فیه فقد اغتبته، وإذا ذکرته بما لیس فیه فقد بهته»[۳] سند این روایت قبلاً مورد بررسی قرار گرفت.

پیامبر (ص) به اباذر می‌فرماید: از غیبت کردن بپرهیز چراکه غیبت از زنا بدتر است. اباذر می‌گوید چطور می‌شود که غیبت از زنا بدتر باشد؟ پیامبر (ص) می‌فرماید: زناکار وقتی توبه می‌کند خدا او را می‌بخشد ولی غیبت بخشیده نمی‌شود تا اینکه صاحب غیبت او را ببخشد. ای ابوذر دشنام دادن به مؤمن فسق است و کشتن او کفر و خوردن گوشتش از گناهان بزرگ است و حرمت مالش مانند حرمت خونش است. ابوذر عرض کرد: ای رسول خدا غیبت چیست؟ فرمود: در مورد برادرت چیزی بگویی که ناراحت شود. ابوذر گفت: اگر آنچه می‌گویم در او وجود داشته باشد چه؟ حضرت فرمود: بدان که اگر چیزی که می‌گویی در او باشد غیبت است و اگر در او نباشد بهتان است.هرچند سند این روایت ضعیف است ولی بعضی از علما مانند مرحوم سبزواری در مهذّب الاحکام[۴] و آیت‌الله مکارم در انوار الفقاهه[۵] و آیت‌الله سبحانی در المواهب[۶] ، این روایت را ذکر کرده و به آن استدلال می‌کنند؛ یعنی روایت مورد پذیرش این بزرگان است ولی به نظر ما این روایت نیز از جهت سند ضعیف است و به‌تنهایی می‌تواند مؤیّد باشد ولی در کنار آیات و روایات دیگر دلیل بر حرمت است.

روایت دیگر: «فی العلل عن أبیه، عن محمد بن یحیى، عن محمد بن أحمد، عن أبی عبدالله الرازی، عن الحسن بن علی بن النعمان، عن أسباط بن محمد یرفعه إلى النبی صلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم قال: الغیبه أشد من الزنا، فقیل: یارسول الله ولم ذلک؟ قال: أما صاحب الزنا فیتوب فیتوب الله علیه، وأما صاحب الغیبه، فیتوب فلا یتوب الله علیه حتى یکون صاحبه الذی یحله»[۷]

رجال حدیث: علی بن حسین بن بابویه، امامی و ثقه است. محمد یحیی عطار، امامی و ثقه است. محمد بن احمد بن یحیی بن عمران اشعری، امامی و ثقه است. محمد بن ابوعبدالله جامورانی، ضعیف است. حسن بن علی بن نعمان، امامی و ثقه است. اسباط بن محمد، مهمل است. این روایت مرفوعه است.پیامبر (ص) فرمود: غیبت از زنا بدتر است. سؤال شد یا رسول‌الله چرا غیبت بدتر از زناست؟ حضرت فرمود: چون صاحب زنا توبه می‌کند و خدا او را می‌بخشد و صاحب غیبت توبه می‌کند ولی خدا او را نمی‌بخشد تا زمانی که غیبت شونده او را ببخشد.به نظر ما این روایت هم به خاطر ضعف سند، مفید تأیید حکم حرمت غیبت است.

روایت دیگر: «فی کتاب (الأخوان) بسنده عن أسباط بن محمد رفعه عن النبی صلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم قال: ألا اخبرکم بالذی هو أشد من الزنا؟ وقع الرجل فی عرض أخیه»[۸] اسباط بن محمد مهمل است.

پیامبر (ص) فرمود: آیا به چیزی که از زنا بدتر است به شما خبر بدهم؟ اینکه شخصی در آبروی برادرش واقع شود. کسی که به آبروی مردم تعرّض کند، عملش از زنا بدتر است.این روایت ضعیف است و به نظر ما مؤید حرمت غیبت است.

روایت دیگر: «الحسین بن سعید فی (کتاب الزهد) عن الحسین بن علوان، عن عمرو بن خالد، عن زید بن علی، عن آبائه، عن النبی صلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم قال: تحرم الجنه على ثلاثه: على المنان، وعلى المغتاب، وعلى مدمن الخمر»[۹]

رجال حدیث: حسین بن سعید اهوازی، امامی و ثقه است. حسین بن علوان کلبی، عامی و غیر ثقه است. عمرو بن خالد واسطی، حالش مشخص نیست. زید بن علی، عابد و با تقوا و مورد عنایت بوده است.روایت این است که پیامبر (ص) فرمود: بهشت بر سه گروه حرام است: کسی که بر مردم منّت می‌گذارد و کسی که غیبت می‌کند و کسی که دائماً شرب خمر می‌کند.این روایت سند معتبری ندارد ولی دلالت بر حرمت غیبت می‌کند و مؤیّد آیات و روایات دیگر است.روایت دیگر: «عن فضاله، عن عبدالله بن بکیر، عن أبی بصیر، عن أبی جعفر علیه‌السلام قال: قال رسول الله صلى‌الله‌علیه‌وآله: سباب المؤمن فسوق، وقتاله کفر، وأکل لحمه معصیه لله وحرمه ماله کحرمه دمه»[۱۰]

رجال حدیث: فضاله بن ایوب، امامی و ثقه و به قولی از اصحاب اجماع است. عبدالله بن بکیر بن اعین، فطحی و ثقه و از اصحاب اجماع است. یحیی ابو بصیر اسدی، امامی و ثقه و از اصحاب اجماع است. این روایت از نظر سند صحیح است و مشکلی ندارد.شاهد ما در این روایت، عبارت: «وأکل لحمه معصیه لله» است. این روایت از کتاب الزهد نقل شده و در آنجا «اکل ماله» آمده است؛ لذا از جهت دلالت نمی‌توان به این روایت اطمینان داشت.

روایت دیگر: «فی عقاب الأعمال بإسناد تقدم فی باب عیاده المریض عن رسول الله صلى‌الله‌علیه‌وآله أنه قال فی خطبه له: ومن اغتاب أخاه المسلم بطل صومه، ونقض وضوءه، فإن مات وهو کذلک مات وهو مستحل لما حرم الله …»[۱۱]

این روایت را قبلاً ذکر کردیم و سند و توضیحاتش گذشت. به نظر ما ظاهر بعضی از فقرات این روایت را نمی‌توان پذیرفت ولی حرمت غیبت برداشت می‌شود.

روایت دیگر: «محمد بن یعقوب، عن أبی علی الأشعری، عن محمد بن عبد الجبار، عن الحسین بن علی، عن أبی کهمس، عن سلیمان بن خالد، عن أبی جعفر علیه‌السلام قال: قال رسول الله صلى‌الله‌علیه‌وآله: المؤمن من ائتمنه المؤمنون على أنفسهم وأموالهم والمسلم من سلم المسلمون من یده ولسانه، والمهاجر من هجر السیئات وترک ما حرم الله، والمؤمن حرام على المؤمن أن یظلمه أو یخذله أو یغتابه أو یدفعه دفعه»[۱۲]

رجال حدیث: محمد بن یعقوب کلینی، امامی و ثقه است. ابی علی اشعری (احمد بن ادریس قمی) امامی و ثقه است. محمد بن عبد الجبار قمی، امامی و ثقه است. حسن بن علی بن فضال تیمی، ثقه و بنا به قولی از اصحاب اجماع است. الهیثم بن عبید ابو کهمس، مهمل است. سلیمان بن خالد اقطع، امامی و ثقه است.پیامبر (ص) فرمود: مؤمن کسی است که مردم او را امین خود قرار دهند، محرم اسرار مردم است و مسلم کسی است که از دست و زبانش همه آسوده هستند و مهاجر کسی است که از گناهان هجرت کرده و حرام را ترک کند و ظلم بر مؤمن و کوچک کردن و غیبت کردن و کنار زدن او به نحوی که موجب مشقت برای او شود، حرام است.این روایت نیز به خاطر ضعف سند می‌تواند مؤیّد باشد.از مجموع روایات و با قطع‌نظر از آیات حرمت غیبت استفاده می‌شود.دلیل سوم: اجماع. همه علما بدون استثناء غیبت را حرام دانسته‌اند، لذا اجماع مسلمین از تمام مذاهب دلیل بر حرمت غیبت است.

دلیل چهارم: عقل. عقل همه انسان‌ها حکم می‌کند به این‌که غیبت حرام است و موجب تحقیر غیبت شونده می‌شود و این در هر دین و مذهبی مورد نکوهش است و کار غلطی شمرده می‌شود.

لذا از ادله اربعه حکم غیبت ثابت می‌شود و شکی در حرمت غیبت وجود ندارد. 




خارج فقه

, ,

درس خارج فقه استاد محسن فقیهی

۹۷/۰۲/۱۶

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مقوّمات غیبت/مبحث غیبت/مکاسب محرّمه

خلاصه جلسه گذشته: صحبت در حرمت غیبت بود که حرمت غیبت از قرآن و روایات و اجماع و عقل استفاده می‌شود. برای حرمت غیبت آیاتی را ذکر کردیم و روایاتی را که مرحوم شیخ در مکاسب ذکر کرده بودند را بیان کردیم. همچنین روایاتی که دیگر علما نیز ذکر کرده بودند را آوردیم و موردبحث قرار دادیم. ممکن است که بعضی از این روایات ضعیف باشند ولی من‌حیث‌المجموع می‌تواند دلیل کافی برای حرمت غیبت باشند.

روایت دیگر: «عن الحسین بن أحمد بن إدریس، عن أبیه، عن محمد بن الحسین بن أبی الخطاب، عن المغیره بن محمد، عن بکر بن خنیس، عن أبی عبدالله الشامی، عن نوف البکالی قال:أتیت أمیر المؤمنین علیه‌السلام وهو فی رحبه مسجد الکوفه فقلت: السلام علیک یا أمیر المؤمنین ورحمه الله وبرکاته، فقال: وعلیک السلام یا نوف ورحمه الله وبرکاته، فقلت له: یا أمیر المؤمنین عظنی، فقال: یا نوف، أحسن یحسن إلیک ـ إلى أن قال: ـ قلت: زدنی، قال: اجتنب الغیبه فإنها إدام کلاب النار، ثم قال: یا نوف، کذب من زعم أنه ولد من حلال وهو یأکل لحوم الناس بالغیبه»[۱]

رجال حدیث: حسین بن احمد ادریس، مورد اختلاف است و امامی بوده ولی وثاقتش ثابت نشده است. احمد بن ادریس قمی، امامی و ثقه است. محمد بن حسین بن ابی الخطاب، امامی و ثقه است. مغیره بن محمد بن المهلّب، مهمل است. بکر بن خنیس کوفی، مهمل است. ابی عبدالله شامی، مهمل است. نوف بن فضاله بکالی، مورد اختلاف است و امامی بوده ولی وثاقتش ثابت نشده است.

آقا امیرالمؤمنین علیه‌السلام فرمودند: دروغ می‌گوید کسی که خیال می‌کند که تولّدش از حلال است، درحالی‌که گوشت مردم را با غیبت کردن، می‌خورد.

به نظر ما این روایت مؤیّد است هرچند با مجموع روایات دیگر می‌تواند مورد استدلال قرار گیرد ولی به‌تنهایی مؤیّد است.

روایت دیگر: در جامع الاخبار از سعید بن جبیر روایت شده که «قال (صلّى الله علیه وآله): کذب من زعم أنّه ولد من حلال، وهو یأکل لحوم الناس بالغیبه، اجتنبوا الغیبه فإنّها إدام کلاب النار»[۲] سعید بن جبیر، مورد اختلاف است ولی به نظر ما امامی و ثقه است.

به نظر ما این روایت نیز به خاطر ضعف سند، مؤیّد است.

در اینکه منظور این روایت چیست دو احتمال داده‌شده است: یکی اینکه کسی که غیبت می‌کند، ولد الزنا است و دیگری اینکه لقمه حرام خورده، خمس مالش را نداده یا مال حلال مخلوط به حرام استفاده کرده‌ و فرزندش را با این مال حرام بزرگ کرده است و الآن در جامعه به غیبت دیگران می‌پردازد.

مرحوم ایروانی فرموده: شاید مقصود این باشد که شیطان در نطفه غیبت کننده شریک بوده یا اینکه نطفه غیبت کننده از لقمه حرام منعقدشده و یا اینکه مقصود این است که ولد حلال ممکن است غیبت کند ولی تحت گناه غیبت باقی نمی‌ماند و حلالیت می‌طلبد و رضایت شخص را جلب می‌کند.[۳]

روایت دیگر: «عن انس قال خطبنا رسول الله صلى الله علیه وآله فذکر الربا وعظم شأنه فقال: إن الدرهم یصیبه الرجل من الربا أعظم عند الله فی الخطیئه من ست وثلاثین زنیه یزنیها الرجل وإن أربى الربا عرض الرجل المسلم …»[۴] انس بن مالک بن نضر، اعتبار ندارد. پیامبر (ص) خطبه خواند و ربا را ذکر کرد و بزرگی این گناه را یاد کرد و فرمود: یک درهم ربا نزد خدا گناهش از نظر خطا از سی و شش زنا بیشتر است و آبروی مرد مسلمان، از ربا بالاتر است.

به نظر ما این روایت نیز به دلیل ضعف سند می‌تواند مؤید حرمت غیبت باشد.

مرحوم ایروانی اشکال کرده‌اند که در این روایت اسمی از غیبت نیامده و فقط آبروی مسلمان را بیان کرده لذا اجنبی از بحث غیبت است.[۵]

به نظر ما این اشکال وارد نیست چون در غیبت معمولاً آبروی مردم ریخته می‌شود. هرچند اشکال سندی وجود دارد ولی از حیث دلالت اشکالی وجود ندارد.

روایت دیگر: «قال (صلّى الله علیه وآله): من اغتاب مسلماً أو مسلمه، لم یقبل الله تعالى صلاته ولا صیامه أربعین یوماً ولیله، إلّا أن یغفر له صاحبه»[۶]

کسی که مرد یا زن مسلمان را غیبت کند، خداوند تا چهل روز نماز و روزه او را قبول نمی‌کند. مگر اینکه صاحب غیبت او را ببخشد.به نظر ما این روایت نیز ازلحاظ سند و همچنین ازلحاظ دلالت کامل نیست چون قبول نشدن نماز و روزه دلیل بر صحّت و عدم صحّت نیست، ممکن است نماز انسان صحیح باشد ولی موردقبول واقع نشود.

روایت دیگر: «فی المجالس عن أبیه، عن علی بن محمد بن قتیبه، عن حمدان بن سلیمان، عن نوح بن شعیب، عن محمد بن إسماعیل، عن صالح بن عقبه، عن علقمه بن محمد، عن الصادق جعفر بن محمد علیهما‌السلام ـ فی حدیث ـ أنه قال: فمن لم تره بعینک یرتکب ذنبا، ولم یشهد علیه عندک شاهدان، فهو من أهل العداله؛ والستر، وشهادته مقبوله، وإن کان فی نفسه مذنبا، ومن اغتابه بما فیه فهو خارج عن ولایه الله تعالى ذکره، داخل فی ولایه الشیطان؛ ولقد حدثنی أبی، عن أبیه، عن آبائه، علیهم‌السلام عن رسول الله صلى‌الله‌علیه‌وآله قال: من اغتاب مؤمنا بما فیه لم یجمع الله بینهما فی الجنه أبدا، ومن اغتاب مؤمنا بما لیس فیه فقد انقطعت العصمه بینهما، وکان المغتاب فی النار خالدا فیها وبئس المصیر»[۷]

رجال حدیث: علی بن حسین بن بابویه، امامی و ثقه است. علی بن محمد بن قتیبه نیشابوری، مورد اختلاف است ولی به نظر ما امامی و ثقه است. حمدان بن سلیمان نیشابوری، امامی و ثقه است. نوح بن شعیب نیشابوری، امامی و ثقه است. محمد بن اسماعیل بن بزیع، امامی و ثقه است. صالح بن عقبه بن قیص، مورد اختلاف است ولی به نظر ما امامی و ثقه است. علقمه بن محمد حضرمی، امامی است ولی وثاقتش ثابت نیست.امام صادق (ع) می‌فرماید: کسی که با چشمانت ندیدی که گناه کند و دو شاهد هم شهادت ندادند که مرتکب گناه شده، عادل هستند و شهادتش قبول می‌شود، هرچند خودش می‌داند که گناه‌کار است و اگر کسی او را غیبت کند به چیزی که در او هست، غیبت کننده از ولایت خدا خارج است و داخل در ولایت شیطان می‌شود. سپس می‌فرماید: پدرم از پدران خودش از رسول خدا (ص) کسی که مؤمنی را غیبت کند به آنچه در او هست، بین این دو نفر در بهشت جمع نمی‌شود؛ و اگر کسی مؤمنی را به آنچه در او نیست، غیبت کند عصمت بین آن دو قطع‌شده و غیبت کننده دائماً در آتش جهنم است و چه بد جایگاهی است.این روایت حسنه است و سندش فی‌الجمله موردقبول است.روایت دیگر: «وفی عقاب الأعمال بإسناد تقدم فی باب عیاده المریض عن رسول الله صلى‌الله‌علیه‌وآله أنه قال فی خطبه له: … من مشى فی عیب أخیه وکشف عورته کانت أول خطوه خطاها وضعها فی جهنم…»[۸]

رجال حدیث: محمد بن علی بن بابویه قمی، امامی و ثقه است. محمد بن موسی بن متوکل، امامی و ثقه است. محمد بن جعفر اسدی کوفی، امامی و ظاهراً ثقه است. موسی بن عمران نخعی، مهمل است. حسین بن زید نوفلی، مورد اختلاف است ولی به نظر ما امامی و ثقه است. حماد بن عمرو نصیبی، ضعیف است. ابی الحسن خراسانی، مهمل است. میسره بن عبد ربه فارسی، مهمل است. ابی عائشه سعدی، مهمل است. یزید بن عمر بن عبدالعزیز مقرایی، مهمل است. عبدالعزیز، مهمل است. ابی سلمه بن عبد الرحمن بن عوف، مهمل است. ابی حریره دوسی، به شدّت ضعیف است. عبدالله بن عباس، امامی و ثقه است.کسی که قدم بردارد که عیب برادرش را کشف کند و چیزهایی که مستور هستند را برملا کند اولین قدمی که برمی‌دارد در جهنم می‌گذارد.به نظر ما این روایت می‌تواند مؤیّد باشد زیرا ضعف سند دارد.

روایت دیگر: «عن انس قال خطبنا رسول الله صلى الله علیه وآله … وأوحى الله عز وجل إلى موسى بن عمران أن المغتاب إذا تاب فهو آخر من یدخل الجنه وإن لم یتب فهو أول من یدخل النار…»[۹]

انس بن مالک، وثاقتش ثابت نیست. پیامبر (ص) فرمود: خداوند به حضرت موسی وحی کرد که کسی که غیبت می‌کند، اگر توبه کند آخرین کسی است که وارد بهشت می‌شود و اگر توبه نکند، اولین کسی است که داخل جهنم می‌شود.این روایت نیز به نظر ما روایت به‌خاطر ضعف سند فقط مؤیّد است.

روایت دیگر: «الشیخ المفید فی الروضه: عن الباقر (علیه السلام)، أنه قال: «إذا کان یوم القیامه، أقبل قوم على الله عزّ وجلّ فلا یجدون لأنفسهم حسنات، فیقولون: إلهنا وسیدنا ما فعلت حسناتنا؟ فیقول الله عزّ وجلّ: أکلتها الغیبه: إنّ الغیبه تأکل الحسنات کما تأکل النار الحلفاء»[۱۰]

غیبت حسنات شما را از بین می‌برد همان‌طور که آتش هیزم را از بین می‌برد.این روایت نیز به نظر ما مؤید حرمت غیبت است زیرا ضعیف السند است.

مرحوم شیخ این روایت را توضیح می‌دهند که شما اعمال حسنه‌ای دارید که با غیبت کردن این اعمال از بین می‌رود یا اینکه به طرف مقابل منتقل می‌شود.[۱۱]

روایت دیگر: «جامع الأخبا ر: عن سعید بن جبیر، عن النبیّ (صلّى الله علیه وآله)، قال: «یؤتى بأحد یوم القیامه یوقف بین یدی الله، ویدفع إلیه کتابه فلا یرى حسناته، فیقول: إلهی لیس هذا کتابی فإنی لا أرى فیها طاعتی، فقال: إنّ ربّک لا یضل ولا ینسى، ذهب عملک باغتیاب الناس، ثم یؤتى بآخر ویدفع إلیه کتابه فیرى فیها طاعات کثیره، فیقول: إلهی ما هذا کتابی فإنّی ما عملت هذه الطاعات، فیقول: إنّ فلاناً اغتابک، فدفعت حسناته إلیک»[۱۲]

سعید بن جبیر مورد اختلاف است و به‌احتمال زیاد امامی و ثقه است.پیامبر (ص) فرمود: روز قیامت کسی را برای حساب‌وکتاب نزد خداوند می‌آورند و کتاب اعمالش را به دستش می‌دهند، حسناتش را در آن نمی‌بیند. می‌گوید خدایا این کتاب اعمال من نیست، من هیچ طاعتی را در این کتاب نمی‌بینم خطاب می‌شود پروردگارت نه گمراه است و نه فراموش می‌کند، تمام اعمال خیرت به‌وسیله غیبت از بین رفته سپس شخص دیگری را می‌آورند و کتاب اعمالش را به او می‌دهند و می‌بیند که طاعات زیادی در آن است می‌گوید خدایا این کتاب من نیست من این‌همه طاعات را انجام ندادم گفته می‌شود فلانی غیبتت کرد و حسنات او به تو داده‌شده است.این روایت نیز چون مرفوعه است و ضعیف السند بنابراین فقط در حد مؤید است.


[۳] حاشیه المکاسب للایروانی، ج۱، ص۳۲.
[۵] حاشیه المکاسب للایروانی، ج۱، ص۳۲.


خارج فقه

, ,

درس خارج فقه استاد محسن فقیهی

۹۷/۰۲/۱۵

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مقوّمات غیبت/مبحث غیبت/مکاسب محرّمه

خلاصه جلسه گذشته: صحبت در مبحث غیبت بود. به حکم حرمت غیبت رسیدیم که آیا دلایل متقنی بر حرمت غیبت وجود دارد؟ در اینجا به آیاتی استدلال شد که دلالت بر حرمت غیبت می‌کرد.

دلیل دوّم: روایات

ازجمله روایات: «قال أبو جعفر محمد بن الحسین بن موسى بن بابویه القمی، الفقیه، نزیل الری مصنف هذا الکتاب رضی‌الله‌عنه وأرضاه: روى عن شعیب بن واقد، عن الحسین بن زید، عن الصادق جعفر ابن محمد، عن أبیه، عن آبائه، عن أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب علیه‌السلام قال: نهى رسول الله صلى‌الله‌علیه‌وآله … عن الغیبه والاستماع إلیها … وقال: من اغتاب امرء مسلما بطل صومه ونقض وضوؤه وجاء یوم القیامه تفوح من فیه رائحه أنتن من الجیفه یتأذى بها أهل الموقف، فإن مات قبل أن یتوب مات مستحلا لما حرم الله عزوجل … الا و من سمع فاحشهً فأفشاها فهو کالذی أتاها … ومن اصطنع إلى أخیه معروفا فامتن به أحبط الله عمله وثبت وزره ولم یشکر له سعیه …»[۱]

رجال حدیث: شعیب بن واقد بصری، مهمل است. حسین بن زید ذو الدمعه، به نظر ما امامی و ثقه است.رسول خدا (ص) از غیبت و گوش دادن به غیبت نهی کرده و فرمود: کسی که غیبت کند، روزه‌ و وضویش باطل می‌شود؛ (توجیه کرده‌اند که به این معناست که ثواب روزه‌اش از بین می‌رود و وضوی کاملی ندارد) روز قیامت هم وقتی محشور می‌شود از دهانش بوی بدی می‌آید که از بوی مردار بدتر است و اهل محشر از بوی دهانش اذیت می‌شوند. اگر قبل از توبه بمیرد، می‌میرد درحالی‌که مستحل و حلال شمارنده محرمات است. آگاه باشید کسی از گناهی اطلاع پیدا کند و آن را افشا کند مثل کسی است که آن را انجام داده باشد و کسی که کاری را برای برادر مؤمنش انجام دهد و بر او منّت بگذارد، خدا عملش را حبط می‌کند و گناهش پخش شده و سعی‌اش مورد تشکر واقع نمی‌شود.با اینکه این روایت ضعیف است اما مورد استدلال بعضی از علما مانند آیت‌الله مکارم[۲] و مرحوم نراقی[۳] در مستند و عدّه‌ای دیگر قرارگرفته است.

اینکه بعضی اوقات می‌گوییم سند روایت ضعیف است به این خاطر است که شما به سند روایات دقّت کنید ولی این‌طور نیست که هر روایتی که سندش ضعیف است حجّت نباشد، لذا می‌بینید که مرحوم نراقی و آیت‌الله مکارم به این روایات استدلال کرده‌اند و این به این معناست که روایت را از جهت سند و دلالت قبول کرده‌اند.به‌هرحال به نظر ما استدلال به این روایت صحیح نیست و از این روایت به خاطر ضعف سند می‌توان به‌عنوان مؤیّد استفاده کرد. این روایت مطابق با قرآن است و حجّت است و مشکلی ندارد جز اینکه بعضی از فقرات آن دارای مشکل است و کسی به آن فقرات عمل نکرده که برای معنا کردن آن نیاز به توجیه داریم مانند «بطل صومه و نقض وضوئه».

روایت دیگر: «قال صلى الله علیه وآله: “الغیبه ان تذکره بما یکره أن یسمع” قیل: یارسول الله وان کان حقا؟ قال: ” ان قلت باطلا فذلک البهتان»[۴]

غیبت آن است که ذکر کنید شخصی را به چیزی که باعث کراهت و ناراحتی او شود. سؤال شد که حتّی اگر حق گفته شود؟ حضرت فرمود: اگر باطل بگویید که بهتان است.به نظر ما این روایت هم سند ضعیفی دارد، منتهی چون آیات در این زمینه وجود دارد و حرمت غیبت به‌وسیله آیات قرآن مسلّم است، لذا این روایات مؤیّدات خوبی هستند.

روایت دیگر: «عنه، عن أبیه، عن النوفلی، عن السکونی، عن أبی عبدالله علیه‌السلام قال: قال رسول الله صلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم: الغیبه أسرع فی دین الرجل المسلم من الآکله فی جوفه»[۵]

رجال حدیث: عنه یعنی از علی بن ابراهیم بن هاشم قمی که امامی و ثقه است. ابراهیم بن هاشم قمی، مورد اختلاف است ولی به نظر ما امامی و ثقه است. حسین بن یزید نوفلی، مورد اختلاف است ولی به نظر ما امامی و ثقه است. اسماعیل بن ابی زیاد سکونی، عامی و ثقه است.از امام صادق (ع) نقل کرده‌اند که فرمود: پیامبر (ص) می‌فرماید: غیبت، سریع‌تر از خوره، دین مسلمان را می‌خورد.بعضی از علما به این روایت استدلال کرده‌اند که به نظر ما استدلال به این روایت صحیح است.

روایت دیگر: «بالإسناد قال: وقال رسول الله صلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم: الجلوس فی المسجد انتظار للصلاه عباده ما لم یحدث، قیل: یا رسول الله وما یحدث؟ قال: الاغتیاب»[۶] سند این روایت همان سند روایت قبلی است.

از امام صادق (ع) نقل کرده‌اند که فرمود: پیامبر (ص) فرمودند: نشستن در مسجد به انتظار نماز، عبادت است تا زمانی که حدثی سر نزند. سؤال شد حدث یعنی چه؟ حضرت فرمودند: غیبت کردن.بعضی از علما به این روایت استدلال کرده‌اند و به نظر ما به‌مقتضای جمع بین آیات و روایات دیگر، استدلال به این روایت صحیح است. چون تصریح به حرمت ندارد.

روایت دیگر: «عن علی بن إبراهیم، عن أبیه، عن ابن أبی عمیر، عن بعض أصحابه، عن أبی عبدالله علیه‌السلام قال: من قال فی مؤمن ما رأته عیناه وسمعته اذناه فهو من الذین قال الله عزّ وجّل: إن الذین یحبون أن تشیع الفاحشه فی الذین آمنوا لهم عذاب ألیم»[۷]

رجال حدیث: علی بن ابراهیم بن هاشم قمی، امامی و ثقه است. ابراهیم بن هاشم قمی، مورد اختلاف است ولی به نظر ما امامی و ثقه است. ابن ابی عمیر، محمد بن ابی عمیر زیاد است که امامی و ثقه و از اصحاب اجماع است.کسی که در مورد مؤمنی چیزی بگوید که چشمش دیده، یعنی واقعیت دارد؛ و گوشش شنیده، جزء این گروه است که خداوند فرموده: برای کسانی که دوست دارند در مورد مؤمنان فاحشه پخش شود، عذاب دردناکی است.سند این روایت هم صحیح است و دلالتش هم قوی است پس استدلال به این روایت صحیح است.روایت دیگر: «محمد بن یعقوب، عن عده من أصحابنا، عن أحمد بن أبی عبدالله، عن أبیه، عن هارون بن الجهم، عن حفص بن عمیر، عن أبی عبدالله علیه‌السلام قال: سئل النبی صلى‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم ما کفاره الاغتیاب قال: تستغفر الله لمن اغتبته کلما ذکرته»[۸]

رجال حدیث: محمد بن یعقوب کلینی، امامی و ثقه است. از عدّه‌ای از اصحاب نقل کرده که عبارت‌اند از: علی بن ابراهیم بن هاشم قمی، امامی و ثقه است. علی بن محمد بن عبدالله بن اذینه، امامی و ثقه است. احمد بن عبدالله بن امیّه، مورد اختلاف است ولی ظاهراً امامی است. علی بن حسن هاشمی، مورد اختلاف است ولی به نظر می‌رسد که امامی و ثقه است. احمد بن محمد بن خالد برقی، امامی و ثقه است. محمد بن خالد برقی، امامی و ثقه است. هارون بن جهم، امامی و ثقه است. حفص بن عمیر که در کافی حفص بن عمر ذکر شده و منظور حفص بن عمر شیخ هارون بن جهم است که مهمل است.امام صادق (ع) فرمود که از پیامبر (ص) سؤال شد که کفاره غیبت چیست؟ حضرت فرمودند: کفاره غیبت این است که هر وقت به یاد برادر مؤمنتان افتادید برای او استغفار کنید.به نظر ما چون سند این روایت ضعیف است، لذا مؤیّد آیات و روایات دیگر است.

روایت دیگر: «عن جابر وأبی سعید، قالا: قال رسول الله (صلّى الله علیه وآله): «إیّاکم والغیبه، فإنّ الغیبه أشدّ من الزنا، إنّ الرجل یزنی ویتوب فیتوب الله علیه، وإنّ صاحب الغیبه لا یغفر له حتى یغفر له صاحبه»»[۹]

رجال حدیث: جابر بن عبدالله انصاری، امامی و ثقه است. سعد ابو سعید خدری، مورد اعتماد است.این روایت همان روایت مشهوری است که از پیامبر (ص) نقل شده که فرمود از غیبت بپرهیزید که غیبت از زنا زشت‌تر است چراکه شخصی که زنا می‌کند و توبه می‌نماید و خداوند توبه‌اش را می‌پذیرد ولی خدا غیبت کننده را نمی‌بخشد تا اینکه صاحب غیبت او را ببخشد.به نظر ما چون این روایت ضعیف است به‌عنوان مؤیّد از آن استفاده می‌کنیم ولی بسیاری از علما مانند مرحوم شیخ به آن استدلال کرده‌اند و ظاهراً بین قدما این روایت پذیرفته شده است.

معصوم طبق این روایت توضیح داده‌اند که با توبه می‌توان بخشش خدا را در مورد زنا به دست آورد چون زنا حق‌الله است، ولی غیبت چون حق‌الناس است لذا تا زمانی که صاحب حق، نبخشد، خدا نمی‌بخشد. پس اشد بودن غیبت نسبت به زنا این است که غیبت علاوه بر حق‌الله، حق‌الناس هم هست.اشکال: مرحوم ایروانی در حاشیه مکاسب اشکالی را مطرح کرده‌اند که ما متوجّه منظور ایشان نشدیم. ایشان می‌فرماید: ظاهر این است که این روایت بیان اشدیّت غیبت است؛ لذا دلیلی بر اشدیّت در حکم وجود ندارد، از یک جهت غیبت سنگین‌تر است و از یک جهت زنا سنگین‌تر است. از این جهت که زنا گناه خیلی بزرگی است ممکن است قابل قیاس با غیبت نباشد اما از این جهت که غیبت با توبه حل نمی‌شود و باید صاحب غیبت راضی شود، از زنا بالاتر و شدیدتر است. لذا با این روایت نمی‌توان گفت که غیبت از کبائر است.[۱۰]

به نظر ما این فرمایش خوب است یعنی تجزیه و تحلیل کرده ولی لزومی ندارد، چون این روایت در بیان اشدیّت است و گناه غیبت بالاتر است چون حق‌الناس و ظلم در حق مردم از حقّ الله بالاتر است. پس اگر ضعف سند نباشد، دلالت روایت بر اینکه غیبت گناه کبیره است تام و کامل است.

روایت دیگر: «مصباح الشریعه: قال الصادق (علیه السلام): الغیبه حرام على کلّ مسلم … والغیبه تأکل الحسنات کما تأکل النار الحطب»[۱۱]

این روایت ضعیفه است و مورد استدلال بعضی از فقها قرارگرفته است. البته ما این روایت را به‌عنوان مؤیّد قبول می‌کنیم.

روایت دیگر: «قال البراء خطبنا رسول الله (ص) حتی اسمع العواتق فی بیوتها فقال (ص) یا معاشر من آمن بلسانه و لم یؤمن بقلبه لا تغتابوا المسلمین و لا تتبعوا عوراتهم فإنّه من تتبع عوره أخیه تتبع الله عورته و من تتبع الله عورته یفضحه فی جوف بیته»[۱۲]

براء بن عازب انصاری، مورد اختلاف است و ظاهراً ضعیف است. رسول خدا خطبه‌ای خواند تا اینکه دخترهای مجرد که در خانه‌هایشان بودند، شنیدند و فرمود: ای کسانی که معاشر هستید کسانی که ایمان به زبان آورده‌ ولی ایمان به قلب ندارند، مسلمانان را غیبت نکنید و از اسرار مردم تتبع و جستجو نکنید، هر کس که دنبال آبروی مردم باشد و جاسوسی کند، خدا او را تتبع می‌کند و در داخل خانه‌اش، آبرویش می‌رود.این روایت نیز مورد استدلال بعضی از فقها قرارگرفته ولی به خاطر ضعف سند به نظر ما از مؤیدات حرمت غیبت است.


[۱۰] حاشیه المکاسب، ایروانی، ج۱، ص۳۲.
[۱۲] مجموعه ورّام، ج۱۴، ص۱۱۵.


خارج فقه

, ,

درس خارج فقه استاد محسن فقیهی

۹۷/۰۲/۱۱

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: حکم غیبت/مبحث غیبت/مکاسب محرّمه

خلاصه جلسه گذشته: صبحت در بحث حرمت غیبت و استدلال به آیات و روایات برای حرمت غیبت بود. یکی از آیاتی که استدلال شده این آیه بود: «إِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَن تَشِیعَ الْفَاحِشَهُ فِی الَّذِینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَهِ وَاللَّهُ یَعْلَمُ وَأَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ».[۱] اشکالی در اینجا مطرح شد که در معنای فاحشه سه معنا احتمال داده می‌شود که با دو احتمال آیه در مورد غیبت نخواهد بود بنابراین برای حرمت غیبت نمی‌توان به این آیه استدلال نمود. برای جواب به این اشکال احتمالات را بررسی می‌کنیم:

احتمال اول: ممکن است مراد از فاحشه، افعال قبیح باشد؛ یعنی کسی که می‌خواهد افعال قبیح (زنا، لواط، دزدی و …) در جامعه زیاد شود مصداق آیه است. آیا غیبت کننده دوست دارد افعال قبیح زیاد شود یا این‌که فقط با این شخص طرف است؟ او می‌خواهد بگوید که این آقا اهل فساد است؛ بنابراین با این معنای اول، آیه شامل غیبت نیست و نمی‌توان برای حرمت غیبت به آن استناد کرد.

جواب: آیا منظور این است که افعال قبیح زیاد شود یا این‌که افعال قبیح شایع شود؟ یک نفر دوست دارد همه، اهل گناه و معصیت شوند اما برخی دوست دارند گناه کسی را شایع کنند یعنی همه بدانند و آبروی آن شخص برود نه این‌که تمام جامعه گناه کنند. به نظر ما، آیه شامل شیوع و شایعه عمل قبیح است یعنی این‌که عمل حرامی صورت گرفته، دوست دارند آن را در جامعه شایع کنند پس آیه شامل معنای دوم هم می‌شود. این شامل شدن، منافاتی با سایر معانی و مصادیق ندارد؛ بنابراین با این معنا، غیبت، مصداق آیه و معنای «تشیع الفاحشه» می‌شود.

احتمال دوم: این معنا با در نظر گرفتن قید «فِی الَّذِینَ آمَنُوا» است پس معنا اشاعه قول است. در مورد محدوده مؤمنین نیز، نسبت به کل مؤمنین باشد. اگر فعل زشت را به همه مؤمنین نسبت دهد غیبت نیست زیرا تعداد مؤمنین غیر محصور است؛ بنابراین با این احتمال نیز آیه شامل بحث غیبت نخواهد بود.[۲]

جواب: این احتمال مطرح شده خلاف ظاهر است؛ ظهور موصول و صله «فِی الَّذِینَ آمَنُوا» در کسانی است که مؤمن هستند؛ شما هم مؤمن هستید دیگری هم مؤمن است، دوست دارد نسبت به افراد مؤمنین، فاحشه شایع شود. احتمال شما که نسبت به همه مؤمنین بود، خلاف ظاهر است.

احتمال سوم: مراد از آن اشاعه قول است اما نسبت به برخی از افراد مؤمن. با این معنا، غیبت، مصداقی از آیه است و آیه دلالت بر حرمت غیبت دارد.

اشکال دوم: آنچه حرام است حب شیوع فاحشه است اما غیبت اخبار از فاحشه است. «یُحِبُّونَ» یعنی در دل و قلبشان دوست دارند که فاحشه در جامعه زیاد شود. آیا این دوست داشتن ملازمه با عمل دارد؟ کسی که دوست دارد در جامعه گناه زیاد شود و عملی انجام نمی‌دهد، آیه بر او صدق می‌کند و ارتباطی با غیبت ندارد.

جواب: اگر کسی که فکرش این‌گونه است مستحق عذاب الیم است، به «طریق اولی» کسی که این دوست داشتن را به گفتار یا عمل اظهار کند عذاب الیم برای اوست.

دلیل دوم برای حرمت غیبت: روایات

روایت زیادی بر حرمت غیبت وجود دارد که برخی صحیح السند و برخی ضعیف السند هستند؛ اما درمجموع، روایات متواتر یا مستفیضه‌ای بر حرمت غیبت داریم.




خارج فقه

, ,

درس خارج فقه استاد محسن فقیهی

۹۷/۰۲/۱۰

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: حکم غیبت/مبحث غیبت/مکاسب محرّمه

خلاصه جلسه گذشته: صبحت در بحث حرمت غیبت بود و دلایلی که بر آن اقامه شده است. در جلسه قبل دو آیه از قرآن بیان شد.

آیه سوم: یکی از دلایل ذکر شده این آیه شریفه است: «لاَّ یُحِبُّ اللّهُ الْجَهْرَ بِالسُّوَءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلاَّ مَن ظُلِمَ وَکَانَ اللّهُ سَمِیعًا عَلِیمًا».[۱]

«لاَّ یُحِبُّ اللّهُ» یعنی محبوب خداوند نیست که انسان قول سوء را فریاد بزند.

«بِالسُّوَءِ مِنَ الْقَوْلِ» قول سوء به معنای حرف بد، در تعیین محدوده آن نظراتی مطرح است:

۱- برخی می‌گویند معنایش این است که فحش ندهید.۲- یعنی حرفی که حاکی از بدی و عیب دیگر انسان‌ها باشد، نزنید؛ «القول الحاکی عن السوء».۳- اعم از معنای اول و معنای دوم است.اگر معنای دوم و سوم را لحاظ کنیم، مدعای ما که حکم به حرمت غیبت است، اثبات می‌شود اما با معنای اول، مدعا ثابت نمی‌شود. به نظر ما همان‌گونه که آیت‌الله سبحانی[۲] می‌فرمایند، معنای قول سوء، کلامی است که باعث ناراحتی دیگری می‌شود؛ چه بدی دیگران گفته شود باعث ناراحتی می‌شود و چه به دیگری فحش داده شود باز هم باعث ناراحتی می‌شود.

اشکال اول: با توجه به این مطلب جواب محقق ایروانی داده می‌شود؛ محقق ایروانی می‌فرماید ظهور کلام انصراف به فحش دارد.[۳] به نظر ما دلیلی وجود ندارد که بخواهیم قول سوء را منحصر در فحش بدانیم بلکه به قرینه «مَن ظُلِمَ» معلوم است که معنای آن اعم است و شامل «قول الحاکی» هم می‌شود. «من ظلم» قرینه است که سخن در جایی است که شخصی به‌وسیله قول یا فعلی، مظلوم واقع شده و دادخواهی می‌کند.

اشکال دوم: آیت‌الله خویی می‌فرماید که آیه ظهوری در غیبت ندارد مگر با قرائن خارجیه.[۴] خیلی روشن نیست که ایشان قرائن خارجیه را قبول دارند یا خیر؛ اما به نظر ما از مجموع آیه استفاده می‌شود قولی که حاکی از بدی دیگران باشد شامل آیه می‌شود؛ بنابراین غیبت یکی از مصادیق آیه است.

اشکال سوم: در این آیه شریفه آمده است «لاَّ یُحِبُّ اللّهُ» یعنی خداوند دوست ندارد گفته نشده که حرام است؛ ممکن است خدا چیزی را دوست نداشته باشد اما حرام نیز نباشد، حرام بودن یک مطلب است و دوست‌نداشتن مطلب دیگری. بر اساس آیه خداوند غیبت را دوست ندارد اما بیان نشده که حرام هم است؛ ممکن است مکروه باشد و یا حرام باشد «عدم الحب اعم من الکراهه و الحرمه».

محقق ایروانی به این اشکال جواب داده‌اند: در میان کسانی که در غیبت بحث کرده‌اند کسی قائل به کراهت نشده است؛ در اینجا قول به فصل نداریم که کسی غیبت را حرام نداند.[۵]

آیت‌الله سبحانی نیز می‌فرمایند: مناسبت حکم با موضوع در اینجا دلالت بر حرمت دارد چراکه حکمِ مناسب با سخن شر، حرمت است نه کراهت.[۶]

درهرحال این اشکال قوی است مگر آنکه بگویید می‌توان با قرائن دیگر مثل سایر آیات گفته شود که مراد از «لاَّ یُحِبُّ اللّهُ» در اینجا حرمت است؛ اما از خود کلمه نمی‌توان حرمت را برداشت نمود.

آیه چهارم: «إِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَن تَشِیعَ الْفَاحِشَهُ فِی الَّذِینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَهِ وَاللَّهُ یَعْلَمُ وَأَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ»[۷] به این آیه شریفه برای حرمت غیبت، استدلال شده است.[۸] [۹] [۱۰]

«إِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَن تَشِیعَ الْفَاحِشَهُ»: کسانی که کار زشت را در جامعه شایع می‌کنند. با غیبت کردن عمل زشت دیگری که در خفا انجام شده بود بیان می‌شود و شیوع گناه صورت می‌گیرد.

«تَشِیعَ الْفَاحِشَهُ»: مراد از فاحشه چیست؟ برای آن دو معنا ذکر شده است:

۱- مراد از آن افعال شنیع است؛ یعنی دوست دارند که کارهای بد در جامعه شایع شود.اشکال: آیا کسی که غیبت می‌کند دوست دارد که افعال زشت شایع شود؟ خیر ممکن است غیبت کننده قصد اصلاح و دلسوزی داشته باشد نه اینکه دوست دارد افعال زشت را شیوع دهد.

۲- مراد از آن اقوال شنیع است که خود دو صورت دارد زیرا آیه می‌گوید بدگویی در مورد مؤمنین است «فِی الَّذِینَ آمَنُوا»: الف) در مورد همه مسلمانان بدگویی می‌کند؛ مثلاً می‌گوید همه مؤمنین فلان عیب را دارند. ب) در مورد برخی از مؤمنین بدگویی می‌کند. صورت اول غیبت نیست زیرا غیرمحصوره است.

از میان معانی و صور بیان شده (به معنای افعال، اقوال کلی و اقوال جزئی) فقط معنای سوم غیبت است.


[۳] حاشیه المکاسب، (الایروانی)، ج۱، ص۳۲.
[۵] حاشیه المکاسب، (الایروانی)، ج۱، ص۳۲.
[۹] حاشیه المکاسب، (الایروانی)، ج۱، ص۳۲؛.


خارج فقه

, ,
درس خارج فقه استاد محسن فقیهی

۹۷/۰۲/۰۹

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: حکم غیبت/مبحث غیبت/مکاسب محرّمه

خلاصه جلسه گذشته: بحث ما در مورد حکم حرمت غیبت بود. برای حرمت غیبت دلایلی بیان شده است.

دلیل اول: آیات

آیه اول: اولین آیه‌ای که برای حرمت غیبت به آن استدلال شده این آیه است: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیرًا مِّنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَلَا تَجَسَّسُوا وَلَا یَغْتَب بَّعْضُکُم بَعْضًا أَیُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَن یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتًا فَکَرِهْتُمُوهُ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَّحِیمٌ».[۱]

ذیل این آیه فرمایشات مرحوم شیخ و محقق ایروانی را در جلسه قبل بیان کردیم.

آیت‌الله مکارم شیرازی در استدلال به این آیه می‌فرماید که سه مطلب در آیه بیان شده است:

۱- «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیرًا مِّنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ». از ظن‌های بد دوری کنید که برخی از این سوءظن‌ها حرام هستند.

۲- در ادامه خداوند می‌فرماید: «وَلَا تَجَسَّسُوا». بیان نهی از تجسس بعد از نهی از سوءظن به دلیل آن است که علت تجسس سوءظن است. زمانی که سوءظن در عالم وجود، تحقق پیدا کند این شخص می‌خواهد در مورد افراد دیگر تجسس کند و اطلاعات به دست آورد و تمام خصوصیات افراد را پیدا کند. تجسس‌ها معلول سوءظن‌ها هستند.

۳- «وَلَا یَغْتَب بَّعْضُکُم بَعْضًا». تجسس‌ هم علت می‌شود برای غیبت.

بنابراین سوءظن علت تجسس است و تجسس هم علت برای غیبت است.[۲]

برخی افراد این‌گونه هستند که بعد از سوءظن، بدون هیچ تجسسی موضوع مشکوک را بیان می‌کنند و معمولاً هم منجر به تهمت می‌شود چراکه صحت آن ثابت نیست. اگر افراد مقداری منطقی‌تر باشند بعد از سوءظن تجسس می‌کنند و وقتی نقطه‌ضعفی را از کسی یافتند آبروی او را برده و غیبت می‌کنند.باید توجه داشت که هر سه عمل (سوءظن، تجسس و غیبت) حرام است. سوءظن یک عمل نفسانی است اما ترتیب اثر دادن به آن حرام است. سوءظن، به حرام دیگری که تجسس باشد منتهی می‌شود به همین خاطر باید از آن دوری کرد. وظیفه شرعی ما آن است که سوءظن‌ها را نادیده گرفته، حمل بر صحت کنیم و ترتیب اثر ندهیم. گرفتاری از جایی شروع می‌شود که می‌خواهیم بدانیم آیا سوءظن من درست است یا خیر و در مورد آن تجسس می‌کنیم.تجسس در مقام مشورت استثناء شده است؛ مثلاً در امر ازدواج باید در مورد شخص موردنظر تحقیق کرد؛ البته باید توجه داشت که اگر در این تحقیق عیبی از شخص آشکار شد حق بیان عیب برای دیگران را نداریم.نکته: این سلسله علت‌ها که گفته شد به‌عنوان علت تامه و منحصره نیست، بلکه علت ناقصه است؛ این‌گونه نیست که هر جا سوءظن آمد تجسس هم انجام خواهد گرفت بلکه ممکن است منتهی به گناه بعدی نشود. در غالب موارد این‌گونه است که ابتدا سوءظن به وجود می‌آید سپس منجر به تجسس شده و این تجسس منجر به غیبت می‌شود.

متأسفانه در جامعه ما این گناهان بسیار زیاد شده به‌گونه‌ای که افراد، گاه این سلسله‌مراتب را هم طی نمی‌کنند و بلافاصله بعد از حصول سوءظن، مرتکب غیبت یا تهمت می‌شوند.آیت‌الله سبحانی در استدلال به این آیه می‌فرماید: آنچه از این آیه استفاده می‌شود این است که در غیبت، حرمت مؤکد وجود دارد یعنی گناه کبیره است؛ چراکه غیبت به‌منزله خوردن گوشت برادر مؤمن است.[۳]

به نظر ما فرمایش آیت‌الله سبحانی هم صحیح و خوب است اما فرمایش آیت‌الله مکارم فنی‌تر و به لحاظ ذوقی زیبا و جالب بود.

آیه دوم: آیه دیگری که برای حرمت غیبت به آن استدلال شده این آیه است: «وَیْلٌ لِّکُلِّ هُمَزَهٍ لُّمَزَهٍ»[۴] (وای بر کسی که عیب‌جویی می‌کند طعنه می‌زند و مسخره و نکوهش می‌کند).

سؤالی در اینجا مطرح است که رابطه همزه و لمزه با غیبت از نسب اربعه چیست؟ آیا عموم خصوص من وجه است یا عموم و خصوص مطلق؟اگر گفته شود که ممکن است عملی غیبت باشد اما همزه و لمزه نباشد و گاهی همزه و لمزه هست اما غیبت نیست و گاهی هم غیبت است و هم همزه و لمزه؛ با چنین فرضی رابطه عموم و خصوص من وجه است یعنی یک ماده اجتماع دارند و دو ماده افتراق.اگر گفته شود که ممکن است همزه و لمزه باشد اما غیبت نباشد اما این‌گونه نیست که غیبت باشد اما همزه و لمزه نباشد بلکه هرجا که غیبت بود همزه و لمزه هم صادق است در این صورت رابطه عموم و خصوص مطلق است.با توجه به این دو احتمال برخی قائل به رابطه اول شده‌اند و برخی طرفدار رابطه دوم هستند. به نظر ما رابطه عموم و خصوص مطلق است. توضیح آن است که همزه و لمزه به معنای تنقیص و تحقیر است؛ علمایی مانند محقق خویی[۵] و محقق ایروانی[۶] می‌گویند تنقیص یک عنوان مستقلی است که ممکن است گاهی با غیبت جمع شود و گاهی همراه نباشد.

به نظر ما هرکس غیبت دیگری را می‌کند عمل تنقیص و تحقیر را انجام می‌دهد بنابراین «کل غیبه همزه و لمزه» اما هر همزه و لمزه‌ای ممکن است غیبت نباشد؛ شما کجا سراغ دارید که غیبت باشد اما همزه و لمزه نباشد؟ حتی بر اساس مبنای مرحوم خویی که غیبت را «کشف ماستره الله» می‌داند باز هم اگر کشف ماستره الله شود تنقیص و تحقیر حاصل می‌شود. بنابراین این آیه از قرآن کریم می‌تواند دلیل بر حرمت غیبت باشد.


[۶] حاشیه المکاسب، (الایروانی)، ج۱، ص۳۲.


خارج فقه

, ,
درس خارج فقه استاد محسن فقیهی

۹۷/۰۲/۰۸

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مقوّمات غیبت/مبحث غیبت/مکاسب محرّمه

خلاصه جلسه گذشته: صحبت در مبحث غیبت بود. یکی از مسائل مطرح در بحث غیبت این است که حرمت غیبت اجماعی است و همه علما از صدر اسلام تاکنون، بحثی در این زمینه نداشته و غیبت را حرام می‌دانند و شبهه‌ای وجود ندارد؛ لذا از نظر حکم اختلاف نظر وجود ندارد و فقط در تشخیص موضوع، مباحثی مطرح است که در جلسات قبل عرض شد. منتهی برای اینکه در این بحث حکم هم اطلاعات علمی داشته باشیم مناسب است که ادلّه‌ای که برای غیبت مورد استدلال واقع شده را بیان کنیم:

دلیل اوّل: آیه شریفه: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیرًا مِّنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَلَا تَجَسَّسُوا وَلَا یَغْتَب بَّعْضُکُم بَعْضًا أَیُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَن یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتًا فَکَرِهْتُمُوهُ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَّحِیمٌ».[۱]

در این آیه شریفه که مورد استدلال قرار گرفته مسئله اول سوءظن است که باید مورد اجتناب قرار گیرد و اصولاً افرادی که سوءظن دارند اهل غیبت هستند و در مقابل کسانی که حسن ظن دارند و خوبی‌های مردم را بیان می‌کنند، اهل غیبت نیستند و از مردم بدگویی نمی‌کنند؛ لذا سوءظن، ریشه و زمینه‌ساز غیبت است.دومین چیزی که زمینه‌ساز غیبت است، مسئله تجسّس است. کسانی که سؤالات زیادی در مورد زندگی انسان می‌کنند، حالت تجسّس دارند؛ این‌گونه افراد که به دنبال نقطه‌ضعف دیگران‌اند، مورد خطاب این آیه هستند و همین افراد از غیبت کنندگان می‌باشند. این روحیه تجسّس علاوه بر اینکه باعث غیبت می‌شود، به‌تنهایی نیز حرام است. لذا در این آیه می‌فرماید: اگر ایمان دارید، سوءظن را در جامعه کنار بگذارید. اگر دلیلی دارید، در دادگاه بیان کنید نه جلوی مردم. سوءظن داشتن و غیبت کردن، جامعه را به فساد می‌کشاند و اعتبار انسان را از بین می‌برد؛ زیرا هم اهل غیبت است و هم اهل تهمت، چون با سوءظن مسئله‌ای را که ثابت نشده، به شخصی نسبت می‌دهید و اگر هم ثابت‌شده باشد که غیبت است. مؤمن واقعی کسی است که به دیگران سوءظن نداشته باشد و در مورد دیگران تجسّس نکند و در حریم خصوصی دیگران وارد نشوند و مزاحمت و آبروریزی برای دیگران ایجاد نکنند.سومین مطلبی که در آیه بیان‌شده، این است که غیبت نکنید. «و لایغتب» نهی صریح قرآن است و دلالت بر حرمت دارد. آنگاه در ادامه آیه می‌فرماید: آیا دوست دارید که گوشت برادر مرده خود را بخورید؟ این جمله تشبیه غیبت به خوردن گوشت برادر مؤمن مرده است. در اینجا نظراتی وجود دارد: اینکه غیبت تشبیه به خوردن گوشت شده از تمام جهات است، یعنی از هر جهت تشبیهی است که انجام شده، به این صورت که آبروی مؤمن مانند گوشت مؤمن است، اگر آبروی او را کم می‌کنید یعنی گوشت او را می‌خورید. تشبیه اکل با تکلّم، اینکه غیبت کسی را می‌کنید مثل این است که دارید اکل می‌کنید، خوردن همان تکلّم کردن است. اینکه غیبت شونده حضور ندارد به‌منزله میّت بودنش است. این کلام مرحوم شیخ است.[۲]

اشکال: این سه تشبیه ذوقی است و دلیل قانع کننده‌ای ندارد.

به نظر ما درست است که کلام شیخ انصاری ذوقی است و دلیل قاطعی بر آن وجود ندارد، اما حرف زیبایی است و با آیه شریفه تناسب دارد که می‌فرماید: «أَیُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَن یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتًا» ظهور در این دارد که غیبت را توضیح می‌دهد. آنچه قطعاً از آیه استفاده می‌شود این است که مبغوضیّت غیبت مانند مبغوضیّت خوردن گوشت برادر مؤمن است در حالی‌که مرده باشد؛ چون تضییع حقّ الناس است.

مرحوم ایروانی در حاشیه مکاسب اشکال گرفته‌اند که دلیلی نداریم که این فرمایش مرحوم شیخ درست باشد، ایشان تشبیهی کرده‌اند؛ یعنی لحم را تشبیه به عرض و آبرو کرده تکلّم را تشبیه به اکل کرده و میته بودن را تشبیه به عدم حضور شخص کرده است. حکم غیبت حکم اکل میته است و همان‌طور که اکل میته از محرمات کبیره است، غیبت نیز از محرمات کبیره است. شاید آیه، اشاره به مجازات غیبت داشته باشد که در روز قیامت به شخصی که غیبت می‌کند می‌گویند این گوشت برادر مؤمنت است که مرده، این را بخور. کسی که این را دوست دارد و خودش را برای چنین خوردنی آماده کرده، غیبت کند. در بعضی از اخبار هم وارد شده که در روز قیامت خوراک سگ‌های آتش جهنّم، غیبت‌هایی است که مجسّم شده است. نکته دیگری که در آیه وجود دارد این است که آیه، ارشاد به حکم عقل است و شارع آن را تأیید کرده است.[۳]

به نظر ما اولاً فرمایشات مرحوم ایروانی نیز ذوقی است و دلیلی ندارد لذا همین اشکال، بر خودشان نیز وارد است. ثانیاً تشبیه، دلالت بر ارشادی بودن محض نمی‌کند، بلکه ممکن است حکم مولوی باشد البته آیه دلالت بر این می‌کند که حرمت غیبت موافق با حکم عقل و بنای عقلا و شرع است. به‌عنوان مثال قتل نفس عقلاً جایز نیست ولی حکم مولوی هم دارد یعنی شرعاً هم جایز نیست و باید قصاص شود و روز قیامت هم عذاب و عقاب دارد. حکم قتل مولوی است، یعنی عذاب و عقاب دارد و هم می‌تواند مولوی باشد و هم ارشادی. اینکه مرحوم ایروانی فرموده‌اند که حکم، ارشاد محض است یعنی مولوی نیست، صحیح نیست.

مرحوم خویی فرموده‌اند: آنچه صد درصد از آیه شریفه استفاده می‌شود این است که غیبت از گناهان کبیره است. همان‌طور که خوردن گوشت برادر مؤمن در حالی‌که مرده است، گناه کبیره است، غیبت هم گناه کبیره است؛ اما اینکه تشبیه شده، یا به خاطر این است که در آخرت او را مجبور به خوردن گوشت میّت می‌کنند یا اینکه اشاره به این دارد که غیبت کننده مثل حیوانات درنده است. ولی مؤمنین برادر هستند و هیچ‌وقت این کار را نمی‌کنند.[۴]

به نظر ما کلام ایشان متین است.

 


[۳] حاشیه المکاسب، (الایروانی)، ج۱، ص۳۲.


خارج فقه

, ,

درس خارج فقه استاد محسن فقیهی

۹۷/۰۲/۰۴

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مقوّمات غیبت/مبحث غیبت/مکاسب محرّمه

خلاصه جلسه گذشته: صحبت در شرایط تحقّق غیبت بود و اینکه آیا غیبت فقط با قول محقّق می‌شود یا با فعل و اشاره نیز محقّق می‌شود؟ چیزی نمی‌گوید ولی اشاره‌ای می‌کند که با آن اشاره شخص مقابل ناراحت می شود دسته‌ای قائل شده‌اند به اینکه غیبت اعم از قول و فعل است

یکی از ادلّه‌ای که بر این قول ذکر کرده‌اند روایتی است که عایشه از پیامبر (ص) نقل کرده است «ما روی عن عایشه أنها قالت: دخلت علینا امرأه فلما ولت أومأت بیدی أی قصیره فقال صلى الله علیه وآله: اغتبتیها»[۱] عایشه می‌گوید من خدمت پیامبر بودم که یک خانمی وارد شد که قد کوتاهی داشت وقتی که رویش طرف دیگر بود، من با دستم اشاره کردم که قدش کوتاه است پیامبر (ص) فرمود: غیبت کردی

این روایتی است که عایشه نقل کرده و اینکه عایشه اعتبار دارد یا نه یک بحث است، اما این روایت جنبه سیاسی ندارد که عایشه مثلاً قصد دروغ داشته باشد و داعی بر کذب در اینجا وجود ندارد این روایت مورد استدلال بعضی از علما واقع شده و بعضی نیز به خاطر ضعف سند، این روایت را به عنوان مؤیّد ذکر کرده‌اندمرحوم نراقی فرموده‌اند که ما این نظر را قبول نداریم؛ زیرا شما علّت را استنباط کرده‌اید و در کلمات لغویین و روایات، تعبیر به قول، ذکر یا تکلّم شده لذا غیبت آن است که با لسان و گفتار باشد و روایت عایشه هم ضعیف است لذا دلیلی نداریم که فعل هم غیبت محسوب شود[۲]

در توضیح کلام ایشان می‌گوییم: ما یک علّت منصوصه داریم و یک علّت مستنبطه، «الخمر حرام لأنّه مسکر» این علّت منصوصه است چون در روایت علّتش ذکر شده است یک علّت هم هست که در روایت ذکر نشده ولی ما فکر می‌کنیم که علّت حکم، این است؛ مثلاً در روایت آمده که «الغیبه أن تقول فی اخیک ما یکره» چیزی بگویی که باعث ناراحتی او شود، نه کاری کنی که او ناراحت شود گفتن خصوصیت دارد و شامل فعل نمی‌شود ممکن است در جامعه خیلی کارها انجام شود که دیگران ناراحت شوند، این غیبت نیست اگر علّت منصوصه باشد که العلّه تعمِّم و تُخصِّص ولی علت مستنبطه حجیّت ندارداشکال: به نظر ما فرمایش مرحوم نراقی درست نیست، اولاً علّت مستنبطه که شما گفتید علّت مستنبطه قطعیه است نه ظنّیه؛ یعنی یقیناً حرمت غیبت به خاطر این است که هم افشاء سرّ است و هم باعث ناراحتی شخص می‌شود؛ لذا می‌توانیم بگوییم به اولویت قطعیّه است نه اینکه ظن داریم و احتمال می‌دهیم در آیه قرآن آمده که: «إِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَن تَشِیعَ الْفَاحِشَهُ فِی الَّذِینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَهِ وَاللَّهُ یَعْلَمُ وَأَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ»[۳] از این آیه شریفه برداشت می‌شود که عذاب الیم برای جایی است که حبّ شیوع فاحشه در میان باشد، حال این کار با قول باشد یا فعل فرقی نمی‌کند «وَلَا یَغْتَب بَّعْضُکُم بَعْضًا أَیُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَن یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتًا فَکَرِهْتُمُوهُ»[۴] در این آیه هم بحث قول نیست بلکه فرموده: کاری کنی که گوشت برادر مؤمنت را بخوری ثانیاً این یک امر عقلایی است و در هر دین و مذهبی هم همین مطلب وجود دارد، کسانی که کافر هستند و هیچ دینی هم ندارند، توهین کردن به هر شکلی که باشد را حرام می‌دانند پس بحث غیبت تعبّدی نیست که بگوییم اینجا باید قول باشد و اگر قول نباشد غیبت نیست لذا اولویّت قطعیه در اینجا محقّق است

مرحوم کاشف الغطاء فرموده‌اند که اهانت کردن با فعل و اشاره موضوعاً غیبت نیست ولی حکماً غیبت است؛ یعنی اهانت کردن با فعل و اشاره حرام است و در حکم غیبت بلکه گناهش از غیبت هم بالاتر است ولی غیبت نیست اطلاق غیبت بر اشاره عایشه با دست، به زن کوتاه قد در حدیث نبوی هم از باب مجاز است نه حقیقت[۵]

به نظر ما اولاً دلیل حرمت اهانت با فعل و اشاره، همین ادلّه غیبت است و وقتی که دلیل حرمت این‌گونه اهانت کردن، آیات و روایاتی است که در مورد غیبت وارد شده است، معلوم می‌شود، ملاکاً و موضوعاً داخل در غیبت است لذا اینکه می‌فرماید موضوعاً غیبت نیست و حکماً غیبت است، مورد اشکال است که اگر موضوعاً غیبت نیست پس بگویید حرام است و گناه بزرگی انجام داده، نه اینکه بگویید حکماً غیبت است چون اگر موضوع، صدق می‌کند، غیبت است و اگر صدق نمی‌کند، حکم غیبت را هم ندارد و فقط گناه است ثانیاً مجاز بودن قول پیامبر (ص) در این روایت، دلیلی ندارد

قول دوّم: این است که غیبت منحصر به ذکر و کلام است[۶]

به نظر ما این حرف درست نیست اطلاق قول و تکلم در روایات به‌خاطر مورد غالب است حرمت غیبت تعبد محض نیست بلکه حرمتش عقلایی است بنای عقلا حرف شما را قبول ندارد، از روایات هم این مطلب استفاده نمی‌شود، عرف متشرّعه هم این را قبول ندارد و فرقی بین قول و فعل نمی‌گذارند

مقام دوّم: در حکم غیبت

همه فقها اتفاق نظر دارند که غیبت حرام است

دلیل اوّل: آیات:

از جمله آیات، آیه شریفه: «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اجْتَنِبُوا کَثِیرًا مِّنَ الظَّنِّ إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْمٌ وَلَا تَجَسَّسُوا وَلَا یَغْتَب بَّعْضُکُم بَعْضًا أَیُحِبُّ أَحَدُکُمْ أَن یَأْکُلَ لَحْمَ أَخِیهِ مَیْتًا فَکَرِهْتُمُوهُ وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ تَوَّابٌ رَّحِیمٌ»[۷]

 




خارج فقه

, ,

درس خارج فقه استاد محسن فقیهی

۹۷/۰۲/۰۳

بسم الله الرحمن الرحیم

موضوع: مقوّمات غیبت/مبحث غیبت/مکاسب محرّمه

خلاصه جلسه گذشته: صحبت در شرایط تحقّق غیبت بود. یکی از شرایطی که برای تحقّق غیبت مطرح شده، این است که در مقابل گوینده، شخصی به‌عنوان سامع، حضور داشته باشد. کسی که در اتاق به‌صورت تنها پشت سر کسی صحبت می‌کند، غیبت صدق نمی‌کند؛ باید شخصی باشد و صحبت او را بشنود تا غیبت صدق کند. اگر به تنهایی هم در مورد شخصی صحبت شود ممکن است ناراحت شود و «ذکرک اخاک بما یکره»[۱] صدق می‌کند؛ یعنی برادرت را به چیزی که ناراحتش می‌کند، یادآوری کرده‌اید هرچند کسی هم گوش نمی‌کند. به این حدیث نفس گفته می‌شود، شما برای خودت درد دل می‌کنی و کسی در آنجا وجود ندارد. حال آیا این مورد، عنوان غیبت را دارد یا نه؟

به نظر می‌رسد که غیبت نیست و «ذکرک اخاک بما یکره» را شامل نمی‌شود؛ این روایت ظهور در بیان مطلبی برای دیگران دارد و از حدیث نفس انصراف دارد. همچنین «کشف ما ستره الله» هم صدق نمی‌کند و افشاگری صورت نگرفته است.

مرحوم شهید اوّل فرموده است که اگر انسان نزد خودش مطالبی را در مورد افراد بگوید که دیگران نشنوند، گناهی است که خدا از آن می‌گذرد.[۲]

مرحوم خویی فرموده‌اند که غیبت بر این مورد صدق نمی‌کند چون «کشف ما ستره الله» صدق نمی‌کند. این مربوط به ملکات نفسانی انسان است، بعضی افراد آن‌قدر ملکات نفسانی بالایی دارند که حتی در ذهنشان هم در مورد دیگران بد نمی‌گویند و وقتی هم در مورد شخصی مطلبی به ذهنشان می‌آید با مشغول شدن به ذکر خداوند، آن فکر را از ذهنشان بیرون می‌کنند که ذهنشان آلوده به سوءظن نشود. بعضی افراد در ذهنشان بد می‌گویند ولی زبان خودشان را حفظ می‌کنند، چون متدیّن هستند. همچنین وقتی‌که دو نفر باشند و عیب شخص ثالثی را بدانند و باهم در مورد او صحبت کنند، غیبت نیست هرچند از جهت دیگری حرام است.[۳]

به نظر ما اینکه دو نفر عیب شخص ثالث را بیان کنند، غیبت است چون «ذکرک اخاک بما یکره» صدق می‌کند. پس قیاس مع‌الفارق است؛ البته طبق مبنای ایشان که غیبت را کشف ستر می‌دانند، تعریف غیبت صدق نمی‌کند.

قول دوّم این است که ترک حدیث نفس، مطلقاً مطابق بااحتیاط است. انسان متدیّن که ظاهرش را درست می‌کند، باطنش را هم درست کند؛ یعنی در ذهن هم سوءظن به کسی نداشته باشید.

مرحوم سبزواری فرموده‌اند: «الاحوط الترک مطلقاً»[۴] البته ظاهراً احتیاط ایشان مستحب است و معنایش این است که مستحب است که انسان ترک کند. چون در ابتدا فرموده‌اند که باید مخاطب باشد تا غیبت محقق شود و سپس فرموده‌اند که اگر مخاطب نبود، احتیاط این است که ترک شود.

غیبت کردن در برابر آدم ناشنوا که چیزی را نمی‌شنود، چه حکمی دارد؟ و غیبت کردن در برابر کسی که زبان گوینده را نمی‌فهمد، چه حکمی دارد؟ مرحوم سبزواری می‌فرمایند: برخی از فقها عیب‌جویی در مقابل این اشخاص را غیبت می‌دانند، هم غیبت محسوب می‌شود. لذا در بحث حدیث نفس که شبیه این موارد است احتیاط می‌کنیم.[۵]

به نظر ما این احتیاط وجهی ندارد و مربوط به مباحث اخلاقی و از ملکات نفسانی است و غیبت بر این موارد صدق نمی‌کند.

تنبیه: اگر شخصی با زبان غیبت نمی‌کند ولی با اشاره و کنایه و شکلک، نقش کسی را بازی کند و کاری کند که دیگران متوجّه شوند که در مورد چه کسی است، آیا غیبت محسوب می‌شود یا نه؟

در اینجا نظر اکثر علما این است که به این وسیله کشف ما ستره الله می‌کند، لذا غیبت است. این طنزهایی که درست می‌شود تا مطلبی را بفهماند، افشاگری و کشف ستر است منتهی به‌وسیله اشاره و عمل، همچنین «ذکرک اخاک بما یکره» صدق می‌کند و باعث کراهت و ناراحتی اشخاص می‌شود، لذا غیبت است. گاهی کتابت یا تصویر است مثل کاریکاتورهایی که پخش می‌شود، گاهی حکایت است مثل اینکه مانند آن شخص راه می‌رود یا می‌خندد یا حرف می‌زند، گاهی به زبان است که مطلبی را صریح بیان می‌کند که دلالتش مطابقی است و گاهی ضمنی در میان صحبت‌ها مطلبی را بیان می‌کند و یا دلالت التزامی است؛ مثلاً می‌گوید: من که این‌طور نیستم؛ یعنی فلانی این‌طور هست. همه این‌ها عنوان غیبت دارند و حرام می‌باشند و گاهی ممکن است گناه بیشتری داشته باشد. لذا هم آیه قرآن «إِنَّ الَّذِینَ یُحِبُّونَ أَن تَشِیعَ الْفَاحِشَهُ فِی الَّذِینَ آمَنُوا لَهُمْ عَذَابٌ أَلِیمٌ فِی الدُّنْیَا وَالْآخِرَهِ وَاللَّهُ یَعْلَمُ وَأَنتُمْ لَا تَعْلَمُونَ»[۶] صدق می‌کند و هم روایات غیبت؛ و این مصداق واضح غیبت است. این نظر ما و اکثر علماست که در اینجا ذکر کرده‌اند.

محقق ثانی[۷] و مرحوم نجفی[۸] و مرحوم شیخ[۹] این مطلب را بیان کرده‌اند. آیت‌الله مکارم در اینجا مثال‌هایی را بیان فرموده که در میان جامعه متداول است. ایشان می‌فرماید: اظهار مقدّسی می‌کند و می‌گوید من قصد غیبت ندارم و از غیبت گریزانم ولی هم غیبت را انجام می‌دهد و هم ریا می‌کند. مثلاً می‌گوید مؤمن دهانش بسته است، ولی اگر من بخواهم در مورد فلانی بگویم، خیلی مطالب می‌دانم ولی چیزی نمی‌گویم. یا می‌گوید من از خدا و روز قیامت می‌ترسم وگرنه در مورد زید مطالبی را می‌گفتم. یا می‌گوید الحمدلله که من این گناه را انجام نمی‌دهم، ولی همه می‌فهمند که فلانی این کار را انجام می‌دهد. این‌ها گناهش از غیبت خیلی بالاتر است. چون اگر عیب را می‌گفت یک عیب را بیان کرده بود ولی الآن مردم فکر می‌کنند که سراسر وجود این شخص عیب است.[۱۰]